آیت الله علی دوانی می گوید:
دکتر اقبال در زمان نخست وزیری خود، اعلام کرده بود که در روز هفده دی (روز کشف حجاب)دختران دبیرستانی سراسر کشور، باید با لباس کوتاه و شورت سفید و آرایش کرده در خیابانها رژه بروند!
اعلام این خبر به قدری مردم را ناراحت کرده بود، که به وسیله تلفن و تلگراف و حضور خود در منزل آیت الله العظمی بروجردی، نارضایتی خود را به سمع آقا رسانیدند و ایشان آماده شده بود تا در برابر این کار ناپسند رئیس دولت، عکس العمل نشان بدهد.
اتفاقاً در همان موقع ،بنده کتاب شرح زندگانی وحید بهبهانی را تالیف کرده بودم و این کتاب مورد توجه آقا واقع شده بود . لذا آیت الله العظمی بروجردی بنده را احضار کرد تا مورد تقدیر و تشویق قرار بدهد. من هم به اتاق مخصوص ایشان وارد شدم. هوا هم تقریباً سرد بود، به طوری که آیت الله بروجردی زیر کرسی نشسته بود. ایشان، هنگام استراحت معمولاً شال سیاهی به دور سر می بستند ،از این رو هیبتشان بیشتر می شد. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ،سمین و چاق و رنگ چهره اش سفید مهتابی بود. صدایشان هم جوهری دو رگه بود. وقتی تند صحبت می کرد، طنین داشت، به طوری که ممکن بود طرف را منقلب کند. و موقع عصبانیت، سخت سرخ رو می شد، که با آن قیافه و مقام مرجعیت، همه را مرعوب می ساخت.
در آن مجلس، عده زیادی از علمای حوزه قم و سایر شهرها حضور داشتند. همچنین آقای صدر(فرماندار قم) و سرهنگ محمد سجادی(رئیس شهربانی)حضور داشتند.
وقتی وارد اتاق شدم. آقای حاج شیخ علی صافی گلپایگانی گفت:«آقا !آقای دوانی را که خواسته بودید، آوردیم.»آقا هم نسبت به کتاب شرح زندگانی وحید بهبهانی اظهار لطف زیادی فرمود. سپس رو کرد به صدر و گفت:«شما می گویید حوزه من به چه درد می خورد؟! شما اطلاع ندارید. این آقای دوانی را نگاه کنید، با این سن و سال، کتابی نوشته است در پانصد صفحه!» کتاب شرح زندگانی وحید بهبهانی هم روی کرسی بود و آقا هم مشغول مطالعه آن بود، که من وارد شدم. منظور آیت الله بروجردی این بود که دستگاه بداند در حوزه کسانی هستند که کارهای علمی انجام می دهند.
حرف ایشان که تمام شد، صدر همان طور که دو زانو نشسته بود، رو کرد به آیت الله بروجردی و گفت:«حضرت آیت الله! دولت، حسب الامر جناب عالی دستور داده قم لوله کشی بشود.»تا آن موقع،آب قم به وسیله قنات و آب انبارها تامین می شد و واقعاً برای قم نقص بزرگی بود. بارها مقامات دولتی – و حتی شخص شاه- به قم آمده بودند و مزوّرانه از آقا تقاضا می کردند که«شما هر امر و فرمایش دارید ما در انجام آن حاضریم.»آقا هم معمولاً می فرمود:«خودم کاری ندارم. اگر می خواهید کاری بکنید، لوله کشی قم کار لازمی است، مردم در مضیقه کم آبی هستند.»
فرماندار قم، با توجه به این مطلب، گفت:«حضرت آیت الله! دولت دستور داده قم را لوله کشی کنیم. نامه رسمی آن آمده، ولی برای ما مشکلی ایجاد کرده است. دولت پنج میلیون تومان بودجه برای این لوله کشی در نظر گرفته وگفته نصف آن را ما می دهیم ونصف دیگرش را هم به مرور ایام از بودجه شهرداری قم تامین شود. و چون چنین بودجه ای را ما نمی توانیم از شهرداری قم تامین کنیم، یکی از این دو کار می شود: یا لوله کشی قم به این زودی انجام نخواهد شد ،و یا منتفی می شود. حضرت عالی دستور بفرمایید که دولت این دو میلیون و نیم را سازمان برنامه تامین کند تا ما بتوانیم هر چه زود تر قم را لوله کشی کنیم!»
انگار آیت الله بروجردی منتظر مطلبی بود که ضربت کوبنده خود را به دولت اقبال وارد کند. فرماندار قم تا این جمله را بیان کرد، آقا به قدری عصبانی شد که من تا آن موقع ایشان را آن طور عصبانی ندیده بودم. فرمود:«من یک کلمه به دولت نمی گویم.»
صدر گفت:«به اعلیحضرت بفرمایید!»آقا فرمود:«به اعلیحضرت هم دیگر کاری ندارم! نمی گذارند اعلیحضرت کاری برای مملکت بکند. نمی خواهند کاری برای این مملکت بشود. همه شان دروغ می گویند!»
با این که هوا سرد بود و آقا هم زیر کرسی نشسته بود، از دو طرف پیشانی رئیس شهربانی عرق سرازیر بود! اینها تا آن وقت ندیده بودند که آقا این طور با دولت و دستگاه طرف شود.
بعد فرمود:«از زمان علاء تا حالا، هر دولتی سر کار می آید ،سری به ما می زند و تقاضا می کند که هر امر و فرمایشی دارید، بفرمایید. من هم همیشه به اینها گفته ام که برای خودم و برای حوزه و طلاّب، کاری به دولت ندارم. اگر راست می گویید و می خواهید کاری بکنید، قم را لوله کشی کنید و این سد رودخانه را ببندید تا آب رودخانه بار دیگر قسمتی از قم را نبرد. نه سدّ را بسته اند و نه قم را لوله کشی کرده اند! حالا هم که دستور داده اند قم را لوله کشی بکنند، می خواهند نصف بودجه اش را به شهرداری قم تحمیل کنند. هم منتی بر سر من گذاشته اند وهم کاری برای مردم نکرده اند! اینها مملکت را برای این کارها می خواهند که دکتر اقبال دستور داده دختر ها در این هوای سرد با لباس کوتاه بیایند توی خیابانها و رژه بروند و یادی کنند از زمانی که حجاب را ملغی کرده اند! اینها مملکت را برای این کارهای مبتذل می خواهند! مرا هم بازی می دهند. دیگر اینجا نیایید و از من تقاضا نکنید! من هم به دولت و شاه چیزی نمی گویم! پدر و مادر اینها مسلمان هستند. مثل بعضیها بی بند و بار و بی قید نیستند. اینها به من شکایت کرده اند که به داد ما برسید. تکلیف ما چیست؟ این مملکت می خواهد چه بکند؟»
صدر خم شد وگفت:«حضرت آیت الله! اجازه می دهید ما ناراحتی شما را به تهران ابلاغ کنیم؟»
آقا فرمود:«بله، بگویید فلانی ناراحت است! فلانی ناراحت است! کاری برای مملکت نمی خواهید بکنید، دروغ می گویید! نمونه کارتان هم همین است که در این هوای سرد، دستور داده اید دخترها رژه بروند. رژه دختران چه دردی از دردهای مملکت را چاره می کند، جز بی عفتی وبی آبرویی در برابر بیگانه!» به هر حال، مطلب به همین جا ختم شد. آنها هم بلند شدند و رفتند. وقتی می خواستند از مجلس بیرون بروند، با حال اضطراب و عدم تعادل گام بر می داشتند. این واقعه روز پانزدهم دی اتفاق افتاد. همان شب، روزنامه کیهان و اطلاعات که به قم آمد، دیدیم با حرف درشت نوشته است:«به خاطر سردی هوا و نظر به دستور صریح نخست وزیر، رژه دختران در روز هفده دی ملغی شد!»
معلوم شد که حمله آیت الله بروجردی، تاثیر خوبی داشته است که به کلی این رژه را لغو کردند.
چند هفته ای نگذشت که از طرف دستگاه برای لوله کشی قم آمدند. دو و نیم میلیون تومان دیگر را هم سازمان برنامه تامین کرد. لوله کشی قم یادگار عصبانیت آن روز است که دولت مجبور شد زودتر بوجه را تصویب کند ولوله کشی هم به سرعت انجام گرفت.
………………………………………….
كرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ،چاپ اول- 1380،مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص184.