مقامات دنیوى

 

 

 

آیت الله سید موسى شبیرى زنجانى می گوید:

 

وقتى آيت الله بروجردی از قم به مشهد مشرف شدند، ماشینى تهیه كردند كه ما هم همراه ایشان بودیم و چون تفكه( خوش خلقی) در مسافرت مستحب است ، ایشان خیلى قصه نقل مى كردند من جمله ایشان مى فرمودند: وقتى در نجف بودم آقا سید ابوالحسن اصفهانى و آقاى نائینى به بنده اصرار داشتند كه حامل پیام و نامه اى به طرف ایران براى رضاخان باشم ، كه قبول نمى كردم تا اینكه بعد از مدتى كه در ایران بودم ، نامه اى براى بنده در مورد مطالب متعدد و در بندهاى مختلف نوشتند، از جمله این بود كه : ما شما را براى آخرین مرحله گذاشته بودیم و چنانچه قبول نكنید ما مقدسین عراق را بر علیه شما مى شورانیم و مى گوئیم كه شما براى حفظ مقامتان این كار را نمى كنید و امتناع مى ورزیدكه ایشان مى فرمودند: من نامه اى براى آقایان نوشتم و به تمام بندها جواب دادم و در آن مورد خاص هم گفتم كه : اولا چنین نیست و ثانیا بر فرض اینحالت ، من مقام را از نعمات الهى مى دانم و مثل مال كه اتلاف و تلفش را جایز نمى دانم ،مقام را هم همان طور،اتلافش را بدون دلیل جائز نمی دانم، مگر اینكه چیز مهمترى باشد و ببینم كه اگر مقامى را كه مى توانم با آن خدماتى به اسلام كنم را از دست بدهم مهم تر است و یا اینكه از دست دادنش مفید برای اسلام باشد  و در هر صورت از دست دادن مقام را بدون دلیل حرام مى دانم .

 

……………………………………………….

 
 
 

ر.ك: الگوی زعامت ،ص55.


 بی اعتنایی به مقام های دنیوی

 

حضرت آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی مي گويد:

 

روزی حقیر با یکی از رفقا ،اول صبح که طبق قرار ، باید صبح اول وقت به محضر آیت الله بروجردی می رفتیم تا در رابطه با کتابی که به دستور ایشان عده ای  مسؤول آن بودند مطالبی را املا کنند و ما یادداشت کنیم . در خدمت آقا بودیم که مرحوم حاج احمد خادم آمد و عرضه داشت : شخصی از کرمانشاه آمده و تقاضای ملاقات دارد . ایشان در ابتدا امتناع کردند . ما از محضر ایشان تقاضا کردیم ، لذا به آن شخص اجازه ملاقات دادند . او به محض ورود خود را معرفی کرد تا رسانید به این که از مرتبطین با شاه است . آیت الله بروجردی با ناراحتی فرمودند : “به من چه که تو با شاه رفیقی . مقصودت چیست ؟ “

 

گفت : آقا من با پاپ ارتباط دارم می توانم او را به ملاقات شما بیاورم . ایشان فرمودند : “من به چنین ملاقاتی که رضای خدا و سود اسلام در آن نیست مایل نیستم .”

 

بعد به آن باخترانی فرمودند :

 

“من آن وقت که اصفهان بودم تعدادی از شاگردانم در آذربایجان بودند . بعدها دیدم این آقایان ، از آذربایجان برایم نامه ای نوشته اند که : چون شما را اعلم می دانیم بر خود لازم دیده ایم مردم را به شما ارجاع دهیم .(در حالی که آیت الله اصفهانی در قید حیات بودند .) رساله های عملیه خودتان را به این ناحیه بفرستید . من در جواب نوشتم : کار شما درست نیست . من نه رساله می فرستم و نه به چنین کاری رضایت دارم ؛ زیرا مردم هم اکنون مرجع تقلید دارند  و تقلیدشان هم بر طبق موازین شرعی محکوم به صحت است . چه وجهی دارد که شما مردم را به دیگری ارجاع دهید . “

 

ایشان با نقل این داستان ، می خواستند بی اعتنایی خود را به شهرت طلبی و مقام خواهی ، به آن فرد باخترانی بفهمانند که می پنداشت : ایشان از ترتیب ملاقات با پاپ ، چون باعث جلب توجه مردم به ایشان است ، استقبال خواهند نمود .

 

………………………………………………

 

ر.ك: چشم و چراغ مرجعیت ،مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، ص 195 .

 

 

 

پاسخی بگذارید