در همان ماه اردیبهشت 1328 که وارد قم شدم، می گفتند شاه می خواهد به وسیلۀ مجلس مؤسسان و زیر پوشش بعضی تغییرات جزئی در قانون اساسی، مذهب شیعه و دیانت اسلام را لغو، و راه را برای رسمیت دادن به فرقۀ ضالۀ بهائی هموار کند. واهمه از این کار در همه جا دیده می شد. تابستان آن سال در نهاوند از ظفر السلطان نمایندۀ مجلس که وابسته به دربار بود شنیدم که می گفت: این واهمه بی اساس است، واعلیحضرت به هیچ وجه در این صدد نیست، وفقط می خواهد اختیارات خودش را زیاد کند.
وقتی به قم آمدیم دیدیم سر وصدای تغییر قانون اساسی همه جا را پر کرده است. فضلا پیوسته از آن صحبت می دارند و نام آقای حاج آقا روح الله خمینی در بین است که آقای بروجردی را دیده و اعلام خطر کرده است، وآقا فرموده اند: «خود شما و آقایان دیگر تحقیق کنید ونتیجه را به من بگوئید، ببینم چه باید کرد». امروز ما نمی دانیم واقعاً شاه با مشاورینش چنان قصدی داشته اند، یا فقط می خواسته است قدرت خود را قانوناً بیشتر کند، زیرا پس از حادثه تیراندازی 15 بهمن سال قبل به وی در دانشگاه تهران، به فکر افتاد که باید در قانون اساسی اختیارات بیشتری داشته باشد. شایعات تا آن جا بود که می گفتند آیت الله بروجردی هم موافق تشکیل مؤسسان است و نظر مخالفی ندارد، در حالی که خلاف واقع بود.
فرزندم در «زندگینامه سیاسی امام خمینی» به تفصیل این موضوع را شرح داده و از مآخذ مربوطه حق مطالب را ادا کرده است، از جمله این که چون شایع ساخته بودند آیت الله بروجردی با تغییر قانون اساسی موافق است، امام خمینی وجمعی از فضلا و مدرسین (بیشتر نام خود امام به گوش می رسید)، ضمن مکتوبی سئوال کرده بودند: «چون منتشر است که راجع به مجلس مؤسسان بین حضرت مستطاب عالی و بعض اولیاء امور مذاکراتی شده و بالنتیجه با تشکیل مجلس مؤسسان موافقت فرموده اید…
مستدعی است حقیقت آن انتشار را برای روشن شدن تکلیف شرعی اعلام فرمائید.»
وآیت الله بروجردی ضمن جواب کتبی نوشته بودند:«از علماء اعلام انتظار می رود در مواقعی که این قسم انتشارات مخالف واقع می شود، خودشان دفاع کنند، البته علاقمندی به مصالح مملکت بر همه مشهود است، نهایت مقتضی نیست که هر اقدامی گوشزد عامه شود. برای این که مبادا تغییراتی در مواد مربوط به امور دینیه داده شود. تذکراتی مکرر داده ام، تا آن که اخیراً ابلاغ نمودند که نه تنها در مورد مربوط به دیانت تصرفی نخواهد شد، بلکه در تحکیم وتشیید آن اهتمام خواهد شد.
معذالک در تمام مجالسی که در اطراف این قضیه مذاکره شده که در بعضی از آن مجالس عده ای از علماء اعلام حضور داشتند، کلمه ای که دلالت یا اشعار به موافقت در این موضوع داشته باشد از حقیر صادر نشده. چگونه ممکن است در چنین امور مهمی اظهار نظر نمایم با آن اطراف آن روشن نیست؟»
آیت الله کاشانی هم که در آن موقع در لبنان تبعید بود، اعلامیه ای صادر کرد و هدف از تشکیل مجلس مؤسسان را تغییر قانون اساسی دانست و آن را به شدت محکوم کرد، و از مردم خواست تا در برابر این مظالم خانمان سوز مقاومت کنند».
در آن روزها می گفتند آقای بروجردی به قدری ناراحت است که قائم مقام رفیع مشاور شاه و دکتر اقبال وزیر کشور از طرف شاه آمده اند، وصریحاً تأمین داده اند خاطر مبارک آسوده باشد که راجع به امر دیانت چیزی در بین نیست، ولی خاطر ایشان آسوده نبود تا در عمل دیدیم از این مقوله سخنی به میان نیامد وبه همان گرفتن اختیارات بیشتر برای شاه اکتفا شد که این دیگر در آن زمان ها امر سیاسی و جلوگیری از آن توسط آیت الله بروجردی مشکل بود.
………………………………………………………..
دواني ، علي، مفاخر اسلام ،ج 12،ص243.