آیت الله مهدوی كنی می گوید:
آن روشن بینی ها نشان می دهد که مرحوم آیت الله بروجردی چنانچه بیشتر موقعیت پیدا می کردند بیش از اینها می توانستند برای گسترش اسلام وتشیع فعالیت کنند.البته این وجهی از وجوه شخصیت ایشان بود. ایشان در مجلس درس در مقام اثبات حجّیت گفتار ورفتار وعمل اهل بیت (علیهم السلام)،به حدیث ثقلین استدلال می کردندو می فرمودند:قطع نظر از مسئله ی خلافت وامامت،وظیفه ی ما این است که به همه ی مسلمانان بگوییم که پیغمبر فرمودند:«…. انی تارک فیکم الثقلین»،یعنی من دو چیز سنگین و گرانقدر در میان شما باقی گذاردم اگر به هر دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد،آن دو؛«کتاب خدا وعترت من» است.مرحوم آیت الله بروجردی در درس می فرمودند بر فرض که مرجعیت سیاسی ائمه را نپذیریم،ولی مرجعیت علمی و دینی آنها مسلّم است وهیچ مسلمانی نمی تواند آنرا انکار کند.بالاخره دریک جا ما باید به آنها رجوع کنیم وراهی جز این نداریم که روش ،سنت وگفتارشان را بپذیریم.این ،بیانی بود که مرحوم آیت الله بروجردی در درس بیان می کردند ومی فرمودند که ما به برادران اهل سنت با صراحت می گوییم که راهی جز این ندارند،امام هم در وصیت نامه شان به همین نکته اشاره فرموده اند.
…………………………………
1-خواجه سروی،غلامرضا ،خاطرات آیت الله مهدوی كنی، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 84 .
مسأله حدیث ثَقَلین
مسأله دیگری که آیتالله بروجردی روی آن تأکید فراوان داشت ، چه در درس و چه در خارج درس ، مسألة حدیث ثقلین بود که بنا به آنگونه که او تقریر میفرمود رابطه مستقیم با تقریب مذاهب دارد .
توضیح اینکه معمولاً در بحثهای شیعه و سنی روی مسأله خلافت اسلامی و امامت و رهبری سیاسی ، تکیه میکنند و اصرار دارند که رهبری سیاسی را خاص ائمه اهل بیت بدانند و از دیگران نفی کنند و یا بالعکس برای دیگران اثبات،و از ائمه نفی نمایند و تنها به دوستی و مودت آنان اکتفا نمایند که این امر (یعنی محبت اهل البیت) قدر مشترک میان فریقین است .
آیتالله بروجردی ، همانطور که قبلاً اشاره شد معتقد بود این بحث فعلاً سر بی صاحب تراشیدن و بیفایده است و طرح آن جز ایجاد اختلاف و دشمنی نتیجهای ندارد ، زیرا در حال حاضر ، خلافتی وجود ندارد که برای حقانیت یا عدم حقانیت آن با هم دعوا کنیم ، هر چه بوده مربوط به گذشته بوده و در این زمان موضوع ، منتفی است و به اصطلاح (سالبه بانتفاء موضوع است).
آنچه امروز برای مسلمین فایده دارد و مسلمانها بدان محتاج هستند و همه وقت در گذشته و آینده به آن نیازمند بوده و هستند ، آن است که بدانند احکام دین را از چه مأخذی اخذ کنند . کتاب خدا مورد اتفاق است ولی رسول اکرم در یک روایت مشهور و بلکه متواتر ، علاوه بر کتاب «عترت» را مرجع در احکام قرار داده است و آن حدیث ثقلین است که در مواقع و امکنه مختلفه ، رسول اکرم میفرمود : «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» این حدیث با اضافاتی و با الفاظ مختلف ، از طریق اهل سنت و شیعه با سندهای فراوان و توسط عدهای از صحابه نقل شده است که همه آنها را در کتابهایی از قبیل المراجعات اثر مرحوم سید شرفالدین و مختصر کتاب «عبقات» جلد اول ، و از همه بهتر در رساله (حدیث الثقلین) اثر عالم متتبع شیخ قوامالدین وشنوی ، طبع دار التقریب قاهره ، آمده است و آن رساله هم با اشاره آیتالله بروجردی تألیف و منتشر گردیده است که من شرح آن را در مقدمه آن رساله که در دست طبع است آوردهام .
لازم است بدانیم انتشار این رساله در قاهره از سوی «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه» حتماً با تصویب شورای عالی آن مؤسسه ، که شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت و دیگران در آن عضویت داشتند ، صورت گرفته است ، و در آن دیار اثر خود را گذاشته است . از جمله از آقای شیخ محمد تقی قمی دبیر کل دار التقریب شنیدم که از قول شیخ عبدالمجید سلیم که قبل از شیخ محمود شلتوت شیخ ازهر بود ، نقل کرد که او گفته است : «مذهب فقهی شیعه امامیه از صاحب شریعت به خصوص مدرک دارد ، اما مذاهب دیگر مدرک خاص ندارد» معنی این سخن آن است که «حدیث ثقلین» مسلمانها را به عترت پیغمبر رجوع داده است، و فقه امامیه متخذ از قول «عترت» است ، در حالی که مذاهب دیگر ، فتاوای پیشوایان آن مذاهب میباشد که دلیل خاصی این چنین ندارد .
باز ، آقای قمی برای من نقل کرد هنگامی که یک شماره از مجله «رسالة الاسلام» را در چاپخانه کنترل میکردم ، دیدم آقای شیخ محموت شلتوت ، در خلال تفسیر خود (که مرتباً در آن مجله منتشر میگردید) حدیث ثقلین را به گونه شایع نزد اهل سنت : «کتاب الله و سنتی» آورده است ، از همانجا به وی تلفن کردم و گفتم شیخنا این حدیث با طرق فراوان چنین آمده: «کتاب الله و عترتی»!! شیخ فرمود در حاشیه بنویسید : «و جاء فی بعض الطرق کتاب الله و عترتی »و لا شک أن عترته یحملون سنّته. مشاهده میکنیم که شیخ شلتوت این حدیث را با هر دو صورت پذیرفته و بین آنها را به طریقی که گفته ، جمع کرده است . این حاشیه در آن شماره از مجله دیده میشود.
باری ، آیتالله بروجردی گاه به گاه در درس ، به مناسبت و حتی گاهی بدون مناسبت ، درباره این حدیث و مفاد آن بحث میکرد و گاهی میفرمود :
«بحث راجع به خلافت ، فعلاً بینتیجه است اما این بحث ، نتیجه فعلی دارد» سخن آن مرحوم ، بسیاری از فضلا را قانع کرد و همین تفکر را دارند .
آیتالله بروجردی ، در مقدمهای که بر کتاب (جامع الاحادیث) مرقوم داشتهاند و ناتمام مانده و بعداً فرزند ایشان آن را تمام کرده است ، همین بحث را به تفصیل ، متعرض شدهاند و طرق و اسناد و متون این حدیث را گرد آوردهاند .
بطور حتم ، مکتب فقهی آیتالله بروجردی ، در قم و نجف و حوزههای دیگر ، اثر گذارده است و بسیاری از مدرسین ، به اقوال قدما و نیز به آرای و اقوال و روایات اهل سنت ، در مباحث فقهی ، رجوع میکنند ، همانطور که در گذشته دور هم رسم بوده ، و در این اواخر تا حدود زیادی ، مغفول عنه گردیده ، و جای خود را به مباحث عریض و طویل اصولی داده است ، که آیتالله بروجردی از این امر هم اظهار بی میلی میفرمود و گاهی اظهار میکرد : (علم اصول متورّم شده است و تورّم غیر از فربهی است) .
………………………………………………
خراسانی ، واعظ زاده،زندگی آیت الله العظمی بروجردی : ص 366 .