برنامه روزانه
حجه السلام والمسلمين على دوانى :
آيت الله فقيد هميشه دو ساعت پيش از اذان صبح از بستر بر مى خواستند و وضو گرفته نماز مى خواندند، سپس در آن دل شب مدتى مطالعه مى كردند.
اول وقت نماز صبح را خوانده و بعد از تعقيبات نماز و قرائت قرآن مجددا مشغول مطالعه كتب مختلف مى شدند. آنگاه طرف صبح صبحانه مختصرى كه از نان و پنير تجاوز نمى كرد، صرف نموده و بعد از آن به كتابخانه تشريف مى برند و تا هنگام درس كه اغلب از ساعت ده صبح شروع مى شد، به مطالعه و تتبع در پيرامون درس آن روز مى پرداختند، و در اين وقت هيچ كس را نمى پذيرفتند. در ساعت ده درشكه و اخيرا تاكسى در خانه مى آمد و ايشان را سوار شده ، مسافت بين خانه و حرم حضرت معصومه عليه السلام را طى كرده و به مجلس درسى كه اغلب در حرم و صحن حضرت معصومه عليه السلام و اخيرا در مسجد اعظم برگزار مى شد، حضور مى يافتند و در مجلسى كه بالغ بر هزار نفر از دانشمندان بزرگ و فضلاى مستعد نشسته و آماده استفاده از محضر پر فيض آن علامه بزرگ بودند، يك ساعت روى منبر نشسته و درس مى گفتند، با دقت به اشكالات دانشمندان گوش مى دادند، و جواب اشكال آنها را مى دادند.
بعد از درس كه به خانه بر مى گشتند، داخل اتاقى در اندرون ، و گاهى در بيرونى اشخاصى را مى پذيرفتند، و طبقات مختلف مى توانستند به حضورشان رسيده حوائج خود را معروض دارند، يا آنها كه به زيارت آمده و فقط مى خواستند مرجع تقليد خود را ببينند و به دستبوسى ايشان شخصا به همه آنها رسيدگى نموده و دستورات لازم را صادر مى فرمودند.
مقارن ظهر اشخاصى رخصت طلبيده متفرق مى شدند و اگر در بيرونى بودند، بر مى خواستند و مى رفتند و مجلس عمومى نيز به پايان مى رسيد. در آن موقع به اندرون مى رفتند و خود را مهياى وضوء براى نماز مى كردند. وضوى ايشان مدتى طول مي كشيد. قبل و بعد از وضو در اثناى آن آيات قرآن تلاوت مى نمودند، سپس نماز ظهر و عصر گزارده و پس از تعقيبات نماز نهار ميل مى كردند.
ناهار ايشان هم مانند صبحانه مختصر و بسيار ساده بود، بعد از صرف ناهار به نامه هاى وارده كه به طور متوسط روزانه بين هفتاد تا هشتاد و الى صد نامه بود، شخصا رسيدگى مى فرمودند. اين كار را در اواخر عمرشان ساعت دوازده شب به اتفاق همسرشان انجام مى دادند. بعد از مطالعه نامه ها و تلگرافات واصله ، روى پاكت آنها مى نوشتند: مربوط به فلان موضوع است تا هنگام رسيدگى مجدد، كار به سهولت انجام گيرد.
يك روز را اختصاص داده بودند به جواب نامه ها و يك روز هم براى پاسخ به استفتائات ، جواب نامه ها را منشى مخصوص ايشان آقاى حاج حسين احسن مى نوشتند. آيت الله فقيد مطالعه كرده و عبارات آن را اصلاح فرموده و گاهى خودشان املاء نموده و سپس ذيل آن را مهر و امضاء مى كردند.
به قدرى در خصوص نامه ها و مطالب و پاسخ آنها دقت مى فرمودند كه گاهى مثلا پنج روز يا ده روز قبل كه نامه اى خوانده بودند، هنگامى كه جواب آن را مى خواستند مهر كنند، مى گفتند اين جواب فلان نامه نيست ، به آن موضوع كه در نامه نوشته بود مناسب و كافى نيست و دستور مى دادند كه آن را عوض كنند، و از نو بياورند تا ايشان ببينند و آنگاه امضاء نمايند. اين موضوع خود موجب اعجاب همگان بود و همه از حافظه قوى و هوش سرشار آن پيشواى شايسته اظهار تعجب مى نمودند. بعد از رسيدگى به نامه ها و جواب آنها احيانا اشخاصى را مى پذيرفتند و چون وقت غروب مى رسيد وضو گرفته و نماز مغرب و عشاء مى گذاردند. آيت الله فقيد نماز مغرب و عشاء را در صحن بزرگ حضرت معصومه عليه السلام به جماعت مى گذاردند.
سفره غذا روز جمعه
حجه السلامو المسلمين سيد محمد صادق طباطبائى (1)
آقا، علاقه عجيبى به بنده داشتند، مثلا مقيد بودند كه روزهاى جمعه حتما بنده سر سفره در كنار ايشان باشم و ناهار را ميل كنيم و چنانچه گاهى از روى دوران بچگى مثلا، براى بازى كردن نمى رفتم ، ايشان اصلا صدا مى زدند و تا نمى رفتم غذا ميل نمى كردند و روى سفره فقط من و خود آقا و خانواده شان بود و ايشان مقيد بودند كه تا آخر غذا، غذا را با دست ميل كنند، هر غذائى كه باشد.
بنده وقتى مى رفتم هم قبل از غذا و هم بعد از غذا، آفتابه و لگن را مى آوردم تا آقا دستهايشان را بشويند و ابتداء و قبل از غذا دستشان را تكان مى دادند و با همان دستهاى خيس غذا ميل مى فرمودند و بعد از غذا حوله هم بود تا دستشان را خشك كنند.
بعد از غذا، جواب نامه ها را مى دادند. ايشان از باء (بسم الله ) تا تاء (تمة ) نامه ها را مى ديدند و به طور متفرق و چند تا چند تا كنار هم مى گذاشتند و در آخر يكى از پاكتهاى دسته اول بر مى داشت و مى نوشت استفتاء، دومى را وجوهات ، سومى را خواسته ها و… هر كدام كه احتياج بود مثل استفتائات به گروه خاص خودش مى داند.
كار بنده اين بود كه با قيچى كوچكى كنار نامه ها را مى بريدم ، واى بحال موقعى كه تكه اى از نامه ها بر اثر قيچى بريده شده باشد كه آقا ناراحت مى شدند و ايشان اهميت زيادى به نامه ها مى دادند. يكى از روزهاى جمعه كه ايشان كسالت داشتند و دكتر مدرسى ، پزشك معالج ايشان به خاطر ضعف آقا، دستور داده بودند براى نهار آقا، دو سيخ كباب آماده كنند، من وارد آشپزخانه شدم و پرسيدم اينها چيست ؟ گفتند: آقاى مدرسى براى كسالت آقا آن را تجويز كرده است و من هم از روى بچگى گفتم : من هم كباب مى خواهم و در آن زمان تقريبا هشت يا نه سال داشتم
خوب وقت ظهر شد و سفره پهن كرديم ، يك ظرف سبزى كه يك تكه پنير رويش بود آورديم و دو كاسه آبگوشت ، يكى براى خودم و ديگرى براى خانواده آقا، و دو سيخ كباب براى خود آقا بنا به دستور پزشك ، و در ضمن هر غذائى كه بود چون دو نفر از مستخدمين مى ماندند بايد از همان غذائى ميل مى كردند به آنها هم بدهند و هميشه آقا اول غذا را به آنها مى داد و وقتى ايشان سفره را اين چنين ديدند پرسيدند: اين چيست ؟ (اشاره به دو سيخ كباب ) خانواده توضيح دادند.
آقا فرمودند: به بيرونى داده ايد؟ خانواده گفتند: فقط اين دو سيخ است كه به دستور پزشك براى شما آماده شده است . ايشان با ناراحتى و غيظ كبابها را كنار زدند وسط سفره و رد كردند و فرمودند: من نمى خورم ، به بچه بدهيد و بقيه را بيرون بدهيد.
خانواده ناراحت شدند و براى ايشان كاسه آبگوشت را گذاشتند، ولى آقا كاسه آبگوشت را كنار گذاشت و سبزى را جلو آورد و نان و سبزى و پنير خوردند. و غذاى آن روز به ما نچسبيد.
و بعدها فهميدم كه اين كار آقا براى اين بود كه مبادا وقتى كباب درست مى شده است مستخدمين بوى كباب را استشمام كرده و دوست داشته باشند.
ازدواج فرزند و عدم ترجيح فرزند برديگران
آيت الله محسنى ملايرى
من در خدمت مرحوم آيت الله بروجردى بودم كه ايشان به آقاى شيخ محمد فاضل (پدر آقاى فاضل ) فرمودند: شنيده ام ، نوه اى داريد، اگر مناسب باشد او را براى احمد (فرزند آقا) خواستگارى نماييد.
آقاى فاضل گفتند: پدر او را خودتان به شميران فرستاده ايد.
آيت الله بروجردى به حاج احمد فرمودند: كه قرآن بياور، حاج احمد قرآن را آورد و آيت الله بروجردى استخاره كردند و خوب آمد. آقاى فاضل گفتند: آنان خدمتكاران و مخلصان شما هستند. مرحوم آيت الله بروجردى فرمودند: خير، با آنان مذاكره كنيد.
مرحوم آقاى فاضل بعدا براى من نقل كردند. بعد از مذاكره و جواب مثبت ، آيت الله بروجردى فرمودند: مناسب است درشكه اى بگيريد و بياورند، زيرا براى روحانيت تشريفات مناسب نيست . ما اين كار را كرديم . بعد از چند روزى آقا احمد (فرزند آقا) به من گفت من دويست و پنجاه تومان بدهى پيدا كرده ام و آقا آن را نمى دهد من به آيت الله بروجردى عرض كردم . ايشان فرمودند:
احمد هنوز مناسب نيست كه منظومه حاجى سبزوارى را بخرد. او بيست و پنج تومان داده و اين كتاب را خريده است . من اين پول را چگونه بدهم . جواب ندارد! شما از حالا راضى نشويد كه احمد غير وظيفه انجام بدهد. روزى حاج آقا حسن (آقازاده آيت الله بروجردى ) به من گفتند:
از اجازه ملكى كه از مادرمان به ما رسيد بود، به من و بردارم احمد، روزى دوازده تومان مى رسيد. آقا، تا مادامى كه اين پول مصرف نمى شد به ما حقوق نمى داد. به آقاى احسن گفتم : اكنون من مخارج دارم و اين مقدار كفاف نمى كند. آقاى احسن به آقا، مطلب را متذكر شدند كه آيت الله زاده چنين مى گويد!
آقا ناراحت شده و فرموده بودند: تعبير به آيت الله زاده نكنيد، محمد حسن طلبه است ، ايشان از من بيشتر پول دارند، آنان روزى دوازده تومان دارند و من با اين مخارج ، چهارده تومان دارم .
ايشان هيچ گونه ترجيحى براى فرزند قائل نبودند گرچه تنقيص هم نمى كردند.
روزى در خانه ايشان بوديم و آقا احمد (فرزندشان ) پيش من نشسته بود. مجلس روضه خوانى بود، بعد از روضه خوانى ، آقا به من فرمودند:
شما كه در آنجا نشسته بوديد، چرا احمد را ادب نكرديد؟ داشت تبسم مى كرد. آيا در روضه فاطمه زهرا عليهما السلام نبايد حفظ ادب كرد؟
………………………………………………………………………………..
1-نوه حضرت آيه الله بروجردى