مرجع کل

 

 

 

کندوکاو در زندگی بروجردی ، صرفا دیروزی نیست، بلکه امروزی و فردایی نیز هست . پرداختن به زندگی این متفکر و فقیه بزرگ ، شاید بتواند، مدد اندکی برای برخی از حقیقت پژوهان نسل نو باشد.

نسل نو، برای پیمودن راههای پرفراز و نشیب و زدودن رادعها و عایقها، نیاز شدید به گذشته پرتجربه دارد.

گذشتگان ،افت و خیز داشته اند، گه بر فراز بوده اند و گه بر فرود.

نسل نو،اگر آهنگ آن دارد که همه گاه بر فراز باشد، باید عوامل فراز و فرود را، موشکافانه ، بشناسد و دستورالعمل زندگی پرمخاطره خویش سازد.

این ، شرط زندگی است . مگر بخواهد خطر نکند و در لاک خود فرو رود و پیشرفت و عدم پیشرفت ، برای او یکسان باشد!

و براین باور باشد: خدا درست خواهد کرد و یاامام زمان ( عج ) باید بیاید زمام را در دست بگیرد وگرنه هر حرکتی قبل از قیام آن بزرگوار، نافرجام خواهد بود!

زمانه ، براین مدار نمی چرخد. آنان که مایلند براین مدار بچرخد، محکوم به زوال و نیستی هستند، چه بخواهند و چه نخواهند. نمی شود تغییر داد قضا را.

دراین چرخ همیشه دوار، آنان که آهنگ حرکت و پویش نداشته باشند، از مدار زندگی ، به سرعت تمام ، به دور خواهندافتاد.

کدام ملت و کدام آیین را سراغ دارید که بی پویش و حرکت ، جان گرفته باشد و در کاروان بی ترحم زندگی در حرکت !

اسلام وامت پیرو هم ، بر همین نسق است ، تافته جدا بافته نیست . بستانی را ماند که آن به آن ، باید بر آن ، آب تازه فشاند تا نپژمرد و عطر و عبیرش زایل نشود.

عربهای فقیر و گرسنه و بی سلیح ، که روز روشن را در دیدگان امپرطوران و زر پرستان زورمند، شب ساختند و پنجه در پنجه قدرتهای بزرگ افکندند و آیین تازه خود را در جهان شمول ساختند، مگر غیراز این بود که طبق قانون حاکم بر هستی حرکت کردند؟ تنها درستی راه و عقیده کافی نیست . باید پیشانی را در برابر قانون حاکم بر هستی ، به خاک سایید واز مدار آن ، خارج نشد.

اسلام ، آیین جاودانه است و برای همیشه تاریخ ، برنامه دارد،اما چگونه ؟

عصر، عصر تکنیک است و صنعت و آن به آن ، جهان در حال دگرگونی ، باید با کدام اندیشه به اسلام مراجعه کرد و دستورات و فرامین آن را به بشراین عصر عرضه کرد؟

بااندیشه قرن حجر؟

یا این که باید با اندیشه امروز به آن مراجعه کرد؟

اسلام کهنه نمی شود.اندیشه و تفکر مراجعه کنندگان به آن چطور؟

آیا یک فکر بدوی و عقب مانده همان برداشت راازاسلام دارد که یک فکر مترقی و آشنای به دانشهای روز؟انصاف بدهید.

آیا پتک انقلاب به ما نفهماند که با پروبال گذشته های دور نمی شود در آسمان فقه به پرواز درآمد و برای مشکلات امروز زمینیان ، چاره ای اندیشید؟

اگر چاره ای برای معضلاتمان نیندیشیم ، چاره خواهنداندیشید!

باغبان ، به امیداین که باغبانهای گذشته ، بستان را آبیاری کرده اند و بنشیند و دست روی دست بگذارد واز حسن سلیقه باغبانهای گذشته سخن بگوید، جز باغی خشک و بی حاصل ، دستاوردی نخواهد داشت . چنین است سرنوشت آنان که نان گذشته اسلام را می خورند.

البته نان گذشته را خوردن ، شاید برای مدتی به ذائقه خوش آید،اما کم دوام خواهد بود و گلوگیر. آنان که به گذشته نازیدند، نتوانستند برای مدتی دراز، در ناز بزیند.

فقیهی که امروز چیزی جز سخن از گذشته ندارد که عرضه کند و دست نیاز به گذشتگان ، گر چه موفق در عصر خود، دراز کرده است و درمان درد پیکر رنجور و بی تپش کنونی جامعه را، که منتظر طبیبی حاذق و آشنای به درد امروزین اوست ،از آنان می طلبد،چگونه توقع دارد زمانه او را پذیرا باشد و در صدد نشاندش !

 

زمانه ، بنا ندارد که با فقیهان نسازد و رام آنان نشود، بلکه دستها خالی است و در برابر زمانه چموش و سرکش ،ابزار وافزار رام کننده نیست از این روی زمان ، در کف اختیار آنان نخواهد بود.

شاید بگویند:اسلام ، دارای دستورات مشخصی است که دیروز وامروز ندارد و برداشت فقیهان گذشته ،امروز هم به کار آید، زیرا سرچشمه وقتی یکی بود، بین آنچه دیروز یان برگفته اند و آنچه امروزیان بر می گیرند، زیاد فاصله نیست ، پس می شود با نظرات گذشتگان و برداشتهای آنان ازاسلام ،امروز همه جامعه رااداره کرد! بله ،اسلام جاودانه است و دارای ارزشها واصول ثابت ،اما بی شک ، بااندک تدبر در کتاب و سنت و برنامه های زمان پیامبر(ص ) و علی ( ع ) به دست خواهیم آورد که : برای اداره زندگی مردمان هر دوره ای ، مناسب آن دوره قوانین و برنامه های خاصی وجود دارد و یا یک چوب ، نمی شود هم عصر شتر را راند و هم عصر ماشین را.

ما به زندگانی بزرگان ،از جمله دراین شماره ، آیه الله بروجردی ،از این زاویه می نگریم که برای راه پرسنگلاخ خودالگو برگیریم ،ازاین روی ، شاخه هایی ازاین درخت پرثمر را در بوته بررسی می نهیم که امروز هم مطرح است .اینک بروجردی در صفحه تاریخ :

نیاز جامعه به او

جامعه اسلامی ، به بروجردی نیاز داشت . بروجردی ، خود را به وسیله اعوان وانصار و مریدان واطرافیان حرفه ای و ناآگاه ، بر جامعه تحمیل نکرد. رساله به اطراف واکناف نفرستاد، بل حواریون در کوی و برزن فریاد زدند:

آب زنید راه را، هین که نگار می رسد                 مژده دهید باغ را بوی بهارمی رسد

راه دهید یار را، آن مه ده چهار را                      کز رخ نوربخش او نور نثار می رسد

باغ سلام می کند، سر و قیام می کند                   سبزه پیاده می رود غنچه سوارمی رسد

قدیسان از عیسای زمان سخن گفتند و چهره او را برای مردمان زجر کشیده ، تازیانه استبداد را چشیده و زیربار تحقیر فرومانده ترسیم کردند.

رشحه حیات بود. زمین دوباره رویید. باران رحمت ، غبار غم زدود. همه جا را خرمی فرا گرفت .

روحانیون در قعر غربت می زیستند. همه جا پر بود از کنایه و سرزنش .

مردان مرد این همیشه رویشگاه مردان ، به داس بی داداستبداد درو شده بودند و بازماندگان این دشت خون ، گرفتار طوفانهای سهمگین .

زمام اختیاراز دستها به در رفته بود. زمام دراختیار باد بود. زندگی نکبت بار بود و غم افزا.

آنان که اندک غیرتی داشتند، مرگ را به مراتب گواراتر می دیدند از آن زندگی ذلت بار.

عرصه بر روحانیون ، یعنی فریادگران بیداری ، تنگ شده بود. در کوی و برزن ، حیثیت آنان درامان نبود. در سفر و حضر، تحقیر بود که بر آنان یورش می برد.اسیرانی بودند وامانده از سپاه شکست خورده . مشروعه خواهان بردار بودند و مشروطه خواهان در عزلت غمین .

جنگلیها سر بریده . فریاد قهرمان بیداری در کویر خراسان در گلو خفه .

آه ، چه غم فراگیری . چه اندوه جانکاهی . چه سرزمین بلازده ای . چه خزان دیرگذری . حائری بزرگ در خاک خفته بود. فرزندان معنوی او دربدر.از ترس شحنه غدار، روزها در بیغوله ها و شبها در کنج حجره نمور، زانوی غم در بغل گرفته بودند.

همه جا سیاهی بود و سایه سنگین دیواستبداد.

این جا بود که قدیسان زجر کشیده و زخم دیده بر آن شدند که بروجردی را که از هر حیث ، شایستگی نجات این کشتی گرفتار در جنگ طوفان را داشت ، براریکه تدریس بنشانند و جامعه زعامت حوزه و مسلمین را بر قامتش بپوشانند.

بروجردی ، سریع درخشید. بزرگان در درس او شرکت کردند. طلاب ، چون پروانه بر گردش جمع شدند. صیت شهرتش همه جا را فرا گرفت ،از مرزها گذشت . قم جان گرفت و به خود تکانی داد و غباراز تن زدود. مردمان ، ازاین شهر و دیگر دیار، برای دیدار و عرض ادب ، به قم کوچیدند. طلاب ، تشویق شدند و دست به کار تحقیق و تتبع و تبلیغ .

همه جا را عطراسلام فرا گرفت . نسیم دل انگیزاین عطر حیاتبخش ،از مرزها گذشت : پاکستان ، عربستان ، مصر، عراق ، حتی آلمان و آمریکا!

حوزه ها عزت یافتند. بزرگان اسلام ، در حوزه اهل تسنن ، بر نوشته زعیم حوزه بوسه زدند. علامه محمدتقی قمی می گوید:

[ هرگاه نامه آیه الله بروجردی را برای شیخ عبدالمجید سلیم ، رئیس جامع الازهر، می بردم ،ایشان ، بلند می شدند و نامه را می گرفتند و می بوسیدند، آنگاه می نشستند].

روحانیون ، در دورترین نقطه جهان معزز شدند. همه جا احترام و قدرشناسی بود که نثار آنان می شد. بروجردی ، توان خود را برای ناخدایی این کشتی ،از زوایای گوناگون ، به اثبات رساند. گر چه دانش او هم بسان دیگر دانشوران ، سقف داشت اما سقفی بس بلند.

خود گفته بود:

[پا به عرصه هر دانشی که گذاشتم ، تا صاحب نظر در آن دانش نشدم ، پا برون نگذاشتم .ازاوان طلبگی بر کتابهایی که فرا می گرفتم حاشیه می زدم واکنون از آن حاشیه ها بهره می برم].

در فقه :

برخی براین پندار بودند که برای افتاء نیازی به تتبع و تحقیق و کاوش در کتب روائی و متون فقهی گذشته ، حتی قرآن نیست . وسائل ، حدائق و… ما را بس است .

برخی هم ، مقلد بودند نه مجتهد. برخی هم ، چنان اصول را تلنبار کرده بودند و مسائل کلامی و فلسفی را در آن آمیخته بودند که نمی شد راه به جایی برد و نقبی به روشنائی زد.

احتیاط هم آفتی بود، عظیم که بسان پیچک برانظار فقهی عالمان ، پیچیده بود و هر روزنی را برای رشد و تنفس بر بسته بود. تنفس ، در چنین فضایی محال بود،ازاین روی رکود علمی بلایی شده بود دامنگیر. دانش در حوزه مرده بود. کسی را یارای ابراز نظر نبود که مشکل بود و راه پر پیچ و خم . شاگردان و طالبان علم پیر شده بودند و آموزش هدف ، حوزه محل زندگی بود نه تحصیل و گذراز مرحله تحصیل و عرضه اندوخته ها. حوزه ، برای برگیری توشه راه انتخاب نشده بود که خود مقصد بود!

بروجردی این طلسم را شکست و راه جدیدی را دراستنباط گشود: به اعماق تاریخ برگشت . روایات را، که ازائمه اطهار صادر شده است ، ناظر بر فتاوای عالمان اهل سنت و فقه حاکم آن عصر دانست،ازاین روی ، محیط صدور هر روایتی را مورد مطالعه قرار داد و به چند و چون آن پرداخت .

این نوع تتبع ، موضع گیری ائمه را در قبال هر موضوع و حکمی ، به روشنی می نمود.

انظار عالمان گذشته های دور واما نزدیک به عصرائمه را، بغچه سر بسته ای می دانست که سینه به سینه ، دست بدست ، در بستر تاریخ سیر کرده است . بی آن که تصرف و جابه جائی در آن صورت گرفته باشد.از آن جا که متن فتوای این گروه از عالمان ، متن روایت بود، به نظراو،اجماعی که در بین این گروه از عالمان ، رواج داشت ، راهگشا بود و مفید فایده .

بااین روش واطلاعات عمیقی که از قرآن داشت ، حکم رااز ژرفای متون بیرون می کشید، مثل غواصی چیره دست و کار کشته .این روش ، به شاگردان منتقل شد. جو تحصیلی دگرگون شد. دیگر حوزه ها هم مجذوب این سبک اطمینان بخش شدند. طلاب ، برای فراگیری به قم شتافتند. حوزه قم ،از نظر کمی و کیفی بالید.

در رجال :

دراین فن ، سبکی بدیع داشت . با طبقه بندی رجال ، راویان را مورد نقد و بررسی قرار داد و به رجال پژوهان ، باارائه کمیت و کیفیت روایات هرراوی ، شناساند که کدام راوی ، سخنش ارزشمنداست و کدام راوی پایگاهی برای سخنش نمی توان قائل شد.

بااین روش ، سره از ناسره ،افتادگیها، مرسل و نامرسل ، مشترکات ، طبقات و… مشخص شد.

دراصول :

بروجردی بااین که دراین فن ، تسلط فوق العاده ای داشت ، نه خود و نه شاگردان را دراین وادی ، سرگردان نگه نمی داشت . گاهی دراستنباط حکم شرع ،ازاین دانش مدد می گرفت . تمام تلاش را در تتبع عمیق و فهم حکم شرع از قرآن و روایات ، به کار می گرفت .

او، در فکر ساختن و پی ریزی کاخ بلند فقه بود، نه در فکر سرگرمی و فضل فروشی و نه این که از بی دردی ، به تدریس ، پناه آورده باشد.

عمر بر باد ده نبود؛ بلکه از لحظه لحظه عمر خود و شاگردان ، در راه شناخت معارف بهره می برد.

 

با تدبیر وارائه درس پرمحتوی و شیرین ، چنان در شاگردان ، شوق و ذوق ایجاد کرده بود که برای فرا رسیدن ساعت درس ، لحظه شماری می کردند.

شاگرد را پرتکاپو بار می آورد. شاگرد بعداز مدتی فراگیری ، در خود قوه استنباط می یافت .

ازامام خمینی نقل می کنند که گفته بودند:

[طلبه ای که مقدمات و سطح را خوب طی کرده باشد و دارای استعداد باشد، دو یا سه ماه در درس آیه الله بروجردی شرکت کند، مجتهد می شود و می توان همین روش را در دیگرابواب مسائل فقهی به کار گیرد].

طلاب از سر درگمی نجات پیدا کردند واحساس حیاتی نو در آنان پدیدار گشت .

او، در عرصه فقه ، به آنچه شیعه عرضه کرده بود، بسنده نمی کرد. هر دری را که امکان بهره وری از آن می رفت می زد، بی تعصب کور. در طول مطالعات فقهی و روائی خود، آنچنان به اقوال عامه مسلط شده بود که همگان ، حتی دانشمندان آنان را به اعجاب و تحسین واداشته بود:

[ آیه الله بروجردی ، بر اقوال عامه ، فوق العاده ، مسلط بود. نه تنها بر فتاوی واقوال ائمه اربعه آنان تسلط داشت که بر نظریات صحابه و دیگر فقهای آنان ، چون : اوزاعی ، ثوری ، لیث و… محیط بود.اختلاف نظرهایی که در یک مساله داشتند می دانست .این تسلط به طوری بود که : برخی از فقهای اهل سنت ، در ملاقات باایشان ، آن مرحوم رااز خودشان براقوال و نظریات علمای عامه مسلطتر می دیدند]!

این فرازاز زندگی بروجردی ، باید شدیدا پاس داشته شود و همه گاه از آن ، مراقبت به عمل آید تا جهل و بی مایگی ، سایه شوم خود را بر حوزه ها نگستراند. جمود، یکسونگری ،احتیاط زدگی ، تقلید و پیروی کورکورانه از بزرگان ، آفاتی است خطرناک و بنیان برافکن و جهل آفرین که باید با تمام توان ، به پیروی از بروجردی بزرگ والگو گرفتن از روش فقهی ایشان ، دست رد به سینه آنها زد.

تقلید و تعصب ناروا و غیرمنطقی روی اقوال بزرگان و مبارزه با هر نظرگاه نو، توان علمی رااز حوزه می گیرد ازاین روی ، بروجردی ، با حفظ احترام بزرگان و تاکید براین امر، باانظار آنان نقادانه برخورد می کرد. راه سخت است و صعب العبور،امااگر به فردای حوزه ها دل بسته ایم و در فکر شکوفایی هر چه بیشتر آن هستیم ، باید دشنه تعصب رااز دست متعصبین گرفت و عرصه را بر آنان تنگ گرفت ، تا گل اندیشه بشکفد.

واقع نگری

جموداندیشی در حوزه فقه ،از لشکر مغول ، برای جامعه انسانی زیانبارتراست .

آنان که اوضاع واحوال جامعه را نمی شناسند واز دگرگونیها بی خبرند و گویی که در قرنها پیش زندگی می کنند، نباید در مقام افتا برآیند و چرخ زندگی را در تارهای عنکبوتی انظار خویش به بند بکشانند.

انظار آنان که می پندارند، فقیه باید کار خود را بکند و کاری نداشته باشد که نظر فتوای او چه نقش اجتماعی می آفریند، سم مهلک است .

طرز تفکر واندیشه نو بروجردی ، که ازاسلام ناب نشات گرفته است ، باید برای حرکتی پایدار و محکم و مبارزه جدی بااندیشه های واپس گرا، الگو قرار بگیرد.

او،روشن بین بود و از جمود و جمود جمودگرایان ، در گریز.

او، به جوانب و تنشهای اجتماعی فتو، به دقت می اندیشید.

وقتی بخشی از منازل مسکونی را برای وسعت خیابان چهار مردان قم ، خراب کرده بودند، برخی از مقدسان سطحی نگر و به دوراز نبض زندگی و گریزان از واقعیتهای موجود، به مخالفت برخاسته بودند، و حتی از آن خیابان واز روی خانه های خراب شده عبور نمی کردند. مرحوم بروجردی ، برای مبارزه بااین اندیشه غیر واقعیتگرا و به دورازاوضاع اجتماع ، شخصا،از آن خیابان عبور کرده و گفته بود:

[ امروز، وضعیت جوری است که اقتضای این مساله را دارد].

مبارزه با خرافات

ملتی که در پنجه خرافات گرفتار باشد، روی خوشبختی و سعادت را نخواهد دید.

از خرافات هستی سوز،[ شرک] و[ دوگانه پرستی] است . هر مسلمانی موظف است که در برابر خدای هستی بخش ، به کرنش بایستد و پیشانی بر خاک بساید.

به خاک افتادن در برابر غیر خد، شرک و خارج کننده انسان مسلمان، از حصار حصین لااله الاالله است .

 

بروجردی ، برای دور نگه داشتن ساحت جامعه اسلامی از لوث خرافه و اعمال منافی با یکتاپرستی ، تلاش می کرد.

وی بر آن بود که پیرایه ها رااز مذهب شیعه بزداید تا فروغی دیگر یابد.

در زمان بروجردی ، کم و بیش ،این فکر حاکمیت داشت و در بین عوام الناس ، جای پا باز کرده بود،ازاین روی ، بروجردی وظیفه خود می دانست که بساط این طرز تفکر را برچیند و به حاکمیت متعصبانه و جاهلانه آن پایان بدهد.

نقل می کنند:

[آیه الله بروجردی ، در حال ورود به حرم حضرت رضا( ع ) بود که آخوندی ، به عنوان احترام به حضرت رضا( ع ) به سجده افتاد!

آیه الله بروجردی ، با دیدن این صحنه ، شدیدا ناراحت شدند و عصای خود را محکم بر پشت آخوند فرود آوردند و گفتند:

این چه کاری است که می کنی ؟

بااین عملت ، دو گناه مرتکب شده ای :

1. سجده برای غیرخدا.

2. روحانی هستی و چنین کاری راانجام می دهی واین سبب می شود که دیگران هم از تو پیروی کنند].

و یا نقل می کنند:

[روزی ایشان می خواستند جایی بروند،از در منزل که بیرون می آمدند، یکی از زوار، که پیرمردی بود، آمد جلوی آیه الله بروجردی ، وافتاد به پای ایشان که اظهارادب کند. آیه الله بروجردی ،این کار را حرام می دانست و معتقد بود: شرکت است ،ازاین روی ، شدیدا، عصبانی شد و عصایش را محکم کوبید به کمر آن پیرمرد. در همین حال فریاد می زد:این عمل شرک است حرام است و… ]

تلاش در راه وحدت مسلمین

بروجردی ، در برهه ای زعامت جامعه اسلامی را به عهده گرفت که جنگ فرقه ها، پیکره جامعه اسلامی را فسرده بود. دره ای عمیق بین فرقه ها، بویژه شیعه و سنی که هسته اصلی جامعه اسلامی را تشکیل می دهند،ایجاد شده بود.

شیعه در نظرگاه برخی متعصبان سنی:[ ربیبه الیهود و فصیلته و حامل الوثنیه والمجوسیه].

سنی در نظرگاه برخی از متعصبان شیعه:[ انجس من الکلاب الممطوره].

دراین بین ، آن که ازاین کاروانسالار و گوسفندان بی شبان ، بهره می برد، نیروهای مرموز بیگانه بود. بروجردی ، عامل وحدت را در آشنایی فرقه ها با یکدیگر و تقریب دلها می جست .

بحث این که چه کسی خلیفه بوده و چه کسی نبوده و کدام بر حق و کدام بر باطل ، برای امروز جامعه اسلامی ، بحثی عبث و به دوراز فایده می دید،ازاین روی ، کرارا، خطاب به عالمان شیعه می گفت :

[مساله خلافت ،امروز مورد نیاز مسلمانان نیست که ما با هم دعوا بکنیم . هر که بود،امروز چه نتیجه ای به حال مسلمین دارد؟ آنچه که امروز، به حال مسلمانان مفیداست ،این است که : بداننداحکام را باید از چه ماخذی اخذ بکنند].

برای رساندن این پیام به جامعه سنی ، با دارالتقریب ، پیوند خورد. احادیث و کتب الفت آفرین شیعه را، که در ضمن نشانگر تفکر شیعه نیز بود، برای مطالعه و نشر، به عالمان آن جامعه عرضه کرد.

پیامهای شفاهی و کتبی ، به عنوان جامعه شیعه از طرف ایشان ارسال شد.

مواضع شیعه را در مسائل گوناگون ، تشریح کرد.

این همگامی و همسوئی ،از طرف بزرگترین مرجع تقلید شیعه ، علاوه براین که عرصه ها را براختلاف تنگ کرد و دست ایادی تفرقه برانگیزاستعمار را برید، سبب گردید: مذهب شیعه ، که تا آن روز در بین دیگر مذاهب پایگاهی نداشت واز هر سوی طرد می شد، جایگاه و پایگاهی را که سزاوارش بود، بازیابد و به غربت وانزوای مذهب شکوهمند شیعه پایان داده شود.

مذهب شیعه ، به عنوان یکی از مذاهب بزرگ اسلامی ، در جامعه الازهر مصر، کرسی تدریس یافت . غباراز چهره حدیث[ ثقلین] زدوده شد واز محدوده شیعه پا را فراتر نهاد و شمول یافت . مهمترین کتابهای تفسیری ، روائی و فقهی شیعه ، در دیار مصر مورد مطالعه و تحقیق و تتبع قرار گرفت و به زیور طبع آراسته گردید.

بروجردی ، قهرمانانه ، سدها را، یکی پس از دیگری ، فرو ریخت و فرهنگ شیعه رااز حصار آهنینی که خودی و بیگانه بر گردش استوار ساخته بودند، رهانید و شیعه را به عنوان مذهبی منطقی و دارای روشهای دقیق علمی برای استخراج احکام از متن شریعت و عامل به حدیث شریف[ ثقلین] ، که همه فرقه ها بر آن باور داشتند، در بزرگترین پایگاه علمی سنی آن روزگار، یعنی جامع الازهر مصر مطرح کرد.این تلاش گسترده و سترگ ، سبب گردید عالمان سنی ، عمیقا درنگ کنند واین مذهب و بدنه اصلی آن را مورد مطالعه قرار بدهند. هر چه بیشتر درنگ کردند، بیشتر شیفته شدند. فطرت پاک آنان در فتوای مفتی اعظم مصر، شلتوت ، جلوه گر شد.

این حرکت دقیق و متین بروجردی ، درسی است آموزنده برای آنان که به پندار خام خود، با پشت کردن به جامعه اهل سنت و تمسخر گرفتن اقدامهای اساسی جمهوری اسلامی ، در راه وحدت مسلمین ، و مطرح کردن مسائل اختلاف برانگیز برآنند که از حوزه تشیع دفاع کنند! زهی خیال باطل .این حرکت کور، تیشه به ریشه است ، نه شناساندن تشیع 2 .

ویران کردن کاخ بلند وحدت است که بزرگان با رنج و مشقت بنا نهاده اند.

مگراز وحدت چه بدی دیده ایم که به تفرقه و دوئیت ، روی آورده ایم ؟

چرا حرکتی راانجام می دهیم و در کرسی مقدس تدریس ، سخنی را می گوییم که دشمن همیشه در کمین ، بهره ببرد؟ مگر کسی آمده و گفته است : شما عشق به زهرای اطهر و فرزندان پاک و همسر فداکاراو نداشته باشید که شمااحساس خطر کرده اید؟

مگر کسی منکر ولایت علی ( ع ) شده است که شما، واولایتا سر داده اید؟

از فضای روزگار، طرفداران و پیشگامان وحدت در حوزه تشیع ، چه در گذشته و چه در حال ،از شیفتگان فاطمه زهر، سلام الله علیه، و شوهر فرزندان آن عزیز بوده اند. هیچ کس ، حتی دشمنان کینه توزاسلام ، دراین واقعیت نمی توانند تردید کند.

پس در پی چه هستید و به کدام سمت و سو در حرکت که به تحریک شاگردان دست می یازید؟ آیا واقعا نمی دانید و یا نمی خواهید بفهمید که قضیه شیعه و سنی و نزاعها واختلافات این دو گروه بزرگ اسلامی ، زخمی است کهنه بر پیکر جامعه اسلامی ؟

چرا باید براین زخم نمک پاشید.ازاختلاف و روی در روی یکدیگر قرار گرفتن فرزندان اسلام ، چه سودی نصیب شما خواهدشد.

آیا ختلاف و نزاع و کشمکش ، نصیبی غیراز ذلت و خواری و زمین گیر شدن فرزندان اسلام ، خواهد داشت ؟ به گذشته برگردید وامروز جوامع اسلامی را مطالعه کنید ببینید برای عزت مسلمین و حتی مطرح کردن تشیع و دفاع از آرمانهای آن ، که شما خواهان آن هستید بلاشک ، راهی به جز همان راهی که مصلحان ،از جمله آقای بروجردی و حضرت امام رفته اند، وجود دارد؟ پیشنهاد کنید!

این که بروجردی بزرگ ،از چاپ کتابی که در آن ، به خلفاءاهانت شده است جلوگیری می کند وازاین که علامه امینی دراصفهان سخنرانی می کند و به قضایایی می پردازد که وقت مطرح کردن آنها نیست ، شدیدا متاثر می شود، چه سمت و سویی را می جوید که مااز آن غافلیم .

پس بیاییم ، خالصانه به راهی گام نهیم که بروجردی ، دراستوارسازی آن ، خون دلها خورده است .

هوشیاری در صدور فتوا

همه سونگر بود.اطراف واکناف مسائل را دقیق می سنجید. هیچ گاه ، سوار براسب چموش احساسات نمی شد. عقل چراغ راهش بود. بسان دیده بانی هوشیار، مراقب بوداز شخصیت ، موقعیت ، دانش و فتوایش بهره برداری سوء نشود.

شاه ، بر آن بود که با دخترایتالیائی ازاهل کتاب ،ازدواج کند.

نظر مشهور علمای امامیه بر آن است که :ازدواج دائم با کتابیه مجاز نیست .

اما از نظر آیه الله بروجردی ،این ازدواج ، در هر صورت : چه دائم و چه غیر دائم ، بلامانع است .

 

گویا دستگاه به مساله پی برده بود،ازاین روی ، برای جلوگیری از تنشهای اجتماعی ، درصدد بود فتوای ایشان را پشتوانه کار خود سازد.

رفت و آمدها شروع می شود. بروجردی ، با تیزهوشی و کیاست ، در می یابد زیر کاسه نیم کاسه ای است .ازاین روی ، بر خلاف نظر خود، به خاطر مصالح مملکت ،اعلام کرد:

مشهور بین اعاظم فقهای امامیه ، حرمت ازدواج دائم ، با کتابیه است.

بااین حرکت ، به همه صاحب نظران ، درسی عمیق آموخت و آن این که : در اعلام رای و نظر، باید زمان و مکان و شرایط موجود، مورد مطالعه قرار بگیرد. به صرف این که از حیث تحقیق و تتبع ، مطلب برای خودمان تمام شد، بایسته نیست ، بی در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی ، حکم صادر کرد که این ، چه بس، به ضرر جامعه اسلامی تمام می شود .

هوشیاری دراتخاذ مواضع سیاسی

زیاد دیده و شنیده ایم که افراد، بدون این که عمق قضایا و مسائل و جریانات سیاسی عصر خویش را درک کنند و صرفا به خاطر چند شعار جذاب ، که از گروه و دسته ای شنیده اند، وارد معرکه شده اند و در سلک گروه یا جریانی در آمده اند و دو آتشه به دفاع از جریان مورد علاقه پرداخته اند و پس از مدتی با خسرانی عظیم و بهره برداری از موقعیت و شخصیت آنان ، به گوشه عزلت خزیده اند و برای همیشه ، حیثیت و جایگاه اجتماعی خود رااز دست داده اند. بروجردی ، برای آن که در بند نامرئی باندهای سیاسی عصر خویش گرفتار نیاید، تا حد وسواس ، مراقب بود.

در نهضت مشروطه ، بااین که استاد مورد علاقه اش ، آخوند خراسانی ، در میدان مبارزه قرار گرفته بود و در راس روحانیون مشروطه خواه بود، اما او، که گویا به فراست دریافته بود،این مبارزه بااین شکل و بخصوص بااختلافی که علما با یکدیگر دارند، فرجام خوشی ندارد،انزوا گزید و مشغول تتبع و تحقیق شد. روزی استاد، نام ایشان را می شنود. سؤال می کند مگر آقا حسین ،این جا هستند من فکر می کردم رفته اند ایران !

مرحوم بروجردی ، ضمن نصحیت به فدائیان اسلام ، درباره نهضت مشروطه می گوید:

[… ما تحولات زیادی در عمرمان دیده ایم : جریان مشروطیت و… دیدیم که کارها چگونه و به کجا ختم شد].

همچنین در قضیه نفت ، در هیچ جناحی قرار نگرفت و هوشیارانه می گفت :

من ، در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم .این قضیه ملی شدن نفت را، نمی دانم چیست ، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود.البته روحانیت ، به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر بااین حرکت مردمی مخالفت کند واین حرکت ناکام بماند، در تاریخ ایران ضبط می شود که : روحانیت ، سبب این کار شد، لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران ، نوشتم : مخالفت نکنند .

البته این بدان معنی نیست که روحانیان به بهانه این که از فرجام کار آگاه نیستیم درامور سیاسی دخالت نکنند. آنچه مقصوداین سخن است : بدون مطالعه و دقت در مسائل سیاسی نبایداظهارنظر کرد و یا وارد دسته جناحی شد که دیده ایم : بسیاری به خاطر ناآگاهی واز سر ناشیگری سرنا  را از سر گشادش ساز کرده اند .

مخالفت با تقسمی اراضی شاهانه

فرش خانه اش رنگ و رو رفته بود. لباسها کهنه . گاهی پارگی جامعه را محجوبانه می پوشاند. خرج منزلش ، بسیار پایین در حد قشر پایین جامعه . بین مخارج منزل و مخارج بیرونی ، تفکیک شده بود: مخارج منزل از اجاره ملک بروجرد و مخارج بیرونی از بیت المال ، تامین می شد. فرزندان او در مضیقه بودند و باید با آنچه ازارث مادر نصیبشان می شد، روزگار بگذرانند.

کاله جوش ، ماست ، شش سیرگوشت در شبانه روز، نان تهیه شده از آرد ملک بروجرد و…ارکان اصلی موادغذائی زعیم مسلمین را تشکیل می داد.

در عین حال ، با تقسیم اراضی مخالف بود.

چرا؟

او که درد فقر را چشیده بود واز نزدیک با زندگی رقت انگیز کشاورزان زحمت کش ،اما گرسنه ، آشنا بود.

آیا با خوانین بود؟

اگر: خوانین بود، باید چشم داشتی می داشت ، که در زندگی او نشانی از همسفرگی با خانها و تیول داران ، نمی شد جست .

 

او که در مقابل اشک یتیم و مادر یتیمان گرسنه ،از قوت و غذا می افتاد و رعشه در بدنش می افتاد و یا سخاوتمندانه ملک بروجردش را برای اداره فقرا و کمک و نان مردم بروجرد که دچار مشکل شده بود، می فروخت ، چطور می توانست طرفدار خوانین باشد؟

آیا بروجردی نمی دانست خوانین و ملکداران ، عامل شوربختی کشاورزان بی پناه هستند. آیا نشنیده بود که خوانین با کشاورزان محروم و زحمت کش ،اما گرسنه و برهنه ، بسان حیوانات رفتار می کنند؟

آیا داغ گرسنگی و بیچارگی را در پیشانی پابرهنگان آفتاب سوخته روستاها ندیده بود؟ آیا نمی دانست که قسمت اعظم کشتزارهای کشور، در تملک 450 خانواده بود که بعضی آنان ، معروف به داشتن 300 پارچه ده بودند و مطابق یک برآورد، تنها 37 خانواده صاحب 000/19ده، یعنی 38% کل دهات بودند و گروه دیگری از ملاکان که مالک یک تا پنج ده بودند،700 ده؛یعنی14 % دهات را در تملک داشتند و تنها 5 درصد زمینهای قابل کشت ، متعلق به دهقانانی بود که روی آن کار می کردند.

آیا نمی دانست قسمت اعظم املاک آذربایجان و زنجان ،از آن مجتهدی و قسمت اعظم املاک اصفهان ،از آن صارم الدوله و برادرانش بود؟

آیا نمی دانست صارم الدوله ، به تنهایی 50 آبادی داشت و بقیه زمینهای اصفهان نیز، متعلق به خانهای بختیاری ، مانند: صمصام ،اسعد، سردار بهادر،ابوالقاسم بختیار بود که تقریبا 120 کیلومتر در 120 کیلومتر وسعت داشت ؟

آیا نمی دانست در شیراز بخش عظیمی از زمینهای متعلق به خانواده قوام ، حکمت ، مزارعی و یا خانهای قشقائی بود و در اراک ،اولاد آقا محسن عراقی و خانواده های بیات و مستوفی ، قسمت اعظم اراضی را در مالکیت خود داشتند ( اقتصاد بدون نفت ، نوشته انور خامه ای ، شرکت انتشار، .19 – 20) وقس علی هذا فعلل و تعفلل !

پرواضح است از آن دسته فقیهانی نبود که چشم بسته و بدون مطالعه اطراف و جوانب قضایا، بزرگ زمین داران را که با زد و بند و عرق جبین و کدیمین و نابودی زندگی و هستی کشاورزان ، به زمینهای وسیعی دست یافته بودند، مالک علی الاطلاق بداند و مهر مشروعیت به مالکیت آنان بزند و تلاش خالصانه و صادقانه را برای کوتاه کردن دست چنین مالکانی را نامشروع بداند.

از فقیه زیرک و همه جانبه نگری چون بروجردی ،این قضیه بعید می نماد!

آنچه ما می فهمیم واز زندگی پرثمر بروجردی استفاده می کنیم این که :

بروجردی ، با تقسیم اراضی شاهانه مخالف بود!

تقسیم اراضی که بعدها تشت رسوائیش از بام فروافتاد.

تقسیم ارضی که دست کهنه وارثان و بله قربان گویان دربارهای قدیم را که برای رژیم آمریکای پهلوی کارائی نداشتند و به ابزارهای زنگ زده ای تبدیل شده بودند، کوتاه کرد ( البته نه همه جا و همه کس بسیاری ازاینان هم ، با تبصرهائی استثنا شدند) و دست ستاره بدوشان که در ارتش جای پا باز کرده بودند و خطر کودتااز طرف آنان می رفت ، گشود. به زمین مشغولشان کرد تا فیلشان هوای هندوستان نکند.

جلال آل احمد دراین باره می نویسد:

[ هر چه زمین تخت و آباد بوده به اسم خالصه پخش کرده اند میان سرهنگ سرتیپ های بازنشسته . می دانی که . تا به جای این که بنشینند تهران و خیال کودتا را بکنند، پنبه بکارند. می بینی که و چه پنبه ای و چه گندم و هندوانه ای روح آدمی شاد می شود].

(نفرین زمین .254)

اما کشاورزان و دهقانان ،این قربانیان همیشه تاریخ ، بدبختراز همیشه ، فوج فوج ، بسان لشکر شکست خورده ، راهی کوره پزخانه ها شدند و یا به شغلهای کاذب روی آوردند.

هدف این نبود که کشاورزان بینوا، به نوایی برسند. هدف این بود که بشود روستائی را مهار کرد: با فقر و مذلت و گردآوری آنان در حواشی شهرها.

وافزون بر آن ، در دنیایی که نظام ارباب رعیتی از هم گسسته بود، بتوان سر بلند کرد که : بله ما هم به سوی دروازه های تمدن در حرکتیم !

 

هیچ چیز کم نداریم .همه مردم در رفاه کامل زندگی می کنند!

بروجردی ، می دانست که دستگاه حسن نیت ندارد و جابه جائی مهره ها و ستاندن املاک بی حد و حصراز گروهی ، و واگذاری آن به گروهی دیگر و هیاهوی تبلیغاتی راه انداختن ،این زخم کهنه راالتیام نمی بخشد و رعیت به سپیده دم رهائی نخواهد رسید، مگر دگرگونی عمیق رخ دهد،از این روی ، در جواب شاه که به ایشان پیام می دهد:

[در همه کشورهااصلاحات صورت گرفته و ما هم باید یکسری اصلاحات ،از جمله اصلاح اراضی راانجام دهیم].

می گوید:

[در دیگر کشورها،اول جمهوری شد، آنگاه اصلاحات صورت گرفت].

بله ، نظام شاهنشاهی تناسبی بااین اصلاحات ندارد:خانه از بن ویران است ، خواجه در فکر نقش ایوان است !

شاید برخی براین پندار باشند که بروجردی ازاین باب که نظام ارباب رعیتی نظامی بود براساس مزارعه و مشروع ، با فروپاشی آن به مخالفت برخاست !

چه مزارعه ای ؟

مزارعه یک طرفه ؟

رعیت زاده از روزی که به دنیا آمده رعیت بوده است . چشم که باز کرده جناب ارباب و یا مباشراو را بالای سر خود دیده که امر و نهی می کنند.او حتی نام آنان را بهتر و روانتراز نام پدر و مادرش تلفظ می کرده است . کجا پیمان مزارعه راامضا کرده که خودش هیچ یادش نمی آید.

اصلا نمی داند مزارعه خوردنی است یا پوشیدنی ! آنچه خوب می دانداین که باید قسمت اعظم محصول را تمییز کند و به انباراربابی حمل کند و آنچه ته مانده محصول است اگر قبلاازارباب نگرفته و نخورده باشد به منزل خود حمل کند!

آنچه را رعیت زاده به خاطر دارداین که : وقتی پدرش از کارافتاد و یا زمین گیر شد و یا مرد، جناب مباشر، نام پدر را خط گرفت و نام او را نوشت .

این نظام بهره کشی است نه نظام مزارعه .

این قانون در جنگلها هم ، جایی ندارد چه برسد در بین انسانها.

در یک کلام ، بروجردی با نظام بهره کشی مخالف بود، با هر نام و عنوانی !

بروجردی با تقسیم اراضی شاهانه مخالف بود.او می دانست کشاورزان محرومتراز قبل می شوند.او می دانست دراین طرح ، آن که هیچ فکری برای او نشده کشاورزاست . بروجردی جلوی لایحه را گرفت . بعداز فوت او، شاه با خوشحالی تمام و به عنوان یک نوید بزرگ به ارباب بزرگش ، آمریکا،اعلام کرد :

[قانون اصلاحات ارضی ، سیر خود را طی می کرد تا به مرحله عمل برسد. یکی از مقاماتی که ازاصلاحات دنیااطلاعی نداشت ، نامه ای به مجلس نوشت و جلوی این کار را گرفت].

البته این خوشی دیری نپایید که قهرمان آزادی واستقلال ، حضرت امام خمینی ، فریاد برآورد و روز روشن را در دیدگان آمریکا و نوکراو به شب تار تبدیل کرد.

مخالفت با تغییر خط فارسی به لاتین

استعمار،از روز ظهور،اسلام در برابر خود دید که میدان دار بود. با شگردهای مختلف سعی کرد آن رااز میدان به در برد و یا پشتش را به زمین آورد،اما بارهای بار گرفتار پنجه های مقاوم و بازوان پرتوان پیروان باایمان آن شد و بر خاک مذلت فروافتاد.

ازاین روی ، به خدعه روی آورد. یکی از خدعه هایی که در عصر زعامت بروجردی ساز کرد،ایجاد دیوار آهنین بین پیروان اسلام ، با معارف زندگی سازاسلام ، به بهانه تغییر رسم الخط بود! به این بهانه که رسم الخط فارسی ، در کتابت و چاپ موجب اشتباه می شود و سردرگمی خوانندگان و پژوهشگران را در پی خواهد داشت و علاوه با زبان بین المللی ( انگلیسی !) تطابق ندارد، لذا فارسی زبان در فراگیری دانشهای موجود در جهان غرب ، به مشکل برخورد می کند، پس باید رسم الخط را تغییر داد. شلت یداکم .

سعید نفیسی ، که گویا خط فارسی را نمی پسندیده ، می نویسد:

اشکال بزرگ دیگری که در پیش است این است که در نتیجه بدی خط امروزی ، و حروفی مشابه که با نقطه تغییر می کنند، فرهنگهای ما پرازاغلاطی است که در نتیجه تحریف حروف پیدا شده است .

 

همو می نویسد:

من وقتی که به چاپ فرهنگ نفیسی ، تالیف مرحوم پدرم ، آغاز کردم به این مشکل بسیار مهم برخوردم و چاره را جزاین ندیدم که اصولی برای تلفظ کلمات فارسی به خط لاتین اختیار کنم و در برابر هر کلمه ، تلفظ آن کلمه را به لاتین بگذارم . به نظر من تا وقتی که ما گرفتار این خط کنونی ! هستیم ، چاره منحصر به همین است و بس -.

(مقدمه فرهنگ عمید)

بروجردی ، در مقابل این توطئه بزرگ قد برافراشت و شدیدا موضع گرفت :

[ هدف اینان ،از تغییر خط، دور کردن جامعه مااز فرهنگ اسلامی است . من تا زنده ام ،اجازه نمی دهم این کار را عملی کنند، به هرجا که می خواهد منتهی شود]!

موضع گیری این عالم روشن ، سبب گردید که عمال بیگانه نتوانند نقشه شوم خود را عملی کنند وایران مقدس را مثل ترکیه و برخی دیگراز سرزمینهای اسلامی از خط اسلامی دور کنند.

موضع سیاسی

از آنچه گذشت ، که شمه ای بوداز حرکتهای آن بزرگ ، به خوبی روشن شد که مرحوم بروجردی ، دستگاه واعمال آن را هوشیارانه زیر نظر داشته است و هرگاه احساس می کرده حرکتی ناسازگار یا دستورات اسلام ، در حال تکوین است ، شجاعانه موضوع می گرفته است . بسان دیده بانی تیزهوش ،از کوچکترین حرکت دستگاه غافل نبوده است .

پلک برهم نمی هشت تااین که به خواسته اش جامعه عمل پوشانده شود. که جلوه های آن را در مخالفت با تاسیس مجلس موسسان ، بی حجابی ، خانه زن ، محاکمه واعدام آیه الله کاشانی و… به عیان می بینیم .

امااوضاع واحوال و شرایط اجتماعی ، در نظرگاه آن مرحوم ، برای حرکت بنیادین و دگرگونی اساسی مهیا نبود، زیرا:

1. دفاع دستگاه ازاسلام

دستگاه ، خود را مدافع اسلام و مطیع اوامر علما می دانست .

قدرت حاکم دوران ، آنگاه که در پی استوارسازی بنیادهای حکومت بود، از هیچ تلاشی دراین زمینه فروگذاری نکرد.

در بسیاری از موارد، در برابر دستور علما و در راس آن آقای بروجردی ، سر تسلیم فرود می آورد. بااین حساب ،امکان نداشت به مردم کوچه و بازار، شهر و روستا باوراند که در پشت پرده قضایا دگراست .

2. عدم بلوغ جامعه :

مردم ، به خاطر سالیان متمادی سایه شوم استبداد بر سر آنان ،از نظر تجلیل و فهم مسائل سیاسی اجتماعی ، در حد بلوغ نبودند.

جامعه نابالغ هم ، برای به دوش کشیدن مشکلات یک حرکت بنیادین اجتماعی ، ناصبوراست و ناپایدار.ازاین روی مرحوم بروجردی نمی توانست حرکتی را بباغازد که زیربار مشکلات تنها بماند و حرکت نافرجام .

3. حوزه نامنسجم و ضعیف :

بروجردی ، وارث حوزه ای بود که دست تطاول ظلم و بیداد، مراکز متعدد تصمیم گیری و… آن رااز هم گسسته بود. طلاب ،از نظر فکری و علمی پایین بودند و دانشهای دین در غربت .

بروجردی ، برای درافتادن با دستگاه و تغییر دادن اوضاع واحوال و سر و سامان دادن به زندگی مردم ،از بازوی فکری برخاسته از حوزه ، که از آرمانهای وی دفاع کند و تفکراورا در سرتاسر کشور گسترش بدهد، محروم بود.

این که انقلاب اسلامی ، توانست در مدتی کوتاه ، دراقصی نقاط این سرزمین ، حتی در کوره دهات ، شعاع خود را بگستراند، به همت والای فرزندان حوزه بود و عالمان بیدار شهرستانها که هر یک ، خود، شیری بودند در کنام .

4. خوف از هرج و مرج :

اندیشه های الحادی غرب و شرق ، درهای بسته را می گشودند. تا اندرونیها راه یافته بودند.

سنگرهای دینی ، یکی پس از دیگری با هیاهو و جنجال و تبلیغات زهرآگین ، تصرف می شد. آن جا که اندک مقاومتی بود و مارک واپس گرا و ارتجاع ، نمی توانست ، آن را درهم شکند، زور بود که میدان دار می شد!

میکرب الحاد، به جان ملتهای مسلمان ،از جمله ایران افتاده بود. فوج فوج فرزندان اسلام رااز آبشخوراصلی جدا می کردند.از کتابها و مجلات ، علیه اسلام شرر می بارید. در کوی و برزن ،این اسلام بود که آماج حملات قرار گرفته بود. بهائیان ، به کمک دستگاه ، در بسیاری از شهرهای مقدس این سرزمین ، لش گندیده و تعفن گرفته خود را تحمیل کرده بودند.

لاشخورهای تجزیه طلب ، در گوشه و کنار، در فکر آن بودند که این سرزمین از پا بیفتد، تا تکه پاره اش کنند.این یک سوی جریان ، سوی دیگر جریان نظام شاهنشاهی بود.

کسی شک ندارد که نظام شاهنشاهی ، تباهی آفرین است . میکربی است که به بدنه هر ملتی جاخوش کند، تا آن ملت رااز پا در نیاورد، دست بردار نیست . در عین حال ،از بی حکومتی واز هم گسیختگی و حاکمیت هرج و مرج ، قابل تحمل تر بود.

ازاین روی ، آیه الله بروجردی ،از یک طرف می دید دستگاه از قدرت او واهمه دارد و نمی تواند شعائراسلامی را نادیده بگیرد و به گونه ای آشکار، به مخالفت به اسلام برخیزد، واز طرف دیگر، در توان خود نمی دید با فروپاشی نظام ، که در هر حال ، به ظاهر شریعت پایبند بود و در برابر علماء تسلیم ، سر و ته قضیه را به هم بیاورد والحادگرایان و تجزیه طلبان ، پایبند بود و در برابر علماء تسلیم ، سروته قضیه را به هم بیاورد والحادگرایان و تجزیه طلبان ،ازاین فروپاشی بهره نبرند و زمام رااز دست او نگیرند و قضایای گذشته تکرار نشود .

5. بازسازی حوزه :

بروجردی ، وظیفه خود می دانست که حوزه رااز نابسامانی که گرفتارش شده بود و بسان خوره از داخل نابودش می کرد، نجات بدهد. حرکتهای تند سیاسی را به صلاح حوزه نمی دانست و خوف آن را داشت که این شیرازه از هم بپاشد و برای آینده هیچ کاری نتوان صورت داد.

حوزه گرفتار فقر و مذلت و با دانشی اندک ، نمی توان دوام بیاورد، ازاین روی باید دورانی نسبتا طولانی به بازسازی آن مشغول شد و بروجردی این مهم را به خوبی انجام داد و حوزه را برای یک حرکت عمیق علمی ، سیاسی ،اجتماعی و… آماده کرد:

آیه الله فاضل دراین باره می گوید:

[به نظر من آیه الله بروجردی و تلاشهای آن بزرگوار، زمینه سازانقلاب اسلامی بود، زیرا آیه الله بروجردی ، به حوزه قم رشد داد، شخصیت داد. مبارزات حضرت امام ، در پرتواین شخصیت حوزه بود که ثمر نشست .اگر نبوداین هویت و عظمت حوزه ، که آیه الله بروجردی ، بدان بخشیده بود، مسلماانقلاب و حرکتی سازنده پا نمی گرفت].

رئیس جمهور، جناب حجه الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی درباره نقش آیه الله بروجردی در پی ریزی انقلاب می گوید:

بعداز خفقان شدید رضاخان قزاق و قلع و قمع کردن روحانیت و ممنوع کردن لباس روحانیت و بستن مدرسه ها و حسینه ها و مساجد، در ابتدای حکومت محمدرضا پهلوی ، که ضعیف بود و نمی توانست آن سیاست را تعقیب بکند، یکی از کارهای بسیار مهم و باارزش شیعه ، که مرحوم آیه الله العظمی بروجردی ، سهم عظیمی دراین کار دارند، تشکیل و توسعه حوزه علمیه قم و حوزه های دینی بود .

در ده سال : بین 1330 تا 1340 که روحانیت تا حدودی خاموش است ، حوزه علمیه قم کاری کرد شبیه کاری که امام صادق کرد. هزارها طلبه پرشور، متدین ، با مطالعه و آشنای به مسائل روز تربیت شدند واینها ذخیره انقلاب شدند واگراینها نبودند، محال بود درایران بشود رژیم پهلوی را شکست .البته با معجزه چرا.امااینها با مراحل طبیعی کردد.

هزارها طلبه ، که سالی چند بار می رفتند تااعماق روستاها و معرفت وانقلاب می بردند و بر می گشتند به حوزه واز آن جا،احساس مردم را و درک مردم را و نیاز مردم را و واقعیت جامعه را به حوزه منتقل می کردند .

( مکتب جمعه ، ج 3.379 )

………………………………………………………………………..

منبع: مجله حوزه،شماره 43-44، سر مقاله  ،ص 6.

 

 

 

پاسخی بگذارید