مصاحبه با حضرت آیت الله سید محمد جواد علوی بروجردی(دام ظله العالی)

 

 

 

خلق: بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن عرض سلام و ادب و تشکر از حضرت عالی، لطفاً ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید:

 آیت الله علوی بروجردی: بسم الله الرحمن الرحیم. خوشحالم كه خدمت شما عزیزان می‌رسم. بنده محمد جواد علوی طباطبایی هستم. ما به حساب جد اعلایمان، مرحوم سید محمد طباطبایی انتساب به بروجرد داریم كه ایشان شیخ اجازه مرحوم وحید بهبهانی و پدر خانم وحید بهبهانی است و در بروجرد مستقر شدند؛ لذا ما انتساب به بروجرد پیدا کردیم. مرحوم سید بحرالعلوم از نوادگان ایشان هستند. مادرم، دختر آیت الله العظمی بروجردی است و پدرم از پسر عموهای ایشان، و از اولاد سید محمد بوده است. من، فروردین سال 1330ش در شهر مقدس قم متولد شدم. بعد از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی، تقریباً در پاییز سال1340 به تهران رفتیم و در سال 1347، به قم برگشتیم. در تهران همراه دبیرستان، مقدمات عربی (جامع‌المقدمات، سیوطی) و مقداری از كتب را خواندم هنگام ورود به قم، سطح می‌خواندم و طلبۀ کوچکی بودم و هستم و باقی خواهم ماند؛ ان‌شاءالله.

 خلق: از نظر علمی و اخلاقی از چه اساتیدی بهره بردید؟

 آیت الله علوی بروجردی: افتخار داریم كه خدمت بزرگانی رسیدیم که الآن نفس آنها و دعای آنها سرمایة اصلی زندگی و کار ما است. یکی از بزرگان، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدتقی آملی در تهران بود. بسیار مشتاق بودم خدمت ایشان برسم. البته فرصت ما کوتاه بود و ایشان از دنیا رفت؛ ولی از فیض وجود ایشان خیلی بهره‌ها بردم. در قم نیز، خدمت بزرگانی می‌رسیدم. در اخلاق، مرحوم آقای فرید محسنی بود که قم تشریف داشتند و صبح پنج‌شنبه و صبح جمعه درس اخلاقی داشتند. خصوصیت من این بود که به اساتید نزدیک شده و مأنوس می‌گشتم و آقایان نیز محبت ویژه به من داشتند. از دیگر کسانی که بهره بردم، مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی و نیز مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی حائری هستند. مرحوم آیت‌الله سیدمحمد روحانی که از جهت اخلاقی و روحی، فوق‌العاده بودند و در محضر مرحوم آیت الله جواد تبریزی و آقای وحید خراسانی بودم و از انفاس قدسی ایشان زیاد بهره بردم. از مرحوم آقای شهید مطهری خیلی استفاده كردم. قسمتی از کتاب اسفار را خدمت ایشان خواندم. الهیات بالمعنی‌الاعم را خدمت حضرت آیت الله جوادی آملی بودم و الهیات بالمعنی‌الاخص را نزد آیت‌الله سیدرضا صدر فرا گرفتم. به هر حال اینها اساتیدی هستند که از محضرشان بهره‌های زیادی بردیم. امیدوارم خداوند توفیق بدهد که زحمات آنها را هدر ندهیم و به هدر نداده باشیم؛ ان شاء الله.

 خلق: از اساتیدی که نام بردید، اگر سفارش اخلاقی ویژه‌ای، مد نظرتان هست بفرمایید؟

 آیت الله علوی بروجردی: هنگامی كه دبیرستان را طی می‌کردم، با دو نفر خیلی مأنوس بودم؛ یکی مرحوم آقای آملی و دیگری، مرحوم شهید مطهری. مرحوم آقای آملی، مرد به تمام معنا ملایی بود؛ ایشان در اصول، تقریرات درس اساتیدی مثل نایینی را داشت. در فلسفه هم، شرح منظومه را نوشته بود. آدمی کار کرده بود. اما جدای از این فضیلت علمی، یک انسان والا بود.

 آیت الله محمدتقی آملی و خودسازی

یادم هست روزی به همراه چند نفر خدمت ایشان رسیده بودیم ایشان فرمودند: «نود سال عمر از خدا گرفته‌ام، از همان اول زحمت کشیده و جان کنده‌ام تا روح و نفس خودم را به گونه‌ای پرورش دهم که وقتی به من ناسزا می‌گویند، ناراحت نشوم؛ موفق نیز شدم یعنی اگر به من فحش ‌دهند، هیچ احساس سوئی به ناسزا گوینده ندارم»؛ اما در طول این نود سال، با این همه مجاهدت نتوانستم نفسم را تربیت کنم که هنگام تعریف از من، خوشحال نشوم. هنوز هم بعد از نود سال، اگر کسی بالای منبر بگوید آملی عالم و باسواد است، در من تأثیر می‌گذارد سپس شروع به گریه کرد. ایشان به ما توصیه می‌کرد که هیچگاه از مسیر اهل‌بیت علیهم السلام  خارج نشوید. می‌خواهید سلوکی داشته باشید، نماز اول وقت بخوانید. گاهی این‌گونه تعبیر می‌كردند: وقتی کسی را صدا می‌زنند، معنا ندارد ده دفعه صدایش بزنند بعداً جواب بدهد. این آدم اگر حرف گوش کن باشد، همان ندای اولی را جواب می‌دهد. اگر به آخر وقت برسد، معلوم می‌شود اهمیت نمی‌دهد. اول وقت نماز بخوانید. در نماز توجه داشته باشید کی هستید و کجا ایستاده‌اید و چه می‌گویید. گاهی  می‌فرمودند: «شما ایستاده‌اید «ایاک نعبد» می‌گویید، بفهمید چه می‌گویید. اولاً به شما اجازه حضور داده‌اند که به خدا «ایاک نعبد» خطاب کنید در ثانی، شما خدا را عبادت می‌کنید و از او یاری می‌خواهید؛ اما در این فكر هستید كه فلان شخص کمکت بکند. این شرك است. در نماز توجه داشته باشید چه می‌گویید، عجله نكنید كه زود سر از سجده بردارید؛ به ویژه در خلوت، سجده‌های طولانی داشته باشید». خیلی تأكید بر ترك محرمات داشتند.

 آیت الله مطهری و عمل به وظیفه

با مرحوم آیت الله مطهری هم خیلی مأنوس بودم. ظهرها از دبیرستان علوی به مسجد هدایت – مسجد آقای طالقانی- می‌رفتیم آن موقع آقای طالقانی در زندان بودند و آقای مطهری نماز جماعت می‌خواندند و صحبت می‌کردند. پای صحبت ایشان می‌نشستیم. آقای مطهری، آدمی بود که خودش را ساخته بود. آن موقع برخی ایراد می‌گرفتند كه چرا مطهری به دانشگاه می‌رود و… من این موضوع را به ایشان گفتم و با ایشان جرّ و بحث كردیم در پاسخ گفت: من با توانی كه دارم وجودم در دانشگاه تأثیر‌گذار است و اگر به ما حقوق هم ندهند باید پولی بدهیم تا بگذارند ما در دانشگاه حضور داشته باشیم و بخشی از كارهایش را توضیح داد؛ و در آخر گفت: اگر برای خداست طوری نیست چهار نفر هم پشت سر ما حرف بزنند و پشت سر ما نماز نخوانند، رسالت و وظیفه من این است.

 ایشان می‌فرمودند: «باید به خدا توکل کنیم. موقع انتخاب مسیر، این اختیار را باید داشته باشیم که در چه مسیری می‌توانیم قدم برداریم.» من از ایشان خیلی تأثیر گرفتم.

 كینه توزی ممنوع!

خدا رحمت کند آقای حافظیان را. ایشان شاگرد آقای مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی بود. با ایشان هم خیلی مأنوس بودم. می‌گفت: «اگر شما تمام کمالات را بدست آورید، محرمات را ترک کنید، واجبات را انجام دهید، شب تا صبح بیدار باشید و روزها روزه بگیرید؛ اما به کسی کینه داشته باشید؛ حتی اگر هم حق با شما باشد و او آدم بدی باشد و تو از او بدت بیاید؛ این حجاب است. معنا ندارد مؤمن کینه داشته باشد. او به تو بد می‌کند، به چشم مریض نگاهش کن. تو طبیبی. طبیب، به مریض با کینه نگاه نمی‌کند؛ هر چند به حرفش هم گوش ندهد. طبیب او را نمی‌زند؛ طبیب سعی می‌کند برایش بیشتر کار کند. البته بغض لله [=برای خدا] حساب جدایی دارد. ایشان می‌فرمودند: «دل ما، مالامال از عشق علی علیه السلام  است لذا به طور طبیعی کسی از علی بن ابی طالب علیه السلام  تعریف می‌کند یا کتابی نوشته و یا شعری گفته است، خوشحال می‌شویم و کسی بدی گفته و یا تعرضی کرده است، از صمیم قلب ناراحت می‌شویم. این بغض‌لله و حب‌لله است».

 ایشان می‌فرمودند: «آدمی که این جور شده باشد، لحظۀ مرگ، بهترین لحظات عمر اوست؛ زیرا این قالب مادی می‌ریزد و این شخص با تمام ملکاتی که یک عمر ساخته و پرداخته، تنها است. مثل اینکه آدم یک عمر روی افرادی سرمایه‌گذاری کرده باشد که رفیقش باشند، حالا با این رفیق تنها شد. این ملکات به همراه وی، داخل قبر می‌آیند، در برزخ می‌آیند، در قیامت می‌آیند. مال نمی‌آید، خانه نمی‌آید، زن و فرزند نمی‌آید؛ اما این ملکات همراه انسان می‌آید. و اینها درس‌هایی بود که از این بزرگان در حد لیاقت خودمان یاد گرفتیم؛ اما آن لیاقت را نداشتیم که استفاده کنیم.

 خلق: دربارۀ مشی اخلاقی آیت الله بروجردی قدس سره  مطالبی بفرمایید.

آیت الله علوی بروجردی: مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره  خودشان را ساخته بودند. گویا گاهی اوقات عصبانی می‌شدند؛ لذا نذر می‌کند اگر عصبانی شدم، چند ماه یا یك سال، بنابر اختلاف نقل‌ها، روزه بگیرند. عصبانی می‌شوند و روزه را هم می‌گیرند. معلوم می‌شود این شخص در مقام ساختن خودش بوده است. ایشان در اصفهان به مرحوم آخوند کاشی، خیلی ارادت داشتند. آخوند كاشی، مردِ بزرگی بودند از مرحوم جهانگیرخان قشقایی غیر از اینكه تلمّذ می‌كردند، انس و ارادت خاصی به ایشان داشتند. از اساتید نجف، از آخوند خراسانی، خیلی فوق‌العاده نقل می‌کردند. البته من خودم عقیدۀ شخصیم این است که مرحوم بروجردی قدس سره ، حتی آن جهان‌بینی که در مقام مرجعیت با فکر باز، نشان دادند از آخوند گرفته بود. آخوند خیلی شخصیت بزرگی بوده. ایشان دربارۀ آخوند، داستان‌ها نقل می‌کردند.

 دیدار شاه با آیت الله بروجردی قدس سره

آیت الله مرحوم سید محمد باقر سلطانی از مرحوم صدرالدین صدر نقل می‌کردند زمانی شاه به قم آمد با آقای بروجردی قدس سره  ملاقات کرد. این دیدار، در زمان دولت مصدق و زمانی بود كه بین آقای بروجردی و آقای كاشانی اختلاف نظر وجود داشت. شاه از این فرصت استفاده كرد و می‌خواست از آقای کاشانی بدگویی کند. بعد از تعریف از آیت الله بروجردی گفت: ولی بعضی‌ها هستند که می‌خواهند از این لباس سوء استفاده کنند و شروع کرد این کلمات را ادامه دادن كه آیت الله بروجردی رو به آیت الله صدر كرده و می‌گویند: من به کسی اجازه نمی‌دهم كه در محضرم از یک مجتهد عادل این‌چنین سخن بگوید. سپس بلند شده و مجلس را ترك می‌كنند. شاه نگران می‌شود و می‌رود تا ایشان را برگرداند. در این هنگام عصای آقای بروجردی می‌افتد. شاه عصا را برداشته و می‌بوسد و به ایشان تقدیم می‌كند و در ضمن عذرخواهی می‌کند. حالا منطق آقای بروجردی این گونه بوده که مقابله به مثل نمی‌کردند یک کلمه حرف از آقای بروجردی در تنقیص آیت الله کاشانی شنیده نشد تا موقعی هم که ایشان از قدرت افتاد و دورش خالی شد آقای بروجردی افراد را می‌فرستاد برای احوال‌پرسی و به او کمک مالی می‌کرد.

 رابطه آیت الله بروجردی با آیت الله كاشانی

قصۀ معروفی است که آقای محسنی ملایری نقل می‌کند که پدرم از مرحوم کاشانی نقل می‌کردند -چون با آقای کاشانی مأنوس بودند- آقای كاشانی گفتند: بابت خانه مان مبلغ دوازده هزار تومان بدهكار بودم و قرار بود بیایند و خانه را پس بگیرند. دامادم آمد پیش من و گفت: می‌خواهم به قم بروم، مشكل خانه را چه می‌کنی؟ گفتم نمی‌دانم. گفت: می‌خواهم به قم بروم، به دیدار آیت الله بروجردی نیز می‌روم؛ من گفتم: برو ولی از قضیۀ خانه و مشكلمان حرفی نزن. دامادم از من خواست كه یك نامه احوال‌پرسی برای آقای بروجردی بنویسم (آن زمان رسم بود) و من نوشتم. دامادم تعریف می‌كند: وقتی به دیدار آیت الله بروجردی رفتم ایشان دو پاكت به من دادند یكی برای خودم و یكی برای آقای كاشانی (كه در بسته بود). وقتی به تهران بازگشت نامه را به من داد، تا نامه را باز كردم یك چك به مبلغ دوازده هزار و چهارصد تومان از پاكت بیرون افتاد (به اندازه مبلغ بدهكاری). تا چك را دیدم عصبانی شدم و گفتم: مگر نگفتم از مشكل خانه حرفی نزن! دامادم گفت: به جدت قسم! یك كلمه حرف هم نزدم.

 آیت الله بروجردی و رعایت ادب

پدرم نقل می‌کردند که مرحوم آقای میرزا حسن بجنوردی صاحب قواعد‌الفقیه به قم تشریف آورده بودند. آمدند منزل امام قدس سره  – پدرم سال‌ها درس حضرت امام قدس سره  در مسجد سلماسی می‌رفتند و با امام قدس سره  مأنوس بودند- نشسته بودیم كه گفتند: آقای بروجردی برای دیدن آقای بجنوردی می‌آید. آقا آمدند. امام بشقابی برداشتند و پرتقالی را پوست گرفته و جلوی آقای بروجردی گذاشتند. آقا هم میل کردند. ایشان می‌فرمودند: پس از رفتن آقای بروجردی، امام قدس سره  دست من را گرفتند و گفتند: «بیا بشقاب آقای بروجردی را نگاه کن. ایشان هسته‌های پرتقال را چه کار کرده است؟» می‌گفت: هیچ هسته‌ای در بشقاب نبود. بعد امام قدس سره  فرموده بودند: «سال‌ها است سابقۀ ایشان را دارم، چیزی را که داخل دهان بگذارد، در معرض دید دیگران از دهان بیرون نمی‌آورد؛ چون می‌گوید این كار برای کسی که نگاه می‌کند، تنفر طبع می‌آورد؛ و لذا ایشان پرتقال را که خورد، هسته‌اش را توی دستش نگه می‌دارد تا بعد دور بریزد.»

ایشان زانویش درد می‌کرد در بهار و تابستان کرسی را بر نمی‌داشت. البته منقل نبود؛ برای اینكه پتو یا لحاف روی پایش باشد زیرا ایشان پا جلوی کسی دراز نمی‌کرد. همیشه روی منبر برای تدریس نیز دو زانو می‌نشست و می‌گفت: «در محضر آقایان، بی‌ادبی است که پا را آویزان کنم». ایشان در حرم، مسجد بالاسر درس می‌گفت. یک طلبه، بی‌توجه پشتش را به طرف قبر حاج شیخ و علمای دیگر کرده بود ایشان از بالای منبر عصبانی می‌شود كه اینها برای اسلام زحمت کشیده‌اند، زنده و مردۀ اینها فرق نمی‌کند. چرا پشت به اینها کرده‌اید؟

اگر در اتاق کتابی بود، امکان نداشت در آن اتاق بخوابد. می‌گفت: «کتاب شیخ طوسی در اتاق من هست، خود شیخ طوسی اینجا نشسته است و در حقیقت من در حضور شیخ طوسی می‌خوابم». آخرین مطلب را عرض می‌کنم، آقای حاج فدا حسین پیرمردی است گاهی به خانه ما می‌آید. ایشان می‌گفت: «آقای بروجردی از وضع پخت نان راضی نبود. می‌گوید: سراغ نانواییِ محلّ (عشقعلی) رفتم و گفتم چرا نان خوب به آقای بروجردی نمی‌دهید؟» گفت: ما نان خوب داریم، منتها آقای بروجردی اشکال از خودشه، گندم و آرد را خودش برای ما می‌فرستد تا برایش نان بپزیم و گندم مرغوب نیست، نانش خوب نمی‌شود. گندم مرغوب بدهد تا نانش خوب شود. مطلب را خدمت آقا عرض كردم. ایشان فرمودند: «این گندم محلی است که از پدرم به من ارث رسیده است و من زکاتش را می‌دهم هیچ جایش غصب نیست. به این گندم اطمینان دارم اگر بد هم باشد، همین را می‌خورم.» اینها تقیداتی است كه مردان خدا داشته‌اند. البته سلوک، فقط آن افعال خاص نیست. سلوک در همین زندگی روزانه پیدا می‌شود که خودمان را برای خدا بسازیم. «من كان لِله كانَ الله معه» آن معیّت را اگر می‌خواهیم، این معیّت را باید تحصیل کنیم؛ لذا بزرگان ما بهترین معلمان ما هستند.

 عقاید مردم

مرحوم آیت الله بروجردی در درسشان می‌گفتند: «مردم عقایدشان را از راه استدلال یاد نگرفته‌اند، مردم عقایدشان را از ما گرفته‌اند، من را دیده‌اند، معتقد شده‌اند. فقط زبان ما نبوده، عملکرد ما نیز برای مردم دلیل بوده است». آقای بروجردی، این قصه را زیاد نقل می‌كردند كه دزدان به قافله‌ای حمله كرده و آن را غارت کردند. وقتی اموال دزدی را جمع کردند، یک  بقچه‌ای را باز کردند. دیدند کاغذی داخل آن است. رئیسشان کاغذ را برداشت دید بسم الله نوشته. خدم و حشم را صدا كرد كه صاحب بقچه را بیاورید. پیرزنی آمد. گفت: چرا این را نوشتی؟ گفت: نوشتم تا بسم الله اموالم را حفظ کند. رئیس دزد‌ها گفت: «خوب حفظ کرد، ببندید و به او پس بدهید تا برود». راهزنان اعتراض کردند که ما جان‌مان را به خطر می‌اندازیم که یک پولی گیرمان بیاید، تو حالا پس می‌دهی. رئیس رو به آنها کرده و می‌گوید: «ما دزد مال هستیم، دزد عقیده كه نیستیم. اگر این بقچه را می‌گرفتم، عقیده‌اش از بسم الله سلب می‌شد». خداوند ان شاءالله توفیقات شما را بیشتر کند. تأییدتان کند و امیدواریم این حرکت شما در حوزه رونق بگیرد.

خلق: از اینکه وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید متشکریم.

……………………………………………………………….

 

منبع: نشریۀ خُلُق، مصاحبه با آیت الله  سید محمد جواد علوی بروجردیشماره 14 صفحه 34 الی 37 نسخه چاپی.

 

 

 

پاسخی بگذارید