آیت الله مطهری می گوید:در سالهاى اقامتم در حوزه علمیه قم كه افتخار شركت در محضر درس پرفیض مرحوم آیتاللَّه آقاى بروجردى (اعلىاللَّه مقامه) را داشتم، یك روز در ضمن درس فقه حدیثى به میان آمد به این مضمون كه از حضرت صادق علیه السلام سؤالى كردهاند و ایشان جوابى دادهاند.
شخصى به آن حضرت مىگوید: قبلًا همین مسئله از پدر شما امام باقر علیه السلام سؤال شده، ایشان طور دیگر جواب دادهاند، كدامیك درست است؟حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: آنچه پدرم گفته درست است. بعد اضافه كردند:انَّ الشّیعَةَ اتَوْا ابى مُسْتَرْشِدینَ فَافْتاهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ وَ اتَوْنى شُكّاكاً فَافْتَیْتُهُمْ بِالتَّقِیَّةِ.یعنى شیعیان، آن وقت كه سراغ پدرم مىآمدند با خلوص نیت مىآمدند و قصدشان این بود كه ببینند حقیقت چیست و بروند عمل كنند، او هم عین حقیقت را به آنها مىگفت. ولى اینها كه مىآیند از من سؤال مىكنند قصدشان هدایت یافتن و عمل نیست، مىخواهند ببینند از من چه مىشنوند و بسا هست كه هرچه از من مىشنوند به این طرف و آن طرف بازگو مىكنند و فتنه بپا مىكنند. من ناچارم كه با تقیّه به آنها جواب بدهم.
چون این حدیث متضمن تقیّه از خود شیعه بود نه از مخالفین شیعه، فرصتى به دست آن مرحوم داد كه درد دل خودشان را بگویند. گفتند: «تعجب ندارد، تقیّه از خودمانى مهمتر و بالاتر است. من خودم در اول مرجعیت عامّه گمان مىكردم از من استنباط است و از مردم عمل، هرچه من فتوا بدهم مردم عمل مىكنند. ولى در جریان بعضى فتواها كه برخلاف ذوق و سلیقه عوام بود، دیدم مطلب این طور نیست.»
البته نوع تقیّهاى كه در متن حدیث است با نوع تقیّهاى كه ایشان فرمودند یكى نیست، دو نوع است. آن نوع تقیّه كه در حدیث است به محیط روحانى ما اختصاص ندارد، در همه جاى دنیا معمول است و چارهاى از آن نیست. ولى نوع تقیّهاى كه در محیط روحانى ما معمول است از اختصاصات طرز تشكیلات ماست كه اخیراً پیدا شده. ایشان هم به یك مناسبت كوچكى خواستند درد دل خود را اظهار كنند.
مرحوم آیتاللَّه حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى (اعلى اللَّه مقامه) مؤسس حوزه علمیه قم، به فكر افتادند یك عده از طلاب را به زبان خارجى و بعضى علوم مقدماتى مجهز كنند تا بتوانند اسلام را در محیطهاى تحصیلكرده جدید بلكه در كشورهاى خارج تبلیغ نمایند. وقتى كه این خبر منتشر شد، گروهى از عوام و شبه عوام تهران رفتند به قم و اولتیماتوم دادند كه این پولى كه مردم به عنوان سهم امام مىدهند براى این نیست كه طلاب زبان كفّار را یاد بگیرند، اگر این وضع ادامه پیدا كند ما چنین و چنان خواهیم كرد!!! آن مرحوم هم دید كه ادامه این كار موجب انحلال حوزه علمیه و خراب شدن اساس كار است، موقتاً از منظور عالى خود صرفنظر كرد.در چند سال پیش در زمان زعامت و ریاست مرحوم آیتاللَّه آقاسید ابوالحسن اصفهانى (اعلى اللَّه مقامه) عده معتنابهى از علما و فضلاى مبرّز نجف كه در زمان حاضر بعضى از آنها مرجع تقلیدند جلسه كرفتند و پس از تبادل نظر اتفاق كردند كهدر برنامه دروس طلاب تجدید نظرى نمایند و احتیاجات روز مسلمین را در نظر بگیرند، مخصوصاً مسائلى را كه جزء اصول عقاید مسلمین است جزء برنامه درسى طلاب قرار دهند و خلاصه حوزه نجف را از انحصار فقاهت و رساله عملیه نویسى خارج كنند. جریان به اطلاع معظمٌ له رسید. معظمٌ له كه قبلًا درس خود را از جریانى كه براى مرحوم آیت اللَّه حائرى پیش آمده بود و از نظایر آن یاد گرفته بودند، پیغام دادند كه تا من زنده هستم كسى حق ندارد دست به تركیب این حوزه بزند؛ اضافه كردند سهم امام كه به طلاب داده مىشود فقط براى فقه و اصول است نه چیز دیگر.بدیهى است كه عمل ایشان درس آموزندهاى بود براى آن آقایان كه زعماى فعلى حوزه نجف هستند.با این توضیح معلوم شد كه چرا شخصیتهاى برجسته ما همین كه روى كار مىآیند از انجام منویّات خود عاجزند و با اینكه خون دل مىخورند و اندیشه اصلاح را همواره در دل مىپرورانند، در عمل قدرت اجرا ندارند؛ چرا حوزههاى علمیه ما از صورت دانشگاه دینى به صورت «دانشكده فقه» درآمده؛ چرا علما و فضلاى ما همین كه معروف و مشهور شدند، اگر معلومات دیگرى غیر از فقه و اصول دارند روى آنها را مىپوشانند و منكر آنها مىشوند؛ چرا بیكاره و علف هرزه در محیط مقدس روحانى ما زیاد است به طورى كه یك زعیم روحانى مجبور است براى آب دادن یك گل، خارها و علف هزرههاى زیادى را آب بدهد؛ چرا حرّیت فكر و عقیده در میان ما كمتر وجود دارد؛ چرا برنامه تعلیمات طلاب و محصلین علوم دینى مطابق احتیاجات روز تنظیم نمىشود؛ چرا روحانیون ما به جاى آن كه پیشرو و پیشتاز و هادى قافله اجتماع باشند، از دنبال قافله حركت مىكنند؛ چرا؟ چرا؟ چرا؟
………………………………………………………………………
منبع : مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ،ج24 ، ص 498.