مرحوم آیتالله العظمی بروجردی هیچ گاه به آن اندازهای كه علم فقه را میپروراندند، به علم اصول بها ندادند؛ گرچه خود یك اصولی متبحر و چیرهدست بودند؛ ولی با تسلطی كه بر احادیث داشتند و دقتی كه در استفاده از احادیث میكردند كمتر به اصول عملیه تمسك میجستند.
مرحوم امام می فرماید: پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عدهاى از رفقا بحث داشتيم تا آنكه مر حوم آقاى بروجردى – رحمةالله – به قم آمدند براى ترويج ايشان به درس ايشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدريس معقول و عرفان و سطوح عاليه اصول و فقه بود پس از آمدن ايشان به تقاضاى آقايان; مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدريس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقليه بازماندم ….
منبع:سایت مرحوم امام خمینی.
علم اصول
مرحوم آیتالله بروجردی هیچ گاه به آن اندازهای كه علم فقه را میپروراندند، به علم اصول بها ندادند؛ گرچه خود یك اصولی متبحر و چیرهدست بودند؛ ولی با تسلطی كه بر احادیث داشتند و دقتی كه در استفاده از احادیث میكردند كمتر به اصول عملیه تمسك میجستند. وی در اصول، صاحب مبنا بود و در مسائلی نظیر مفهوم، ترتیب و … مبانی جدید داشت. مرحوم آیتالله بروجردی همان طور كه با مسائل فقهی به طور تحقیقی برخورد میكرد، به مسائل اصولی نیز محققانه نظر میكرد. به طور مثال در مساله «طلب و اراده» بحث میكردند كه از كجا و چگونه این مساله وارد علم اصول شده است و مناسبت آن با این علم چیست و یا در بحث «دلیل انسداد» از نظر تاریخی این موضوع را ریشهیابی كرده بودند و آن را برخلاف آنان كه دلیل در حجیت ظن مطلق میدانند، با تقریر و بیان خاص خود، دلیل بر حجیت خبر واحد میدانستند و نظریهای كه میگوید حجت، موضوع علم اصول است از ابتكارات آن بزرگوار است و دیگران در این مطلب وامدار ایشان هستند. با توجه به همین ابتكارات و تحقیقات دقیق بود كه مرحوم امام خمینی، اصول ایشان را مینوشت و زمانی كه علت نوشتن را میپرسیدند میفرمود: « چون در اصول زحمت كشیدهاند و مطالبی دارند كه نمیخواهم ضایع بشود.»
2- مجله حوزه،شماره 44/43،ص. 113.
امامدر دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم
روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد.
آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.
زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام : سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود کـه مـى تـوانست جانشین مناسبـى براى مـرحوم حایرى و حفـظ کیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـه الـلـه حایرى و از جمله امام خـمـیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطـیر زعامت حـوزه مجدانه تلاش کرد.
امام خمینـى که با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعـیـت حـوزه ها را زیر نظر داشت و اطـلاعات خـویش را از طریق مطالـعه مـستمر کتب تاریخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درک محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد بـه رهـایـى و نجات از شـرایط ذلت بارى که پـس از شکست مشروطیت و بخصـوص پـس از روى کار آوردن رضا خان پدید آمده است, بیدارى حوزه هاى عـلمـیـه و پیش از آن تضـمیـن حیات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانیت مـى بـاشـد.
امام خمینى در تعقیب هدفهاى ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علمیه را با هـمـکارى آیـه الـلـه مـرتضـى حایـرى تهـیـه کرد و بـه آیه الله بروجردى پـیشـنهاد داد. ایـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمیر حـوزه مـورد اسـتقبال و حمایت قرار گرفت .
…………………………………………………..
منبع :سایت اطلاع رسانی رشد(شبکه ملی مدارس)
امام ، فرستاده آیت الله بروجردی به نزد شاه
آیت الله مسعودی خمینی مي گويد:
بد نیست در اینجا به ذكر خاطره ای كه از زبان آقای پسندیده شنیده ام، بپردازم. ایشان یك بار فرمود: زمانی، بهائیان در ابرقو مسائلی را به وجود آورده بودند و در خلال آن تنی چند از این جماعت كشته شدند. رژیم پهلوی، عده ای را به عنوان قاتل و مؤثر در این واقعه دستگیر كرد و حتی صحبت بود كه قرار است آنان اعدام شوند. آقای بروجردی وارد عمل شدند تا از اعدام این افراد ممانعت كنند. ظاهرا به حضرت امام گفته بودند:”شما از طرف من نزد شاه بروید و از قول من بگویید كه قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند.” امام هم پذیرفتند كه این مأموریت را انجام دهند.
در آن ایام در قم كمتر كسی ماشین سواری داشت. و یكی از افرادی كه دارای وسیله نقلیه بود،”مصباح التولیه” بود. من او را به خاطر دارم كه در این اواخر، سوار یك ماشین بنز سفید رنگ می شد. به هر حال با مصباح التولیه تماس می گیرند كه او ماشینش را در اختیار قرار دهد. دفتر آقای بروجردی هم با دربار شاه هماهنگی های لازم را به عمل می آورند كه امام(ره) به نزد شاه بروند.
به خاطر داشته باشید كه دربار و دستگاه سلطنت در آن روز به گونه ای بود كه هر فرد مراجعه كننده، بایستی حتما دارای ماشین مشكی باشد! و وقتی به دربار می رود، یك سرنشین بیشتر نداشته باشد و باید در ورودی اول كاخ از ماشین خودش پیاده شود و با ماشین مخصوص آنجا بقیه راه را تا مقابل اتاق انتظار طی كند و مدتها در آنجا منتظر بماند تا موعد ملاقات فرا برسد. بعد از آن كلاهش را بردارد و باقی تشریفات معمول را بجا آورد. لباس و كفشش باید واجد فلان خصوصیات باشد و وقتی وارد اتاق شاه شد، بایستد تا به او اجازه نشستن دهند. حتی وضعیت به گونه ای بود كه قبل از ملاقات مجموعه این آداب را به فرد تعلیم می دادند!
وقتی امام با ماشین تولیت، به تهران رفتند، دم در كاخ، به نگهبان گفته بودند:”بگویید روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی آمده است!” به ایشان می گویند:”آقاجان! باید ماشین شما عوض شود! باید رنگش مشكی باشد!” امام می فرماید:”نه! من داعی ندارم كه ماشین را عوض كنم. اگر نمی شود كه بر می گردم!” نگهبان به داخل می رود و ظاهرا اطلاع می دهد كه نماینده ای از طرف آقای بروجردی آمده است. قبول می كنند كه امام با همان ماشین غیر استاندارد! وارد شود. وقتی امام وارد اتاق انتظار می شود، منتظر نمی ماند و بی مقدمه وارد اتاق شاه می شود. به ایشان می گویند باید كلاهتان را بردارید. امام ترتیب اثر نمی دهد. حضرت امام، بدون برداشت عمامه و سرزده به اتاق شاه می روند و بر روی صندلی مخصوص شاه در پشت میز می نشیند! هنوز شاه وارد اتاق نشده است وقتی محمدرضا وارد می شود، در كمال تعجب می بیند كه تنها صندلی موجود در اتاق اشغال شده است. این است كه دستور می دهد صندلی دیگری بیاورند. صندلی می آورند و شاه می نشیند و امام هم مختصر احترامی كه از بعد اخلاقی لازم دانسته انجام می دهد و بعد از آن بی درنگ وارد اصل موضوع می شود و می گوید حضرت آیت الله العظمی بروجردی فرمودند قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند. دقت كنید كه به كار بردن تعبیر”فرمودند” در حضور شاه و استعمال آن برای غیر او جرأت زیادی می طلبید و امام از این جهت طعنه بزرگی به شاه زدند.
در فاصله ای كه امام با شاه ملاقات داشته، برای امام یك استكان چای می آورند كه امام بدان لب نمی زند. شاه در پاسخ می گوید از قول من به ایشان سلام برسانید و بگویید: شاه مشروطه كه كاری از دستش بر نمی آید. امام مجددا تكرار می كند:”قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند!” بعد از جا برمی خیزد و بدون خداحافظی از اتاق خارج می شود و به قم مراجعت می نماید. بعضی از روزنامه ها به درج خبر ملاقات امام و شاه مبادرت می كنند و حتی این نكته را هم افزودند كه شاه بلافاصله، دستور آزادی قاتلان را صادر می كند.
آنگونه كه نقل می كنند، زمانی كه انقلاب اسلامی ایران شروع شد، شاه در مورد سكّاندار حركت انقلاب گفته بود:”این همان روح اللهی است كه از طرف آقای بروجردی یك بار نزد من آمد.” ظاهرا آن خاطره را به یاد آورده بود.
1-ر ك : امامی،جواد ،خاطرات آیت الله مسعودی خمینی ،چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامي،ص227.
ملاقات امام خمینی با محمد رضا شاه
مصاحبه بادكتر مهدي حائري يزدي
مهدي حائري يزدي: عرض کنم که آن وقت آقای خمینی جزو نزدیکان آقای بروجردی وحتی معروف بود که وزیر خارجه آقای بروجردی است، ، حداقل یک بار در آن قضیه، آقای خمینی از طرف آقای بروجردی به دربار رفت وشاه را ملاقات کرد.بعد [از] این که شاه را ملاقات کرد، من خودم ایشان را دیدم، آقای خمینی را دیدم. خودش برای من تعریف کرد. گفت که بله، من از طرف آقای بروجردی رفتم شاه را ملاقات کردم. در آن جلسه آقای خمینی واقعاً خیلی شاداب ونیرومند به نظر می رسید.[آقای خمینی] به طوری که برای خود من نقل کرد، گفت«بله، من به اعلی حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار فقید شما، این گروه ضاله را داد به طویله بستند.» گویا رضاخان یک همچی کاری کرده بود.
ضياء صدقي: من یادم نیست چیزی راجع به این موضوع.
مهدي حائري يزدي: بله کرده بود، من در جایی همین داستان را خوانده ام. اما یادم نیست کجا.
ضياء صدقي: بله، بفرمایید.
مهدي حائري يزدي: [آقای خمینی ادامه داد] «و الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند.» این مطلبی بود که خود آقای خمینی برای بنده نقل کردند.
ضياء صدقي: بله.
مهدي حائري يزدي: آقای خمینی گفتند«این جوان [شاه] آهی کشید وگفت آقای خمینی شما الان را با آن وقت مقایسه نکنید. آن وقت همه ی وزرا وهمه ی رجال مملکت از پدرم حرف شنوي داشتند. جرات نمي كردند تخطي كنند. الان حتي وزير دربار من هم از من حرف شنوی ندارند. من چه طور می توانم این کار را بکنم؟»
خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي،چاپ سوم،1387 ،ص 54.