ایادی در دوران نخستوزیری هویدا تا توانست وزیر بهائی وارد كابینه كرد و این وزرا بدون اجازهی وی هیچ كاری نمیكردند. به نحوی میتوان گفت كه سلطان واقعی ایران یك بهائی بود و در زمان وی ، بهائیها مشاغل مهمی داشتند و در ایران بهائی بیكار وجود نداشت و جمعیت آنها در ایران در زمان ایادی به سه برابر رسید…
نگاه مرجعیت شیعه به بهائیت بعد از شهریور 1320 یك نگاه دینمدارانه بود . اینها گروهی بدعتگذار و دینساز بودند كه هدفشان به گفتهی مرحوم بدلا ، سست كردن عقاید جوانان بوده و در اصل ، این فرقه برای تضعیف دین اسلام پیریزی شده بود و مكتب آنها بر هیچ بنیادی استوار نبود. افزون بر وابستگی آنها به بیگانگان و قدرتمند شدن تدریجی آنان در ایران ، بیم آن میرفت كه بر مؤمنان سلطه یابند ؛ لذا روحانیت در همان حال با بابیت و بهائیت مخالف بود . (1)
در ماجرای نفوذ بهائیان ، دستهای استعمار به خصوص آمریكا نمایان بود و آیتالله بروجردی از نفوذ سریع و گستردهی بهائیان با ورود دكتر ایادی به عنوان طبیب مخصوص شاه در رأس حكومت ، احساس خطر مینمود و ملاحظه میكرد كه چگونه بابیان و بهائیان رگ و ریشهی حكومت اسلامی را به دست میگیرند .
ایشان حتی زمانی كه در بروجرد حضور داشتند ، شاهد فعالیت بهائیان بودند ؛ ابتدا سعی كردند از راه قانونی جلوی اقدامات آنها را بگیرند و چون با كارشكنی دولتمردان مواجه شدند ، ناچار به عنوان اعتراض ، شهر را ترك گفتند و به دنبال آن ، مردم شهر به هیجان آمدند . در این هنگام ، دولت احساس خطر كرد و فورا مقدمات بازگشت ایشان را فراهم نمود و طی یك اقدام فوری ، محافل علنی بهائی را تعطیل و ممنوع اعلام كرد و افراد وابسته به آنها را از ادارات دولتی اخراج نمود . پس از آن آیتالله مورد استقبال پر شور مردم قرار گرفتند و وارد شهر شدند . (2)
بهائیان در ایران محافلی را تشكیل میدادند و از رهبرشان در عكای اسرائیل پیروی میكردند . آنان در یكی از اعلامیهها به محافل بهائی دیگر اعلام كردند كه برای وصول به سرمنزل مقصود ، در این چند ماه باقی مانده از آخرین سال قرن اول دورهی بهائیت ، باید با همتی بینظیر و فعالیتی بی مثیل مراحل باقیه را پیمود و در این راه نهایت جدیت و مداومت را نمود ، تا دستور مطلع مقدس به نحو اكمل و اتم اجرا و تنفیذ گردد . (3)
گسترش فعالیت بهائیها و نفوذ آنان در دستگاهها و ادارات دولتی ، سبب شد كه مردم شهرهای مختلف با ارسال نامهها و تلگرافها ، مقامات دولتی و علمای تهران و شهرستانها را از این وضع آگاه سازند و شكایات خود را به گوش آنان برسانند .
مرحوم فلسفی ، واعظ شهیر ، در انتقاد از شاه از اینكه یك بهائی به نام « ایادی » را به عنوان طبیب مخصوص خود انتخاب كرده بود ، در مسجد شاه با صراحت گفت : « اعلیحضرت ! مملكت این همه طبیب مسلمان دارد . مردم ناراحت هستند از اینكه یك بهائی طبیب مخصوص شماست . او را عوض كنید » . ولی شاه او را تغییر نداد و حتی از حرفهای آقای فلسفی ناراحت شد ، و گفت : « اینها چه كار به طبیب من دارند ؟ » (4)
همین طبیب بهائی ، با نفوذترین فرد دربار و به تدریج با نفوذترین فرد كشور شد و برای خود در حدود 80 شغل ایجاد كرد و حتی دادن بسیاری از مقامات و درجات به دست وی صورت میگرفت . ایادی در دوران نخستوزیری هویدا تا توانست وزیر بهائی وارد كابینه كرد و این وزرا بدون اجازهی وی هیچ كاری نمیكردند. به نحوی میتوان گفت كه سلطان واقعی ایران یك بهائی بود و در زمان وی ، بهائیها مشاغل مهمی داشتند و در ایران بهائی بیكار وجود نداشت و جمعیت آنها در ایران در زمان ایادی به سه برابر رسید . (5)
حسین فردوست كه خود یك درباری بود ، میگوید : « من كه در دربار بودم ، نمیدانستم كه آیا شاه بر ایران سلطنت میكند یا ایادی ؟ او بهائیها را در همه جا گمارده و بر مردم مسلط كرده بود » . بسیاری از بهائیها در [شناسنامهشان] در مقابل مذهب مینوشتند« مسلمان » ؛ در حالی كه بهائی بودند . در واقع ایادی مهمترین مهرهی بیگانه و جاسوس انگلیس و سپس آمریكا بود .
نامههای زیادی به دست آیتالله بروجردی میرسید كه از گسترش فعالیت بهائیان حكایت داشتند . مردم به اطلاع ایشان میرساندند كه فلان فرماندار و یا رئیس فلان اداره بهائی هستند و چهها كه نمیكنند . این گونه شكایات و نامهها آیتالله را بر آن داشت كه به صورت جدی وارد صحنهی مبارزه با بهائیان شود . (6)
آیتالله در سال 1329 طی نامهای به آقای فلسفی اعلام كردند كه با نخستوزیر ، رزمآرا ، ملاقات كند و به دنبال شكایت مردم الیگودرز جلوی فعالیت بهائیان را بگیرد . (7)
بهائیان در شهرهای مختلف دست به اقداماتی زدند ؛ از جمله در یكی از دهات یزد ، بهائیها چند نفر از مسلمانان را به قتل رساندند . آیتالله بروجردی در این باره اقدام كردند كه قاتلین محاكمه و مجازات شوند . این واقعه سبب شد كه مردم به فكر كشتن سران بهائی بیفتند و دكتر برجیس یهودی بهائی شده را در كاشان كشتند . (8)
در سیزدهم دی ماه 1328 در ابرقو چند نفر بهائی شبانه به خانهی پیرزنی شیعی كه بر اعتقادات خود پای میفشرد ، حمله كردند و شش نفر را به طرر فجیعی به قتل رساندند . جرم این پیرزن این بود كه به بهائیها فحاشی كرده و نیز در مساجد و مجالسی كه وعاظ مشغول موعظه بودند ، در پای منبر با صدای بلند فریاد زده بود كه عباس افندی و سران بهائی را لعن كنید . (9(
در سروستان محلی وجود داشت كه عدهای از مردم آن بهائی بودند . البته مسلمانان آنجا كمتر از بهائیها نبودند ،ولی به قدری بین آنها اختلاف وجود داشت كه حاضر میشدند برای سركوب همدیگر از بهائیان كمك بگیرند و با آنها همكاری كنند . در یكی از روزهای سال 1329 در ماه مبارك رمضان ، محمدحسین ارسنجانی برای تبلیغ به سروستان رفت و اوضاع متشنج آنجا را دید و خود عینا مشاهده كرد زمانی كه مردم مشغول عزاداری در مسجد بودند ، یك عده ریختند توی مسجد و به مردم اهانت كردند و حتی بهائیها چاه حمام مسجد را پر كردند . روزی زن كدخدا شمسالدین ، توی حمام مشغول استحمام بود اینها به حمام زنانه هجوم بردند و زن كدخدا را لخت و عریان از حمام بیرون كشیدند (10)
طی سالهای 1325 به بعد ، از شهرهای مختلف دربارهی نفوذ بهائیها ، سیل شكایتها به دست آیتالله بروجردی و مسئولان دولتی میرسید . آیتاللهبروجردی با دادن تذكراتی به دولتهای وقت كوشیدند تا از نفوذ بهائیها جلوگیری كنند . در 28 شهریور 1328 ضمن نامهای به آقای فلسفی نوشتند :
« ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روی عمد و قصد است نه خطا و سهو و تظاهراتی كه نادرا [از سوی دولت] مشاهده میشود ، علیه آنها ، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقیقت و این دستگاه یا آلت صرف و متحرك و بدون اراده و اختیار است یا به غلط مصلحت مملكت را در تقویت و موافقت منویات اینها تشخیص داده ، یا مصلحت شخصیهی خود را بر مصلحت مملكت ترجیح میدهد . به هر تقدیر مذاكرات در این موضوعات را لغو و بیهوده میبینم ؛ لذا ابدا در این موضوعات و غیر این موضوعات مطلبی ندارم » . (11(
به هر حال فعالیتهای بهائیها و بیتوجهی دولتهای وقت و شخص شاه به این مسئله آیتالله را ناراحت و متأثر كرد و در سال 1333 طی نامهای دیگر از آقای فلسفی خواستند با شاه ملاقات كند و اعتراض و گلهمندی آیتالله را از وضعیت بهائیان به اطلاع او برساند . (12)
رفتارهای نادرست بهائیان و تبلیغ و ترویج بهائیت در ایران و نیز نفوذ آنان در دستگاههای دولتی موجی از حساسیت و مخالفت را بین مردم برانگیخت و مردم با ایمان با طومارهایی بار دیگر آیتالله بروجردی را در یك فشار شدید افكار عمومی قرار دادند . آیتالله بروجردی ابتدا سعی كردند از طریق دولتهای وقت و ارسال نامه به وسیلهی آقای فلسفی خطر بهائیان را گوشزد كنند ؛ ولی تذكر آیتالله اثر نكرد . پس از رزمآرا ، مصدق به نخستوزیری رسید و آقای فلسفی پیام آیتالله را دربارهی فعالیت بهائیان به وی اعلام كرد و گفت : « شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهائیها در شهرستانها فعال هستند و مشكلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد كردهاند ؛ لذا مرتبا نامههایی از آنان به عنوان شكایات به آیتالله بروجردی میرسد . ایشان لازم دانستند كه شما در این باره اقدام بفرمایید » . دكتر مصدق به گونهی تمسخرآمیزی ، قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت : « آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهائی فرقی ندارد . همه از یك ملت و ایرانی هستند ». (13)
با توجه به اینكه اقدامات آیتالله بروجردی به جایی نرسید ، آقای فلسفی در سال 1334 به ایشان عرض كرد : « آیا شما موافق هستید مسئلهی بهائیها را در سخنرانیهایی كه در مسجد شاه ایراد میكنم و به طور مستقیم از رادیو پخش میشود ، تعقیب كنم ؟ » ایشان فكری كردند و فرمودند : « اگر بگوئید خوب است . حالا كه مقامات گوش نمیدهند ، اقلا بهائیها در برابر افكار عمومی كوبیده شوند » . (14)
آیتالله به آقای فلسفی گفتند : « قبلا این موضوع را به شاه بگویید كه بعدا مستمسك به دست او نیاید كه كارشكنی و پخش سخنرانی را از رادیو قطع كند » بعد از مدتی آقای فلسفی شاه را در جریان مسئلهی نفوذ بهائیان قرار داد و شاه هم گفت : « بروید بگوئید » (15(
آقای فلسفی موضوع را به وعاظ تهران نیز اعلام كرد كه در مساجد و در ماه رمضان علیه بهائیان دست به تبلیغ بزنند . ماه رمضان فرا رسید و موضوع مبارزه علیه بهائیان در رأس كلیهی مطالب وعاظ و روحانیون قرار گرفت . هماهنگی روحانیون در مبارزه علیه بهائیها و به خصوص پخش مستقیم اظهارات آقای فلسفی از رادیو ، كم كم افكار و اذهان عمومی را به خود جلب كرد و در مدت كوتاهی كلیهی مسائل سیاسی و وقایع جاری كشور را تحتالشعاع قرار داد(16)
آیتالله بروجردی در مصاحبهای با روزنامهی كیهان ، نقطه نظرات خود را دربارهی بهائیان چنین اعلام كردند :
1- در جریان مبارزه با بهاییها نظم و آرامش در سراسر كشور برقرار شود.
2- باید حظیره القدس را ویران كرد و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه باشد .
3- كلیهی بهائیان از ادارات دولتی و بنگاههای ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد كه طرحی را از مجلس بگذرانند كه تمام بهائیان از كشور خارج شوند . (17)
با وجود سفارشات آیتالله بروجردی و روحانیون مبنی بر ایجاد نظم و آرامش ، مردم كه از جسارتها و خصومتهای بهائیها به تنگ آمده بودند ، بسیاری از محافل بهائی را تخریب و در تهران نیز مركز بهائیان به نام « حظیره القدس » را تصرف كردند.
سرانجام با فشارهای مردمی ، شاه طی اعلامیهای اظهار داشت:
« چون تظاهرات و تبلیغات فرقهی بهائی موجب تحریك احساسات عمومی شده است ، لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی ، دستور داده شد قوای انتظامی ، مراكز این فرقه را كه حظیره القدس نامیده میشود اشغال نمایند كه از هر گونه پیشامدهای احتمالی جلوگیری شود . اینك فرمانداری نظامی شهرستان تهران از همهی هم میهنان عزیز انتظار دارد در این مورد نیز مراعات نظم عمومی را نموده و از هر گونه تظاهرات و حركات خودسرانه كه مخل انتظامات عمومی است، جدا بپرهیزند و یقین داشته باشند كه دولت در اجرای منویات اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی به احساسات و تمایلات مردم توجه داشته و همواره در اندیشهی آسایش و بر آوردن نیازهای عمومی است » (18)
آیتالله بروجردی از تلاشهای آقای فلسفی به خاطر مبارزه با بهائیان ابراز شادمانی و بر ادامهی مبارزه و مقابله با آنها تأكید كردند.
به دنبال بسته شدن حظیره القدس و شدت یافتن مبارزات روحانیت علیه بهائیها سیل نامهها در حمایت از این مبارزات سرازیر شد؛ به طوری كه روزی تقریبا بیست نامه و تلگراف میرسید و آقای فلسفی روزی چهار ساعت از وقت خود را صرف مطالعهی آنها میكرد . (19(
آیتالله بهبهانی هم طی تلگرافی به شاه از اقدام وی برای بستن حظیره القدس تشكر كرد و نیز طی تلگرافی به آیتالله بروجردی ، آن روز را برای مردم عید دانست و به ایشان تبریك گفت .
آیتالله آقا سید عبدالهادی شیرازی از نجف در تأیید مبارزات آیتاللهبروجردی اعلامیهای صادر كرد كه آقای فلسفی آن را در منبر قرائت نمود . از سراسر ایران طومارهایی ارسال شد كه بزرگترین آنها طوماری بود كه از كرمانشاه رسید و شصت – هفتاد هزار نفر آن را امضا كرده بودند. (20)
با همهی این تبریك و تشكرها ، بر اثر نفوذ بهائیان در كنگرهی آمریكا ، شاه تحت فشار قرار گرفت و مصمم شد مانع از سخنرانی آقای فلسفی شود . از طرف شاه ، سرلشكر علوی و سرتیپ بختیار نزد آقای فلسفی آمدند و پیام شاه را مبنی بر خودداری از سخنرانی به وی ابلاغ كردند و گفتند : « آقای فلسفی ! ما الان حضور اعلیحضرت بودیم . امر فرمودند كه ما دو نفر با هم اینجا بیاییم و به شما ابلاغ كنیم كه از امروز به بعد دیگر دربارهی بهائیان صحبت نكنید» .
آقای فلسفی در جواب گفت : « این به مصلحت نیست » و چهار پیشنهاد داد ؛ 1- اول اینكه پخش سخنرانی مرا از رادیو متوقف كنید . 2- الان مرا بگیرید و زندانی كنید . 3- روی منبر بگویم امروز سرلشكر علوی و تیمسار بختیار به منزل من آمدهاند و از طرف اعلیحضرت پیام آوردهاند كه دیگر دربارهی بهائیان حرفی نزنم . 4- صحبتهایم را به همان سبك ادامه دهم.
آن دو نفر پیشنهادات آقای فلسفی را نپذیرفتند و گفتند : « به اعلیحضرت توهین میشود » . آقای فلسفی در جواب گفت : « اگر بگویم اعلیحضرت گفته ، به ایشان توهین میشود ، اما اگر اسلام ، مسلمانان ، آیتالله بروجردی و من مورد اهانت واقع شویم مانعی ندارد ؟ » و مذاكره بدون نتیجه قطع شد و فلسفی به سخنرانی خود علیه بهاییان تا آخر ماه رمضان ادامه داد . (21)
در همین زمان طرحی توسط عدهای از نمایندگان مجلس تهیه شده و به موجب آن، این فرقهی ضاله ، غیرقانونی اعلام شد و بنا شد پیروان آن از ادارات اخراج شوند ، اما دولت پیشدستی و علم بخشنامهای صادر كرد و برای توضیح در مجلس حاضر شد و اعلام كرد كه دولت برای جلوگیری از فعالیتهای مضرهی این دستهها ، قوانین كافی در دست دارد و میتوانیم این كار را به نحو احسن انجام دهیم.سید احمد صفایی هم پیام آیتالله بروجردی را مطرح كرد و عدهای از نمایندگان گفتند : « فرقهی بهائی غیرقانونی است و احتیاجی به قانون ندارد » (22)
مبارزه با بهائیان به دلیل كارشكنیهای دولت و همچنین سرسپردگی شاه به قدرتهای اروپایی و آمریكایی كه حامیان اصلی بهائیان بودند ؛ به آن مقصد اصلی كه منظور نظر بود ، نرسید. اما آثاری به همراه داشت. از جمله اینكه از تبلیغات آنها كاسته شد و بسیاری از مسلمانان كه با تحریك مالی تظاهر میكردند بهائی هستند ، توبه كردند و نیز تعدادی از بهائیان از كشور خارج شدند . ایادی هم به مدت 9 ماه به ایتالیا رفت و امید بهائیان به پیروزی ، با شكست مواجه شد ؛ اما آنچه نفوذ بهائیان را در ایران از بین برد ، پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی در سال 1357 به رهبری امام خمینی (ره) بود ؛ ایشان قدرت عوامل آمریكایی و صهیونیستی را از بین برد و آنان را متواری كرد و حكومت اسلامی را برای ایران به ارمغان آوردند . (23(
……………………………………………………………………………..
1- روحالله حسینیان،پیشین ،ص 397 و هفتاد سال خاطره از آیتالله سید حسین بدلا ، پیشین،ص 215.
2- شكوه فقاهت ، ( یادنامهی حضرت آیتالله حاج آقا حسین بروجردی ) ، قم ، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1379 ، ص 242 ، عبدالرحیم اباذری ، ص 101.
3- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 397.
4- رسول جعفریان ، پیشین ، ص 100 ، علی دوانی ، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، علی دوانی ، تهران ، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382 ص 194.
5- خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، صص 195 – 196 ، علی دوانی ، پیشین ، ص 248
6- علی دوانی ، پیشین ، ص 248 ؛ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 194
7- متن نامه به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
به عرض میرساند ، امید آنكه وجود محترم از بلیات محفوظ بوده ، موفق و مؤید باشید . چند روز است كه از اطراف به وسیلهی مكاتیب و تلگراف به من از فرقهی ضالهی بهائیه شكایت میكنند . از جمله مكتوبی است كه از اطراف كرمان رسیده و تلگرافاتی است كه از الیگودرز مخابره و رونوشت را به حثیر دادهاند . مكتوبی هم امروز از جناب مستطاب ثقةالاسلام آقای شیخ محمد مصدرالاموری كه در الیگودرز است رسیده ، چنین معلوم میشود كه بخشدار و سایر رؤسای ادارات از فرقهی ضالهی بهائیه حمایت میكنند و قاسم فولادوند به واسطهی حماقتی كه دارد ، بخشدار و غیره را تقویت مینماید ؛ لذا عدهای از مسلمین آنجا در تلگرافخانه متحصن شدهاند.
خواهشمند است جنابعالی جناب اشرف آقای نخستوزیر را ملاقات كنید و مطلب را به ایشان برسانید كه هر چه زودتر قضیه را خاتمه دهند كه منجر به نزاع و مقابله و خونریزی نشود . در خاتمه سلامت و سعادت جناب مستطاب عالی را از خداوند تعالی مسئلت مینماید .
والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته
تاریخ 10 شهر شوال 1369 حسین طباطبایی
(ر.ک:خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 198(
8- خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 198
9- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 398
10-غلامرضا كرباسچی ، پیشین ، ص 165
11- رسول جعفریان ، پیشین ، ص 100
12-متن نامه چنین بود :
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض عالی میرساند چندی قبل ، از آبادان مكتوبی از بعضی وكلای حقیر رسیده بود و اظهار داشته بودند كه تقریبا ادارهی امور نفت آبادان با فرقه بهائیه شده . حقیر فراموش كردم قضیه را ؛ به واسطهی قضایای دیگری كه پیش آمده كه هر كدام از آنها مهم و شایان توجه است . دیروز مكتوبی دیگری از بعضی وكلای حقیر رسید كه مؤید مكتوب اول بود . نمیدانم اوضاع ایران به كجا منجر خواهد شد ؟ مثل اینكه اولیای امور ایران در خواب عمیقی فرو رفتهاند كه هیچ صدایی هر چند مهیب باشد ، آنها را بیدار نمیكند . علی ای حال لازم است جنابعالی را مطلع كنم ، شاید بشود در موقعی ، بعضی از اولیای امور را بیدار كنید و متنبه كنید كه قضایای این فرقه كوچك نیست ، عاقبت امور ایران را از این فرقه ، حقیر خیلی وخیم میبینم . به اندازه [ای] اینها در ادارات دولتی راه دارند و مسلط بر امور هستند كه دادگستری جرأت اینكه یك نفر از اینها را كه ثابت شده است قاتل بودن او در ابرقو پنج مسلمان بیگناه را ، مجازات نمایند [ندارد] و عجب آنكه محمد شیروانی مكتوبی به من نوشته ، آن را هم فرستادم ملاحظه فرمایید و ببینید اوضاع ایران چیست و دادگستری ایران با چه دستی اداره میشود . نمیدانم با كه باید صحبت كرد و با كدام ناقوس ، خوابیدهها را بیدار كرد . به هر تقدیر اگر صلاح دانستید از دربار وقت بخواهید و مصائب را به عرض اعلیحضرت همایونی برسانید . اگرچه گمان ندارم اندك فایده [ای] مترتب شود . حقیر به كلی از اصلاحات این مملكت مأیوسم .
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته
8 شوال 1373/ حسین الطباطبایی » (ر.ک: خاطرات حجتالاسلام فلسفی ، ص 199(
13- روحالله حسینیان ، پیشین ، صص 399-400.
14- خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 200.
15- همان.
16- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 401.
17- محمد علیآبادی ، پیشین ، ص 220 ، روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 402.
18- روحاله حسینیان ، پیشین ، ص 402.
19- همان.
20- همان ، صص 402-403.
21- همان ، ص 403 ؛ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، پیشین ، صص 205-207.
22- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 404 ؛ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 207.
23- روحاله حسینیان ، پیشین ،صص 405-406 ، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 210.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی