فصل دوم :خدمات عمرانی

 

 

 

مسجد اعظم قم

حجه السلام و المسلمين فلسفى

يكى ديگر از اقدامات ايشان ، احداث مسجداعظم قم بود. روزى كه به ديدار معظم له رفته بودم فرمودند: اگر بشود، ميل دارم قسمت غرب و جنوب غرب و جنوب غربى حرم حضرت معصومه (عليه السلام ) هم متصل به خانه هاى مردم نباشد و خانه هاى كه در اين قسمت وصل به ديوار حرم است ، خريدارى شود و در آن محل تا لب رودخانه ، مسجد بزرگى كه رفع نياز كند ساخته شود تا حريم مطهر محفوظ بماند. بعد فرمودند كه : اين كار نياز به تبليغ دارد تا مردم با ايمان هزينه آن راتامين كنند. نظر شما چيست ؟

من گفتم : لازم است اين موضوع را در ماه مبارك امسال (ارديبهشت 1333) در سخنرانى مسجد شاه عنوان كنم . فرمودند: بسيار خوب ، اميد است زمينه فراهم شود و اين كار عملى گردد.

در يكى از سخنرانيهاى آن ماه در مسجد شاه ، موضوع را مطرح كردم و گفتم كه : آيت الله العظمى بروجردى تصميم دارد مسجد آبرومندى در كنار حرم ساخته شود. سپس ضرورت اين امر را به تفصيل در منبر شرح دادم و شماره حسابى را هم در بانك ملى قم اعلام نمودم . چون اين سخنرانى از راديو پخش مى شد، در سراسر كشور انعكاس وسيعى يافت و مردم با ايمان چنان شور و هيجانى براى كمك به احداث اين مسجد نشان دادند كه واقعا قابل تحسين بود.

دو ماه بعد در روز يازدهم ذى القعده سال 1374 قمرى كه مصادف با سالروز ولادت امام رضا (عليه السلام ) بود. خدمت ايان در قم رفتم . فرمودند: در اين يكى دو

ماه آن قدر مردم از داخل و خارج كشور استقبال كرده اند و پول فرستاده اند كه براى ثبت و ضبط آن دچار مشكل شده ايم و من هم از اين موفقيت خدا را شكر نمودم

كلنگ بناى مسجد در همان روز ميلاد مبارك امام رضا (عليه السلام ) توسط آيت الله بروجردى طى مراسمى به زمين زده شد. اما كار ساختمان عظيم مسجد، هفت سال به طول انجاميد و حدود هشت ميليون تومان پول به آن روز هزينه برداشت در شب افتتاح مسجد، معظم له خود در آن به جماعت نماز گزاردند پس از نماز نيز من منبر رفتم و در خلال سخنرانى گفتم : على (عليه السلام ) فرموده است : قدر الرجل على قدر همته  (1) يعنى ارزش شخص ، بسته به همت اوست . اين مسجد با عظمت با همت عالى حضرت آيت الله بروجردى ساخته شده است و اگر اراده و همت عالى ايشان نبود، چنين بنايى عظيم ساخته نمى شد.

تجديد بناىمدرسه علميه خان در قم

آيت الله شيخ مجتبىعراقى

در وضعيت حوزه ، ايشان خيلى دقت داشتند مثلا اين مدرسه خان كه در ميدان آستانه است ، مدرسه مخروبه و از كار افتاده اى بود، بقال ها و عطارهاى زيرگذر خان هر حجره اش را يكى تصرف كرده بود، يكى جعبه شكسته اش را و ديگرى … يكى از روزها كه من رفتم خدمت آيت الله بروجردى ، ايشان فرمودند: من ميل دارم اين مدرسه را تعمير كنم و آقاى لرزاده (لرزاده مهندس و معمار ساختمان مسجد اعظم بود كه از تهران مى آمد) دو طبقه اينجا را 450 هزار تومان براى من تخمين زده است كه اين مبلغ به نظرم زياد است . عرض كردم آقا اگر اجازه مى فرمائيد من هم مطالعه و تحقيقى بكنم و نتيجه را به عرضتان برسانم فرمودند: مانعى ندارد.

آن زمان هم موقعى بود كه بنده از طرف ايشان مى رفتم تهران شبهاى جمعه و روزهاى جمعه جلسه اى بود كه از آن جلسه استفاده ها كرديم ، به بعضى از رفقا گفتم كه قضيه اين است شما چه صلاح مى دانيد، رفقا پيشنهاد كردند:برويم پيش شهردار تهران و ببينيم ايشان چه مى گويد، و با بعضى از رفقا رفتيم،من ديدم(شهردار تهران )يك استقبال فوق العاده اى كردند، حتى كاملا اين مطلب يادم هست كه گفت : اگر چنانچه حضرت آيت الله بروجردى براى مصارف دينى به پول احتياج دارند، من ماشين خود را مى فروشم و خرج اين مصارف مى كنم .

اين حرف و اين استقبال ايشان براى من قدرى زننده بود، آمدم يك مطالعه كردم كه ببينم به چه عنوان شهردارى اين حرف را مى زند، بعد متوجه يك مطلب شدم و آن مطلب به نظر من خيلى مهم بود و آن اين بود كه اين آقاى شهردار، بالرزاده كه معمار مسجد است مباينت دارند و با هم يك سبك و يك نظر نيستند و آقاى لرزاده چون هم دربار شاه را دارد و هم دربار روحانيت را، اين هم مى خواست چون دربار شاه را كه به خاطر شهردار بودن دارد، دربار روحانيت را هم اشغال كند، پيش خود گفتم : صلاح نيست زيرا ايشان با آقاى لرزاده خوب نيست و يك اختلافى به وجود مى آيد.

لذا از اين صرف نظركرديم و آقاى آباد كه از رفقاى صميمى لرزاده بود پيدا كرديم و مدرسه خان را ساختيم و مدرسه خان را كه آقاى لرزاد دو طبقه 450 هزار تومان پيش بينى كرده بودند، من دو طبقه را سه طبقه كردم و زير طبقه اول را هم يك متر و نيم (5/1) خالى گذاشتيم براى اينكه رطوبت گرفته شود كه در هر طبقه تمام لوازم بود.

پشت مدرسه خان كوچه اعتضاد الدوله ، يك مقدارى زمين بود كه خود آقاى بروجردى آن جا را خريد و زيرش را دو سه دكان درست كرديم كه اين دكانها الان مال موقوفه است و سرش را هم يك ساختمان كه يك خانواده كوچك بتوانند در آن جا زندگى بكنند و بعد از تكميل مدرسه و ساخت ، جشن افتتاح مدرسه را گرفتيم ، كه حتى روزنامه ها نوشتند، كه روزنامه اطلاعات يادم هست نوشته بود. در ديدار مدرسه اظهار وجد و خوشحالى از سيماى آيت الله بروجردى ظاهر بوده ، به هر حال مدرسه ساخته شد و موقع اسكان شد، من عرض كردم : آقا شما براى اسكان اينجا، دو سه نفر را به من معرفى بفرماييد تا با آنها مشورت شود و ايشان دو سه نفر از جمله مرحوم آقاى شيخ عبدالحسين رشتى ، آقاى ميرزااحمد كاف الملكى و سه چهار نفر ديگر را معين كردند، گفتيم آقا حالا بفرمائيد كه چه اشخاصى را بايد اينجا ساكن كنيم ؟ فرمودند: از مكاسب به بالاتر، گفتيم آقا اين كه نمى شود، آن كسى كه رسائل و كفايه را مى خواند متاهل است و نمى آيد اينجا زندگى كند. بالاخره ما ايشان را راضى كرديم كه شرط بالاتر از مكاسب را كنار بگذارند و همانهائى كه مقدمات مكاسب را خوانده بودند راه مى داديم . غرضم از بيان اين مطلب براى جديت ايشان در امور حوزه بود.

مسجد ارك تهراناااا

حجه السلام والمسلمين فلسفى

مسجد ارك امروز كه در ميدان پانزده خرداد و مقابل محوطه كاخ گلستان واقع شده ، در محل مسجد)مادر شاه ( كه دربار قاجاريه براى خانم هاى بيت سلطنتى ساخته بود، بنا گرديده است

به آيت الله بروجردى اطلاع داده بودند كه عوامل دولت مى خواهند مسجد مادر شاه را خراب كنند و زمين آن را ضميمه ساختمان جديد الاحداث و دولتى نمايند. ايشان براى جلوگيرى از تخريب به دولت وقت پيغام دادند، ولى موثر واقع نشد، تا بالاخره موضوع به شاه گفته شد. او نيز به دولت وقت دستور داد كه تخريب مسجد متوقف شود و آن مكان در اختيار آيت الله بروجردى قرار گيرد، تا دوباره ساخته شود.

چون زمين مسجد متعلق به دولت بود لذا هيئت دولت تصويب كرد كه ابتداء مسجد را در اختيار اوقاف قرار دهد و بعد از آن طى نامه اى آن را در اختيار معظم له به عنوان حاكم شرع و مرجع عصر قرار دهد. ولى بعد متوجه شديم كه مسجد به خيابان راه ندارد، لذا با دكتر اقبال كه در آن زمان وزير كشور بود موضوع را مطرح كردم . قرار شد در اين مورد نيز تصميم بگيرند. بالاخره دولت موافقت كرد كه مسجد به خيابان راه پيدا كند و درب آن به خيابان باز شود.

بعد مرحوم حاج محمود آقا كاشانى (فرزند مرحوم حاج محمد حسين كاشانى )خدمت آيت الله بروجردى رفت و گفت:

حاضرم اين مسجد را شخصا بسازم و سپس با موافقت ايشان ، مسجد ارك را به شكل فعلى احداث نمود.

بالاخره ساختمان مسجد با پافشارى مرحوم آيت الله بروجردى شروع گرديد و چند سالى طول كشيد تا ساخته شد.

حرم حضرت رقيه عليه السلام در سوريه

آيت الله شيخ مجتبى عراقى

با عنايت آيت الله بروجردى بحمدالله ضريحى براى حرم حضرت رقيه ساختيم كه از طلا و نقره بود، در اين رابطه براى كتيبه هاى دور ضريح هر كدام از آقايان تهران ، وعاظ، معاريف ، برداشتند يك شعرهايى از عمان سامانى ، صغير اصفهانى و… . نوشتند و خودم نظرم چيز ديگرى بود.

براى اينكه در انتخاب مشكلى پيش نيايد من پيشنهاد دادم كه همه مطالب را بدون امضاء روى يك كاغذ بزرگ مى آوريم و مى بريم خدمت آقاى بروجردى تا انتخاب كنند و خودم نظرم اين روايتى بود كه از زمخشرى نقل مى كند الا و من مات على حب ال محمد مات شهيدا، الا و من مات على حب ال محمد مات مغفوراله … (2)كه روايت مفصلى است كه اين را هم بدون امضاء نوشته بودم

رفتيم خدمت آقاى بروجردى و گفتيم : آقا! صحبت از كتيبه هاى ضريح است و هر كدام از اين مطالب را شما اختيار كنيد و صلاح بدانيد آن را به كتيبه مى نويسيم

همه مطالب را خواندند تا رسيدند به روايت و فرمودند اين روايت از همه بهتر است و لكن علاوه بر زمخشرى ، صعلبى هم روايت كرده است ، لذا همين را بر كتيبه ها نوشتيم چرا كه جمعيت سنى ها آنجا هستند و يك تبليغى از اهل بيت مى شود.

بعد از تكميل ضريح ، 215 نفر بوديم كه مى خواستيم براى جشن پرده بردارى از ضريح به سوريه برويم كه با عنايت آقاى بروجردى در ظرف دو ساعت براى 215 نفر گذر نامه صادر شد و حركت كرديم

از افراد لشكرى و كشورى و اعيان دمشق براى جشن زينبيه دعوت كرديم ، حتى رئيس جمهور سوريه كه در آن وقت شكر قوتى بود دعوت كرديم ، آن شب جشنمان تمام شد و رئيس جمهور نيامد ولى وزير دربارش آمد و گفت : رئيس جمهور از شما عذر خواهى كرده است و علت نيامدنش اين بود كه سفير فرانسه ، وقت كوتاهى خواسته است و به اين خاطر نتوانسته است بيايد.

بعد از جشن بعضى از آقايان به ما پيشنهاد كردند كه فلان كس خوب است شما يك بازديدى از رئيس جمهور بكنى و با وقت قبلى دو سه نفرى برويم ، كه براى اين كار دو تا ماشين آوردند: يك ماشين براى راهنمايى و يك ماشين هم خودمان بوديم ، بين راه ماشين راهنما ايستاد و گفت من خيال مى كنم كه آقاى رئيس جمهور به شما مدال مى دهد و از الان شما فكرش را بكنيد، قبول مى كنيد؟! چه كار خواهيد كرد؟! گفتم : من فكرش را قبلا كرده ام و رو كردم به رفقا و گفتم : مدالى كه به من بدهد يا يك عصايى است ، يا يك عبايى و يا يك قرآنى است و از اين چيزها كه اين را من كه نمى توانم حلوا حلوايش كنم ، و به شما هم يكى يك فلز مى دهد و مى خواهيد بزنيد جلوى سينه تان در تهران پز دهيد، كه اين نمى شود، پس اختيار با من باشد، قبول كردند و رفتيم.

رئيس جمهور براى استقبال ما تا دم در آمد و نشستند و قهوه آوردند و صحبت هايى رد و بدل شد. از طرف ديگر وقتى وارد حرم حضرت رقيه (عليه السلام ) مى شدى ، بعد از اينكه از صحن كوچك كه وسطش يك حوزى بود، به يك اتاق كوچك تقريبا سه در چهار وارد مى شدى و بعد از آن اتاق محوطه سر پوشيده اى بود كه يك شيخ در آنجا نشسته بود به نام محمد تيسير شافعى و دور تا دور محوطه را كتابخانه درست كرده بود و بالاى تمام قفسه ها روى ورقه هاى برنجى نوشته بود: خاصه محمد تيسير. و حرم حضرت رقيه (عليه السلام ) در كوچكى در همان كتابخانه داشت كه اگر كسى پول مى داد به شيخ ، او در را باز مى كرد و مى رفت سر قبر حضرت رقيه و اگر پول نمى داد به شيخ ، او در را باز مى كرد و مى رفت سر قبر حضرت رقيه و اگر پول نمى دادند، در بسته بود. وقتى وارد محوطه سرباز مى شدى ، قسمتى طرف دست چپش يك در كوچكى بود كه چفتش هم افتاد بود، من از آن جا نگاه كردم ديدم يك زمين تقريبا حدود 400، 500 متر خالى است .

وقتى كه صحبت مدال شد خيلى از رئيس جمهور تشكر كردم و من مى گفتم و يك نفر به تركى استانبولى ترجمه مى كرد، گفتم : امر بفرمائيد آن زمين را تحت اختيار ما بگذارند، گفتند: براى چه كار مى خواهيد؟! گفتم : براى اجتماع جعفرى مذهب ها كه در دمشق هستند محلى براى دعاگويى دولت شما ندارند در حالى كه اهل تسنن و برادران عامه زياد دارند و من مى خواهم آنجا را يك محلى براى جعفرى مذهب ها درست كنم كه دعاگوى شما باشند. خوشش آمد و دستور لازم را صادر كرد.

فردايش رفتيم پيش احمد طباع كه وزير اوقاف بود تا صورت وسائلى كه براى حرم حضرت رقيه وقف كرده ايم بدهم و رسيد تحويل بگيريم ، همانجا زير عبا استخاره كردم راجع به شيخ محمد تيسير كه گفتنش خوب آمد و تركش بد، به او گفتم : آن محلى كه آنجاست مال اوقاف است يا اينكه مال شيخ محمد تيسير؟!

اگر مال شيخ محمد تيسير است تا از همان زمين كه رئيس جمهور داده اند براى حرم حضرت رقيه در باز كنيم و اگر مال اوقاف است پس چرا شيخ محمد تيسير آن را گرفته است ؟!

او پيشكارش را خواست و گفت : شيخ محمد اين طور مى گويد. و ما كه ماشين در اختيارمان بود با يكى از رفقاء مامور را سوار كرديم و به طرف حرم حضرت رقيه عليه السلام رفتيم و وقتى وارد حرم شديم ما پشت ضريح پنهان شديم و آقاى بازرس با يك صداى مهيب و با حالت عصبانى دستور داد كتابخانه محمد تيسير را جمع آورى كنند و نيم ساعت طول نكشيد كه شيخ رفت و يك وانت آورد و تمام وسائل را برد كه بعدا ما در آنجا نماز جماعت راه انداختيم و در مدت 45 روزى كه آنجا بوديم شبها منبر مى رفتم .

يك شب كه براى منبر رفتم ، چهار زانو نشستم و گفتم رفقاء (حالا جمعيت زيادى است و افرادى هم كه براى زيارت از كشورهاى خليج آمدند شركت مى كردند) نه روضه مى خوانم ، نه موعظه مى كنم و آمده ام اينجا يك حرفى بزنم و مى دانم كه شما هم چه مى گوييد، پس من ، هم حرف را مى گويم و هم سوال شما را و هم جوابش را گفتم : اين مسجد جامع اموى را كه مى بينيد! هر چه ضرر بر على بن ابيطالب و اين امام وارد شد از اين جامع اموى بود، همين جا بود كه معاويه سر منبر گفت : به على بگوئيد شصت هزار شمشير به رخت مى كشم كه فرق بين شتر نر و ماده را نمى فهمند. گفتم : هر چه شد از اين جامع اموى بود و ما هم بايد در اينجا يك جامع علوى درست كنيم .

گفتم : الان من نمى دانم كه حرف شما چيست ! پس خودم اشكال شما را مى گويم و هم جوابش را. گفتم : حرف شما اين است كه : در اين جامع اموى سلاطين بنى عباس ، سلاطين بنى اميه همه در اينجا كار كرده اند و به آنجا اعلميت داده اند تا به اين صورت درآمده است ولى اين كار از كسبه درجه دو و سه تهران ساخته نيست.

گفتند: بله درست است ، حرف ما همين است . گفتم : اما جواب شما:

هارون الرشيد رفته بود شكار، ديد آهوها روى تپه اى مى روند و تازى هاى شكارى دنبالشان نمى روند و از اين تعجب كرد كه اين كار چه علتى دارد؟! (شايد هم عزالدوله ديلمى بود)

دستور داد پيرمردها را بياورند و بعد از آنها پرسيد كه علت اين كار چيست ؟! گفتند: ما در امانيم اگر بگوئيم ؟گفت : بله ، گفتند: اينجا قبر على ابن ابيطالب است كه كه آهوها مى روند آنجا و ديگر تازى هاى شكارى دنبالشان نمى روند، آن وقت روايت دارد كه يك چهار طاقه بنا كرد، ما هم حالا يك چهار طاقه درست مى كنيم دست روزگارى كه قبر امير المومنين را مثل نجف درست كرد، همان دست روزگار درست مى كند، كه همانجا در مجلس يادم هست 75 هزار تومان نقد گرفتم و 75 هزار تومان هم قول دادند در تهران بدهند كه آن زمان پول ارزش داشت و به هر حال پايه گذارى شد.

قبل از برگشتن من به ايران قضيه را به آقاى بروجردى از طرف سفارت ايران گزارش داده بودند و آقاى بروجردى هم كه واقعا عاشق اين قبيل كارها بود، تا من رسيدم فرمودند: كار شما خيلى قابل تقدير است و كار را شروع كنيد و هر وقت هم معطل شديد خودم كمكتان مى دهم و الحمدلله درست شد، بعدا كارها به عهده مرحوم آقاى شيخ نصرالله خلخالى گذاشته شد و از طرف آقاى بروجردى مامور اين كار شدند و حتى يادم هست كه مرحوم آقاى بروجردى به من گفتند: آقاى خلخالى در رابطه با كار حرم حضرت رقيه عليه السلام دوازده هزار تومان از من مى خواهد.

مسجد هامبورگ آلمان

حجه السلام و المسلمين ميرزا حسن نورى

حضرت آيت الله بروجردى ، بسيار بلند نظر بودند، يك وقت قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان ، مركزى براى نشر تعاليم اسلام ، ساخته شود. آقايانى را فرستادند كه در آنجا زمينى تهيه كنند. اين فرد، رفته بود و زمين خريدارى كرده بود، برخى به آيت الله بروجردى اطلاع داده بودند كه اين زمين خريدارى شده ، در موقعيت خوبى قرار ندارد، پائين شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامى كه شخص مامور خريد زمين برگشت و گزارشى از عملكردش ارايه داد، آيت الله بروجردى به ايشان فرمودند: شنيده ام زمينى خريدارى شده در موقعيت مناسبى قرار ندارد و اين براى جامعه اى كه ارزش را در زيباييهاى ظاهرى مى بيند صلاح نيست كه ما در چشم آنان حقير جلوه كنيم . مذاهب ديگرى در آنجا وجود دارد كه مراكز مذهبيشان ، از ساختمانهاى مجلل و زيبا برخوردار است ، از ماشينهاى خوب و زيبا استفاده مى كنند، از آنرو براى ما صلا ح نيست كه پائين تر از آنها جلوه كنيم . آن شخص (شايد به طعنه ) گفت : آقا! يعنى مى فرمائيد در بالاى شهر هامبورگ و در كنار دريا زمين تهيه كنيم ؟ آن جا خيلى گران است . ايشان فرمودند: بله ، در جاى مناسب تهيه كنيد، من هزينه اش را تامين مى كنم . شما تصور مى كنيد كه براى من زمين مى خريد! خير، اين مكان به نام امام زمان عليه السلام است و بايد در جاى آبرومندى باشد كه باعث تحقير مسلمانان نگردد.

………………………………………………………………………………………

1-بحار الانوار،ج 70، ص 4، روايت 2، باب 40.

2-بحارالانوار، ج 23، ص 233، باب 12.

 

 

 

پاسخی بگذارید