خدمات فرهنگی- اجتماعی حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره)

 

 

 

آیت الله بروجردی، در حال ورود به حرم حضرت رضا(ع) بود که آخوندی، به عنوان احترام به حضرت رضا(ع) به سجده افتاد!آیت الله بروجردی، با دیدن این صحنه، شدیداً ناراحت شدند و عصای خود را محکم بر پشت آخوند فرود آوردند. مبارزه با آتش پرستی در ایرانآیت الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می فرمودند:جناب آقای خوانساری نقل می کردند: زمانی که مراسمی برپا شده بود که از آتش تجلیل کنند و به اصطلاح جشنیگرفته بودند تا آتش پرستی را احیاء کنند، وقتی آقای بروجردی فهمیدند،بسیار ناراحت شدند و امر کردند تا با صدرالاشراف تماس بگیرم و شاه راببینم و مطلب آیت الله را به شاه برسانم.چون صدرالاشراف همیشه بین الطلوعین بیدار بود، خودم را با ماشین، بینالطلوعین به تهران و پیش صدرالاشراف رساندم و گفتم: می خواهم شاه راببینم.صدرالاشراف گفت: فردا (چون می دانست که برای چه کاری آمدم) گفتم: خیر،همین امروز باید شاه را ببینم و مطلب مهمی از طرف آیت الله باید به ایشانبرسانم.در هر صورت بعد از تماسهائی، قرار شد شاه را ببینم و در حدود ساعت نُه صبحبود که شاه را ملاقات کردیم و شاه تازه از خواب بیدار شده بود و بالباسهای خواب آمد، تا ما را دید احوال آقای بروجردی را پرسید، گفتم: ناراحت است، شاه گفت: خوب پیرمرد است و طبیعی است.گفتم: درست می فرمائی اما غیر از پیری ناراحتی دیگری دارد. گفت: حتماً بر اثر مشغلات زیاد است و ما هم وقتی کارهای زیادی داریم خسته می شویم. گفتم: قضیه آتش آقا را ناراحت کرده است.گفت: آتش که چیزی نیست و ما هم می خواهیم شرکت کنیم. گفتم: بله آیت الله هم می دانند که آتش چیزی نیست اما می فرمایند:«اینها در خارج از کشور تبلیغ می کنند که آتشی را که پیامبر اسلام هزار و چهار صد سال پیش خاموش کرده است شاه دوباره روشن کرد. »شاه قدری فکر کرد و گفت: بگوئید من نمی روم و بعد از چند لحظه دستور داد که: بگوئید مراسم را مُلغی کنند.
آمر به معروف و ناهی از منکرملتی که در پنجه خرافات گرفتار باشد، روی خوشبختی و سعادت را نخواهد دید.از خرافات هستی سوز، «شرک» و «دوگانه پرستی» است. نقل می کنند:«آیت الله بروجردی، در حال ورود به حرم حضرت رضا(ع) بود که آخوندی، به عنوان احترام به حضرت رضا(ع) به سجده افتاد!آیت الله بروجردی، با دیدن این صحنه، شدیداً ناراحت شدند و عصای خود را محکم بر پشت آخوند فرود آوردند و گفتند:
«این چه کاری است که می کنی؟با این عملت، دو گناه مرتکب شده ای: 1-سجده برای غیر خدا.2- روحانی هستی و چنین کاری را انجام می دهی و این سبب می شود که دیگران هم از تو پیروی کنند. »
آیت الله محمد فاضل لنکرانی می گویند:آیت الله بروجردی، در برابر منکر، بسیار حساس بودند. از یکی از بستگان شنیدم که خانمی از اقوام یکی از عروسهای ایشان، به منزلآقازاده آن بزرگوار، رفت و آمد می کرده، ولی حجابش را به طور شایسته رعایتنمی کرده است. این خبر به آیت الله بروجردی می رسد. ایشان، خیلی عصبانی میشوند و فرموده بودند:«چرا باید به خانه پسر من کسی رفت و آمد کند که حجابش را درست رعایت ننماید. »روزی ایشان می خواستند جایی بروند (من هم خدمت ایشان بودم) از در منزل کهبیرون می آمدند، یکی از زوار، که پیرمردی بود، آمد جلوی آیت الله بروجردی،و افتاد به پای ایشان که اظهار ادب کند. آیت الله بروجردی، این کار راحرام می دانست و معتقد بود: شرک است؛ از این روی، شدیداً عصبانی شد وعصایش را محکم کوبید به کمر پیرمرد. در همین حال، فریاد می زد: این عملشرک است، حرام است و … بعد چند قدمی که رفتند برگشتند و پیرمرد راخواستند. ابتدا با نرمی به او فرمودند:«این کار اشتباه و شرعاً حرام است. »بعد دستور دادند به پیرمرد پول بدهند. یادم هست پولی که برای جبران ناراحتی پیرمرد به دستور آقا دادند، بسیار زیاد بود.مخالفت با تغییر خط فارسی به لاتینمرحوم بروجردی، در مقابل این توطئه بزرگ قد برافراشت و شدیداً موضع گرفت:«هدف اینان، از تغییر خط، دور کردن جامعه ما از فرهنگ اسلامی است. من تازنده ام، اجازه نمی دهم این کار را عملی کنند، به هر جا که می خواهد منتهیشود! »موضع گیری این عالم روشن، سبب گردید که این طرح به کنار گذاشته شود .مبارزه با عوام زدگیآیت الله مکارم شیرازی می گویند:عوام زدگی مصیبت بزرگ و آفت مهم برای «روحانیت»، بخصوص «مرجعیت» است. مردان بزرگ هنگامی می توانند به وظیفه خود در مقام رهبری خلق عمل کنند کهاز عوام زدگی بر کنار باشند وگرنه از اوج « رهبری » با حضیض « دنباله روی » از امیال و هوسهای مردم سقوط خواهند کرد، سنت شکنی انبیای بزرگ، همچوننوح و ابراهیم و محمد(ص) چهره ای از مبارزه با عوام زدگی است و تنهاییبسیاری از رهبران الهی در دوران عمر خود نیز، به خاطر همین موضوع بوده است.آیت الله بروجردی از کارهایی که به منظور جلب توجه عوام، از بعضی سر می زند، سخت بیزار بود هرگز او دنبال خوشایند عوام نبود.تلاش و اشتیاق در جهت وحدت مسلمینآیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی نقل می کنند: ایشان کوشش می کرد که بین شیعه و سنی وحدت برقرار کند.این کوشش را بی سرو صدا انجام می داد. هدایا و نامه هایی توسط حاج شیخ محمد تقی قمی، برای شیخ شلتوت فرستاد تا منجر به فتوای صحت پیروی از مذهب شیعه برای اهل سنت، شد. از آن زمان که در بروجرد تشریف داشتند، تا آخر عمر، همواره، در عمل وگفتار، اهتمام کامل برای مسأله وحدت داشتند و عملاً راه رسیدن به آن رانیز نشان دادند.آیت الله جعفر سبحانی نقل می کنند:مقصود او از وحدت، ذوب کردن فرقه ای در فرقه دیگر نبود، بلکه هدف این بودکه با بیان مشترکات میان دو گروه اسلامی، خوشبینی شدیدی در میان هر دوگروه به وجود آورد، تا همگی به سوی هدف مشترکی گام بردارند.
ابزار او برای این تقریب، این بود که مسأله ثقلین و مرجعیت اهل بیت(ع)، درمسائل علمی و اسلامی مطرح شود و با دلایل کافی روشن گردد که: پس از پیامبرگرامی و تا روز رستاخیز، اهل بیت(ع) پیامبر گرامی (ص) رهبری فکری مسلمانانرا در اختیار دارند. به دیگر سخن، اهل بیت پیامبر (ص) دارای دو شأن بودند:مسأله خلافت و رهبری سیاسی.مرجعیت فکری و علمی.اگر در مسأله نخست اختلافی هست و زمان آن نیز سپری شده است، ولی مسألهدوم، به قوت خود باقی است و مسلمانان جهان باید پس از کتاب خدا، سنتپیامبر(ص) را نیز از همین مجرا به دست آورند.در حقیقت « تقریب»، برای او یک نوع ایده و آرزو بود و هرگز جنبه تاکتیکی نداشت.خلاصه: ایشان به مسأله تقریب بسیار توجه داشت و از مروّجین فکر تقریب بود،حتی در لحظات آخر عمر، ( پس از آن که به وسیله تنفس برای چند لحظه ای بههوش می آید ) می گوید:«آیا شیخ محمد تقی قمی به مصر رفته است یا خیر؟»طرح این تفکر در حوزه، آن هم در سطح مرجعیت، از خدمات مهم آیت الله بروجردی است.نمونه دیگر از خدمات اجتماعی ایشان، این بود که: تا روح در بدن داشت، هیبتو عظمت او مانع از آن بود که در ایران دست به ویرانگریهای اقتصادی، فرهنگیو دینی به نام اصلاحات بزنند، لذا بعد از درگذشت، ایشان از طرف حکومتاعلام شد: «موانع از سر راه، اصلاحات برداشته شده، به همین زودی، برنامه اصلاحات آغاز خواهد شد. »آیت الله بروجردی، به خاطر همین شدت علاقه ای که به وحدت مسلمانان داشته،نسبت به فرقه های باطل، که هیچ گونه اصالتی ندارند و در راه تفرقه بینمسلمانان تلاش می کنند بسیار حساس بود. مانند بهائیت و … ایشان در سال 1335 مبارزه پی گیر خود را با بهائیت شروع نمود. جناب آقای فلسفی، بهدستور ایشان، یک ماه رمضان، از طریق رادیو، به نقد عقائد و اندیشه هایبهائیان پرداخت.مرحوم امام هم، مرتب با آیت الله بروجردی، در تماس بود تا مبارزه بابهائیت ادامه یابد. البته بعد موانعی پیش آمد که آیت الله بروجردی، نتواستبه مبارزات خویش ادامه دهد.ایشان، در همین راستا، با تصوف نیز مخالفت می کرد و نسبت به این فرقه،شدیداً حساس بود. البته تصوف دکان و دستگاهی و اهل خانقاه، در حالی کهعرفان قرآنی و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را از صمیم قلب می پذیرفت. آیت الله شهید مرتضی مطهری نقل می کنند:یکی از مزایای ایشان توجه و علاقه فراوانی بود که به مسئله وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه داشت. از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت و ریاست ایشان که هنوز ایشان در بروجردبودند دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه به همت جمعی از روشنفکران سنی وشیعه تأسیس شد. ایشان در دوره زعامت خود تا حد ممکن با این فکر و با این مؤسسه کمک وهمکاری کرد، برای اولین بار بعد از چند سال بین زعیم روحانی شیعه و زعیمروحانی سنی شیخ عبدالمجید سلیم و بعد از فوت او، به فاصله دو سه سال شیخمحمد شلتوت، مُفتی حاضر مصر و رئیس جامع الازهر روابط دوستانه برقرار شد ونامه ها مبادله می گردید.قطعاً طرز تفکر ایشان و حسن تفاهمی که بین ایشان و شیخ شلتوت بود، مؤثربود در اینکه آن فتوای تاریخی معروف را در مورد به رسمیت شناختن مذهب شیعهبدهد. ایشان را نباید گفت که نسبت به این مسأله علاقه مند بود بلکه بایدگفت: عاشق و دلباخته این موضوع بود و مرغ دلش برای این موضوع پر می زد.عجیب این است که از دو منبع موثق شنیدم که در حادثه قلبی که منجر به فوتایشان شد بعد از حمله قلبی اولی که عارض شد و مدتی بیهوش بوده اند و بعدبه هوش آمدند، قبل از آنکه توجهی به حال خود بکنند و در این موضوع حرفیبزنند موضوع تقریب و وحدت اسلامی را طرح می کنند و می گویند:«من آرزوها در این زمینه داشتم. »آیت الله سید جعفر احمدی نقل می کنند:به هنگام فوت مرحوم آیت الله بروجردی، آقای قمی در ایران نبود و آن موقعهم رابطه بین دولت ایران و مصر قطع شده بود، لذا ایشان در همان حال کسالتفرمودند:«شیخ محمد تقی وقتی آمد به او بگویید پیغام مرا به شیخ شلتوت برساند وبین ایران و مصر را اصلاح کند. می ترسم زحمات چندین ساله ام از بین برود. »مطلب دیگری که به همین موضوع وحدت مرتبط است، قضیه آمدن ملک سعود به ایرانو فرستادن هدایایی برای ایشان است، البته آیت الله بروجردی از هدایای او،تنها قرآن و قطعه ای از پرده کعبه را پذیرفتند و باقی را به سفیر عربستانبخشیدند.اما آنچه مهم است اینکه: ایشان از این ارتباط در جهت معرفی شیعه استفادهکردند، لذا در پاسخ نامه ملک سعود، حدیث مفصلی از امام صادق علیه السلامکه حاوی قریب به چهار صد حکم مربوط به حج بود برایش فرستادند. این حدیث درروزنامه های آن روز عربستان منعکس شد. بعضی از آقایان که حج مشرف شدهبودند، آن روزنامه ها را با خود آورده بودند.این همگامی و همسوئی از طرف بزرگترین مرجع تقلید شیعه، علاوه بر این کهعرصه ها را بر اختلاف تنگ کرد و دست ایادی تفرقه بر انگیز استعمار رابرید، سبب گردید: مذهب شیعه، که تا آن روز در بین دیگر مذاهب پایگاهینداشت و از هر سوی طرد می شد، جایگاه و پایگاهی را که سزاوارش بود،بازیابد و به غربت و انزوای مذهب شکوهمند شیعه پایان داده شود.مذهب شیعه، به عنوان یکی از مذاهب بزرگ اسلامی، در جامعه الازهر مصر، کرسیتدریس یافت. غبار از چهره حدیث «ثقلین» زدوده شد و از محدوده شیعه پا رافراتر نهاد و شمول یافت. مهمترین کتابهای تفسیری، روائی و فقهی شیعه، دردیار مصر مورد مطالعه و تحقیق و تتبع قرار گرفت و به زیور طبع آراستهگردید. آیت الله مکارم شیرازی می گویند:درست به خاطر دارم که روزی در مجلس درس خود، در ضمن مسأله ای که مورد بحثقرار داده بودند، از این که شیخ جامع ازهر، در بعضی از فتاوای خود، نظریاتفقها و فقه شیعه را مورد مطالعه قرار داده و مطابق رأی شیعه فتوی دادهاست، اظهار خشنودی نمودند و ضمناً از این که در تحقق این موضوع، مؤثر بودهاند، خوشحال به نظر می رسیدند.نماینده ایشان مرحوم علامه شیخ محمد تقی قمی، در دارالتقریب بین المذاهبالاسلامیه گامهای برجسته ای، به کمک ایشان، در این راه برداشت و سرانجامبه فتوای تاریخی شیخ شلتوت در این زمینه منتهی شد.و همچنین هنگامی که هیأت نمایندگی علمای ایران در مؤتمر اسلامی بیتالمقدس، بعد از مسافرت به کشورهای عربی اسلامی و ملاقات با شیوخ الازهر واستاد بزرگ شلتوت، گزارش امور و مذاکرات خود را به معظم له عرض می کردند،فرمودند:«امیدوارم روزگاری برسد که این تقریب و همکاری بین مسلمانان به وحدت و اتحاد آنان تبدیل شود. »مسائل اجتماعی جهان اسلامشهید مرتضی مطهری نقل می کرد:از گامهای برجسته ای که در زمان معظم له و به وسیله ایشان برداشته شد، اعزام مبلغ و نماینده مذهبی به کشورهای خارجی بود.معرفی اسلام به کشورهای خارجی هر اندازه تاکنون صورت گرفته یا به وسیلهشرق شناسان اروپایی بوده یا به وسیله بعضی از دانشجویان با استعداد مسلمانو یا به وسیله دانشمندان مصری و هندی بوده و یا به وسیله فرقه های منسوببه اسلام مانند قادیانیها بوده است، قدر مسلم این است که تاکنون از اسلامیک معرفی صحیحی به دنیای خارج نشده و باز قدر مسلم این است که از طرفجامعه شیعه تا چند سال پیش هیچگونه اقدامی به هیچ شکلی نشده بود.ایشان که علاوه بر جنبه فقاهت، مطالعاتی در متن اسلام و معتقدات اسلامیداشت و اسلام را خیلی بی پیرایه و عریان از توهمات عوامانه پذیرفته بود واز طرفی بر خلاف اقران و اسلاف خود از تاریخ قرون جدید و اوضاع عصر حاضرتا حدود نسبتاً خوبی آگاه بود، معتقد بود که اگر حقایق فطری اسلامی برافکار حقیقتجو و کاوشگر و کم تعصب اروپائی عرضه داشته شود این دین حنیف راتدریجاً خواهند پذیرفت و روی همین جهت نماینده به آلمان و آمریکا اعزامکرد و در کار اعزام نماینده به لندن و بعضی جاهای دیگر بود که اجل فرارسید.فرستادن مبلغین به خارجمرحوم حجت الاسلام سید حسین بدلا می گفتند:آیت الله بروجردی، نسبت به اسلام یک دید جهانی داشت. بر اساس همین دیدگاهبود که به تبلیغات خارج از کشور، اهمیت می داد که تا آن زمان سابقه نداشت. در زمان ایشان، نمایندگان تبلیغی به کشورهای اسلامی: هند، پاکستان،عربستان و نیز غیر اسلامی، مانند کشورهای اروپایی و امریکا فرستاده شد. ایشان، برای اروپا و امریکا دو نفر را انتخاب کردند: یکی آقای شیخ مهدیحائری برای امریکا و دیگری آقای محققی برای اروپا.
این هر دو شخصیت، علاوه بر معلومات حوزوی، اطلاعات غیر حوزوی آنان نیز، قوی بود و با مسائل فرهنگی روز آشنایی داشتند.این دو شخصیت روانه اروپا و امریکا شدند. با پول گزافی در بهترین مکانهامسجد ساختند که الآن هم تشکیلات هامبورگ هست و خیلی هم موفق است. یادم هست: آقای محققی در یک سفری که به ایران آمده بود، در خدمت آیت اللهبروجردی، اظهار نگرانی کردند که: ما در آن جا مشکلی داریم و آن این کهآقایان، نوعاً همراه با خانمهایشان به مسجد می آیند و متأسفانه خانمها وضعحجابشان مناسب نیست. اگر سخت گیری کنیم کار پیش نمی رود، چه باید بکنیم؟مرحوم آیت الله بروجردی فرموند:«نه سخت گیری نکنید به حداقل حجاب اسلامی، اکتفا کنید. اینان، بعداً کهبیش تر آمدند و آشنا شدند و درست می شوند. ابتدا سخت نگیرید. »آقای محققی از این وسعت نظر آقای بروجردی، بسیار خوشش آمد.البته آن روز، در آن جلسه، کسانی که با این نوع تفکرات مخالف بودند، حضور نداشتند، لذا، مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند:«همین تعبیر هم محفوظ باشد، زیرا ممکن است برخی بگویند آقای بروجردی باب بی حجابی را باز کرده است»
انعکاس خبر فتوای تاریخی شیخ شلتوتحجت الاسلام علی دوانی نقل می کنند:پس از آنکه آوازه فتوای تاریخی شیخ محمد شلتوت رئیس وقت دانشگاه اسلامیمصر در دنیای اسلام منعکس شد که جایز دانسته بود به مذهب شیعه امامیه هم،مانند یکی از مذاهب اربعه عامه، عمل شود و آمد و رفتهای دیگر علمای مصرمانند شیخ باقوری و ابوالمجد و غیره به ایران، روزی آقای موسی صدر در جلسهمجله مکتب اسلام به مناسبت، گفت: خوب است حالا که آقای دوانی رابط ما وآقای بروجردی است، برود و از ایشان تقاضا کند، تلگرافها و نامه های تاریخیکه میان ایشان و شیخ شلتوت و علمای بزرگ الازهر مبادله شده، بدهند تا درمکتب اسلام ترجمه و عیناً درج کنیم، چون عکس العمل بسیار مطلوبی خواهدداشت.من هم خدمت آیت الله فقید رسیدم و این تقاضا را مطرح کردم و گفتم: رفقاچنین تقاضایی دارند تا اهل تسنن و عامه مردم بدانند میان دو رهبر مذهبیشیعه و سنی چه اتفاقی افتاده است.آیت الله فقید که دست بر گوش داشتند و به دقت عرایضم را گوش می دادند، یکباره سرخ شدند و دست از گوش برداشتند و فرمودند:«نه! شورش نکنید، این مکاتبات میان ما به طور سری بوده، بگذارید اگر خودآنها مصلحت دانستند و مثلاً در مجله درالتقریب یا الازهر چاپ کردند، شماهم از آنجا نقل کنید، نه اینکه بگویند یک قدم به طرف شیعه ها نزدیک شدیم وآنها دست و پای خود را گم کرده اند، و مطلب سری را فاش نمودند. از آنجا که آنها مایل باشند این نامه ها و تلگرافها توسط ما منتشر شود وبه اطلاع عامه مردم برسد، نه این کار را نکنید و این تقاضا را نداشتهباشید. »سپس فرمودند:«تجربه نشان داده است که هر وقت اقلیتی خود را به اکثریت نزدیک کرد، درآن هضم می شود. نزدیکی ما به این آقایان و به طور کلی عامه، باید در همینحدود باشد، شما هم از حد نگذرید که خطرناک است و روح تولی ضعیف می شود وممکن است نتیجه عکس بدهد.من خواستم با این مبادلات، آمد و رفتی بین قم و الازهر باشد، آنها بیاینداز نزدیک ما را ببینید و بدانند که بسیاری از آنچه راجع به ما شنیده اندواقعیت ندارد، بیش از این صلاح نیست و مخصوصاً شما آقایان در مجله، مواظباین حدود باشید و از حد نگذرید. »من آمدم و موضوع را به رفقا گفتم، آنها اکثراً نپذیرفتند و گفتند: پس اینآمد و رفتها برای چیست؟ولی از آن موقع تاکنون تجربه نشان داده که حق باآن مرد بزرگ دوراندیش بود نه ما جوانهای بی تجربه و افراطی آن روز.
اوضاع طلاب، قبل از انقلابحجت الاسلام سید حسین بدلا میگفتند:طلاب، از جهات مختلفی در مضیقه بودند، از جمله:از نظر مادی شرایط حاکم بر جامعهاز نظر مادی: زندگی به حدی سخت بود که حتی تهیه نان هم برای بعضیدشوار بود و با این حال شاکر بودند؛ چون دیده بودند که در سال 1336 قمری،قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود. به گونه ای که عده زیادی ازمردم، در همین شهر قم، در کنار کوچه و خیابان از بین رفتند و آنان را بهصورت دسته جمعی، بدون غسل و کفن، در گودالهای بزرگی در علی بن جعفر دفنکردند.شرایط حاکم بر جامعهرضاخان تبلیغات شدیدی علیه اسلام و روحانیت کرده بود که عده ای به روحانیت بد و بی راه می گفتند.
از جمله به راننده ها گفته بودند: آخوند اگر سوار ماشین بکنید، ماشین پنچرمی شود! خود من از تهران خواستم بیایم قم، با این که ماشین جا داشت، گفتسوار نمی کنم، پنچر می شود! روضه خوانی، به شدت ممنوع بود. خود ما طلاب در ایام عاشورا، در سالن بزرگمنزلی، که در گوشه مدرسه فیضیه قرار داشت، بعد از نماز صبح، مختصر ذکرمصیبتی انجام می دادیم و فوراً متفرق می شدیم. طلاب را می گرفتند می بردند نظمیه و لباسهای آنان را در می آوردند. برایاین که دچار این مشکلات نشویم، صبحها، بین الطلوعین، از شهر خارج می شدیمو شبها تاریک که می شد بر می گشتیم. به خود من، بعد از ده دوازده سال درسخواندن و امتحان دادن هر مسأله، تصدیق مدرسی دادند. اگر کسی این تصدیق راداشت باز هم نمی توانست لباس بپوشد در صورتی که قبلاً مجاز بودند. بنده،با این که امتحان دادم (هم اکنون آن اوراق امتحان را دارم)، در عین حال،مزاحمت برایم ایجاد می کردند.علاقمند به حفظ حوزهآیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی نقل می کنند:آیت الله بروجردی، به حفظ حوزه، علاقه زیادی داشتند. مکرر می گفتند:«حوزه قم مثل شهری است که دروازه ندارد. حوزه، به روی اشخاص مختلف بازاست. افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمی شوند. ای کاش نظمی بود و برنامهای. »این آرزو را در جاهای مختلف ابراز می داشتند. به دنبال این موضوع، هیأتیرا مرکب از چند نفر از آقایان حوزه، تشکیل دادند که نظریات اصلاحی خود را،برای اداره حوزه، بعد از مشورت، بگویند. به این هیأت، اصطلاحاً، «هیأت حاکمه» می گفتند. آیت الله بروجردی، به آناناختیار داده بودند که مصالح حوزه را بسنجند و بر این اساس عمل کنند. تا آنجا که یادم هست، امام خمینی(ره) از اعضاء این هیأت بودند. آیت الله سید مصطفی خوانساری:راجع به حوزه علمیه قم، باید بگوییم: علت مبقیه (بقای) حوزه علمیه قمبودند؛ زیرا پس از فوت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی، در تمام حوزه،بیش از چند طلبه به چشم نمی خورد. آن هم شمشیر میرغضب رضاخان، بالایسرشان. رضاخان، نفسها را بریده بود. ایشان به حوزه علمیه قم، رونق علمیبخشید، حوزه را احیا کرد، به طالب علم آبرو داد.برخی از خدمات ایشان به حوزهآیت الله اشتهاردی نقل می کنند:بعضی از خدمات ایشان به حوزه بدین قرار است:اهتمام به ادامه تحصیل طلاب و تشویق افراد با استعداد به شیوه های مختلف.توجه دادن طلاب به مبانی علوم فقه و رجال و بیان مأخذ هر کدام و این که از چه زمان و چرا؟ وارد حوزه اسلامی شده اند.توجه به اخلاق و معنویات طلاب با مواعظ و توصیه های اخلاقی در خلال درسها و آخر هر هفته. احیای آثار گذشتگان، با توجه دادن طلاب، به مراجعه به کتابهای فقهی قدما، از شیعه و سنی.چاپ کتابهای ارزشمندی که مطرود واقع شده بود، مانند: خلاف شیخ طوسی، قربالاسناد حمیری، جعفریات، رجال میرزا محمد اردبیلی و مفتاح الکرامه.گرمی بخشیدن به حوزه های درس و بحث و رونق دادن به حوزه علمیه قم، بهطوری که بیش تر کسانی که به شهرستانها رفته بودند، مجدداً به حوزهبازگشتند و نیز افرادی از حوزه های دیگر جذب حوزه قم شدند.کمک به طلاب کوشاآیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گفتند:روزی آیت الله بروجردی، به من فرمودند:«مایل هستم، اسامی آن عده از طلاب کوشا و زحمت کش و دارای سلامت نفس را برای من تهیه کنید تا نیازهایشان را برآورده کنم. »عرض کردم: تا حدی می توانم وضع تحصیلی افراد را روشن سازم؛ اما جهت تقواییو اخلاق را، چون با آنان معاشرت ندارم، نمی توانم تعیین کنم. بهتر استهیأتی را برای این کار تعیین کنید، تا این اطلاعات را برای شما تهیه کند.ایشان قبول کردند و بنا شد این کار انجام بپذیرد.به هر حال، طلاب درس خوان را خیلی دوست می داشت و آنان را تشویق می کرد. اگر کمکی هم به آنان می کرد، خیلی می کوشید که مخفی باشد. یادم هست: روزی نامه ای از دو نفر از طلاب مدرسه حجتیه به دست ایشان رسیدکه پس از مطالعه، سخت ناراحت شد و نامه را پیش حاج آقا حسین انداخت. معلومشد که آن دو نفر، نیازمند بودند و برای امرار معاش، در مضیقه قرار داشتند.به حاج آقا حسین فرمود:«مگر من به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسیدگی کنید و نیاز آنان را برآورید؟ این چیست که نوشته اند. »خلاصه: بسیار عتاب کردند و دستور دادند: این هر دو نفر، مستقیماً به خود من مراجعه کنند.عزت دادن به روحانیت شیعهآیت الله صافی گلپایگانی نقل می کنند:آنچنان شوکت و عزتی مرجعیت و حوزه های علمیه پیدا کرده بود که جرج جرداق،کتاب: « الامام علی صوت العداله الانسانیه » را به آیت الله بروجردی،تقدیم می کند و در نامه مفصلی که برای ایشان فرستاده بود، از جمله نوشتهبود:«من کسی را لایقتر و بهتر از شما ندیدم که این کتاب را به او تقدیم کنم؛ لذا این کتاب را به شما، تقدیم می کنم. »در همان نامه آمده بود:«وقتی حضرت آیت الله این کتاب را خواندند، خواهند دید:«انی انصفت الامام بعض الانصاف»من بعضی از حق را نسبت به این مرد بزرگ توانسته ام، ادا کنم.آیت الله بروجردی، پس از رسیدن کتاب، به من فرمودند:«این کتاب را مطالعه کن که اشتباه فاحش یا انحرافی نداشته باشد. »من کتاب را خواندم و نوزده مورد آن را ضعیف یافتم. موارد را خدمت آقا عرضکردم. بعدها ایشان ابراز علاقه بر ترجمه آن به فارسی کردند. یکی ازآقایان، اقدام به ترجمه آن کرد. یک قسمت از کتاب در مفاسد دربار امویان و عباسیان بود که با شرح حال آنان،دربار خاندان پهلوی، برای خواننده مجسم می شد؛ از این روی ساواک به فکرافتاد که از ترجمه آن جلوگیری کند.ساواک مستقیم نمی توانست دخالت کند؛ لذا بعضی را واداشته بود که نامه ای به آقا بنویسند و از نشر ترجمه این کتاب، شکایت کنند.پنج مورد از اشتباهات کتاب را نوشته بودند.آیت الله، از من خواستند که جواب نامه را بنویسم.من عرض کردم: قبلاً نوزده مورد از اشتباهات کتاب را خدمت حضرت عالی تقدیمکردم که شامل این پنج مورد هم بود؛ ولی به طور کلی نشر و ترجمه این کتاب،از نظر اقرارهایی که در آن است، اهمیت دارد و بدین جهت، اشتباهات آن خللیرا وارد نمی کند. از یک مسیحی، بیش از این انتظار نیست. چاپ این کتاب، با اشاره به موارد اشتباه و توضیح آنها، سودمند است؛ از این روی، این کتاب ترجمه و چاپ شد.
دفاع از اسلام و مرجعیتآیت الله سید مرتضی مبرقعی (فقیه) نقل می کنند:یک صفت بارزی که در آیت الله بروجردی وجود داشت. این بود که حاضر نبودند به خاطر فرزندانش به جهنم برود.
نوعاً آقایان در رابطه با فرزندانشان، درمی مانند و از این ناحیه، ضربه بهآنان وارد می شود، ولی آیت الله بروجردی و امام خمینی، بسیار بر این امرمواظبت می کردند و نمی گذاشتند بر مرجعیت اسلام که آبروی آن آبروی اسلاماست، از جانب فرزندان لطمه ای وارد شود.به عنوان نمونه: یک مرتبه، برخی خدمت آیت الله بروجردی رسیدند و گفتند: آقا زاده را بفرستید تا اقامه نماز کند.
ایشان بسیار ناراحت شدند و فرمودند:«چه می گوئید؟ مگر اسلام را ملعبه می دانید که این حرفها را می زنید؟»در همین زمینه آیت صافی گلپایگانی نقل می کنند:کارهای علمی که آیت الله بروجردی به من ارجاع می دادند، زیاد بود.کتاب منتخب الاثر را که درباره امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، است، با پیشنهاد ایشان نوشته ام.
درباره بعضی از مسائل علمی و اعتقادی که به ایشان مراجعه می شد، بنده به دستور ایشان مطالبی می نوشتم، که بعضی از آنها چاپ شده است.یک وقتی، مجله ای از هند آمده بود که در آن، زندگی نامه بودا درج شده بود. در آن زندگی نامه، آمده بود که: اسلام متأثر از بودیسم بوده است. ادعاکرده بود که تعلیمات بودا، در اسلام آمده است. بعد قضیه ای را که در کمالالدین صدوق و عین الحیاة آمده، به عنوان شاهد آورده بودند.آیت الله بروجردی، به من فرمودند: پاسخ این ادعا را تهیه کن.من در آن زمینه مطالعه و تحقیق کردم و آوردم:«زندگی بودا، مجهول است، علاوه، روح مکتب اسلام، با روح تعلیمات بودامتضاد و مغایر است: مکتب اسلام، دین توحید و اراده جمعو جامعه است، ولیبودا دعوت به انزوا، گوشه گیری و بریدن از مردم می کند. »این مقاله را فرستادیم به دفتر مجله و خوشبختانه، تحت عنوان: « زندگی بودا » در همان مجله، چاپ شد.
نمونه دیگر این که در مجله « رسالة الاسلام »، شیخ محمود شلتوت، مقالاتی در تفسیر قرآن نوشت. در یکی از این مقالات، در تفسیر: « وأن تستقسموا بالازلام » نوشته بود:«استخاره ای که در مکتب اهل بیت(ع) آمده، از قبیل “استقسام بالازلام” است.»آیت الله العظمی بروجردی، قدس سره، به من دستور دادند: پاسخی برای این مطلب بنویس و بفرست. من مقاله ای تحت عنوان: «حول الاستقسام بالازلام » نوشتم. در آن مقاله، به طور تفصیل، الاستقسام بالازلام را نوشتم و ثابت کردم کهاستخاره از آن مقوله نیست، بلکه این از آثار ایمان به خداوند و توحید است؛اما استقسام بالازلام، از آثار جهل، شرک و اعتقاد به بتها است.ارتباط امام خمینی با ایشانآیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی می گویند: امام، سالها در فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت می کردند و خیلی بیش تراز آن که طلبه ای به استادش احترام می گذارد، به ایشان احترام می گذاشتند. گاهی که آیت الله بروجردی پیاده به منزل می رفتند، امام تا در منزل، آیت الله بروجردی را همراهی می کردند.
آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید:ارتباط طرفینی بود. هم امام به آیت الله بروجردی، بسیار احترام می گذاشتندو علاقه مند به ایشان بودند و هم آیت الله بروجردی، نسبت به امام، اهمیتفوق العاده ای قائل بودند و به وی علاقه شدید داشتند. مأموریتهای مهمی را به ایشان محول می کردند؛ مثلاً، در مشهد، حادثه ای اتفاق افتاد که امام را با اختیارات تام، به آن جا فرستادند. آن مأموریت، دو ماه طول کشید. در قضیه نهاوند نیز، با همین اختیارات، اماماز طرف آیت الله بروجردی، رفتند. در یک سفری هم خود آیت الله بروجردی بهمشهد رفتند، مرحوم آیت الله داماد و مرحوم امام، همراه ایشان بودند.
در این سفر، امام از طرف آیت الله بروجردی، مسؤول مراجعات مالی بودند و مستقلاٌ به ایشان مراجعه می شد.
امام ، روزی به من فرمودند:«حیف قم که آیت الله بروجردی، در آن نیستند. کاش، وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند. »پیش از آمدن آیت الله بروجردی به قم، به ایشان اظهار علاقه می کردند. بیشترین کوشش را برای آمدن آیت الله بروجردی به قم، آن بزرگوار انجامدادند. شاید ایشان، باعث شدند که تجار تهران، مدرسین و فضلا، از مراجع بخواهند کهاز آیت الله بروجردی، برای ماندن در قم، دعوت کنند. بعد از آن که به قمآمدند نیز، در ترویج مقام علمی ایشان، بسیار کوشیدند.پس از آن که آیت الله بروجردی، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند،امام لازم نمی دانستند که مثل گذشته، مرتبط با آیت الله بروجردی باشند؛لذا، به طور طبیعی، مقداری ارتباط را کم کردند.آیت الله فاضل لنکرانی می فرمودند:به نظر من رابطه بین آیت الله بروجردی و امام، به جز، مدت اندکی، آن هم بهخاطر سوء تفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبیبوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض می کنم.
به عنوان نمونه آیت الله بروجردی دستور داده بودند یک منشی معمم و خوش خطبرایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار، فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفیکرده بودند.فرموده بودند: بیاید تا من از نزدیک او را ببینم.وقتی این شخص، خدمت آیت الله بروجردی می رسد، امام هم آن جا حضور داشتهاند. این آقا در این جلسه، بالا دست امام می نشیند. بعد که آن شخص رفتهبود، آیت الله بروجردی، فرموده بودند: من این منشی را نمی خواهم.
علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند:«کسی که بالا دست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی خورد.»این، بیانگر شدت احترام به امام بود. شخصی در بیت آیت الله بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیکبود، امام نظرشان این بود که وجود او، برای مرجعیت آیت الله بروجردی، نهتنها مفید نیست، که مضر است و صلاح می دیدند که این فرد نباشد. این شخص، به لحاظ نزدیکی که با آیت الله بروجردی داشت، افرادی را تحریککرده بود ( که هم آن افراد را می شناسم و هم نحوه تحریک آنان را می دانم،ولی ذکر آن را صلاح نمی دانم ) تا خدمت آیت الله بروجردی از امام سعایتکنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیت الله بروجردیموافق نیست.طبعاً، این سعایتها بی تأثیر نبود و احترامها از جانب آیت الله بروجردی کمشد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان، خیلی کم کردند و کم کم درسایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. امام، عقیده اش نسبتبه شخص آیت الله بروجردی و موقعیت ایشان، هیچ تغییری نکرده بود. حفظموقعیت آیت الله بروجردی را، شرعاً لازم می دانست. شاهد بر این قضیه ای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان، کهاز دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی ، سهنفری، مباحثه می کردیم، گفتند:«تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و ایشان ، برای ییلاق بههمدان رفته بودند. همان وقتی بود که، به حسب ظاهر، روابطشان با آیت اللهبروجردی، خوب نبود. من برای دیدن ایشان، به همدان رفتم. با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدری از آیت الله بروجردی، رنجش خاطردارد، بد نیست انتقادی از آیت الله بروجردی بکنم، تا شروع کردم دربارهایشان به صحبت کردن، امام، قیافه اش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت وبعد سرش را بلند کرد و گفت:«آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هر کس و در هر مقامی که باشد». معلوم شد مبنای امام در حب و بغض ها، با آنچه ما داریم، فرق می کند. نسبتبه دامادش، آن هم تازه داماد و بزرگ ترین، این گونه برخورد کند، برخوردشبا دیگران معلوم است.از آن طرف، کدورتی که برای آیت الله بروجردی نسبت به امام، پیش آمده بودنیز، طولانی نبود. مدتی بعد، ایشان فهمیده بودند که برای امام، سعایت شدهو آن طور که برخی گفته بودند، نیست؛ لذا برخورد ایشان هم فرق کرد.
به عنوان مثال:تابستان بود، امام رفته بودند کرج. ( قضیه مربوط به حدود، سه سال قبل از فوت آیت الله بروجردی است(
یک روز آقای اشراقی به من گفتند: فلانی! میل داری با هم برویم کرج خدمت حاج آقا.
گفتم: بله.بعد ایشان گفت: چطور است به آیت الله بروجردی هم بگوییم ما پیش حاج آقا می رویم.گفتم: این هم خوب است.به اتفاق ایشان، خدمت آیت الله بروجردی رفتیم و عرض کردیم: می خواهیم خدمت حاج آقا روح الله برویم و احوالشان را بپرسیم.ایشان، خیلی خوشحال شدند. فرمودند:«حتماً از قول من هم خدمت ایشان سلام برسانید و احوالپرسی کنید و از طرف من بگویید اگر کاری داشته باشند، برایشان انجام دهیم.»ضمناً، مبلغ قابل توجهی به آقای اشراقی دادند و فرمودند: این مبلغ را هم به ایشان بدهید.این قضیه، به خوبی نشان دهنده این است که: آن کدورت سابق، برطرف شده است. به هر حال، ما خدمت امام رسیدیم، سلام آیت الله بروجردی را به ایشانرسانیدیم و پول را تقدیم کردیم. ایشان هم خوشحال شدند. ناهار ظهر هم به اصرار امام خدمتشان ماندم.نکته ای که به نظرم طلاب باید در رابطه با شخصیت آیت الله بروجردی، بدانتوجه داشته باشند، این است که: آیت الله بروجردی و تلاشهای آن بزرگوار،زمینه ساز انقلاب اسلامی بود؛ زیرا آیت الله بروجردی، به حوزه قم رشد داد،شخصیت داد. مبارزات امام، در پرتو این شخصیت حوزه بود که به ثمر نشست. اگرنبود این هویت و عظمت حوزه، که آیت الله بروجردی بدان بخشیده بود، مسلماًانقلابی و حرکتی سازنده پای نمی گرفت.کمک به فقراآیت الله سید جلال الدین علوی بروجردی نقل می کنند:در یکی از این روزهای سخت، که آیت الله از مسجد سلطانی و اقامه نماز جماعتمراجعت می فرمودند، با منظره ای مواجه می شوند که بسیار ایشان را متأثر وناراحت می سازد: زنی در حالی که بچه شیرخواری در بغل دارد و دست چند بچه قد و نیم قد را همبه دست گرفته است و یک شیء سیاهرنگ و بدبوئی را که به نام نان به مردم میدادند در دست داشت، جلوی آقا را گرفته و در حالی که سرشک از دیده خود واطفال بی جان و بی رمقش بر روی گونه هایشان سرازیر بود با زبان ساده ولیموثر می گوید: آقا شما جانشین امام ما هستی، این نان را، این بچه ها چطور بخورند؟اگر شما به داد ما نرسی پس ما کجا برویم؟ من بعد از چند ساعت معطلی، ایننان را با قیمت گران به دست آورده ام، ولی بچه هایم نمی توانند آن رابخورند.آقا در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، بعد از دادن مقدار پولی به آن زن، فرمودند:«امیدوارم بتوانم برای عموم فقراء کاری بکنم. »بعد مستقیماً به خانه آمدند و در حالی که بسیار متأثر بودند، همه بزرگانشهر و تجار و متمکنین را به خانه خود دعوت فرموده و با بیانات دلنشین خودحس رأفت و عطوفت آنها را تحریک و مردم را تشویق به کمک کردن به بیچارگانفرموده، می فرمایند:«دوست دارم این کمک ها اساسی باشد. »در نتیجه سرمایه ای فراهم و گندمی خریداری و نان ارزان قیمت در اختیار فقراء قرار می گیرد. اضافه بر آن کارگاه بافندگی دستی خوبی هم تأسیس و بیکاران را هم در آنجابه کار می گمارند و با این تدابیر و توجه، جمع کثیری که در معرض تلف بودندنجات پیدا کرده و زندگانی آنها هم اداره می شود.آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید: در یکی از سالها، نان در نانواییهای بروجرد، مقداری گران شد و کمبود پیداکرد، آیت الله بروجردی، عده ای از متمکنین را جمع کرد و فرمود: «وظیفه شما کمک به فقر است. »مقداری اقداماتی شد، ولی چون کمکها کافی نبود، خود آن بزرگوار، با این کهچندان امکانی نداشت، احساس وظیفه کرد و باغ ارثی خود را در حدود چهار هزارتومان فروخت و نان و گندم برای فقرا خرید. بعد که فامیل مطلع شدند، ایشان را ملامت کردند که این باغ، بیش از اینارزش داشته است، چرا به این قیمت فروختید؟ به خریدار مراجعه کردد کهمعامله را برگرداند، ولی چون خریدار معامله شیرینی کرده بود، پس نداد.
به هر حال، ایشان، فرد خیّر و خدومی بود و از این قبیل قضایا زیاد داشت

 

 

 

پاسخی بگذارید