شهید مرتضی مطهّری
هر چند خود عنوان سخن، میرساند كه موضوع سخن، فقط گوشهای از زندگی و قسمتی از اقدامات فقید معظّم است؛ ولی چون ممكن است برای بعضی افراد این تصور پیدا شود كه عنوان بالا بهانهای است برای توصیف كامل از زندگی و روحیات و صفات شخصی و اخلاقی معظّم له و یا بهانهای است برای تشریح و بررسی اقداماتی كه ایشان در دوره زعامت خودشان فرمودهاند، لهذا باید صریحا بگویم كه چنین منظور وسیعی در كار نیست؛ بلكه آنچه منظور است تشریح و توصیف شود، حتی از عنوان بالا هم محدودتر و جزئیتر است.
توصیف و تشریح كامل روحیه یك فرد و ترسیم جامع صفات و خصوصیات معنوی او ـ كه در اصطلاح امروز «بیوگرافی» نامیده میشود ـ به درجاتی از نقاشی چهره و صورت و ترسیم قیافه وی مشكلتر است و علم و مهارت بیشتری میخواهد. این بنده خودم واقفم كه توانایی چنین كاری را ندارم و فرضا توانایی میداشتم، میل نداشتم كه چنین كاری بكنم.
و امّا بررسی و تحلیل اقدامات معظّم له ـ كه سالها به صورت یك وزنه و یك قدرت اجتماعی زیسته، جریانهایی به وجود آورده و جلوی جریانهایی را گرفته؛ در یكجا دم زده و در یكجا سكوت كرده؛ ارزشهایی را بالابرده و ارزشهایی را پایین آورده؛ وجودش در تقویت و تضعیف بعضی جریانها مؤثر بوده؛ صدها میلیون تومان با مسئولیت و رأی شخصی، چنانكه عادت جاری بر این است، به مصرف رسانده؛ بالأخره چندین سال به صورت یك عامل نیرومند اجتماعی زندگی كرده ـ اساسا از عهده یك فرد خارج است.
اگر بناشود بررسیها، از روی دقت و واقعبینی به منظور هدایت و ارشاد و روشن كردن جامعه صورت بگیرد، ـ چنانكه در میان ملتهای رشد یافته معمول است ـ لازم است هیئتی از مفكّرین بنشینند با فرصت تمام به محاسبه و تجزیه و تحلیل بپردازند و همه سود و زیانها را در نظر بگیرند و در دست رس جامعه قرار دهند.
به علاوه جامعه ما هنوز به آن پایه از رشد نرسیده كه اجتماع را فوق فرد بشناسد و حب و بغضها را كناری بگذارد و از این توصیف و تشریحها فقط ارشاد و هدایت و سعادت جامعه را منظور داشته باشد؛ همانطور كه علمای تشریح، كالبدی را تشریح میكنند و منظوری جز علم و اطلاع و كمك گرفتن برای معالجه بیماران در نظر ندارند.
گذشته از همه اینها من الآن نمیدانم كه اگر بنا شود هیئتی از مفكّرین ذی صلاحیت بنشینند و قضاوت كنند، آیا در حال حاضر چنین افراد صلاحیت داری در اجتماع ما وجود دارند یا نه؟ زیرا ما چنین تمرینی نداریم و همچو عادتی در میان ما تاكنون جاری نبوده است. آنچه در میان ما معمول و متداول بوده و هست یك خوی قدیمی و یك بیماری نوظهور است. خوی قدیمی ما مدّاحی و ستایشگری و تملّق است. بیماری جدید ما كه علامت روشنفكری بهشمار میرود لكهدار كردن و لجن مال كردن افراد است و به غلط نامش را «انتقاد» گذاشتهایم؛ درعین این كه آن خوی قدیم و این بیماری جدید به ظاهر معكوس یك دیگر میباشند، از یك اصل و یك ریشه سر چشمه میگیرند و آن «گزافه گویی» و هوایی سخن گفتن و مصلحت اجتماع را در نظر نگرفتن است.
شاید بتوان گفت: در مقام هدایت و ارشاد جامعه نورافكنی بهتر از اینگونه بررسیها و تجزیه و تحلیلها ـ اگر محققانه و منصفانه صورت بگیرد ـ وجود ندارد. روح آن تعلیم عالی كه در قرآن كریم راجع به تدبّر در سرگذشتهای امم و افراد است چیزی جز استفاده كردن از این نور افكن نیست.
به هر حال موضوعی كه در نظر است حتی از عنوان بالا محدودتر و جزئیتر است؛ یعنی حتی در مقام بیان همه مزایای روحی و خدمات اجتماعی معظّم له نیستم؛ فقط آن قسمت از مزایا مورد نظر است كه ایشان از آن جهت كه فقیه و مفتی بودند واجد آنها بودند و آن قسمت از خدمات، منظور است كه ایشان از آن نظر كه زعیم روحانی بودند، انجام دادند.
این مزایا و خدمات همانهاست كه از امتیازات ایشان است و مجموعا در اَقران و اسلاف ایشان وجود نداشته است و به اصطلاح گامی به جلو بوده و شایسته زنده نگه داشتن و پیروی است و به همین مناسبت لازم است یادآوری بشود؛ زیرا اگر به موجبی گامی به جلو برداشتیم شایسته نیست دو مرتبه به عقب برگردیم و مصداق آیه كریمه قرآن بشویم كه میفرماید:
أفإنْ ماتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلی أعْقابِكُم؟(2)
اكنون وارد اصل مطلب میشویم:
روش فقهی
یكی از مزایای برجسته معظّم له روش فقهی ایشان بود كه شایسته است پیروی شود و فراموش نگردد. این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف بود با سالهای اوّل ورود معظّم له به آن شهر از درسهای ایشان بهرهمند میشدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم معتقدم كه باید تعقیب و تكمیل شود. آنچه دراین گفتار میشود خلاصه كرد، مقایسه مختصری است بین روش فقهی ایشان و روش فقهی متأخرین در قرون اخیر و برای این مقصود یك مقدّمه كوچك ذكر میكنم:
باید دانست كه روش فقهی فقها همه یك سان نبوده. اسلوبهایی متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پدید آمده است؛ هم درمیان اهل سنّت و جماعت روشها و اسلوبهای مختلف به وجود آمده و هم در میان خود ما. اسلوب فقهی ما تدریجا تنوّع پیدا كرده و مختلف شده بهطوری كه به دورههای مختلف تقسیم میگردد. خود معظّمله كه به تاریخ فقه آشنا بودند و اسلوبهای مختلف فقهی را میشناختند و یكی از مزایا و امتیازاتشان همین آشنایی با روشهای مختلف فقهی شیعه و سنّی بود، فقه را تقریبا به چهار دوره تقسیم میكردند؛ به این ترتیب:
1. دوره ماقبل شیخ طوسی؛
2. از زمان شیخ طوسی تاقرن دهم كه تقریبا مقارن با زمان شهید ثانی است؛
3. از زمان شهید ثانی تا یك قرن اخیر؛
4. یك قرن اخیر.
بحث دراین دورهها و بیان تغییراتی كه در هر دوره نسبت به دوره قبل پیدا شده خود موضوع كتاب مستقلی است. در اینجا مقایسه مختصری بین روش معظّمله و روشی كه در یك قرن اخیر معمول شده به عمل میآوریم.
فقها و اصولیین در مبحث اجتهاد و تقلید و یا در مبحث قضا و شهادات چندین علم را نام
میبرند كه مقدّمه اجتهاد شمرده میشوند. میگویند: شخص مجتهد باید این علوم را طی كرده باشد، این علوم عبارت است از: نحو، صرف، لغت، منطق، كلام، اصول، تفسیر، حدیث، رجال؛ یعنی، معرفت به احوال روات احادیث.
متأخرین یعنی از یك قرن پیش به این طرف این چنین معتقد شده و در كتب خود تصریح كردند كه آن چیزی كه عمده و مهم و اساس است علم اصول است و لهذا عملاً چندان توجّهی به سایر علوم نمیكنند و بلكه بعضی ازآن علوم یعنی، تفسیر، حدیث و معرفت رجال حتی بهطور مختصر هم تدریس نمیشود؛ زیرا به عقیده متأخرین دانستن مقداری ادبیات عرب كافی است كه در موقع لزوم به تفسیر آیه قرآن رجوع شود. لزومی ندارد كه مجتهد قبلاً باتفسیر قرآن آشنا باشد. همچنین حدیث و معرفت رجال اسناد احادیث؛ زیرا به عقیده متأخرین، در علم اصول حجّیت خبر واحد صحیح، ثابت شده و از طرفی بعضی از علمای حدیث گذشته مانند شیخ حرّ عاملی مؤلّف وسائل الشیعه این زحمت و رنج را متحمّل شدهاند و احادیث صحیح را از غیر صحیح جدا كردهاند و در دست رس قرار دادهاند. پس لزومی ندارد برای شناختن حدیث صحیح از غیر صحیح صرف وقت بشود. روی این جهات عادت جاری فعلی این است كه طلاب بعد از مختصری ادبیات عرب و منطق، به خواندن اصول فقه میپردازند و ثقل كار خود را روی این علم میاندازند و ضمنا به خواندن خود فقه مشغول میگردند تا آنكه به عقیده خودشان به مقام اجتهاد نایل میگردند.
و چون اخیرا كتابهای فقهی مفصّل و جامعی نیز نوشته شده كه بعضی از نظر نقل اقوال فقها جامعیت دارند، مثل مفتاح الكرامه سید جواد عاملی و بعضی از نظر اشتمال بر فروع و قوّت استدلال جامعیت دارند؛ مثل جواهرالكلام شیخ محمد حسن نجفی و مصباح الفقیه حاج آقا رضا همدانی، به عقیده متأخرین این كتب ما را از سایر كتب فقهیه بینیاز میسازد. پس چندان لزومی ندارد كه به سایر كتب فقهیه هزار سال پیش مراجعه كنیم. پس برای یك فقیه بعد از تسلّط كامل بر علم اصول، با در نظر گرفتن كتاب حدیث جامعی مانند وسائل و كتابهای فقهی جامعی مانند جواهر و مفتاح الكرامه، كافی است كه این چند كتاب را جلو خود بگذارد و به استنباط احكام الهی بپردازد.
البته این روش عمومی و نوعی است؛ ولی همیشه افراد استثنایی پیدا میشوند كه تمایلی به تفسیر یا حدیث یا معرفت رجال و یا فقه عامّه و یا تاریخ نشان میدهند؛ ولی معمولاً این امور كارهای لازمی شمرده نمیشود.
این نكته را نباید از نظر دور داشت كه علم اصول فقه بهوسیله علاّمه محقق حاج شیخ مرتضی انصاری ـ أعلی اللّه مقامه الشریف ـ كه حقا لقب خاتم المجتهدین دربارهاش اغراق و مبالغه نیست، مخصوصا در قسمتهایی مانند آنچه به نام «اصول عملیه» نامیده میشود، پیشرفت و ترقّی شایانی كرده و تقریبا آن را به صورت یك علم نیمه معقول درآورده است ـ مباحثی جذّاب و سرگرم كننده پیدا كرده است. میدان مسابقه و زورآزمایی و تمرین هوش و استعداد شده؛ هر چند از زمان شیخ به این طرف این علم جلونرفته ـ بااین كه زمینه جلو رفتنش هست ـ ولی شاخ و برگ زیادتری پیداكرده. روی هم رفته ترقّی و كمالی دراین علم پیدا شده و وسعت پیدا كرده و فضلای طلاب را به خود مشغول ساخته و به همین جهت موجب شده كه فضلای طلاب از سایر شعب علوم اسلامی باز مانند و مصداق شعر معروف شاعر عرب گردند:
الهت بنی تغلب عن كلّ مكرمة قصیدة قالها عمرو بن كلثوم
انصراف از سایر شعب علوم اسلامی از یك طرف و جذّابیت و سرگرم كنندگی علم اصول از طرف دیگر، منشأ پیدایش عادتی در میان فضلا و اهل نظر شده كه میتوان نام او را عادت «مسئله سازی» گذاشت. به این معنا كه مسائلی را فرض و تخیل میكنند و در اطراف آن مسائل فرضی به بحث و مناظره میپردازند و البته ممكن است در همه عمر بشر چنین فرضی واقع نشود؛ امّا از نظر اِعمال قواعد اصولی جالب است كه ببینیم جای كدام یك از اصول چهارگانه؛ یعنی برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب یا برخی قواعد و اصول دیگر از قبیل اصالةالطهاره یا قاعده فراغ و تجاوز است.
و چون این اصول علمی در جایی جاری است كه شكی در كار باشد و از طرفی موقعی معمّاآمیز میگردد كه یك علم اجمالی و مبهم هم دركار باشد، لهذا در این مسائل فرضی و ساخته شده «شك» و «علم اجمالی» زیاد به گوش میخورد و گاهی در میان این مسائل فرضی مسائل خوشمزهای فرض میشود كه جالب توجّه است؛ مثلاً فرض میكنیم شخصی وضو گرفت و بعد رفت داخل اتاق شد؛ بعد كه بیرون آمد علم اجمالی دارد كه در وقتی كه داخل اتاق شد یا نماز فریضهاش را خواند پس تكلیفش ساقط است و یا با زوجه خودش مقاربت كرد پس نه تنها تكلیف و فریضهاش ساقط نشده، بلكه طهارتش (وضو) نیز باطل شده و باید برود غسل كند و نماز بخواند. حالا تكلیف این شخص چیست؟ برود احتیاطا غسل كند و بعدهم فریضه نماز را ادا كند و یا بنا بگذارد كه نماز خوانده و غسل هم نكند یا تنها غسل بكند؟
حالا آیا چنین فرضی برای كسی اتفاق میافتد یا اتفاق نمیافتد، مطلب دیگری است.
یك بار دیگر هم در تاریخ اسلامی روحیه «مسئله سازی» و دنبال مسائل فرضی رفتن پدید آمده و آن در قرن دوم هجری؛ یعنی هنگامی است كه در عراق مكتب رأی و قیاس به وسیله ابوحنیفه پیشوای معروف یكی از فرقههای اهل تسنّن پایه گذاری شد و برای قبول و سندیت حدیث شرایط زیادی قائل شدند و میدان فعّالیت به دست رأی و قیاس افتاد.
در حجاز، گذشته از ائمّه اهلبیت: كه عمل به قیاس را باطل میدانستند، فقهای عامّه از قبیل مالك بن انس و شاگردانش نیز با قیاس میانه خوبی نداشتند و چون فقهای عراقی؛ یعنی ابوحنیفه و اتباعش در مسائل فرضی خویش با كلمه «أرأیت» شروع میكردند، فقهای حجاز آنها را «أرأیتیون» میخواندند. در بعضی از احادیث ما نیز اشاره به این جریان است و بعضی از ائمّه فرمودهاند: «مااهل أرأیت نیستیم».
البته بحث در این مطلب از جنبه نظری كه آیا روش متأخرین صحیح است یا نه از حدود این مقاله خارج است. آنچه گفته شد فقط به منظور مقایسه بین روش فقهی شخصیت بزرگی است كه موضوع مقاله ماست با روش فقهی كه غالب متأخرین دارند. معظّم له عملاً این چنین نبود.
اوّلاً، همانطوری كه اشاره كردم به تاریخ فقه آشنا بود و سبك فكرهای مختلف قدما و متأخرین را میشناخت و بعضی را تأیید و نسبت به بعضی انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه میدانست.
ثانیا، بر حدیث و رجال حدیث تسلّط كامل داشت؛ طبقات روات و محدّثین را كاملاً میشناخت و خود یك طبقه بندی مخصوصی كرده بود كه بیسابقه بود. با یك نگاه به سند حدیث اگر خللی در سند آن حدیث وجود داشت درك میكرد.
ثالثا، بر فقه سایر فرق مسلمین و روش و مسلك آنها تا اندازهای محیط بود. كتب حدیث و رجال حدیث را میشناخت.
معرفت رجال حدیث شیعه و سنّی از یك طرف و اطلاع بر فتاوی و فقه سایر فرق اسلامی از طرف دیگر، موجب میشد كه گاه اتفاق میافتاد حدیثی طرح میشد و ابتدا یك معنا و مفهوم از آن به نظر میرسید؛ ولی بعد معظّم له تشریح میكرد كه این شخصی كه این سؤال را از امام كرده اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتوای فلان فقیه از فقهای عامّه بودهاند و فتوای آن فقیه این بوده است و چون آن شخص در آن محیط بوده و آن فتوا در آن محیط شایع بوده پس ذهن وی مسبوق به چنان سابقهای بوده. پس مقصود وی از سؤال این بوده كه سؤال كرده و جواب شنیده. وقتی كه معظّم له این جهات را تشریح میكرد و به اصطلاع روحیه راوی را تحلیل میكرد، میدیدیم كه معنا و مفهوم سؤال و جواب عوض میشود و شكل دیگر به خود میگیرد.
و یا كلمهای در حدیث بود كه در عرف عام امروز یك معنای معین داشت؛ ولی با اظهارات معظّم له معلوم میشد كه این كلمه در محیط خاصّی كه در آن وقت محل پرورش سؤال كننده حدیث بوده معنای دیگری داشته.
با همه تبحّری كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهی را بر مسائل شكی اصولی مبتنی میكرد و هرگز گرد مسائل فرضی نمیرفت. گاه به طعنه میگفت: آقایان طلاب منتظرند كه یك «اصل» را گیر بیاورند و دستآویز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.
با قرآن و تفاسیر آشنایی كامل داشت. قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود، امّا نیمه حفظ داشت. تاریخ اسلامی را دیده و خوانده و آشنا بود.
در نتیجه همه اینها جوّ و محیطی را كه آیات قرآن در آن نازل شده و همچنین جوّ و محیطی را كه اخبار و احادیث در آن صدور یافته و محیطهایی كه فقه در آن جاها تدریجا رشد كرده و پرورش یافته كاملاً میشناخت و بدیهی است كه این جهات، به وی روشن بینی خاصّی داده بود.
سبك و سلیقه معظّم له در فكر و سلیقه حوزه علمیه قم زیاد اثر كرد. تا حدّ زیادی روشها را عوض كرد و امیدواریم هر چه بیشتر سبك و روش ایشان پیروی شود و تعقیب و بلكه تكمیل گردد.
این نكته را هم اضافه كنم كه معظّم له مكرر در ضمن اعتراف به پارهای از محاسن كتاب حدیث معروف وسائل الشیعه تألیف شیخ حرّ عاملی نواقص این كتاب را تذكر میداد و آرزو میكرد كه كتابی در حدیث نوشته شود كه محاسن وسائلالشیعه را داشته باشد و امّا نواقص آن كتاب را نداشته باشد. بالأخره این آرزو جامه عمل پوشید و تحت نظر و مراقبت خود معظّم له عدّهای از فضلای طلاب به این كار مشغول شدند و در حدود ده سال طول كشید؛ تا بالأخره در دو سه سال قبل به اتمام رسید و از سال گذشته طبع آن كتاب آغاز شد.
این كتاب موسوم است به تهذیب الوسائل. خیلی موجب تأسّف خواهد بود اگر خدای نخواسته طبع این كتاب موقوف شود. من شخصا هنوز موفق به زیارت آن كتاب نشدهام؛ ولی از قراری كه از اهل اطلاع شنیدهام همانطوری است كه معظّم له آرزو میكرد.
وحدت اسلامی
یكی از مزایای معظّمله توجه و علاقه فراوانی بود كه به مسئله وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه داشت. این مرد چون به تاریخ اسلام و مذاهب اسلامی آشنابود، میدانست كه سیاست حُكّام گذشته در تفرقه و دامن زدن آتش اختلاف، چه اندازه تأثیر داشته است و هم توجّه داشت كه در عصرحاضر نیز سیاستهای استعماری از این تفرقه حدّاكثر استفاده را میكنند و بلكه آن را دامن میزنند و هم توجّه داشت كه بُعد و دوری شیعه از سایر فرق سبب شده كه آنها شیعه را نشناسند و درباره آنها تصوراتی دور از حقیقت بنمایند. به این جهات بسیار علاقهمند بود كه حسن تفاهمی بین شیعه و سنّی برقرار شود كه از طرفی وحدت اسلامی كه منظور بزرگ این دین مقدس است تأمین گردد و از طرف دیگر شیعه و فقه شیعه و معارف شیعه آنطور كه هست به جامعه تسنّن كه اكثریت مسلمانان را تشكیل میدهند معرفی شود.
از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت و ریاست معظّمله كه هنوز ایشان در بروجرد بودند «دارالتقریب بین المذاهب الإسلامیه» به همت جمعی از روشن فكران سنّی و شیعه تأسیس شد. معظّمله در دوره زعامت خود تا حدّ ممكن با این فكر و با این مؤسّسه كمك و همكاری كرد. برای اوّلین بار بعد از چندین صد سال بین زعیم روحانی شیعه و زعیم روحانی سنّی شیخ عبدالمجید سلیم و بعد از فوت او به فاصله دو ـ سه سال شیخ محمود شلتوت مفتی حاضر مصر و رئیس جامع ازهر، روابط دوستانه برقرار شد و نامهها مبادله گردید.
قطعا طرز تفكر معظّم له و حسن تفاهمی كه بین ایشان و شیخ شلتوت بود مؤثر بود در این كه آن فتوای تاریخی معروف را در مورد به رسمیت شناختن مذهب شیعه بدهد.
معظّمله رانباید گفت: نسبت به این مسئله علاقه مند بود؛ بلكه باید گفت عاشق و دل باخته این موضوع بود و مرغ دلش برای این موضوع پر میزد.
عجیب این است كه از دو منبع موثّق شنیدم كه در حادثه قلبی اخیر كه منجر به فوت ایشان شد، بعد از حمله قلبی اوّلی كه عارض شد و مدتی بیهوش بودهاند و بعد به هوش آمدند قبل از آنكه توجّهی به حال خود بكنند و در این موضوع حرفی بزنند موضوع تقریب و وحدت اسلامی را طرح میكنند و میگویند: من آرزوها در این زمینه داشتم.
اسلام در دنیای خارج
از گامهای برجستهای كه در زمان معظّمله و بهوسیله ایشان برداشته شد اعزام مبلّغ و نماینده مذهبی به كشورهای خارجی بود. معرفی اسلام به كشورهای خارجی هر اندازه تاكنون صورت گرفته یا بهوسیله شرق شناسان اروپایی بوده و یا بهوسیله بعضی از دانشجویان با استعداد مسلمان كه تا حدودی موفق شدهاند فعّالیتهایی در مدت اقامت خود در كشورهای خارجی متمدن بنمایند؛ از قبیل دكتر محمد اقبال پاكستانی در مدتی كه در اروپا میزیسته و یا بهوسیله دانشمندان مصری و هندی بوده كه بعضی كتابهای جالب درباره اسلام نوشتهاند و به زبانهای خارجی ترجمه شده و یا بهوسیله فرقههای منسوب به اسلام مانند قادیانیها بوده كه در اروپا یا آمریكا فعّالیتهایی كردهاند و شاید فعّالیت دسته اخیر از همه بیشتر بوده است. الآن نمیدانم كه تا كنون از طرف دانشگاه مذهبی از هر نمایندگانی بهطور رسمی به كشورهای متمدن فرستاده شده یا نه؟ قدر مسلّم این است كه تاكنون از اسلام یك معرّفی صحیحی به دنیای خارج نشده و باز قدر مسلّم این است كه از طرف جامعه شیعه تا چند سال پیش هیچگونه اقدامی به هیچ شكلی نشده بود.
معظّمله ـ كه علاوه بر جنبه فقاهت، مطالعاتی در متن اسلام و معتقدات اسلامی داشت و اسلام را خیلی بیپیرایه و عریان از توهّمات عوامانه پذیرفته بود و از طرفی بر خلاف اَقران و اسلاف خود از تاریخ قرون جدید و اوضاع عصر حاضر تا حدود نسبتا خوبی آگاه بود ـ معتقد بود كه اگر حقایق فطری اسلامی بر افكار حقیقت جو و كاوشگر و كمتعصّب اروپایی عرضه داشته بشود این دین حنیف را تدریجا خواهند پذیرفت و روی همین جهت نماینده به آلمان و آمریكا اعزام كرد و در كار اعزام نماینده به لندن و بعضی جاهای دیگر بود كه اجل فرا رسید.
البته آنچه تاكنون انجام شده آغاز كار است و نسبت به آنچه باید انجام گیرد طرف مقایسه نیست. اگر فعّالیتهای مذهبی مسیحیها را در نظر بگیریم كه چه اندازه توسعه پیدا كرده و از مرحله خطابه و مقاله گذشته به مرحله عمل و احسان و تبلیغ عملی رسیده و حتی از تعصّب و تخریب سایر مذاهب و برگرداندن به مذهب مسیح كاسته شده و جنبه خدمت به بشریت و انسانیت پیدا كرده خواهیم دید كه «ما هنوز اندر خم یك كوچهایم» ولی اگر نسبت به گذشته خودمان بسنجیم كه حتی فكر این كارها در دماغها راه نداشت، خواهیم دید كه چه اقدام برجستهای بهوسیله معظّمله صورت گرفته است. فریضه ذمّه همه ما شیعیان است كه این برنامه را تقویت و تكمیل كنیم و توسعه دهیم.
همكاری دین و علم
یكی از مزایای برجسته معظّمله كه نماینده طرز تفكر روشن وی بود علاقهمندی وی به تأسیس دبستانها و دبیرستانهای جدید تحت نظر سرپرستان متدین بود كه دانشآموزان را، هم علم بیاموزند و هم دین. معظّمله دیانت مردم را در بیخبری و بیاطلاعی و بیسوادی آنها جست و جو نمیكرد. معتقد بود كه اگر مردم عالم شوند و دین هم بهطور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین. آن مقداری كه من اطلاع دارم مبالغ زیادی از وجوه و سهم امام را اجازه داد كه صرف تأسیس بعضی از دبستانها و دبیرستانها بشود.
در بیلان چاپی دبیرستان كمال نارمك خواندم كه مبلغی در حدود هشت صد هزار ریال با اجازه ایشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخته شده است. هر چند درباره مدارس جامعه تعلیمات اسلامی اطلاع دقیقی ندارم؛ امّا میدانم كمكهای شایانی كرده است و حتما موارد دیگر هم هست كه من فعلاً بیخبرم.
این اقدام معظّمله بسیار قابل تحسین است. هر چند این اقدام نیز نسبت به آنچه باید بشود ناچیز است؛ امّا با توجّه به این كه در گذشته افرادی بودند و الآن هم وجود دارند كه آبادی دین را در خرابی این مدارس و معدوم شدن علوم جدید میدانسته و میدانند، معلوم میشود كه عمل معظّمله بسیار ارزشمند بوده است.
دفتر و حساب
یكی از اقدامات معظّمله این بود كه برخی از امور مرجعیت را تحت نظام دفتر و حساب در آوردند.
همه میدانند كه معمولاً در هر شهری و هر نقطهای كه عدّهای شیعه علاقهمند به امور دیانت باشند یك نفر یا چند نفر وكالت نامهای از طرف مرجع تقلید میگیرند برای گرفتن وجوهات از مردم و فرستادن به مركز و ممكن است اجازهای هم برای شخص خود بگیرند كه فلان مبلغ حق مصرف كردن داشته باشند.
در گذشته معمول نبود كه اگر كسی اجازه و وكالتی بگیرد آن اجازه و وكالت در دفتری یادداشت شود؛ در نتیجه ممكن بود در طول چند سال مرجعیت یك نفر چند هزار وكالت و اجازه گرفته شود و چون دفتر و ثبت و ضبطی نبود عدد اینها و اسمای اینها غیر مشخّص بود و كسی درست نمیدانست آیا فلان نقطه وكیل برای وجوهات دارد یا ندارد. ممكن بود برای یك نقطه كوچك چند نفر وكالت گرفته باشند و برای یك نقطه دیگر كسی وكالت نگرفته باشد.
در این بین شیادانی پیدا میشدند كه مهر و امضای مرجع را جعل میكردند و اگر از مركز سؤال میشد كه شخصی به این اسم مدّعی وكالت است آیا راست میگوید یا جعل كرده؟ مركز نمیتوانست جواب بدهد و یا اگر كسی میآمد و وكالتی برای یك نقطه معین میخواست اگر آن نقطه مشهور و معروف نبود مركز نمیتوانست بداند كه آیا در آنجا كسی دارد یا ندارد. ولی معظّم له از همان روزهای اوّل زعامت دستور دادند دفتری تنظیم گردد.
در آن دفتر نام آن شخص و حدود وكالت و مضمون وكالت نامه و محل سكونت آن شخص و نام كسانی كه به معرّفی و توثیق آنها این وكالت داده شده درج میشد و در مواردی كه تخلّفی دیده میشد آن وكالت نامه استرداد میشد. این اقدام معظّمله امر وكالتها را از هرج و مرج خارج ساخت.
ضمنا دفتر دیگری برای مراسلات تنظیم شد. نامهها با نمره وارد دفتر میشد و بانمره جواب داده میشد. همیشه مشخّص بود كه راجع به فلان موضوع چه جوابی داده شده است.
ممكن است كسانی این اقدام معظّمله را مهم نشمارند و بگویند: این كاری است كه در همه مؤسّسات معمول است. یك تجارت خانه همه اینها و بیشتراز اینها را دارد.
البته این درست است؛ ولی نباید فراموش كرد كه این اقدام معظّم له در محیطی انجام گرفته كه شعار قافله سالاران این بود كه نظم در بینظمی و نقشه در بینقشگی و برنامه در بیبرنامگی است و رمز بقای روحانیت را حساب و كتاب نداشتن و برنامه نداشتن میدانند. بنابراین، این عمل به منزله یك مجاهده عظیم و یك قدم بزرگ باید محسوب گردد و ما امیدواریم كه هر چه بیشتر و زیادتر حساب و دفتر و بیلان دخل و خرج، وارد زندگی روحانیت بشود. روحانیت دارای صندوق مالی مرتّب بشود؛ امر وجوهات از تفرّق و تشتّت بیرون رود و درنتیجه از بزرگترین ثروت و منبعی كه در اختیار دارد؛ یعنی یك عدّه افراد زبده و خالص و مخلص كه در میان طلاب وجود دارند و مغناطیس دین، آنها را از میان جامعه برگزیده است، حدّاكثر استفاده را بنماید.
بهتر این است كه در قسمت اخیر، عملیات دو رهبر بزرگ دینی شیعی مذهب كه از مفاخر بزرگ عالم اسلام میباشند؛ یعنی علاّمه جلیل سید شرف الدّین عاملی و علاّمه جلیل سید محسن امین عاملی سرمشق قرار گیرد. این دو رهبر بزرگ در بسیاری از كارها باید سرمشق قرار گیرند.
شایسته است دبیرخانه انجمنهای اسلامی ایران خدمات و مزایای این دو مرد بزرگ را نیز در اختیار جامعه مسلمانان قرار دهد.
آنچه در این مقاله گفته شد به منظور ثنا و تجلیل و به اصطلاح «تأبین» نبود؛ زیرا اوّلاً، معظّمله بالاتر از این است كه احتیاجی به این تجلیلها داشته باشد و ثانیا، این جانب در همه عمر هرگز گرد مدّاحی و ستایشگری افراد و اشخاص مخصوصا مادامی كه زنده هستند و وجودشان مطمح است نرفته است. این كه گفته شد، فقط بیان درسی بود برای اجتماع و تذكری بود برای كسانی كه میل دارند بار گران زعامت روحانی را به دوش بكشند.
همانطوری كه اوّل اشاره شد این مقاله در مقام بیان همه خدمات و مزایای زندگی معظّمله نیست؛ فقط قسمتی از خدمات و مزایا كه از اختصاصات ایشان بود و نسبت به گذشته گامی به جلو بود در این مقاله تا آنجا كه در حین نوشتن در نظر داشتم یادآوری شد. خدمات دیگر ایشان از قبیل تأسیس مدارس قدیمه و مساجد و حوزههای علمیه روحانی در شهرستانها زیاد است و از موضوع مقاله ما خارج است.
چهاردهم اردیبهشت 1340
تهران، مدرسه مروی
………………………………………………………………………….
1. این مقاله نخستین بار در كتابِ در سال 1341 شمسی به چاپ رسیده است. از این رو از ویرایش نگارشی آن صرف نظر شده است.
2 . آل عمران (3) آیه 144.