ما قبلاً در شمارش علما و فقهای بزرگ خاندان طباطبائی ایران از آقا سید محمد صادق طباطبائی همدانی ساکن تهران که چون در محله سنگلج
صفحه / 64
سکونت داشته، به سنگلجی هم مشهور بوده، یاد کردیم و به نقل از «المآثر و الآثار» کتاب دولتی عصر قاجار که منسوب به محمد حسن خان اعتماد السلطنه وزیر علوم است، مقام والای علمی و عملی او را که قبول عامه یافته بود، بازگو کردیم(1).
نیز در آنجا، و در عنوان مخصوص از حاج میرزا محمود طباطبائی بروجردی عموی پدر آیتالله بروجردی، که معاصر آقا سید محمد صادق طباطبائی بوده، و هر دو نیز یک سال یعنی 1300 هـ .ق از دنیا رفتند سخن گفتیم که در راه امر به معروف و مبارزه با ظلم و ظلمه، به گفته «المآثر و الآثار» چند بار توسط ناصرالدین شاه قاجار به تهران احضار شد، و در حقیقت تبعید گردید.
اینک میگوئیم بسیار جالب است که سید جمال الدین اسد آبادی، روحانی انقلابی مشهور که او را سرسختترین مبارز با استعمار غربی در داخله ممالک اسلامی و بیدار کننده ملل مشرق زمین دانستهاند، در آغاز جوانی رابطه خاصی با این دو فقیه و عالم معتبر از خاندان طباطبائی داشته است. در جائی ندیدهام که روی این موضوع در تاریخ حیات سید جمال الدین بحث و بررسی کرده باشند. و اینک ما در اینجا برای اولین بار از آن سخن میداریم.
میرزا لطف الله اسدآبادی خواهر زاده سید که برای اولین بار تاریخ زندگانی سید را نوشته است، و چند بار این رساله در خارج و داخل چاپ و منتشر شده است، از زبان سید در ورودش به تهران که همراه پدرش بوده است، مینویسد: «در ابتداء سال 1266 همراه پدرم به تهران آمدیم و در محله سنگلج به خانه سلیمان خان صاحب اختیار که پدرم را
صفحه / 65
میشناخت و حاکم اسدآباد بود منزل کردیم. روز بعد، از چند نفر پرسیدم که امروز عالم و مجتهد معروف تهران کیست؟ آقای آقا سید صادق را معرفی کردند. فردای همان روز پنهان از پدرم به مدرسه ایشان رفته دیدم که طلاب دور آقا را گرفته و آقا مشغول تدریس است. سلام کرده از نبودن جا درب حجره نشستم. دیدم یکی از کتب عربی را در دست و مسئله غامضی از آن را شرح و معنی می کند(2). پس از اتمام درس گفتم: جناب آقا! این مسئله را مجدداً تکرار فرمائید که استفاده حاصل شود. چه از بیانات مختصر فائده کامل حاصل نشد. آقا نظر تند و غضب آلودی از روی تحقیر به جانب من کرده و فرمودند تو را به این فضولیها چه؟ گفتم: تقاضای فهمیدن مسائل علمی ربطی به فضولی ندراد. دانستن علم به بزرگی و کوچکی نیست. همان مسئله را بلاتأمل به قدر دو ورق خوانده و ترجمه کردم.
آقا اینطور که دیدند فوراً برخاسته و به جانب من آمدند و من هم برخاسته مستعد شدم، تصور کردم قصد زدن مرا دارد. چون به من رسید صورت مرا بوسیده، دستم را گرفته پهلوی خود نشانید و بسیار اظهار ملاطفت کرده از حال و وطنم جویا شدند، معرفی خود را کردم. به فوریت فرستادند پدرم را آوردند و یک دست لباس به اندازه من خواستد.
پس از ملاقات پدرم و بجا آوردن رسوم ظاهری، تفصیل را از اول تا آخر به جهت پدرم نقل و لباسی که خواسته بودند، مرا به پوشیدن آن امر کردند و به دست خود عمامه بسته بسرم نهادند، و من تا آن روز عمامه
صفحه / 66
نگذاشته با کلاه بودم.(3)»
دنباله مطلب را هم بخوانید تا بعد توضیح دهیم: میرزا لطف الله سپس خود مینویسد: «چند روزی آقا سید صادق از آنها در منزل خود مهمانداری میکند، و این مسئله در تهران شیوع پیدا میکند، اغلبی از علمای وقت فیض حضورش را غنیمت دانسته به خدمتش میرسند.
و در همان سال 1266 از تهران به قصد عتبات عالیات به اتفاق پدرش حرکت کرده، از طریق بروجرد عازم مقصد میشوند. در بروجرد هم قرین این مطلب با مرحوم حاج میرزا محمود مجتهد که در علم و فضل مشهور بودهاند، پیش میآید و حاجی مذکور مجذوب کمالات و حالات سید شده، تقریبا سه ماه آنها را در منزل خود نگهداری میکند و از آنجا به عتبات عالیات مشرف شده…(4).»
در اینجا باید به چند نکته اشاره کنیم تا مطلب به خوبی روشن گردد:
1- نویسنده گویا در سال 1334 شمسی بود که در تهران میرزا صفات الله اسدآبادی پیرمردی بلند قامت زنده دل و با حال را دیدم. او را معرفی کردند که پسر میرزا لطف الله اسدآبادی خواهر زاده سید جمال الدین اسدآبادی است. بسیار خوشحال شدم که خواهر زاده سید را دیدهام. آن موقع من در روزنامه «ندای حق» مقاله مینوشتم و او هم مرا شناخت.
از وی راجع به سید جمال الدین و میرزا لطف الله سئوال کردم: «گفت تعجب میکنم که مردم درباره سید تردید دارند که ایرانی یا افغانی است؟!
صفحه / 67
خانه پدری او در اسدآباد همدان هنوز هم هست. حتی نوشتههای سید و میرزا لطف الله پدرم، و خود فا میل ما هم هستند، و برای ما چیزی که در این خصوص ابهام داشته باشد نیست. او رساله میرزا لطف الله را که در برلین توسط کاظم زاده ایرانشهر برای اولین بار چاپ شده بود، تأئید میکرد. و خلاصه چیزی نیست که نیاز به تحقیق داشته باشد. میرزا لطف الله در سفر تهران سید با او بوده و در عکس که دستجمعی گرفتهاند، او هم هست. اصل این عکس هم اکنون نزد من در اسدآباد است.»
2- اگر بعضی نکات در نوشته میرزا لطف الله هست که برای خواننده تعجب آور است، عبارت اوست که خالی از مسامحه نیست. مثلاً «اغلبی از علمای وقت فیض حضورش را غنیمت دانسته به خدمتش میرسند» یا این که حاج میرزا محمود بروجردی در بروجرد «مجذوب کمالات و حالات سید شده»، پیداست از خانه سید محمد صادق طباطبائی خبر به بیرون میرسد که بچه نوجوانی پسر سید صفدر اسدآبادی همدانی که پدرش از علمای بزرگ و شاگرد شیخ انصاری است، نابغهای است و در خدمت آقای طباطبائی چنین و چنان گفته، و آقا صورت او را بوسیده، و فی المجلس لباس خواسته و او را ملبس کرده است، و حالا هم پدر و پسر را از خانه صاحب اختیار به خانه خود آورده، نگاه داشته است. بخصوص که پدر سید همشهری آقا سید صادق هم، بوده است.
مسلم است که با انعکاس این خبر در محافل علمای تهران، دسته دسته علما و طلاب برای دیدن این طلبه نوجوان نابغه که همراه پدر دانشمندش در خانه رئیس علمای تهران بوده، آمد و رفت داشتهاند، ولی میرزا لطف الله به آن صورت نوشته است.
و نیز قطعی است که وقتی حاج میرزا محمود طباطبائی بروجردی
صفحه / 68
روحانی بزرگ عصر از ماجرای سید در تهران آگاهی پیدا میکند و در برخوردش با وی او را چنین هم میبیند، او و پدرش را که از علمای عصر بوده، در خانهاش نگاه میدارد و پذیرائی میکند. در حقیقت آقایان طباطبائیهای تهران و بروجرد، یعنی دو روحانی طراز اول عصر، آقا سید صفدر اسدآبادی همدانی، روحانی محترم را با پسر نابغهاش دعوت میکنند تا هم احترامی از آن عالم مسافر کرده، و هم تفقد و تقدیر و تشویقی از پسر نابغهاش بعمل آورده باشند. این یک امر معمول میان علما است و جای تعجب ندارد.
3 – قطعی است که یک نابغه نوجوان مانند سید جمال الدین اسدآبادی در آن سن و سال، در برخورد با دو عالم بزرگ و پیشوای مردم، آن هم چنان متحرک و مبارز با ظلم و ظلمه و هوادار مردم، و مجری واقعی احکام شرع و مدافع صمیمی اسلام و مسلمین، سخت تحت تأثیر قرار میگیرد. به نظر ما همان چند ماه اقامت در خانه آنها، و دیدن نحوه برخورد آنها با مردم، تأثیر بسزائی در کارهای انقلابی بعدی سید جمال الدین مستعد داشته است، بلکه به نظر نویسنده کارهای سید را باید از اقامت چند ماهه در خانههای آن دو رهبر شایسته دینی دانست، که با سایر علما فرق کلی داشتهاند . این مطلبی است که نباید از نظر دور داشت
4 – تاریخ تولد سید را میرزا لطف الله 1254 نوشته که بنابر این در سال 1266 او 12 یا 13 ساله بوده است. این معنی باعث تعجب بعضی شده و گفتهاند چطور ممکن است وی در سال بعد بتواند در درس شیخ مرتضی انصاری تا سال 1370 در نجف اشرف شرکت داشته باشد؟
که میگوئیم اولا تعجبی چندانی ندارد. آنچه درباره شیخ الرئیس ابن سینا، و فخر المحققین پسر علامه حلی و فاضل هندی، و آقا مجتهد و
صفحه / 69
دیگران نوشتهاند، این استبعاد را مردود میسازد زیرا نوابغی داشتهایم که چنین بودهاند. البته این احتمال هم هست که تاریخ تولد سید چند سال زودتر از این سال یعنی 1254 بوده و میرزا لطف الله فراموش کرده است، مثلا سال 1250 که دیگر قطعا مشکلی پیش نمیآورد.
مجتهد بودن سید هم در سال 1370 یعنی در سن 16 سالگی، و گرفتن اجازه افتاء و اجتهاد از شیخ انصاری در آن سال هر چند باز مستبعد نیست، ولی این احتمال هم دارد باز مسامحهای از میرزا لطف الله باشد که در این گونه موارد پیش میآید.
به نظر ما نطق و نثر بسیار شیوا و اعجابانگیز عربی سید، در محافل و مجالس و دو نامهای که به میرزای شیرازی نوشته، و مقالاتش در «عروة الوثقی» و دیگر جاها، و طرز سخن نافذش و کارهای خارق العادهاش، و این که در مصر و هند و عثمانی و لندن و پاریس و در برخورد و گفتگو با فیلسوفی مانند «رنان» فرانسوی، همه و همه نمایانگر حالت فوق العاده و نبوغ زاید الوصف اوست، که میباید در نوجوانی هم جوانه آن در وی وجود داشته باشد.
5 – نکته جالبتر اینست که سید محمد صادق طباطبائی همدانی که چنان برخوردی با سید جمال نابغه نوجوان داشته، پدر سید محمد طباطبائی از رهبران مشروطه است. به طور قطع آن سر و صدا در داخله خانه سید محمد هم انعکاس مطلوبی داشته و بعدها سید محمد طباطبائی در دو سفر سید جمال الدین به تهران، با آن خاطره، تحت تأثیر افکار نو و انقلابی سید جمال قرار گرفته، و با انگیزه تقاضای دیوان عدالت و دادخواهی از ناصر الدین شاه و بعد مظفر الدین شاه تا پیشامد مشروطه که بیش از همه او داعیه آن را داشته، و بعد حاج شیخ فضل الله
صفحه / 70
نوری، و سید عبدالله بهبهانی هم به آن توجه کردهاند، از برخورد سید محمد طباطبائی با سید جمال الدین اسدآبادی و مکاتبات با وی سرچشمه گرفته است.
به عبارت روشنتر انقلاب مشروطه از خانه طباطبائیها، و در برخورد سید جمال الدین با آنها، نشئت گرفته است . این موضوعی است که شواهد تاریخی روشن هم دارد. به تعبیر روشنتر سید جمال الدین اسدآبادی در سفر اخیرش در تهران، با ساختن سید محمد طباطبائی کار خود را کرد و هر چند خودش از تهران تبعید شد، ولی شاگرد مکتبش با آن سابقه که او از پدر سید محمد، و سید محمد طباطبائی از او داشت ز مینه را مهیا ساخت، و آنچه سید جمال الدین از حکومت قاجار میخواست که ایران را از حکومت استبدادی نجات داده، و حکومت آزادی و پارلمان را به وجود آورد، توسط شاگرد مکتبش سید محمد طباطبائی، با بیست سال تأخیر به وجود آمد. این نظر بنده نویسنده این سطور است تا نظر صاحب نظران چه باشد؟
باز هم تذکری دیگر
نوشته زیر را ما برای آخر «ملحقات» چاپ دوم کتاب «شرح زندگانی آیتالله بروجردی» نوشتیم، و حروفچینی هم شد، ولی چون به آن کتاب نرسید، برای ادای حق دیگران که قبل از ما و لو به اجمال درباره آیتالله فقید چیزی نوشتهاند، میآورم:
«در پایان این مقال توضیح میدهیم که شرح حال اجمالی آیتالله بروجردی گذشته از آنچه در اعلام الشیعه آمده بود، در روزنامه
صفحه / 71
اطلاعات 18 آبان 1325 حدود یک سال بعد از ورود آیتالله فقید هم درج شده و گزیده آن را آقای سید محمد علی روضاتی با مختصر اضافهای در «زندگی آیتالله چهار سوقی» به سال 1332 شمسی آوردهاند.
آقای روضاتی ولادت آیتالله فقید را در بین هلالین به نقل از یکی از نزدیکان آیتالله فقید، اوائل سال 1291 هم بعلاوه 1292 یاد آور شدهاند، که میگوئیم ناقل اشتباه کرده و من صریحاً از خود آیتالله فقید شنیدم که فرمودند: تولدم 1292 بوده است.
سال بعد یعنی 1326 شمسی شرح حال نسبتاً مفصلی از آیت الله فقید در سالنامه نور دانش چاپ شده بود، و همان را با مختصر اضافاتی مرحوم حاج ملا علی خیابانی در کتاب «علماء معاصرین» آورده است.
در سال 1332 شمسی نیز از مجموع آنها، شرح حال مفصلتری توسط آقای شیخ محمد رازی در کتاب «آٍثار الحجه» با آنچه خود مؤلف شاهد بوده آمده است. ما امروز نمیدانیم همان مقدار را آنها از چه کسی گرفته بودند. ما پس از تألیف کتاب «وحید بهبهانی» آنچه را در این کتاب آوردهایم مستقیماً از خود آیتالله فقید گرفتیم، به شرحی که در اینجا به اجمال و در کتاب «شرح زندگانی آیتالله بروجردی» توضیح دادهایم.»
تهران: علی دوانی/ 2 اردیبهشت 1371
صفحه / 73
خاندان آیتالله بروجردی
به قلم آیتالله العظمی بروجردی
بسم الله الرحمن الرحیم
بعداز ستایش خداوند نسبت به نعمتهای فراوان و روزیهای بزرگ خود که به ما ارزانی داشته است، و درود و سلام بر سرآمد پیغمبران و شریف تیرن سفرایش محمد صلی الله علیه و آله و سلم و دودمان معصومین او که با ولایت و دوستی آنها دین خود را کامل کرد، و نعمتهای خویش را بر دوستان خود به اتمام رسانید.
چنین گوید بنده ناچیز و نیازمند به درگاه الهی؛ حسین بن علی بن احمد بن علی نقی بن جواد بن مرتضی بن محمد بن عبد الکریم حسنی حسینی طباطبائی – که خدایش با فضل عمیم خود پاداش دهد: این رساله ایست که من در فرصتی کوتاه در شرح حال جد پنجم خود محمد بن عبدالکریم
صفحه / 74
قدس الله سره نوشتهام، تا از این راه پارهای از حقوقی که آن بزرگوار بر من دارد ادا کنم، و شجره دودمان خود را حفظ نمایم، و شاخههای خاندانهای بلند مرتبه زیادی را که درنجف و بروجرد و غیره از وی پدید آمدند، به سلک نظم کشم. این رساله را بر چند فصل قرار دادهام(5).
صفحه / 75
……………………………………………………………………………………………
[1] – شماره 46 از سلسله علمای خاندان طباطبا.
2- سید نام کتاب را برده ولی میرزا لطف الله فراموش کرده است.
3 – شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، نوشته میرزا لطف الله اسدآبادی، چاپ قم سال 1349، افست از روی چاپ برلین، ص 20.
4- ماخذ سابق، ص 21.
5 – تیترهای کتاب از متن گرفته شده است.