روحیه علم پروری

 

 

 

آیت الله محمد علی گرامی می گوید:

درباره­ی آقای بروجردی مطالب زیادی وجود دارد که در کتاب­ها هم نیامده است. ایشان بسیار علم پرور بود، به طوری که من این روحیه را در دیگران به این شدت ندیده­ام من جوانی هیجده یا نوزده ساله بودم که اولین کتابم را در علم منطق که شرحی بر کتاب «حاشیه»ی مرحوم ملا عبدالله بود، نوشتم. اسم این کتاب «مقصود الطالب» است که بارها چاپ شده است. البته ممکن است نوشتن چنان سخنانی در آن سن و سال کمی غیر عادی به نظر برسد. بنابراین افرادی که کتاب را می­دیدند، ممکن بود بگویند، شاید از خود او نباشد یا این که قلمش از خودش باشد مطالبش را از دیگران گرفته است، چون حتی عربی نوشتن صحیح هم در آن موقع، در این سن، قدری غیر عادی بود، مرحوم آقای بروجردی وقتی این کتاب را دیده بودند، هم خیلی تعریف کردند و هم مقداری پول به عنوان جایزه فرستادند که در آن زمان مبلغ زیادی بود.

زمانی خدمت آقای بروجردی رسیدم. جناب حاج آقا علی صافی گلپایگانی- که الان نیز در قید حیاتند نیز در حضور آقای بروجردی بودند. من از طرف پدرم برای آقای بروجردی پول برده بودم. ایشان به آقای بروجردی عرض کردند که آقا نویسنده­ی آن کتاب منطق که شما از او تعریف می­کردید و خوشتان می­آمد ، ایشان است چون از زمان نوشتن آن کتاب حضوراً خدمت ایشان مشرف نشده بودم، مجدداً ایشان مرا تشویق کردند.

ایشان طلبه­ها را درس خوان بار می­­آورد و می­دانید که اساس خدمت به اسلام، ابتدا علم است. طلبه اول باید باسواد  شود و پس از آن، وارد قسمت­های دیگر گردد. مثلاً ما در مرجعیت هم می­گوییم مرجع باید اول عالم و اعلم باشد و سپس تقوی و ورع داشته باشد. این روحیه­ی آقای بروجردی خیلی طلبه­ها را علم دوست می­کرد. یکی دیگر از خصوصیات ایشان این بود که اعتدال عملی داشت. زمانی دیگر، از طرف پدرم برای آقای بروجردی پول برده بودم. گفتنی است که من در آن موقع در وضو گرفتن وسواس داشتم. آن موقع در مقبره­ی جنب ایوان آینه؛ «حاشیه» می­گفتم که خیلی هم شلوغ می­شد و حتی جمعیت بیرون می­ایستادند. در عین حال، بنده معمولاً دیر می­آمدم چون در وضو گرفتن وسوسه داشتم. در آن جلسه که خدمت آقای بروجردی رفتم، نمی­دانم ایشان چه چیزی را در من احساس کرد.  که فرمودند برایش آب وضو آوردند، در حالی که می­توانست مرا زودتر راه بیاندازد و پولی را که من آورده بودم، بگیرند. رسم هم بر این بود در صورتی که آورنده­ی پول طلبه­ بود، مقداری به او بر می­گرداندند. همیشه این رسم بوده است. بنابراین، وجهی نداشت که ایشان در آن مقام مرا معطل کنند. به اتاق خصوصی ایشان رفته بودم. ایشان جلوی من شروع به وضو گرفتن کرد. لگنی جلوی ایشان گذاشتند و ایشان هم مختصری آب به صورتشان زدند و بعد، دست­ها را شستند. ما وقتی مسح پا را انجام می­دادیم، دوباره دست­هایمان را با آب کُر می­شستیم، این عادت هنوز در من وجود دارد امّا آقای بروجردی همین طور پاهایش را مسح کشید و دوباره دست­ها را به هم مالید و از آن عجیب تر آن که دست­هایش را خشک نکرده به اسکناس­ها مالید. این برای من غیر عادی بود، ما خیلی احتیاط می­کردیم، خلاصه ، آقای بروجردی، با آن دست­تر اسکناس­ها را شمرد و تعدادی ازآن اسکناس­ها را به من داد. سپس به خودشان عطر و گلاب زدند و بعد با حوله خودشان را خشک کردند. من مطمئن بودم که این کار ایشان تعمدی بوده و قصد تربیت مرا داشته است.

…………………………………….

خاطرات آیت الله محمد علی گرامی،  چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381،ص109.

 

 

 

 

پاسخی بگذارید