زندگی سیاسی آیت الله العظمی بروجردی(ره) / شاه وفقیه / بخش نخست

 

 

 

شاه وفقیه 1

شاه برای ایشان پیغام داده بود که همه دنیا … اصلاحات ارضی را انجام داده اند، ما هم ناچاریم انجام دهیم … آقای بروجردی پیغام داده بودند به ایشان بگویید: (در) دنیا کارهای دیگری هم کردند، آنها سلطنت را هم کنار گذاشتند و جمهوری به وجود آوردند»2 واین شیوه سخن گفتن مردی است که 15 سال تمام(از 1325 تا 1340) «رئیس مذهب ایران» بود؛ بدون آنکه پدرش چنین میراثی برای او گذارده باشد یا در انتخاباتی مستقیم وغیر مستقیم از سوی مردم ومجلس به چنین مقامی برگزیده شود و حتی بدون آنکه شورای روحانیت یا روسای سابق مذهب او را به مرجعیت منصوب کرده باشند. باوجود این آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی به مرجعیت عام شیعیان ایران و جهان رسید و در عصر او این نهاد ومقام مذهبی مقتدرترین وبا نفوذترین چهره خویش را معرفی کرد.

مرجع مطلق

آنچه مرجعیت آیت الله بروجردی را هموار کرد ظاهراً چیزی جز یک بیماری نبود: «در سال 1323 برای عمل جراحی از بروجرد به تهران آمدند و در بیمارستان فیروزآبادی شهرری بستری شدند وتحت عمل جراحی قرار گرفتند. بعد از بهبودی می خواستند به بروجرد بر گردند ولی بعضی از آقایان علمای قم از جمله امام خمینی که از مراتب علمی ایشان اطلاع داشتند در صدد برآمدند که ایشان را به قم بیاورند»3 حوزه قم در آن زمان نسبت به حوزه کهن سال نجف نهادی جوان بود. آیت الله حائری آن را در آغاز سلطنت رضا شاه پهلوی تأسیس کرده بود و تا پایان حیات خویش ریاست آن را بر عهده داشت؛ اما حتی موقعیت شیخ موسس چیزی از اعتبار حوزه نجف کم نمی کرد. از زمان تمرکز مرجعیت شیعه وپیدایش مراجع عام ومطلق هفت مرجع بزرگ همه از عراق بر مذهب ریاست می کردند: شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، کاظم طباطبایی یزدی، میرزا محمد تقی حائری شیرازی، شیخ فتح الله شریعت اصفهانی و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی این هفت تن بودند. 4آیت الله بروجردی نیز عمری را در نجف سپری کرده بود.او پس از تحصیل در حوزه علمیه بروجرد و اصفهان پنج سال پیش از پیروزی نهضت مشروطه ایران راهی نجف شد. در این زمان میرزای شیرازی رئیس حوزه سامرا در گذشته بود وآخوند خراسانی در مقام رئیس حوزه نجف با 1200 نفر طلبه دینی رئیس مذهب شده بود. آیت الله بروجردی 28 سال داشت و پای درس آخوند بزرگ می نشست. خاطره برخورد این دو چندان در جان طلبه جوان نشست که سال ها بعد در شیوه مرجعیت او هم اثری شگرف نهاد: « روزی که به حوزه درس مرحوم استاد وارد شدم در عداد کم سال ترین و جوانترین طلاب حوزه بحث ایشان بودم. مرحوم آقای آخوند که با مهابت خاصی آن حوزه بزرگ و پرجنجال را اداره می فرمودند زیاد به اشکالات اشخاص توجه نمی کردند و من هم چند روزی حرفی نزدم وی همه اشکالاتی را که به نظرم رسیده بود در کاغذی نوشته همراه خود داشتم … در جلو ایشان به زمین نشسته و کاغذ را به دست ایشان دادم.بعداز اینکه نگاه دقیقی به صورتم نمود کاغذ را از دستم گرفت … فرمودند حرف خوبی است فردا در مباحثه به من بدهید تا جواب بدهم … بعد از اینکه تمام شد فرمودند من اشکالات شما را تقریر می کنم تا آقایان خوب توجه کنند چون اشکال مفیدی است.»5 آیت الله بروجردی با چنین سابقه ای از تحصیل علوم دینی چندی بعد از نجف بازگشت اما به جای قم یا اصفهان راهی بروجرد شد. شهری که مذهب و جامعه در آن پیوندی استوارداشت.پیوندی چنان استوار که حتی رضا شاه پهلوی به هنگام خلع لباس روحانیت، مهمترین خانواده بروجرد؛ سادات طباطبایی را از این حکم معاف کرده بود.6 این خانواده همچنین یکبار فرزند مشهور خویش را از حبس رهانیده بودند و آن زمانی بود که آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حجاز و عراق درتهران توقیف شد اما رضاشاه به هنگام شرکت در مجلس ختم یکی از سرداران خود در بروجرد« از سید سئوال کردند در بین سلسله شما چند نفر به نام سید حسین هست؟…سید هم در جواب عرض کردند در بین طایفه سید حسین طباطبایی فقط یک نفر است که مردی عالم و بزرگوار واز مراجع تقلید وفعلاً هم در مراجعت از مكه معظمه چند ماهی است در نجف اشرف اقامت فرموده اند. ولی شاه…بلافاصله در جواب گفتند خیر ایشان فعلا در تهرانند … چون موجباتی بود که ایشان را از سرحد به تهران برده اند … این خبر غیر منتظره در آن محیط عجیب آن چنان عکس العملی ایجاد نمود که در ظرف چند دقیقه در همه مسجد منتشر و همه قیافه ها را بهت زده کرده بود … مگر آقا چه کرده است؟ آقا که در امور غیر دینی مداخله نمی کند … شاه … در دنبال بیانات خود اضافه کردند یقین دارم سوء تفاهمی ایجاد شده است چون خود من هم ایشان را می شناسم و به حدود ایشان واقفم البته بعد از مراجعت تهران ایشان آزاد خواهند بود»7 برخی منابع شفاهی اعلام کرده اند در طی این بازداشت دیداری میان رضاشاه و آیت الله بروجردی نیز انجام شده که شرح آن نمونه رابطه مستقل دو رئیس بوده است: رئیس وقت دولت و رئیس آینده مذهب. آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حج مجبور به عبور از کردستان گردید، درست در همان زمان رضاشاه نیز در آنجا بود … رضا شاه ترتیب ملاقاتی را داد … در محل ملاقات یک صندلی قرار دادند. آیت الله بروجردی زودتر آمد نشست. همه فکر می کردند با آمدن رضاخان ایشان از صندلی بلند می شود وبه جای او رضا خان بر صندلی خواهد نشست و به این ترتیب آیت الله بروجردی مجبور خواهد شد سرپا بایستد با آمدن رضاشاه، مرجع بزرگ هیچ حرکتی نکرد، بنابراین رضاشاه جفت آیت الله بروجردی نشست 8آیت الله بروجردی پس از بازگشت به بروجرد همچنان بی توجه به مرجعیت عام در این شهر ماند تا به سنت شیعه در برابر خانواده و مردمی که از تحصیل و آزادی او دفاع و حمایت کرده بودند پاسخگو بماند و حوزه بروجرد را به عنوان تنها مرکز دانش این شهر اداره کند. در واقع تا آن زمان هنوز عصر مراجع محلی پایان نیافته بود و تلگراف با همه نفوذش نتوانسته بود مرجعیت عام را حاکم سازد. قوم لر به عنوان یکی از اقوام ایرانی مرجع خویش را داشتند و از این رو به هنگام اصرار علمای قم برای اقامت آیت الله بروجردی در حوزه علمیه این شهر با مقاومت مردم لر مواجه شدند.اما مصلحت بزرگتری در کار بود وآن تقویت حوزه علمیه قم بود تا فقط حوزه علمیه نجف منبع منحصر به فرد دانش شیعه نباشد. در حالی که همه منابع تاریخی از اصرار آیت الله خمینی برای حضور آیت الله بروجردی در حوزه قم روایت می کنند آیت الله منتظری به عنوان یکی از نزدیکان این دو مرجع تقلید روایتی دقیق تر ارائه می کند:«قبلش به آقای خمینی می گفتیم که از آقای بروجردی بخواهید به قم بیایند و ایشان گفتند می ترسیم سه تا آقا چهار تا بشود.»9 مقصود از سه تا آقا، سه مرجع تقلید کمتر با نفوذ آن زمان قم؛ آقایان حجت، صدر وخوانساری بودند که با حضور آقای بروجردی عملاً ریاست حوزه علمیه قم را به ایشان واگذار کردند.

آیت الله بروجردی در هنگام جلوس به کرسی مرجعیت به اصلاحاتی اساسی در حوزه علمیه قم دست زد. مهمترین اصلاح وی ایجاد امتحان برای تعیین سطح علمی طلاب بود:« یکی از حجرات مدرسه فیضیه را برای این منظور درنظر گرفتند… نحوه امتحان هم بدین شکل بود که طلاب ضعیف را از میان دیگر طلبه­ها جدا می­کردند … وقتی در موعد مشخص بر سر قرار حاضر شدم مشاهده کردم که مرحوم آیت الله بروجردی در آنجا هستند… برای آشنایی هر چه بیشتر آقای بروجردی از وضعیت طلاب از تنی چند از طلبه­های اصفهانی از جمله بنده دعوت شده بود تا در حضور آقای بروجردی به چند سوال پاسخ بدهیم … کتاب را باز کردند و گفتند بخوانید… صفحه­ای مقابل دید من آمد که مطالب آن خارج از ادب بود. به بحث عورت و حرمت نظر به آن و از این قبیل اختصاص داشت. من یک لحظه اراده کردم که صفحه را عوض کنم ولی مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند بگذار همان جای اول را بخواند»10 با وجود اینکه امتحان حوزه علمیه قم را همتای دانشگاه تهران معتبر می ساخت اما حوزه علیمه نجف چندی در برابر این اصلاح آیت الله مقاومت کرد اما سرانجام ناگزیر از پذیرش این شیوه شد. به خصوص آنکه آیت الله بروجردی پرداخت شهریه به طلاب حوزه علمیه نجف را موکول به برگزاری امتحان در آن جا کرده بود. از سوی دیگر امام و آیت الله بروجردی در برابر پاره­ای سنت­ها در حوزه علمیه اصرار و ابرام داشت. حوزه­های علمیه شیعه که تا هتفاد سال قبل تنها نهادهای آموزشی ایران در سطح آموزش متوسطه و عالی بودند در فلسفه آموزی احتیاط به خرج می دادند و سعی وافری در تولید فقه (علم حقوق اسلامی) داشتند. در واقع نظام سنتی بازار و حوزه نیازمند دانشی بود که در پرتو یقین برآمده از ایمان، قانون تجارت و زناشویی و قضاوت تنظیم کند نه اینکه با پول سهم امام به ترویج شک ناشی از فلسفه بپردازد. درست به همین دلیل است که علم فقه بیش از اخلاق، عرفان، کلام تفسیر و فلسفه در حوزه های علمیه رشد کرد و آیت الله بروجردی به علامه طباطبایی دستور داد که درس اسفار را تعطیل کنند و از آیت الله منتظری نیز خواستند که نه تنها از تدریس منظومه (یکی از متون اسلامی آموزش فلسفه) خودداری کنند بلکه با اعلام نام شاگردان علامه طباطبایی شهریه ایشان را قطع کنند. آیت الله بروجردی در پاسخ به اعتراض آیت الله منتظری البته متذکر می شود که این اقدامات ناشی از فشار حوزه فلسفه ستیز مشهد به ایشان است اما سرانجام تنها به تدریس محدود فلسفه از سوی علامه طباطبایی رضایت داد.11 با چنین اصلاحاتی آیت الله بروجردی به راستی رئیس حوزه علمیه قم شده بود اما هنوز با ریاست مذهب شیعه فاصله داشت. شیعه در جهان اسلام البته از اقلیتی بزرگ فراتر نمی رود که در ایران و عراق و لبنان نفوذ دارد و علویان شام و فاطمیان مصر نیز با ایشان نسبت­هایی دارند اما تا زمان آیت الله بروجردی هنوز علمای اهل سنت، شیعه را همچون یک مذهب به رسمیت نشناخته بودند. تلاش آیت الله از ناحیه همکاری وی با موسسه دارالتقریب مذاهب اسلامی شروع شد. نهادی که کار آن در قاهره و با حمایت دانشگاه الازهر آغاز شد و به قم و رئیس حوزه علمیه آن نیز رسید. آیت الله بروجردی نماینده­ای برای این موسسه تعیین و مکاتباتی با شیخ الازهر را آغاز کرد تا سرانجام شیخ محمود شلتوت شیخ الازهر رسما فتوا داد که اهل سنت می توانند به فتوای فقهای شیعه نیز عمل کنند: «مکتب جعفری معروف به مذهب امامی اثنی عشری مکتبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مکتب های اهل سنت جایز است» با این فتوا عملا آیت الله بروجردی از سوی شیخ شلتوت همتای اهل سنت خویش به عنوان رئیس مذهب شیعه جعفری اثنی عشری شناخته شد و قدرت آیت الله افزون شد، تاسیس مسجد هامبورگ و تعیین امام جمعه شیعه برای آن و نیز تاسیس مسجد اعظم قم از جمله مهم ترین اقدامات اجرایی آیت الله بروجردی بود. گفته می شود آن گاه که آیت الله پاره ای خانه­های پیرامون حرم را برای ساخت و ساز مسجد اعظم از صاحبانشان خرید برای توضیح حق دخالت خود در این کار گفته است پس ولایت فقیه چه می شود؟ اما آیا آیت الله بروجردی در مقام مرجع عام، مطلق و فراگیر شیعه که طی 15 سال هیچ اقدام مذهبی بدون نظر وی رخ نمی داد در پی تاسیس حکومت مذهبی بود؟ پاسخ این پرسش را باید در روابط شاه و فقیه جست.

شاه و فقیه

خاندان آیت الله بروجردی آنگاه که رهایی ایشان را از رضا شاه می خواستند لازم دیدند نکته­ای را به یاد شاه آورند: «مرحوم سید… چنین اظهار داشت: همان طور که عرض کردم ما (خاندان طباطبایی بروجردی) در ادوار مختلف همواره حافظ و نگاهبان مقام سلطنت بوده و به کرات این علاقمندی خود را نشان داده­ایم و موجب تعجب است که فرد عالمی از این طایفه با آن مقامات بزرگ علمی در عصر سلطنت آن اعلیحضرت مورد سوءظن واقع شود به نحوی که او را به تهران ببرند.12 گرچه این سخن در سطحی وسیع گویای مناسبات شاه و فقیه این عصر است اما با مرگ رضا شاه و به سلطنت رسیدن محمد رضا دوره جدیدی از روابط این دو نهاد آغاز شد. شاه جدید، جوان و ضعیف بود و اقتدار و دیکتاتوری پدرش از او بر نمی آمد. بر عکس فقیه عصر مردی مقتدر و ریش سفید بود که در اوج شکوه و قدرت خویش به سر می برد و به همین دلیل مناسبات دو رئیس مذهب و دولت وارد مرحله تازه ای شد. اولین اقدام آیت الله بروجردی تعیین سفیر بود. سفیری که از قلمرو مذهب به دایره دولت پیام می برد: «از طرف ایشان به من تلفن شد و من هم به قم رفتم. قدری با من صحبت کردند و بعضی از مسائل را القا فرمودند تا متقابلاً بینند من چه می گویم بعد از اینکه آزمایش نسبی را تمام کردند، گفتند: آمادگی دارید که اگر گاهی مسائلی مطرح بود شما از طرف من به مقامات دولتی از جمله شاه برسانید؟ »13شیخ محمد تقی فلسفی از آن پس به عنوان سفیر ویژه رئیس مذهب در برابر رئیس دولت تعیین شد. در خاطرات حجت الاسلام فلسفی دست کم از سه مورد برخورد آیت الله با شاه یاد شده است که در هر سه شاه به فرمان فقیه گردن می نهد: اول ـ به هنگام الزامی کردن تعلیمات ابتدایی که به در خواست آیت الله بروجردی در این دوره آموزشی تعلیمات دینی نیز اجباری شد: «(شاه) گفت: آقای بروجردی چه پیغامی داده اند؟ گفتم: … به وزیر فرهنگ دستور داده شود که در برنامه(تعلیمات ابتدایی) درس تعلیمات دینی را هم بگنجانند … شاه هم گفت: خیلی خوب به دکتر شایگان می گویم که این را هم اضافه کند. » 14دوم ـ مخالفت آیت الله بروجردی با حمل مشعل در مسابقات ورزشی به دلیل تشابه آن با سنت های آتش پرستی: «از حاج احمد (پیشکار آیت الله بروجردی) پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: دیشب آقا نخوابیده اند برای اینکه در روزنامه ها نوشته بودند ورزشکارانی می خواهند مشعلی را در امجدیه روشن کرده و آن را به دست گرفته وبه حالت دو، درب منزل شاه ببرند. آقا فرموده اند این آتش پرستی است … به رئیس دفتر شاه تلفن کردم و گفتم … یک پیغام فوری دارم … وقتی رفتم پیش شاه و نشستم او به من گفت آقا موضوع چیست؟ گفتم حضرت آیت الله … خیلی ناراحت هستند. زنگ زد که رئیس تربیت بدنی بیاید. به محض ورود شاه به او گفت موضوع آوردن مشعل را به هم بزنید، لازم نیست.»15 سرانجام، سوم ـ مبارزه آیت الله بروجردی با بهائیت. فقیه عصر زمانی که دریافت شاه چندان اراده ای برای حذف بهائیت از سیاست ندارد به راهی دیگر متوسل شد. سفیرش را در مقام خطیب قرار داد و او را به رادیوی دولتی فرستاد:«عرض کردم که آیا شما موافق هستید مسئله بهایی ها را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شود تعقیب کنم؟ ایشان قدری فکر کردند وبعد فرمودند: «اگر بگویید خوب است حالا که مقامات گوش نمی کنند اقلاً بهایی ها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند. ایشان گفتند لازم است قبلاً این را به شاه بگویید که بعداً مستمسک به دست او نیاید که کارشکنی بکند و پخش سخنرانی از رادیو قطع گردد زیرا این مطلب برای مسلمانان خیلی گران خواهد بود و باعث تجری هر چه بیشتر بهایی ها می شود … در ملاقات با شاه گفتم: … آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟ او لحظه ای سکوت کرد وبعد گفت: بروید بگوئید» 16پس از یک ماه سخنرانی فلسفی در مسجد شاه با اجازه شاه وفقیه مسئله بهائیت بار دیگر به کنجی رانده شد و با اتحاد دین و دولت از هویت تنها کشور شیعه جهان دفاع شد. مناسبات محمدرضا شاه وآیت الله بروجردی اما تنها محدود به روابطی نبود که سفیر آقای بروجردی ایجاد می كرد. یك بار پیش از هنگامی كه آیت الله بروجردی برای درمان راهی تهران شده بود شاه به دیدار او شتافته بود و خاضع و خاشع در برابر او نشسته بود (عکس این دیدار در نشریات وقت منتشر شد) شاه در این دیدار کلاه شاپوی خویش را از سر برداشته و دست هایش را به هم چسبانده و سرش را به زیر افکنده است بدون آنکه در چشم فقیه نگاه کند. اما آیت الله خطاب به او چنین می گوید: «من خیال می کنم موضوعی که باید بسیار مورد توجه اعلیحضرت قرار گیرد ایجاد هماهنگی بین همه دستگاه ها وطبقات است با توجه به غفلت های گذشته پیشرفت معنویات و تحکیم امور دینی در بین همه طبقات بخصوص طبقه جوان باید از اهم امور نزد اعلیحضرت باشد و مطبوعات در انجام این وظیفه می توانند نقش بسیار موثری داشته باشند … ولی متاسفانه به طوری که مشاهده می شود در صف مطبوعات افراد سود پرست ومنحرفی رخنه کرده اند که قلم های مسموم آنها همه چیز مملکت را مورد تهدید قرار داده است و اینجاست که اعلیحضرت برای حفظ مملکت ومردم از قدرت قانونی خود برای جلوگیری از انتشار نشریات مسموم باید استفاده نمایند.»17 شاه نیز در این دیدار یك ساعته به فقیه قول همكاری داد. گفته می شود دیدار شاه وفقیه پس از آن بارها تکرار شد و حتی شاه در سفرهایی به قم از آیت الله بروجردی دیدار کردند. شیخ صادق خلخالی از این دیدارها چنین می گوید: «شاه چندین بار به قم آمد. بار اول به خانه آقای بروجردی رفت ولی بعد از آن در حرم با ایشان ملاقات نمود البته با بی اعتنایی کامل. این امر برای امام (خمینی) بی اندازه گران تمام می شد زیرا امام می فرمود آیت الله و مرجع تقلید باید نشینند و شاه به دیدن او برود نه اینکه آقای بروجردی به حرم بروند وحدود دو ساعت به انتظار آمدن شاه بماند.» 18 بی اعتنایی شاه به آیت الله بروجردی در هیچ سند و کتاب دیگری نیامده است. اما آیت الله محمد یزدی در خاطرات خویش روایتی دیگر از دیدارهای شاه با آیت الله بروجردی در صحن حرم قم می دهد:« مرحوم آیت الله بروجردی در این ملاقات به شاه خطاب کرده بودند که سعی کنید مسائل اسلام را بیشتر رعایت کنید.

ظاهراً نحوه ادای این جمله به گونه­ای بود كه برداشت اولیه این بود كه شاه مسلمان نیست لذا شاه گفته بود آیا حضرت آیت الله می فرماید كه من مسلمان نیستم؟ مرحوم آقای صدر… در مقام توضیح كلام آیت الله بروجردی بر می­آیند كه می گویند مقصود حضرت آیت الله این است كه شما ظواهر اسلام را بیشتر از قبل رعایت كنید و هرگز منظورشان این نیست كه خدای نكره شما مسلمان نیستید»19 روابط شاه و فقیه اما در این سالهای به یك دلیل خارجی، چسبندگی بیشتری یافت و ثابت شد كه مبانی سیاسی و اجتماعی آیت الله بروجردی در تعیین مناسبات نهاد سلطنت و نهاد مرجعیت چنان استوار است كه حتی در هیجان انگیزترین ایام تحولات سیاسی نیز از دست نخواهد رفت.

……………………………………….

1- ماه نامه جامعه نو، دی 83.

2-خاطرات آقای منتظری ص 162.

3-خاطرات حجت الاسلام فلسفی، ص 171.

4-میراث آیت الله بروجردی، فصلنامه گفتگو، ش 32.

5-زندگانی آیت الله بروجردی به قلم داماد ایشان، ص 31.

6-همان.

7-همان، ص 47.

8-خاطرات آیت الله خزعلی، ص 63.

9-خاطرات آقای منتظری، ص111)

10-خاطرات آیت الله یزدی، ص42.

11- خاطرات آیت الله منتظری، ص136.

12-زندگانی آیت الله بروجردی به قلم داماد ایشان، ص47.

13-خاطرات حجت الاسلام فلسفی، ص 172.

14-همان، ص 181.

15-همان، ص185.

16-همان، ص 191.

17-زندگانی آیت الله بروجردی به قلم داماد ایشان، ص 57.

18-خاطرات آیت الله خلخانی، ج1، ص 48.

19- همان، ص 142.

نوشته محمد قوچانی

 

 

 

 

پاسخی بگذارید