حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می گوید:
تقوی معیار شخصیت انسان و ارج او در پیشگاه خدا و بهترین زاد و توشه قیامت و سبب روشنایی دل و بهره مندی از فرقان حق و باطل است.
آیت الله بروجردی، به تمام معنی «متقی» بود. با کمال دقت، مواظب بود تا از سخنش، نامش، دستگاهش، سخنی یا کاری که بر خلاف رضای خداست، تراوش نکند.
یکی از اصحاب نزدیک ایشان، درباره او جمله ای می گفت که در آغاز عجیب به نظر می رسید، اما با دقت و تأمل در آن، مفهوم خاصی استفاده می شد.
او می گفت:
« در خلال مدتی که با آیت الله بروجردی مصاحبت داشتم، فهمیدم: او قیامت را باور کرده است! »
مگر یک مرجع بزرگ تقلید، ممکن است قیامت را باور نکرده باشد؟ ولی این باور همان باوری است که علی (ع) در خطبه متقین می فرماید:
« فهم و الجنه کمن قد رآها و هم فیها منعمون و هم و النار کمن قد رآها و هم فیها معذبون. » ( نهج البلاغه خطبه همام (متقین) 93 ).
………………………………………………
ر.ك: چشم و چراغ مرجعیت ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، ص 258 .
تقوی حضرت آیت الله العظمی بروجردی
حضرت آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی(ره) می گوید:
بنده، با این که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در قید حیات بودند، ولی به خاطر تحقیقی که کرده بودم از آیت الله بروجردی تقلید می کردم.
از طرفی مرحوم پدرم، به آیت الله بروجردی، خیلی نزدیک، بلکه می شود گفت نزدیک ترین فرد بود. بعد هم که طلبه شدم و به درس ایشان راه یافتم و تقریرات آن بزرگوار را نوشتم، رفت و آمد من هم به بیت، خیلی زیاد شد.
آن مرحوم، با این که سن من کم بود، ولی به بنده عنایت داشتند. اینها از یک طرف و حس کنجکاوی طلبگی هم از طرف دیگر، مرا وادار می کرد که در رفتار و اخلاقیات آیت الله بروجردی، بیش تر دقت کنم. به نظر من، ریشه همه فضائل ایشان این بود که: مبدأ و معاد را به گونه ای معتقد بود که گویا می دید. این سخن، گرچه به ظاهر، کوچک است، ولی در باطن، خیلی عمیق است.
……………………………………
منبع: سایتهای اسلامی (قسمت مراجع تقلید و علما) : www.salehin.com
توحید و خدامحوری آیت الله العظمی بروجردی
شهید آیت الله مرتضی مطهری می گوید:
قبل از اینکه ایشان بیایند، من از نزدیک خدمت ایشان ارادت داشتم، بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسیده بودم. مردی بود در حقیقت با تقوی و به راستی موحد.
نگوئید هر کس مرجع تقلید شد، البته موحد هست.
توحید هم مراتب دارد، بله، اگر به مقیاس ما و شما حساب کنیم، مراجع تقلید درجات خیلی بالاتر از توحید من و شما را دارند ولی وقتی که من می گویم موحد، یک درجه خیلی عالی را می گویم. او کسی بود که اساساً توحید را در زندگی خودش لمس می کرد، یک اتکا و اعتماد عجیبی به دستگیریهای خدا داشت.
سال اول بود که ایشان به قم آمده بودند، تصمیم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اینکه نذر گونه ای داشتند، در آن وقت که بیمار شده بودند ( آن بیماری معروف که احتیاج به جراحی پیدا کردند و ایشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به خواست علمای قم به قم رفتند ) در دلشان نذر کرده بودند که اگر خداوند به ایشان شفا عنایت بفرماید، بروند زیارت حضرت رضا علیه السلام بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پیش آمد، تصمیم گرفتند بروند به مشهد.
یک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان، طرح می کنند که من می خواهم به مشهد بروم و هر کس همراه من می آید اعلام بکند. اصحابشان عرض می کنند بسیار خوب، به شما عرض می کنیم.
یکی از اصحاب خاصشان که هم اینک یکی از مراجع تقلید است، برای من نقل کرد ما دور هم نشستیم، فکر کردیم که مصلحت نیست آقا بروند مشهد چرا؟
چون آقا را ما می شناختیم، ولی در آن زمان هنوز مردم تهران ایشان را نمی شناختند، مردم خراسان نمی شناختند، و به طور کلی مردم ایران نمی شناختند بنابراین تجلیلی که شایسته مقام این مرد بزرگ هست نمی شود، بگذارید ایشان یکی دو سال دیگر بمانند. برای نذرشان هم که صیغه نخوانده اند که نذر شرعی باشد.
بعد که معروف شدند و مردم ایران شناختند با تجلیلی که شایسته شان است بروند، تصمیم گرفتیم که اگر دوباره فرمودند، ایشان را منصرف کنیم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقایان کی همراه من می آید؟
هر کدام از دوستان حرفی زدند و بهانه ای تراشیدند. یکی گفت: ای آقا شما تازه از بیماری برخاسته اید ( آن وقت فقط اتومبیل بود و هواپیما نبود ) ناراحت می شوید، ممکن است بخیه ها باز شود.
دیگری چیز دیگری گفت. ولی از زبان یکی از رفقا درز کرد که چرا شما نباید به مشهد بروید. جمله ای گفت که آقا درک کرد که اینها می گویند نرو مشهد، به خاطر این است که می گویند هنوز مردم ایران شما را نمی شناسند و تجلیلی که شایسته است به عمل نمی آید.
آن آقا برای من نقل می کرد: آقا تا این جمله را شنید، تکانی خورد ( آن وقت ایشان هفتاد سالشان بود) گفت:
« هفتاد سال از خدا عمر گرفته ام و خداوند در این مدت تفضلاتی به من کرده است و هیچ یک از این تفضلات تدبیر نبوده است، همه تقدیر بوده است. فکر من همیشه این بوده که ببینم وظیفه ام در راه خدا چیست، هیچ وقت فکر نکرده ام که من راهی که می روم ترقی می کنم یا تنزل، شخصیت پیدا می کنم یا پیدا نمی کنم، فکرم همیشه این بوده که وظیفه خودم را تدبیر کنم. وقتی که خدائی دارم، وقتی که عنایت حق را دارم، وقتی که خودم را به صورت یک بنده و یک فرد می بینم، خدا هم مرا فراموش نمی کند، خیر، می روم! »
حجت الاسلام محمد ری شهری نقل کردند:
شیخ(رجبعلی خیاط) فرموده است که در تشییع جنازه آیت الله بروجردی(ره) جمعیت بسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد.
در عالم معنی از ایشان پرسیدم که چطور این اندازه از شما تجلیل کردند؟
فرمود: « تمام طلبه ها را برای خدا درس می دادم. »
…………………………………..
منبع: سایتهای اسلامی (قسمت مراجع تقلید و علما) www.salehin.com
دیانت وتقوی آیت الله العظمی بروجردی
آیت الله احمد صابری همدانی می گوید:
مرحوم آقای بروجردی از نظر عملی واخلاقی،انسانی وارسته وبرحسته ای به شمار می آمد.آن بزرگوار با این که در خانواده ای متمول وبرخوردار ومرفه به دنیا آمده ورشد کرده بود وپس از ازدواج نیز اموال بسیار زیاد همسرش در اختیارش قرار گرفته بود،مع الوصف این ثروت هنگفت تغییری در روحیات ایشان به وجود نیاورده بود.ایشان به تمام معنا اهل دیانت وتقوی بود.علی رغم وجود افراد کوته فکر در اطرافش،استقلال فکری واستقامت خوبی،بخصوص در برابر حکومت داشت.خودم شاهد بودم که وزیر معارف شاه،پیش آمد ودر مجلسی عمومی،به ایشان گفت:«اعلیحضرت همایونی سلام رساندند وگفتند:ما برای این که طلاب در رفاه باشند،حاضریم شهریه ی آن ها را بپردازیم»مرحوم آقای بروجردی فرمود:«ما از ایشان تشکر می کنیم،ولی به ایشان بگویید که طلبه ها شهریه ی مختصری دارند که با آن می سازند وزندگی شان را اداره می کنند، شما بهتر است که پول ها را به فقرا بدهید.»
مورد دیگری که باز به یاد دارم مربوط است به زمانی که ما معمولاً عصرها بعد از پایان درس شان به منزل ایشان می رفتیم آن روز هم یکی از وزرا آمد و روی زمین جلوی مرحوم آقای بروجردی نشست وظاهراً پیامی را از طرف شاه ابلاغ کرد،ولی ایشان اعتنای چندانی به وی نکرد وآن بنده خدا هم که عادت کرده بود روی صندلی ومبل بنشیند و روی زمین نشستن،آن هم دو زانو،برایش بسیار مشکل بود پس از مدتی از حال رفت که همراهانش آمدند و او را بردند.
……………………………………………….
صادقی، سید مصطفی، خاطرات آیت الله صابری همدانی ، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص91.
ترس از خدا
حضرت آیت الله جعفر سبحانی مي گويد:
از دیگر ویژگی های ایشان ترس از خدا بود . هر وقت اسم معاد و لقاء الله را می برد ، گریه می کرد . در همان موعظه هایی که سر درس داشتند (این هم از سنت های حسنه ایشان است) بارها می شد که اشک در چشمانش حلقه می زد .
…………………………………………….
چشم و چراغ مرجعیت ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، ص 192 .