آیت الله محمد علی گرامی می گوید:
روزی طلبهای به حضرت آيت الله بروجردى نامهای داده بود. این مطلب را کسانی که در جلسه بودند برایم نقل کردند. در آن نامه نوشته بود؛ آقا من در فلان جا هستم و مسائل شرعی شما را میگویم و از شما ترویج میکنم. شما به من اجازهی دریافت وجوه بدهید، اگر اجازهی کامل ندهید من به دیگران ارجاع میدهم. آقای بروجردی در آن جلسه خیلی ناراحت شده بود فرموده بودند: من از این ناراحت نیستم که چرا این نامه را نوشته است بلکه از این ناراحتم که دربارهی ما چه فکرمیکنند، ما را چه میبینند، ما را یک آدم دنیا دار و دنیا دوست میبینند. مگر ما چه کردهایم که دربارهی ما این تصور را دارند.
روزی هم خدمت آقای بروجردی بودم. سیدی به آنجا آمد و معمم بود. آن فرد به آقای بروجردی گفت: من در فلان جا مسائل شرعی شما را به مردم میگویم. آقای بروجردی فهمید و ناراحت شد و فرمود: چه میگوید؟! حاج احمد وسط مطلب پرید و اصلاح کرد و گفت: آقا میخواهد بگوید در آنجا برای دین خدمات تبلیغی دارد؟! آقای بروجردی سکوت کرد. خیلی مواظب بود که كسی نگوید من برای شما کار میکنم. مرحوم امام هم این روحیهی قوی را در خود داشت و تا کسی حرفی میزد ، میگفت: برای خدا کردی یا برای من، اگر برای من بود، بی خود کردی و اگر برای خدا بود، اجرت با خودش.
آقای سید کاظم مرعشی که از بیت مرحوم میرزای بزرگ شیرازی و دارای اخلاق کریمه خاصی میباشند، برایم نقل کردند که وقتی میخواستم به نجف بروم، آقای شهاب الدین اشراقی، داماد امام، مرا دید و گفت: به داد برسید. هر عالمی که از نجف میآید، از امام خمینی گله دارد. من هم زمانی که به نجف رفتم، در اولین فرصت نزد امام خمینی رفتم و گفتم: روحانیون تهران از شما گله دارند، شما اخلاق گرمی ندارید. اینها که از شما پول نمیخواهند به یک زبان گرم و یک مقدار احترام قانع هستند. اینها چه قدر برای شما زحمت کشیدهاند. امام خمینی گفتند: اگر برای خدا کردهاند، چه طلبی از من دارند؟ من هم گفتم: آقا، آنها برای خدا کردند، شما هم برای خدا احترام کنید.
یادم هست روزی مرحوم آقای بروجردی در صحن حرم حضرت معصومه(س) در تابستان تدریس داشتند. طلبهها به ایشان گفتند که نصیحتی بفرمایید.