وسعت معلومات
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى
آقاى بروجردى در فقه و اصول مرد فوق العاده متبحر و صاحبنظرى بود و بر تفاسير قرآن هم مسلط بود و بيش از نصف قرآن را حفظ بود. ادبيات عربش فوق العاده خوب بود. انسان باور نمى كرد كه يك مرد فقيه ، به ادبيات فارسى هم اين چنين مسلط باشد. گاه مى شد كه به يك مناسبتى شعرى از مولوى يا حافظ مى خواند، انسان نمى فهميد كه او تا بر اينها مسلط نباشد نمى تواند اينها را به يك مناسبتى در جاى خود بخواند. در اطلاعات تاريخى هم خوب بود.
ترك كردن مطالعه مثنوى
آيت الله فاضل لنكرانى
ايشان با اينكه مسوليت هاى مهمى بر دوش داشت ، اما مطالعه اش فوق العاده بود. مى فرمود: هرگاه از كارهاى ديگر خسته مى شوم ، مطالعه مى كنم ، با مطالعه رفع خستگى مى كنم ! از نظر نوع مطالعه متنوع بود. مطالعه ايشان منحصر به فقه و اصول و كتب روائى نبود. بلكه در تاريخ ، رجال و… مطالعه مى كرد. حتى گلستان سعدى را، از اول تا به آخر، حاشيه زده بود، با اينكه فقيه و مرجع تقليد بود.
داستان عجيبى را من خودم از ايشان شنيده ام كه نقل مى كنم:
ايشان يك وقت فرمودند: به خاطر همين علاقه اى كه به مطالعه انواع و اقسام چيزها داشتم ، تصميم گرفتم كتاب مثنوى را مطالعه كنم . برنامه را طورى تنظيم كردم كه ظهرها، بعد از ناهار و قبل از استراحت ، دقائقى به مطالعه مثنوى بپردازم . مدتى به مطالعه مثنوى مشغول بودم . يك روز كه از اطاق نهارخورى به اطاق استراحت مى رفتم تا مثنوى را مطالعه كنم ، صدائى را شنيدم كه به من گفت : فلانى ، مطالعه مثنوى را رها كن ، تو را به جائى نمى رساند.
از آن به بعد با اينكه به مطالعه مثنوى علاقه داشتم ، مطالعه آن را ترك كردم . اين را من خودم ، بدون واسطه از ايشان شنيدم . اگر چنانچه با واسطه مى شنيدم باور كردن آن ، برايم مشكل بود.
تسلط آيت الله بوجردى بر علوم مختلف
آيت الله شيخ على صافى گلپايگانى
ايشان از نظر علمى فرد جامعى بودند، در فقه ،اصول ، تفسير، رجال ، تاريخ ، فلسفه و… صاحب نظر بودند.
تسلط ايشان بر اقوال عامه ، فوق العاده بود، به همين خاطر هم ، استنباطهاى خوبى داشتند، در فلسفه تبحر كامل داشتند، از شاگردان ممتاز جهانگير خان در اصفهان بوده اند. گفته مى شد در فلسفه بعد از مرحوم سبزوارى تا آن زمان ، كسى مانند مرحوم كمپانى و آيت الله بروجردى نيامده است . شعرهاى منظومه را به خوبى حفظ داشتند. در رجال ، اجتهاد مى كردند و تنها به نقل نظر ديگران اكتفا نمى كردند. در اصول صاحب مبنى بودند، در مسائلى مانند مفهوم ، ترتب و… مبانى جديد داشتند.
از جهت ادبيات خيلى دقيق بودند، تا همين اواخر، اشعار سيوطى را در حفظ داشتند، يادم هست : نماز جماعت ايشان را تقرير كرده بودم ، خدمتشان دادم ، بعد از مطالعه فرمودند: يك اشتباه ادبى داريد و آن اينكه اسم علمى را با الف و لام نوشته ايد.
و آنچه را هم خوانده بودند خيلى دقيق و خوب خوانده بود. از همان اوان تحصيل بر كتابى كه خوانده بود، به صورت تحقيقى و اجتهادى ، حاشيه زده بود نكته ديگر، جنبه تتبع و تحصيل آيت الله بروجردى بود. هرگاه به نقل قول و نظريه اى برخورد مى كرد، تا حد امكان ، به جستجو مى پرداخت تا مصدر اوليه آن را به دست آورد.
به عنوان مثال : مفتاح الكرامه در نقل اقوال نسبتا، كتاب معتبر و جامعى است ، ولى ايشان به نقل صاحب مفتاح الكرامه ، اكتفاء نمى كرد و نظريه را، حتى الامكان از مصدر اوليه اش نقل مى نمود. به خاطر همين روحيه تحقيق و تتبعى كه در آيت الله بروجردى بود، گاه مى شد استفتائى كه ما براساس نظر خود ايشان ، جوابش را تنظيم كرده بوديم ، وقتى به ايشان داديم نظريه مخالف مى دادند و مى فرمودند:انا فى كل يوم رجل.
اهميت آيت الله بروجردى به اجازه روايت
علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى
او دومين حسين است كه دوستى ميان من و او بيش از نيم قرن است ادامه دارد و خللى در آن به وجود نيامده است
همان طور كه من نيز همچنان محبت خالصانه ام را نسبت به آنها حفظ كرده ام ، هر چند اولى چهره در نقاب خاك كشيد و او، حجت فقيد اسلام شيخ محمد حسين كاشف الغطاء است . اما سيد آقا حسين بروجردى اشتغال به امر مرجعيت عظمى و كارهاى زعامت و رياست دينيش مانع از آن نگشته كه فراموش كند(1) پيوسته برايم نامه مى فرستد و از هر كس از اهل نجف كه به خدمتش مى رسد سراغ مرا مى گيرد. در سال 1365 ق كه در راه زيارت مشهد امام رضا عليه السلام به قم رفتم ، وقتى را براى ملاقات تعيين كرد و درس شبانه خود را به خاطر من تعطيل نمود.
ملاقات ما نزديك به سه ساعت طول كشيد كه در خلال آن مرا از تاليفات پر ارزش خود مطلع كرد.
ايشان به علت اينكه از استاد علامه ام ، محدث بزرگوار حاج ميرزا حسين نورى (اعلى الله مقامه )اجازه روايت نداشت ، از من به خاطر رابطه خاصى كه با مرحوم علامه محدث ، داشتم اجازه خواست و من اجازه روايت به ايشان دادم
ايشان هميشه اين مطلب را كه از من اجازه گرفته است را مى گويد، وقتى در سال 1371 ق علامه شيخ على اردوبادى به زيارت حضرت رضا عليه السلام رفت ، در جلسه اى با ايشان در قم از او نيز اجازه خواست.
ايشان در آن جلسه مشايخ خود را ذكر نموده و مرا نيز يكى از آنها به شمار آورده است كه وقتى جناب آقاى اردوبادى به نجف بازگشت اين مطلب را برايم نقل كرد.
ديگران نيز، نظير آن را برايم نقل كرده اند، كه اين از فضل و بزرگوارى و حسنات اوست و من آن را فراموش نخواهم كرد.
سبك آيت الله بروجردى در طبقه بندى روات
آيت الله شيخ حسين نورى همدانى
آيت الله بروجردى (اعلى الله مقامه )به اندازه اى محيط به تراجم روايان احاديث بود كه مثل اينكه اينان را بزرگ كرده ، هر كدامش كه نام برده مى شد، متولد شده كجاست ، در كجا زندگى كرده است ، از كبار كدام طبقه و از صغار كدام طبقه ، چند امام را درك كرده ، چه تاليف كرده است ، خلاصه به قول بعضى از آقايان (يعد الرجال بانامله )با انگشتهايش رجال را مى شمرد.
مى فرمودند: من طبقه بندى رواه را از كافى شروع كردم . يعنى كافى را گذاشتم جلو (اصولا و فروعا)و اساتيد كلينى را جمع كردم كه روى هم سى و شش نفر بودند: يكى از آنان على بن ابراهيم ، يكى ديگر ابوجعفر محمد بن يحيى عطار، يكى ديگر احمد بن ادريس كه كنيه اش ابوعلى اشعرى و هكذا… بعد براى هر كدام ، يك جزوه قرار دادم ، مثلا از اول كافى تا آخر كافى آنچه كه كلينى از على بن ابراهيم نقل كرده در يك جزوه نوشتم (البته متون را حذف كرده ولى استاد را نوشتم ) اين جزوه مال على بن ابراهيم .
بعد يك جزوه ديگرى براى محمد بن يحيى ابو جعفر عطار قمى ، اين هم خيلى خبر دارد، شايد بيشتر از على بن ابراهيم خبر داشته باشد. يكى ديگر از اينان احمد بن ادريس ابوعلى اشعرى است كه براى ايشان هم جزوه اى ترتيب دادم ، بعد رفتم سراغ اساتيد بالاتر، مثلا على بن ابراهم از كى نقل كرده كه بيشتر از پدرش و گاهى هم از غير پدرش . اين را هم در همان جزوه على بن ابراهيم نوشتم . بعد جزوه محمد بن يحيى كه از كى نقل كرده باز در جزوه مخصوص وى نوشتم . بعد رفتم سراغ اساتيد آن سى و شش تا و همينطور تا برسم به امام معصوم ادامه دادم و همه را در جزوه هايشان مى نوشتم ، در حدود پانزده هزار حديث در اصول و فروغ هست . اين كار كه تمام شد، همين كار را درباره تهذيب انجام دادم . در استبصار لازم نيست ، چون هر چه در استبصار هست ، در تهذيب هم هست ، در من لا يحضر الفقيه هم اين كار لازم نيست چون مرحوم صدوق در نقل احاديث نوعا آن آخرين راوى را ذكر مى كند(زراره مثلا).
بعد يك مشيخه دارد(مشيخه يعنى محل ذكر اساتيد و شيوخ ) در آخر كتاب من لا يحضره الفقيه است ، كه در آنجا مى گويد: مثلا هر چه از زراره نقل كرده ام ، طريق من به او از اين راه است و به وسيله اين اشخاص . و مهم در اينجا همان كافى و تهذيب است و كافى از تهذيب مهم تر است چون با هم فرق دارند: كلينى رسمش اين بوده كه در تمام روايات از خودش تا معصوم اسناد را ذكر كرده است ولى شيخ طوسى اين كار را نكرده ، حديث را كه از كتب مى گرفته اسناد را از خودش تا آن كتاب نقل نمى كرده ، و در آخر كتاب در مشيخه اسناد خود به آن كتاب را ذكر كرده است . آن وقت چون اصول اربع ماة در آن زمان نوعا در دسترس اين بوده ، مثلا كتاب احمد بن محمد بن خالد در پيش شيخ طوسى بوده ، حديث را از كتاب او نقل كرده و از خودش تا او كه سه چهار واسطه مى خورد آنان را ذكر نمى كند و آخرش در مشيخه گفته : هر وقت اسم فلانى را بردم واسطه ميان من و او فلان و فلان است و كار حضرت آيت الله بروجردى اول در كافى بوده ، بعد در تهذيب ، و كسى كه بخواهد كار او را انجام بدهد مى فهمد كه چند بار بايد اين كتاب را ورق زده باشد.
ايشان در اين كار چند نتيجه گرفته بود:
يعنى اينكه تعداد روايات نقل شده از هر يك از اين روايات را به دست آورده بود، بعد تقسيم كرده بودند به ابواب فقه ، در صلاه چند حديث ، در زكات چند حديث ، تعداد روايات از راويان كه به دست آمد، شخصيت راوى هم به دست مى آيد: يكى دو حديث ، يكى ده حديث ، يكى پانصد حديث ، يكى هزار حديث دارد. معلوم است آن كه هزار حديث داشته معمولا يكى از علماءبزرگ بوده است ، آن كه دو تا حديث داشته است به طور معمول شخص عادى بوده است كه يك وقت راهش افتاده خدمت امام و يك حديث پرسيده است.
دوم : به دست آوردن واسطه هايى كه گاهى حذف شده ، براى اينكه مى بينم اين راوى ، از فلان كس صد جا با واسطه نقل كرده و يك جا بدون واسطه ، معلوم مى شد اينجا واسطه افتاده است ، آن زمان عنايت زياد بود كه سند عالى باشد، علو سند به آن است كه واسطه كمتر باشد، اگر راوى دستش مى رسيد به آن شخص از او نقل مى كرد ولى مى بينم همه جا با واسطه و يكجا بدون واسطه نقل كرده است . در اينجا تقريبا ظن و اطمينان حاصل مى شود كه واسطه افتاده است
سوم : تمييز مشتركات : براى اينكه مى بينم فلان كس از حسن نقل مى كند و گاهى مى گويد حسين بن يحيى معلوم مى شود آنجا كه حسن گفته ، حسن بن يحيى مرادش هست و حسن بن عيسى مراد نيست . براى اينكه پنجاه جا گفته حسن و پنجاه مرتبه گفته حسند بن يحيى البته در رجال حسن بن عيسى هم داريم ، ولى معلوم مى شود كه استادش حسن بن يحيى بوده نه حسن به عيسى
چهارم : تحريف و تصحيف هم به دست مى آيد. اينكه همه جا مى گويد عاصم بن حمير، در يك جا نوشته قاسم بن حمير معلوم مى شود اينجا غلط است و صحيح عاصم با عين است.
خلاصه : فوائد زيادى ايشان از اين كار گرفته بودند، بعد طبقه بندى كرده بودند اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مثل ابوذر، سلمان طبقه اول تا اينكه زراره و محمد بن مسلم طبقه چهارم است و اساتيد كلينى طبقه هشتم ، خود كلينى طبقه نهم است صدوق طبقه دهم ، شيخ مفيد و سيد مرتضى يازده اند. شيخ طوسى دوازده ، بعدا تا خودش آمده بود و خودش طبقه سى و ششم بود.
استخراج فروع فقهى و علماصول
آيت الله شيخ حسين نورى همدانى
(در ارتباط با نظر حضرت آيت الله بروجردى در باب علم اصول ) دو مطلب است يكى اينكه : در فقه ما چه اندازه مسائل فقهى را بر اصول استوار كنيم ، مساله ديگر اينكه خواندن و دانستن علم اصول و ارزش علم اصول تا چه اندازه اى است.
بايد عرض كنم كه ايشان ، علم اصول را خيلى خوب بلد بود و اهميت مى داد و در مورد علم اصول هم يك مجتهد كامل بود. ارزش زيادى براى اصول قائل بود، منتهى در بحث اصول هم مانند فقه مسائل اصلى را اهميت مى دادند. خلاصه ايشان به علم و اصول اهميت مى داد، اما ايشان فروع فقيهه را نوعا از متن احاديث در مى آورد كه حتى الامكان ، نوبت به اين نرسد كه بخواهد براساس اصول مطلب را استوار كند خوب اين يك مهارتى بود در ايشان كه سعى مى كردند مسائل فقهى را از همان متن خبر در بياورند، مثل شيخ طوسى . (چون )شيخ طوسى در اول مبسوط نوشته اند:
فقهاى عامه (اهل سنت )بر ما طعن مى زنند كه شما چون به قياس و استحسان عمل نمى كنيد، در تفريع فروع ، مثل ما نيستند و به همان احاديث اكتفا مى كنيد و لذا فروع فقهى كمترى داريد. من خواستم به آنها نشان بدهم كه از همين احاديثى كه در دست ما هست ، ما چقدر مسائل فقهى مى توانيم استخراج كنيم و براى همين جهت اين مبسوط را نوشتم تا معلوم شود ما كه به قياس و استحسان عمل نمى كنيم ، مى توانيم از متن همين احاديث ، بيش از فروع فقيهه شما، فروع بدست بياوريم .
مناقشه آيت الله بروجردى با علامهطباطبائى
علامه طباطبائى
من وقتى از تبريز به قم آمدم و درس اسفار (2) را شروع كردم ، و طلاب بر درس گرد آمدند و قريب به يكصد نفر در مجلس درس حضور پيدا كردند. حضرت آيت الله بروجردى رحمه الله تعالى اولا دستور دادند كه شهريه طلابى را كه به درس اسفار مى آمدند را قطع كنند. و بر همين اساس چون خبر آن به من رسيد متحير شدم كه خدايا چه كنم ؟
اگر شهريه طلاب قطع شود، اين افراد بدون بضاعت كه از شهرهاى دور آمده اند و فقط ممر معاش آنها شهريه است چه كنند؟ و اگر من به خاطر شهريه طلاب ، تدريس را ترك كنم لطمه به سطح علمى و عقيدتى طلاب وارد مى آيد. و من همينطور در تحير به سر مى بردم تا بالاخره ، يك روز چشمم به ديوان حافظ افتاد و تفال زدم كه چه كنم ؟ آيا تدريس اسفار را ترك كنم يا نه ؟ اين غزل آمد:
من نه رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه كاران كرده باشم بارها توبه از مى وقت گل ديوانه باشم گر كنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست كج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر كنم
عشق دردانه است و من غواص و دريا ميكده سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم
لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق داورى دارم بسى يا رب كه را داور كنم
باز كش يكدم عنان اى ترك شهر آشوب من تا ز اشك و چهره ، راهت پر زر و گوهر كنم
من كه از ياقوت و لعل اشك دارم گنجها كى نظر در فيض خورشيد بلند اختر كنم
عهد و پيمان و فلك را نيست چندان اعتبار عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر كنم
من كه دارم در گدائى گنج سلطانى بدست كى طمع در گردش گردون دون پرور كنم
گر چه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم
عاشقان را گر در آتش مى پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم
دوش لعلش عشوه اى مى داد حافظ را ولى من نه آنم كز وى اين افسانه ها باور كنم
ديدم عجب غزلى است ، اين غزل مى فهماند كه تدريس اسفار لازم و ترك آن در حكم كفر سلوكى است
ثانيا: همان روز يا روز بعد، آقاى حاج احمد، خادم خود را به منزل ما فرستادند و بدينگونه پيغام داده بودند:
ما در زمان جوانى در حوزه علميه اصفهان نزد مرحوم جهانگير خان اسفار مى خوانديم ، ولى مخفيانه چند نفر بوديم و خفيه به درس ايشان مى رفتيم اما درس اسفار علنى در حوزه رسمى به هيچ وجه صلاح نيست و بايد ترك شود!
من در جواب گفتم : به آقاى بروجردى از طرف من پيغام ببريد كه اين درسهاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول ، ما هم خوانده ايم و از عهده تدريس و تشكيل حوزه هاى درس آن برخواهيم آمد و از ديگران كم بودى نداريم . من كه از تبريز به قم آمده ام فقط و فقط براى تصحيح عقائد طلاب براساس حق و مبارزه با عقايد باطله ماديين و غير هم مى باشد، در آن زمان كه حضرت آيت الله با چند نفر خفيه به درس مرحوم جهانگيرخان مى رفتند، طلاب و قاطبه مردم بحمدالله مومن و داراى عقيده پاك بودند و نيازى به تشكيل حوزه هاى علنى اسفار نبود، ولى امروزه هر طلبه اى كه وارد دروازه قم مى شود با چند چمدان پر از شبهات و اشكالات وارد مى شود و امروزه بايد به درد طلاب رسيد و آنها را براى مبارزه بر ماترياليست ها و ماديين ، براساس صحيح آماده كرد و فلسفه حقه اسلاميه را بدانهاآموخت و ما تدريس اسفار را ترك نمى كنيم . ولى در عين حال من آيت الله را حاكم شرع مى دانم اگر حكم كنند بر ترك اسفار، مسئله صورت ديگرى به خود خواهد گرفت .
و پس از اين پيام ، آيت الله بروجردى ديگر به هيچ وجه متعرض ما نشدند و ما سالهاى سال تدريس فلسفه از شفا و اسفار و غيره مشغول بوديم و هر وقت آيت الله برخوردى با ما داشتند بسيار احترام مى گذاردند و يك روز، يك جلد قرآن كريم كه از بهترين و صحيح ترين طبعها بود به عنوان هديه براى ما فرستادند.
نظر آيت الله بروجردى در مورد علم فلسفه
حجه السلام و المسلمين على دوانى
امام خمينى در جلسه اى كه اينجانب و چند تن از فضلاى حوزه بوديم ، مى فرمودند: آقاى بروجردى مخالف معقول (فلسفه )نيست ، بلكه در اين علم استاد بود. وقتى در بروجرد بودند معقول درس مى گفتند. خبر به قم رسيد، چند نفر از فضلاى قم به بروجرد رفتند و معقول را نزد ايشان خواندند.
وقتى خبر آن به قم رسيد، يكى از مدرسين نامه اى به ايشان نوشت كه بااين كار شما، آينده حوزه قم به خطر مى افتد، ايشان هم معقول را ترك كردند.
سپس فرمودند: اگر من هم جاى آقاى بروجردى و رئيس و سرپرست حوزه بودم از اين همه فلسفه گفتن ، آن هم به اين زيادى و به صورت علنى ، احساس مسئوليت مى كردم . وضع حوزه براى فقه و اصول و حديث و تفسير و ديگر علوم دينى است ، البته در كنار آن هم عده اى كه مستعد هستند مخصوصا اين روزها مى توانند با حفظ شرايط و رعايت وضع حوزه و مسئوليتى كه فقيه مرجع مسئول حوزه دارد، معقول بخوانند كه كمك به علوم دينى آنها بكند، و بتوانند در برابر خصم مصلح باشند، ولى نه با اين همه وسعت و اين همه سر و صدا.
اطلاعات آيت الله بروجردى در علم هيئت
اساسا ايشان در علمهاى ديگر نيز تبرز و مهارت مخصوصى داشتند به طوريكه هنگامى كه آقاى حسينعلى رزم آرا قبله نماى مخصوص خود را در آورده و به محضر مباركش ارائه دادند.
آيت الله توضيحاتى در علم هيئت خواستند، از بيانات ايشان آقاى رزم آرا غرق در اعجاب شده ، اظهار داشت كه : حضرت آيت الله در علم هيئت اطلاعات وسيعى دارند.
نظريه آيت اللهبروجردى در مورد اخباريگرى
آيت الله شهيدمرتضى مطهرى
مرحوم آقاى بروجردى يك حرفى داشتند كه نمى دانم از چه مدركى نقل مى كردند، ولى حرف بسيار جالبى بود.
در تابستان سنه 22 كه هنوز ايشان به قم نيامده بودند، ما به بروجرد رفته بوديم ، اين را من در بروجرد از ايشان شنيدم و در قم ديگر نشنيدم و غفلت كردم كه از ايشان بپرسم مدركش چيست ؟
ايشان يك وقتى جريان ملاامين استرآبادى و استدلالهاى او بر ضد عقل و بر انكار عقل را نقل مى كردند، مى گفتند: اين نهضت مقارن است با نهضت ضد عقل و ضدفلسفه اى كه در اروپا پيدا شد، براساس حسى گرى و تجربه گرى ، كه از دكارت و بيكن و غيره شروع شد. آنها همه به گونه ديگرى با منطق و با تعقل مخالفت كردند ولى براساس معتبر شناختن حس . ايشان مدعى بودند كه ملا امين ، تحت تاثير افكارى كه در دنياى اروپا پيدا شده ، قرار گرفته بود (3)
………………………………………………………………………………..
1- اين مطالب را علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى در زمان حيات آيت الله بروجردى نوشته
است
2- كتابى است در علم فلسفه
3- رئيس اخباريين و از موسسين اخباريگرى .