زندگینامه سیاسی آیت الله العظمی بروجردی(ره)/ شاه و فقیه/ بخش دوم و پایانی

 مرجعیت و سیاست

از سقوط رضا شاه و ظهور محمد رضا چندی نگذشته بود كه نهضت ملی ایران شكل گرفت. نهضتی كه در عالی ترین سطح خود یادآور نهضت مشروطه بود و آیت الله بروجردی نظری مثبت به آن عصر نداشت .آیت الله بروجردی شاگرد آخوند خراسانی بود و آخوند بزرگ در مقام رئیس حوزه علمیه نجف به پشتیبانی از مشروطه دست زده بود اما فرجام كار به نفع روحانیت رقم نخورد و این به خاطره آیت الله بروجردی از مشروطه تبدیل شده بود: «جریان مشروطه كه پیش آمد من در نجف بودم مرحوم آخوند خراسانی كه در جریان مشروطه وارد شد با اینكه استاد من بود من دیگر به منزل ایشان رفت و آمد نكردم» 1 با وجود این احتیاط عملی در عرصه نظری آیت الله بروجردی به مشروطه نگاهی مثبت داشت: «مرحوم آخوند فداكاری كردند منتها دیگران با ایشان همراهی نكردند دنیای آن روز داشت عوض می شد و شرائط زمانه دیگر اجازه نمی داد كه یك شاه قلدر و دیكتاتور بخواهد دار و ندار مردم را در اختیار داشته باشد و خود سرانه عمل كند. 2همین زاویه نگاه آیت الله بروجردی در عصر نهضت ملی نیز تكرار شد: «ظاهراً در ذهن آیت الله بروجردی رفته بود كه دولت آقای دكتر مصدق نسبت به مذهب لابشرط است. من شنیده بودم كه می گفت حكومت نسبت به مذهب نباید لابشرط (بی تفاوت) باشد به خصوص اینكه در آن زمان توده­ای­ها پرو بال گرفته بودند ایشان دلش می خواست حكومت… مروج مذهب باشد.» 3موضع مختار آیت الله بروجردی در برابر نهضت ملی چنین بود: «من در قضایایی كه وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی كنم وارد نمی­شوم. قضیه ملی شدن نفت را نمی دانم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه كسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حركت مخالفت كند كه اگر با این حركت مردمی مخالفت كند و این حركت نا كام بماند در تاریخ ایران ضبط می شود كه روحانیت سبب این كار شد لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم كه مخالفت نكنند.» 4 آیت الله بروجردی در این هنگام كوشید به تقیه روی آورد و سكوت پیشه كند. نه تنها در برابر سباست ورزی  ملی گرایان كه در مقابل سیاستمداران اسلام گرا نیز از خود واكنشی همدلانه انجام نداد و در برخورد با رادیكال ترین جناح اسلام گرایان تردید نكرد. روابط سیاسی آیت الله بروجردی را در این دوره حول سه جناح می توان صورت بندی كرد:

اول: رابطه با ملی گرایان و در راس آنان با دكتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی كه رابطه­ای سرد بود. بروجردی و مصدق هرگز یكدیگر را ندیدند و تلاشی برای ملاقات با هم انجام ندادند. نگرانی آیت الله بروجردی از آزادی حزب توده در عصر مصدق با نگرانی ایشان از فعالیت فرقه بهائیت در سال­های قبل قابل مقایسه بود آیت الله خزعلی معتقد است: «در واقع شاه مثل مترسكی بود كه با وجودش توده­ای ها شكسته می شدند. نظر آیت الله العظمی بروجردی این بود كه شاه كمی تقویت شود تا حزب توده از صحنه محو گردد. اگر حزب توده قدرت می گرفت نه دین می ماند و نه خدا. اما شاه به دروغ نام خدا و اسلام را بر زبان می راند. این دروغ آنها از حرف ها و شعارهای حزب توده بهتر بود… بعد از كودتا آیت الله العظمی بروجردی تلگراف تبریكی به شاه فرستاد»5 مخالفت آیت الله بروجردی با سرنگونی حكومت به حدی بود كه اردشیر زاهدی فرزند فرمانده كودتای 28 مرداد1332 ادعا كرده است كه در آستانه این كودتا آیت الله بروجردی از شاه درخواست عزل مصدق را كرده بود.6  همچنین روزنامه لوموند مدعی شده است كه شاه در نامه­ای به آیت الله تصمیم به عزل مصدق را به وی اطلاع داده است.7 سند دیگری نیز در دست است كه نشان می­دهد آیت الله بروجردی 10 روز بعد از كودتا با ارسال نامه­ای به فضل الله زاهدی به تبریك عید غدیر از سوی او پاسخ گفته و برای زاهدی «در انجام وظایف دینیه كه در این موقع  خطیر به عهده گرفته» است از خداوند عزشانه اعانت طلبیده است . 8 دوم – رابطه با اسلام گرایان میانه رو و در راس آنان الله كاشانی كه می­توان از آن به حمایت پنهان تعبیر كرد. كمك های آیت الله بروجردی به آیت الله كاشانی البته بیشتر مالی بوده است. گفته­اند آقای بروجردی به آقای  كاشانی وجوهات می­داده و به هنگام ضعف مالی به یاری او می شتافته است. 9 با وجود این وقتی كه آیت الله كاشانی چند تن از طلاب و اطرافیان آیت الله بروجردی را برای شركت در انتخابات مجلس تهییج می كند (از جمله آیت الله منتظری و آیت الله مطهری) آقای بروجردی با آن به مخالفت بر می­خیزد.

سوم- رابطه با اسلام گرایان تندرو در راس آنان سید مجتبی نواب صفوی كه رابطه­ای تیره و تار بود. آیت الله بروجردی كه هرگز گرد بام سیاست و حكومت نمی چرخید به شدت به فداییان اسلام بدگمان بود: «كسانی مثل مرحوم ربانی شیرازی، آشیخ علی لر و آقای حاج شیخ اسماعیل معزی ملایری مبعوث شدند كه به این غائله (فداییان اسلام) خاتمه بدهند و بالاخره به این جریان در حوزه علمیه قم خاتمه دادند»10 «كار به جایی رسید یك شب بعد از نماز مغرب و عشا كه طرفداران مرحوم نواب آمدند در مدرسه فیضیه شعار بدهند آقایان تعقیبشان كردند و آنها رفتند تهران».11

آیت الله بروجردی اما به هنگام بازداشت فداییان اسلام تلاش هایی كرد تا از اعدام رهبران آنان جلوگیری كند. درباره این تلاش ها دو روایت وجود دارد. آیت الله خلخالی می­نویسد: «دستگاه شاه فهمیده بود كه مرجع تقلید آیت الله بروجردی با فداییان اسلام رابطه  و میانه خوبی ندارد و لذا آنها را گرفت و اعدام كرد و از این حیث نگران نبود…

امام و سایر علما درآن زمان در درجه دوم قرار داشتند لذا هر چند نامه كه نوشتند و به شاه گوشزد كردند…

شاه به حرف آقایان گوش نكرد زیرا می دانست كه آقای بروجردی اقدام جدی نخواهد كرد» 12اما آیت الله منتظری می نویسد: «گفتند آقای بروجردی برای آزادی آنها اقدام كرد و حاجی احمد را همراه با نامه­ای برای ملاقات با شاه فرستاد ولی آن وقت گفته بودند كه شاه رفته است آبعلی یا جای دیگر و ایشان را معطل كرده بودند تا وقتی كه فداییان را اعدام كرده بودند بعد نامه آقای بروجردی را قبول كرده بودند.»13

زیر پوسته این نوع سیاست ورزی آیت الله بروجردی اما شكل دیگری از مرجعیت خفته بود كه پس از فوت ایشان شكل گرفت و آن گونه مرجعیت آیت الله خمینی بود. فقیهی كه در سال 1357 از آیت الله به امام تبدیل شد.

امام و فقیه

آیت الله خمینی از جمله كسانی بود كه در تشویق حضور آیت الله بروجردی در قم نقش مهمی داشت. ایشان با وجود مقام تدریس خود در درس های آیت الله بروجردی حاضر می شدند و به ترویج مرجعیت آقای بروجردی می پرداختند. مقام آیت الله خمینی در بیت آیت الله بروجردی چنان بود كه برخی وی را وزیر خارجه آقای بروجردی خوانده­اند و پاره­ای منابع از ملاقات آیت الله خمینی با محمد رضا پهلوی به نمایندگی از سوی آیت الله بروجردی خبر داده­اند: «حضرت امام ابراز آمادگی كرده بودند كه با شاه ملاقات كنند و با صلاحدید مرحوم آقای بروجردی این ملاقات معروف صورت پذیرفت و حضرت امام شاه را در مقابل یك عمل انجام شده قرار دادند.»14  با وجود این آیت الله خمینی مشی سیاسی آیت الله بروجردی را نمی پسندید و اعدام فداییان اسلام نقطه جدایی ایشان شد:« همین كارها نیز موجب شد كه امام از بیت آقای بروجردی فاصله گرفت و دیگر رفت و آمد خود را به آنجا عملاً‌ قطع كرد»15 از سوی دیگر آیت الله بروجردی نیز حمایت آیت الله خمینی از فداییات اسلام را نمی پسندید و می­گفت: «من نمی دانم چرا بعضی از عقلای قم از اینها حمایت می كردند» 16 دامنه مناسبات دو آیت الله همفكران آنان را نیز در برگرفت. آیت الله مطهری كه خود در معرض اتهام حمایت از فداییان اسلام بود سرانجام ناچار شد از قم به تهران رود.

نامه­ای به آیت الله بروجردی نوشت و راهی تهران شد: «من رفتم خدمت ایشان و گفتم آقای مطهری این نامه را دادند خدمت شما و خداحافظی هم كردند. آقای بروجردی نامه را نگرفت گفتم بالاخره ایشان گفته … با ناراحتی نامه را كنار زدند» 17 در تهران به زودی مكتب جدیدی ایجاد شد. گروهی دیگر از روحانیون سیاسی نیز به تدریج علاقه خود را به آیت الله خمینی و فاصله خویش را از آیت الله بروجردی آشكار می كردند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در این باره می نویسد: «در زمان آیت الله العظمی  آقای بروجردی  حفظ حریم ایشان ضروری بود. هر حرکتی در قم بدون جلب رضایت آقای بروجردی توفیق پیروزی کاملی نداشت … اگر امام در زمان آقای بروجردی وارد کامل ماجراهای سیاسی می شدند به دلیل ناهماهنگی با ایشان شکست می خوردند و زمینه های آینده هم خراب می شد … چنین حرکتی نیاز به نیروزهای هوادار  دارد. در زمان آقای بروجردی اکثریت قاطع طلبه ها تابع ایشان بودند … هر چند که بعضی ها معتقدند در زمان آقای بروجردی با توجه به نفوذ عمیق مرجعیت فرصت بزرگی از دست رفت»18 از همین نسل آیت الله خزعلی معتقد است: «مرحوم آقای بروجردی در مسائل سیاسی دقیق بود ولی واقعیت این است که درک امام از ایشان بهتر بود» 19 خزعلی موارد اختلاف نظر میان دو آیت الله خمینی و بروجردی را شامل: شیوه تنظیم حوزه، شیوه مبارزه با بهائیت (از جمله نامه ای که به قلم آقای بروجردی توسط آقای فلسفی در رادیو خوانده شد) و شیوه مواجهه با حکومت می داند. بدین ترتیب به تدریج از دل حوزه ای که آیت الله بروجردی آن را رهبری می کرد جنبشی از طلاب جوان و مراجع جوان تر از مراجع قبلی پدید آمد که گفتمان حوزه را دگرگون کرد. ایشان به جای فقیه در پی امام بود.امام خمینی.

پایان رئیس مذهب

در دهم فروردین ماه 1340 آیت الله بروجردی پس از 90 سال زندگی آرام و پرنفوذ در گذشت. تشییع پیکر او نیز سندی بود برای ریاستش بر مذهب در 15 سال حضور مستقیم او در قم. شریف امامی و هیأت دولت راهی قم شدند  وکلیه وزارتخانه ها را تعطیل اعلام کردند. حسین علا وزیر دربار سه روز را عزای ملی خواند. شربانی کل کشور همه کافه ها را بست. در مسجد سلطانی از سوی دربار شاهی مجلس ختم اعلام شد. در عراق و پاکستان سه روز عزای عمومی و در سوریه و لبنان عزاداری اعلام شد. پاپ پیام فرستاد. رادیو مسکو از جانب مسلمانان شوروی تسلیت گفت. سفیر آمریکا ابراز همدردی کرد. روزنامه تایمز مقاله نوشت. سخنگوی دولت فرانسه تسلیت گفت و محمدرضا پهلوی در مجلس ختم آیت الله بروجردی شرکت کرد. جاده تهران ـ قم بسته شد و بازار تهران تعطیل شد. بروجردی اما نه رئیس دولت بود و نه رهبر حزب. جز عراق و حجاز به کشوری دیگر سفر نکرده بود و هیچ مقام رسمی و دولتی نداشت. شاه از او قدرتمند تر بود و مصدق محبوب تر، گفته می شود در ادای نماز پاره ای عبارات را به دلیل وضع جسمی اش درست تلفظ نمی کرد:« جلو رفتم و از ایشان پرسیدم آقا اگر کسی در صحت قرائت امام جماعت شک کند می تواند به او اقتدا کند، من مسئله کلی می پرسیدم و نظری نداشتم، آقای بروجردی یک نگاهی به من کردند و گفتند: شما به امامی که در قرائتش شک دارید اقتدا نکنید … بعد آقای خمینی به من گفتند آخه این مسئله را چرا از ایشان می پرسی؟ مگر نمی دانید بعضی ها شایع کرده اند آقای بروجردی قرائتش درست نیست چون ایشان در نماز دندان هایش را در می آورد 20 اما هزاران نفر پشت سر او نماز می خواندند و راز قدرت بروجردی در همین نهفته بود. آیت الله بروجردی درست به همان اندازه که محافظه کار بود(با دخالت در سیاست مخالفت می کرد، تدریس فلسفه را نهی می کرد، با حضور طلاب در دانشگاه مخالف بود و…) اصلاح طلب هم بود ( در مصر و آلمان سفیر می فرستاد، طرفدار همزیستی با اهل سنت بود، روش امتحان را در حوزه علمیه قم به کار گرفت و…) آیت الله بروجردی اداره مذهب را هرگز واگذار نمی کرد. دخالت دولت در رویت ماه شرعی را رد می کرد و با محاکمه روحانیان در خارج از حوزه مخالفت می کرد. همانند سازمان های صنفی، هیات حاکمه ای روحانی ایجاد کرده بود که به جرایم صنفی روحانیت رسیدگی می کرد. نو اندیشی را تنها در درون نظام رسمی دینی حوزه قبول داشت، از جمله شبیه خوانی در عزاداری امام سوم شیعیان را نهی می کرد:« شیوه شما در عزاداری سید الشهدا … صحیح نیست … وبه یک معنا معصیت است.»21 آیت الله بروجردی البته در همین مقام بیشترین نفوذ سیاسی و اجتماعی را اعمال می کرد. در واقع اگر نهضت ملی ایران می توانست حمایت آیت الله را به دست آورد با دشواری بیشتر سرنگون می شد. اما نهضت ملی به جلب و جذب آیت الله کاشانی و فداییان اسلام بسنده کرد و پس از مدتی از آنان هم صرف نظر کرد غافل از آنکه اسلام واقعاً موجود اسلام قم است نه اسلام تهران. آیت الله حفظ دین را وظیفه خود می دانست و به دقت جایگاه اجتماعی و موقعیت طبقاتی خود را می شناخت. اگر با بهائیت مبارزه می کرد از حمایت بازار و حوزه به مثابه دو جز اصلی حیات روحانیت شیعه برخوردار بود. با اصلاحات ارضی مخالف بود چون به تشخیص حلال و حرام از سوی برخی زمینداران قائل بود. همان زمیندارانی که با پرداخت خمس و زکات و سهم امام اموال خود را  مشروع می کردند. تا زمان آیت الله بروجردی شاه نیز متوجه موقعیت طبقاتی خود بود. در واقع سلطنت بدون حمایت سنت معنا ندارد. سنت در ایران چیزی جز مذهب نیست و رئیس مذهب به غیر از آیت الله بروجردی نبود. شاه هنوز خود را شاه شیعه می دانست وبرخلاف پدرش همچنان نیازمند حمایت ایدئولوژیک روحانیت بود. تجربه آیت الله بروجردی تجربه تداوم حیات مذهب در دولتی عرفی است. دولتی که نه به لحاظ ایدئولوژیک که به صورت فرهنگی و تاریخی اسلامی محسوب می شود. 15 سال  مرجعیت عامه آیت الله بروجردی مصداق عینی آن جمله مشهور در عصر ماست: کار قیصر را به قیصر و کار پاپ را به پاپ بسپار. تجربه ای که پس از فوت آیت الله بروجردی هرگز تکرار نشد. چه او آخرین فقیهی بود که تنها مقام ریاست مذهب بدون دولت را بر عهده داشت. پس از آن صبح نوروزی سال 1341 هر کس که به قدرت رسید هر دو مقام را داشت: رئیس دولت و رئیس مذهب. چه شاه و چه فقیه.

……………………………………………

1- خاطرات آقای منتظری به نقل از آیت الله بروجردی ص163، بی نا: 1379.

2- همان.

3- همان ص161.

4- چشم و چراغ مرجعیت، به نقل از آیت الله سلطانی طباطبایی، ص42، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم: 1379.

5- همان ،صفحه 61.

6- خاطرات اردشیر زاهدی، ص82.

7- مجله تاریخ معاصر ایران، ش26، ص53.

8- همان،ص52.

9- خاطرات آقای منتظری، ص150.

10- خاطرات آقای منتظری، ص140.

11- همان.

12- خاطرات آیت الله خلخالی، ص48.

13- خاطرات آقای منتظری ، ص146.

14- خاطرات آیت الله یزدی، ص144.

15- خاطرات آیت الله خلخالی، ص48، نشر سایه: 1380.

16- خاطرات آقای منتظری، ص142.

17- خاطرات آقای منتظری، ص143.

18- خاطرات هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ص 105، دفتر نشر معارف انقلاب: 1376.

19- خاطرات، ص 59.

20- خاطرات آقای منتظری، ص 168.

21- خاطرات آیت الله یزدی، ص 138، مرکز اسناد انقلاب اسلامی: 1380.

آدرس كامل بعضي منابع:

– خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی، به قلم حجت الاسلام سید محمد حسین علوی طباطبایی داماد ایشان، موسسه اطلاعات: 1341.

– خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزعلی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی: 1382.

– میراث آیت الله بروجردی(مقاله) نوشته رحیم روح بخش، فصلنامه گفت وگو، شماره 32، 1380.

– خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی:1376.

– آیت الله بروجردی ونهضت ملی (مقاله) نوشته رحیم روح بخش، فصلنامه تاریخ معاصر، شماره 26، 1382.

– جریان های سازمان های مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، موسسه اندیشه معاصر، 1382.

– مجله همشهری ماه، شماره 12، اسفند 1380، گفت وگو با نوه آیت الله بروجردی.

نویسنده مقاله: محمد قوچانی

 

 

 

پاسخی بگذارید