آیت الله خزعلی می گوید:
در جریان وقایع مربوط به دورهی نخست وزیری مصدق، موضع گیری آیت الله العظمی بروجردی ویژگی خاصی داشت. در دورهی مصدق دشمنی قوی تر از شاه، یعنی (حزب توده) برای دین و علما وجود داشت. اگر تنها شاه وجود میداشت، ایشان تنها دشمن خود شاه میشد. یعنی در واقع شاه مثل مترسکی بود که با وجودش تودهایها شکسته میشدند. نظر آیت الله العظمی بروجردی این بود که شاه کمی تقویت شود تا حزب توده از صحنه محو گردد. اگر حزب توده قدرت میگرفت، نه دین میماند و نه خدا، اما شاه به دروغ نام خدا و اسلام را بر زبان میراند. این دروغ آنها از حرفها و شعارهای حزب توده بهتر بود این سیاست تا زمانی که حوزه به اندازهی کافی تقویت شد ادامه پیدا کرد. بعد از کودتا، آیت الله العظمی بروجردی تلگراف تبریکی به شاه فرستاد و این کار نه به دلیل علاقه به شاه بلکه به سبب کینه نسبت به حزب توده بود. حزب توده در حال اوج گیری بود و شاه به خاطر دشمنی با حزب توده میتوانست جلوی آن را بگیرد.
امام(ره) هم دربارهی حزب توده چنین تحلیلی به کار برد. عدهای میگفتند که ما با حزب توده همراه و همسو باشیم چون آنها هم در فکر برانداختن رژیم شاه هستند. امام در جواب کسانی که این حرفها را میزدند، واکنش تندی نشان داد و گفت: چی، ما با تودهایها همسو و هم هدف باشیم اگر این کار را بکنیم با شاه هم دست شویم بهتر است.
آقای بروجردی هم همین هدف را دنبال میکرد، یعنی به این باور رسید که شاه را کمی تقویت کنند؛ فقط برای بر انداختن حزب توده، ایشان یا بایستی شاهد قدرت یافتن کفر و الحاد میبود و یا به ناچار برای ریشه کن ساختن کفر، ظلم و دستگاه آن را بپذیرند یعنی دفع افسد به فاسد بکنند با مثالی سخن بالا را روشن میکنم. اگر کسی به توصیهی پزشک مخیر باشد بین قطع دو انگشت و یا هشت انگشت دستانش، به طور طبیعی ترجیح میدهد دو انگشتش قطع شود نه هشت انگشتش. یعنی در واقع از قطع شدن دو انگشتش نیز ناراضی است اما چون چارهای ندارد و آن را بهتر از قطع هشت انگشت میداند بنابراین با اکراه تن به این درخواست میدهد. با آمدن شاه، شراب خواهد آمد، بی حجابی و کنار دریا رفتن رواج خواهد یافت، اما نام خدا و پیامبر از بین نخواهد رفت. اگر از هر عاقلی که درس هم نخوانده باشد بپرسند که نام خدا نباشد اما فسق و فجور باشد بهتر است یا نام خدا باشد، اما فسق و فجور هم باشد و نام پیامبر از دلها زدوده نشود. این دو انتخاب را به هر عاقلی بدهند، مسلم است که کدام را انتخاب خواهد کرد.
پذیرفتن ولیعهدی مأمون از طرف علی بن موسی الرضا(ع) را نیز میتوان این گونه توجیه کرد. ایران با آن اسلامی که مأمون از خود نشان داده بود، در خطر کفر و الحاد بود و خطر بی دینی مردم سخت جدی شده بود. حضرت رضا برای این که ایران را از این خطر نجات بدهد، این ماموریت و مسؤولیت را پذیرفتند. بهترین رفتار حضرت رضا را میشود در جریان خواندن نماز عید دریافت که مشروعیت حکومت مأمون را زیر سؤال برد زیرا حکومت عباسی دریافت که اگر امام خطبه را بخواند، ضربهی سنگینی خواهند خورد.
………………………………………….
1- كرمی پور ،حمید،خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزعلی،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 61.