در سابق که ارتباطات به گونه نیم قرن اخیر نبود، وقتی نامه هایی به مراجع و فقها و مجتهدین می رسید، که از مسائل مورد ابتلاء سؤال شده بود مراجع خود پاسخ را نوشته و مهر و امضاء می کردند و به دست طرف می دادند، یا برای سائل می فرستادند، ولی کم کم که تلگراف و وسائل نقلیه فزونی یافت طبعاً ارسال مسائل یا آمد و رفت سائلان هم روی به ازدیاد نهاد، مخصوصاً نظر به کثرت مقلدین و با سواد شدن مردم، این موضوع هم توسعه زیاد یافت.
از این جا، کار مراجع بالا گرفت و درس و بحث و مراجعه حضوری مردم ، طرح مسائل مختلف بار آنها را سنگین نمود و از این جا بود که مسئله جلسه استفتاء ضرورت پیدا کرد و در بیوت مراجع « هیئت استفتاء» تشکیل شد، تا این هیئت مسائل را آماده سازند و به نظر مراجع برسانند ، و آنها ببینند و امضاء و مهر کنند و ارسال دارند.
از حوزه های مهم استفتاء مراجع ، هیئت استفتاء مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی ، و آیت الله بروجردی بود که اگر مجموع سؤالهایی که از آنها در طول مرجعیت داشته اند و پاسخ آنها جمع شود چندین جلد کتاب را تشکیل می دهد. افسوس که در زمان آنها دستگاه فتوکپی و زیراکس يا نبود،و يا كمتر وجود داشت ،و اگر هم بود معمول نبود كه سئوالها و جوابها را فتوكپي يا زيراكس کنند، مگر در اواخر زمان آیت الله بروجردی و در بعضی از موارد.
آیت الله آقای بدلا که از خواص مرحوم آیت الله بروجردی و از اعضای هیئت استفتاء ایشان بوده اند، در این باره می نویسند: « وقتی مراجعات اجتماعی مرحوم بروجردی و استفتاء از ایشان فزونی گرفت،جلسه استفتائی تشکیل دادند. این جلسه به صورت مستمر در منزل ایشان تحت عنوان جلسه استفتائات ترتیب یافت که بنده هم در آن جلسه شرکت می کردم و ریاست آن را آقای فاضل ( پدر آقای شیخ محمد فاضل لنکرانی که در حال حاضر در شمار مراجع هستند ) به عهده داشتند.
ابتدا در جلسه بیرونی،استفتائات ایشان تنظیم می شد و بعد آن را به اندرون می بردیم و به ایشان ارائه می کردیم ، اگر مورد تصویب ایشان قرار می گرفت ،در همان جا فردی به نام حاج محمد حسین که مأمور این کار بود، جواب سؤال را می نوشت و مهر می زد، اما اگر حاصل تحقیقات ما احتیاج به تجدید نظر داشت ،طبعاً جواب به تأخیر می افتاد.
منابع و مآخذ، هم توضیح المسائل ،مجمع المسائل ،انیس المقلدین و حاشیه عروة الوثقي ایشان بود. عجیب این جاست كه گاهي اوقات كه در پاسخ برخي از استفتائات عين مسئله را كه در رساله هاي ايشان آمده بود،مي نوشتيم ، ايشان باز هم مي گفتند:«بايد تحقيق شود». می گفتیم جواب را عیناً از رسالۀ شما برداشت کرده ایم، می گفتند:«وقتی به عنوان جواب به استفتاء چیزی می نویسیم و پایش مهر می زنیم، باید استدلالش در نظرم باشد و حسابش از حساب مسئله چاپ شده در رساله جداست»!
یک بار، یکی از مسائل مشکل را برای تحقیق آوردند تا ما روی آن کار کنیم. ما هم به کمک منابع موجود از جمله جواهر الکلام و وسائل الشیعه تحقیقاتی انجام دادیم و حاصل آن را خدمت مرحوم بروجردی ارائه کردیم. ایشان شبهه هایی به نظرشان رسید و مطرح کردند. ما ناچار شدیم دوباره تجدید نظر کنیم و مجدداً خدمت ایشان برسیم. روال کار هم بدین نحو بود که ما نوشته هایمان را در اختیار آقای فاضل قرار می دادیم و او هم جنب آقای بروجردی می نشست و مطالب را به ایشان ارائه می نمود.
بعد از این که مسئله غامض را مورد تجدید نظر قرار دادیم،در اختیار آقای فاضل گذاشتیم و ایشان هم در اختیار مرحوم بروجردی گذاشتند. از قضا این بار،جواب مورد پسند آقای بروجردی قرار گرفت.آن مرحوم به شوخی خطاب به آقای فاضل گفتند:« به گمانم شما دیشب با محمد آقایتان این مسئله را بحث کرده اید و به نتیجه رسیده اید.»!
در جلسۀ استفتاء مزبور، غیر از بنده و آقای فاضل و گاهی اوقات آقا شیخ علی صافی هم حضور داشتند.آقا شیخ محمد موحدی در جلسۀ داخلی استفتا حضور نداشت و در جلسۀ بیرونی به استنساخ استفتائات مشغول بود، چون ایشان از استفتائات قبلی آگاهی داشت و حضور ذهنش خوب بود.در هیئتی که برای پاسخ گویی به استفتائات از مرحوم آقای بروجردی فعالیت می کرد، آقای شیخ محمد علی حائری کرمانی نیز عضویت داشتند. آقا شیخ محمد علی ظاهراً نشان نمی داد که سن زیادی داشته باشند.
یک روز در حضور ایشان اتفاق مطایبه آمیزی رخ داد که در خاطرم مانده است.
در جلسه استفتا که در حضور آن مرحوم در خصوص سئوالات مردم، بحث می شد رسم بر این بود که پاسخ موقتی را عنوان می کردند و ما هم روی کاغذ می نوشتیم ولای صفحۀ مربوطه قرار می دادیم طبعاً اگر موردی را مرقوم می کردیم که مطابق با نظر ایشان نبود، تصویب نمی کردند و حتی در پاره ای موارد نکات اصلاحی در پای ورقه نوشته می شد و ضمیمه می گردید، تا بعداً در پاکنویس ملحوض گردد.
گاهی اوقات، بحث وبررسی در جلسۀ مزبور به دراز می کشید. این نشست حالت خصوصی داشت و کسی حق نداشت وارد شود، مگر این که کار ضروری ومهمی داشته باشد که در آن صورت بایستی نخست حرفش را در گوشی به یکی از ما در کنار در ورودی بگوید و ما مطلب را با مرحوم آقای بروجردی منتقل کنیم. اگر ایشان اجازه می دادند فرد مزبور وارد می شد. در یکی از روزها، فردی موقر و مجلل از اطراف کرمان با محاسن کاملاً سفید وارد شد. نخست به حاج احمد گماشتۀ آقای بروجردی گفته بود که عجله دارد و در مسیر کرمان به تهران است، و اگر آقای بروجردی اجازه دهند می خواهد چند لحظه خدمت ایشان برسد و وجوهات شرعیه اش را که با خود آورده است بپردازد و بی درنگ برای معالجه به تهران رهسپار شود.
پیغام او را حاج احمد به آقا شیخ محمد علی کرمانی منتقل کرد. ایشان هم از آقای بروجردی اجازه گرفت. چند دقیقه بعد فرد مزبور که اهل علم و معمم و موقر بود وارد شد. وقتی خودش را معرفی کرد، آقای حائری اظهار آشنایی نمود. بعد او را به مرحوم آقای بروجردی معرفی کرد وگفت: من در ایامی که در مدرسه ای در کرمان اسکان داشتم، پدر ایشان قصد داشت او را که نوجوانی بیش نبود، برای تحصیل از روستا به کرمان بفرستند.به او گفته بودند اگر می خواهی خاطرت جمع باشد و فرزندت نزد شخص مطمئن باشد که از او مراقبت کند و رشد علمی و اخلاقی او را تأمین و تضمین نماید، بهتر است او را به فلان مدرسه در کرمان بفرستی، و با فردی به نام حائری هم حجره کنی.
بعد آقای حائری ادامه داد و گفت یک روز من در مدرسه نشسته بودم که ناگهان دیدم فردی از خوانین و بزرگان اطراف کرمان در حالی که دست پسرش را گرفته بود، وارد شد و آن پسر همین شیخ پیرمردی است که به این جا آمده اند.
مرحوم آقای بروجردی به شوخی به آقای حائری گفتند: «ما تا کنون سن شما را نمی دانستیم و حالا متوجه سن بالای شما شدیم، چون وقتی این شیخ پیرمرد در ایام نوجوانی و کودکی به دست شما سپرده شده است، سن خود شما مشخص می گردد.»!
آقای حائری گفت:ایشان دچار پیری زودرس و موهایش پیش از موعد اصلی سفید شده است.محاسن آقای حائری هنوز کاملاً سفید نشده بود.در جلسه استفتایی که عرض کردم،حقیر از همۀ اعضاء کم سن و سالتر بودم. آقای بروجردی هم نسبت به من اظهار علاقه و محبت می کردند و من هم نسبت به همۀ افراد آن جمع با ادب و احترام رفتار می کردم.»
………………………………………………………………..
دوانی ،علی، مفاخر اسلام،ج 12،انشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی ،ص 218 .