مرحوم آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی (رضوان الله علیه) از شخصیتهای كم نظیر قرن اخیر عالم تشیع بود و ریاست ایشان بعد از رحلت مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی شروع شد.
البته در گوشه و كنار مراجع دیگری بودند؛ در نجف و در قم. ولی توسعة مرجعیت ایشان بیش از دیگران بود. شخصیت علمی، تقوایی، عقل سیاسی و تأملش در امور، خیلی مورد توجه علمای معاصر خودش بود، از جمله امام و مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری فرزند مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری. اصلاً منشأ آمدن آقای بروجردی به قم دو نفر شدند، یكی امام (رضوان الله علیه) و دیگر آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی. اینها رفتند به بروجرد و آقای بروجردی را قانع كردند كه ایشان بیاید به قم و حوزة قم را در اختیار بگیرد. البته قبل از اینكه ایشان بیایند سه نفر از علمای برجسته در قم بودند، آیت الله حجت، آیت الله سید محمد تقی خوانساری و آیت الله سید صدر الدین صدر. اینها حوزه را اداره میكردند. ولی در عین حال ترجیح داده شده بود كه آقای بروجردی هم به قم تشریف بیاورند و قم حیثیت علمی و قدرت حوزویش زیادتر شود و حوزه یك پایه قویتری پیدا كند. البته با آمدن آقای بروجردی وضع حوزه خیلی فرق كرد، آقای بروجردی شخصیت اجتماعی شان خیلی خوب بود، مردی بود متنفّذ، مخصوصاً در عشایر و لرهای بروجردی و لرستان. شخصیت ایشان پیش سیاستمداران معاصر امر روشنی بود و چیزی نبود كه برای آنها مخفی باشد. لذا نسبت به ایشان تا آن جایی كه می توانستند ملاحظه می كردند. یعنی از نظر قدرت یك وزنة سیاسی بود، نمی خواستند كاری كنند كه ایشان را ناراضی كنند. با ایشان مدارا می كردند و آقای بروجردی هم تا آن جایی كه می توانستند مقاصد اسلامی خودش را در آن زمان و آن شرایط موجود ـ چون در هر زمان شرایط خودش را دارد ـ اجرا می كرد. یك مردی بود كه شخصیت خودش را حفظ می كرد، تبعیتی از دستگاه نداشت.
من یك خاطرهای دارم كه این خاطره هم در كتابها نوشته شده است. آقای بروجردی این مسجد اعظم را كه شروع به ساختن كرد ـ این قصه مال چهل و پنج یا چهل و چهار سال پیش است ـ شاه یك چك یك میلیونی برای آقا فرستاد كه كمك به مسجد بكند. ایشان این چك را قبول نكرد و فرمود این مسجد را مردم می سازند. حتی این معروف است كه مثلاً یك پیرزنی می آمد پنج تومان برای مسجد می داد، یك پیرمرد می آمد برای مسجد ده تومان می داد و قبض می گرفت. ایشان فرمود كه مردم مسجد را می سازند نه من! لذا آن پول را رد كرد و تا زنده بود هیچ وقت زیر بار این منت ها نرفت و در مقابل دستگاه، شخصیت اسلامی خودش را حفظ كرد.
البته شرایط بیش از این به آقای بروجردی اجازه نمی داد. مثلاً در مبارزۀ با بهائی ها ـ این عقیدۀ من است كه دارم می گویم ـ یكی از فواید انقلاب ایران و از بزرگترین فواید انقلاب ایران محو مركزیت بهائی ها بود. یعنی چه؟ یعنی من معتقدم كه اگر این انقلاب نمی شد، ایران تا حدی برای بهائی ها مركزیت پیدا می كرد و آمریكائی ها این مطلب را برای بهائی ها خواسته بودند، یعنی وعدهای بود كه آمریكائی ها به بهائی ها داده بودند. در این مسیر تغییر تاریخ، مقدمة كار بود. تاریخ كه به شاهنشاهی تبدیل شد، این یك قدری پایه و مایه این كار بود و بعد هم ورود بهائی ها در دستگاههای دولتی كه نمی خواهم توضیح زیادی بدهم. البته وزیر و وكیل رسمی نداشتند، ولی سعی داشتند كه وكیل به مجلس بفرستند، همانطوری كه أقلیتها یك وكیل در مجلس دارند. ظاهراً من قانونش را نمی دانم كه اقلیت ها اگر به صد هزار نفر رسیدند، هر صد هزار نفر یك نماینده می توانند در مجلس داشته باشند، همانطوری كه ارمنی ها یك نماینده دارند، همانطوری كه زردشتی ها و یهودی ها دارند. اینها در تلاش بودند كه آمارشان را به حدی برسانند كه یك نماینده در مجلس داشته باشند. اینها تمام مبدأ فعالیت و تثبیتشان بود. ولی انقلاب كه شد بزرگترین نتیجهای كه برای این مملكت داشت این بود كه این زمینه را در این مملكت برای بهائی ها محو كرد و آنها را از بین برد. یعنی این فكر زائل شد و اصلاً آمریكائی ها هم در این فكر نبودند. من همیشه گفته ام اینهایی كه به انقلاب ما نق میزنند و مشكلات انقلاب را بیان میكنند، بله مشكلاتی پیدا شده است و شكی نیست چون هر انقلابی یك مشكلاتی دارد ولی همیشه باید دید كه منافع بیشتر بوده یا ضرر؟ شما چه منفعتی بالاتر از این می توانید در نظر داشته باشید كه اینها را از این مملكت تار و مار كردند؟ شما اسم امام زمان را شب و روز از تلویزیون و رادیو و رسانه های گروهی می شنوید، در حالی كه این اسم داشت محو می شد و از بین می رفت. اگر اینها سر كار می آمدند، طور دیگری می شد! یكی از بزرگترین فایدههایش همین بود.
تا آنجایی كه من یادم است، شاه با آقای بروجردی گاهی ملاقات می كرد، یعنی وقتی به قم سفر می كرد به زیارت ایشان می رفت. من چنین یادم است، آن وقت اینطور میگفتند كه شاه به آقای بروجردی قول داده بود كه از رادیو سخنرانی آقای فلسفی در تمام ماه رمضان علیه بهائی ها پخش شود و اینها را به مردم معرفی كنند كه این طایفه فرقه مضلهای هستند. آقای فلسفی از مسجد شاه قدیم كه حالا به آن مسجد امام میگویند سخنرانی می كرد و از رادیو پخش می شد. من نمی دانم كه تا چندم ماه رمضان این سخنرانی ادامه داشت، ولی بعد قطع شد. فشار آوردند، نه اینكه سخنرانی قطع شد، اصلاً آن برنامه قطع شد. حالا عرض كردم یادم نیست كه تا چندم ماه رمضان این سخنرانی بود.
این واقعه نشانة این است كه آمریكائی ها مسلط بودند و نفوذ داشتند و به اینها قولهایی داده بودند و می خواستند اینها را در مقابل ما علم كنند. آنها می خواستند به بهایی ها نیرویی بدهند، بعد هم آنها را تیری در چشم ما قرار بدهند.
این كارهایی بود كه آقای بروجردی می توانست بكند. ولی یك قسمت از كارها انجام نمی شد، چون برای آنها زمینه ای وجود نداشت و همكاری كمتر بود. به هر تقدیر، هر چه كه ایشان از دستش بر می آمد انجام می داد. اینها خاطرات من است، حالا نمی دانم در حالات آقای بروجردی اینها را نوشتهاند یا نه.
به هر حال آقای بروجردی وجود خیلی نافعی بود، حتی به نظر من در پایه گذاری انقلاب، در زمان او یك رشدی در مردم به وجود آمد و به خصوص در حوزه رشد چشمگیری به وجود آمد. علی أی حال یك مرد خیلی فوق العادهای بود و وجودشان خیلی مفید برای اسلام و جامعه تشیع بود. خداوند ایشان را غریق رحمت كند.
…………………………………………………………………….
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید رضی شیرازی