لطفا” شمه ای از دوران تحصیلی خود ، در حوزه علمیه مشهد و اوضاع آن حوزه ، بیان بفرمایید.
استاد : دور جدید تحصیل من در حوزه علمیه مشهد ، كه پس از بازگشت از حوزه علمیه نجف صورت گرفت ، مصادف بود با تجدید حوزه پس از ابتلا به مشكلات زیادی كه قبلا” گریبان گیر این حوزه شده بود . از جمله : جذب روحانیون فاضل به ادارات دولتی مانند : اداره ثبت ، فرهنگ ، اوقاف و … بسیاری از اینان لباسهای روحانی خود را در می آوردند و به شیوه مردم دیگر لباس می پوشیدند .
آنان كه در ادبیات قوی بودند و مقداری فلسفه فرا گرفته بودند ، سریعتر جذب كارهای دولتی می شدند . همین امور ، به اضافه تبعید علما و مدرسین مشهد ، پس از فاجعه مسجد گوهرشاد ، باعث انحلال آن حوزه شده بود . تا این كه پس از شهریور 21 و فرار رضاخان از ایران ، دوباره حوزه تجدید و یا بهتر بگویم تاسیس شد .
حوزه علمیه مشهد ، چه برجستگی ها و امتیازاتی نسبت به دیگر حوزه های علمی داشت ؟
استاد : در آن زمان ، حوزه علمیه مشهد ،دو امتیاز مهم داشت كه دیگر حوزه ها ، از جمله : نجف و قم ، نداشتند :
1. ادبیات قوی
2 . فلسفه
بنیانگذار ادبیات ، شیخ عبد الجواد ادیب بود . فضلای بسیاری در حوزه درسی ایشان پرورش یافتند ، از جمله : آقایان فروزانفر ، شهابی ، فیض گنابادی ، قمشه ای و بسیاری دیگر از رجال نامی .
ادیب ، جو ادبی بسیار خوبی در حوزه علمیه مشهد به وجود آورد . از آن جا كه این جو ، مطلوب اداره فرهنگ و دانشگاه بود ، توانستند بهره های لازم را ببرند و شاگردان برجسته ادیب را به سوی خود جذب كنند .
پس از ادیب اول ، ادیب دوم ، زمام ادبی حوزه را به دست گرفت و انصافا” اثر مهمی از خود به جای گذاشت . ایشان ، راه و روش ادیب اول را پی گرفت . ادیب اول ، بیشتر ، با ادبا ، شعرا و شاهزادگان نشست و برخاست داشت ، اما عمده شاگردان او ، همان طلاب حوزه مشهد بودند .
ادیب دوم نیز ، فضلا و علمای زیادی را تربیت كرد ، به طوری كه می توان گفت : بیشتر علما و فضلای كنونی حوزه ، از شاگردان او هستند . امتیاز دوم حوزه مشهد ، فلسفه بود . در آن زمان چند نفر از بزرگان ، فلسفه تدریس می كردند . درس فلسفه ، از رونق و شكوهی خاص برخوردار بود .
البته این اساتید در دوران قبل از ما بودند . هنگامی كه حوزه قدیمی دست نخورده به حیات خود ، ادامه می داد ، مدرسین عمده فلسفه در آن زمان : مرحوم حاج فاضل خراسانی ، مرحوم آقا بزرگ شهیدی و فرزندش میرزا مهدی و شیخ الله یزدی بودند . اما در عصر ما ، مرحوم شیخ سیف الله آلیسی ، سید ابو القاسم الهی ، شیخ مجتبی قزوینی و میرزا جواد آقا تهرانی بودند . اما دو نفر اخیر گرایش فلسفی نداشتند و از شاگردان مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی به شمار می آمدند . بالاخره حوزه مشهد ، هم از نظر علومی كه در آن تدریس می شد و هم از نظر رجالی كه در آن پرورش یافته بود ، ممتاز بود . بسیاری از فضلای نجف ، كه بعدها از مراجع بنام شدند ، در حوزه علمیه مشهد ، درس خوانده بودند ، از جمله آیات عظام : مرحوم حاج سید محمود شاهرودی ، مرحوم آقا شیخ محمد علی كاظمینی ، مرحوم حاج میرزا حسن بجنوردی ، حضرت آقای خویی و …
پس از قیام خونین گوهرشاد ، دربار رضاخان و دولت ، با حوزه علمیه مشهد ، چه برخوردی داشتند ؟
استاد : پس از آن جریان ، مدارس را تعطیل كردند و طلاب ، به ناچار راهی حوزه علمیه نجف و قم شدند . مدرسه میرزا جعفر ، كه از مدارس بزرگ و مهم مشهد بود ، مركز سنگ تراشی برای سنگ فرش صحن های آستان قدس شده بود .
البته ، قبل از بستن مدارس ، دستگاه برای بر چیدن حوزه علمیه مشهد ، برنامه ریزی كرده بود . طلاب را مجبور می كردند كه برای تعیین رتبه و حقوق ماهیانه ، طبق برنامه دولت ، امتحان بدهند .
كم كم دو دانشكده معقول و منقول ، تاسیس كردند : یكی در تهران و دیگر در مشهد . مدرسه میرزا جعفر ، قبل از بستن آن از طرف دستگاه و تبدیل آن به مركز سنگ تراشی ، دانشكده علوم معقول و منقول بود . تا سالها بعد از تعطیلی آن ، تابلوی آن بالای در مدرسه دیده می شد .
مدرسه نواب هم ، تابلویی داشت كه نوشته بود : (دبیرستان معقول و منقول) ولی آن هم سال ها پیش از آن تعطیل شده بود .
مدرسه باقرخان هم ، مدرسه ابتدایی بود . تقریبا ، بقیه مدارس بسته و خالی از طلاب بودند .
طلاب می بایست ، مراحلی را كه دستگاه تعیین كرده بود ، طی كنند و آنگاه مدرك بگیرند .
در نتیجه ، از این راه بسیاری از طلاب را جذب كردند و برخی از فضلا هم ، به عنوان استاد ، به دانشگاه راه یافتند
تنها مدرسه ای كه برنامه معمولی خود را داشت و از این دگرگونی ها به دور ماند ، مدرسه سلیمان خان بود .
این مدرسه ، زیر نظر مرحوم آیت الله حاج میرزا احمد آقازاده (كفایی) ، فرزند آخوند خراسانی اداره می شد . ایشان برادر دوم ، یا سوم آقازاده بزرگ و یار و معین وی بود . دولت و دربار ، برای ایشان اهمیت فوق العاده ای قائل بود و از نفوذ بسیاری در بین طبقات مردم برخوردار بود . مرحوم حاج میرزا احمد ، كارهای مهمی انجام داد : جلوی توده ای ها را در خراسان گرفت ، مدرسه سلیمان خان را نگه داشت و نگذاشت دستگاه تصرف كند . بالاخره همان مدرسه ، مایه حوزه كنونی و مركز حوزه گردید . مدرسه باقرخان و میرزا جعفر و دو در را از دستگاه گرفت و شاید از همه مهم تر ، مراسم عزاداری امام حسین (ع) است كه با تشكیلات و هیات منظمی از نو به راه انداخت ، كه از زمان رضاخان به كلی تعطیل شده بود . حقا” ، ایشان ، دوباره حوزه علمیه مشهد را احیا كرد .
من كه از طلاب مدرسه سلیمان خان بودم و از نزدیك فعالیت ها و درگیری های او را با دولت می دیدم ، می دانم كه او چه رنجی را متحمل می شد . از لحاظ مالی در مضیقه بود ، زیرا مرجع وجوهات نبود و وجوهات نزد دیگران جمع می شد . علاوه ، به لحاظ ارتباط او با دربار و اتهام همكاری با دولت ، مردم به او كمك نمی كردند ، از این روی ، بار او سنگین بود و باید با دست خالی و بدون كمك های مردمی حوزه را اداره كند .
تبلیغات توده ای ها و عناصر ملی و برخی از عناصر انقلابی ، به این اتهام دامن می زد و چهره او را در بین مردم نامطلوب جلوه می داد .
در آن برهه ای كه حضرت عالی در مشهد ، به تحصیل اشتغال داشتید ، وضع شهریه طلاب چگونه بود ؟
استاد : در آن زمان ، شهریه در خوری به طلاب پرداخت نمی شد . مرحوم آیت الله نهاوندی ، كه بسیار با وجاهت بود و طلاب و فضلا در نماز جماعت وی شركت می كردند و مرجع وجوهات هم بود ، فقط مدت كمی با اصرار فضلا ، به هر یك از طلاب ماهیانه پنج تومان پرداخت می كرد ، كه من فقط یك بار آن را دریافت كردم .
در بین طلاب گفته می شد كه مرحوم كفایی به وی گفته بود : وجوهاتی كه پیش شما جمع می شود بده به من ، تا بدهم به طلاب . مرحوم نهاوندی در جواب گفته بود : اگر بخواهم بدهم ، خودم می دهم و الا مثل معروف خواهد شد !
طلاب ، بیشتر از درآمد موقوفات مدارس ، اداره می شدند .
مدرسه سلیمان خان ، به هر یك از طلاب ، از درآمد موقوفه ، ماهیانه 25 تومان شهریه می داد .
در این مدرسه ، ماه رمضان ، به طلاب افطار می دادند و شرطش این بود كه : قبل از افطار روضه ای خوانده شود و همه گوش دهند و پس از آن افطار كنند .
من با این كه می توانستم به منزل خودمان بروم اما ترجیح می دادم ، همراه طلاب دیگر از آن افطار استفاده كنم اما گوش دادن به آن روضه با دهان روزه ، آن هم در تابستان ، تقریبا قابل تحمل نبود .
مدرسه نواب از درآمد موقوفه ای كه داشت ، به هر یك از طلاب ، ماهیانه 12 – 10 تومان پرداخت می كرد .
مدرسه میرزا جعفر از درآمد موقوفه ، سالیانه مبلغ مختصری به طلاب می داد . موقوفات آن مدرسه ، سالها در دست آستانه مقدسه بود و مرحوم آیت الله كفایی ، با زحمت فراوان هر سال ، مبلغی را وصول و بین طلاب ، تقسیم می كرد .
باری این وضع نابسامان ، عده ای از ما طلاب را بر آن داشت ، تا نامه ای به مرجع بزرگ حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی بنویسیم و از ایشان بخواهیم شهریه ای برای طلاب حوزه مشهد مقرر بكنند . متن نامه را من نوشتم .
مرحوم ابوی نقل می كردند : از قضا ، وقتی نامه شما به دست مرحوم سید ابو الحسن رسید ، من خدمت ایشان بودم .
سید به من گفت : نامه ای از مشهد برای من فرستاده اند، شما اینان را می شناسید ؟
نگاهی به نامه كردم و گفتم : ” این یك ، امضای بنده زاده است .”
بالاخره ایشان موافقت كردند ، ولی نمایندگان اخذ وجوهات ، عمل نكردند و در این گیر و دار، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی ، درگذشت . پس از آن كه مرحوم بروجردی ، زعامت حوزه های علمیه را در دست گرفتند ، به طلاب مشهد به طور مستمر شهریه ای می پرداختند . در عین حال ، وضع شهریه طلاب مشهد تا این اواخر ، رضایت بخش نبود . طلاب از راه تبلیغ ، زندگی را اداره می كردند . اگر بتوان نام آن را اداره زندگی گذارد .
بهترین دوران شهریه مشهد ، دورانی بود كه حضرت امام ، رحمت الله علیه شهریه دادند كه ادامه دارد و اینك آیت الله خویی هم ، شهریه نسبتا” خوبی می دهند .
اگر ممكن است از كیفیت دروس حوزه علمیه مشهد و اساتید و روشهای آنان ، صحبت كنید .
استاد : چند نفراز بزرگان بودند كه سطوح را تدریس می كردند ، از جمله :
مرحوم حاج میرزا احمد مدرس یزدی بود كه در آغاز مراجعت من به حوزه مشهد ، چند نفر از پیرمردهای افغانی در درس ایشان همراه چند تن از طلاب جوان شركت می كردند كه یكی از آنان من بودم . پس از مدتی شركت كنندگان زیاد شدند . ایشان ، غالبا شرح لمعه و گاهی قوانین و مكاسب تدریس می كردند .
یكی دیگر از مدرسین مرحوم آیت الله حاج شیخ كاظم دامغانی بود كه سالها رسائل شیخ انصاری را برای ما تدریس می كرد و بعدا” از جمله مدرسین دروس عالی حوزه گردید .
از حوزه مشهد ، چند تن درس خارج می گفتند :
یكی مرحوم آیت الله كفایی بود . در درس او ، بیشتر طلاب قدیمی و مسن شركت می كردند و از طلاب جوان خیلی كم در آن دیده می شدند . من خودم ، یك سال به درس اصول او رفتم . او از زبان شیرین و ذكاوت بسیار برخوردار بود ، ولی حافظه نداشت و ناچار بود در درس خارج ، همواره ، كتاب باز كند . او روی هم رفته ، مطالب پدر خود ،آخوند خراسانی را خوب می دانست اما از درسش استفاده زیاد نمی شد وجنبه تشریفات براو غلبه داشت .
از مدرسین دروس عالی ، آقایان : آیت الله سبزواری و آیت الله حاج شیخ مرتضی آشتیانی بودند كه گروه خاصی در درس آنان شركت می كردند . آستان قدس هم به آنان و همچنین به مرحوم كفایی مبلغی می داد كه بین طلاب شركت كننده در درس ، تقسیم كنند .
یكی دیگر از مدرسین دروس عالی ، مرحوم آقا شیخ بزرگ شاهرودی بود . برخی از فضلا ، پس از این كه ایشان به مشهد آمدند ، از آن مرحوم خواستند كه درس خارج شروع كند ، آقای شاهرودی هم قبول كرد . آن مرحوم ، مبانی مرحوم نائینی را می گفتند . بنده ، چند روزی در درس ایشان شركت كردم . آن مرحوم ، پس از مدتی ، مشهد را ترك كرد .
البته مرحوم آقای شیخ آقا بزرگ ، قبل از فاجعه مسجد گوهرشاد ، در مشهد مقیم بودند و به اقامه جماعت و تدریس اشتغال داشتند ولی پس از آن به تهران تبعید گردید و پس از پایان دوران تبعید ، در شاهرود رحل اقامت افكند .این سفر كه چند ماه بیشتر طول نكشید ، در حقیقت دفعه دوم اقامت او در مشهد بود ، كه ادامه نیافت . او از شاگردان برجسته مرحوم نائینی و مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی بود .
از مدرسین دروس عالی ، مرحوم آیت الله سید یونس اردبیلی بود . وی قبل از قضیه مسجد گوهرشاد ، به مشهد آمده بود و بعد هم دستگاه ایشان را تبعید كرد . ایشان ، بعدا” به مشهد مراجعت كردند و در آغاز ، خارج رسائل را تدریس می كردند . مرجع تقلید شد و شهریه ای هم می پرداخت .
دستگاه ، با نیرنگ سعی می كرد ایشان را در برابر آیت الله بروجردی قرار بدهد از این روی ، او را تقویت می كرد .
به یاد دارم : شاه آمده بود قم ، ولی مرحوم آیت الله بروجردی حاضر نشده بود كه با وی ملاقات كند . در همان ایام ، روزنامه ها نوشتند كه : آیت الله العظمی اردبیلی ، می خواهد به عتبات مشرف بشود و اردشیر زاهدی برای ایشان ، هواپیما فرستاده است !
وی مردی مخلص ، صریح و شجاع بود . در یك نوبت كه او را به ملاقات شاه در حرم حضرت رضا(ع) بردند ، به شاه گفته بود : شما چرا نماز نمی خوانید ؟ او را همان جا ، به نماز خواندن وادار كرد .
یا به شاه گفته بود : در مشهد شراب پخته می كنند ! از این قبیل سخنان ، بسیار از او نقل می شد .
من یك نوبت از مرحوم آیت الله بروجردی ، سوال كردم : اعلم علمای مشهد كیست ؟
ایشان ، او را با اشاره نام بردند و گفتند : ظاهرا” او اعلم است .
یكی دیگر از مدرسین فقه و اصول و معارف ، مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی بود . او از شاگردان دوره اول درسی مرحوم نائینی بود . وی در جوانی به مشهد آمده بود و چون درسش حاوی مطالب نائینی بود ، مورد توجه فضلا قرار گرفت ، از جمله :مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی مطالب نائینی را از او فرا گرفته بود و تدریس می كرد .
مرحوم میرزا مهدی ، بعدا” به معارف اهل بیت ، متخذ از روایات پرداخت و دیگر از آن مطالب اصولی ، انصراف پیدا كرد . در این خصوص ، دارای مكتب خاصی بود كه باید در آن بحث شود .
یكی دیگر از چهره های برجسته آن دوران كه در حدود سال 1328، هنگام هجرت من به قم ، به مشهد آمدند ، مرحوم آیت الله میلانی بود . او پس از فوت مرحوم اردبیلی یا كمی قبل از آن ، به مشهد آمد . ایشان حوزه درسی مورد استفاده ای داشتند . بیشتر فضلای مشهد ، شاگرد آن مرحوم هستند . من وقتی كه از قم برگشتم ، با آن مرحوم ارتباط نزدیك داشتم و در حوزه استفتائی ایشان شركت كردم . آن بزرگوار ، در قضیه پانزده خرداد ، به طور فعال شركت داشت و خدمت كرد . از انقلابیون حمایت می كرد . منتهی در اواخر عمر ، متاسفانه در بیت ایشان مسائلی پیش آمد كه برای انقلابیون ناگوار بود .
در هر حال ، به نظر من ، تاثیر وی در حوزه مشهد ، بسیار چشم گیر بود . او در عصر خود ، یكی از مراجع تقلید بزرگ شیعه به شمار می آمد . علامه طباطبائی او را ،پس از رحلت آیت الله بروجردی ، برای مرجعیت نام می برد .
یكی دیگر از مدرسین دروس عالی مشهد ، مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی بود . ایشان ، چه قبل از حادثه گوهرشاد و چه بعد از تجدید حوزه مشهد ، یكی از بهترین مدرسین سطوح عالی : كفایه ، رسائل و مكاسب بود .
شاید بیش از هزار طلبه در این مدت مدید از درس او استفاده كرده باشند .
او مردی روشنفكر ، با تقوی و بسیار خوش بیان بود ، اما از مردم عادی منزوی بود . تنها طلاب حوزه او را می شناختند .
در سالهای اخیر ، به تدریس خارج اصول و فقه اشتغال داشت . من چند سال از درسهای سطح و خارج او استفاده برده ام . او در عین حال مرد انقلابی بود اما زمانه به وی مجال عرضه وجود نداد . خاطرات من از او بسیار و در خور مقاله و یا جزوه ای است .
اساتید خود را در مشهد نام ببرید .
استاد : در سطح ، مرحوم حاج میرزا احمد مدرس و حاج شیخ كاظم دامغانی و حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ حسین بجستانی .
در فلسفه ، مرحوم شیخ سیف الله آلیسی و حاج شیخ مجتبی قزوینی .
در دروس خارج ، عمدتا” مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و به طور پراكنده ، درسهای : آیت الله اردبیلی ، آیت الله كفایی و برخی دیگر .
یك سال هم از درس معارف مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و نیز یك دوره از درس معارف و هم از درس خارج اصول مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی استفاده كرده ام .
از دوران تحصیل خود در حوزه علمیه قم و اساتیدی كه از آنان بهره گرفته اید صحبت بفرمایید .
استاد : مرحله چهارم زندگی تحصیلی من از سال 1328 كه از مشهد راهی قم شدم ، آغاز می شود . اینك درس هایی را كه شركت كرده ام ، بیان می كنم :
در این حوزه ، در درس خارج فقه و اصول حضرت آیت الله بروجردی شركت كردم . هنگام شركت بنده در درس فقه آن بزرگوار ، موضوع مورد تدریس ، كتاب صلات مسافر بود . بنده درس را با دقت می نوشتم . روزی مرحوم مطهری ، كه با یكدیگر رفت و آمد داشتیم و از قدیم آشنا بودیم ، نوشته مرا دید ، خیلی خوشش آمد . گفت : می بایست نوشته شما را به آقا ، نشان بدهم .
مرحوم مطهری درصدد این كار بود كه روزی پس از درس ، آقا پیاده به طرف منزل می رفت ، فرصت را غنیمت شمرد و بنده را به ایشان معرفی كرد و نوشته مرا هم به آقا نشان داد . آقا فرمود :”خیلی خوب. ” (البته قبلا در سفر مشهد مرا چند بار دیده بود و فورا تشخیص داد)
روز بعد قبل از درس ، روی منبر فرمود :” بلی ، آقازاده واعظ خراسانی به قم آمده اند و بحث را خیلی خوب نوشته اند كه قابل تقدیر است .”
این امر باعث شد كه آقا ، مرا بشناسد و شهریه ای كه برای دیگر طلاب مقرر بود برای بنده هم مقرر شود . در بحث اصول ایشان ، كه بعد ازظهرها داشتند ، بنده شركت می كردم . به یاد دارم ، بحث ” حجیت ظواهر” بود كه مطلبی به ذهنم رسید ، نوشتم و بعد از درس به ایشان دادم . فردای آن روز ، آن مرحوم ، بدون ذكر نام ، اشكال مرا مطرح كرد و فرمود : “این نوشته ، خیلی دقیق است .”
این مسائل ، سبب گردید كه رابطه بنده با آن بزرگوار بیشتر شود . در همین هنگام بود كه مرحوم پدرم به قم تشریف آورد و به اتفاق ، خدمت آیت الله بروجردی رسیدیم . مرحوم بروجردی ، خیلی به مرحوم پدرم عنایت داشتند .
استاد دیگر بنده در قم ، مرحوم آیت الله سید محمد حجت بود . ایشان ابتدا ، پایان كتاب الصلات را تدریس می فرمود . پس از اتمام صلاة ، برخی از شاگردان ، عرض كردند : كتاب قضا ، تدریس كنید . برخی دیگر از شاگردان ، گفتند : كتاب مكاسب را تدریس كنید .
ایشان فرمود : من برای هر دو آماده ام .
بالاخره ، خارج مكاسب را شروع كرد .
بنده در این بحث شركت می كردم . از كسانی كه در این درس شركت می كرد ، آقای سید علی سیستانی بود ، كه الان در نجف و جزو بزرگان آن حوزه است . و من با او در یك زمان از مشهد به قم آمدیم و درس مرحوم حجت را با هم مباحثه می كردیم .
درس مرحوم حجت ، خلوت تر از درس مرحوم بروجردی بود . درس مرحوم بروجردی ، تقریبا” 500 یا 600 نفر شركت می كردند و درس مرحوم حجت ، تقریبا” 250 یا 300 نفر .
درس مرحوم حجت ، خیلی مرتب و منظم بود . ایشان جزوه ها و نوشته های شاگردان را نگاه می كرد . حدود یك سال هم در درس مرحوم آیت الله صدر شركت كردم . موضوع بحث ایشان ، خیارات مكاسب بود .
از جمله درس هایی كه توفیق یافتم شركت كنم ، دوره اول درس اصول مرحوم امام خمینی بود . در این درس كه موضوع آن در آن هنگام “استصحاب” بود و تا پایان اجتهاد و تقلید ادامه داشت ، آقایان : مطهری ، منتظری ، خوانساری ، امینی ، خندق آبادی ، آقا سید علی و … شركت می كردند .
این درس ، خیلی پر بار بود و پیشرفت خوبی داشت . سوال و جواب فراوان می شد . مسائل ، پخته مطرح می شد . یكی از مستشكلین درس ، همواره جناب آقای منتظری بود .
پس از اتمام درس ، امام به اتفاق شاگردان ، كه هفت ، هشت نفر بیشتر نبودند ، در درس مرحوم بروجردی شركت می كردند .
امام ، مقید بود كه در درس مرحوم بروجردی شركت كند و آن را بنویسد . مرحوم مطهری از امام ، رحمت الله علیه ، نقل می كردند كه فرموده بود : “مرحوم بروجردی ، سی سال ، به قم دیر آمدند و گرنه وضع حوزه بهتر بود .”
در همین ایام بود كه شنیدم آقای علامه طباطبایی ، شفای بوعلی تدریس می كند و خیلی هم سریع پیش می رود . در درس آن بزرگوار شركت كردم . درس خصوصی بود و در مسجد سلماسی قم ، با حضور آقایان : مطهری ، منتظری ، بهشتی ، جزایری ، عالمی اصفهانی و چند تن دیگر برگزار می گردید و تا اواسط الهیات و امور عامه شفا ، ادامه یافت .
مشغول درس و بحث بودم كه خبردار شدم آیت الله گلپایگانی ، در منزل درس خصوصی می گویند . موضوع درس : خارج حج ، بر اساس عروه الوثقی بود . روز اول كه شركت كردم ، ایشان تنها نشسته بود . مرا نمی شناخت . من خودم را معرفی كردم . معلوم شد والد مرا خوب می شناسد و داستانی هم مبنی بر اخلاص آن مرحوم نقل كرد . به من فرمود : غرض این است كه دور هم جمع بشویم و بحث كنیم و مسأله دیگری در كار نیست .
گویا منظور ایشان این بود كه : نباید هدف مادی در كار باشد .
بالاخره ، بنده تا وقتی كه در قم بودم (حدود هشت – نه سال) در درس ایشان شركت كردم و چند كتاب فقهی را در محضر ایشان ، فرا گرفتم . ایشان در عین دقت ، سریع پیش می رفت . در همین زمان بود كه حاشیه عروه را می نوشت .
از آقایان شركت كننده كه به خاطر دارم : آقا جلال گلپایگانی ، مرحوم شیخ عبدالرحیم شیرازی ، آقا سید محمد باقر ابطحی ، آقای شیخ محسن حرم پناهی ، آقای شیخ عبدالحمید شربیانی و … بودند . حدود بیست نفر در این درس ، شركت می كردند .
آیت الله گلپایگانی ، بحث را دقیق و عمیق ارائه می دادند و هیچ مسأله ای را بدون كنجكاوی لازم رها نمی كرد . در كنار درس هایی كه بیان شد ، یكسری كارهای فرهنگی هم داشتم ، از جمله : جلسه فلسفه و كلامی بود كه به نحوی دوره ای تشكیل می شد و بنده در آن شركت می كردم . اركان این جلسه ، عبارت بودند از آقایان : سید عبدالكریم اردبیلی ، سید مهدی روحانی ، آقای آذری قمی ، آقای ناصر مكارم شیرازی و … .
در این جلسه ، مباحث فلسفی مطرح می شد . گه گاهی ، برخی مباحث را از روی شفا می خواندند . درباره فلسفه ماركسیسم ، بحث و گفتگو می شد . در این جلسه ، آقای مكارم ، هم می خواند و هم می نوشت . كتاب “فیلسوف نماها”ی ایشان نتیجه همین جلسات است . این كتاب ، در آن زمان ، كتاب سال شد . از دیگر جلساتی كه در كنار درس و بحث در آن شركت می كردم ، جلسه مباحث فلسفی علامه طباطبائی بود . اركان این جلسه عبارت بودند از آقایان : مطهری ، منتظری ، محلاتی ، جزائری ، قدوسی و … كه مجموعا” 10 تا 15 نفر بودند . شب های پنجشنبه در خانه های اعضا ، به نوبت تشكیل می شد .
مقاله به خط علامه روی كاغذ پیاده می شد و تكثیر می گردید . سپس علامه آن نوشته را برای جمع می خواند و اگر مطلبی به ذهنشان می رسید ، مطرح می كردند .
نتیجه این مباحث ، كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم شد كه مرحوم مطهری این كتاب را با پاورقی های سودمند و محققانه خود ، چاپ و عرضه كرد . از مرحوم علامه طباطبائی ، پیش از انتشار این كتاب با حواشی مرحوم مطهری شنیدم كه فرمود :
“آقای مطهری حقیقتا” در نوشتن این حواشی خودكشی كرده است و رنج و مشقت فراوان را برخود هموار نموده است .”
از این مراحل كه بگذریم ، كار اساسی كه در قم شروع كردم ، شركت در گروهی بود كه به امر مرحوم آیت الله بروجردی برای رفع نواقص وسائل الشیعه تشكیل شد . قضیه از این قرار است :
بارهای بار ، مرحوم بروجردی در درس خارج ، از كاستی های وسائل صحبت كردند ، تا این كه بحث ایشان رسید به ” صلات الرجل بحذاء المرئه. ” در این جلسه گفت :
“وسایل نواقص ، مكررات و تقطیعاتی دارد . ما به فكر افتاده ایم كه احادیث هر موضوعی را دقیقا جمع آوری كنیم . آقایانی كه مایل هستند ، همین باب را جمع آوری كنند و نزد بنده بیاورند . “
بنده با جدیت دنبال كار را گرفتم و در روز موعود نوشته ام را نزد ایشان بردم . همراه آن ، رساله ای نوشته بودم و نواقص كتابهای مذهبی و درسی ، از جمله : كتاب خلاف شیخ طوسی را كه برای اولین بار توسط ایشان چاپ شده بود ، مفصلا” یادآور شده بودم . دراین روز ، حدود 70 – 60 نفر از آقایان فضلا ، كه چند نفری هم خراسانی بودند ،از پیر و جوان ، نوشته هایشان را آورده بودند .
جوان تر های این گروه ، آقایان : منتظری ، میرزا حسین نوری ، ابطحی ، حرم پناهی ، ستوده ، ثابتی همدانی ، جلالی گلپایگانی ، بهشتی ، بروجردی ، موسوی كرمانی ، بنده و … بودند. برخی از آنان ، تا پایان كار ، ادامه دادند و برخی آن را رها كردند .
آیت الله بروجردی پس از ملاحظه نتیجه كار ، فرمود : “معلوم می شود برخی از آقایان كارشان زیاد است و سنشان مقتضی این كار نیست و برخی از آقایان ، سن و وقتشان ، مقتضی این كاراست . ” از جمله نام بنده را بردند و به رساله یاد شده من هم اشاره كردند .
بالاخره ، در همان جلسه نام افرادی را كه مناسب این كار بودند ، اعلام و روزی را برای شروع كار تعیین كردند .
در روز معین خدمتشان رسیدیم . ایشان ، برنامه كار را بیان فرمودند و سپس افزودند :
“وسائل الشیعه ، دارای نواقصی است ، از جمله : تكرار مطالب و اسناد ، تقطیع احادیث ، تأخیر و تقدیم ، طولانی بودن عناوین و …
از این روی ، برای این كه احادیث و اسناد تكرار نشود ، می بایست روش كتاب “وافی” مرحوم فیض كاشانی را در پیش بگیریم . تقدیم و تاخیرها را اصلاح كنیم . عناوین را خلاصه و فشرده بیاوریم و… “
بعد كتابی را تقسیم كردند و هر كس عهده دار كتابی شد . من در موقع تقسیم كتاب نبودم تابستان بود . به مشهد مسافرت كرده بودم لذا با نامه به من اطلاع دادند كه شما ، مسئول جمع آوری احادیث كتاب “نكاح و طلاق” هستید !
بنده این مسأله را به فال نیك گرفتم ، زیرا هنوز ازدواج نكرده بودم و در نامه خود به این امر اشاره كردم كه آیت الله آن را برای رفقای حاضر در منزل ایشان خوانده بودند . بعد از جمع آوری احادیث ، آقای شیخ محمد علی قمی ، احادیث را فهرست بندی می كرد . به این ترتیب : اولین و آخرین راوی ، نام امام و اول حدیث را از كتابهای حدیث می نوشت .این فهرست ، كلیدی بود برای پیدا كردن احادیث پس ازاین كار، بنده با توجه به “وسائل” و “وافی” احادیث را فهرست وار در هر باب ترتیب می دادم . در مرتبه بعد دو نفر از آقایان : ثابتی همدانی و آقا جلال گلپایگانی ، كه خوش خط بودند ، آنها را می نوشتند . پس از این مرحله ، با نسخه های خطی نفیسی ، كه آقای خادمی اصفهانی و آقای آیت الله مرعشی و چند نسخه را خود آیت الله بروجردی ، در اختیاراین گروه گذاشته بود ، مقابله می شد .
گویا سال دوم كار این گروه روی احادیث بود كه مرحوم بروجردی فرمود : “از آن جا كه روایات اهل سنت ، در باب احكام ، زیاد نیست ، اگر ما در ذیل هر باب روایات آنان را بیاوریم ، مناسب خواهد بود . ضمنا” روشن خواهد شد كه اهل سنت چقدر روایت دارند و ما چقدر . “
البته نظر آن مرحوم ، شاید جنبه تألیف و تقریب بین المسلمین بود . اساسا” مبنای ایشان این بود كه : فقه شیعه ، در حاشیه فقه اهل سنت است . بدین معنی : فتوای رایج میان اهل سنت را هر یك ازائمه اطهار (ع) در عصر خود ، نقد می كردند . افرادی كه ازائمه (ع) سوال می كردند ، كسانی بودند كه به فتاوای علمای اهل سنت آشنایی داشتند . بعدها با مطالعه (رجال كشی) به همین مطلب برخورد كردم . زراره ، محمد بن مسلم و جمیل و …از شاگردان ابی حنیفه بودند كه بعدا” مستبصر شدند . از سوال های آنان پیداست كه آدم های معمولی نبودند و قبلا” معلومات فقهی را در جای دیگر كسب كرده اند . بر اساس همین مبنی ، مرحوم بروجردی پیشنهاد كردند كه احادیث اهل سنت از منابع روایی آنان جمع آوری شود و ذیل هر باب بیاید . می فرمودند : “كتاب (التاج) برای استخراج روایات اهل سنت ، مناسب و كافی است. “
این كتاب ، پنج كتاب از صحاح ست را در بر دارد و مكررات را ادغام و سندها را كوتاه كرده است .
آقای ثابتی همدانی ، با كمك دیگران ، این كار را شروع كردند . تا آن جا كه به یاد دارم ، كتاب طهارت را ایشان تمام كرد . پس از مدتی كه از این جریان گذشت . مرحوم آیت الله بروجردی ، جلسه ای تشكیل دادند و در آن جلسه فرمودند :
“من پیشنهاد كردم كه احادیث اهل سنت استخراج و در ذیل احادیث شیعه بیاید . آقایان هم زحمت كشیدند و شماری از احادیث اهل سنت را استخراج كرده اند ولی می ترسم كه بگویند : علمای شیعه ، زحمت كشیده اند احادیث ائمه (ع) را به طور مستقل آورده اند و شما دوباره آنها را مخلوط كردید ،از این روی ، این كار متوقف شود .”
پس از فرمایشات آیت الله بروجردی ، سید محمد حسن ، فرزند وی ، در همین باره صحبت كردند . معلوم شد كه فكر انصراف را ایشان یا كسان دیگر توسط ایشان به مرحوم بروجردی ، القا كرده اند ، زیرا سید محمد حسن ، از اول با این كار مخالف بود و در همان جلسه مرحوم بروجردی گفت : “سید محمد حسن این چنین گفته است راست می گوید .”
من بعدا” در طی نامه ای خدمت ایشان ، فواید این كار را بر شمردم ، ولی موثر واقع نشد . عین آن نامه به من مسترد گردید و اكنون موجود است .
آیا غیراز آیت الله بروجردی و گروهی که زیر نظر ایشان روی وسائل الشیعه كار می كردند ، فرد و یا افرادی به چنین كاری اشتغال داشتند ؟
استاد : در یكی از جلسات ، مرحوم بروجردی فرمودند : آقای خویی ، حفظه الله ، برای من نوشته اند : “من یك مجموعه ای نوشته ام و تقدیم و تأخیر و مكررات وسائل را جمع آوری كرده ام ، اگر بودجه اش را تأمین كنید ، افرادی هستند كه این كار را تمام و تكمیل كنند .”
مرحوم آیت الله بروجردی ، در آن جلسه فرمودند : “اگر قرار باشد ، كاری انجام بشود و من بودجه اش را بپردازم ، این كار را خودمان شروع می كنیم .”
آیا طرح از اول این بود كه این احادیث ، به طور جداگانه و مستقل از وسائل چاپ شود یا خیر ، به همان نام قرار بود چاپ و عرضه شود .
استاد : قرار بود به عنوان “تهذیب الوسائل” عرضه شود . بعد در طول كار ، تصمیم بر آن شد كه به عنوان كتابی مستقل در بیاید كه جامع تمام احادیث شیعی در باب احكام باشد . روی همین اصل ، روایات مستدرك هم ضمیمه شد .
اگر مطلبی در رابطه با این كار بزرگ دارید ، برای ما و خوانندگان مجله بیان بفرمایید .
استاد : در ابتدا خاطره ای از مرحوم بروجردی دارم كه نقل می كنم و آنگاه چند مطلب است كه یادآور می شوم .
روزی مرحوم آیت الله بروجردی در یكی از جلسات گروه حدیث ، فرمود: “آقایی كتابی نوشته و در آن كتاب به خلفا و شخین بد گفته است . نام من را هم برده است . من دستور دادم همه آنها را جمع كنند .”
افزودند: “امروز ، مسلمین نیاز ندارند كه بدانند كی خلیفه بود و كی نبود ! آنچه نیاز امروز مسلمانان است ، این است كه بدانند از چه مأخذی احكام گرفته می شود . آنان می گویند قرآن و سنت . ما می گوییم : قرآن و عترت . بنابراین امروز كه نه حكومت اسلامی است و نه خلافتی ، ما می توانیم حرف خود را به كرسی بنشانیم و بگوییم مرجع مشكلات مردم (ائمه اهل بیت) هستند . سیاستهای حامی خلافت ، كه قبلا عامل تفرقه و مانع از شنیدن حرف حق ما بودند ، فعلا وجود ندارند . حرف ما گوش شنوا در بین اهل سنت خواهد داشت .
اما مطالبی كه لازم است یادآوری كنم :
1. پس از آن كه احادیث جمع آوری شد ، قرار شد مقدمه ای بر كتاب نوشته شود . همه آقایان نوشتند ، من هم نوشتم .
حضرت آیت الله بروجردی ، همه نوشته ها را مطالعه كردند . نوشته مرا پسندیدند و از من تقدیر كردند . این مقدمه در دست من بود . چند سال پیش ، آقا شیخ اسماعیل ملایری پیغام داد : “می خواهیم كتاب را چاپ كنیم لذا مقدمه ای را كه شما نوشتید مرحوم بروجردی پسندیدند ، برای ما بفرستید .”
من هم فرستادم . ایشان كتاب را چاپ كرد ، به نام خود و یك نفر دیگر و از سایر نویسندگان نامی نبردند! مقدمه را هم با اضافاتی به نام سید محمد حسن بروجردی چاپ كرد ، ولی با عبارت های من ! این كار با انصاف و امانت ، سازگار نمی باشد ولی در هر حال ، باید از انتشار كتاب (جامع الاحادیث) ، كه مرحوم آیت الله بروجردی ، آن را ثمره عمر خود می دانست ، سپاسگزار بود .
2. پس ازاین كه كار جمع آوری و … تمام شد ، (البته با چند بار تغییر و تحول در آن) مرحوم آیت الله بروجردی همه آقایان را خواستند و فرمودند :
“كار تمام شده است ، ولی یكدست نیست . باید این كار انجام شود . اما این كار نفرات زیادی نمی خواهد . به نظر من ، آقا شیخ علی پناه ، آقا شیخ اسماعیل ملایری و آقای واعظ زاده برای تنظیم نهایی كافی هستند و سید محمد حسن هم به جهت این كه چگونگی پیشرفت كار را به من گزارش بدهد ، در این جمع شركت نماید .”
نظر ایشان ، بیشتر معطوف به این بود كه از بحث های داغ و دعواهایی كه ، معمولا” در جلسات اتفاق می افتاد ، جلوگیری كند . این كار تا مدتی ادامه داشت و من رفتم به مشهد و حضرت آیت الله بروجردی فوت شدند و كار تعطیل گردید .
3. یكی از مسائلی كه در ضمن كار پیش آمد این بود كه : چند نفر رفتیم خدمت مرحوم بروجردی و عرض كردیم : احادیث كتاب تا ارباب كتب حدیث مرسل است . به ما اجازه بدهید تا آن را مستند كنیم . ایشان شفاها” اجازه دادند و من هم تند تند نوشتم . مفصل آن را هم در یادنامه شیخ طوسی در مقاله اجازه مطوله من المجلسی الاول للثانی نوشته ام .
اجازه روایتی ایشان از استاد خود ، مرحوم آخوند خراسانی آغاز و به علامه مجلسی ختم و سپس سندهای بسیاری از علامه مجلسی به كلیه کتب حدیث را در بر دارد كه در آن مقاله ، اجازه یاد شده ، مفصلا” آمده است
آیا غیر از این فعالیت های فرهنگی كه بر شمردید ، در قم فعالیت دیگری هم داشتید .
استاد : بله ، از جلمه رساله ای نوشتم در بیست صفحه و در آن ، از برخی از كتاب هایی كه چاپ شده بود و یا كتاب هایی كه قابل چاپ بود ولی چاپ نشده بود ، انتقاد كردم . از جمله تكیه كردم روی كتاب (خلاف) كه به همت آیت الله بروجردی چاپ شده بود . در آن مقاله نوشتم : كتاب به این مهمی كه بعد از هزار سال چاپ شده و در دسترس محققین قرار گرفته است ، معلوم نیست از روی چه نسخه ای چاپ شده است و در مقدمه ، توضیح داده نشده كه شیوه كار چگونه است . این مطالب را با عباراتی محكم و علمی ، به زبان فارسی ، به رشته تحریر در آوردم و روش محققان عصر ، از جلمه : مرحوم محمد قزوینی را در تصحیح كتابهای قدیمی یادآور شدم . و خدمت مرحوم بروجردی تقدیم كردم . ایشان ، در جلسه ای كه گروه تحقیق و جمع آوری احادیث ، شركت كرده بودند ، چند سطری از نوشته بنده را خواندند . بعد فرمودند : ” آقای واعظ زاده ، از كار ما انتقاد كرده اند . بله ، من از زمانی كه در بروجرد بودم ، علاقه داشتم كتاب (خلاف) چاپ شود . چاپ شد . به آقای واعظ زاده حق می دهم . خوب بود در مقدمه می نوشتیم كه این كتاب از روی چه نسخه ای چاپ شده است ، تا كتاب مستند باشد . “
حضرتعالی از نخستین نویسندگان مجله مكتب اسلام بوده اید . لطفا از چگونگی شكل گیری مجله اگر مطالبی به خاطر دارید بیان بفرمایید .
استاد : در سال های آخر اقامت بنده در قم ، (شاید سال 37) از طرف شریعتمداری از بنده و چند نفر دیگر دعوت شد كه برنامه نشر یك مجله اسلامی ریخته شود . آقایانی كه برای این كار دعوت شده بودند ، عبارتند از آقایان : آقا موسی صدر (امام موسی صدر) ، مجدالدین محلاتی ، سید عبدالكریم اردبیلی ، مكارم شیرازی ، جعفر سبحانی ، میرزا حسین نوری ، علی دوانی ، سید مرتضی جزائری و … .
در آغاز كار برای افراد ، كلاس انگلیسی گذاشته شد و پس از مدتی قرار شد این عده برای آشنایی با امر نگارش ، مقاله بنویسند و این نوشته ها در جمع بررسی شود . تا یك سال برنامه به این منوال بود . پس از این مدت ، تصمیم گرفته شد كه مجله منتشر شود . در جلسات بحث در این بود كه نام مجله چه باشد ؟ بالاخره ، تصویب شد كه تحت عنوان “درسهایی از مكتب اسلام” منتشر شود . آرم مجله هم قرار شد بنابر تصویب در جلسه”كعبه” باشد . هر یك از آقایان كه نامشان ذكر شد ، موضوعی را برای تحقیق و تحریر ، انتخاب كردند . مثلا” آقای موسی صدر ، اقتصاد و ارزش اضافی را بحث می كردند . آقای دوانی راجع به مفاخر اسلام مطلب می نوشت . آقای سبحانی ، تاریخ اسلام را تحقیق می كرد . آقای مكارم ، مذاهب و عقاید و بنده “فتوحات مسلمین” را می نوشتم زیرا معتقد بودم كه روح حماسی را باید در مسلمانان زنده كرد . روی همین اصل آیات جهاد و غزوات پیامبر را مورد بررسی قرار دادم . علاوه بر این ، تفسیری هم شروع كردم . البته نه از سوره معینی ، بلكه آیه ای از سوره بقره بود كه مطرح شد .
از مقولات مورد بحث آیه شریفه “یهدی من یشاء و یضل من یشاء” بود . در ذیل این آیه شریفه ، ضلالت و هدایت در قرآن مطرح شد و بالاخره به صورت تفسیر موضوعی درآمد . به همین مناسبت ، مسأله جبر و اختیار و این كه هدایت دو گونه است و ضلالت نیز دو قسم است ، مورد بحث قرار گرفت . آقای محلاتی ، مسائل حقوقی را بحث می كرد . آقای جزائری مباحث فلسفی را می نوشت . آقای نوری ، راجع به هیئت و نجوم و … مطالبی را عرضه می كرد .
در طی سال جلسات متعددی داشتیم كه گاهی آقای شریعتمداری در آن جلسات شركت می كرد .
پس از یك سال ، شرایطی پیش آمد كه شش نفر از ما ، به جز آقایان : سبحانی ، نوری ، مكارم و دوانی استعفا دادیم و در روزنامه كیهان اعلام كردیم كه شرح آن مفصل است .
گویا در همان زمان ، مجله مكتب تشیع ، منتشر می شد . درباره این نشریه اگر مطلبی دارید بفرمایید .
استاد: بله ، در همان زمان كه مكتب اسلام منتشر شد، آقای هاشمی رفسنجانی ، آقای صالحی كرمانی و … به این فكر افتادند كه مجله مكتب تشیع را منتشر كنند . این نشریه ، احتمالا” در رقابت با نشریه مكتب اسلام ، منتشر شد .
من با آقای هاشمی از نزدیك آشنا نبودم . دورادور با هم آشنا بودیم . ایشان ، بسیار طلبه با نشاطی بود .
این آقایان ، در ابتدا خودشان چیزی نمی نوشتند و بیشتر مطالب را از شخصیتهای معروف آن زمان می گرفتند و چاپ می كردند . بر خلاف مكتب اسلام كه همه مطالب ، نوشته خود اعضای هیأت تحریریه بود .
در آن روزگار ، هر كس از تفكر جدید سخن می گفت و مردم را به سوی وحدت اسلامی دعوت می كرد ، متهم می شد .
شیوه تدریس و ویژگیهای درس بزرگانی كه حضرت عالی در دروس عالی از محضرشان بهره برده اید ، بیان كنید .
استاد : خارج اصول را از : “حجیت ظواهر تا استصحاب” ، در حوزه درسی مرحوم بروجردی شركت می كردم .
شیوه ایشان ، در بحث های اصولی ، بر نقد كل آرای اصولیون نبود . آقای بروجردی ، مطالب كفایه را نقل و پس از آن ، دیدگاههای خود را مطرح می كردند . می توان گفت : درس خارج اصول ایشان ، شرح و بسط كفایه و بیان نظرات خودشان بود .
به عنوان نمونه ، در استدلال به اجماع امت بر “بطلان تصویب” می فرمودند : این مسأله از مسائل علم كلام است و در مسائل كلامی ، تمسك به اجماع ، درست نیست . در مسائل كلامی ، باید سراغ عقل و برهان و استدلال رفت ، نه اجماع امت . (من درسهای اصول ایشان را نوشته ام .)
اما شیوه ایشان در فقه ، روش فقهی ایشان ، بسیار اهمیت دارد . مرحوم بروجردی در درس فقه ، به چند نكته بسیار توجه داشت :
1.اهمیت به آرای قدما :
ایشان در اظهار نظر و ارائه فتوا ، شدیدا” به فتاوای قدما و شهرت فتوایی ، اهمیت می دادند . در همین رابطه ، به من فرمودند : شما فتاوای ابن جنید و ابن عقیل را جمع آوری كنید . بنده نیز ، حسب دستور ایشان این كار را شروع كردم ، ولی به خاطر كسالتی كه برای من پیش آمد ، از ادامه كار باز ماندم . بعد در مشهد ، به این فكر افتادم كه كار را تمام كنم . از این روی با نظارت بنده ، یكی از دانشجویان فوق لیسانس ، فتاوای این بزرگان را جمع آوری كرد و قابل طبع است .
2.اهمیت به روایات و فتاوای اهل سنت :
مرحوم بروجردی ، معتقد بود كه با مراجعه به فتاوای و روایات اهل سنت ، بهتر می توان روایات ائمه (ع) را فهمید و فتوا داد . ایشان بر این عقیده بودند كه : فقه شیعه ، به منزله حاشیه ای است بر فقه اهل سنت . زیرا در آن زمان ، فتوای رایج و رسمی از آن فقهای اهل سنت بوده است . مردم ، با توجه به فتوای رایج و رسمی ، از ائمه اطهار (ع) سوال می كرده اند و آن بزرگواران پاسخ می گفتند .
ایشان ، مراجعه به فتاوای اهل سنت را از مقدمات فتوا می دانستند .از این روی می فرمودند :
توجه به روایات و فتاوای اهل سنت ، شیوه قدمای از فقهای ما بوده است . قدمای ما ، نه تنها به مسائل خلاف توجه می كردند كه حفظ آن را نیز لازم می شمردند ، لذا قدمای ما مسائل خلاف را حفظ بودند . روی همین باور بود كه مرحوم بروجردی بر كتاب خلاف شیخ طوسی حاشیه زدند و آن را چاپ كردند . پس از ایشان ، این سنت حسنه یعنی رجوع به كتب قدما ، فتاوا و روایات اهل سنت مرسوم شد . حوزه علمیه قم در این بعد پیشتاز بود . نجف نیز به پیروی از حوزه قم ، به این مسأله توجه كرد . حضرت آیت الله بروجردی ، دراین امر خود را مبتكر نمی دانست و اشاره می كرد : روش قدمای از فقهای ما براین بوده است . به عنوان نمونه از سید مرتضی ، شیخ طوسی و … یاد می كرد كه آنان ، آرا و نظرات گوناگون و دلایل علمای اهل سنت را در كتب فقهی خود نقل و آنچه را مخالف می دانستند ، نقد می كردند .
3. تكیه برادله و روایات اولیه
حضرت آیت الله بروجردی ، كمتر به اصول عملیه : (برائت ، استصحاب و …) تمسك می جستند .
وسائل شیخ حر عاملی را می آورد و روایات مورد بحث را می خواند و در محتوا و مفهوم آن بحث می كرد .
گه گاهی نیز ، سند روایت را متذكر می شد و نقد می كرد . پس از آن كه همه روایات باب را می خواند و راجع به هر كدام از لحاظ دلالت و گاهی سند بحث می كرد ، دو مرتبه روایات را ، با توجه به اقوال مختلف ، دسته بندی می كرد و به نظر كسانی كه سابقه نداشتند ، تكرار به نظر می رسید . روایات مختلفی كه به یك مضمون از یك راوی نقل شده بود ، یك روایت می دانست . از این روی ، این روایات را كنار هم می گذاشت و آنگاه نتیجه می گرفت و نظر می داد . این نكته در تألیف كتاب (جامع الاحادیث) كاملا رعایت شده است . حتی گاهی فرمودند : “شما تصور می كنید مثلا زراره ، این مطلب را چند نوبت پرسیده و امام چند نوبت جواب داده است ؟ خیر ، همه یك روایت است و از مجموع آنها می توان ، اجمالا مطلب را به دست آورد . “
4. ریشه یابی مسائل :
مرحوم بروجردی ، هر مسأله ای را كه مطرح می كردند ، به زمان ، شخص مطرح كننده ، ریشه و اولین باری كه مطرح شده است ، توجه داشتند . در این نقل آرا و نظریات ، تلاش می كردند كه در مسائل مهم و اساسی ، نقطه اتفاق مسلمانان را بیان كنند . در هر مسأله ای ، نقطه نظر اهل سنت ، دیدگاه اهل بیت و پس از آن ، انعكاس و تصور مسأله مطروحه را در فقه شیعه بیان می كردند و در آخر نظر خود را می گفتند .
مثلا در (قبله) می فرمودند : “به اجماع مسلمین به ضرورت اسلام ، (كعبه) ، قبله است .” سپس در این كه آیا عین كعبه یا جهت آن و حدود و وسعت جهت به نقل آرا می پرداخت .افزون بر آنچه ذكر شد ایشان به نكات ظریف دیگری توجه داشت ، از جمله :
1. در نقل مسائل اختلافی بین شیعه و سنی ، بدبینانه برخورد نمی كرد ، بلكه تلاش و جدیت می كرد كه علت اختلاف فتوا را بیان كند . به عنوان نمونه :
اهل سنت ، می گویند : خواندن نماز ، در اول وقت واجب است و تاخیر آن بدون عذر، جایز نیست ، بلكه گناه است (كه این یكی از دو قول معروف نزد شیعه امامیه است .) و برخی از اهل سنت ، تاخیر در نماز را از اول وقت ، بدون عذر موجب قضا می دانند .
ایشان در این مسأله می فرمودند : در این جا اشتباهی پیش آمده است .
فتوای اهل سنت ، از این جا نشات گرفته است كه : پیامبر(ص) اول وقت برای نماز ، حاضر می شدند . یعنی آقایان علمای اهل سنت ، به فعل پیامبر(ص) تمسك جسته اند . در حالی كه پیامبر(ص) ، امام جماعت بوده اند ، باید اول وقت برای نماز حاضر می شدند . ولی در اوقاتی بدون عذر نماز را از اول وقت تاخیر می انداخت و ائمه اهل بیت ، به این نكته توجه داشته اند . از این جا نتیجه می گیریم كه نماز ، لازم نیست كه در اول وقت برگزار شود و تاخیر آن جایز است . هر چند بنا به روایات ، كار شایسته ای نیست . ائمه (ع) بر همین مشی بوده اند و در این باره سخنانی هم فرموده اند . بنابر مبنای ایشان ، این كه برخی می گویند : (اهل سنت ، از ابتدا در پی تحریف احكام بوده اند) حرف درستی نیست ، بلكه شبهات علمی و اجتهاد ، باعث اختلاف شده است .)
2. تكیه به قرآن : ایشان در جهت توجه و اتكای به قرآن ، می فرمودند: برخی از بزرگان ، آیات الاحكام را حفظ داشته اند .
خود ایشان ، آیات الاحكام را حفظ داشت . به آیات الاحكام در مباحث تكیه می كرد . از جمله :
در نماز شب ، آیات مربوط را مورد بحث قرار می داد . ایشان ذهن عمیقی نسبت به آیات قرآن داشتند .
3. همانطور كه اشاره شد ، روایاتی كه از یك راوی ، در یك مسأله نقل شده است و در كتب روایی هم فراوان دیده می شود . به نظر ایشان ، یك روایت بیشتر نیست . از این روی ، این گونه روایات را در كنار هم می گذاشت و یك قدر مشترك از همه آنها در می آورد . معتقد بود كه در نقل و انتقال ، احادیث ، تقطیع شده و برخی از الفاظ آنها عوض شده اند . بنابراین ، روی جزئیات روایات ، نمی شود تكیه كرد .
ما در كتاب (جامع احادیث شیعه) همین كار را كردیم و روایات گوناگون یك راوی را از كتب اربعه و غیر آن ، در مسأله واحد ، كنار هم قرار دادیم .
4. به تفریع فروع ، زیاد نمی پرداخت ،مگر در مسائل مهم .به یاد دارم ، در یكی دو مورد، مفصل به بحث پرداختند :
فروع علم اجمالی
مسأله لباس مشكوك
در این گونه مسائل ، حتی اقوال معاصرین را نقل می كردند . روزی رساله مرحوم نائینی را كه در رابطه با لباس مشكوك نوشته بود ، آوردند و مقداری از آن را خواندند و آن را توضیح دادند : گویا برای برخی از حاضران درس چنین تصوری رخ داده بود كه ایشان ، سخن مرحوم نائینی را درست درك نكرده اند .
5. برای بزرگان حوزه و فقه ، چه قدما و چه متاخرین ، احترام فوق العاده ای قائل بود . از آنان به بزرگی و عظمت یاد می كرد . در مقام بی احترامی به آنان ، سخت بر می آشفت :
آیت الله بروجردی ، به شیخ طوسی بسیار توجه داشت . از ایشان ، در برابر انتقاد و اشكال دیگران ، به شدت دفاع می كرد . و می فرمود : “اگر لحظات عمر او را بر كارهایش تقسیم كنید ، به هر مسأله ای ، بیش از 5 دقیقه نمی رسد . با این پركاری ، طبیعی است كه خطا بكند .”از كارهای مرحوم شیخ طوسی ، با اعجاب و تحسین یاد می كرد و می فرمود :
“نمی شود در برابر نظریات شیخ ، به آسانی نظر داد .” همچنین می فرمود : “شیخ طوسی ، هر یك از كتاب هایش را بر اساس هدفی مخصوص ، نگاشته است : (خلاف) و مبسوط را برای عالم اسلام و (نهایه) را برای عالم تشیع .” ایشان ، بر این باور بودند كه : فقه یك دوره اجمالی داشته است و یك دوره تفصیلی . مثال می زدند كه قدمای از فقهای ما ، رؤوس مسائل را به طور اجمال نوشته اند و مانند یك بقچه سر بسته برای ما ، متونی را به یادگار گذاشته اند .
از زمان شیخ مفید به بعد ، مسائل فقهی اندكی بازتر ، مورد بحث قرار گرفت . مرحوم شیخ طوسی ، به تفصیل وارد این میدان شد و در راه تفریع فروع ، تلاش بسیار كرد . او را می توان در بین شیعه ، بنیانگذار فقه تفریعی و هم تطبیقی دانست . شیخ طوسی در مقدمه كتاب (مبسوط) می نویسد :
“علمای شیعه ، وحشت دارند از این كه مسائل تفریعی فقه اهل سنت را مطرح كنند . بر این گمان هستند كه هر نوع تفریعی قیاس است . من ابتدا ، نهایه را كه فقه منصوص است نگاشتم ، كه كسی وحشت نكند كه من می خواهم به روش اهل سنت گرایش پیدا كنم . پس از آن ، تصمیم گرفتم تمامی تفریعاتی كه اهل سنت بر اساس قیاس و … آورده اند ، بدون اعمال قیاس ، با توجه به فقه شیعه ، بیان كنم .” ابن جنید ، قبل از شیخ طوسی ، این روش را در فقه ، پیش گرفت ولی متهم به عمل به قیاس شد . علامه درباره ابن جنید می نویسد : “من كتاب احمدیه ایشان را دیده ام ، كتاب بسیار خوبی است .”
آیت الله بروجردی ، برای مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری ، مؤسس حوزه علمیه قم نیز احترام زیادی قائل بود .
ایشان ، ابتدا در مقبره حاج شیخ عبدالكریم ، تدریس می كردند . نقل می كردند : “در یكی از روزها ، در حین درس ، آقا متوجه شدند كه یكی از شاگردان ، به قبر حاج شیخ تكیه كرده است . آن مرحوم با تندی می فرمایند : آقا ، به قبر تكیه نكنید .این بزرگان برای اسلام زحمت كشیده اند ، به آنان احترام بگذارید .”
نمونه دیگر : در یكی از جلسات درس ، به مناسبت از كتاب صلات مرحوم شیخ ، مطلبی را نقل كرده و بعد فرمود :
من كسی را ندیده ام كه مطالب علمی را این قدر مختصر ، ساده و روشن بنویسد . این از خصوصیات كتاب (صلاة) حاج شیخ است كه بدان توجه نشده است . تقریبا ، هر چه در كتاب (صلات) حاج آقا رضا همدانی هست ، در این كتاب وجود دارد اما مختصر و روشن .
6. آیت الله بروجردی ، غالبا” مباحثی را كه در درس مطرح می كرد ، به طور جزم و قطع ، فتوای خود را ابراز نمی كردند . بیشتر آیات ، روایات و اقوال را تجزیه و تحلیل می كرد و به این امر بیشتر اهمیت می داد . به نظر می رسید مطلب را نا تمام رها كرده است و به بحث دیگر پرداخته است .
مرحوم آیت الله بروجردی ، در راه تقریب بین مذاهب ، تلاش بسیار كردند . از حضرت عالی خواهش می كنیم كه درباره نظریات ایشان و اقداماتی كه انجام داده اند ، صحبت بفرمایید .
استاد : یكی از ویژگی های ایشان در میان معاصرین ، عنایت و اهتمام خاص آن بزرگوار ، به تألیف و تقریب بین مسلمانان بود .ایشان معتقد بودند كه این كار از وظایف علمای شیعه است . در دوران حیات پر بركت خود ، آنی از این وظیفه ، به عنوان یك عالم بزرگ شیعی ، غفلت نكرد . در این جا نمونه هایی از منش و شیوه ایشان را نقل می كنم :
1. روش فقهی
یكی از عوامل تقریب ، روش فقهی ایشان بود . همانطور كه عرض كردم ، ایشان معتقد بود :
در فقه و استنباطات فقهی ، باید آرا و نظرات اهل سنت را بدانیم و آنچه را به دست می آوریم از منابع شیعی ، با نظرات و آرای آنان ، مقایسه كنیم .
بر این عقیده بودند كه اهل سنت ، فقهی دارند كه از كتاب و سنت مروی به طرق خودشان اخذ شده است و براساس یكسری از روایات و آیات تنظیم كرده اند، لذا باید با دقت به نظرات آنان توجه شود و مقایسه صورت بگیرد و ادله ایشان نقل و اگر لازم باشد ، نقد شود . با این پندار و طرز تفكر ، (كه علمای عوام زده روی آن پا می فشارند) كه علمای اهل سنت دور هم جمع شده اند و یكسری احكام جعل كرده اند و ربطی به كتاب و سنت ندارد ، مخالفت می كرد .
به نظر حضرت عالی ، مرحوم بروجردی ، خود به این نتیجه رسیده بودند یا این كه اندیشه فرد یا افرادی در ایشان اثر گذاشته است .
استاد : من در تحلیل های خودم به این نتیجه رسیده ام كه : این طرز تفكر را ایشان از حوزه اصفهان گرفته است . در آن حوزه ایشان استادی داشته است ، به نام مرحوم سید محمد باقر درچه ای كه این گونه می اندیشیده است . (البته مطالعات چهل سال ایشان در بروجرد و اطلاع وسیع از حدیث و رجال و فقه اهل سنت ، حتما” در این اندیشه موثر بوده است .)
ریشه این تفكر ، از زمان صفویه است . با آن همه تندروی هایی كه دولت صفوی و علمای آن دوره ، از جمله : مرحوم مجلسی داشته اند ، برخی از علما از جمله ، مرحوم میرلوحی ، فیلسوف معروف دوره صفویه ، با این طرز تفكر مجلسی و در امثال ایشان ، مخالفت می كرده اند .این تفكر یعنی ، اندیشه اتحاد و توجه به فقه اهل سنت ، تا همین اواخر در حوزه اصفهان ادامه داشت . مرحوم حاج آقا رحیم ارباب ، بر این باور بود . من جسته گریخته ، مطالبی را از قول او شنیده ام . من احتمال می دهم كه مرحوم آیت الله بروجردی ، تحت تاثیر تفكر این طیف از علما بوده است و گرنه ، حوزه نجف جای این طرز تفكر نبوده است .
بلی ، گویا مرحوم شریعت اصفهانی ، كه تحصیل كرده حوزه اصفهان بود ، طرز تفكرشان همین بوده است . گویا آیت الله بروجردی ، از درس او استفاده كرده است و اجازه اجتهاد از وی اخذ كرده است كه در آغاز كتاب رجال ایشان ، منتشر خواهد شد .
برمی گردیم به اصل بحث كه صحبت درباره اقدامات مرحوم بروجردی ، در راه تقریب بین مسلمانان بود . حضرت عالی ، به روش فقهی ایشان ، به عنوان عاملی مهم در راه تقریب ، اشاره كردید . لطفا دیگر عوامل را بیان بفرمایید .
استاد : بله ، روش فقهی ایشان ، كه از گامهای بسیار موثر در راه تقریب بود ، عرض كردم . اینك ، گامهای دیگر :
2. همكاری با دارالتقریب
ایشان در این حركت بزرگ ، سهیم بودند . روزی در ضمن درس گفت :
“امر تقریب در حالت پیشرفت است و خدا را شكر كه ما هم در آن سهمی داشتیم .”
این معنی از نامه شیخ عبدالمجید ، رئیس الازهر و نایب رئیس دارالتقریب و از نامه محمود شلتوت ، رئیس بعدی الازهر ، به آیت الله بروجردی ، فهمیده می شود .
محمود شلتوت می نویسید :
“…از كوشش شما تقدیر می كنم . از خدای قادر متعال می خواهم ، آرمان هایی كه برای مسلمین دارید برآورد … بشارت می دهم گام های شما در راه تقریب … مایه رستگاری و سیر به سوی خداوند است .”
ایشان ، به دارالتقریب ، امیداوار بود و به آن كمك می كرد . با اعضای آن مراوده داشت .
حضرت آیت الله بروجردی ، به آقای شیخ محمد تقی قمی ، دبیر دارالتقریب ، عنایت خاصی داشت .
در وقتی كه مشغول تحقیق و جمع آوری احادیث (جامع احادیث الشیعه) بودم ، بارها آقا شیخ محمد تقی قمی را در بیرونی منزل آیت الله بروجردی می دیدم كه منتظر ملاقات با آقای بروجردی بود . در همین جلسات و بعدا” با تماس های مكرر با وی ، اطلاعات زیادی راجع به دارالتقریب كسب كردم . نقل می كردند : آیت الله بروجردی ، در آخرین لحظات حیات ، چشمانش را گشود و فرمود :
“آقا شیخ محمد تقی به مصر رفت یا خیر ؟”
این سؤال را آن مرحوم ، به این خاطر كرده بود كه در آن زمان ، رابطه بین مصر و ایران خوب نبوده است . از این روی ، شیخ محمد تقی ،به مصر نمی رفته است ،ولی مرحوم بروجردی تاكید می كرده كه برود و كارش را ادامه بدهد .
3. شناساندن فقه شیعه به اهل سنت
آیت الله بروجردی ،به این نتیجه رسیده بود كه ما در زمینه فقه ، ماخذ قوی داریم و باید آنها را به اهل سنت بشناسانیم . فقه ما اصلی دارد و ماخذی از پیامبراكرم (ص) و آن حدیث ثقلین است : “انی تارك فیكم الثقلین ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا ؛ كتاب الله و عترتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض .”
من دو شیء گران بها در میان شما می گذارم كه تا وقتی به آن دو تمسك جویید ، هیچ گاه پس از من گمراه نمی شوید و آن دو كتاب الله و خاندان من اند كه تا روز رستاخیز ،از یكدیگر جدا نشوند و در حوض كوثر بر من وارد شوند .
در الفاظ و عبارت این حدیث اختلاف است ، در برخی از روایات (كه مرسل و غیر مسنداست) به جای كلمه(كتاب الله و عترتی) ، آمده است :(كتاب الله و سنتی) .اما بیشترین روایات و صحیح ترین آنها (كتاب الله و عترتی) است .
مرحوم بروجردی ، روی این حدیث ، خیلی تكیه می كرد . شاید ماهی یكبار ، به مناسبتی ، این حدیث را در درس مطرح می كرد . ولی هیچ گاه ندیدم كه در جلسات عمومی و یا خصوصی در درس و یا غیر درس ، در مورد (خلافت) بحث بکند . حتی در جلسه خصوصی می گفت : “مسأله خلافت امروز مورد نیاز مسلمانان نیست كه ما با هم دعوا بكنیم . امروز چه نتیجه ای به حال مسلمین دارد كه بداند چه كسی خلیفه بود ؟ آنچه كه امروز به حال مسلمانان مفید است ، این است كه : بدانند احكام و معارف اسلامی را باید از چه ماخذی اخذ بكنند .”
البته با توجه به استقرار حكومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه باید این مسأله از نو مورد بحث قرار گیرد .
این روش ، روش مرحوم سید شرف الدین هم بود .ایشان از همین راه وارد شده بود . شما المراجعات را بنگرید ، می بینید مباحثی كه بین مرحوم سید شرف الدین و شیخ ازهر وقت (شیخ سلیم بشری) رد و بدل شده ابتدا در همین مقولات است :
شیخ ازهر می پرسد : مأخذ شما در فقه چیست؟ مرحوم سید شرف الدین پاسخ می دهد : مأخذ ما کتاب و سنت از طریق روایات اهل بیت .
شیخ ازهر می پرسد : دلیل شما چیست كه باید سنت از طریق اهل بیت اخذ شود ؟
مرحوم سید شرف الدین ، پاسخ می دهد: دلیل ما حدیث ثقلین است .
مرحوم سید شرف الدین ، مفصل درباره حدیث ثقلین بحث می كند . و ثابت می كند كه فقه شیعه ، مستند است . گویا از مرحوم بروجردی شنیدم كه ایشان از قول شیخ محمد تقی قمی نقل می كردند : شیخ ازهر ، عبدالمجید سلیم ، در جلسه ای گفته است :
“فقه شیعه از صاحب شریعت مستند دارد ، ولی فقه اهل سنت ندارد .”
در همین ارتباط ، نقل می كردند كه مرحوم بروجردی ، كتاب (مبسوط) شیخ طوسی را ، به عنوان هدیه ، برای شیخ عبدالمجید سلیم ، رئیس وقت الازهر ، فرستاده بود . این كتاب در او چنان اثر گذاشته بود كه در اواخر عمرش گفته بود :
“چه آن موقع كه مفتی سرزمین مصر بودم و چه بعد كه عضو لجنه افتاء الازهر بودم ، هرگاه می خواستم به كمیسیون فتوا بروم برای نظر دادن در مسأله ای ، حتما قبل از رفتن ، كتاب (مبسوط) را مطالعه می كردم .”
بالأخره ، مرحوم بروجردی علاقه داشت فقهی را پی ریزی كند كه روایات شیعه و سنی و فتاوی و استدلال های هر دو گروه در آن باشد ، تا روشن شود برای همگان كه این نظریات و روایات چقدر با هم مرتبطند .
4. تجلیل و تقدیر از عالمان منصف و روشن اهل سنت :
از نامه هایی كه بین آیت الله بروجردی ، و عبدالمجید سلیم و محمود شلتوت ، رد و بدل شده فهمیده می شود كه : مرحوم بروجردی از تلاش آنان در راه اتحاد و همبستگی بین مسلمانان ، تقدیر و تجلیل می كرده است . در یك جلسه خصوصی (حدیث) فرمود :
“مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم وقتی متذكر فاجعه كربلا می شد ، می گفت : این فاجعه ، لكه ننگی در تاریخ اسلام است و بسیار متاثر می گردید .” همچنین روزی در ضمن درس ، به مناسبت از شرح نهج البلاغه و مقدمه عبده ، سخن به میان آورد و این بخش از مقدمه را خوانده ، به این مضمون :
“هنگام خواندن نهج البلاغه ، گاهی به نظرم می رسید : یك مرد عابد و زاهد و شب زنده دار ، به موعظه مردم پرداخته است و گاهی به نظرم می رسید كه : فرماندهی شجاع و غیور در میدان جنگ و كارزار سربازان خود را علیه دشمن بسیج می كند .”
این تعابیر عبده در مقدمه ، ایشان را به اعجاب وا داشته بود و برای ایشان جالب بود .
همین كه یك مرجع بزرگ ، با آن همه احتیاط ، این مقدمه را در ضمن درس ، برای انبوه شاگردان فاضل ، نقل می كند ، دلیل بر اهمیت دادن ایشان به قضیه است و می خواهد وانمود كند كه بایداز آنان كه در راه اتحاد و اتفاق مسلمانان تلاش می كنند ، تقریر شود .
آیا نباید از عبده كه ، بدون ذره ای تشكیك در اصل كتاب نهج البلاغه و حتی در خطبه شقشقیه ، نهج البلاغه را با آن زیبایی و كمال دقت شرح كرده است و در آن خطبه ، ذیل (لقد تقمصها فلان) می نویسد : (هو ابوبكر) تقدیر و تجلیل به عمل بیاید ؟
این حركت آیت الله بروجردی ، به متعصبین و آنان كه هنوز در فكر چاپ و نشر و برخی از كتابهای اختلاف برانگیز هستند واین كار را هم ، به پندار خود ، مقدس می انگارند ، آموخت كه باید چگونه مشی كنند .
در همین راستا ، شایع بود كه : مرحوم آیت الله بروجردی ، از طبع كتاب (بحارالانوار) ، خیلی استقبال نمی كرد و گویا به توصیه ایشان ، جلد (فتن و محن) بحار ، در آن هنگام ، منتشر نگردید . اما این اواخر شنیده می شود كسانی ، می خواهند كه آن را نشر بدهند ، شاید هم تاكنون نشر داده باشند !
در برهه ای كه حضرت عالی در حوزه علمیه قم ، مشغول به تحصیل بودید ، آیا بزرگان و فضلای حوزه ، در جهت نظم و سامان دادن به اوضاع حوزه ، برنامه ای داشتند ؟
استاد : بله . برخی از طلاب و فضلای روشنفكر در این اندیشه بودند كه به اوضاع حوزه رسیدگی كنند و نظمی به آن بدهند . در آغاز ، از برنامه این گروه بود كه مدرسه فیضیه ، زیر نظر هیأتی اداره بشود و تشكیلات آیت الله بروجردی ، در امور مدرسه دخالت نكند . برخی از افراد این گروه روشنفكر و دلسوز عبارت بودند از :
حضرت امام ، رضوان الله تعالی علیه ، مرحوم آیت الله مرتضی حائری ، مرحوم داماد و … بالاخره برای این حركت اساسی ، مرحوم آیت الله بروجردی را آماده كرده بودند و ایشان هم نوشته ای به آقایان داده بود . ولی بعد گویا پشیمان می شود و آن نامه را هم از آقایان می گیرد ! این امر سبب شد كه آقایان حالت قهری پیدا بكنند و در بین طلاب و فضلای روشنفكر و طالب اصلاح حوزه ، نارضایتی از مرحوم بروجردی به وجود بیاید ولی عظمت مرحوم آیت الله بروجردی ، این گونه مسائل را سریع حل می كرد . و همه آقایان نامبرده ، تا آخرین لحظات حیات مقام و عظمت او را حفظ كردند .
موضع علما ، بویژه آیت الله بروجردی ، در قضیه (نهضت ملی نفت) چگونه بود ؟
استاد : همانطور كه می دانید آیت الله كاشانی از پیشگامان این حركت بود . در حوزه علمیه قم ، مرحوم آیت الله خوانساری ، آشكارا از نهضت ملی نفت ، طرفداری می كرد و در انتخاباتی كه منجر به ورود آیت الله كاشانی و دكتر مصدق ، به مجلس شورای ملی شد ، نقش عمده ای داشت و طی فتوای صریح ، مردم را به شركت در انتخابات وادار كرد . بالاخره ، این حركت به پیروزی رسید و كار دست دكتر مصدق افتاد . دكتر مصدق و آیت الله كاشانی ، مدت ها با هم همكاری می كردند .
آیت الله بروجردی هم ، روحا” با نهضت ملی نفت ، موافق بود . جریانی از قم ، پیش آمد كه بناچار ، علنا” از نهضت ، پشتیبانی كند . جریان از این قرار بود :
دو نفراز روحانیون ، كه یكی از آنان سید علی اكبر برقعی بود ، در كنفرانس صلح وین شركت كرده بودند . در موقع بازگشت وی به قم ، عده ای از توده ای ها به استقبال ایشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسین هم تظاهرات مخالفی به راه انداختند و چیزی نمانده بود كه بین طرفین ، درگیری رخ دهد . نیروی نظامی دخالت كردند و به زور متوسل شدند كه من در بین جمعیت حاضر و ناظر بودم . و بعدا” معروف شد كه در تیراندازی های پلیس ، برخی از طلاب كشته شده اند . این جریان اوج گرفت و عده ای از علمای دربار ، به قم آمدند و به آیت الله بروجردی تاكید داشتند كه شما ، دولت مصدق را به خاطر این بی احترامی به شما و حوزه علمیه قم ، محكوم كنید .
آیت الله بروجردی ، با كیاستی كه داشت ، متوجه شده بود در این قضیه دست دربار ، برای تضعیف دولت مصدق ، در كار است ، از این روی به پیشنهاد علمای درباری توجه نكرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آقایان درباری گفت : “من كاری ندارم .”
من خودم ، عده زیادی از وابستگان دربار و گویندگان دربار را دیدم كه در اجتماعات عظیم آن روزها در قم ، كه در صحن مطهر بر پا می شد ، علیه مصدق و آیت الله كاشانی سخنرانی می كردند . آیت الله بروجردی وقتی كه دید جو سازی ها علیه دولت ، به اوج خود رسیده است و درباریان می خواهند از این قضیه سوء استفاده كنند ، در ضمن درس ، سخنانی به این مضمون گفت :
“رئیس دولت ، با این كه گرفتاری های زیادی داشت ، شخصا با من تلفنی تماس گرفت . ایشان تمام تقاضاهای مرا انجام داده است . من از ایشان هیچ شكایتی ندارم . رئیس دولت ، برای مملكت خدمت می كند . طلاب پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نكنند .”
ایشان ، با این حمایتی كه از دكتر مصدق به عمل آورد ، آشوب را فرو نشاند و نگذاشت از حوزه علمیه و وجودایشان ، در راه عزل دكتر مصدق بهره برداری شود . این خدمت بزرگی بود كه آیت الله بروجردی به نهضت ملی نفت كرد . در هر حال ، روح و نبض حوزه علمیه قم از نهضت ملی نفت ، حمایت می كرد ، بخصوص تا وقتی كه بین دكتر مصدق و آیت الله كاشانی اتحاد و اتفاق بود . پس از اختلاف ، در حوزه علمیه قم هم ، بر سر این قضیه ، اختلاف پدید آمد : برخی ، طرفدار دكتر مصدق بودند و برخی طرفدار آیت الله كاشانی .
در همان ایام ، بازار سخنرانی ها، علیه این و آن ، گرم شد . در مدرسه فیضیه بودم كه از بلندگو می شنیدم : سخنرانی ، به طرفداری از دكتر مصدق ، شدیدا” به آیت الله كاشانی توهین می كرد .
طرفداری و گه گاهی تأیید آیت الله بروجردی از نهضت ملی نفت و دكتر مصدق به احتمال زیاد ، مورد علاقه دستگاه و افراد بیت ایشان نبود . آیت الله بروجردی ، به خاطر آن روح انقلابی كه داشت ، از نهضت ملی نفت و دولت مصدق ، حمایت می كرد كه این ، موجب نارضایتی دربار و شخص شاه شده بود و بعدها ، به نحوی انتقام گرفتند .
موضع علما ، از جمله حضرت آیت الله بروجردی ، در برابر حركت فدائیان اسلام چگونه بود .
استاد : پایگاه اصلی حركت پرشور فدائیان اسلام ، حوزه علمیه قم ، بخصوص مدرسه فیضیه بود .
آنان ، در بین طلاب روشنفكر ، طرفداران جدی داشتند .
واحدی ، كه از شخصیتهای برجسته فدائیان اسلام بود و دیگران ، در محافل و مجالس ، از جمله : پس از نماز مرحوم آیت الله خوانساری ، سخنرانی می كردند .
آیت الله خوانساری از فدائیان اسلام ، بخصوص تا وقتی كه آنان از آیت الله كاشانی طرفداری می كردند و با آن بزرگوار هماهنگی داشتند ، پشتیبانی می كرد .
دستگاه اداری حوزه علمیه قم ، كه اصحاب آیت الله بروجردی بودند ، از حركت فدائیان اسلام ، ناراضی بودند . البته این گروه ، با هر حركت انقلابی و اصلاحی مخالفت می كردند .
آیت الله بروجردی ، روی خوشی به این حركت ، نشان نمی داد . در آغاز سعی می كرد كه آنان را با موعظه از این كار باز دارد . مكرر در ضمن درس ، می گفت :
“اینان ، فدائیان اسلام طلاب و سادات جوانی هستند ، ناراحت و عصبانی . باید موعظه بشوند . من از آنان می خواهم كه این كارها را دنبال نكنند . ما تحولات زیادی در عمرمان دیده ایم : جریان مشروطیت و … دیدیم كه كارها چگونه شروع و به كجا ختم شد .”
این گونه سخنان هر از چند گاه ، در ضمن درس از ایشان شنیده می شد .
تا این كه سال تحصیلی به پایان رسید و قرار بود حوزه تعطیل شود . حضرت آیت الله بروجردی ، در روز آخر درس طبق معمول ، برای شاگردان ، موعظه كرد . در ضمن موعظه گفت :
“اینان ، (فدائیان اسلام) یعنی با این موقعیت و وضع مرجعیت من ، مخالفند .
كسانی كه از این گروه ، حمایت می كنند ، انسان در عدالت و اسلامیت آنان شك می كند! “
از آن جا كه شعار فدائیان اسلام ، تشكیل حكومت اسلامی بود و بر همین محور هم تلاش می كردند ، حضرت آیت الله بروجردی ، به این نتیجه رسیده بود : تشكیل حكومتی كه اینان شعارش را می دهند یعنی درج همه چیز در آن ، حتی مرجعیت ! از این روی ، به مخالفت با فدائیان اسلام ، برخاسته بود .
بالاخره ، آن سخنرانی خیلی تند بود . وقتی كه ایشان گفت :
“كسانی كه از این گروه حمایت می كنند ، انسان در عدالت ، در اسلامیت آنان شك می كند .”
من ، به برخی از آقایان كه از فدائیان اسلام ، حمایت می كردند و در جلسه درس حاضر بودند ، نگاه كردم و از جمله ، چشمم افتاد به شهید صدوقی ، دیدم رنگ چهره شان مانند زعفران زرد شده است ! تابستان بود و هوا گرم و درسها هم تعطیل ، لذا من راهی مشهد شدم . آمدم تهران و سر شب رفتم مسجد شاه ، كه محل تجمع طلاب مسافر بود ، عده ای از طلاب خراسانی آن جا بودند . اینان نقل می كردند : “دیشب ، پس از نماز مغرب و عشاء ، گروهی از فدائیان اسلام ، اعلامیه پخش می كردند كه عده ای از طلاب ، كه نامشان را بردند و با بیت آیت الله بروجردی مرتبط بودند هجوم آوردند و پخش كنندگان اعلامیه را كتك زدند ! سر دسته مهاجمین ، شیخ علی لر بود .”
آیت الله بروجردی هیچ گاه نمی گذاشت در پراكندن این گروه ، دولت دخالت كند . همیشه سعی می كرداز طریق خادمان حرم ، اگر اغتشاشی به وجود می آمد ، آن را فرو نشاند و یا عده ای دیگر را مأمور می كرد .
آیت الله بروجردی ، معتقد بود تلاش این گروه به مصحلت حوزه نیست . در آن دوره ، عده ای از ما طلاب ، شاید همین طور می اندیشیدیم . این تندروی ها و این سبك كار را به مصلحت حوزه نمی دانستیم . وقتی این اندیشه ، قوت گرفت كه می شنیدیم : عده ای از فدائیان اسلام ، در جلسات خصوصی ، به آیت الله بروجردی ، توهین كرده اند كه معلوم نیست شایعه بود یا حقیقت داشت . احتمال دارد همین گونه حركت ها و برخوردها ، باعث شد كه آیت الله خوانساری ، یك مقداری خود را از این گروه كنار كشید .
مرحوم آیت الله صدر ، با این كه مرد روشنفكر آزاده ای بود ، ولی با همه طبقات ، از جمله برخی از رجال دولت ، اهل برخورد ملایم و نرم بود . از دربار پیش ایشان می آمدند و می رفتند . به خاطر دارم ، روزی نقل می كرد :
“وزیر دربار و یا كسی دیگر از درباریان ، (تردیداز من است) پیش من آمد و از آیت الله كاشانی ، بد می گفت . به او گفتم : آقا ! شما اسیر انگلیسی ها هستید . قدر این سید را بدانید كه بی هیچ امكاناتی ، سینه اش را سپر كرده و دارد با انگلیسی ها می جنگد . از او استفاده كنید كه این به نفع شماست . چرا با او برخورد ناجور می كنید ؟ “
ایشان ، این گونه آدمی بود . حرف دلش را با زبانی شیرین و ملایم می زد .
شنیدم : روزی فدائیان اسلام ، به طور دسته جمعی ، خدمت ایشان رفته بودند . آن مرحوم با ملاطفت زیاد ، آنان را نصیحت كرده و گفته بود : “تندروی نكنید . ملایم رفتار كنید .”
بعد خود ایشان ، در جلسه ای ، در حالی كه می خندید ، می گفت : “فدائیان اسلام ، پیش من آمدند . آنان را نصیحت كردم .”
مرحوم صدر از حركت فدائیان اسلام ، خوشش می آمد . فرزندانش مخصوصا ، آقا موسی صدر ، با فدائیان اسلام ، ارتباط داشتند . و به نظر می رسید همه طلاب و مدرسین آزاده ، از این حركت ، لااقل ، خوششان می آید اما جو حاكم بر حوزه ، مقتضی حمایت علنی از آنان نبود .
مرحوم آیت الله حجت ، مطلقا” در این كارها دخالت نمی كرد . جز درس و بحث و نانی كه به حوزه می داد ، كار دیگری انجام نمی داد . كسی از ایشان ، انتظاری نداشت . واقعا” بی طرف بود .
معروف بود : وقتی كه برای معالجعه در یكی از بیمارستان های تهران ، بستری شده بود ، شاه می خواسته است به دیدن ایشان بیاید ، گفته بود :
“نه ، شما نیایید . ما یك آخوندیم و مشغول كار خود !”
در هر حال این قضایا گذشت . من از این گروه خیلی خوشم می آمد . خیلی خوب صحبت می كردند . حقایق را بی پرده می گفتند . اصلا” با آن وضع و شمایلی كه اینان داشتند :”جوانی ، سیدی ، احساسات گرم ، صفا و خلوص” هیچ آدم روشنفكر و فدوی اسلام نبود كه از این جوان های پرشور و احساس ، جانبداری نكند . حضرت امام ، رضوان الله تعالی علیه ، از فدائیان اسلام پنهان حمایت می كرد . یك روز در جلسه خصوصی ، از ایشان شنیدم كه فرمود :
“اینان ، فدائیان اسلام بدون هیچ آلت و اسلحه ای ، فقط با سخنرانی ، با دستگاه در افتاده اند و دستگاه را به وحشت انداخته اند . می شود كار كرد !”
حضرت امام ، چون می دید حضرت آیت الله بروجردی حمایت نمی كنند ، رعایت ادب می كرد و علنا” حمایتی نمی كرد . اصحاب حضرت امام ، نظرشان این بود كه باید به نحوی از این گروه حمایت كرد .
بالاخره ، اینان را به چند دسته تقسیم كردند : برخی از آنان را گفتند باید از حوزه بروند كه رفتند ! برخی را ، به طور موقت ، بیرون كردند . یك عده هم در قم بودند ، ولی شهریه شان را برای همیشه ، قطع كردند . یك عده را هم برای مدتی شهریه شان را قطع كردند ، ولی با واسطه ، دو مرتبه برقرار شد .
در حقیقت ، اكنون كه فكر می كنم ، می بینم در آن تاریخ ، اگر فدائیان اسلام پیش هم می رفتند ، نمی توانستند كاری انجام بدهند زیرا افكار جامعه ایران ، مهیا نشده بود . استقرار حكومت اسلام و به گفته خود آنان حكومت علوی ، به آن صورتی كه می خواستند ، بعید به نظر می رسید . در هر حال ، حركتی بود كه در آن تاریخ انجام شد و دستگاه را به وحشت انداخت و من ، به خود آنان خوش بین بودم ، اما بعدا” آنان خط مشی های ناهمگونی را دنبال كردند . حتی با مرحوم آیت الله كاشانی ، كه حاضر نبود ، حمایت خود را از دكتر مصدق قطع كند ، درافتادند . به نظر می رسید، قدری ساده اندیشی داشتند و تحت تاثیر افراد صاحب نفوذ ، كه می خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند ، قرار می گرفتند . در هر حال ، آنان فعالیت های خود را ادامه دادند ، تا پس از سقوط دولت دكتر مصدق ، همه را گرفتند و اعدام كردند و حركت مؤثری از طرف حوزه ، در نجات ایشان مشاهده نشد و اگر بود ، بی اثر ماند .
گویا در دوران زعامت آیت الله بروجردی ، بهائیت ، تبلیغات گسترده ای داشته است و حضرت ایشان ، در برابر این گروه ضاله ، به تلاش عظیمی دست می زند . در این باره اگر امكان دارد ، صحبت بفرمایید .
استاد : اصلا” مبارزه با بهائیت ، توسط آیت الله بروجردی شروع شد . ایشان ، خطر بهائیت را خیلی جدی می گرفت . وقتی كه در بروجرد بوده ، علیه این گروه اقداماتی می كرده است .
در قم ، برخی از مبلغین و فضلا با مبلغان بهائیت ، مكاتبه و مناظره داشتند .از جمله آقای منتظری ، با یكی از مبلغان بهائیت ، مكاتبه داشت ، و شبهات را پاسخ می داد . آقای منتظری می گفت :
آیت الله بروجردی ، نوشته هایی كه بین من و آن مبلغ بهائی ، رد و بدل می شود ، می بیند . به خاطر تلاش پی گیر آیت الله بروجردی ، در ریشه كن كردن این گروه ضاله ، دربار ناچار شد كه یكسری تبلیغات ، از طریق رادیو علیه بهائیت به راه بیندازد .
در همین زمان ، حجت الاسلام فلسفی ، خطیب مشهور در مسجد شاه (امام خمینی فعلی) ، علیه بهائیت ، یك سلسله سخنرانی در ایام ماه رمضان ، ایراد كرد . این سخنرانی ها ، بسیار قوی و با محتوا بود . ایشان هر روزی ، زندگی یكی از انبیاء عظام را مطرح می كرد ، انبیائی كه نامشان و مبارزات پی گیرشان علیه طواغیت ، در قرآن مطرح شده است .
به یاد دارم : روزی در منبر ، داستان حضرت ابراهیم و مبارزات آن بزرگوار را با غرور ، مطرح كرد . این فصل از زندگی ابراهیم (ع) را خیلی محكم ، قوی و پر شور عرضه كرد و در آخر ، منطبق نمود با جریان بهائیت و نتیجه گیری خوبی كرد . اگر آن سخنرانی ها ضبط شده باشد ، قابل استفاده و انتشار است . این سلسله سخنرانی ها ، مردم ایران را نسبت به جریان انحرافی بهائیت ، روشن كرد و سبب گردید حضرت آیت الله بروجردی ، نامه ای برای آقای فلسفی بنویسد . در بخشی از آن نامه آمده بود :
“…این گروه ، شبكه و تشكیلات خطرناكی است ، بهائیت از دیگر گروههای ضد دین ، خطرش برای اسلام و مسلمین بیشتر می باشد ؛ زیرا این گروه با حربه دین به جنگ دین آمده است . پس باید به طور جدی ، با آنان برخورد كرد .”
این نامه را جناب آقای فلسفی ، روی منبر خواند .
مردم ایران ، از مبارزات آیت الله بروجردی و از سخنان آقای فلسفی ، خیلی عالی پشتیبانی كردند . طومارهای زیادی از سرتاسر ایران برای آقای فلسفی می فرستادند . از كرمانشاه طوماری رسیده بود كه 70 – 60 هزار نفر امضا كرده بودند . به خاطر دارم : روزی آقای فلسفی در منبر مطرح كردند : برای من ، یك اطاق ، پر از طومار از سرتاسر كشور ارسال شده است .
چند روز بعد ، در تایید مبارزات آیت الله بروجردی علیه بهائیت ، آیت الله سید عبد الهادی شیرازی ، نامه ای از نجف برای ایشان فرستادند . این نامه را هم آقای فلسفی روی منبر خواندند و از رادیو پخش شد .
این حركت و مبارزات ، تا به آن جا رسید كه سرلشكری به اتفاق آقای فلسفی رفتند و معبد بهائیت را خراب كردند و تلویزیون هم این صحنه را نشان داد .
احتمال دارد كه دستگاه استفاده لازم را از تبلیغات علیه بهائیت برد و آنگاه ، قضیه را رها كرد و حتی مانع شد . بعداز نهضت ملی نفت و كودتای 28 مرداد و بدبینی مردم نسبت به شاه و اعمال او ، شاه برای این كه خود را مذهبی جلوه بدهد و از جو مذهبی به نفع خود بهره برداری كند ، مبارزه و تبلیغات علیه بهائیت را كه مورد علاقه آیت الله بروجردی بود ، به آن گونه به راه بیندازد . مدتی این مبارزات گرم و پی گیر ادامه یافت كه ورق برگشت و دستگاه ، مانع تبلیغات شد . حضرت آیت الله بروجردی ، در انزوا قرار گرفتند . برخی از روحانیون و فضلایی كه در اطراف و اكناف ایران ، علیه بهائیت تبلیغ می كردند ، دستگیر شدند .
چرا دستگاه مانع ادامه تبلیغات شد ؟ نظرهای مختلفی است از جمله :
دستگاه ، مبارزه علیه بهائیت را شروع كرد زیرا به نفع خود تشخیص داد . پس از آن كه بهره برداری های لازم را در این راستا كرد ، لزومی نداشت كه از این حركت ، جانبداری كند و شاید به مصلحت دستگاه نمی دانست كه جو متشنج باشد ، از این روی مانع شد .
یا این كه دول خارجی ، به دولت ایران فشار آوردند و مانع ادامه كار شدند .
این نظر آخر را یكی از علمای مشهد ، مرحوم حاج میرزا احمد كفایی كه با دربار هم مرتبط بود ، ابراز می كرد .
روزی كه من به دیدنش رفته بودم ، می گفت : این چه سر و صدایی بود كه در قم راه انداختند ؟
گفتم : “آقای بروجردی احساس خطر كردند و مبارزه را شكل دادند ، دولت هم ناچار شد پشتیبانی كند .”
گفت : “راههای دیگر برای مبارزه دولت ، وجود داشت . این سر و صدا و بزرگ كردن قضیه لزومی نداشت .می توانستند بدون قیل و قال و جار و جنجال ، مركز بهائیان را خراب كنند ، مثلا” به بهانه كشیدن خیابان و … .این كه دولت ابتدا حمایت كرد و بعد خود را عقب كشید ، به این خاطر بود كه دول خارجی به او فشار آوردند . “
گفتم : “چرا صریحا” نرفتند به آقای بروجردی بگویند : دول خارجی نمی گذارند ما علیه بهائیت ، مبارزه كنیم از این روی مانع شما و مبلغان مذهبی می شویم كه علیه بهائیت كاری انجام دهید .”
گفت : “دولت نمی خواهد بگوید من مستقل نیستم و تحت سیطره دیگران هستم . اگر به آقای بروجردی می گفت : دول خارجی نمی گذارند . یعنی این كه من تحت سیطره دیگران هستم و از خود اختیاری ندارم! “
در هر حال ، این مبارزه آغاز خوبی داشت اما پایانی تلخ و غمناك . آیت الله بروجردی ، جواب تلگراف علما را نمی داد . برخی از علمای مشهد اشكال می كردند كه چرا ایشان جواب تلگراف ها را نمی دهد .
من به ایشان نامه نوشتم كه آقا ! خیلی از آقایان اشكال می گیرند كه چرا جواب تلگراف ها را نمی دهید .
این عدم پاسخ به تلگراف ها ، انعكاس خوبی ندارد و … آیت الله بروجردی ، نمی خواست كه كار دنبال شود . كار به بن بست رسیده بود . پاسخ ایشان ، مدركی بود كه به دست دولت می افتاد كه شما هنوز كار را دنبال می كنید ؟ با این كه ما نمی خواهیم كار دنبال بشود و …
روزگار ، روزگار سختی بود . آیت الله بروجردی ، مظلومانه در انزوای شدیدی قرار گرفت . گاهی به نظر می رسید این یك انتقامی است كه شاه از وی و از جامعه روحانیت می گرفت . با این كه اول شخص روحانیت بود و مرجع بزرگ جهان تشیع ، ولی برای كوچك ترین كاری ، باید كلی تلاش می كردند تا تحقق پذیرد . یك جوان یزدی را بهائیان می خواستند اعدام كنند ، ایشان مدتی زیاد تلاش كردند تا جلوی اعدام آن شخص را گرفتند . یا برخی از فضلا را كه دستگیر می شدند ، چقدر باید تلاش می كرد تا آزاد شوند و … .
مسلما” حوادث تلخ و عبرت انگیز گذشته ، در روح حساس امام رحمة الله علیه ، خیلی مؤثر بوده است . این حوادث تلخ و ناگوار ، ذلت های غیرقابل تحمل ، حركت های ضد اسلامی دستگاه و ذلت او در برابر دول قدرتمند خارجی ، امام را وادار كرد كه تمام توانش را در براندازی رژیم منحوس پهلوی به كار بگیرد . كسانی كه آن روزگار تلخ را دیده اند و لمس كرده اند ، اكنون می فهمند كه چه تحول عظیمی توسط امام خمینی ، رحمة الله علیه ، رخ داده است . قوانین اسلام پیاده می شود ، از گروه های ضاله خبری نیست ، بهائیت نابود شد ، ماركسیسم ، طومارش بر چیده شد و … .
مسلما” اگر آیت الله بروجردی ، با آن غیرت و شجاعتی كه من در او سراغ داشتم ، در قید حیات بود ، از انقلاب اسلامی پشتیبانی می كرد . روح او از این حركت میمون و پر بركت ، شاد است . نمونه هایی از شجاعت و نارضایتی ایشان از دستگاه پهلوی ، به یاد دارم كه ذكر می كنم : آقای منتظری نقل می كردند :
“یكی از خوانین اطراف اصفهان ، كه بهائی بود ، اعمال نفوذ می كرد و یكسری كارهای ناشایست انجام می داد . آقای بروجردی فرمود : هیچ كس پیدا نمی شود این مردك را بكشد ؟”
ایشان ، روحا” این گونه بودند ولی مصالح را می سنجید و می دید خودش كه مرد این میدان نیست كه بیاید علمدار بشود . پیرمرد با آن اطرافیان كذایی . كسی را هم سراغ نداشت كه در آن زمان ، بتواند همچنین كار عظیمی را سر و صورت بدهد و دولتی را براندازد و دولت دیگر ، با برنامه های صحیح ، سر كار بیاورد . از آن طرف ، شدیدا” پرهیز می كرد از این كه كاری را شروع كند و نتیجه اش ، عاید كسانی بشود كه هیچ گونه هماهنگی با اهداف ایشان نداشتند .
نمونه دیگر :
در آن زمان ، یكی از روزنامه ها نوشته بود كه :
“شهبانو ، بناست كه مقداری پول برای آیت الله بروجردی بفرستد تا ایشان ، بین طلاب توزیع كند ! “
بعد از این قضیه ، من و برادرم و یكی از شخصیت های مشهد ، رفتیم خدمت ایشان برای كاری . ایشان به شدت از این قضیه ، كه در روزنامه درج شده بود ، ناراحت بود . در همین حین ، آن آقایی كه از مشهد آمده بود ، از ایشان درخواست كرد : حكم و امضائی برای تولیت به او بدهد . حضرت آیت الله بروجردی گفت :
“در این مملكت ، كفر حكومت می كند ، نه اسلام . همگی خائن اند .”
بالأخره آن بزرگوار ، به وظیفه اش تا آن جا كه تشخیص می داد عمل می كرد . من در شرح حال ایشان ، كه بعدا” منتشر خواهد شد ، راجع به مشی سیاسی وی نوشته ام : او اهل اقدام بود ، ولی اهل قیام نبود . این گویا شیوه سیاسی اوست .
به گفته حضرت عالی ، حضرت آیت الله بروجردی ، حساسیت خاصی روی مسأله مرجعیت داشت و نقطه اختلاف ایشان با فدائیان اسلام هم ، در همین موضوع بود زیرا تشخیص داده بود در حكومتی كه آنان در پی تشكیل آن هستند ، جائی برای مرجعیت نیست ، هر چه هست ، حكومت است . با توجه به این دیدگاه و اوضاع كنونی كشور ، آینده “مرجعیت” را چگونه می بینید . آیا باید “مرجعیت” به همان سبك سابق باقی بماند یا این كه نظام جدیدی برای آن پی ریزی شود ؟
استاد : آینده مرجعیت ، خیلی روشن نیست كه به چه صورت خواهد بود . به صورت سابق با آن همه تشتت و تعدد مراجع و مراكز تصمیم گیری و دفاتر جمع وجوه ، به صلاح اسلام و مسلمانان نخواهد بود . در هر حال ، مرجعیت یك مقامی است كه باید محفوظ بماند ، ولی می بایست برای نظم آن فكری بشود . مرجعیت باید از اعمال نفوذها و اطرافیان ناباب و ده ها آفت دیگر ، به دور بماند و این هم میسر نیست ، مگر با یك كنترل دقیق و هماهنگی كامل و مطالعه جدی پیرامون آن .
در نظام جدید مرجعیت ، بایستی فكر اساسی برای “وجوهات” بشود . وجوهات ، به منزله بیت المال مسلمین است ، نبایست بی حساب و كتاب در دست افراد باشد و آنان هم با ذوق و سلیقه خود خرج كنند . وجوهات باید طبق رضایت امام زمان(ع) خرج شود همان امام زمانی كه در روایات آمده است : “یعدل فی الرعیة و یقسم بالسویه.” مصرف وجوهات ، در گذشته و حال ، آیا بر همین اساس تقسیم می شده و می شود ؟
آیا درست است كه بدون نیاز ضروری ، فقط برای هم چشمی ، حسینیه ، مسجد ، مدرسه و … بسازند ؟ روحانیت ، زیر نظر مقام معظم رهبری و مرجعیت ، باید نظمی به خود بگیرد و سر و سامانی پیدا بكند .
وجوهات بی حساب و كتاب ، در جاهای مختلف ، آفت زاست . وجوهات به طور كلی ، باید از مرجعیت جدا شود و هیأتی از طرف مراجع و مقام رهبری ، برای كنترل و حسابرسی این اموال ، تعیین شود و به مصرف های ضروری برساند و گرنه مرجعیت اصلاح را نخواهد دید .
من مقاله ای در دو سال پیش ، در این زمینه منتشر كردم كه مورد توجه مصلحان قرار گرفت .
و در كتاب : “روحانیت و مرجعیت” به قلم : مرحوم آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی و آیت الله طالقانی و دیگران ، در این خصوص ، مطالب مفیدی نوشته شده است .اگر روزی قرار باشد ضابطه و نظامی برای روحانیت و مرجعیت ، تدوین شود ، بایداز همه آن نوشته ها و از نظرات با ارزش بزرگان و مصلحان و مراجع كنونی و آینده ، از جمله از نظرات ابتكاری مرحوم امام خمینی ، رحمة الله علیه ، كاملا” استفاده شود .
شرایط حاكم بر كشور را ، پس از استقرار نظام ولایت فقیه ، كاملا” باید در نظر گرفت . این شرایط با شرایط زمان شاه ، كاملا” متفاوت است . در آن روزگار ، هیچ نظمی در روحانیت ، میسر نبود زیرا دولت دخالت می كرد ، ولی حالا دولت از خود روحانیت است و دوئیتی در كار نیست .
………………………………………………………………………….
منبع:مجله حوزه،شماره 43-44، مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین محمد واعظ زاده خراسانی ،ص 195.