مصاحبه با آیت الله سیخ لطف الله صافی: پیرامون ابعاد شخصیتی حضرت ‌آیت‌الله‌ العظمی بروجردی /یک

 

 

 

مشهور است كه آیة الله بروجردی در استنباط احكام شیوه نوی را ارائه دادند. خواهشمندیم در این زمینه توضیح دهید؟

شیوه اجتهاد آیة الله العظمی بروجردی، قدس سره، بحث وسیع و پر دامنه‌ای را می‌طلبد كه در مجال این مصاحبه نمی‌باشد. ولی به طور اختصار، به بعضی از خصوصیات اجتهاد آن مرحوم اشاره می‌كنم:

.1 اطمینان بخشی: سبك استنباط آن جناب، به گونه‌‌ای بود كه: برای انسان، از دیگر روش‌ها، اطمینان بیشتری ایجاد می‌كرد كه به حكم شارع رسیده است. (در عین این كه همه روش‌های استنباطی فقها، در جای خودشان محترم و حجت می‌باشد(. زیرا ایشان، علاوه بر بررسی جوانب یك حكم، حتی الامكان حكم شارع را از متون احادیث استخراج می‌فرمودند. با فقه الحدیثی كه داشت، در كمتر مواردی برای دست یابی به احكام، نیاز به تمسك به اصول عملیه پیدا می‌كردند.

.2مطالعه عمیق و تتبع وسیع: پشتوانه اجتهاد آیة الله بروجردی، مطالعات وسیع و دقیقی بود كه در بروجرد و اصفهان و نجف، از ابتدا طلبگی، داشتند. ایشان از ابتدای درس، در هر علمی و مسأله‌ای به مطالب طرح شده در متون دروس، اكتفا نمی‌‌كردند، بلكه اولاً، در خود همان مسأله به گونه اجتهادی، همه جوانب آن را مورد مداقه قرار می‌دادند. خود ایشان قریب به این مضمون می‌فرمود: «من حتی مسائل علم نحو و مطالب معانی و بیان را، به طور اجتهادی خواندم و بررسی كردم. سعی كردم در هر مسأله از هر علمی كه می‌خوانم، صاحب نظر باشم.»

ثانیاً، موضوعات و مباحث جانبی هر علم را به دقت مطالعه و بررسی می‌كردند. در اكثر بلكه همه علوم حوزوی، مطالعه و تتبع كرده بودند بر تاریخ اسلامی، بر حدیث، سیر مسائل علم اصول و فقه و چگونگی پیدایش هر مسأله فقهی و اصولی، به خوبی مسلط بودند.

خواهشمندیم در خصوص سبك استنباط آن بزرگوار، بیشتر توضیح بدهید.

امادر استنباط احكام و تدریس فقه، پس از طرح مسأله، به روایات باب مراجعه و در جهات مختلف آنها بحث می كردند، حتی به تعداد روایاتی كه در هر باب داریم رسیدگی می‌كردند. با این شیوه، چه بسا معلوم می‌شد، عدد روایات مورد بحث، مطابق با تعدادی كه محدث عالیقدری مثل صاحب وسایل، شیخ حر عاملی، علیه الرحمه، معین كرده است نیست، یا چنانچه اگر بعضی آنها را در حد استفاضه می‌شمارند مستفیض نمی‌باشد؛ مثلاً در باب ششم از ابواب میراث ازواج، در وسایل الشیعه، عدد روایات 17 مشخص شده است، در صورتی كه طبق بررسی و دقت ایشان، شش یا هفت حدیث بیشتر نیست. به عبارت بهتر: در مجموع 17 روایت، بیش از هفت حدیث ثابت نمی‌شود. نكته‌ای كه باید در این‌جا یادآوری كرد، این است كه: از لحاظ اسناد و طرق متعدد، محدثین، روایات را، به لحاظ طریق، به عنوان حدیث مستقل می‌شمارند. خود بنده نیز، در برخی از آثارم، به روش محدثین عمل كرده‌ام. اما اهل نظر و استنباط می‌دانند كه: در فقه، عدم توجه به این نكته و این كه در هر باب، احادیث وارده از معصوم(ع) واحد بوده یا متعدد، در مقام اعمال قواعد باب تعارض و عموم و خصوص، مطلق و مقید و مجمل و مبین و حمل ظاهر بر اظهر، بسیار موجب نقص استنباط می‌گردد. فعلاً اگر به چند طریق، لفظ یا مضمونی را، روات متعدد، از زراره نقل كرده باشند، نمی‌شود اثبات كرد كه زراره آن حدیث را مكرر از امام(ع) شنیده و برای هر یك از شاگردان خود روایت كرده است.

یا اگر چند نفر، مثل فضلای خمسه، روایتی را به یك لفظ، از یك امام روایت كنند، اگر حكم به وحدت آنها نكنیم، حكم به تعدد آنها هم نمی شود كرد. دراین صورت، در استفاده از دلالت آنها، اگر الفاظ آنها مختلف باشد، قواعدی ملاحظه می‌شود كه تفصیلش، موجب اطاله سخن است. از جمله جهاتی كه بررسی می‌فرمودند و گاه درباره آن توضیحاتی می‌دادند (كه رسیدن به آنها برای آنان كه اهل تتبع كامل هستند نیز كمتر فراهم می‌شد) جهات مربوط به اسناد و رجال اسانید و طبقات و خصوصیات و صفات روات و شخصیت و كیفیت تلمذ و عقاید فقهی و اصولی آنان بود. در این جهت، نه تنها احاطه بر رجال اسانید شیعه داشتند، بلكه در رجال عامه نیز، متبحر و صاحب نظر بودند.

بدیهی است با این احاطه جامع، بسا، بعضی احادیث را كه مرسل معرفی شده بود، مسند معرفی می‌كردند و یا به عكس، حدیثی را كه مسند گمان شده بود، مرسل معرفی می‌كردند.

ناگفته نماند كه آن فقیه بزرگ اسلام، در علم انساب نیز، محقق و متبحر بود، چنانكه در مورد شجره یكی از سادات عالیقدر، در خارج از ایران، بعضی از علمای انساب عامه، تشكیك یا رد كرده بودند و ایشان با اطلاع وسیعی كه از این علم داشتند، محققانه شبهه را رفع نمودند. در یك جریان عجیب دیگر نیز، ایشان از حفظ، شجره انساب چند سلسله از سادات را تا آن‌جا كه به هم متصل می‌شوند از حفظ خوانده بودند.

 در مورداحاطه ایشان  بر اقوال فقهای اهل سنت بفرمایید.

آیة الله  العظمی بروجردی، بر اقوال عامه، فوق العاده، مسلط بود. نه تنها بر فتاوی و اقوال ائمه اربعه آنان تسلط داشت كه بر نظریات صحابه و دیگر فقهای آنان ، چون: اوزاعی ثوری، لیث و … محیط بود. اختلاف نظرهایی كه در یك مسأله داشتند، می‌دانست.

این تسلط، به طوری بود كه: برخی از فقهای اهل سنت، در ملاقات با ایشان آن مرحوم را از خودشان بر اقوال و نظریات علمای عامه مسلط‌تر می‌دیدند.

آگاهی به اقوال فقهای عامه چه تأثیری در استنباط احكام دارد؟

وقتی یك روایت را بدون اطلاع از فضا و محیط صدور روایت بررسی كنیم، به معنای ظاهری كه از لفظ استفاده می‌شود، آگاه می‌شویم، ولی وقتی محیط صدور روایت و نظریات علمی مطرح شده در آن فضا را بدانیم، چه بسا قرینه حالیه‌ای، فهم ما را از روایت عوض كند یا توسعه دهد؛ مثلاً، من در این مجلس، با توجه به یك جریانی كه در این جا پیش آمده است، حرفی می‌زنم. شما كه در مجلس هستید، می‌دانید حرف من ، ناظر بر چه جریانی است؛ ولی وقتی همین حرف را، مجرد از جریان، در بیرون بگویید، چه بسا افراد، معنای دیگری از آن، بفهمند؛ بنابراین، مجتهد نباید غافل از اقوال و انظار محیط صدور روایت باشد.

البته این جهت در همه اخبار محتمل نیست، ولی چون فی الجمله علم اجمالی به آن است، در هر كجا محتمل باشد باید از این قرینه فحص نمود.

علم اصول چه جایگاهی در شیوه استنباط ایشان داشت؟ آن مرحوم چگونه با مطالب اصولی بر خورد می‌كردند؟

ایشان تسلطی عجیبی بر اصول داشت و به آن بسیار اهمیت می داد و تحول علم اصول و مسائل آن را، چنانكه در خور بزرگترین اساتید این فن است، بررسی كرده بود و در بعضی ابواب مختلف آن، نظریاتی مخصوص به خود داشت؛ ولی در استنباط احكام، با این كه اصولی بسیار محقق و متبحری بود، ولی با تسلطی كه بر احادیث و دقتی كه در استفاده از احادیث می‌كرد، خیلی كم به اصول عملیه تمسك می‌جست.

آیة الله بروجردی، در اصول، مبانی خاصی داشت. در مفهوم اجتماع، مبنای خاص داشت. دلیل انسداد را از نظر تاریخی ریشه‌یابی كرده بود و آن را، بر خلاف آنان كه دلیل بر حجیت ظن مطلق می‌دانند، با تقریر و بیان خاص به خود، دلیل بر حجیت خبر واحد می‌دانست. همین نظریه‌ای كه موضوع علم اصول، حجت است، از ابتكارات آن بزرگوار است و دیگران از ایشان گرفته‌اند. بسیاری از مباحث اصول، مقتضی طبع اجتهاد می‌باشد و اختراعی نیستند، مثل: بحث عام و خاص، مطلق و مقید، تعادل و ترجیح و …ایشان به مباحثی كه نقشی در استنباط نداشتند خیلی نمی‌پرداخت.

البته خود همان مباحث، به همان تفصیلی كه در فصول، قوانین و حاشیه شیخ محمد تقی، آمده است، گر چه مستقیماً، در استنباط اثر ندارد، ولی ذهن طلبه را می‌پروراند، فكر او را می‌سازد و نظر او را به مسائل دقیق می‌كند.

اختصار، دو قسم است:

   .  1مربو ط  به مسائل مؤثر در اجتهاد است كه نمی‌شود حذف كرد.

  . 2از  مسائل زاید  است،كه باید حذف شود.

حضرت عالی، از مباحث آیة الله بروجردی، چه مطالبی را تقریر كرده‌اید؟

من در ابتدای ورود ایشان به قم، در نجف بودم. وقتی به قم آمدم، تا حدود بحث مشتق را تدریس كرده بودند. من اصول ایشان را از بحث مشتق، تا بحث برائت مرتب شركت كردم و دقیقاً تقریر نموده‌ام. فقه را چون اخوی، آیة الله حاج آقا علی صافی، كه از شاگردان ممتاز و مورد توجه ایشان بودند، می‌نوشتند؛ از این روی، من بحث فقه را مرتب و منظم نكردم. اصول ایشان را كه تقریر می‌كردم، آقا ملاحظه كردند جلد دوم آن را، دقیقاً، مطالعه كرد و در حاشیه آن، مطالبی نوشته‌اند كه اكنون هم موجود است، بنده علاوه بر این تقریر، بحث ارث زوجه را نوشتم و به نام «ارث الزوجه» چاپ شده است. از این رساله نیز، مقداری روش تدریس و اجتهاد ایشان به دست می‌آید.

یادم هست: پیش از آنكه خدمت سید استاد ببرم، به نظر امام خمینی ، اعلی الله مقامه، رسانیدم، استاد، زوجه را فقط از اراضی دور و مساكن، در ارث محروم می‌دانستند و در اراضی غیر دور و مساكن محروم نمی‌دانستند. اگر چه در رساله علمیه می‌فرمودند: احوط تصالح است. بنده هم به تبعیت از رای استاد، همان نظر را برگزیدم كه: زوجه غیر ذات ولد، محروم است و ذات ولد، از همة ترکه ارث می‌برد.

در زمینه ارتباط علمی خود، با حضرت آیة الله العظمی بروجردی، لطفاً، بیشتر توضیح دهید.

كارهای علمی كه حضرت آیة الله بروجردی به من ارجاع می‌دادند، زیاد بود. كتاب منتخب الاثر را كه درباره امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، است، با پیشنهاد ایشان نوشته‌ام. درباره بعضی از مسائل علمی و اعتقادی كه به ایشان مراجعه می‌شد، بنده به دستور ایشان مطالبی می‌نوشتم، كه بعضی از آنها چاپ شده است.

یك وقتی، مجله‌ای از هند آمده بود كه در آن، زندگینامه بودا درج شده  ودر آن زندگینامه آمده بود كه: اسلام متأثر از بودیسم بوده است. ادعا كرده بود كه تعلیمات بودا، در اسلام آمده است. بعد قضیه‌ای را كه در كمال الدین صدوق و عین الحیاة آمده، به عنوان شاهد آمده بودند. آیة الله بروجردی، به من فرمودند: پاسخ این ادعا را تهیه كن. من در آن زمینه مطالعه و تحقیق كردم و آوردم:

«زندگی بودا، مجهول است، علاوه، روح مكتب اسلام، با روح تعلیمات بودا متضاد و مغایر است: مكتب اسلام، دین توحید و اراده جمع و جامعه است، ولی بودا دعوت به انزوا، گوشه‌گیری و بریدن از مردم می‌كند.

این مقاله را فرستادیم به دفتر مجله و خوشبختانه، تحت عنوان: «زندگی بودا» در همان مجله، چاپ شد.

نمونه دیگر این كه: در مجلة «رسالة الاسلام» ، شیخ محمود شلتوت، مقالاتی در تفسیر قرآن نوشت. در یكی از مقالات، در تفسیر: «و ان تستقسموا بالازلام» نوشته بود:

«استخاره‌ای كه در مكتب اهل بیت آمده، از قبیل استقسام بالازلام است»

آیة الله العظمی بروجردی، قدس سره، به من دستور دادند: پاسخی برای این مطلب بنویس و بفرست. من مقاله‌ای تحت عنوان: «حول الاستقسام بالازلام» نوشتم. در آن مقاله، به طور تفصیل، الاستقسام بالازلام را نوشتم و ثابت كردم كه استخاره از آن مقوله نیست، بلكه این از آثار ایمان به خدا و توحید است امّا استقسام بالازلام، از آثار جهل، شرك و اعتقاد به بت‌ها است.

می‌بینید كه چقدر آن بزرگوار، به آنچه در دنیای اسلام می‌گذشت، توجه داشتند و از كیان اسلام و معارف تشیع، حراست می‌كردند.

سبك استنباط آیة الله العظمی بروجردی، چه تأثیری در حوزه‌ های علمیه گذاشت؟

روش اجتهادی آن بزرگوار، وضعیت جدید و تحول عجیبی را در طریقه استنباط احكام، در حوزه‌های علمیه نجف و قم، ایجاد كرد. در گذشته، بیشتر آقایان، در مباحث و استنباطات خود، بیشتر به «وسائل الشیعه» مراجعه می‌كردند و كمتر به سراغ احادیث و اصول اولیه می‌رفتند. چه بسا كه به همان نص احادیث در كتابهای فقهی اكتفا می‌شد. دیگر این كه: سیر اقوال در مسأله، مخصوصاً، اقوال قدما، مورد تتبع كافی قرار نمی‌گرفت و به نقل دیگران اكتفا می‌گردید.

آیة الله بروجردی، دقیقاً سیر اقوال را، مخصوصاً اقوال قدما را، بررسی می‌كردند. در این اواخر، تا آن جا كه من اطلاع دارم، مراجعه به كتابهای فقهی قدما، مثل: جوامع الفقهیه و غیره كمتر متداول بود. بسیاری از بزرگان، در نقل اقوال قدما، به نقل صاحب جواهر و كتابهای متأخرین اكتفا می‌كردند. با توجه آن مرحوم، موضوع مراجعه به كتابهای قدما، مطرح و احیا شد. جوامع الفقهیه و مفتاح الكرامه، …. چون مجمع اقوال قدما بود، به بركت شیوه ایشان در حوزه‌های علمیه رایج گردید. آن بزرگوار به مصادر اولیه، رجوع نموده و شاگردان خود را به مراجعه به آنها، ترغیب می‌كرد.

ایشان در رجال هم، صرفاً، به دیدن یك كتاب رجالی و تكیه به قضاوت آن در صحت و ضعف روایت، اكتفا نمی‌كردند، بلكه خود، مجتهدانه، وضعیت هر روای را بررسی دقیق می‌كردند.

خلاصه: فقه ایشان، علاوه بر این كه بسیار محكم و اطمینان آور بود، طلبه را نیز به سرعت فقیه و صاحب نظر می‌كرد.

یك وقتی از مرحوم امام خمینی، قدس سره، شنیدم كه قریب به این مضمون می‌فرمودند:

«طلبه‌ای كه مقدمات و سطح را خوب طی كرده باشد و دارای استعداد باشد، دو یا سه ماه، در درس آیة الله بروجردی، شركت كند، مجتهد می‌شود و می‌تواند همین روش را در دیگر ابواب مسائل فقهی، به كار گیرد.»

در زمینه خصوصیات علمی و اخلاقی حضرت آیة الله بروجردی، اگر خاطره ‌ای دارید، بیان كنید.

آیة الله بروجردی، با این كه حافظه قوی داشت، زیاد هم مطالعه می‌كرد، همیشه در تحقیق بود؛ حتی مسائلی را كه استنباط و تحقیق كرده بود، مجدداً ، به تحقیق آنها می‌پرداخت. برخی از روزها، برای این كه ما درس بگیریم، می‌گفتند: «من دیشب، تا صبح نخوابیده و مطالعه می‌كردم.»

یك شب، كتاب صلوه مرحوم آیة الله مؤسس، حاج شیخ عبدالكریم را، مطالعه كرده بودند، صبح فرمودند:

«كم كتابی را دیدم كه این طور قلیل اللفظ و كثیر المعنی، باشد.»

دیگر از خصوصیاتشان، ادب در برابر بزرگان و فقهاء بود. در هیچ مورد از درس ایشان، جسارت نسبت به فقیهی دیده نمی‌شد. وقتی هم در صدد رد قولی بودند، طوری آن قول را رد می‌كردند كه فقط آنانی كه مسلط بر اقوال بودند، می‌فهمیدند چه كسی را رد می‌كنند. در مواردی هم كه لازم بود، اسم كسی را مطرح كنند، ابتدا از ایشان تجلیل می‌كردند، سپس قول ایشان را طرح و ردّ می‌كردند. یادم نمی‌رود: در داخل بیت، صحبت در زمینه كتاب دیات ظریف بن ناصح بود. ایشان به صورت سؤال فرمودند: باید دید كه چطور شده است این كتاب به نام ظریف بن ناصح مشهور شده است. من به دنبال بررسی این مطلب رفتم. با فحصی در كتب شیعه و اهل سنت، به این نتیجه رسیدم كه: این همان كتاب دیات المؤمنین، علیه السلام، است كه بخشنامه كرده‌اند.

بعد این كتاب مورد تأیید امامان(ع) قرار گرفته است. این نوشته را خدمت ایشان بردم. در آن نوشته، با احترام آورده بودم: تعجب است كه مؤلف تأسیس الشیعه، با این عظمت، فقط به این كتاب اشاره كرده است!

آیة الله العظمی بروجردی نوشته را خواندند و فرمودند:

«چنین است كه بررسی كرده‌اید، ولی این مطلب را كه درباره آقا سید حسین صدر، مؤلف تأسیس الشیعه، نوشته‌اید، درست نیست. سزاوار نیست كه آن همه زحمات آقای صدر نادیده گرفته شود.»

من عرض كردم: این مطلب را حذف می‌كنم.

البته بعداً، به مناسبتی كه به كتاب تأسیس الشیعه مراجعه كردم، به كلامی از ایشان برخوردم كه می‌توان از آن استفاده كرد كه: آن مرحوم هم، این جهت را یافته و لذا باید گفت: «الفضل للمتقدم».

ایشان در فتوا دادن نیز،محتاط بودند. یادم هست؛یك خانواده ای در هواپیما از بین رفته بودند و تقدم و تاخر وفات آنان معلوم نبود. برای ارث و میراث اینان سؤال شده بود كه چگونه است؟ در میراث غرقا و مهدوم علیهم،حكم روشن است. حال آیا این جا هم مثل آن جاست یا نه؟ به من فرمودند كه : روایات باب را برای ایشان بخوانم. پس از آن كه خواندم و برسی شد ،عرض كردم:آقا! حكم این افراد روشن است. اینان ملحق به همان غرقا و مهدوم علیهم می باشند. به من فرمودند:«چرا تسرع در فتوا دادن می كنید؟».

نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز، بسیار هوشیار و مواظب بودند . یادم هست:بنابر فتوای ایشان ،ازدواج دائم با اهل كتاب(بر خلاف مشهور)مجاز بود. در آن زمان،شاه تصمیم داشت با دختری ایتالیایی،ازدواج دائم بكند. دستگاه پهلوی عده ای را در چند نوبت،برای استفتاء،نزد آیت الله العظمی بروجردی فرستاده بودند.البته هدف خود را نمی‌گفتند، بلكه به صورت عادی و برای گرفتن استفتاء آمد و رفت می‌كردند.

آیة الله العظمی  بروجردی از قضیه مطلع شده بودند و فهمیده بودند كه رژیم می‌خواهد با گرفتن این فتوا، مدركی داشته باشد برای كار شاه.

آقا، روایات باب را دوباره بررسی كردند؛ اما نظرشان همان جواز نكاح دائم با كتابی شد. ولی از آن جایی كه ازدواج رئیس مملكت اسلامی را با یك غیرمسلمان، به صلاح جامعه اسلامی نمی‌دانستند و مفاسد و پیامدهای ناگوار آن را به روشنی می‌دیدند، در پاسخ استفتاء آنان، فتوای خود راننوشتند، بلكه نوشتند:

«مشهور بین اعاظم فقها امامیه، حرمت ازدواج دائم، با كتابیه است.»

شنیده‌ایم، آیة الله العظمی بروجردی، نسبت به قرآن و كتابهای فقه و حدیث بسیار احترام می‌گذاشت، در این مورد هم اگر خاطره ای دارید ،بفرمایید.

 یكی از صفات بارز ایشان، احترام به قرآن بود. كافی است حضوری را كه برای ایشان، در هنگام تلاوت قرآن مجید پیدا می‌شد، در نظر بگیریم. گاه كتابی را مطالعه می‌كرد، به آیه‌ای می‌رسید كه نویسنده در نوشته‌اش به آن استشهاد كرده بود،در این هنگام؛ یعنی در وقت خواندن آیه، لحنش عوض می‌شد. مانند این بود كه در مشهد و عالمی دیگر است.

یادم هست: روزی از طرف یكی از سران كشورهای عربی، هیأتی خدمتشان رسیده بودند و قرآنی را به عنوان هدیه تقدیم آیة اللهالعظمی بروجردی  می‌كنند. در هنگام تقدیم قرآن، آن مرحوم، با كهولت سن و حال خاصی كه داشتند، می‌ایستند و قرآن را تحویل می‌گیرند.

سپس می‌نشینند و پیش از آن كه با اعضای هیأت، صحبت بكنند، قرآن شریف را می‌گشایند و با صدای بلند، آیاتی را تلاوت می‌كنند. آنگاه قرآن را در جای مناسبی می‌‌گذارند و تعارفات معمولی را با میهمانان انجام می‌دهند.

همچنین، به كتابهای فقه و حدیث بسیار احترام می‌كردند. در اطاق شخصی خودشان، كه گاه اشخاص را به طور خصوصی می‌پذیرفتند، كتابهای مورد نیازشان به گونه‌ای گذارده می‌شد كه كسی در هنگام نشستن به آنها پشت نكند. اتفاقاً، اگر كسی طوری نشسته بود كه پشتش به كتابها بود، گر چه زبان نمی‌آورد، امّا از حالشان معلوم بود كه سخت ناراحت هستند.

آیة الله بروجردی در زمانی كه حكومت اسلامی برپا نباشد برای انفاذ حكم دیگر فقها و مجتهدین جامع الشرایط اهمیت زیادی قائل بودند، لطفاً در این زمینه توضیح دهید.

آیة الله  العظمی بروجردی نسبت به حكم فقهاء احترام و ادب زیادی داشتند. از باب نمونه: بنا شد در نجف اشرف، از سوی ایشان، امتحان برگزار شود. آیة الله اصطهباناتی مخالفت كرد و امتحان را تحریم نمود. آیة الله بروجردی، برای این كه حكم ایشان، كه مجتهد جامع الشرایط بود، نقض نشود، دستور دادند كه: امتحان برگزار نشود.

یادم هست: كسی نزد آیة الله العظمی بروجردی بالكنایه از آیة الله اصطهباناتی، انتقادی گونه‌ای کرد. آن بزرگوار، برافروخته و ناراحت شد و به این مضمون فرمود:

«ایشان فكر می‌كنند: چون آقای اصطهباناتی امتحان را تحریم كرده‌اند، من از انتقاد نسبت به ایشان خوشم می‌آید. خودم، پس از تحریم ایشان جلوی امتحان را گرفتم.»

آیة الله بروجردی نقل می‌كردند: «كسی آمده بود پیش حاج میرزا محمود،‌(كه گویا استاد شیخ انصاری بوده است) از مرحوم حاج میرزا اسدالله شكایت كرده بود. حاج میرزا محمود، برای حاج میرزا اسدالله، پیغام فرستاده بود كه كسی علیه شما ادعایی دارد، باید بیایید و توضیح بدهید.

ایشان بلافاصله آمده بودند. وقتی كه رسیدگی به دعوا تمام شد، دیدند حاج میرزا اسدالله، آب خواست و دستش را شست. از او پرسیدند كه: چرا چنین كردید؟ در پاسخ گفته بود:

هنگام رسیدن پیغام، غذا خورده بودم و می‌خواستم دستم را بشویم؛ اما دیدم كه دستم را بشویم، شاید در امتثال حكم حاكم، تأخیر بیفتد؛ لذا اول حاضر شدم و اكنون دستم را می‌شویم.»

روی همین مبنی كه حكم فقیه را متنفذ می‌دانستند، زمانی كه بنا شد آیة الله كاشانی را محاكمه كنند، ایشان اجازه ندادند، گفته بودند: «آقای كاشانی، اقرار كرده است كه: به دستور وی رزم آرا به قتل رسیده است.

فقیه می‌تواند مطابق استنباط و اعتقادش حكم كند و نباید برای این حكمش محاكمه شود.» از این روی، آنقدر پافشاری كردند كه از محاكمه آیة الله كاشانی، جلوگیری كردند. گفته بودند: محاكمه می‌كنیم، ولی مجازات نمی‌كنیم. باز هم آیة الله بروجردی، راضی نشده بودند.

روی همین اقدام، هنگامی كه آیة الله كاشانی از حبس آزاد شد، تلگرافی به آیة الله بروجردی زد و بسیار تشكر كرد.

– عزت شیعه  و روحانیت در زمان  آیةالله العظمی بروجردی،چگونه بود؟

 آیة الله العظمی بروجردی، قدس سره، نسبت به آبروی روحانیت و عزت مسلمانان، بسیار حساس بودند، از مسائلی كه موجب خلل بر وحدت روحانیت یا وهن نسبت به حوزه و اهانت به علماء و طلاب می‌گردید، سخت نگران و ناراحت می‌شدند؛ لذا در آن زمان، در دنیای اسلام، برای حوزه و مرجعیت، حساب خاصی باز شد. مرحوم علامه شیخ محمد تقی قمی، بعد از فوت ایشان برایم نقل كرد: «وقتی نامه آقای بروجردی را برای شیخ مجید سلیم، رئیس اسبق جامعه الازهر، می‌بردم بلند می شد و نامه آقای بروجردی را می‌گرفت و می‌بوسید. و رئیس دیگر جامعه الازهر، هم در موقع ارائه نامه آیة الله بروجردی به ایشان، می‌ایستاد و با احترام نامه را دریافت می‌كرد.

در آن زمان مرجعیت و حوزه های علمیه  چنان شكوت و عزتی پیدا كرده بود كه جرج جرداق، كتاب: «الامام علی صوت العداله الانسانیه را به آیة الله العظمی  بروجردی، تقدیم می‌كند و در نامه مفصلی كه برای ایشان فرستاده بود، از جمله نوشته بود: «من كسی را لایق‌تر و بهتر از شما ندیدم كه این كتاب را به او تقدیم كنم؛ لذا این كتاب را به شما، تقدیم می‌كنم.» در همان نامه آمده بود:

«وقتی حضرت آیة الله این كتاب را خواندند، خواهند دید: «انی انصفت الامام بعض الانصاف» من بعضی از حق را نسبت به این مرد بزرگ توانسته‌ام، ادا كنم. آیة الله العظمی بروجردی، پس از رسیدن كتاب، به من فرمودند:

«این كتاب را مطالعه كن كه اشتباه فاحش یا انحرافی نداشته باشد» من كتاب را خواندم و نوزده مورد آن را ضعیف یافتم. موارد را خدمت آقا عرض كردم. بعدها ایشان ابراز علاقه بر ترجمه آن به فارسی كردند. یكی از آقایان، اقدام به ترجمة آن كرد. یك قسمت از كتاب در مفاسد دربار امویان و عباسیان بود كه با شرح حال آنان، دربار خاندان پهلوی، برا ی خواننده مجسم می‌شد؛ از این روی ساواك به فكر افتاد كه از ترجمه آن جلوگیری كند.

ساواك مستقیم نمی‌توانست دخالت كند؛ لذا بعضی را واداشته بود كه نامه‌ای به آقا بنویسند و از نشر ترجمة این كتاب، شكایت كنند. پنج مورد از اشتباهات كتاب را نوشته بودند. حضرت آیة الله، از من خواستند كه جواب نامه را بنویسم. من عرض كردم: قبلاً نوزده مورد از اشتباهات كتاب را خدمت حضرت عالی تقدیم كردم كه شامل این پنج مورد هم بود؛ ولی به طور كلی نشر و ترجمة این كتاب، از نظر اقرارهایی كه در آن است، اهمیت دارد بدین جهت، اشتباهات آن خللی را وارد نمی‌كند. از یك مسیحی، بیش از این انتظار نیست. چاپ این كتاب، با اشاره به موارد اشتباه و توضیح آنها، سودمند است؛ از این روی، این كتاب ترجمه و چاپ شد.

از ابعاد معنوی شخصیت والای ایشان بفرمایید

آیة الله العظمی بروجردی، قدس سره، در همه ابعاد، یك انسان والا و الهی ، برجسته و ممتاز بود. هیأت و حالت معنوی خاصی داشت. انسان با دید سیما و رفتار ایشان، اطمینان می‌كرد كه مورد عنایت خدا و توجه امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، است. مخصوصاً‌ در یكی دو مورد بالعیان مورد توجه و عنایت آقا، قرار گرفته بود. با این كه ما خیلی به ایشان نزدیك و تقریباً، از اسرار ایشان باخبر بودیم، هر وقت كه ایشان را زیارت می‌كردیم، ارادت ما نسبت به آقا كمتر نمی‌شد كه هر روز بیشتر می‌گردید.

كمترین گرایشی به هوای نفسی، شهرت، جاه پرستی و … در آن بزرگوار دیده نمی‌شد ،و به خاطر اجتناب از شهرت و … كتابهایش را تا زنده بود، چاپ نكرد.

به امامان(ع) بسیار احترام می‌گذاشت و محبت داشت. یك روز، در منزلشان مجلسی بود. در آن مجلس، شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیة الله العظمی بروجردی، صلوات.

در همان حال، ایشان در حیاط قدم می‌زد. با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا، محكم، به در زد ، به طوری كه آقایانی كه در بیرون بودند، ترسیدند كه نكند، جریانی اتفاق افتاده باشد. چندین نفر به طرف در اندرونی رفتند كه ببینند چه خبر است. آیة الله بروجردی گفتند:

«این كه بود كه اسم مرا در كنار نام مبارك امام زمان(ع) آورد؟ این مرد را بیرون كنید و دوباره به خانه راهش ندهید.»

آیة الله العظمی بروجردی بسیار مقید به عبادات بود، به گونه‌ای كه تا سال آخر عمرشان، با آن كهولت سن، تمام ماه رمضان را روزه‌دار بودند و علاوه بر امامت جماعت ظهر و عصر، برنامه‌های عادی این ماه را انجام می‌دادند: جلسه‌های استفتاء و …

بسیار ساده و زاهدانه می‌زیستند. می‌توان گفت: حتی برای یك مرتبه هم بر سفرة ایشان، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است. فرشهای منزل ا یشان، رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسیار ساده و كم قیمت بود. همین نوع زندگی هم از بیت المال نبود، بلكه از مال شخصی بود كه از بروجرد برای ایشان می آوردند.

درجلوگیری از خشم،سعی وافر داشتندوبرای كنترل خشم خود، نذر كرده بودند كه اگر بعد از این ناراحت شوند، یك سال روزه بگیرند. اتفاقاً یك مورد هم، عصبانی شده بودند: لذا تمام سال را، غیر از روزهایی كه حرام بود، روزه گرفتند.

 فارغ ا ز تعلقات دنیایی بودند. یك وقت می‌فرمود:

«من یك قدم هم برای رسیدن به این موقعیت بر نداشته‌ام.»

بعد از فوت مرحوم آیة الله نائینی، از تبریز، برای ایشان نامه نوشته و رساله خواسته بودند. ایشان در جواب، به این مضمون نوشته بودند:

«به آیة الله اصفهانی مراجعه كنید، با شرایطی كه من دارم و در بروجرد ساكن هستم، ارسال رساله موجب تفرقه می‌شود.»

ایشان اهل تظاهر و خودپسندی نبود. شخصی، تقویمی چاپ می‌كند و عكس آن بزرگوار را روی جلد آن به چاپ می رساند. این شخص برای كاری كه داشت ، می‌آید كه ایشان، متوجه چاپ عكس خود، در تقویم می‌شوند. در این هنگام، به آن شخص می‌فرمایند:

«خیال می‌كنی می‌توانی با این كارها مرا بازی بدهی، خیر این طور نیست.»

ایشان در میان عموم طبقات محبوبیت داشت.در خارج و داخل، شیعه و سنی، همه و همه به او احترام می‌گذاشتند. این محبوبیت، مخصوصاً در زمان وفاتشان نمایان‌تر بود.

نقل می‌كنند: هنگامی كه خبر رحلت آن بزرگوار، از طریق رادیو اعلام می شود، داروخانه داری، در پیش مشتریان، كه در بین آنان خانم بی‌حجابی هم بوده است، حرف نامربوطی می‌زند. زن بی‌حجاب، وقتی كه توهین به مرجع شیعیان را می‌شنود، به شدت ناراحت می‌شود، و با لنگ كفش، به دهان داروخانه دار می‌زند كه دهان وی  مجروح می شود.

***

از آن روی كه آیة الله بروجردی اهل تظاهر نبود، كارها و خدمات ایشان، مخصوصاً فعالیتها و اقدامات سیاسی و اجتماعی ایشان، معرفی نمی‌گشت و خود از آن ممانعت می كرد. شاید برخی از حوادث سیاسی كه در آن زمان اتفاق افتاده و ایشان در آنها نقشی داشته و اكنون مقداری مبهم هستند به همین خاطر باشد.

از مهمترین بعد شخصیت آیة الله بروجردی، مرتبة عرفانی، و معرفتی ایشان است. لطفاً در این مقوله صحبت بفرمایید.

مرتبة عرفانی و معرفتی ایشان، بسیار عالی بود. این مرتبه، از مهمترین بعد شخصیت ایشان بود. آیة الله بروجردی از كسانی بود كه حقیقت حق را درك كرده و یافته بود. عرفانش، از عرفان خالص قرآنی و توحیدی الهام گرفته بود از تعطیل و تشبیه منزه بود. از احادیث شریفه و نهج البلاغه و ادعیه صحیفة كامله و سایر دعوات مأثوره از پیغمبر اعظم(ص) و اهل البیت(ع) مانند: دعای كمیل، عرفه، ابوحمزه و … بهره می‌گرفت.

از دعاهایی كه از مضامین بلند عرفانی و حقایق توحیدی و اخلاقی و تربیتی آنها، جهت تكمیل معارف و تهذیب اخلاق و صفای روح می‌توان كمك گرفت، بهره می‌برد. اثر این گونه عرفان، از اخلاق و رفتار ایشان مشهود بود. سیر و سلوك ایشان، كاملاً، شرعی و در محدودة ریاضات شرعیه بود. انجام فرائض، نوافل، انواع عبادات، خلوص نیت، دعاها، ذكرها، فكر و محاسبة نفس، تأسف برگذشته، خوف از حال و آینده، انجام مستحبات و ترك مكروهات برنامه‌های سیر و سلوكی ایشان بود. در این راه، معتقد به ارشادات شرعی بودند. غیر از تعالیم مأثوره و شرعیه را معتبر نمی‌شمردند.

در عرفان و خداشناسی و سیر و سلوك، هیچ خط و حرفی را معتبر نمی شناختند و برنامه‌های، به اصطلاح عرفانی متصوفه و غلو آمیز را، شدیداً، تخطئه می‌كردند. به حفظ حریم توحید و نفی شرك اهمیت بسیار می‌دادند.

به طور خلاصه می توان گفت در عرفان و سیر و سلوك، همان خط و راه مستقیم بزرگان اصحاب و علماء، مانند: شیخ طوسی، علامه مجلسی، و سایر فقهاء و محدثین عالیقدر را یگانه خط نجات می‌دانستند. در عین حال، با نگرش وسیعی كه داشتند، دور از تحجر و تقدس مآبیهای عوام‌پسند بودند. افكار صوفیانه و اعمال و حالاتی را كه چه بسا، برخی نادانان، برای پیروان طریقت، فضیلت و كرامت اخلاقی و نشانة اعراض از دنیا و صفای باطن می‌شمردند، مردود می‌دانستند. اسلام ناب محمدی(ص) را خالی از رهبانیت و بی‌تفاوتی می‌شمردند. مواظب بودند كه در بیان ربط عالم و ماسوی‌الله به خداوند، از ارشادات و اصطلاحات قرآن خارج نشوند و در تعبیرهایی مانند: خلق و خالق و مخلوق از آن تبعیت كنند. اصطلاحات عرفانی مصطلح در متصوفه را، بر زبان نمی‌آوردند. باطل شمردن بدعت‌های فِرَق را، از وظایف مهم علماء می‌دانستند و  مقابل همه فرق ضاله، خصوصاً، فرقه یا حزب مزدور بهائیت، مواضع منفی بسیار محكم و قاطع داشتند.

خلاصه اینكه آن فقیه عظیم و عظیم فقهاء، در اسلام و راه مكتب اهل بیت(ع) ذوب شده بود. می‌توان گفت: تجسمی از تسلیم خالص به شرع، در همة ابعاد و جوانب آن بود. زبان حالش این بود:

آنچه نه از شرع برآرد علم                                                       ورمنم آن حرف در آن كش قلم

معتقد بود كه: راه و رسم عبادت و دعا و تزكیه نفس و تهذیب اخلاق و صفای باطن و كمال معرفت و قرب الهی را باید از اهل البیت(ع) آموخت. همانطور كه در فقه، همة احكام را توقیفی می‌دانیم كه باید با ادله محكم، استناد هر حكم، حتی استحباب و كراهت را، به اثبات رساند و غیر این حرام است، در اوراد و اذكار و عبادات و ریاضت ها و اصطلاحات عرفانی و معرفه‌الله و اسماءالحسنی و مقامات و درجات انبیاء و ائمه(ع) نیز، این توفیقی بودن را باید رعایت كرد.

یادم هست در مجلس جشن مولی امیرالمؤمنین(ع) كسی شعری را می‌خواند كه با موازین اسلام، نمی‌ساخت. آیة الله بروجردی به وی فرمود: نخوان.

برادرم آیة الله حاج علی آقا صافی، واسطه شد و بنا كرد به توجیه كردن كه اشكالی ندارد و … آیة الله بروجردی به این بیت اشاره كرد كه این بیت، چه توجیهی دارد و با موازین اسلام، چگونه می‌سازد:

تو به این جمال خوبی چو به طور جلوه آیی                             ارنی بگو به آن‌ كسی که بگفت لن‌ترانی

خودم از ایشان شنیدم كه به این مضمون می‌فرمود:

«من زمانی بود كه مثنوی را مطالعه می‌كردم. روزی صدائی را شنیدم كه می‌گفت: راه را گم كرده است!

پس از آن، مطالعة مثنوی را ترك كردم، به جای آن، «عدة الداعی» ابن فهد را برای مطالعه انتخاب كردم.»

به هر صورت، آیة الله بروجردی، مفاهیم و اصطلاحات مأخوذه از دیگران را در معرفت‌الله و ربط عالم شهادت به عالم غیبت، قاصر از اصطلاحات قرآنی می دانست.

در شرط ادب ترك خودبینی و تنزه از غرور علمی اكتفا به همان راهنمایی‌های شرعی و شرح و بسط و تغییر و بیان آنها می‌دانست. چنانكه از خواجة طوسی، قدس سره القدوسی، به این مضمون نقل شده است كه در رعایت این تادب می‌فرماید:

«اگر اصطلاحات عرفانی و اسماء الحسنای الهی از شرع نرسیده بود و امنای وحی، آن را تلقین نكرده بودند و از طریق آنان، مجاز در به كار بردن این اسماء نبودیم، با ملاحظه شرط ادب و عرض قصور از معرفت، نمی‌توانستیم، به خود اجازه بدهیم كه خدا را حتی با این الفاظ و اسماء الحسنی بخوانیم.»

بدیهی است این مرتبه كه از بیان خواجه، علیه الرحمه، استفاده می‌شود، كمال معرفت و اذعان به حقیقت است.

امید است یاد و ذكر ایشان، برای ما، به مصداق: «عند ذكر الصالحین نزول الرحمه» سبب نزول رحمت الهی باشد.

……………………………………………………………………………………………

[1] – چشم و چراغ مرجعیت ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، ص 125 .

منبع:مجله حوزه،شماره 43-44، مصاحبه با آیت الله العظمی سیخ لطف الله صافی ،ص 119.

 

 

 

پاسخی بگذارید