مرحوم آية الله بروجردى , دراواخر سال 1328 هجرى قمرى , به دنبال دريافت نامه اى از والد مكرمشان مرحوم حجة الاسلام والمسلمين , حاج سيدعلى طباطبائى , كه حاكى از تقاضا و تاكيد فراوان ايشان مبنى بر حركت به بروجرد بود, پس از نه سال اقامت در نجف اشرف , عراق را به سوى مسقط الراس خويش (بروجرد) ترك گفتند. درابتدا, قصدايشان آن بود كه : پس از توقف كوتاهى در بروجرد, دوباره به نجف اشرف مراجعت نمايند, ولى مرگ پدر, در سال 1329, (نزديك به شش ماه پس از مراجعت ايشان ) و آثار ناشى از آن , چون كفالت برادران و خواهران , كه همه ازاو كوچكتر بودند, بر طول اين اقامت موقت افزود. پس از گذشت چند ماه از مرگ پدر,ايشان تصميم گرفتند كه به همراه عائله پدر, به نجف اشرف مراجعت كنند. مقدمات سفر را نيز, فراهم ساختند. دريافت چند نامه ازاستاد بزرگوارشان , مرحوم آخوند خراسانى , كه آخرين آنها در تسليت ارتحال پدر بود, و تاكيد فراوان اين شخصيت بزرگ علمى , در بازگشت به نجف اشرف , عزم ايشان را در مراجعت جزم بيشترى مى داد.
ولى وقوع حادثه اى عظيم , كاخ آمال اين مسافر آماده حركت را فرو ريخت و آن دريافت خبر رحلت غير منتظره استاد بزرگوارشان , علامه مولى محمدكاظم خراسانى , در 21 ذيحجه 1329 بود.اين حادثه ,ايشان را به يك اقامت اجبارى سى وشش ساله در بروجرد, وادار ساخت ( از سال 1328 تا روز پنجشنبه 26 صفر 1364 كه روز ورودايشان به قم است) .
بيشترين تعلق خاطر مرحوم آية الله بروجردى , درايام اقامت در نجف اشرف , به مرحوم آخوند بود.ايشان ,اگر چه در درس فقيه عالى مقام , علامه شيخ فتح الله نمازى شيرازى , معروف به شيخ الشريعه اصفهانى (1266-1339- ه.ق ) و چندگاهى نيز در درس سيدالفقها, علامه سيدمحمدكاظم طباطبائى يزدى صاحب عروة (1337-1247) شركت كرده اند ولى , عمده ترين تكيه گاه علمى ايشان دراين ايام , درس مرحوم آخوند بوده است .
ايشان , در تمام مدت نه سال اقامت در نجف , در درس مرحوم آخوند ( هم فقه و هم اصول ) شركت داشته واز جهات مختلف , مورد عنايت خاص ايشان بوده است .
بنا به نقل خودايشان :
… روزى كه به حوزه درس مرحوم استاد وارد شدم , در عداد كم سال ترين و جوانترين طلاب حوزه بحث ايشان بودم . مرحوم آقاى آخوند, كه با مهابت خاصى آن حوزه بزرگ و پرجنجال رااداره مى فرمودند, زياد به اشكالات اشخاص توجه نمى كردند و من هم چند روزى حرفى نزدم , ولى همه اشكالاتى را كه به نظرم رسيده بود, در كاغذى نوشته , همراه خود داشتم . اتفاقا, روزى در كوچه خدمت مرحوم آخوند رسيدم . معلوم شد به ديدن آقاى تازه واردى مى روند. من هم بعداز سلام و عرض ادب , در خدمت ايشان روانه خانه آن آقا شديم . مرحوم استاد, در حالى كه از طرف آقاى تازه وارد،مورد استقبال قرار گرفته بود،به خانه وارد و در جاى خود جلوس فرمودند. من هم در رديف چند نفرى كه در كناراطاق نشسته بودند, در گوشه اى نشستم . تشريفات مجلس به عمل آمد و تعارفات معمول انجام پذيرفت . مجلس را سكوتى فرا گرفته بود. من از جاى خود برخاسته در حالى كه اشكالاتى را, كه قبلا نوشته و حاضر داشتم , به دست گرفته بودم در جلوايشان به زمين نشسته و كاغذ را به دست ايشان دادم . بعدازاين كه نگاه دقيقى به صورتم نمود, كاغذ را از دستم گرفت و با نگاهى سطحى , شروع به مطالعه مي كرد، با نظر دقيق تر و توجه بيشتر به مطالعه ادامه مى دادند. خيال مى كنم يك – دوبار, با دقت مطالب نامه را مرور كردند. سكوت سنگينى فضاى اطاق را فرا گرفته بود. بعداز مدتى سراز كاغذ برداشته در حالتى كه قيافه ملاطفت آميزى به خود گرفته بودند, فرمودند: حرف خوبى است , فردا در مباحثه به من بدهيد تا جواب بدهم . لذا فرداى آن روز, در مباحثه نامه را به دست ايشان دادم . ايشان نامه را گرفته و با دقت مطالعه فرمودند. و بعد به من فرمودند: اشكال خود را بگوئيد.
من هم , در ميان قيافه بهت زده حاضرين ,اشكالاتى را كه به نظرم رسيده بود, بيان كردم . و مرحوم آقاى آخوند هم , كاملا متوجه بيانات من بودند. بعدازاين كه تمام شد, فرمودند:
من اشكالات شما را تقرير مى كنم تا آقايان خوب توجه كنند چون اشكال مفيدى است . و آن وقت بعداز تقريراشكالات شروع به جواب دادن كردند.(1)
واين ارتباط ادامه يافت . به تدريج , خصوصيت بيشترى پيدا كرد, تا جائى كه در وقت مراجعت ايشان از نجف بنا به نقل خودايشان , مرحوم آخوند بسياراحساس دلتنگى و تاسف داشتند. ميزان اين تاثيراز مفارقت ايشان , به خوبى از چند نامه اى كه مرحوم آخوند, بعداز مراجعت ايشان از نجف نگاشته اند, پيداست .
غيراز جهات علمى , جهات معنوى مرحوم آخوند نيز, ايشان را بسيار تحت تاثير قرار داده بود. با اين كه ايشان , نسبت به قضاياى مشروطه و نحوه دخالت مرحوم آخوند در آن , خوشبين و راضى نبودند و بارها مى فرمودند:[ من از آن قضايا آموختم كه : نبايد هيچ گاه در كارى كه مبدا و مختم آن از نظرم معلوم نيست , دخالت كنم].
از خودايشان نقل شده است كه فرمودند :
[در مراجعت از نجف و قبل از فوت مرحوم آخوند, در خواب ديدم كه مرحوم آخوند, در يك بلندى (در جائى مثل پشت بام ) قرار گرفته اند و در حال حركت به سوى لبه و پرتگاه آن مى باشند. من با شتاب بسيار و حالت پريشان دويدم تاايشان رااز نزديك شدن به آن لبه و پرتگاه باز دارم , ولى موفق نشدم وايشان سقوط كردند. من با ناراحتى فراوان از خواب بيدار شدم].
ايشان ,اين خواب را به قضايائى كه براى مرحوم آخوند دراواخر عمر شريفشان پيش آمد (وايشان قسمتى ازاين قضايا را در بروجرد بودند) تعبير مى كردند.
از جمله قضاياى جالب قضيه ا ى است در نحوه سلوك مرحوم آخوند با ايشان كه آن را جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ عبدالرضا كفائى ,از والد معظمشان مرحوم آية الله حاج ميرزااحمد كفائى (ره ) نقل كردند:
[ مرحوم آخوند براى افراد فاضل حوزه شهريه اى خصوصى ترتيب داده بودند كه به وسيله مقسم بين آقايان تقسيم مى شد. (در آن زمان هنوز شهريه به صورت عمومى به صورتى كه در حال حاضر در حوزه ها معمول است معمول نبود).
تنها شهريه دو نفر را مرحوم آخونداجازه نمى دادند به وسيله مقسم داده شود, بلكه مقيد بودند كه به وسيله من پرداخت شود. و آن دو نفر عبارت بودنداز: مرحوم آية الله حاج سيدابوالحسن اصفهانى و مرحوم آية الله بروجردى , با آن كه در ميان افرادى كه مشمول شهريه خصوصى بودند, شخصياتى چون : مرحوم ميرزاى نائينى , مرحوم آقا ضياءالدين عراقى وامثال آن وجود داشتند].
مرحوم آية الله بروجردى , علاقه وارادت به مرحوم آخوند را تا آخر عمر حفظ كردند. درايام اقامت در قم , زمانى كه مرحوم آية الله حاج ميرزا احمد كفائى (ره ) سفرى به قم نموده بودند,ايشان در مجلس درس حضور يافته و خطاب به فضلاى درس فرمودند:
شنيديم كه فرزنداستاد بزرگوار ما, مرحوم آقاى آخوند, به قم مشرف شده اند. من به عنوان ديدن ايشان , درس را تعطيل مى كنم واز آقايان فضلا مى خواهم كه ازايشان ديدن و تجليل كنند.
آنگاه پس از بيان شمه اى از شخصيت والاى مرحوم آخوند درس را تعطيل كردند.اين كارى بود كه بعدها نسبت به هيچ شصخيت ديگرى تكرار نشد. در هر حال , پايگاه علمى و عملى مرحوم آخوند در نظرايشان , در حدى بود كه حادثه ارتحال اين عالم بزرگوار, باعث شد كه ايشان ديگر موجبى براى تحمل رنج سفر در آن شرائط خاص نبينند .
دراين جا فصلى از زندگى مرحوم آيه الله بروجردى , كه دوران تحصيل ايشان در دو حوزه علمى معروف آن زمان : نجف واصفهان است , پايان مى يابد و فصل جديدى از زندگى ايشان , كه دوران اقامت سى و شش ساله در بروجرداست , آغاز مى شود.
دوران تحصيل ايشان در حوزه ها, مجموعا 19 سال بوده است يعنى ازابتداى سال 1310, تااواخر سال 1328.ازاين مدت , ده سال يعنى ,از سال 1310 تا 1320 را دراصفهان و نه سال بقيه را در نجف اشرف گذرانده اند.
تاثيرى كه در طول اين مدت ,از اساتيد اصفهان گرفته اند, خيلى بيشتراز تاثيرى است كه بعدهاازاساتيد نجف پذيرفتند. خودايشان نيز, به اين مطلب معترف بودند.
اكثر آراى اصولى و نيز روش كار و بحث و شيوه استنباط ايشان در فقه و حتى نحوه تحقيق رجالى تاثير يافته ازاساتيداصفهان است .البته ابتكارات و تازه هاى زيادى از خود, در هر سه مورد به آن افزوده اند.
عمده اهتمام ايشان درايام اقامت دراصفهان , به درس علامه ميرزا ابوالمعالى كلباسى (1315-1247 ه.ق ) بوده است . خصوصا در كار رجال , تاثيرايشان از مرحوم كلباسى , در كتابهاى :[ تجريداسانيدالكافى] و [تجريداسانيدالتهذيب] و غيره به خوبى مشهوداست . با آن كه ايشان , درايام اقامت در نجف , در بحث رجال مرحوم شيخ الشريعه اصفهانى نيز, شركت داشته اند.
از ديگراساتيدايشان دراصفهان , در فقه واصول , مرحوم علامه سيدمحمدباقر درچه اى (1342-1264) و علامه سيدمحمدتقى مدرس (1337-1273) بوده اند. مرحوم آية الله بروجردى ,از هر سه بزگوار, بخصوص مرحوم كلباسى , داراى اجازات اجتهاديه مفصلى هستند.
در فن معقول ,ايشان دراصفهان ,از محضر مرحوم آخوند ملامحمدكاشانى (1333) و مرحوم جهانگيرخان دره شورى قشقائى (1328-1243)استفاده كردند، ولى بعدها در مهاجرت به نجف و بعداز بازگشت به بروجرد,اين كار را دنبال نكردند.
البته از بعضى از شاگردان ايشان , در بروجرد, شنيدم كه :ايشان , درايام اقامت در بروجرد, مدتى به تدريس[ شوارق] پرداخته اند.
از نظر تدريس در حوزه ها, آنچه كه در دست است ,ايشان , دراصفهان , شرح لمعه , قوانين و فصول تدريس مى كرده اند و جمعى از فضلاى اين شهر, در اين درسها شركت داشته اند.
درايام توقف در نجف نيز, فصول را تدريس مى كرده اند.ايشان مى فرموده اند:
[در تدريس فصول , سعى داشتم كه همه اشكالات ايشان را بر صاحب قوانين جواب گويم].
دراين مورد دو قضيه را پدر بزرگوارم نقل مى كردند كه مربوط به ايام اقامت در قم و زعامت ايشان است .
1- …در يكى از روزهاى نوروز بود كه شيخ پيرمردى در حالى كه كاغذى به دست داشت , خود را به زحمت جلوى ايشان رسانيده و نامه اى را به دستشان داد. بعداز قرائت نامه , آقا در حالى كه به قيافه شيخ پيرمرد خيره شده بودند فرموددند: در كدام يك از مباحثه هاى من شركت داشتيد:
شيخ گفت : در قوانين شما در شهراصفهان .
آقا فرمودند: به خاطردارى كه در درس من اين اشكال را كردى و من چنين جوابى به شما دادم .
شيخ پيرمرد در حالى كه ازاين همه حافظه , قيافه تعجب آميزى به خود گرفته بود, عرض كرد: من باز هم از مبناى خودم دست برنداشته ام .
آقا, در حالى كه لبخندى به لب داشتند, فرمودند :[من باز معتقدم كه اشتباه مى كنى]( 2) .
2. در يكى از مناسبت ها, كه مرحوم آية الله حاج سيد محمدتقى خوانسارى (1371-1305) به منزل مرحوم آية الله بروجردى آمده بودند, به ايشان فرمودند:
من در درس فصول شما, در نجف شركت داشته ام . آيا به خاطر مى آوريد؟
مرحوم آية الله بروجردى , در جواب فرموده بودند: به خاطر ندارم .
مرحوم آية الله خوانسارى فرموده بودند: ولى من خوب به خاطر دارم . وازاين كه شمااين مطلب را بخاطر نداريد تعجب نمى كنم، زيرا من استادى مانند شما كمتر ديده ام , ولى شما شاگرد مثل من فراوان داشته ايد.
اين از بزرگواريهاى مرحوم آية الله خوانسارى بود زيرا با آن كه خودشان از مراجع و زعماى حوزه قم بودند, ولى از بيان اين مطلب ابا نداشتند.
مرحوم آيه الله بروجردى از مرحوم آخوند و نيز مرحوم شيخ الشريعه,اجازات مفصلى داشته اند. و با توجه به اين كه سن ايشان , در زمان مراجعت به بروجرد, نزديك به 38 سال بوده است , كسانى كه اجازات را ديده اند,از نحوه تعبيراتى كه در آنها نسبت به ايشان , به كار رفته است ,اظهار شگفتى مى كنند.( 3)
متاسفانه دسترسى به اين اجازات براى ما ممكن نشد.
در هر حال , مرحوم آية الله بروجردى , بااين سوابق به مسقط الراس خويش بروجرد مراجعت نموده و تصميم به اقامت در آن جا گرفتند.
حوزه علميه بروجرد در زمان ورود مرحوم آية الله بروجردى
حوزه علميه بروجرد, يكى از قديمى ترين , حوزه هاى علمى در غرب ايران بوده است . بخصوص در دو قرن اخير,از نظر دارا بودن رجال علم و فضيلت , در درجه اى بوده است كه گويند: روزى علماء و مجتهدين شهر را تا هفتاد نفر شمردند و تازه معلوم شد كه :افرادى چون : حاج سيدشفيع بروجردى , صاحب قواعدالاصول كه مرحوم شيخ مرتضى انصارى , رضوان الله عليه , در راه سفر به عراق , مدت شش ماه براى درك محضراو و نيز درس مرحوم حاج ملااسدالله بروجردى در بروجرد, توقف كردند,از قلم افتاده است .
در زمان بازگشت مرحوم آيه الله بروجردى از نجف ,رياست حوزه علميه بروجرد, با مرحوم علامه شيخ حسين غروى بروجردى ,از شخصيات وزين علمى عصر خويش , بوده است . مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى , در ترجمه ايشان مى نويسد:
[من زعماءالعلماء و روساءالفقها, كان من المراجع الاجلاء فى بلاده , تشرف الى العتباب بالعراق بعد (1300) فحضر فى سامراء مدةعلى المجددالشيرازى و كبار تلامذته كالميرزا محمدتقى الشيرازى زعيم الثوره العراقيه , والسيدمحمدالاصفهانى و غيرهما, و بعد وفاة المجدد فى (1312) بقليل تشرف الى النجف وحضر بحث شيخناالمولى محمدكاظم الخراسانى قليلا, ثم رجع الى بروجرد با جلال واكبار, و حصل على مكانة سامية فكان زعيم الدين والدنيا, و كان ثقة جليل القدر كثيرالبكاء …]( 4) …
و مرحوم سيدمحسن امين درباره ايشان مى نويسد:
كان عالما محققا فقيهااصوليا, و راس فى بلده بروجرد, و كان من اجلاء تلامذة الشيخ ملاكاظم الخراسانى ثم قرا فى سامراء على الميرزا محمدتقى الشيرازى والسيدمحمدالاصفهانى الفشاركى …. ( 5 )
البته غيراز حوزه درسى ايشان , حوزه هاى درسى ديگرى نيزازاجلاء خاندان طباطبائى و غير آن داير بوده است ،ولى مركز توجه فضلاى شهر حوزه درسى ايشان بوده است .ايشان اضافه بر شخصيت علمى , داراى وجاهت و وزانت اجتماعى نيز بوده است . وى , مرجعيت تقليدى بسيارى از مردم بروجرد و شهرهاى اطراف را به عهده داشته است .
ايشان همچنين مورد توجه خاص مرحوم آية الله آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى بوده است . در سفرهايى كه به قم داشته اند, مورد تجليل و تكريم فراوان ايشان قرار گرفته اند.
مرحوم آية الله غروى , در بازگشت مرحوم آية الله بروجردى ,از نجف اشرف ,ازايشان استقبال و تجليل فراوان نموده است .ازابتداى ورود, تقاضاى توقف هميشگى ايشان را در بروجرد داشته اند. دوران اقامت سى و شش ساله مرحوم آية الله بروجردى را در بروجرد, بايدازابعاد گوناگون مورد دقت قرار داد.
زيرااهميت اين دوران ,از نظر تبلور شخصيت علمى ,اجتماعى و سياسى ايشان است , به عنوان فردى كه مدت پانزده سال , زعامت مطلقه شيعه را در دست داشته ,است .
وى اضافه برايجاد حركت علمى در طول اين مدت در حوزه علميه قم , موجد حركت هاى بااهميت ديگرى در طول تاريخ تشيع , چون :انتقال مركزيت از نجف به قم , گشودن باب تفاهم با مراكز علمى تسنن و صدور فتواى تاريخى شيخ محمود شلتوت در جواز تبعيت از فقه جعفرى پس از صدها سال خصومت و تكفير شيعه , گشودن دروازه هاى اروپا ،آمريكا و ديگر نقاط جهان به روى مبلغين شيعه , قدرت همراه با محبوبيت عظيم روحانيت در ميان مردم , پس از ساليان دراز محدوديت و تبليغات سوء, تحت كنترل گرفتن مراكز تقنينى و محافل تصميم گيرى سياسى و غيره … بوده است .
تنهااز نظر حركت علمى از بسيارى ازاجله شاگردان ايشان شنيدم :
پس از ورودايشان به قم و گذشت شش ماه (به علت بعضى مسائل ) تصميم به بازگشت به بروجرد گرفته بودند.اگرايشان به بروجرد باز مى گشتند, تمام حوزه به دنبال ايشان به بروجرد كشيده مى شد.
2. فعاليت درس
تصميم مرحوم آية الله بروجردى , براى اقامت , بااستقبال وسيع حوزه علميه بروجرد و در راس آن , مرحوم آية الله غروى و نيز مردم متدين و عالم پروراين شهر مواجه مى شود. مرحوم آية الله بروجردى نيز, شروع به درس نموده و جماعتى از فضلا واز جمله بسيارى از شاگردان , مرحوم آية الله غروى , در بحث ايشان گرد مى آيند. بيان جالب و جاذب , دقت نظر, عمق تحقيق و سليقه انتخاب به زودى معرف شخصيت والاى علمى ايشان , در ميان اهل نظر وارباب فضل مى شود. بحث ايشان , به صورت يك كانون گرم علمى , مدت نزديك به سى و شش سال دوام مى آورد. مهد تربيت جماعتى از فضلاى علاقمند مى شود كه تا سالها,اداره حوزه شهر را, بعدازايشان , عهده دار بودند و نيز توانستند در ديگر حوزه هاى علمى , در شهرهاى دور و نزديك منشا آثار فراوان باشند.
مرحوم آيه الله بروجردى در طى اين مدت , براساس نقل بعضى از تلامذه ايشان در بروجرد, نزديك به چهار دوره اصول را بحث كردند. در فقه نيز, كتابهاى طهارت , صلات , زكات , نكاح , طلاق صيد و ذباحه , متاجر ، وصيةو لقطه را به طور كامل بحث نمودند.
ايشان , همچنين مدتى به تدريس كتاب[ شوارق] پرداختند. دراين جا بى مناسبت نيست كه ذكرى از شاگردان ايشان درايام توقف در بروجرد بشود خصوصا كه در حال حاضر,اكثر آنان در قيد حيات نيستند, رحمة الله عليهم .
حجج اسلام و آيات عظام :
1. مرحوم حاج شيخ محمدابراهيم مدرس .
ايشان از فضلاى بنام بروجرد و مقدم بر همه اقران خود بوده و سالها به تدريس رسائل و مكاسب , در حوزه بروجرد,اشتغال داشته است .ايشان همچنين از مرحوم آيه الله بروجردى اجازه اجتهاد دريافت نموده است .
2. شيخ حسن كمره اى خاتمى بروجردى (متوفى سنه 1373).
ايشان از جمله شاگردان مرحوم ميرزا محمدباقر درچه اى دراصفهان و آخوند خراسانى و شيخ الشريعة در نجف و شيخ حسين غروى در بروجردبوده است .
3. فرزندايشان شيخ محمدرضا خاتمى بروجردى .
4. شيخ على تالهى خرم آبادى .
ايشان ازاعاظم شاگردان مرحوم شيخ حسين غروى است .از مرحوم آيه الله بروجردى نيز,اجازه اجتهاد گرفته است .ايشان وقتى اين اجازه را به نجف و به محضر مرحوم ميرزاى نائينى مى برد, مرحوم ميرزا در ذيل آن مى نويسد:
[قد صدر من اهله و وقع فى محله].
5. حاج سيداسماعيل گلپايگانى بروجردى .
ايشان نيز, مدتها در درس مرحوم آخوند در نجف شركت داشته است .
6. سيدابوالمجد طباطبائى .
ايشان نيزاز جمله شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بوده است .
7. شيخ اسماعيل عقدائى بروجردى (متوفى 1360 ه.ق) .
ايشان نيزاز شاگردان مرحوم درچه اى دراصفهان و صاحب عروه در نجف بوده است .
8. شيخ محمود جبرئلى (متوفى درسال 1376).
9. ميرزا محمود رازانى (متوفى در سال1357 ه.ق) .
10. شيخ فخرالدين محسنى جنانى (متوفى در سال 1377).
11. سيدمحسن شريعتمدارى (متوفى در سال 1385).
12. سيدابوالحسن قدغونى .
13. سيدابوالفضل مجاهدى (متوفى در سال 1387).
14. ميرزاابوالقاسم محقق رازانى .
15. شيخ آقا حسين بروجردى ,ابن شيخ ابو محمد (متوفى در سال 1362).
ايشان ازاجله شاگردان مرحوم شيخ غروى وازاعلام مدرسين در حوزه بروجرد بوده است .
16. شيخ على اصغر غفورى .
17. شيخ على اصغر جنانى (متوفى در سال 1364).
18. شيخ على شيخ الاسلام (متوفى در سال 1382).
19. ميرزا على محمد مروج (متوفى در سال 1382).
20. سيدفخرالدين طباطبائى ,ابن سيدعبدالغفار (متوفى در سال 1363).
21. شيخ جلال الدين امام .
22. شيخ بهاءالدين امام .
23. سيدرضااوليائى بروجردى .
24. شيخ غلامحسين عظيمى .
25. شيخ حسن كوشكى .
26. شيخ عبدالوهاب حجتى .
27. شيخ محمدعلى حجتى .
28. شيخ بهاءالدين حجتى , فرزند مرحوم شيخ محمدعلى حجتى .
ايشان ازاجله تلامذه مرحوم آية الله بروجردى واز معدود كسانى است كه ازايشان اجازه اجتهاد گرفته است .
آية الله حاج سيدمحمدباقر طباطبائى سلطانى , نقل مى كردند:
ايشان بسيار مورد توجه و عنايت مرحوم آية الله بروجردى بود.از جمله افرادى بود كه : در جلسه تنظيم حاشيه ايشان بر عروة الوثقى شركت داشت و نظرات وايراداتش مورد توجه قرار مى گرفت .
استاد بزرگوار مرحوم حاج شيخ مرتضى مطهرى (ره ) نقل مى كردند:
ما به اتفاق بعضى از فضلاى قم , در تابستان وايام تعطيل حوزه براى استفاده از محضر مرحوم آية الله بروجردى به بروجرد مى رفتيم .اين برنامه را تا چند سال داشتيم . در طى مدت در همه درسهاى ايشان ,از جمله : در درس معالم , كه ايشان براى فرزندشان مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج سيدمحمدحسن طباطبائى مى گفتند و بسيار هم پرمغز و پرمحتوى بود, شركت مى كرديم .
روزى ازايشان سوال كردم :از ميان شاگردان شما, چه كسى داراى احاطه بيشتر به مبانى اصولى و آراء و نظرات فقهى شماست , تا ما بتوانيم با مراجعه به او مشكلاتى را كه دراين زمينه داريم حل كنيم ؟
ايشان مرحوم حاج شيخ بهاءالدين حجتى را معرفى كردند.
از مرحوم حجتى يك دوره شرح كفاية الاصول , كه تقرير بحث مرحوم آية الله بروجردى دراصول است و نيز نوشته هاى ديگرى در تقرير مباحث مرحوم آية الله بروجردى , در كتابهاي گوناگون فقه جاى مانده , هر چند عموما ناقص است , ولى باز هم در بسيارى از موارد قابل استفاده است .
29. شيخ حسن امام جمعه .
30. شيخ صادق سره بندى .
31. آقا جلال الدين شريعتى .
32. ميرزا لطف الله فقهى .
33. شيخ على اصغر گل .
34. شيخ على جواهرى .
35. ملامحمد شريعتى .
36. سيدحسين مكى . كه بعدها همراه ايشان به قم مهاجرت نمود.
38. حاج شيخ على قوانينى .
38. حاج شيخ محمد قوانينى .ايشان نيز مهاجرت به قم نمودند.
39. حاج آقا ولى دنگه اى (سرپلى) .
40. شيخ غلامحسين شيخ الاسلامى .ايشان بعد به نجف مهاجرت كردند.
41. شيخ جواد شيخ الاسلامى .
42. شيخ على شيخ الاسلامى .
43. شيخ ابوالمجد شيخ الاسلامى .
44. شيخ احمد فيضى .
45. شيخ ميرزا حسين رازانى .
46. سيدمحمد مكى .
47. شيخ عبدالرحيم نيرى بروجردى .
48. حاج آقاابوالفضل سرپلى .
49. حاج آقامحمد سرپلى .
50. حج سيدمرتضى گوشه اى .
51. سيدعبدالحسين خندانى .
52. سيدطاهر كاظمينى .
53. حاج شيخ هادى مقدسى .
54. سيدمحمدحسن طباطبائى .
55. سيدعلى محمدامام .
56. سيدجلال الدين علوى طباطبائى .
ايشان از شاگردان مرحوم آية الله غروى نيز بوده اند. (متوفى 1351).
57. سيدشمس الدين احمدى طباطبائى .
58. شيخ على محمد خرم آبادى .
59. شيخ هادى امام .
60. شيخ محمدحسين محجوبى .( 6 )
61. شيخ مهدى عمادالاسلام .
در مورد بسيارى ازاين بزرگان از جمله : مرحوم حاج شيخ حسين حجتى , مرحوم حاج شيخ اسماعيل عقدائى , مرحوم حاج سيداسماعيل گلپايگانى نقل شده است كه : آثارى در تقرير بحث هاى مرحوم آية الله بروجردى نگاشته اند, ولى متاسفانه دسترسى به آنها ممكن نشد.
بعضى از فضلائى كه از قم , به منظور شركت در درس ايشان , به بروجرد رفته اند, نكته جالبى را نقل مى كردند و آن اين كه مرحوم آية الله بروجردى , هيچ گاه به خاطر بى توجهى شاگردان و يا عدم دقت كافى و يا كمى تعداد آنان , سطح درس را تنزل نمى دادند. به تعبير آنان , به نحوه اى درس مى گفتند كه گوئى شركت كنندگان درس ايشان , همه سيدمرتضى و شيخ مفيد و شيخ طوسى هستند. با كمال دقت در دلالت روايات , وجوه محتمله در آن , معارضات , سند آنها با تمام تفصيلات مربوط به آن .اشكالاتى كه در مورد شده است و جواب مفصل آنها… بحث مى كردند. به طورى كه درك همه مطالب و ضبط آن براى ما مشكل مى نمود. ؟
و بازاعلام تلامذه ايشان در بروجرد, نقل مى كردند:
احاطه ايشان در جواهر, به حدى بود كه وقتى مساله اى محتاج به مراجعه بود,ايشان مجلد جواهر (جواهر شش جلدى قديم ) را بر مى داشتند و محل معينى را مى گشودند. معمولا, با چند صفحه پس يا پيش , فرع را مى يافتند.
و باز نقل مى نمودند:
ايشان نسخه رجال شيخ طوسى را نداشتند ولى همه مطالبى را كه در رجال استرآبادى به نقل از رجال شيخ آمده بود, جمع آورى و مرتب كرده و بر آن حواشى بسيار زده بودند و بعدها در مسافرت مشهد, كه نسخه رجال شيخ را در كتابخانه آستان قدس يافتند, با نسخه خود تطبيق و مواردى را كه از قلم افتاده بود,اضافه نمودند, واين موارد بسيار نادر بود, واين نشان دهنده دقت واحاطه ايشان در روش تاليفى شيخ در رجال است .
3. كارهاى تحقيقى
ايشان ازابتداى شروع به درس و بحث در بروجرد, چند كار تحقيقى را در كنار كار منظم د رسى در دست گرفتند. در تمام مدت توقفشان دراين شهر,از آن دست نكشيدند.
خودايشان فرموده بودند:
من ازابتداى شروع به درس در بروجرد, به دو نكته توجه نمودم و آن اين كه : در كتاب وسائل , كه يكى ازابزاراوليه براى هر فقيه است , روايات , چه از نظر موضوع بندى و تبويب و چه از نظر تقطيعات و چه از نظراشاراتى كه در پايان هر باب به روايات مذكور درابواب ديگر شده است و چه از نظر سند, مورد دقت و تنقيح لازم قرار نگرفته است .البته در مساله سند, كار مرحوم شيخ حرعاملى , نقل از كتب اربعه و غيره است واشكال به خود كتابهاى اصلى باز مى گردد زيرا تشيخص اسامى , در موارداشتراك اسماء, مشكلات بسيارى ايجاد مى كند و در بسيارى از موارد, تصحيف , قلب و زياده و نقص در آن ها چه از ناحيه ناسخين و چه از ناحيه مولفين , محتاج رسيدگى كامل و بررسى تام است .
اماازنظر تبويب و تقطيع روايات , مرحوم صاحب وسائل ,اگر چه زحمات بسيارى براى تدوين اين جامع حديثى عظيم كشيده است و كاراو در زمان خودش ,از جمله بهترين ها بوده , ولى از نظر يك جامع حديثى كامل و باب سليقه فقيه , داراى اشكالات چندى است از جمله : عدم دقت در تبويب و موضوع بندى روايات , تكرار بعضى ازابواب تقطيع روايات درابواب مختلفه , با آن كه در بسيارى از موارد, به اخلال در مقصود مى انجامد و نيز عدم اشاره دقيق به رواياتى كه در بيان مقصوداز باب دخيل است , ولى از نظر موضوع بندى جاى آن دراين باب نيست … و در هر دو مورد شروع به كار كردم.
در مورداخير, حاصل كارايشان بعدها در قم به وسيله فضلا تكميل و تجديد و به صورت كتاب جامع احاديث الشيعه , به زيور طبع آراسته و دراختيارارباب فضل قرار گرفته است .ازاين كتاب , تاكنون , 31 جلد, به وسيله علامه محقق , محدث عالى مقام , حاج شيخ اسماعيل ملايرى , تدوين و طبع شده است .اميداست موجبات طبع ديگر مجلدات آن فراهم گردد.
اين مجموعه , كه بااشراف مرحوم آية الله بروجردى , در قم تدوين يافت , تبلور زحمات بسيار زيادايشان در حديث است كه با معمارى دقيق واستوارايشان شكل گرفته است .اين يكى از بزرگترين آرزوهاى ايشان بود كه روزى يك جامع حديثى كامل و جامع , چه از نظر تبويب و موضوع بندى و سهولت مراجعه , چه از نظر جامعيت آن , به حدى كه فقيه را از مراجعه به هر جامع ديگرى مستغنى كند, در ميان شيعه تدوين شود. خصوصا آن كه تنها فقهاى شيعه نيستند كه در مقام استنباط احكام , محتاج به اين جوامع حديثى مى باشند, بلكه فقهاى عامه نيز, براى دست يافتن به كلمات نبى اكرم (ص ) (جدااز مساله اعتقاد به امامت ائمه هداة معصومين ) ناگزيراز مراجعه به جوامع حديثى ما مى باشند. براين مدعى ,اين گونه استدلال داشتند:
محدثين عامه به واسطه نهى عمر به الخطاب , تااواسط قرن دوم ,اقدام به تدوين و نوشتن احاديث نبى اكرم (ص ) ننموده اند. زمان عمر بن عبدالعزيز (درابتداى قرن دوم )اين دستور ملغى شد. وى طى فرمانى به همه حكام خود نوشت :
[به منظور جلوگيرى از دروس علم و ذهاب علماء,اقدام به جمع آورى احاديث پيامبر و كتابت آنها وارسال به مدينه نمايند]. و نيز به افرادى چون :ابوبكر بن محمد بن عمر و بن حزم وابن شهاب زهرى دستوراتى دراين زمينه داد.
صدوراين حكم دراواخرعصر تابعين بود.
آثارى كه پس ازاين دستور, تدوين شده تاكنون باقى مانده به وسيله طبقه سوم وافرادى نظير مالك وابن جريح واوزاعى و ديگران و آن هم , بعداز گذشت حداقل , يك صدو بيست سال , بعداز هجرت بوده است . در حالى كه در خاصه , نخستين كسى كه شروع به تدوين اين احاديث و كتابت آنها نمود,امام اميرالمومنين عى بن ابيطالب , عليه السلام ,است , كه به مقتضاى روايات زيادى , كه هم عامه و هم خاصه نقل نموده اند,اين مكتوبات به عنوان[ كتاب على] باقى مانده و نزدائمه طاهرين , سلام اله عليهم , بوده است و آن بزرگواران , در كثيرى از موارد, آن احاديث را با تصريح به آن كه مستند آنان[ كتاب على] است , نقل نموده اند. ناگفته پيداست كه :از نظر دقت و تحفظ و عدم احتمال جعل و تحريف , فاصله زيادى بين نوشتن احاديث در عصر نبى اكرم (ص ), و كتابت آنها به وسيله طبقه سوم , با گذشت بيش از يك قرن , وجود دارد بنابراين تنها مستند دقيق و جامع فقهاى عامه نيز, دراخذاحاديث پيامبراسلام (ص ), جوامع حديثى شيعه است خصوصا كه آنان به استناد حديث ثقلين و ديگراحاديث شبيه به آن , كه محدثين آنان , متواترا, نقل كرده اند, مامور به اخذ معالم دين ,از طريق[ عترت] مى باشند.( 7)
در هر حال , پرداختن به كار حديث بااين نحوه تفكر و دقت , در طول سى و شش سال , تسلط واحاطه فوق العاده اى دراين فن , براى ايشان به ارمغان آورد.
مرجع عالى مقام واستادالمتاخرين حضرت آيه الله خوئى , دام ظله , كه خود تاكنون طبع و نشر جامع احاديث الشيعه را عهده دار بوده اند, در آغاز طبع جلداول آن , در زمان مرحوم آيه الله بروجردى فرموده بودند:
اين كتاب , چندين ساعت در شبانه روز, به وقت من افزود.
باز نقل شده است كه ايشان (آيه الله خوئى ) با توجه به نقاط ضعف وسائل , زحمات زيادى در تدوين يك جامع حديثى كشيده بودند و زمانى كه كتاب جامع احاديث الشيعه را ديدند, فرمودند:
همه كارى كه ما در صدد بوديم دراين مقام انجام بدهيم , به بهترين صورت دراين كتاب انجام شده است .
در مورداول (كار مسند)ايشان در مقدمه كتاب[ تجريداسانيدالكافى و تنقيحها] مى نويسند:
[…انى حين ماكنت اتصفح الجوامع العظام لنتبع مااودع فيها من روات الاحكام , واراجع لنعرف اسانيدها, ما صنفه علمائناالاعلام فى جمع الرجال و بيان احوالهم و فى تمييزالمشتركات من كناهم واسمائهم , و كان فكرى يجول برهة من الزمان بين هذة الكتب واسانيدالروايات وجدتهم قداهملوا فى الرجال كثيرا من الرواة الموجودين فى الاسانيد و اهملوا فى من ذكروه منهم بيان طبقته و شيوخه الذين تحمل الحديث عنهم و تلامذتة الذين تحملوا عنه مع ان هذه الامور من اعظم ماله دخل فى الغرض من فنهم , و عدلوا فى تمييزالمشتركات عما كان يليق بهم من التعرض لجزئيات ما وقع فى الاسانيد من الاسماءالمشتركه , و تتبع مظان القرائن المميزه لها, واقتصروا على ذكر كليات استنبطوها من استقرائاتهم الناقصه , كل على حسب تتبعه على وجه الفتوى اوالاستشهاد بشواهد قليلة مماوجده ممالايوجب للمحصل علما ولاظنا, و لايقربه من المقصود باعا و شبرا ولاجل ذلك ترى تلك الكتب صارت كالمتروك راسا. و وجدت فى الاسانيد سوى الاشتراك عللا كثيرة اخرى من التصحيف والقلب و الزيادة والنقص قد طراتها سهوالناسخين اوالمولفين اولاكتفاء المولفين فى تحمل مااودعوه فى كتبهم بالمناوله اوالاجازه او الوجاده مع عدم تبين الكلمات فى الاصل لردائه الخط, و غلبه ترك اعجام الحروف فى الخطوط القديمه ,اوتوهم التماميه فى الاسانيدالمعلقه فى الاصل اوعكسهااو غير ذلك .
و رايت انه يوجد غالباان لم يكن دائما فى سائراسانيدالشيخ الذى وقع الاشتراك اوالاعتلال فى سنده مايميز ذلك المشترك و يدل على ذلك المشترك و يدل على ذلك الاعتلال و ما هوالصواب فيه .
فلما تبين ذلك بكثره التتبع , و علمت ان تتبع الاسانيد هو المنبع الفذالعزيز لمعرفه الاسانيد, و تبين مشتركاتها, والعلم بعللها و ما هو صوابها, وان الذى منع المحصلين من استفاده هذه الفوائدالتى يشتدابتلائهم بها, و لاغناء لهم عن معرفتها من هذا المنبع الذى هوبا يديهم ,انما هو تفرق اسانيدالشيوخ بعضها عن بعض و اختلاطها بالمتون و كون ملاحظتها آلة لملاحظة المتون و عدم كونها بجنبها مقصوده بالاصاله …] (8)
و كار تجريداسانيد كافى , تهذيب , فقيه بسيارى از كتب حديث و رجال به دنبال اين هدف , به وسيله ايشان ادامه يافت . در ضمن ,ايشان كار طبقه بندى رجال را, با سبكى كه مخصوص ايشان بود, به ترتيب استاد و شاگرد نيز دنبال كردند. حاصل اين كار, در مدت سى و شش سال , نزديك به هيجده جزء در تجريداسانيد و سه جلد در طبقات رجال شد.ايشان بعداز مهاجرت به قم , بسيار تاسف مى خوردند كه نتوانسته اند كار خود را در اين رشته ادامه بدهند و كثرت اشتغالات رياست و مرجعيت مانع از آن شده است.
و حاصل ديگراين كار,احاطه ايشان در طبقات رجال و نيز تنقيح اسانيد بود. همه كسانى كه در درس ايشان , درايام اقامت در قم , شركت داشته انداعتراف به اين امر دارند. و خود ذوق رجالى ايشان , موجد يك حركت علمى در حوزه قم , در اين مورد گرديد.
مقصوداصلى دراين جا تنها بيان عناوين كارهاى ايشان در بروجرد است لذا بيان نحوه كارايشان دراسانيد و نيز سبك خاص ايشان در طبقه بندى رجال و فرق آن با ديگر طبقه بنديهايى كه شده است , محتاج نوشته هاى مستقلى است .ازاين سرى كارهاى ايشان , تنها دو كتاب : [تجريداسانيدالكافى] در دو جلد و[ تجريداسانيدالتهذيب و الاستبصار] در يك جلد, به وسيله محقق عالى مقام , علامه مرحوم حاج ميرزا مهدى صادقى , رضوان الله عليه از روى نسخه اى كه خودايشان در اختيار داشته اند, (و متاسفانه كامل نيست ) به طبع رسيده است . دراين امر, زحمات بسيار زياد فاضل ارجمند, مرحوم حجة الاسلام آقاى حاج ميرزاحسن نورى (ره ) فراموش ناشدنى است .
مرحوم آية الله بروجردى , دراصول يك سرى مبانى تنقيح شده داشتند كه كار عمده آن را درايام توقف در نجف انجام داده بودند. و حاصل اين كار را به صورت حاشيه بر كفايه , در سه جلد, نگاشته بودند. به گفته خودشان :
تنها حاشيه بر كفايه نبوده , بلكه يك دوره اصول مستقل است . (9 )
متاسفانه اين كتاب در حال حاضر مفقود شده است.بسيار بجاست چنانچه كساني اطلاعى راجع به نسخه اى از آن دارنداعلام دارند.اما در فقه , جمعى ازاعاظم تلامذه ايشان در قم مى فرمودند:
ايشان ,اگر چه يك دوره فقه به صورت نوشته نداشتند, ولى در مورد هر فرع فقهى ,ايشان پرونده اى داشتند كه جميع مطالبى كه به آن فروع مربوط مى شد,از نصوص و قواعد فقهيه و مبانى اصوليه و نيز تتبع در كلمات اصحاب و خصوصا قدما, كه از نظرايشان داراى موضوعيت بود, در آن گردآورى شده بود .
ايشان , در بسيارى از موارد, كه محتاج مراجعه مى شدند, حتى در نزداشخاص , به همان نوشته ها, كه پرونده وار گردآورى شده بود, مراجعه مى كردند. همين مطلب را نيز,اين بنده از زبان بعضى از تلامذه , بروجردشان شنيدم .
اضافه مى كردند كه : مرحوم آية الله بروجردى , نظرشان اين بود كه فقيه و مجتهد, بخصوص اگر مقلد باشد, لازم است هميشه حضور فعلى به مبانى فتاواى خود داشته باشد لذا مبانى انظار خود را,از همان ايام تحصيل , مى نوشتند و تدريجا,اين مجموعه كاملتر شد. خصوصااز زمانى كه مرحوم آية الله حاج شيخ محمدرضا دزفولى , كه از مراجع تقليد, در غرب ايران و خوزستان بود, مقلدين خود را به ايشان ارجاع داد,ايشان عنايت و دقت بيشترى دراين كار مبذول مى داشتند. واين نكته با توجه به مذاق خاص فقهى ايشان , كه تاكيد بسيار زيادى براصول متلقاة ازائمه ( ع ) داشتند و محتاج تتبع فراوانى در آثار فقهى قدما,از فقها و متون فقهى بود, حائزاهميت است .
ايشان , عقيده داشتند كه :اكثر كتب فقهى فقهاى صدراول , تا شهيداول , كه به صورت فقه نوشته شده است , مشتمل بر فتوا, به لسان حديث است . به اين معنى : آن بزرگان , فتاواى خود را با عين كلمات حديث ذكر نموده اند. با توجه به نزديكى زمانى بااصحاب ائمه و تلقى روايات، به وسيله اصحاب از ائمه وتلقي طبقه دوم از آنان و نيز دسترسى به اصولى كه به وسيله اصحاب ائمه و شاگردان آنان نوشته شده و همه آنها به دست ما نرسيده است ,اين فتوا, در حكم روايات عمل شده از ناحيه اصحاب و شاگردان آنان مى باشد. چنانچه دراين كتب , فتوايى ذكر شده است كه مستند روايتى آن در جوامع حديثى ما نيست , كاشف از آن است كه نزد آنان روايتى بوده است كه به دست ما نرسيده است مفقود شدن بعضى ازاصول حديث , دراثر حوادث مختلف و سوزاندن كتابخانه ها و مظلوميت فقهاى شيعه دراعصار مختلف ,احتمالى به دوراز واقع نيست . بنابراين , شهرت يك فتوا, در ميان فقهاى صدراول , خود به تنهايى مى تواند براى ما, به عنوان دليل , مورداستفاده قرار بگيرد.
التزام به اين مبنى , مستلزم دسترسى به متون صحيح فقهى و تتبع وسيع در آنهاست . مرحوم آية الله بروجردى , در هر دو جهت , زحمات زيادى كشيده اند. هميشه يكى از آرزودهاى ايشان آن بود كه : بتوانند با دستيابى به نسخه هاى غير مطبوع ازاين كتاب و تصحيح و مقابله آنها, جلد دومى براى[ الجوامع الفقهيه] ترتيب بدهند.ازابتداى اقامت در بروجرد, به دنبال اين مقصود بودند. بعدها نيز, درايام اقامت در قم , اين هدف را دنبال مى كردند.
زمانى كه مرحوم آيه الله حاج سيدمحمود روحانى , براى معالجه عازم لندن بودند,ازايشان مصراًخواسته بودند كه با مراجعه به كتابخانه بزرگ لندن اين مقصود را تعقيب كنند. بدين ترتيب , تتبع در كلمات قدما تا شهيداول ,ازامورى بود كه ايشان را هيچ گاه خسته نكرد و تا اواخر عمر, آن را رها نكرده و براى آنان موضوعيت قائل بودند.
نكته ديگر در مذاق فقهى ايشان , بررسى تاريخى هر فرع فقهى ,از زمان صدور روايات مستند آن و تطور فرع در نزداصحاب ائمه و طبقات بعد و فقهاى صدراول به بعداست .
ايشان , عقيده داشتند: دراستنباط هر فرع , چنانچه مستند آن روايت است , بايد زمان صدور روايت ,از نظر وجود فقهاى عامه و آراء آنان , بخصوص در مدينه و نيز در شهرهائى كه سوال كنندگان ازامام ( ع ) در آن ديار سكونت داشته و يا در تماس بوده اند و نيزاز نظر تلقى كه خوداصحاب و سوال كنندگان از آن فرع فقهى داشته اند و همان تلقى موجب سوال ازامام ( ع ) شده است , دقيقا بررسى شود.اين بررسى در كتب قدماءاز فقهاء تا زمانهاى بعدادامه يابد. و چنانچه مستند آن فرع , روايت نيست , بايدابتداى پيدايش آن از نظر خصوصيات زمانى در نظر گرفته شود. تنها دراين صورت است كه مى توان به عمق آراءانظارائمه هداة معصومين و مواردانصراف اطلاقات موجود در كلام آنان پى برد و موارد تقيه و حد آن را ملاحظه نمود.
لذا ايشان , در بحث فقه ,ابتدا فرع را, با غمض عين از قواعداصولى و تنها با ديد فقهى محض ,از نظر اقتضاء تتبع و فهم روايات ( به صورتى كه ذكر شد) بررسى نموده و در پايان كار, مقتضى قواعداصولى را بيان نمودند. به عبارت ديگر, فقه از نظرايشان , داراى موضوعيت بوده و تنها به عنوان تطبيقات قواعد اصولى , مورد نظر قرار نمى گرفت .
اين مبنى واين ديد نيز, مستلزم تتبع زياد در آراء عامه و كلمات آنان و نيز زمان بندى اين آراء, خصوصا نسبت به زمان صادقين , عليهم السلام , و بررسى موارد و مواضعى است كه ممكن است كوچكترين ربطى به فرع مورد نظر داشته باشد, چه در آراى فقهاى عامه و چه در موارد و مواضع سوال در كلمات رواة وسائلين ازائمه , عليهم السلام .
و تحقيق در فقه و ترتيب پرونده براى هر فرع فقهى , به اين صورت و بااين مبانى , براى كسى كه داراى تحصيلات عميق بوده واز محضر اساتيدى بسيار پرقدرت بهره گرفته و پس از تحصيل نيز, مدت سى و شش سال , فراغت براى كار و مطالعه داشته , آنهم با در نظر گرفتن فهم قوى واستعدادى بالاتراز حد متوسط, طبعا فقيهى بسيار پر قدرت مى تواند بپرورد ؛ لذا هيچ گاه نمى توان در بررسى شخصيت علمى ايشان ,اقامت سى و شش ساله بروجرد رااز نظر دور داشت .
لذا, سالها قبل ازاين كه ايشان به قم مشرف شوند, وقتى حاشيه عروه ايشان طبع و به وسيله مرحوم آية الله حاج شيخ محمدتقى بروجردى , صاحب نهاية الافكار, (تقريرات اصول مرحوم آية الله آقاضياءالدين عراقى ) به نجف برده شد. شيخ الفقهاء, مرحوم آية الله حاج شيخ محمدرضا آل يس , كه ازاعاظم فقها و مراجع تقليد نجف بوده واكثر عربهاازايشان تقليد مى كرده اند, پس از ديدن آن فرموده بودند :[ از صاحب اين حاشيه , به طور قطع و مسلم , تقليد جايزاست].
به نقل ديگر فرموده بودند: صاحب اين حاشيه , كسى است كه نمى توان او رااز نظراعلميت به حساب نياورد.
همين حاشيه بود كه معرف شخصيت علمى ايشان در حوزه هاى علميه , بخصوص حوزه علميه نجف شد.
4. شخصيت اجتماعى ايشان دربروجرد
” مرحوم آية الله بروجردى , پس از مراجعت از نجف و تصميم به اقامت در بروجرد, در مدت كوتاهى ,از صورت يك طلبه فاضل و ساعى و مورد توجه اساتيد بزرگ حوزه , تبديل به يك روحانى شهرى , با همه مشكلات و مصائب آن , خصوصا, در محيطى تنگ و محدود, مانند بروجرد شد. ولى تنگ نظريها, معارضه ها, حسادتها و ديگر مصائبى كه نوعا, مستلزم اقامت يك روحانى وزين , مانندايشان , در يك محيط محدوداست , هرگز نتوانست روحيه مصمم واراده پايداراو را در هم بشكند بلكه با هضم همه سختيها و تحميل مصيبت بار همه ناملايمات , بر آن شد تا ضمن پرورش سرمايه عظيم علمى خود,از طريق درس و بحث و تحقيق , به يارى مردم خويش برخيزد و براى آنان راهنمايى دلسوز و پيشوايى آشنا با مشكلات و دردها باشد.
در جامعه بروجرد آن روز, كه عرصه معارضه ها و برخوردهاى بسيار, خصوصا, در ميان شخصيات علمى واجتماعى از خاندان خودايشان بود, طبعا, حضور سيدحسين بروجردى جوان در برابر آن همه شخصيات سالخورده و مقتدر, كه حتى حكومت هاى محلى در برابرشان به حساب نمى آمد, مطلبى نبود كه به راحتى پذيرفته شود ولى ايشان , با درايت بسيار, فروتنى , سعه صدر,ادب و متانت , كرامت اخلاقى و پرهيزاز هرگونه برخورد راه خود را به دو سو گشودند: فضلا و طلاب و مردم . به فاصله كوتاهى پس از تصميم به توقف , شبها در مجسد سيد و پس از چندى روزها نيز در مسجد ناسك الدين , به اقامه جماعت پرداختند.اين جماعت , بعدها در مسجد بزرگ سلطانى برگزار شد.ايشان در مناسبتهاى مختلف , خصوصا, در ماه مبارك رمضان منبر مى رفتند. جلسات شبهاى قدرايشان دراين ايام , خصوصا, زمانى كه در مسجد سلطانى اقامه جماعت داشتند,از مجالس بسيار سنگين و به يادماندنى تاريخ بروجرداست .
كثرت جمعيت نمازگزار در روزهاى ماه رمضان دراين مسجد بعداز ايشان , ديگر هيچ گاه تكرار نشده است . نقل شده است : درايام اقامت ايشان در قم , روزى يكى از فضلااز معظم له مى پرسد: آقا! حضرت عالى هيچ گاه منبر رفته ايد؟
ايشان فرموده بودند:
من درايام اقامت در بروجرد, منبر مى رفتم و روضه هم مى خواندم . خيلى هم خوب روضه مى خواندم . همراه با فعاليت در محراب و منبر, به مراجعات و مشكلات جارى مردم نيز, رسيدگى كرده و هيچ گاه ازاين مشكلات غافل نبوده اند.
در سالهائى كه فرقه ضاله بهائيت , فعاليت هاى خود را در بروجرد, بخصوص درادارات دولتى تشديد كرده بودند, معظم له , مجدانه به مقابله پرداختند. سعى ايشان درابتداى امر براين بود, تااز راههاى قانونى جلو فعاليت هاى آنان را كه روز به روز بيشتر مى شد و حتى تا بدانجا رسيده بود كه يكى از مدارس دينى شهر را تخريب و به جاى آن دبيرستانى بنا نهادند, سد كنند ولى زمانى كه بى توجهى و مسالحه مركز را در اين مورد مشاهده نمودند, خود, مستقلا, دست به كار شده و به عنوان اعتراض به اين امر,از شهر خارج شدند. خبر عزيمت ايشان , دراندك مدتى مردم شهر و نواحى اطراف را به تظاهرات واجتماع در تلگرافخانه واداشت . دولت مركزى , بعداز مشاهده اين اوضاع ,احساس خطر نموده و سعى در مراجعت ايشان به شهر مى نمايد. به زودى محافل و مجالس آشكار بهائيها تعطيل وافراد منحرف ازادارات شهر منتقل مى گردند وايشان , بااعزاز تمام به شهر مراجعت مى نمايند
معظم له , در ماه رمضان همان سال , مدت يك ماه , روزها, بعداز نماز, در مسجد سلطانى , به بحث درباره وجود مقدس حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا فداه ,از جهات مختلف پرداختند.
ايشان مى فرمودند: دراين مدت , به دقت روايات وارده دراين باب را بررسى مى نمودم و همين بحثها, بعدها در قم , سبب تدوين كتاب نفيس : [منتخب الاثر] به وسيله علامه محقق آقاى لطف الله صافى گلپايگانى گرديد.
در همه فعاليت هاى اجتماعى , معظم له , در طول دوران اقامت خود در بروجرد, هميشه پيشتاز بوده اند. خصوصا,اين فعاليتها, درايام جنگ جهانى دوم , بسيار چشمگير بوده است .
در روزگارى كه شدت گرانى و قحطى , طبقات ضعيف مردم را تحت فشار فوق العاده اى قرار داده بود, رسيدگى ايشان به فقرا و محرومين جامعه , چه در بروجرد و چه در مناطق اطراف آن و عاشير صفحه اى درخشان از تاريخ روحانيت دراين صفحات است , به قصه اى دراين مورد توجه كنيد:
…در يكى ازاين روزهاى سخت , كه آية الله از مسجد سلطانى و اقامه جماعت مراجعت مى فرمودند, با منظره اى مواجه مى شوند كه بسيار ايشان را متاثر و ناراحت مى سازد: زنى در حالى كه بچه شيرخوارى در بغل دارد و دست چند بچه قدونيم قد را هم به دست گرفته است و يك شئى سياهرنگ و بدبوئى را كه به نام نان به مردم مى دادند در دست داشت . جلو آقا را گرفته و در حالى كه سرشك از ديده خود واطفال بى جان و بى رمقش بروى گونه هايش سرازير بود, با زبان ساده , ولى موثر مى گويد:
[آقا شما جانشين امام ما هستى ,اين نان رااين بچه ها چطور بخورند. اگر شما به داد ما نرسى پس ما كجا برويم . من بعداز چند ساعت معطلى ,اين نان را با قيمت گران به دست آورده ام , ولى بچه هايم نمى توانند آن را بخورند].
آقا در حالى كه اشك در چشكانش حلقه زده بود, بعداز كمك مقدار پولى به آن زن , فرمودند:
[ اميدوارم بتوانم براى عموم فقرا كارى بكنم].
بعد مستقيما به خانه آمدند و در حالى كه بسيار متاثر بودند همه بزرگان شهر و تجار و متمكنين را به خانه خود دعوت فرموده و با بيانات دلنشين خود حس رافت و عطوفت آنها را تحريك و مردم را تشويق به كمك كردن به بيچارگان فرموده مى فرمايند:
[ دوست دارم اين كمكهااساسى باشد. در نتيجه سرمايه اى فراهم و گندمى خريدارى و نان ارزان قيمت در اختيار فقرا قرار مى گيرد. به اضافه , كارگاه بافندگى دستى مفصلى هم تاسيس و بيكاران را هم در آن جا به كار مى گمارند. و بااين تدابير و توجه , جمع كثيرى كه در معرض تلف بودند نجات پيدا كرده و زندگانى آنها هم اداره مى شود]( 10)
ديگرازاقدامات ايشان در بروجرد تاسيس كارخانه برق است كه با تشويق افراد متمكن به خريد سهام آن عملى گرديد,اين شهر تا آن زمان , از نعمت برق محروم بود. يكى از مشكلترين ايام اقامت ايشان در بروجرد سالهاى بين 1350 و 1360 هجرى قمرى و دوران اوج فشار واختناق رضاخان است .اين دوران با تلاش دستگاه حكومتى در برداشتن عمامه ها و به تعطيل كشانيدن حوزه هاى درسى , كشف حجاب و تعطيل مجالس دينى و مذهبى , به گفته خود مرحوم آية الله بروجردى , يكى از مصيبت بارترين ايام زندگانى ايشان است . روزهايى كه رئيس شهربانى وقت , با چكمه وارد مجلس فاتحه اى كه در حضورايشان و به مناسبت ارتحال يكى از رجال علم و فضيلت تشكيل شده بود, مى شد و با همان چكمه هااز پله هاى منبر بالا مى رفت و منبرى را با فحاشى , آن هم با صداى بلند, به زير مى كشيد.
ايامى كه به مناسبت تقارن تولد رضاخان , با روز تاسوعا, در همه مساجد و محافل , مجالس جشن برپا مى شد و همه مردم شهر, با سر و صورت باز, مجبور بودند كه در آنها شركت نموده و به پايكوبى و سرور بپردازند!
يادر شب بيست ويكم ماه رمضان , در همان مسجد سلطانى , در كنار شبستانى كه ايشان مراسم احياء داشتند, به مناسبتى ديگر مجلس جشن و سخنرانى برپا مى كردند و با كف زدنهاى متوالى , خودباختگى خويش را به رخ مى كشيدند.
هر چند در بعضى موارد,اشخاصى كه بنفسه اصالتى داشتند, شخصيت دورنى خود را به صورتى در همان شدت نشان مى دادند.از جمله : در همين مجلس شب بيست ويكم ماه مبارك رمضان . وقتى نوبت به سخنرانى به شيخ الملك اورنگ (كه ظاهرا خطيب رضاخان بوده است ) رسيده بود جمعبت با كف زدن ازاواستقبال كرده بودند, با فرياد بلند و با چرخانيدن عصا در بالاى سر خود مردم را دعوت به سكوت نموده و گفته بود:
[ امشب شب على ( ع )است و مومنان در كنار مجلس ما, به احياء و شب زنده دارى مشغولند, آنان مزاخمتى با ما ندارند, ما هم نبايد مزاحم حالت دعا و نياز آنان باشيم بنابراين ,از كف زدن خوددارى كنيد].
سخنرانى آن شب خود را به اميرمومنان ( ع )اختصاص داده بود. و نيز ايامى كه چند پاسبان از خدا بى خبر, در وقت سحر, زنان محترمه اى را كه به دنبال ضرورتى با چادر و حجاب از خانه بيرون مى آمدند, مورد هتك و ضرب و شتم قرار داده و به شهربانى مى برند.
يا به دنبال شخصيتهاى روحانى از بيوت سنگين علمى مى رفتند و آنان را هر روز, به بهانه اى جلب و مورداذيت و آزار قرار مى دادند.
مرحوم آيه الله بروجردى , با درك شرائط خاص زمان ,ابتدا سعى مى كردند, تا با نصيحت روساى محلى و پذيرفتن امتحان طلاب براى گرفتن جواز عمامه وامثال آن ,از شدت فشارها تا حدى بكاهند خصوصا آن كه به روساى محلى , نوعا,از مركز سفارش مى شد كه رعايت ايشان و چند نفر ديگر شخصيتهاى خاندان طباطبائى را بنمايند. ولى روزگار به جايي رسيد كه ديگر جز صبر و تحمل و سوختن از درون راهى باقى نمانده بود.
دراين ايام , روش ايشان , درست مانند سلوكى است كه مرحوم آية الله حائرى در مقابله بااوضاع در پيش گرفتند. هدف اساسى دراين ايام , حفظ شخصيتهاى روحانى , طلاب و مردمان متدين بود, پيش آمدهاى بعدى , به خوبى , كاربرداين روش را نشان داد.
در عين حال ,ازايشان هرگز سخنى و يا حركتى كه كوچكترين استشمام تاييد و يا صحه گذاشتن بر وضعيت موجود باشد, شنيده و يا ديده نشد. معظم له , در ديدار روساى محلى و يا مامورانى كه از مركز به بروجرد مى آمدند, در برخورد باايشان , به همان صلابت گذشته بودند. هيچ گاه هيچ كس , كوچكترين نشانى از ضعف و زبونى و يا حركتى كه مبنى بر تسليم باشد, دراين برخوردهاازايشان نديد.
يكى از خصوصيات بارزايشان , در طول دوران اقامت در بروجرد, و نيز دوران اقامت در قم آن بود كه : هيچ گاه قدرت افراد و تهديد مقامات حاكم ,ايشان را تحت تاثير قرار نمى داد.اصحاب و شاگردان ايشان , خصوصا, در بحرانهاى مالى پس از حركت ايشان به قم و بحرانهاى سياسى , در سالهاى 27 و 28, كرارا,اين مطلب راازايشان شنيده اند كه مى فرمود:
[ من هميشه توكلم به خداوند عالم بوده است و هيچ گاه اميد مساعدت از غيراو نداشته ام و هرگز نيز,از غيراو مطلبى نخواسته ام واز غيراو واهمه اى نداشته ام].
شخصيت بسيار قوى و راسخى كه براساس اين توكل واخلاص درايشان ايجاد شده بود, همراه با درايت و قوه تعقل قوى و آينده نگرى كه دوران زعامت ايشان در قم , با همه حوادثش , آن را به خوبى نشان داد, به ايشان امكان داد تا آن سالهاى سياه را با موفقيت پشت سرنهاده و در فرصتهاى بعدى باامكانات وسيع تر, به بهره بردارى اصولى از فرصت ها بپردازد.
منزل مرحوم آية الله بروجردى , در طول دوران اقامت ايشان در بروجرد, ( اين منزل متعلق به همسرايشان بوده و هنوز هم به همان صورت باقى در خيابان صفا و كوچه اى كه به نام ايشان معروف است قرار دارد) هميشه پايگاه علمى و معنوى ارباب فضليت و معنويت و پناهگاه مردم رنج كشيده و محروم بوده است .
مجلس روضه ايشان , در وفيات مختلف , خصوصا, در دهه اول محرم و دهه آخر صفر,از مجالس بسيار با شكوه شهر بوده است . حتى در سالهاى سياه تعطيل عزاداريها, هر چند با محدوديت ,ادامه داشته است و همه هيئت هاى عزادارى مقيد بوده اند كه به منظور تسليت و تعزيت به ايشان , در آن شركت كنند.
درايام عاشورا, در همين منزل مجلسي است كه قضيه شفا يافتن چشم ايشان اتفاق مى افتد.
مرحوم آيه الله بروجردى , دراواخر عمر, نزديك به نود سال , بدون استفاده از عينك , خطوط بسيار ريز حواشى كتب را به راحتى مى خواندند و هيچ گونه ناراحتى از ناحيه چشم نداشتند.
ايشان , درباره علت اين امر,مكررا, فرموده بودند: [ در ايامى كه بروجرد بودم , به ناراحتى و درد چشم بسيار شديد مبتلا شدم . اين ناراحتى , مقارن با روضه ايام عاشوراى ما در منزل بود. روز عاشورااين ناراحتى به حدى شدت گرفت كه تصميم گرفتم , در مجلس شركت نكنم , ولى باز منصرف شدم و دريغم آمد كه : روز عاشورا ولو به عنوان استشفاء در مجلس روضه حاضر نشوم].
در بروجرد رسم بود كه : در روز عاشورا جماعتى از علماء و در راس آنان سادات طباطبائى , در هر سن ,ازاذان صبح گل ميگرفتند و با خواندن نوحه و زدن به سينه , به صورت منظم , در مجلس شركت مى كردند. البته ساير طبقات مردم نيز, به مقتضاى نذرى كه مى كردند, دراين دسته شركت داشتند ولى اكثريت آن با علماء و سادات بود.اين افراد, در سرما, تنها لنگى به كمر مى بستند و تمام بدن خود را گل آلود مى كردند. (خاك گل شده با گلاب كه دراصطلاح محلى به آن خرة مى گويند).
مرحوم آية الله بروجردى , مى فرمودند:
وقتى اين دسته به منزل ما آمدند, من از روى پاى يكى از آنان , مقدارى گل برداشتم و به ديدگان بيمار خود ماليدم . به فاصله كوتاهى , اين ناراحتى رفع شد و من پس از آن , به هيچ كسالت چشم مبتلا نشدم و حتى محتاج عينك نيز نگرديدم .
مجلس روضه مذكور, در منزل ايشان تا چند سال پيش داير بود ولى متاسفانه به علت پاره اى تنگ نظريها تعطيل شد.
از ديگرامور نشان دهنده شخصيت ايشان , در دوران اقامت در بروجرد, تلگراف ايشان به مقامات تهران درباره خواسته هاى مرحوم آية الله قمى و آثار مترتب بر آن است .
مرحوم آية الله حاج آقاحسين طباطبائى قمى , كه از شخصيتهاى سنگين علمى واز مواجع تقليد شيعه بودند, در سال 1354 هجرى قمرى بعداز قضاياى مشهد و قضيه مسجد گوهرشاد, به وسيله رضاخان به عتبات عاليات تبعيد شدند و در كربلااقامت گزيدند. بعداز خروج رضاخان ازايران و قضاياى شهريور بيست , مرحوم آية الله قمى , سفرى به ايران نمودند واز سوى طبقات مختلف مردم , به صورت با شكوهى مورداستقبال قرار گرفتند. دراين سفر,ايشان در تهران توقف كردند و پيشنهاداتى به دولت دادند كه در راس آنها آزادى زنها درامر حجاب , تدريس قرآن و شرعيات در مدارس بود. دولت وقت كه نمى خواست با منويات ايشان موافقت كند, موضوع را به مسامحه مى گذارنيد. چون اين برنامه , مدتى به طول انجاميد, جمعى از بزرگان حوزه علميه قم ,افرادى را براى اين مقصود, نزد شخصيتهاى بزرگ مذهبى فرستادند و دراين مورد,از آنان استمداد طلبيدند ولى تلگرافات و پيامهاى آنان نيزاثرى نكرد و گرهى از مشكل نگشود.
بالاخره , با تصويب شخصيت هاى روحانى كه در تهران اجتماع كرده بودند, چند نفراز محترمين علماء, براى ملاقات با آية الله بروجردى , به بروجرد مى آيند وازايشان براى حل اين قضيه ,استمداد مى كنند. مرحوم آية الله بروجردى نيز, طى تلگرافى به نخست وزير,اعلام نمودند:
مطالب پيشنهاد شده از سوى آية الله قمى , مطالب ما هم هست . چنانچه با پيشنهادات ايشان موافقت نشود, شخصا به تهران حركت مى كنم و مسول عواقب آن زعماى امور خواهند بود.
مخابره اين تلگرام وانعكاس خبرامكان حركت ايشان به تهران , در منطقه غرب , صدها تلگراف از ناحيه روساى عشاير را به دنبال داشت كه در صورت حركت ايشان به تهران همه ما وظيفه خواهيم داشت كه با افراد خود, در معيت ايشان , به سوى تهران حركت كنيم .
مخابره اين تلگرام , دولت را در وضعى قرار داد كه خود را مجبور به قبول پيشنهادات مرحوم آية الله قمى ديد. پس از قبول پيشنهادات از سوى دولت , مرحوم آيت الله قمى , عازم مراجعت و تشرف به عتبات عاليات شدند. در سر راه خود, در ملاير توقف كردند و به مرحوم آية الله بروجردى ,اعلام داشتند كه : تصميم دارند به منظور ديدار باايشان و سپاسگزارى ازاقدامات معظم له عازم بروجرد شوند. ولى مرحوم آية الله بروجردى خود به سوى ملاير حركت و با مرحوم آية الله قمى دراين شهر ديدار و گفتگو كردند .
اين ملاقات , در منزل آية الله محسنى ملايرى كه محل ورود مرحوم آية الله قمى بوده است , واقع شده است .
5. سفر حج وتوقف در عراق
مرحوم آية الله بروجردى , در سال 1345 هجرى قمرى ,از راه عراق عازم تشرف به مكه معظمه وانجام مناسك حج شدند.( 11) و در نجف اشرف , مدت سه ماه توقف داشتند. ديدار دوباره نجف بعداز گذشت نزديك به هفده سال و تجديد خاطرات ايام اقامت نه ساله در آن پايگاه قدسى ,ايشان را به وجد آورده بود.اصحاب و شاگردان ديروز مرحوم آخوند, كه اينك زعامت عالى حوزه را عهده دار بودند, چون : مرحوم آية الله ميرزاى نائينى , مرحوم آية الله سيدابوالحسن اصفهانى , مرحوم آية الله شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى , مرحوم آية الله آقا ضياءالدين عراقى .
حوزه علميه نجف , در تحت لواى اين بزرگمردان , يكى از درخشانترين دوران حيات علمى خود را مى گذرانيد.
اعيان علمى و تقوائى آن روزگار نجف ,ازايشان به گرمى استقبال نمودند. خصوصا مرحوم آية الله اصفهانى ,از هيچ گونه تكريم و تجليل , نسبت به ايشان فروگذارى نكردند.
پس از نزديك به سه ماه اقامت در نجف و زيارت اعتاب مقدسه , معظم له عازم زيارت بيت الله شدند. در بازگشت نيز, بر حسب وعده اى كه به مرحوم سيد و ديگر بزرگان داده بودند, در نجف اشرف توقف نمودند.
مرحوم آية الله حاج شيخ على محمد نجفى بروجردى , كه خودازاركان تلامذه آية الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى , بودند,ازاين توقف دوباره , كه نزديك به هشت ماه به طول انجاميد, و تجليل و تكريم و علماى نجف بويژه مرحوم آيه الله اصفهانى ازايشان داستانها داشتند. مى فرمودند:
[منزل مرحوم آية الله بروجردى , دراين ايام , مركز تجمع آيات و بزرگان نجف بود خصوصا, مرحوم سيد, بسيارى ازاوقات و نوعا, شبها بعداز نماز, به منزل ايشان مى آمدند.ايشان , انس خاصى با معظم له پيدا كرده بودند. يكى از عمده ترين دلائل تشكيل اين جلسات ,در منزل ايشان , بررسى اوضاع ايران و مسائلى بود كه به وسيله حكومت رضاخان , بر روحانيت ايران مى گذشت زيرا تازه مساله كشف حجاب و محدوديت جلسات مذهبى و فشار روزافزون بر روحانيت آغاز شده و پيامدهاى آنها نيز در حال انجام بود. مرحوم آية الله بروجردى به حساب اين كه آگاهى واطلاع كاملى از جوانب مختلف اوضاع و وضعيت حوزه هاى علمى , خصوصا, قم و مشهد و شرائط خاص مردم داشتند, طبعا, طرف مراجعه و مشورت زعماى نجف , كه ازاخبار واصله ازايران , به شدت نگران بودند, قرار داشتند].
بر حسب نقل ايشان و نيز ديگر بزرگانى كه مطلب رااز مرحوم آية الله بروجردى شنيده اند:
[آقايان نجف بنا داشته اند در قبال مسائل ايران , كارى بكنند.اين كار, طبعاً, مستلزم ارتباط با مجامع روحانى ايران بوده است و آيه الله بروجردى نيز, بهترين كس براى اين مقصود و نيزايجاد هماهنگى هاى لازم درامور بوده اند. به همين جهت , جلسات طولانى و متعددى , با حضور مرحوم سيد و ديگر شخصيتهاى نجف باايشان دراين ارتباط برگزار مى شود. ( البته اين اجتماعات از نظر مقامات اطلاعاتى ايران پنهان نمى ماند).
در پايان , بنا مى شود كه ايشان , حامل مكتوبى از مرحوم سيد و شايد ديگر بزرگان , براى آقايان ايران باشند ولى (حال به چه علت )ايشان در آخرين روزهاى اقامت خود و بر طبق گفته بعضى , در آخرين شب اقامت , از حمل اين مكتوب ,انصراف پيدا مى كنند].
اين كه ايشان , غيراز مساله حمل نامه , در شرائط خاص آن روز, حامل چه برنامه ها و مسائل ديگرى بوده اند, به درستى معلوم نيست زيرا به علت مسائلى كه بعد پيش آمد, كل مطلب عقيم ماند و اثر واضح و روشنى از آن به دست نيامد.
مطلبى كه هست : آقايان نجف , در همان توقف اول , قبل از تشرف به حج , ازايشان تقاضاى اقامت در نجف را داشته اند.اين تقاضاها, بااصرار بيشتر, بخصوص از ناحيه مرحوم سيد،در توقف دوم،تجديد شده است.آن مرحوم هم , هميشه , مشتاق حضور در حوزه ها و خصوصا, حوزه نجف بوده اند. شرائط آن روزايران هم , شرائط مساعدى براى بازگشت به ايران و خصوصا, محيط محدود بروجرد, نبوده است .اين مطالب مى رساند كه حركت ايشان به سوى ايران , يك بازگشت عادى و صرف مراجعت نبوده است .
در هر حال , دستگاههاى جاسوسى و خبرگيرى حكومت ايران , ظاهرا بهتر ازاين مطالب آگاه شده اند, چه ايشان , به مجرد رسيدن به مرز قصرشيرين , دستگير و با نهايت پنهانكارى , شبانه , به تهران منتقل مى شوند.
شدت اين پنهانكارى , به حدى بود كه تا روزها بعداز وقوع آن ,احدى از قضيه آگاه نمى شود. خبر آن , براى نخستين بار, به وسيله خود رضاخان در سفر به بروجرد, به گوش علما و شخصيتهاى سادات طباطبائى و مردم مى رسد.ايشان , به مجردانتقال به تهران , دراركان حرب آن روز (ستاد ارتش ) زندانى مى شود.
وقوع اين حادثه , درست مقارن با زمانى است كه علامه فقيه مرحوم حاج آقا نورالله مسجد شاهى اصفهانى (متوفى 1346) به عنوان اعتراض به اعمال خلاف حكومت وقت , به قم مهاجرت نموده و عده زيادى از علماى اصفهان و ديگر بلاد,ايشان را همراهى نموده بودند.
چندى بعداز دستگيرى ايشان , يكى ازامراى لشكر, در منطقه لرستان كشته و جنازه او به بروجرد حمل مى شود. رضاخان , شخصا, به عنوان شركت در مجلس فاتحه او به بروجرد مى آيد.
در مجلس فاتحه , شاه , به ميان آقايان طباطبائى مى رود و در كنار مرحوم شيخ الطائفه حاج سيدعبدالحسين طباطبائى , كه در آن روزگار, بزرگ سلسله طباطبائى واز شخصيتهاى سنگين و مورداحترام قاطبه مردم بوده است , مى نشيند. پس از خاتمه مجلس , رضاخان از مرحوم سيد مى پرسد:
در بين سلسله شما, چند نفر به نام سيدحسين هست ؟
ايشان در جواب مى گويند:
در بين طائفه ما, سيدحسين , فقط يك نفراست كه ازاجله علماء و فقهاى اين صفحات است و در حال حاضر, به قراراطلاع , در مراجعت از مكه معظمه چند ماهى است كه در نجف اشرف ,اقامت دارند.
شاه , بلافاصله , در جواب مى گويد:
خير,ايشان در تهرانند.
سيد, با تعجب مى گويد:
خير,ايشان دراعتاب مقدسه عراقند و من , خبرى در مورد مراجعت ايشان نشنيده ام .
رضاخان مى گويد: من اطلاع دارم ,ايشان در تهرانند, چون موجباتى بود كه ايشان رااز سر حد به تهران برده اند.
اين خبر غير منتظره , به علت اين كه مرحوم سيد پيرمرد و داراى ثقل سامعه بوده و رضاخان هم بلند صحبت مى كرده است , به فاصله كوتاهى , در بين علماى مجلس از بيت طباطبائى و ديگر مردم , ايجاد همهمه مى كند.
مرحوم سيد, مى گويند: جاى تعجب است كه فرد عالمى كه ازاين طايفه , با آن مقامات علمى و وجاهت اجتماعى , در زمان سلطنت شما, مورد سوظن واقع شود, به نحوى كه ايشان را به تهران ببرند. خدا مى داند كه اين خبر در ميان مردم شهر و صفحات غرب و عشاير منطقه چه عكس العملهايى ممكن است ايجاد كند.
شاه مى گويد: خود من هم ايشان را مى شناسم و به حدودايشان واقفم البته بعداز مراجعت به تهران ,ايشان آزاد خواهند بود.
گفتگوادامه مى يابد و نيز همهمه مردم در مسجد سلطانى . در آخر رضاخان , خطاب به قائم مقام الملك رفيع مى گويد: به تهران بگوئيد كه ايشان به منزل ثقه الاسلام بروجردى برود تا من برگردم .
به مجردانعكاس اين خبر, صداى صلواتهاى پى در پى مردم فضاى مسجد را پر كرد.
رضا خان در حال خارج شدن , به مرحوم حاج سيدعبدالحسين مى گويد:
آقايان مورد علاقه من هستند.اميدوارم با دعاى آقايان , خداوند عالم , مملكت راازاين هرج و مرج و آشوب نجات بدهند. آقايان هر وقت مطلبى داشتند, به خود من رجوع كنند.
بدين ترتيب , خبر توقف مرحوم آيه الله بروجردى , درابتداءاز ناحيه خود رضاخان ,انتشار مى يابد.البته عصر همان روز هم , بااحضار مرحوم ثقة الاسلام , به اركان حرب و تشكيل جلسه اى با حضور نخست وزير و جمعى از وزرا واز جمله وزير دربار, ايشان را آزاد و تنهاازايشان مى خواهند كه فعلا براى مدتى در تهران توقف و در منزل ثقة الاسلام اقامت نمايند.
مدت توقف ايشان , در تهران , مجموعا, يك صد روز به طول انجاميد. در مدت اقامتشان در منزل مرحوم ثقه الاسلام , كه از بنى اعمام ايشان واز علماى سنگين بروجرد بوده و در دوره پنجم شورا, پس از رحلت مرحوم عالم جليل , حاج سيد على اصغر طباطبائى , معروف به سلطان العلماء, كه از مبارزان واركان دوران مشروطيت بوده اند, به عنوان عالم طرازاول , وارد مجلس شده است , قاطبه شخصيات روحانى و جمع كثيرى از مردم از ايشان ديدن و تجليل مى نمايند.
در مدت توقف ايشان در تهران , ملاقات و يا ملاقاتهايى بين ايشان و رضاخان واقع شده است . به طور مسلم , يك ملاقات در دوران توقيف ايشان بوده است كه رضاخان به اركان حرب مى رود و باايشان ملاقات مى كند.
سه مطلب درباره اين ملاقات ازايشان نقل شده است .
1. رضاخان در طى ملاقات باايشان , مى گويد: مطلبى از من بخواهيد. ايشان استنكاف مى كنند.
بعدازاصرار زياد رضاخان ,ايشان مى فرمايند :[دراين مدت كه من در اركان حرب بوده ام , مشاهده نموده ام كه مقدار جيره اى كه به سربازان داده مى شود كافى نيست . شمااگر مى خواهيد كارى بكنيد, دستور بدهيد قدرى به جيره غذائى آنان اضافه كنند].
رضاخان , با تعجب نگاهى مى كند و مى گويد: براى نخستين باراست كه يك روحانى از من مطلبى راجع به ارتش و سربازان مى خواهد. تاكنون آنچه كه از من خواسته شده همه مسائل شخصى بوده است .
2.ايشان فرموده بودند:[من شنيده بودم كه قيافه رضاخان , بخصوص چشمهاى او بسيار رعب آوراست . ( اين مطلب در آن روزگار معروف بود) درطى ملاقات با من با آن كه تهديد زياد مى كرد ولى من هيچ رعبى از او در خوداحساس نكردم].
3.ايشان باز فرموده بودند :[در ملاقات احساس مى كردم كه او تحت تاثير من قرار گرفته است . من ازاين فرصت استفاده نموده , مطالب زيادى را در مقام نصيحت و برحذر داشتن اواز آنچه كه مى گذشت يا در شرف انجام بود, به اواظهار نمودم . و به او گفتم : فاصله خود را با روحانيت زياد نكند و به نصايح و هشدارهاى آنان , كه صرفا در مقام دلسوزى به حال مردم و تحفظ بر مبانى دين است , توجه كند].
در پايان توقف تهران , مرحوم آيه الله بروجردى , به منظور تشرف به آستان مقدس امام على بن موسى الرضا, عليهما آلاف التحية والثناء, عازم مشهد شدند.
البته اين حدس زده مى شود كه در ترغيب ايشان به اين سفر, حكومت بى تاثير نبوده و شايد مى خواسته است در شرائط آن روز واجتماع آقايان علماء در قم ,ايشان از منطقه غرب دور باشند.
ورودايشان به مشهد مقدس , بااستقبال بسيار گرم بزرگان حوزه علميه مشهد و فضلا و مدرسين مواجه شد.
آيه الله محسنى ملايرى , كه خود در آن روزگار, در مشهد مقدس اقامت داشتند, نقل مى فرمودند:
سفر مرحوم آية الله بروجردى , به مشهد مقدس , بازتاب گسترده اى در بين عموم طبقات , خصوصا حوزه مشهد پيدا كرد. به دنبال آن , مرحوم آيه الله حاج آقا محمد كفائى , معروف به آقازاده , (فرزندارشد مرحوم آخوند خراسانى ) و مرحوم آية الله آقاى حاج آقا حسين طباطبائى قمى , كه هر دو بزرگوارازاكابر مدرسين و زعماى حوزه مشهد در آن زمان بودند, بااصرار زياد,ازايشان درخواست توقف در مشهد را نمودند.ايشان هم , ظاهرا, با قبول اين درخواست , شروع به درس و مباحثه نمودند كه بااستقبال عامه فضلا و محصلين مواجه شد.
و باز به درخواست آقايان , شبها در مسجد گوهرشاد, درايوان مقصوره , اقامه جماعت نمودند. آقايان ائمه جماعات مسجد گوهرشاد و بسيارى از مساجد ديگر, نماز خود را تعطيل و به جماعت ايشان حاضر شدند.از جمله : مرحوم آية الله آقازاده با آن شخصيت عظيم علمى و وجاهت و گروهي،از ملتزمين جماعت ايشان بودند. مرحوم آية الله قمى نيز, گه گاه , دراين جماعت شركت مى كردند. جمعيت نمازايشان ,اكثر, همه مسجد را پر مى كرده است.
در همين سفراست كه ايشان با مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى , معروف به [نخودكى] , كه قدرت فوق العاده روحى و معنوى ايشان , زبانزد خاص و عام است ,انس زيادى پيدا مى كنند.
پس از گذشت هشت ماه (و به قولى سيزده ماه )ايشان تصميم به ترك مشهد و بازگشت به بروجرد مى گيرند. ظاهرا, علت اين تصميم آن بوده است كه ايشان از بعضى حوادث و وقايع كه اتفاق مى افتد, حس مى كنند كه دستگاه حكومتى , كه رضاخان در راس آن بوده است , بااقامت ايشان در مشهد, با توجه به موقعيتى كه پياد نموده اند, موافق نيست .
در بازگشت از مشهد, در قم توقف نمودند و به گرمى از سوى حوزه قم مورد استقبال قرار مى گيرند. بخصوص مرحوم آيه الله حائرى يزدى , مقدم ايشان را گرامى داشته واز هيچ گونه تعظيم و تكريم , نسبت به ايشان فروگذارى نمى نمايد.
! مرحوم آيه الله حائرى كه در آن زمان سعى و تلاش فوق العاده در جذب شخصيتهاى علمى به قم و تقويت بنيه علمى حوزه و گرم نگاه داشتن اين پايگاه معالم اهل بيت , سلام الله عليهم , داشته اند, مصراً ازايشان تقاضاى اقامت در قم و شروع مباحثه را مى نمايند. مرحوم آية الله بروجردى هم شروع به مباحثه مى كنند. كه ظاهراً نشان دهنده تصميم ايشان به اقامت در قم و نيز نشان دهنده بى تصميمى ايشان در بازگشت به بروجرد است . مباحثه ايشان , بااستقبال فضلاى قم مواجه مى شود. مرحوم آيه الله حائرى نيز تاكيد زياد دراتصال طلاب و فضلا به ايشان را داشته اند.از جمله كسانى كه دراين ايام به درس ايشان حاضر مى شده اند مرحوم آية الله حاج آقا روح الله كمالوند خرم آبادى است . ولى اقامت ايشان در قم , بيش از چند ماه (گويا پنج ماه ) دوام نمى آورد وايشان تصميم به بازگشت به بروجرد مى گيرند .
به حسب ظاهر, هجوم طبقات مختلف بروجرد به قم و درخواستهاى مكرراز ايشان براى بازگشت از مرحوم آيه الله حائرى براى بازگردانيدن ايشان به بروجرد و نيز سرازير شدن سيل تلگرافات و نامه ها, به طور روزمره به قم براى هر كس كه احتمال داده مى شد سخنش درايشان موثر باشد, علت عمده اين تصميم بوده است .
ولى بر حسب آنچه كه از بعضى گفته هاازافراد موثق بر مى آيد, مطالب ديگرى نيز در پشت اين صحنه وجود داشته است .
دستهائى در ميان مردم بروجرد و مناطق اطراف , به كار مى افتد كه آقاى خود را دريابيد و چنانچه دير بجنبيداو رااز دست خواهيد داد. همان دستها, دراطراف مرحوم آية الله حائرى نيز شروع به فعاليت نموده و به ايشان , كه اصرار فوق العاده زياد و روزمره در توقف آية الله بروجردى در قم داشته اند,القا مى نمايند كه ايشان خود مايل به توقف در قم نيستند و تنها به حساب اصرار زياد شما ماخوذ به حيا شده اند و به لحاظ رعايت احترام شما,اين مطلب را به زبان نمى آورند! پس از آن , همان دستها, دراطراف مرحوم آية الله بروجردى , به صورتى ديگر دست به كار شده واز خطر خالى بودن صفحات غرب ,از پايگاهى چون ايشان و نيز كمتر شدن اصرارهاى مرحوم حاج شيخ و… داد سخن مى دهند.
بالاخره , در ميان تاثر همگان و بخصوص مرحوم آيه الله حائرى , كه حتى در زمان حركت به منزل ايشان آمده بودند, قم را ترك نمودند.
خود مرحوم آيه الله بروجردى , بعدها متوجه اين توطئه و مقدمات آن شدند. به هر حال , چه اين دستها مستقل عمل مى نمود و چه تحت تاثير القائات حكومت پهلوى (كه توقف ايشان را خلافت مصالح خويش و مانعى بر سر راه برنامه هاى آينده خود مى ديد) قرار داشت , نتيجه آن بازگشت آيه الله بروجرد شد, تا بيست و سه سال ديگر,اين شخصيت علمى را به تبعيدى ديگر بكشاند واو را به دوراز پايگاههاى عظيم حوزوى در انزوا نگهدارد.
آنچه كه بعدها, بخصوص در مشهد و قم اتفاق افتاد,از وسعت توطئه و دقت نظر و دورانديشى و آينده نگرى دشمنان و غفلت و ساده انديشى دوستان حكايتها دارد. چه بسيار هم كه تلخ و حزن انگيز و كوبنده است . كاش كه در تكرارهاى دوران , پندى و عبرتى باشد.
مرحوم آية الله بروجردى در بازگشت به بروجرد, پس از نزديك به چهارسال دورى ازاين شهر, دراراك ( كه استقبال با شكوه مردم از ايشان منجر به توقف چند روزه در آن شد), درملاير و بروجرد مورداستقبال با شكوه و مجلل عموم طبقات قرار گرفتند.
6. آغاز مرجعيت
در حدود سال 1350, فقيه بزرگوار, مرحوم آية الله حاج شيخ محمدرضا دزفولى , (12 )كه ازاجله علماء و در خوزستان داراى رياست علمى و دينى بود و جمع زيادى از مردم اين نواحى ,ازايشان تقليد مى كردند, به علت ناراحتى قلبى و مساعد بودن هواى بروجرد, دراين شهراقامت گزيدند.
ايشان پس از ديدار با مرحوم آية الله بروجردى بسيار به ايشان علاقمند شده و تحت تاثير شخصيت قاطع علمى ايشان قرار گرفتند. و در طى نزديك به سه سال اقامت در بروجرد, مراجعات مقلدين خود را در مسائل دينى , تدريجا, به مرحوم آية الله بروجردى ارجاع دادند.
بعداز رحلت ايشان , در سال 1352, عموم مقلدين ايشان به مرحوم آية الله بروجردى رجوع كردند.
در سال 1353 نيز, مرحوم آية الله حاج شيخ حسين غروى بروجردى , كه مرجعيت تقليد جمع كثيرى از مردم بروجرد و منطقه غرب را عهده دار بودند, رحلت نموده و مقلدين خود را به مرحوم آية الله بروجردى ارجاع دادند.
قبل ازاينها,ايشان , خصوصا, بعداز سفر حج مراجعات زيادى دراين مورد, از ناحيه مردم داشتند و بعضى از شاگردانشان نيز, نظرات و فتاواى ايشان را در مساجد خود نقل مى كردند.
اين مراجعات , خصوصا, بعداز رحلت اين دو بزرگوار و نيز بعداز رحلت مرحوم آية الله حائرى در سال 1355,ايشان را واداشت تاانظار فقهى خود را دراختيار عموم بگذارند. حاشيه عروه ايشان , در همين زمان نشر يافته است . به علت كثرت مراجعات , باراول اين حاشيه تنها تا بحث خمس طبع شده است . آية الله طباطبائى سلطانى نقل مى كردند:
ايشان براى تنظيم اين حاشيه , دو جلسه داشتند: يك جلسه اى كه در آن ,انظار خود را طرح و بااجله شاگردان خود به بحث مى گذاشتند [كه يكى از شركت كنندگان دراين جلسه , مرحوم آية الله شيخ بهاءالدين حجتى , صاحب[ حاشيه كفايه] است كه شرح آن گذشت] و دوم جلسه اى كه در آن فضلاى اديب از شاگردان ايشان شركت مى كردند. دراين جلسه ,انظار تنقيح شده در جلسه اول طرح و سعى مى شد كه به صورت منحصرترين و در عين حال رساترين عبارات در آورده شود .
از سوى ديگر, به نقل جمعى از فضلا و نيز مرحوم حاج سيدمحمود كتابچى و برادرايشان , مرحوم حاج سيداحمد كتابچى طى نامه اى به مرحوم آية الله حاج سيدابوالحسن اصفهانى ازايشان در مورد كسى كه صلاحيت دارداحتياطات ايشان به او رجوع شود سوال نمودند. مرحوم آية الله اصفهانى , در جواب نوشته بودند :
احتياطات مرا به … آقاى حاج آقا حسين بروجردى , كه در بروجرداقامت دارند, رجوع كنيد.
مرحوم حاج سيداحمد كتابچى در جلسه اى آقايان علماء و تجار سنگين تهران را دعوت و متن اين استفتاء را در حضور آنان قرائت مى كند. بعد خودايشان تصميم به طبع حاشيه عروه ايشان مى گيرد.اين نيز خود يكى از علل مراجعات زياد مردم براى اين منظور مى شود. لذا تعجيل در طبع نخستين حاشيه , باعث شد كه حاشيه مذكور, به صورت ناقص و تنها تا بحث خمس و آن هم در تهران , همراه با حواشى مرحوم آية الله اصفهانى و چند تن ديگرازاعاظم طبع شود.
البته قبل از آن , رساله انيس المقلدين ايشان در دسترس بود ولى عمدتا حاشيه عروه , معرف مقام شامخ علمى ايشان در حوزه ها شد؛ زيرا اين حاشيه دراكثر موارداشاره اى كوتاه به ادله دارد و قدرت استنباط ايشان , به خوبى در آن هويداست . همانطور كه قبلا گفته شد, وقتى اين حاشيه براى نخستين بار به نجف رفت , مرحوم آية الله شيخ محمدرضا آل يس , كه ازاعاظم فقها و مراجع نجف بودند, فرموده بودند:
صاحب اين حاشيه , به طورمسلم جايزالتقليداست.
لذاايشان , سالها قبل از هجرت به قم , مرجعيت تقليدى جمعى كثير را در غرب ايران و تهران داشتند حتى جمعى از خواص در حوزه ها,ازايشان تقليد مى كردند. آية الله محسنى ملايرى ,از مرحوم حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى , كه قدرت روحى و معنوى او هنوز هم زبانزد همه است , نقل مى كردند كه :ايشان سالها قبل از رحلت مرحوم آية الله اصفهانى مقلد مرحوم آية الله بروجردى بود واظهار مى داشت من از راه علوم غريبه كشف كرده ام كه :ايشان اعلم است .
در عين حال ,ايشان هميشه جانب بزرگان و زعماى حوزه ها, خصوصا, مرحوم آية الله اصفهانى را به نحوى بارز و چشمگير داشتند و هميشه بر آن بودند كه : كوچكترين خللى دراركان زعامت و رياست آنان پديد نيايد.
در سوالي كه جمعى از تهران (در همين ايام اقامت در بروجرد)از ايشان نموده بودند كه به نظر شمااعلم علماى عصر كيست ؟
ايشان در جواب نوشته بودند:
[ امروز, علم اسلام , بر دوش حضرت آية الله حاج سيدابوالحسن اصفهانى است و با بودن ايشان , سوال ازاين مطلب موضوع ندارد].
با آن كه در همان زمان ,ايشان , حاشيه عروه خود را نوشته بودند و طبع هم شده بود و قائل به وجوب تقليداعلم هم بودند و تقليداز غير اعلم ,از نظرايشان ,اساسا, صحيح نبود و چنين كسى بايد خود را اعلم از ديگران بداند.
توقف مرحوم آية الله بروجردي, تااواخر سال 1364 هجرى قمرى , به طول انجاميده است . دراين زمان ,ايشان به علت ابتلاء به كسالت فتق , به تهران منتقل شده و در بيمارستان فيروزآبادى بسترى شده و در دو نوبت تحت عمل جراحى قرار مى گيرند.
اين توقف , كه حركت ايشان را به قم به دنبال دارد, خود سر فصل تازه اى در تاريخ زندگى ايشان است . حوادث واقع شده در مدت توقف تهران و بعد دوران اقامت در قم , خود بحثى مستقل است و در خور نوشته اى مستقل .
دراوقاتى كه به نوشتن اين سطور مشغول بودم , با خبر شدم كه قرار است سمينارى , به مناسبت گذشت سى امين سال رحلت مرحوم آية الله بروجردى در بروجرد برگزار شود. چه بهتر مى بود حال كه بناست پس از گذشت دوازده سال ازانقلاب , يادى از مرحوم آية الله بروجردى شود,اين مجلس يا در حوزه علميه قم و به وسيله زعما و مدرسين برگزار شود, نه در شهر بروجرد و تنها به وسيله يك مقام محلى . و چنانچه بنابر انعقاداين سمينار در بروجرد بود, چه بهتر كه اين مجلس در مثل مدرسه نوربخش , كه سالهاى زياد محل تدريس ايشان بوده است , برگزار مى شد.
پاورقى ها:
1- خاطرات زندگانى مرحوم آيه الله بروجردى , 31.
2. همان مدرك , 29.
3. همان مدرك , 32.
4. نقباءالبشر , ج2،ص496.
5. اعيان الشيعه , ج5،ص460.
6.البته اين اسامى نشانگر همه شاگردان مرحوم آيه الله بروجردى , در بروجرد نيست . تنها مى توان گفت :اسا مى اكثر آن بزرگواران است . مستند ما, در نقل آن , گفتار چهار نفراز همان عزيزان است كه متاسفانه امروز هيچ كدام از آنان , در قيد حيات نيستند, رحمه الله عليهم . آنان عبارتند از: مرحوم حاج شيخ حسين رازانى , مرحوم حاج شيخ على محمد خرم آبادى , مرحوم حاج شيخ هادى امام , و مرحوم حاج شيخ محمدحسين محجوبى . .
ضمنا شرح احوال اين بزرگان , در سه جلد تاريخ بروجرد, تاليف حجه الاسلام آقاى شيخ غلامرضا مولانا, جمع آورى شده است . اميد است اين جلد كتاب , هر چه زودترانتشار يابد.
7. مقدمه كتاب ، جامع الاحاديث الشيعه , ج 1.
8. تجريدالاسانيداسكافى , ج1،ص2.
9. خاطرات زندگانى مرحوم آيه الله بروجردى , ص32.
10. همان مدرك .ص51-52..
11. براساس گزارشى كه حكومت بروجرد و لرستان براى وزارت داخله , در تاريخ 10 ارديبهشت ماه 1306 , فرستاده است , حركت ايشان از بروجرد مسبوق , به بعضى از حوادث و وقايع نامطلوب بوده و حالت اعتراض
داشته است . در متن اين گزارش آمده است
. وزارت جليله داخله , چندى بود حجه الاسلام آقاحسين طباطبائى از توقف در بروجرد اظهار دلتنگى و خيال مسافرت داشتند واز طرف اهالى ممانعت مى شد. ديروز خبر رسيد: معظم اليه و آقاى حاج آقا علي مجتهد براى ممانعت از حركت ايشان اجتماع , بنده خودم براى ملاقات و فهم علت مسافرت خدمتشان رفته , به اصراراهالى وعده دادند مسافرت را موقوف نمايند.امروز صبح معلوم شد: قبل از آفتاب بااتومبيل , به سمت عتبات حركت و در نزد بعضى اظهار دلتنگى از درشگه هائى كه زيور كرده و براى اعلان نمايش در اداره قشونى داخل شهر گردش و ساز زده بودند و توهينات كرده اند.
اين گزارش به صورت رمز به تهران مخابره شده است و در زير آن به وسيله وزارت داخله نوشته شده است : [ سواد كشف تلگراف رمز حكومت بروجرد و لرستان براى استحضار رياست محترم مخصوص شاهنشاهى ارسال شد].
اين گزارش تحت شماره 1529.4633 بوسيله وزارت داخله بايگانى شده و با شماره عمومى 31120 در مركز اسناد ملى موجود مى باشد
(كتاب انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى , تاليف موسى نجفى .447)
12. مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى دراعلام الشيعه مى نويسد:
هوالشيخ محمدرضا بن الشيخ محمدجواد بن الشيخ محسن (شفيق صاحب المقابيس )ابن اسماعيل الدزفولى عالم جليل و فقيه كامل , كان من تلامذه عمه الشيخ محمد طاهر و غيره من الاعلام , و قد صاهره على كريمه و قام مقامه , و كانت له فى الفضل قدم راسخه و باع طويل و له آثار, منها: جهدالمقل فى اجوبه المسائل , فقه استدلالى ملمع ذكرناه فى الذريعه (ج5،ص302) و كلمه التقوى رساله عمليه و له رساله عمليه اخرى فارسيه انتخبها من منهج الرشاد و طبعت فى 1333 (راجع الذريعه ج6،ص156) و فيض البارى فى شرح مكاسب الانصارى , و رساله فى احوال سهل بن زياد, و حاشيه كل من الفصول والرسائل و تقريرات دروس اساتذته فى الفقه والاصول الى غير ذلك . حصلت لى زعامه دينيه و راس مده الى ان توفى ببروجرد فى الثلاثاء سابع جمادى الاولى 1352 و دفن فيها و رثاه عارف الدزفولى …(نقباءالبشر ج2،ص744)