مصاحبه بادكتر مهدی حائری یزدی
ضیاء صدقی:عرض کنم، آقای دکتر حائری یزدی، تا آن جایی که من یادم هست ما درباره ی آیت الله بروجردی مطلبی نداریم که ایشان را به کسانی که درباره ی ایشان اطلاعاتی ندارند بشناساند. فکر می کنم که شما با صلاحیت ترین فردی هستید که می توانید ایشان را به ما معرفی کنید.
مهدی حائری یزدی: عرض کنم حضورتان که مرحوم آقای بروجردی بسیار مرد با تدبیری بود.مرد متقی وپاک دامنی بود.وریاستش هم به نظر من، یعنی مرجعیت وریاست مذهبی اش هم، در ایران واقعاً یک آبرویی برای اسلام بود. برای این که رابطه اش با دولت-به خصوص رابطه اش با دولت وقت- نه رابطه ی خصمانه بود و نه رابطه ی ارباب و رعیتی بود. دقت کردید؟
ضیاء صدقی:بله.
مهدی حائری یزدی: همیشه سعی می کرد که از مرز خودش تجاوز نکند ودر مرز خودش آنچه را که حق خودش می دانست تحکم می کرد به دولت وقت، به شاه وقت.بله. ایشان واقعاً یک مرد بسیار بسیار متقی،با خدا وبسیار با تدبیر [بود] – آن هم با تدبیر، نه شیطنت ، بلکه با تدبیر عقلانی.رابطه اش با دولت وقت، با شاه، با وزیر ، نخست وزیر، یا اصولاً به طور کلی با هیئت حاکمه یک رابطه ی بسیار شرافتمندانه بود. در مرز خودش خیلی اصرار داشت که تحکم بکند، به اصطلاح حق خودش، را که امور مذهبی بود به هر نحوی بود از دولت وقت می گرفت. و مواظب بود که حق خودش،یعنی حق مقام خودش، از بین نرود.مثلاً در مسائل مذهبی دستور می داد به حکومت و بایستی حکومت یا هیئت حاکمه هم دستور او را انجام بدهد.اما در مسائل غیر مذهبی به هیچ وجه مداخله نمی کرد، بلکه طرف داری هم می کرد از منویات و اجراییات هیئت حاکمه. این روش کلی اش بود. دقت کردید؟
ضیاء صدقی:بله.
مهدی حائری یزدی:ولذا همیشه با دولت وقت یک نوع سازش این شکلی داشت که نه از هم گسیخته بود، به طور کلی،و نه طوری بود که تحت الشعاع هیئت حاکمه قرار بگیرد.
ضیاء صدقی: بله،این توصیف خودتان را می توانید با یکی دو تا مثال مشخص، اگر یادتان می آید، همراه بفرمایید.
مهدی حائری یزدی: مثال یا امثله وشواهد زیاد است. عرض کنم، فرض کنید که مسائل بهایی ها در مملکت.
ضیاء صدقی: فرض نمی خواهیم بکنیم. آنی که شما خاطره ی دقیق دارید، بفرمایید.
مهدی حائری یزدی: بله، مسئله ی بهایی ها.
ضیاء صدقی:بله،بله.
مهدی حائری یزدی: در مسئله ی بهایی ها، خوب، تا آن جایی که ایشان تشخیص می داد که بهایی ها یک گروه ناراحت کننده و اخلالگر در ایران هستند. مسئله ی صرف اختلاف مذهبی نبود. این طوری که معروف بود تا یک اندازه ای هم درست بود که این گروه یک نوع سَروسرّیّ با منابع خارجی دارند وبیش تر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملی.
در این طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمی داد که [از] آنچه گروه بهایی از دستش می آید[جلو گیری كند]-از انواع اذیت ها وکارهای موذیانه ای که بهایی ها دارند[و] درباره ی مسلمانان دریغ نمی کنند. یعنی به طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می کنند ومقامات را اشغال می کنند. بعد هم مسلمان ها را ناراحت می کنند. می زنند. از بین می برند. از این کارها خیلی زیاد می کردند.
حالا بگذرید از این که الان صورت حق به جانبی به خودشان می گیرند. کاری ندارم به وضع فعلی. ولی آن زمان این شکل بود، واقعاً. هر جا که دستشان می رسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود، اشغال می کردند وسعی می کردند دیگران را از بین ببرند، یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آن ها می خواهند انجام بدهند. دقت کردید؟ این بود. ولی ایشان [آیت الله بروجردی]، خوب، از این جریان واز این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله ای بود، جلوگیری می کرد.وهمین طور در مسائل دیگر مذهبی از قبیل فرض کنید اوقات، از قبیل سایر مسائل دیگر که جنبه های مذهبی داشت. ایشان، خوب ، بالاخره معتقد بود که حق تصمیم گرفتن در این مسائل مذهبی حداقل با اوست.
ضیاء صدقی:بله.
مهدی حائری یزدی: و نمی گذاشت، اجازه نمی داد که دولت بدون اجازه ی او، وبدون خبر او، و بدون مشاوره ی او، کاری بکند. ولی در مسائلی که ارتباطی با مذهب به طور مستقیم نداشت، به هیچ وجه من الوجوه مداخله نمی کرد، بلکه دولت را تأیید هم می کرد. به نظر من یک خوبی دیگرش این بود که هیچ ارتباط خصوصی با کسی نداشت. شاید مثلاً ، یکی از وجوه ویکی از جهاتی که ملیّون یک قدر دلتنگی داشتند، ملی گراها، از آقای بروجردی، همین بود که آقای بروجردی مثلاً دکتر مصدق را تأیید نکرده یا نمی کرد ولی شاه را وقتی که[از] ایتالیا آمد، تأیید کرد.
بنده فکر نمی کنم که آقای بروجردی در اثر این که یک مناسبت مخصوصی با شاه داشت این کار را در مورد شاه کرد، ولی بعد در مورد مصدق نکرد. در مورد مصدق نشسته بود ببیند که تا چه اندازه مصدق پایدار می شود. هنگامی که احساس می کرد که حکومت دکتر مصدق پایدار شده همه گونه روابط را حاضر بود- البته روابط عمومی نه روابط خصوصی-با او برقرار کند.
ضیاء صدقی: بله.
مهدی حائری یزدی: [حاضر بود] تأیید یا روابط عمومی را با دکتر مصدق برقرار کند. در مورد شاه هم همین طور. به خاطر این که آقای بروجردی تقریباً یک سیاست پراگماتیزم [مصلحت گرایی] داشت، یعنی بالاخره می گفت حالا، از هر جا، به هر وسیله ای [که] شده، هر قدر هم به اصطلاح از طریق فساد یا از طریق کودتا، از هر طریق، شاه برگشته بالاخره این شاهی است که ما باید این جا با او کار بکنیم. چاره ای نداریم.یا باید برویم وبنشینیم خانه واصلاً تمام این مسائل را چشم پوشی کنیم.یا بالاخره باید با او کار کنیم.همین.
در زمان دکتر مصدق هم خود بنده چند بار عرض کردم [که] از طرف آقای بروجردی واسطه بودم برای رابطه ی با ایشان، و دکتر مصدق هم خیلی از ایشان احترام می کرد[تا آن جا] که از قانون اختیارات خودش استفاده کرد ویک قانون خاصی برای آقای بروجردی وضع کرد که هر روزنامه ای که اهانت به مرجع تقلید بکند بدون محاکمه روزنامه اش تعطیل خواهد شد. این قانون را ایشان فقط به خاطر [آقای بروجردی وضع کرد] که حتی آقای کاشانی از این جریان بدش آمد. یکی از جهاتی که آقای کاشانی رابطه اش با دکتر مصدق به هم خورد همین مسئله بود که دکتر مصدق جانبداری آقای بروجردی را کرد و او احساس می کرد که آقای بروجردی رقیب خودش است. دقت کردید؟
ضیاء صدقی:بله، من اتفاقاً همین الان می خواستم از شما سؤال کنم[قطع کلام].
مهدی حائری یزدی: در صورتی که این طور نبود.
ضیاء صدقی: روابط آقای بروجردی با آقای کاشانی چگونه بود؟
مهدی حائری یزدی: روابط خوبی نداشتند. خیلی روابطشان سرد بود چون که آقای کاشانی خیال می کرد که آقای بروجردی رقیبش است، ولی رقابت نبود.او مرجع تقلید بود. و آقای [کاشانی] یک رهبر سیاسی بود.یک رهبر سیاسی-مذهبی بود وبه هیچ وجه جنبه ی مرجعیت تقلید نداشت.چون آقای بروجردی با آقای کاشانی قابل مقایسه نبود.
………………………………………….
خاطرات دكتر مهدی حائری یزدی،چاپ سوم،1387 ،ص 42.