فصل اول :بر خورد با رژیم

 

 

 

روش آيت الله بروجردى در مسائل سياسى

حجه السلام و المسلمين فلسفى

مرحوم آيت الله بروجردى هنگامى كه از دولتهاى وقت گله داشتند و دولت كسى را براى رضايت خاطر ايشان به قم مى فرستاد بسيار صريح و با صداى بلند مى فرمود: نمى پذيرم . به طورى كه فرستاده دولت هم مى شنيد و مى رفت و به رئيس دولت وقت گزارش ‍ مى داد. دولتها هم از طريق چند واسطه از ايشان علت را جويا مى شدند و ايشان مى فرمودند: به خاطر اينكه دولت در فلان موضوع روشهاى نادرستى در پيش گرفته است . همين برخورد موجب مى شد كه دولت در كار خود تجديد نظر كند و موجبات رضايت خود خاطر ايشان را فراهم آورد. چه غرض اينكه آن مرحوم در كمال صراحت حرف مى زد و كاملا حق اسلام را رعايت مى كرد. از حريم دين دفاع مى نمود و هر جا فرصتى پيش مى آمد، پيشروى مى كرد.

ازدواج شاه با يك زن ايتاليائى

آيتالله شيخ على صافى گلپايگانى

شاه مى خواست با يك زن ايتاليائى ، ازدواج كند. براى اين موضوع ، احتياج به موافقت آيت الله بروجردى بود. خيلى تلاش شد كه ايشان ، فتوا به جوار ازدواج دائم با غير مسلمان بدهد.

يادم هست : آيت الله بروجردى ، حتى ازدواج موقت را نيز فتوا ندادند، با اينكه حداقل ازدواج موقت با اهل كتاب ، بلااشكال است . گرچه آيت الله بروجردى ، چه دائم و چه موقت را، بلااشكال مى دانستند.

شايد اين عدم فتوا به جواز ازدواج با غير مسلمان ، به اين خاطر بود كه : در آن شرائط، اين ازدواج را، بخصوص براى شاه ، به صلاح مسلمين نمى دانستند. گرچه مستقيما از طرف دربار اين استفتاء صورت نگرفته بود، اما در عين حال ، فتواى خود را، كه جايز مى دانستند، ننوشتند، بلكه مرقوم فرمودند: علماى اماميه ، ازدواج دائم با كتابيه را جايز نمى دانند.

تحقير بختيار

حجة السلام و المسلمين فلسفى

يكى از مسائلى كه خود از نزديك ديدم اين بود كه در روز عيد غدير تيمسار بختيار خدمت آن مرجع بزرگ رسيد.

بيرونى آيت الله بروجردى پر از جمعيت بود. ايشان هم در ايوان نشسته بودند و تكيه به يك ستون داده بودند. شاه او را فرستاده بود تا در جريان مبارزه بابهائى گرى كه من از منبر مسجد شاه آغاز كرده بودم و از راديو پخش شده بود، بگويد كه نمى شود جلو بهاييها را گرفت و آنها را غير قانونى كرد، چون حاميان آنها در اروپا و آمريكا به ما فشار مى آوردند كه به آنها كار نداشته باشيد. آيت الله بروجردى هم از نفاق و دورويى دولت و سر سپردگى آن به استعمار حامى بهائيت بسيار ناراحت و دلگير بودند.

در كنار معظم له پله كوچكى بود. بختيار كلاهش را برداشت و نشست و دست ايشان را بوسيد. آقا كه او را ديد ناراحت شد و رويش ‍ را برگرداند. بختيار كمى عقب رفت و روى پله نشست . آيت الله بروجردى برگشت ببيند او كجا رفت ، همين كه ديد در پشت سر ايشان روى پله نشسته است با عصبانيت فرمود: بنشين زمين!

بختيار هم فورا نشست روى زمين . اين واقعه ، صرفنظر از اهميتى كه براى نشان دادن بيزارى آيت الله بروجردى از دستگاه وقت داشت ، به دليل موقعيت و قدرت خاصى كه شخص بختيار به عنوان فرماندار نظامى تهران داشت نيز واجد اهميت زياد بود. بختيار فرماندار نظامى وقت تهران و معاون نخست وزير در لباس نظامى و مدالهاى آويخته و اسم و رسمى كه داشت ، با اين برخورد تند مرجع عصر، فكرش را بكنيد كه چه وضعى پيدا كرده بود!

مانع از احياء آتش پرستى در ايران

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

جناب آقاى خوانسارى ، معروف به حاج شريفى از قول حاج احمد خادمى نقل مى كردند: زمانى كه مراسمى برپا شده بود كه از آتش ‍ تجليل كنند و به اصطلاح جشنى گرفته بودند تا آتش پرستى را احياء كنند، وقتى آقاى بروجردى فهميدند، بسيار ناراحت شدند و امر كردند تا با صدر الاشراف تماس بگيرم و شاه را ببينم و مطلب حضرت آيت الله را به شاه برسانم .

چون صدر الاشراف هميشه بين الطلوعين بيدار بود، خودم را با ماشين ، بين الطلوعين به تهران و پيش صدر الاشراف رساندم و گفتم : مى خواهم شاه را ببينم . صدر الاشراف گفت : فردا (چون مى دانست كه براى چه كارى آمدم )گفتم : خير، همين امروز بايد شاه را ببينم و مطلب مهمى از طرف حضرت آيت الله بايد به ايشان برسانم .

در هر صورت بعد از تماسهائى ، قرار شد شاه را ببينم و در حدود ساعت نه صبح بود كه شاه را ملاقات كرديم و شاه تازه از خواب بيدار شده بود و با لباسهاى خواب آمد، تا ما را ديد احوال آقاى بروجردى را پرسيد، گفتم : ناراحت است ، شاه گفت : خوب پيرمرد است و طبيعى است .

گفتم : درست مى فرمائى اما غير از پيرى ناراحتى ديگرى دارد. گفت : حتما بر اثر مشغلات زياد است و ما هم وقتى كارهاى زيادى داريم خسته مى شويم . گفتم : قضيه آتش آقا را ناراحت كرده است .

گفت : آتش كه چيزى نيست و ما هم مى خواهيم شركت كنيم . گفتم : بله حضرت آيت الله هم مى دانند كه آتش چيزى نيست اما مى فرمايند: اينها در خارج از كشور تبليغ مى كنند كه آتشى را كه پيامبر اسلام هزار و چهار صد سال پيش خاموش كرده است شاه دوباره روشن كرد، شاه قدرى فكر كرد و گفت : بگوئيد من نمى روم و بعد از چند لحظه دستور داد كه : بگوئيد مراسم را ملغى كنند.

برخورد با شاه از موضع قدرت

آيت اللهشيخ على صافى گلپايگانى

مرحوم آيت الله بروجردى ، در برابر شاه از موضع قدرت ، برخورد مى كردند. من شاهد برخوردهاى ايشان با شاه بودم ، آن مرحوم در برخورد با شاه ، بين او و ديگران تفاوتى نمى گذاشت .

از باب نمونه : از سفر خوزستان(شاه ) برمى گشت ، به راه آهن قم كه رسيده بود، براى ملاقات با آيت الله بروجردى توقف كرده بود. به آيت الله بروجردى خبر رسيد كه شاه ، خواهان ملاقات با شماست . ايشان ، در كمال بى اعتنايى فرمودند:

حتما مى خواهد، همانطور كه چند تا عكس با زنش در اين مسافرت گرفته است ، بيايد با من عكس بگيرد.

اين نوع برخورد را آيت الله بروجردى حتى با رضاخان هم داشت . من در يك ملاقاتى كه ايشان با شاه داشت ، وقتى ديدم خيلى عادى ، مثل برخورد با ساير مردم ، با او رفتار كرد، بعد به ايشان عرض كردم : اين برخورد شما، ارادت ما را به شما بيشتر كرد.

فرمودند: من با پدرش ، كه قدرتمندتر از اين بود و آن وقت ها من هم اين قدرت را نداشتم ، همين طور برخورد مى كردم ، اين كه جاى خود دارد.

در توضيح فرمود: من از سفر حج كه برمى گشتم براى زيارت به عتبات رفتم . آيات نجف ، جمع شدند و به من فرمودند: اوضاع در ايران چگونه است ؟ آيا مى شود عليه رضاخان كارى كرد؟

در هر صورت آن جلسه لو رفته بود، وقتى به مرز ايران وارد شدم ، دستگيرم كردند و به تهران آوردند و در پادگان ، بازداشتم كردند.

رضاخان آمد با من ملاقات كند. براى هر دوى ما نيمكت گذاشتند نشستيم ، من براى اينكه بفهمانم تحت تاثير قدرت و مقام او قرار نگرفته ام ، دستم را گذاشتم روى لبه نيمكت و به آن تكيه دادم . او حرفهايش را زد و مطالبى رد و بدل شد.

يك وقتى به اقبال ، نخست وزير، فرموده بودند:

پدرش بى سواد بود، ولى يك مقدار شعور داشت ، اما اين (محمد رضا شاه پهلوى ) شعور هم ندارد و چيزى ملتفت نمى شود.

همين سابقه مخالفت آيت الله بروجردى ، با رضاخان بود كه در مرتبه اول ، وقتى از ايشان دعوت مى شود به قم تشريف بياورند، برخى مخالفت مى كنند و مى گويند: اگر آيت الله بروجردى به قم بيايد، چون رضاخان با ايشان مخالف است ، براى حوزه قم مزاحمت ايجاد مى كند و اين به صلاح نيست.

علاوه بر اين آيت الله بروجردى ، در برابر خلاف كارى هاى شاه مى ايستاد و دستگاه نيز از ايشان حساب مى بردند.

نامه هاى آيت الله بروجردى به شاه

آيت الله شيخ محمد كلباسى

ايشان در مسائل سياسى دخالت مى كرد و بر اين باور بود كه عموم طلاب بايد به درس و بحث بپردازند. يعنى حوزه ، محيط علمى باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سياسى دخالت كنند.

مى دانيد در آن اوائل ، شاه گاهى به ديدن آيت الله بروجردى مى آمد و حضرت آيت الله بروجردى ، به وى تذكراتى مى داد و يا با نگاشتن نامه تذكرات لازم را به دستگاه حكومتى مى داد.

به ياد دارم در جلسه اى در محضر ايشان بوديم كه به فرزندشان حاج سيد محمد حسن گفت : نامه اى را كه به شاه نوشته ام و پاسخى كه وى داده ، بياور.

آنگاه رو به جمع كرد و با ناراحتى گفت .

مردم خيال مى كنند من در اوضاع مملكت دخالت نمى كنم و متوجه امور نيستم ! كاملا متوجه اوضاع هستم و اقدامات لازم را انجام مى دهم ، ولى مردم خبر ندارند.

اگر با فدائيان اسلام مخالفت مى كرد، يكى به همان خاطر بود كه مى خواست جو حوزه ، جو علمى باشد و ديگر به خاطر برخى تندروى هاى آنان بود، نه مخالفت با اصل مبارزه سياسى

 

 

 

پاسخی بگذارید