آیت الله خزعلی می گوید:
یک بار در هزینهی ماهانهی طلاب که آیت الله بروجردی پرداخت میکرد 150 هزار تومان کسری وجود داشت. در آن روزگار هم طلاب کم بودند و هم ماهانهی آنها کم بود. در این میان به آیت الله بروجردی خبر دادند چند روز دیگر باید به طلاب شهریه داده شود، اما چیزی در بساط نیست. فرمودند اول ماه چند روز دیگر است؟ گفتند سه روز، سه روز هم داشت به اتمام میرسید، ولی ایشان مایل به قرض گرفتن از تجار نشد. روز آخر یک ماشین آمد در منزل آقا توقف کرد راننده گفت من مقلد ایشان هستم از کویت آمدهام که سهم امام بپردازم. حضور آقا یک چک صد و پنجاه هزار تومان گذشت و رفت این واقعه اوج توکل و روحیهی بلند آیت الله بروجردی را نشان میداد.
در سال 1364ق ایشان نذر کرده بودند به مشهد بروند اطرافیان به ایشان گفتند خوب است مردم شهرهای بین راه مثل نیشابور، سبزوار، شاهرود، دامغان و سمنان را آگاه سازیم. ایشان در جواب گفتند: هنوز یک کار برای خودم نکردهام در حالی که هفتاد سال از عمرم میگذرد چرا میخواهید تشریفات درست کنید.
دستور حرکت داد و بدون این که مردم بفهمند بیشتر مسیر را طی کردند. در نیشابور که اقامت فرمودند فرزند مرحوم آخوند – عالم بزرگ مشهد- به استقبال ایشان شتافت. وی آیت الله بروجردی را خوب میشناخت. چون آقای بروجردی و آقای اصفهانی چنان که گفتم از شاگردان مبرز آخوند خراسانی بودند.
ایشان خیلی ناراحت شد که چرا علمای قم ورود آیت الله بروجردی را به علمای مشهد اطلاع ندادهاند و به سرعت به دنبال تهیهی تدارکات برای استقبال از ایشان رفت. آقای کفایی با دیدن منزلگاه آیت الله بروجردی گفتند: معنای توکل را الان میفهمم. اگر ما از یک ماه پیش میخواستیم چنین منزلی را تهیه کنیم هیچ وقت نمیتوانستیم.
آیت الله بروجردی ماه رمضان هم در مشهد ماند. حاج شیخ علی اکبر نهاوندی رییس ائمهی جماعت مشهد به ایشان گفت: شصت سال است امامت کردهام دوست دارم امسال به شما اقتدا کنم. آقای بروجردی پذیرفت. نمازی که آقای بروجردی در مسجد گوهر شاد خواند بسیار باشکوه بود. آن زمان بلندگو نبود، چند نفر مکبر شدند. مسجد و بعضی شبستانهای مسجد هنگام امامت آقای بروجردی از جمعیت موج میزد.
بعد از ماه رمضان آقای حاج شیخ علی اکبر نهاوندی که ایت الله بروجردی را به امامت –در ماه رمضان- نصب کرده بود به نجف رفت. در آن موقع آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نهایت ضعف جسمانی بودند، حتی نماز را خودش نمیتوانست بخواند و به آقای نهاوندی گفت که به جای ایشان نماز بخواند، و ایشان در حالی که نماز مغرب را میخواند در حال خواندن قنوت بود که صدایی از قبر امیرالمومنین(ع) شنید، نیمی فارسی، نیمی عربی با این مضمون که چون به پسرم در مشهد جا دادی در نجف به تو جا دادم و پسرم ابوالحسن را گفتم به تو جا بدهد. تو پسرم را تعظیم کردی من هم تو را تکریم کردم. آقای نهاوندی اشکش سرازیر شد، در بازگشت از عراق به قم آمد و مطلب مذکور را به ایشان بازگو کرد آقای بروجردی گفت: الحمدالله جدم امیرالمومنین مرا مورد نوازش قرار داده است.
نکتهی دیگری که دربارهی آیت الله بروجردی لازم است اشاره کنم این است که ایشان بسیار ساده و بی تکلف بود. هنگامی که از لرستان به قم آمد، عمامهاش آبی رنگ بود، یعنی به همان رنگی که در لرستان و بروجرد میان سادات رواج داشت بعد از آمدن به قم عمامهی سیاه بر سر گذاشت.
………………………………………….
1- كرمی پور ،حمید،خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزعلی،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی ،ص64.
توکل بر خدا
حضرت آيت الله بروجردى در طول زندگی چه در هنگام اقامت در نجف و چه در بروجرد و قم در امور فردی ، اجتماعی و سیاسی ، توکل عجیبی نسبت به مبدأ هستی داشت . به همین سبب هیچ گاه قدرت اجتماعی افراد و تهدید مقامات دولتی وی را از انجام وظیفه اش باز نمی داشت هر آنچه را که وظیفه الهی تشخیص می داد ، عمل می کرد و خود چنین اظهار می داشت : “…من همیشه توکلم به خداوند عالم بوده است و هیچ گاه امید مساعدت از غیر او نداشته ام و هرگز نیز ، از غیر او مطلبی نخواسته ام و از غیر او واهمه ای نداشته ام .
————————————————-
مجله حوزه ، ش 44 – 43 ، ص 331.