سید محمد حسین علوی طباطبایی بروجردی می گوید:
آیت الله بروجردی مكتب خاصی در فقه داشت و در این مكتب افراد خاصی تربیت فرمود و خود این یكی از خدمات بزرگ آن مرد عالیقدر است . برای به دست آوردن حكم مسئله ، در انتخاب و ابتكار اولا سبك مخصوصی داشتند به این معنی كه بعضی از ادله را كه بحث در آنها تضییع وقت بود كنار گذاشته و تنها ادله محكم را با دقت خاصی مورد بررسی قرار می دادند و بسیار می شد كه از بین ده دلیل ، یك دو دلیل را كه ریشه مسئله بود انتخاب كرده بحث را در آن متمركز می نمودند ، در بعضی از مسائل كه احادیث زیادی در مسئله بود آنان را دسته بندی نموده و هر چند حدیثی را كه مضمون واحدی داشت مجزا كرده و این دستههای مجزا را با یكدیگر مقایسه و بسیاری از مشكلات را به این وسیله حل مینمودند و تا جایی كه امكان داشت مقید بودند احكام را از احادیث استفاده كنند .
هر مسئله دینی كه مورد بحث قرار میگرفت در آغاز توجه عمیقی به سیر تاریخی آن مسئله می نمودند و به سیر مسئله در دوران مختلف توجه خاص مبذول میداشتند و چه بسا كه این توجه در اكتشاف خصوصیات مسئله دخالت داشت و به روشن شدن آن كمك شایانی مینمود . برای اقوال علما و بخصوص قدما اهمیت زیادی قائل بودند و در عین حال از توجه باقوال علما عامه هم غفلت نداشتند و در نقل اقوال علما ، با مهارت مخصوص به خود تاریخ صدور اقوال را جدا مورد نظر قرار میدادند و اینجا بود كه اختلاف نظر عالمی در یك مسئله در كتابهای متعددش مشهود و علل آن معلوم میگردید و در مرحله آخر مدارك اقوال را مورد توجه قرار می دادند كه آیا بر چه پایهای قرار دارد و در اینجا آیات قرآنی مورد دقت عمیقی واقع میشد و سندهای احادیث هم بسیار مورد نظر ایشان بود و با تخصصی كه در این مورد داشتند خیلی خوب و زود میتوانستند صحت و سقم احادیث را معین و مشخص سازند .
این خلاصه از سبك تدریس ایشان در فقه بود كه با رحلت ایشان هم این روش را اساتید بزرگ حوزه كه افتخار شركت در حوزه ایشان را داشتهاند ، تعقیب كرده و با این موضوع و روش است كه نام آیت الله فقید همواره باقی و برقرار و روش فقهی ایشان ضامن عظمت و بقای نام آن بزرگوار خواهد بود .
…………………………………………………………….
علوی طباطبایی ،سید محمد حسین ،خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی،ص74.
روش فقهى آیت الله بروجردى
آیت الله شهید مرتضى مطهرى
یكى از مزایاى برجسته معظم له سبك و روش فقهى ایشان بود كه شایسته است پیروى شود و فراموش نگردد. این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف بود با سالهاى اول ورود معظم له به آن شهر از درسهاى ایشان بهره مند مى شدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم ، معتقدم كه باید تعقیب و تكمیل شود. مقایسه بین روش فقهى ایشان و روش فقهى متاخرین در قرون اخیر: براى این مقصود یك مقدمه كوچك ذكر مى كنیم : باید دانست كه روش فقهى فقها همه یكسان نبوده ، اسلوبهاى متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پدید آمده است . خود معظم له كه به تاریخ فقه آشنا بودند و اسلوبهاى مختلف فقهى را مى شناختند و یكى از مزایا و امتیازاتشان همین آشنایى با روشهاى مختلف فقهى شیعه و سنى بود، فقه را تقریبا به چهار دوره تقسیم مى كردند به این ترتیب:
1-دوره ماقبل شیخ طوسى
2- از زمان شیخ طوسى تا قرن دهم كه تقریبا مقارن با زمان شهید ثانى است .
3- از زمان شهید ثانى تا یك قرن اخیر.
4- یك قرن اخیر.
در اینجا مقایسه مختصرى بین روش معظم له و روشى كه در یك قرن اخیر معمول شده به عمل مى آوریم . فقها و اصولیین در مبحث اجتهاد و تقلید و یا در مبحث قضا و شهادات ، چندین علم را نام مى برند كه مقدمه اجتهاد شمرده مى شوند. مى گویند شخص مجتهد باید این علوم را طى كرده باشد، این علوم عبارتند از: نحو، صرف ، لغت ، منطق ، كلام ، اصول ، تفسیر، حدیث ، رجال (یعنى معرفت به احوال روات احادیث ).
متاخرین یعنى از یك قرن پیش به این طرف اینچنین معتقد شده و در كتب خود تصریح كرده اند كه آن چیزى كه عمده و مهم و اساس است ، علم اصول است ، لهذا عملا چندان توجهى به سایر علوم نمى كنند و بلكه بعضى از آن علوم یعنى تفسیر و حدیث و معرفت رجال حتى به طور مختصر هم تدریس نمى شود، زیرا به عقیده متاخرین دانستن مقدارى ادبیات عرب كافى است كه در موقع لزوم به تفسیر آیه قرآن رجوع شود، لزومى ندارد كه مجتهد قبلا با تفسیر قرآن آشنا باشد، همچنین حدیث و معرفت رجال اسناد و احادیث ، زیرا به عقیده متاخرین ، در علم اصول حجیت خبر واحد صحیح ، ثابت شده ، و از طرفى بعضى از علما حدیث گذشته مانند شیخ حرعاملى مولف وسایل الشیعه این زحمت و رنج را متحمل شده اند و احادیث صحیح را از غیر صحیح جدا كرده اند و در دسترس قرار داده اند. پس لزومى ندارد براى شناختن حدیث صحیح ، از غیر صحیح وقت صرف بشود.
روى این جهات عادت جارى فعلى این است كه طلاب بعد از مختصرى ادبیات عرب و منطق به خواندن اصول فقه مى پردازند و ثقل كار خود را روى این علم مى اندازند و ضمنا به خواندن خود فقه مشغول مى گردند تا آنكه به عقیده خودشان به مقام اجتهاد نائل گردند.
و چون اخیرا كتابهاى فقهى مفصل و جامعى نیز نوشته شده كه بعضى از نظر نقل الاقوال فقهى جامعیت دارند مثل مفتاح الكرامه سید جواد عاملى و بعضى از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعیت دارند مثل جواهر الكلام شیخ محمد حسن نجفى و مصباح الفقیه حاج آقا رضا همدانى ، به عقیده متاخرین این كتب ما را از سایر كتب فقهیه هزار سال پیش بى نیاز مى سازد، پس براى یك فقیه بعد از تسلط كامل بر علم اصول با در نظر گرفتن كتاب حدیث جامعى مانند وسائل و كتابهاى فقهى جامعى مانند جواهر و مفتاح الكرامه ، كافى است كه این چند كتاب را جلو خود بگذارند و به استنباط احكام الهى بپردازند.
البته این روش عمومى و نوعى است ، ولى همیشه افراد استثنائى پیدا مى شوند كه تمایل به تفسیر یا حدیث یا معرفت رجال و یا فقه عامه و یا تاریخ نشان مى دهند ولى معمولا این امور كارهاى لازمى شمرده نمى شود.
علم اصول فقه ، فضلاء و طلاب را به خود مشغول ساخته و به همین جهت موجب شده كه فضلاء و طلاب از سایر شعب علوم اسلامى باز بمانند. انصراف از سایر شعب علوم اسلامى از یك طرف و جزابیت و سرگرم كنندگى علم اصول از طرف دیگر، منشاء پیدایش عادتى در میان فضلاء و اهل نظر شده كه مى توان نام او را عادت (مساله سازى )گذاشت ، به این معنى كه مسائل را فرض و تخیل مى كنند و در اطراف آن مسائل فرضى به بحث و مناظره مى پردازند و البته ممكن است در همه عمر نیز چنین فرضى واقع نشود.
معظم له عملا این چنین نبود، اولا همان طورى كه اشاره كردیم به تاریخ فقه آشنا بود و سبك فكرهاى مختلف قدما و متاخرین را مى شناخت و بعضى را تایید و نسبت به بعضى انتقاد داشت و آنها را عوامل انحراف فقه مى دانست.
ثانیا: بر حدیث و رجال حدیث تسلط كامل داشت ، طبقات روات و محدثین را كاملا مى شناخت و خود یك طبقه بندى مخصوصى كرده بود كه بى سابقه بود، با یك نگاه به سند حدیث اگر خللى در سند آن حدیث وجود داشت درك مى كرد.
ثالثا: بر فقه سایر فرق مسلمین و روش و مسلك آنها تا اندازه اى محیط بود. كتب حدیث و رجال حدیث را مى شناخت . معرفت رجال حدیث شیعه و سنى از یك طرف و اطلاع بر فتاوى و فقه سایر فرق اسلامى از طرف دیگر موجب مى شد كه گاه اتفاقى مى افتاد كه اینكه سوال را از امام كرده اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتواى فلان فقیه از فقها عامه بوده اند و فتواى آن فقیه این بوده است و چون آن شخص در آن محیط بوده و آن فتوا در آن محیط شایع بوده ، پس ذهن وى مسبوق به چنان سابقه اى بوده ، پس مقصود وى از سوال این بوده كه سوال كرده و جواب شنیده . وقتى كه معظم له این جهات را تشریح مى كرد و به اصطلاح روحیه راوى را تحلیل مى كرد، مى دیدیم كه معنى و مفهوم سوال و جواب عوض مى شود و شكل دیگرى به خود مى گیرد. و یا كلمه اى در حدیث بود كه در عرف عام امروز یك معنى داشت ولى با اظهارات معظم له معلوم مى شد كه این كلمه در محیط خاصى كه در آن وقت محل پرورش سوال كننده حدیث بوده معنى دیگرى داشته .
باهمه تبحرى كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهى را بر مسائل شكى اصولى مبتنى مى كرد و هرگز گرد مسائل فرضى نمى رفت ، گاه به طعنه مى گفت كه : آقایان طلاب منتظرند كه یك (اصل ) را گیر بیاورند و دست آویز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.
با قرآن و تفاسیر آشنائى كامل داشت ، قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود اما نیمه حفظ داشت ، تاریخ اسلامى را دیده و خوانده و آشنا بود. در نتیجه همه اینها جو و محیطى را كه آیات قرآن در آن نازل شده و همچنین جو و محیطى را كه اخبار و احادیث در آن صدور یافته و محیطهائى كه فقه در آنجاها تدریجا رشد كرده و پرورش یافته ، كاملا مى شناخت و بدیهى است كه این جهات به وى روشن بینى خاصى داده بود.
سبك و سلیقه معظم له در فكر و سلیقه حوزه علمیه قم زیاد اثر كرد، تا حد زیادى روشها را عوض كرد و امیدوارم هر چه بیشتر سبك و روش ایشان پیروى شود و تعقیب بلكه تكمیل گردد.
…………………………………………………
ر.ك: الگوی زعامت ،ص 91.
روش فقهی آیتالله بروجردی
آیت الله واعظ زاده خراسانی می گوید:
اهمیت فتاوی قدما
اما در فقه ، روش او با دیگران كاملاً تفاوت میكرد و دارای ابتكارات فراوانی بود ، وی به آرای قدمای شیعه امامیه و شهرت فتوائی آنان اهمیت میداد . دو تن از فقهای پیش از شیخ مفید : حسن بن ابی عقیل عمانی و محمد بن احمد بن جنید اسكافی كه اولی ، معاصر كلینی (م 329 هـ) ، و دومی معاصر شیخ صدوق (م 381 هـ) است ، و فتاوی آن دو تن در كتابهای فقهی از جمله در كتاب «مختلف» علاّمه پراكنده است ، اما كتابی از آنان در دست نیست ، و غالباً فتاوائی خاص بخود و با دیگران تفاوت دارند ، وی علاقه داشت كه این فتاوی گرد آید ، من فتاوی ابن جنید را به امر وی شروع به جمعآوری كردم ولی توفیق اتمام كار حاصل نشد ، اما بعداً فتاوی آن دو تن ، با نظارت بنده توسط یكی از دانشجویان فوقلیسانس فقه جمعآوری گردید ولی منتشر نشد . یكی دیگر از شاگران استاد امام ، فتاوی این دو تن را به امر وی گردآورد و چاپ كرد . از آن دو تن معمولاً به (قدیمین) تعبیر میكنند و گاهی استاد میفرمود : «معلوم نیست این دو نفر چه مقدار از روایات ما در دستشان بوده است ؟» در مورد ابنجنید در فهرستها نوشتهاند كه به قیاس فتوا میداده است ، احتمال دارد مجرد اینكه وی اجتهاد را از حدود مسائل منصوصه به مسائل دیگر گسترش داده ، و در آن هنگام هنوز این كار بین شیعه معمول نبود لهذا به عمل به قیاس متهم شده است . علاّمه حلّی در كتاب «مختلف» او را از این اتهام تبرئه كرده و كتاب فقهی او را ستوده است .
فقه متلقات و فقه مشروح
استاد ما مسائل فقهی را به دو دسته تقسیم میكرد ، یك دسته (مسائل متلقّات) یعنی آنچه عیناً از ائمه گرفته
شده است كه بسیار سربسته بوده است و آنها را به بقچه سر بسته تشبیه میكرد .
دستـه دیگر ، مسائل مشروحه ، یعنی آنچه را بعداً فقها از هم باز كرده و موضوعات را مشروحاً بیان كردهاند . این تقسیم ، غیر از تقسیم فقه است به فقه منصوص و فقه تفریعی كه قسم دوم ، در عصر شیخ مفید و احتمالاً توسط ابنجُنید استاد وی ، كه قبلا از او نام بردم ، تقریباً در بین شیعه آغاز شد و توسط شیخ طوسی گسترش پیدا كرده است . كتاب «مبسوط» شیخ طوسی یك دوره كامل فقه تفریعی همراه فقه منصوص است .
مقصود استاد از تقسیم اول ، آن بود كه مسائل فقهی ، در آغاز ، سربسته بیان میشد مثلاً گفته میشد (كعبه قبله است) بعداً فقها آن را شرح دادند كه برای اهل مكه (كعبه) و برای كسانی كه دور از مكه هستند ، جهت كعبه قبله است یا مثلاً اگر میگفتند : میزان جهت كعبه است ، بعداً این لفظ را توضیح دادند كه مراد از جهت چیست؟ اما تقسیم دوم : در حقیقت بیان دو نوع فقه است یكی فقه منصوص از ائمه بدون تفریع ، و دیگری فقه تفریعی .
شیخ طوسی در اول مبسوط این مطلب را بیان كرده و گفته است : اصحاب ما حتی اگر مسائلی به غیر از الفاظ معمولی گفته شود وحشت دارند ، چه برسد به اینكه فروغ آن مسائل چنانكه روش اهل سنت است ، طرح شود . وی میگوید : اهل سنت ، برای هر كدام از دو فقه ـ یعنی فقه منصوص و فقه تفریعی ـ كتابهای جداگانه نوشتهاند و من هر دو نوع از فقه را در كتاب «مبسوط» جمع كردهام و بدون استدلال به قیاس ، تمام تفریعات اهل سنت را براساس مذهب شیعه امامیه ، بیان كردهام .
من این بحث مهم را مفصلاً در مقدمه «الرسائل العشر للشیخ الطوسی» كه چند سال قبل توسط جامعه مدرسین منتشر گردید ، به عنوان «حیاة الشیخ الطوسی» آوردهام ، ترجمه آن مقدمه به فارسی نیز موجود است كه باید در مجموعه مقالات فقهی من چاپ شود .
اهمیت دانستن فتاوای اهل سنّت برای فقهای امامیه
ایشان معتقد بود : با مراجعه به روایات و فتاوای رایج اهل سنت درعصر ائمه اهلبیت ، بهتر میتوان روایات و اقوال ائمه علیهمالسلام را فهمید ، گاهی میفرمود : «فقه شیعه در حاشیه فقه اهل سنت است» زیرا در آن عصر ، فتاوای مورد عمل مسلمانان همان فتوای آنان بود ، راویان و اصحاب ائمه با توجه به آن فتاوی از ائمه سؤال میكردند ، و ائمه هم،با توجه به آن فتاوی پاسخ میگفتند .
بنظر من ، مؤید این نظر ، آن است كه غالب روایات شیعه به صورت سؤال از ائمه است ، معلوم است كه مردم عادی این تعداد سؤال دقیق را نمیتوانند طرح كنند ، پیدا است كه سائلان ، اهل علم بودهاند و مسائل را از فقهای اهل سنت میشنیدند و همانها را از امامان عصر خود ، میپرسیدند .
مؤید دیگر این نظریه آنست كه «كشی» در كتاب رجال خود ، زراره ، محمدبنمسلم و برخی دیگر از فقهای اصحاب صادقین را از اصحاب ابوحنیفه دانسته كه قبلاً سنُی بودهاند و بعداً بر اثر ارشاد آن دو امام همام به تشیع گرویدهاند .
وی ، مراجعه به فتاوای اهل سنت را از مقدمات فقه میدانست ، میفرمود : «قدمای ما مسائل الخلاف را حفظ داشتند». به همین منظور ، آیتالله بروجردی برای اولین بار ، كتاب (خلاف) شیخ طوسی را با حواشی و مقدمه مختصر چاپ كرد .
این سنت حسنه ، درگذشته تا عصر شهید ثانی (911 ـ 966 هـ) و حتی پس از آن ، در بین فقهای ما دائر بود ، و در یكی دو قرن اخیر ، تقریبا فراموش و یا ضعیف شده بود ، ولی پس از آشنـائی با شیوه آیتالله بروجردی ، رفته رفته در حوزه قم و سپس در حوزه نجف ، دوباره رواج پیدا كرد .
ایشان ، در درس فقه ، گاه به گاه كتاب (خلاف) شیخ طوسی را و نیز در درس اصول كتاب «عُدّة الاصول» او را با خود میآورد و پارهای از مسائل را از رو میخواند و مورد بحث قرار میداد ، تا طلاب را به رجوع به كتب قدمای شیعه و نیز به مراجعه به فتاوای اهل سنت ، عادت دهد و میفرمود : «قدمای ما فتاوای اهل سنت را در كتابها و در درسهای خود نقل و بسیاری از اوقات ، آنها را نقد میكردند».
تكیه بر روایات و روش عرضه كردن آنها در درس
آیتالله بروجردی به اصول عملیه كمتر تمسك میجست ، اما نسبت به كنجكاوی در روایات و استفاده مسائل از آنها ، نهایت دقت و حوصله را بخرج میداد .
روش ایشان در درس ، آن بود كه پس از طرح مسأله ، نخست اقوال مسلمانها را نه بطور استقصای كامل ، نقل میكرد ، آنگاه روایات مسأله را از روی كتاب (وسائل) به همان ترتیب ، قرائت مینمود و راجع به حكم مستفاد از یك یك آن روایات بحث میكرد و گاهی راجع به سند حدیث و خللی كه در آن وجود داشت صحبت میكرد ، پس از قرائت روایت و دقت در یك یك آنها ، دو مرتبه بر میگشت و روایات را دستهبندی ، و راجع به هر دسته بحث میكرد . كسانی كه با روش او آشنا نبودند فكر میكردند مطالب و نقل روایات، تكرار شده است، در حالیكه نقل روایات ، بار دوم به لحاظ ملاحظه آنها بطور دسته جمعی بود ، و در بار اول ، یك یك آنها را مورد بحث قرار میداد . در نوبت دوم ، روایات یك راوی را با هم مورد بحث قرار میداد و غالباً نظر ایشان این بود كه آنها به یك روایت بر میگردند .
و چنانكه در شرح مزایای كتاب (جامعالاحادیث) خواهیم گفت در ترتیب روایات هر باب ، این نكته رعایت شده است یعنی روایات زراره مثلا در یك باب پهلوی هم قرار داده شده است . گاهی میفرمود : «شما تصور میكنید زراره این مطلب را چند نوبت از امام سؤال كرده و امام هم چند نوبت جواب داده است؟! خیر ، یكبار پرسیده و امام یك نوبت به او پاسخ داده ولی بعداً همان روایت ، بوسیله راویان ، به این صورت در آمده است و روایات متعدد بنظر میرسد».
ریشهیابی مسائل مورد اختلاف
استاد ما ، مسائل مهم اختلافی را ردیابی میكرد ، و تاریخچه آن را دنبال میفرمود ، ریشه اختلاف را بطور معقول و دور از احساس مذهبی ، یاد میكرد ، نقطه اتفاق مسلمانان و نقطه اختلاف را بیان میكرد ، نقطه نظر اهل سنت و دلیل آنها و نیز نقطه نظر اهل بیت را و انعكاس آن اختلاف را در فقه ، ذكر میكرد .
مثلاً در (قبله) میفرمود : به اجماع مسلمین و به ضرورت اسلام (كعبه) قبله است ، سپس اینكه آیا عین (كعبه) یا جهت آن قبله است و حدود و وسعت جهت را مورد بحث قرار میداد . وی در فقه نكات ذیل را رعایت میكرد :
1 ـ به مسائل مورد اختلاف بین شیعه و اهل سنت بدبینانه برخورد نمیكرد ، بلكه تلاش میكرد علت اصلی را بیابد و آن را بیان كند ، مثلاً در وجوب ادای نماز در اول وقت ، كه غالباً اهل سنت ملتزم به آن هستند و تأخیر نماز را از اول وقت ، بدون عذر جایز نمیدانند (و این یكی از دو قول علمای شیعه است)23 برعكس شیعه كه غالباً آن را جایز میدانند میفرمود : فتوای اهل سنت از اینجا نشأت گرفته كه پیامبر اكرم امام جماعت بود، و امام جماعت باید در وقت معین حضور یابد ، و پیغمبر اول وقت را انتخاب كرده بود ، و صحابه و تابعین همان عمل پیغمبر را ملاك عمل خود قرار داده بودند كه بعداً در مذاهب اهل سنت منعكس گردید ، در حالیكه رسول اكرم گاهی در حال اختیار ، اول وقت را رعایت نمیكرد ، و ائمه اهل بیت هم بدان تصریح كردهاند ، و همین امر ملاك فتوای معروف شیعه قرار گرفته است . استاد ، با این توجیه ، این پندار را كه اهل سنت عمداً احكام را تغییر دادهاند نادرست میدانست و رد میكرد .
2 ـ بر آیات قرآن تكیه میفرمود ، خود وی آیات الاحكام را حفظ داشت و نكات لطیفی از آیات استفاده میكرد .
3 ـ به تفریع فروع و بحثهای زائد و غیر لازم ، زیاد اهمیت نمیداد ، و این قبیل مسائل را دنبال نمیكرد . در تمام این مدت ، دو بحث از این نوع را مطرح فرمود : فروع علم اجمالی و لباس مشكوك . بخاطر دارم رساله لباس مشكوك مرحوم میرزای نائینی را كه بسیار مغلق و مشكل است با خود میآورد و مشكلات آن را بیان میفرمود .
4 ـ استاد ، به اقوال و آراء معاصرین خود در این قبیل از مسائل توجه میكرد ، مثلاً در لباس مشكوك رساله (لباس مشكوك) آیتالله نائینی را همانطور كه گفتم از روخوانده و مطلب آن را توضیح داد .
از روش مرحوم آیتالله حائری مؤسّس حوزه قم در كتاب (صلاة) او تقدیر میكرد و میفرمود : ندیدهام كسی مطالب مشكل علمی را با این روانی و آسانی در عباراتی كوتاه بنویسد . یكی از فضلای حوزه برای من نقل كرد : آیتالله در اثنای درس فقه در مسجد بالاسر و رواق متصل به آن كه قبر مرحوم آیتالله حائری در آن بود ، مشاهده فرمود یكی از حاضران درس ، پشت به قبر حاج شیخ ، و به آن تكیه كرده است . ناگهان فرمود : «به قبر پشت نكنید برای اسلام زحمت كشیدهاند !!».
در بین قدما به شیخ طوسی ارادت خاصی داشت و میفرمود : «شیخ بعضی از كتابهای خود ، مانند كتاب (مبسوط) و كتاب (خلاف) را برای جهان اسلام نوشته است و بعضی ، مانند (نهایه) و دیگر كتب فقهی را برای عالم تشیع». در مواردی كه بر شیخ انتقادی وارد بود از وی دفاع میكرد و میفرمود : «شیخ طوسی با كثرت مشاغل علمی ، برای این مسأله شاید پنج دقیقه بیشتر وقت صرف نكرده است .»
ایشان ، مطالب درس را به طور جزم و قطع بیان نمیكرد و حتی گاهی مسائل را نیمه راه رها میفرمود تا طلاب خود مطلب را دنبال كنند .
…………………………………………………….
ر. ك:واعظ زاده خراسانی،محمد ،زندگی آیت الله العظمی بروجردی ،چاپ1379 ،ص81.
نوآوری در فقه
روش اجتهاد آیت الله بروجردی تحول عجیبی در طریق استنباط احکام در حوزه های علمیه قم و نجف به وجود آورد . بیشتر فقهای عظام در استنباط به مراجعه به کتاب احادیث در کتب مذکور اکتفا می نمودند . همچنین سیر اقوال در مسأله به ویژه اقوال قدما ، چنان مورد توجه و تتبع قرار نمی گرفت . اما آیت الله بروجردی وقتی گام به عرصه فقاهت گذاشت ، به طور دقیق و ظریف سیر اقوال قدما و متأخرین را مورد دقت و بررسی قرار داد . موضوع مراجعه به کتب قدما و تحقیق در آن را به عنوان یک اصل ، مطرح و احیا کرد . در این راستا متون خطی و قدیمی فقهی از قبیل : جوامع الفقهیه و مفتاح الکرامة را که به ورطه فراموشی سپرده شده بود ، در محافل حوزوی وارد و عنوان کرد و اقدام به چاپ و نشر آن ها نمود.1
وی در استنباط هر فرع فقهی ، اگر به حدیثی برخورد می کرد ، به زمان صدور آن از نظر وجود فقهای اهل سنت و آرای آنان به خصوص در مدینه و نیز در شهرهایی که سؤال کنندگان از امام در آن دیار سکونت داشتند و یا در تماس بوده اند و هم از نظر برداشتی که خود اصحاب و سؤال کنندگان از آن فرع فقهی داشته اند و همان برداشت سبب سؤال از امام شده است . آیت الله بروجردی با توجه به عنایتی که به اقوال و کتب قدما داشت و از طرفی هم چون ایشان به نکات ریز و درشت تاریخی نیز مسلط بود ، لذا همه این موارد را در بحث های خود به دقت دنبال می کرد که در قبل سابقه نداشت .2
…………………………………………………………………..
1- چشم و چراغ مرجعیت ، ص 131 ، اقتباس از مصاحبه آیت الله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی .
2- مجله حوزه ، ش 44-43 ، اقتباس از مقاله سید جواد علوی .
شیوهى فقاهتى و امتیازات مكتب فقهى آیتاللهالعظمى بروجردى
ایشان مكتب و شیوهى خاصى در فقه و استنباط احكام داشتند. امتیاز مكتب فقهى ایشان به این شرح است:
1 – توجه به تاریخچهى مسئله; ایشان، ابتدا، ریشهى تاریخى بحث را مورد نظر قرار مىدادند و فراز و نشیبهاى آن را مىنمایاندند.
2 – تقسیمبندى ادلهى مسئله; ایشان از میان ادلهاى كه براى مسئلهاى مطرح شده است، تنها، آنهایى را كه محكم مىدیدند مطرح و با متانت و دقتبررسى مىكردند.
3 – دستهبندى ادلهى مسئله; ایشان، ادلهى مسئله را براساس محتوایشان دستهبندى مىكردند و آنگاه به مقایسهى آنها با هم مىپرداختند.
4 – نگاه به فقه اهل سنت; ایشان معتقد بودند كه تعدادى از روایات ما، نگاه شان به سوى اقوال اهل سنت است. از این رو، به فقه مقارن اهمیتبسیار مىدادند. ایشان با بیان احادیث اهل سنت معناى اینگونه روایات را بسیار روشن و مشخص مىكردند.
5 – ایشان، به اصول اولیه فقه مانند مقنع و هدایه شیخ صدوق و مقنعهى شیخ مفید و مراسم سلار و كافى عنایتى ویژه داشت. و شهرت میان قدما را بسیار ارج مىنهاد و آن را غیر از شهرت در كتابهاى علماى بعدى مىدانست .
6 – ایشان، عنایتى خاص به قرآن براى استنباط احكام شرعى داشتند. از این رو، همیشه این اشكال را به وسایلالشیعه داشتند كه چرا به آیات حكمى چندان نپرداخته است. ایشان، در ساختار كتاب جامعاحادیث الشیعه، ابتدا آیات را آوردهاند.
…………………………………………………………..
پیام حوزه،سال هشتم،شماره سوم،پاییز 1380 ،ص15.