محمد محمدی اشتهاردی
پیشسخن
نخست باید دانست كه بین اسلام ناب و سیاست صحیح، پیوند ناگسستنی برقرار است، سیاست صحیح به معنای اصلاح امور خلق، اداره كارهای كشور، رعیتداری، و مردمداری است. سیاستمدار كسی است كه در كارهای سیاسی و امور مملكت، بصیر، كارآزموده و كارآمد باشد. سیاست صحیح اسلامی، همان سیاست معقول و فراگیری است كه براساس عدل و احسان و تدابیر هوشمندانه به دور از هرگونه تزویر و انحراف بوده، و در راستای اداره امور مردم در ابعاد گوناگون، با مصلحتاندیشیهای خردمندانه به حل و فصل امور بپردازد. تدوین و اجرای چنین سیاستی مبتنی بر تشكیل حكومت مقتدر اسلامی است، و مسئله امامت و به دنبال آن ولایت فقیه در اسلام بر همین اساس پیریزی شده است. با توجّه به این كه اگر ولایت و امامت نباشد، سایر مفاهیم اسلامی تحقق نمی یابد، و به فرموده امام باقر7:
وَ لَمْ ینادِ بِشَیءٍ كَما نُودِی بِالْوِلایةِ؛(1)
در اسلام، هیچ چیزی مانند ولایت و رهبری، مورد توجه قرار نگرفته است.
و در سخن دیگر، ولایت را برترین مفهوم اسلامی، و كلید و راهنمای سایر مفاهیم دانسته است.(2)
سیره عالمان بیدار و ربّانی همواره بر آن بوده است كه مسئله ناگسستنی پیوند دین و سیاست را به مردم اعلام كنند، و به عكس، استعمارگران و جهانخواران و اعوان و اذناب آنها مسئله لائیك و سكولاریزم، و حكومت منهای دین، و جدایی سیاست از دین را مطرح نموده، و با پافشاری عجیب میخواهند چنین القا كنند كه دین و سیاست، دو مقوله جدا از هم است و دین عبارت است از: مقداری مسائل اخلاقی و عبادی، كه باید در گوشه كلیساها و مساجد، در انزوا بماند.
حضرت امام خمینی1 پرچمدار پیوند دین و سیاست در قرن معاصر در این باره فرمود:
وَاللّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفی كردهاند.(3)
و در مورد دیگر فرمود:
یك دوره كتاب حدیث كه حدود پنجاه كتاب است، و همه احكام اسلام را در بردارد، سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، و مقداری از احكام مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه است.(4)
و نیز در جایی دیگر میفرماید:
حكومت در نظر مجتهد، فلسفه عملی تمامی فقه، در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حكومت، نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است… .(5)
آیةاللّه بروجردی در عرصه سیاست
پس از این اشاره كوتاه، گاهی این سؤال به ذهن میآید كه حضرت آیةاللّه العظمی حاج آقا حسین بروجردی1 كه به اقرار همه، مرجع كلّ بود، و از اعاظم مراجع و زعمای جهان تشیع به شمار میآمد، پیرامون دین و سیاست، چه نظری داشت؟ و در این راستا چگونه میاندیشید و چگونه عمل میكرد؟
با توجه به گفتار آنان كه با زندگی و سیره فكری و عملی آیةاللّه بروجردی1 رابطه نزدیك داشتند، و با خُلق و خوی او آشنا بودند، و همچنین با توجّه به تاریخ زندگی او در برخورد با حكومتهای جائر عصر خود، و گفتار و راهكارهایش، میتوان به این نتیجه رسید كه ایشان در امور سیاسی دخالت میكرد، و با توجّه به محدودیتها و شرایط زمان و مكان، در حدّ توان خود ـ بلكه گاهی بالاتر از این حد ـ به شئون سیاسی كشور، توجّه و نظارت داشت، و معتقد بود كه: دین خالص، از سیاست صحیح جدا نیست. مسئله ولایت فقیه را از نظر عقل و نقل از اركان قطعی فقه و كلام شیعی میدانست، و در مواردی كه برای اسلام و مسلمانان احساس خطر میكرد، با موضعگیری قاطع وارد صحنه میشد، و مخالفت خود را در برابر سلاطین جبّار عصر، رضاخان و پسرش محمدرضا اعلام مینمود، و با برخورد قاطع در برابر آنان، تا سرحدّ امكان از طغیان آنها جلوگیری میكرد، و با افشاگری خود، روش طاغوتی آنان را محكوم و تخطئه مینمود. این امور نشان دهنده آن است كه آیةاللّه بروجردی1 در مسائل گوناگون اجتماعی و سیاسی، حساس بود، و هشدارهای جدّی و پرصلابت او، حاكمان سلطهگر را یا متوقف میساخت، و یا به عقب نشینی كامل وادار مینمود.
نمونههای بسیاری از گنجینه سیره زندگی درخشان آیةاللّه العظمی بروجردی1، نمایانگر این مطلب است و هر كدام حاكی از اندیشه سیاسی و باور ایشان بر عدم جدایی دین از سیاست است. برای شفّاف شدن مسئله، نظر شما را به ذكر چند نمونه، و توضیح كوتاه بعد از ذكر هر نمونه، جلب میكنیم:
1. ولایت فقیه از نظر آیةاللّه بروجردی
موضوع ولایت فقیه یعنی برقراركردن حاكمیت و حكومت دینی، كه سمبل سیاست اسلامی و ركن ركین اسلام است و هرگز نمیتوان آن را از سیاست جدا نمود. آیةاللّه بروجردی در بحث ولایت فقیه، دارای تجزیه و تحلیل قاطع بود كه با توجّه به آن میتوان به روشنی اندیشه پیوند و آمیختگی سیاست و دین را از دیدگاه ایشان شناخت. متن گفتار ایشان در این راستا در چهار مقدّمه و یك نتیجه گیری خلاصه شده است:
1. در جامعه اسلامی اموری وجود دارد كه قطعاً از وظایف افراد خارج است؛ زیرا جزء امور عمومی و اجتماعی است و حفظ نظام به آن امور بستگی دارد؛ مانند قضاوت، سرپرستی اموال غایبان، و نابالغان، حفظ انتظامات داخلی كشور، حفاظت از مرزها، فرمان جهاد و دفاع و نظایر آن.
2. اسلام دینی سیاسی ـ اجتماعی است و احكام آن، تنها در عبادات خلاصه نمی شود؛ بلكه بیشتر احكام اسلام در زمینه كشورداری و تنظیم امور جامعه و تأمین افراد آن است؛ مانند حدود، قصاص، دیات و امور مالی كه موجب حفظ دولت اسلامی است.
3. سیاست و كشورداری، و نیز پاسداری از اجتماع انسانی، هیچ گاه در اسلام جدای از امور روحانی و شئون اسلامی نبوده است؛ بلكه زمام این امور را شخص پیامبر9 و علی(ع) خود به دست داشته و اداره میكردند، و یا به وسیله نایبان و نمایندگان خود كه به بلاد اسلامی اعزام میداشتند، به اجرا میگذاشتند.
4. از اعتقادات مذهبی ما شیعیان این است كه: پیامبر اسلام(ص) و امامان معصوم: امت را پس از دوران نبوّت و امامت، بیسرپرست و بدون زمامدار رها نكرده، حتی برای مسائل فردی و جزئی آنان نیز افرادی را از بزرگان اصحاب خود تعیین میكردند.
این شیوه به گواه قطعی تاریخ جزء سیره عملی پیشوایان معصوم: حتی در حال حیات خودشان بوده است، تا چه رسد برای زمان بعد از خودشان (دوران غیبت).
با توجّه به این مقدّمات، فقیهان عادل جامعالشرایط همان افرادیاند كه از سوی امامان معصوم: برای مراجعه مردم به آنان در عصر غیبت، تعیین شدهاند؛ زیرا امامان معصوم: یا برای مردم در عصر غیبت، فرد یا افرادی را منصوب نكردهاند كه دیدیم به گواهی عقل و نقل مردود است، و یا افرادی غیر فقیه را منصوب كردهاند كه این نیز به حكم عقل باطل میباشد و كسی هم آن را نگفته است؛ زیرا عقل حكم میكند كه باید كسی كه متخصّص امور دینی و كارشناس مسائل اسلامی است، برای چنین منصب مهمی برگزیده شود، نه غیر متخصّص. و یا این كه باید بگوییم امامان معصوم: فقها را منصوب كردهاند كه در این صورت، مطلوب ثابت میشود.(6)
شایان توجّه است كه وقتی آیةاللّه بروجردی (در سالهای 1330ش به بعد) به ساختن مسجد اعظم قم مشغول شدند، در كنار مرقد مطهّر حضرت معصومه3 مقبرههایی وجود داشت كه میبایست خراب میشد تا ضمیمه مسجد گردد، آقای بروجردی دستور تخریب آن مقبرهها را صادر كردند. آیةاللّه شیخ مرتضی حائری (فرزند ارشد آیةاللّه العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری) به محضر آیةاللّه بروجردی1 رسید و از ایشان پرسید: شما برای فقیه چه سمتی قائل هستید كه دستور تخریب این مقبرهها را دادهاید؟
آقای بروجردی در پاسخ فرمود: ما فقیه را در قدرت و اختیار تالی تلو (جانشین بسیار نزدیك) امام معصوم(ع) میدانیم.(7)
2. برخورد با رضاخان
آیةاللّه بروجردی1 در عصر رضاخان، در موارد متعدد در امور سیاسی دخالت نموده، و به عنوان وظیفه شرعی، به اعمال غیراسلامی رضاخان اعتراض مینمود و گاهی برخورد شدید میكرد؛ به عنوان نمونه، در ماجرای كشف حجاب كه از سوی رضاخان، اجباری شد، مراجع و علما اعتراض شدید كردند، از جمله مرحوم آیةاللّه حاج آقا حسین قمی از مشهد به تهران آمد، و در شهر ری كنار مرقد مطهّر حضرت عبدالعظیم(ع) در باغ سراجالملك با جمعی متحصّن شد و سپس این تحصّن به محاصره دژخیمان رضاخانی درآمد، آیةاللّه قمی خواستههایی داشت كه از جمله آنها لغو كشف حجاب اجباری بود. چند نفر از علمای قم به بروجرد سفر كرده، و از آیةاللّه بروجردی خواستند تا برای كمك به متحصّنان به تهران سفر كند.
آیةاللّه بروجردی تصمیم گرفت نخست به وسیله تلگراف، اعتراض خود را به دولت وقت اعلام دارد، اتفاقاً این تلگراف اثر گذاشت، و در هیئت دولت چنین گفته شد:
اگر آیةاللّه بروجردی به تهران بیاید، امنیت لرستان به هم میخورد، بهتر است در مورد خواستههای آیةاللّه حاج آقا حسین قمی هر چه زودتر موافقت شود.(8)
نمونه دیگر این كه، آیةاللّه العظمی بروجردی1 در قم در یكی از جلسات كه علمای برجسته نیز حضور داشتند، ماجرای كشف حجاب رضاخانی را به زبان آورد و در حالی كه سخت ناراحت و پریشان بود، فرمود:
آن زمان كه كشف حجاب شد، من تصمیم گرفتم قیام كنم تا در این راه كشته شده و به مقام شهادت نایل شوم؛ ولی اصحاب مانع شدند و گفتند: وجود شما برای اسلام مهم است، و با این حرف نگذاشتند قیام كنم، اینك متأسفّم كه چرا قیام نكردم.
در آن جلسه بعضی برای آرامش خاطر آقای بروجردی سخن گفتند؛ ولی آقا همچنان ناآرام بود، تا این كه سید محمدرضا گلپایگانی1 كه در آن جلسه حضور داشت، به آقا گفت:
آیا شما این حدیث را صحیح میدانید كه امام(ع) فرمود: «مِدادُ الْعُلَماءِ أفْضَلُ مِنْ دِماءِ الشُهداءِ؛ مركّب قلم علما (در میزان عمل در قیامت) برتر از خونهای شهیدان است؟»
آقای بروجردی فرمود: بله صحیح است.
آقای گلپایگانی فرمود:
شما كتاب جامع احادیث الشیعه را تألیف نمودهاید، بنابراین به اجر بالاتر از اجر شهادت خواهید رسید.
در این هنگام حال آقای بروجردی1 بهتر شد و فرمودند:
امید من هم به همین است.(9)
این ماجرا بیانگر آن است كه آقای بروجردی1 برای مبارزه با طاغوت، و جلوگیری از فساد، حاضر بوده قیام كند و تا سرحدّ شهادت به قیام خود ادامه دهد. و نیز دلیل بر آن است كه ایشان با بینش سیاسی قوی، بر اوضاع نظارت میكرده، و در عرصه سیاست، حضوری فعّال داشته است.
مینویسند: رضاخان از عملكرد آیةاللّه بروجردی خیلی عصبانی بود. از ترس قیام مردم لرستان نمیتوانست كاری كند؛ ولی به دنبال فرصت میگشت تا خاطر آن بزرگمرد را برنجاند؛ در یكی از موارد به مأموران دستور داده بود كه آقای بروجردی را هنگام رفتن به عتبات یا بازگشت از آنجا حدود بیست دقیقه در گمرك خسروی میان آفتاب نگه دارند و معطّل كنند.(10)
3. برخورد در برابر محمدرضا پهلوی
آیةاللّه العظمی بروجردی در برابر سلطنت محمدرضا پهلوی، هرگز با او سازش نكرد؛ بلكه به عنوان نهی از منكر همواره در مقاطع مختلف با او برخورد میكرد. به گونهای كه شاه در كارهای خود، همواره آقای بروجردی را سدّ راه خود میدانست، و از ترس ایشان، از انجام بسیاری از مفاسد صرفنظر میكرد؛ به عنوان نمونه، یكی از ماجراها كه نشان دهنده دخالت آقای بروجردی در سیاست است، ماجرای سید علیاكبر برقعی است كه در دی ماه سال 1331 شمسی در كنگره جهانی تودهایها كه از طرف شوروی سابق در وین برگزار شده بود، شركت نمود، و پس از بازگشت به قم جمعی اطراف او را گرفتند و شعار كمونیستی میدادند، جمعی از طلاب و مردم متدین با آنها درگیر شدند، مأموران دولتی برای متفرق ساختن مردم تیراندازی نموده و عدهای كشته و زخمی گشتند.
آیةاللّه بروجردی هم در برابر برقعی، سخت موضع گرفت، و دولت را مجبور كرد كه او را از قم به یزد تبعید نمود، و هم به دولت اعتراض شدید نمود كه چرا با خشونت و تیراندازی، عدهای را زخمی و یا كشته است. به دنبال اعتراض شدید آقای بروجردی، دولت وقت مجبور شد تا رئیس شهربانی قم و فرماندار و دادستان و مسبّبان دیگر واقعه را از قم اخراج نمایند.(11)
مورد دیگر ماجرای فداییان اسلام است كه در این ماجرا آیةاللّه سید ابوالقاسم كاشانی (وفات یافته سال 1340 ش) از سوی رژیم پهلوی دستگیر شد، و اقرار كرد كه فداییان اسلام به دستور من «رزمآرا» نخست وزیر وقت را كشتهاند. رژیم میخواست آیةاللّه كاشانی را محاكمه كند، آیةاللّه العظمی بروجردی1 براساس این كه حكم فقیه عادل را نافذ میدانست، دخالت نموده و از محاكمه ایشان جلوگیری نمود. در دادگاه فرمایشی شاه گفته بودند كه: محاكمه میكنیم؛ ولی مجازات نمیكنیم. باز هم آیةاللّه بروجردی راضی نشده بودند. روی همین اقدام، هنگامی كه آیةاللّه كاشانی آزاد شد، در ضمن تلگرافی به آیةاللّه بروجردی، از ایشان تشكر نمود.(12)
در ورق دیگر تاریخ میخوانیم: عكسهایی توسط دانشجویان به دست آیةاللّه بروجردی1 رسیده بود كه نشان میداد شاه و همسرش در اروپا با زنان و مردان خارجی در استخر با وضع زنندهای شنا میكنند، آقای بروجردی بسیار ناراحت شد به طوری كه از شاه قهر كرد. شاه در یكی از سفرها به قم آمد و وارد حرم شد، به امید آن كه در آنجا با آقای بروجردی ملاقات كند. به تولیت میگوید:
آقا در حرم هستند؟
تولیت میگوید:
نه، همین امروز به خارج شهر رفتهاند.
شاه در برابر قهر آقای بروجردی، سرافكنده شده، بیآنكه به زیارت مرقد حضرت معصومه(س) برود، یا زیارت را تمام كند، از درِ دیگر حرم، خارج شد و رفت كه رفت و دیگر تا آخر عمر نتوانست با آقای بروجردی تماس داشته باشد.(13)
مورد دیگر این كه، شاه میخواست با یك دختر ایتالیایی مسیحی ازدواج كند، درباریان میخواستند فتوای جواز چنین ازدواجی را از آیةاللّه بروجردی بگیرند، ایشان با این كه برخلاف قول مشهور علما، ازدواج دایم با اهل كتاب را جایز میدانست، در پاسخ استفتای آنها چنین نوشت:
مشهور بین اعاظم فقهای امامیه، حرمت ازدواج دایم با كتابیه (زن مسیحی، یهودی یا مجوسی) است.(14)
به این ترتیب آن مرجع بزرگ كه ازدواج رئیس كشور اسلامی را با یك زن غیرمسلمان، به صلاح جامعه اسلامی نمیدانست، و به پیآمدهای شوم آن توجه داشت، به گونهای پاسخ داد تا طاغوتیان از فتوای او سوء استفاده نكنند، و مصالح جامعه اسلامی را به خطر نیندازند.
در ماجرای نفوذ عجیب بهائیان كه دستهای استعمار به خصوص آمریكا به آن دامن میزد، به گونهای كه با ورود دكتر ایادی بهائی به عنوان دكتر مخصوص شاه به دربار، و نفوذ سریع و گسترده بهائیان در رأس مملكت، آیةاللّه بروجردی1 احساس خطر شدید كرد. او با آن دید وسیع و ژرف خود میدید كه استكبار جهانی به سركردگی آمریكا میخواهد به وسیله بابیان و بهائیان، رگ و ریشه كشور اسلامی را به دست گیرد، در این مورد اقدام و قیام جدّی كرد، و به خطیب توانا آقای محمدتقی فلسفی1 و سایر وعّاظ و علما دستور داد به افشاگری بپردازند، آقای بروجردی در مصاحبهای در روزنامه كیهان، نظریات خود را در سه ماده زیر ابراز نمود:
1. باید نظم و آرامش در سراسر كشور برقرار شود؛
2. باید حظیرة القدس (معبد بهائیان) را ویران نمود، و ساختمان جدید در تصرّف انجمن خیریه باشد؛
3. باید كلّیه بهائیان از ادارات دولتی و بنگاههای ملی، هرچه زودتر طرد شوند، و دولت از مجلسین (مجلس شورای ملی و سنا) بخواهد كه طرحی از مجلس بگذرانند كه تمام بهائیان از كشور خارج شوند.(15)
اقدامات و اعتراضات شدید آیةاللّه بروجردی، موجب جنبوجوش گستردهای در كشور، به خصوص در سطح بالا شد. كار به جایی رسید كه دولت وقت ناگزیر شد به عنوان این كه فرقه ضالّه بهائیت، امنیت كشور را به خطر انداختهاند، برای آرام كردن مردم، حظیرة القدس را اشغال كند، و اسناد و مدارك آنها را ضبط نموده و غیرقانونی بودن آنها را اعلام نماید. بر همین اساس فرمانداری نظامی تهران، برای پایان دادن غائله، به تخریب گنبد حظیرة القدس پرداخت.
البته بعدها در روند جلوگیری از نفوذ بهائیان، وقفهای حاصل شد، آیةاللّه بروجردی از این وقفه بسیار ناراحت گردید، و در فرصتهای مختلف اعتراض و نارضایتی شدید خود را از رژیم شاه ابراز مینمود.(16)
از گفتنیهای در این زمینه این كه: در اطراف یزد، یك نفر بهائی به دست یك مسلمان كشته شد، دادگاهِ رژیم، آن مسلمان را به اعدام محكوم و تصمیم گرفت كه حكم را در روز نیمه شعبان در یزد اجرا كند. روز چهاردهم شعبان این خبر به آقای بروجردی رسید، ایشان بسیار ناراحت شدند. یكی از علما از علت ناراحتی او پرسید، در پاسخ فرمود:
مگر نمیدانی آبروی اسلام در خطر است، امروز به ما چنین خبری رسیده است كه مسلمانی را میخواهند به جرم كشتن یك نفر بهائی، [روز] نیمه شعبان در شهر یزد اعدام كنند!
سرانجام آقای بروجردی افرادی به دربار فرستاد، اقدامی هشدار دهنده نمود، و در نتیجه اعدام آن فرد مسلمان به تأخیر افتاد، و سپس اقدامهای دیگر آقای بروجردی، باعث شد كه آن مسلمان به طور كلّی تبرئه گردید.(17)
آیةاللّه بروجردی1 غائله بهائیان را كه در رأس مسائل سیاسی روز بود، به طور جدّی دنبال میكرد، و در این مسیر به نتایجی رسید؛ ولی آنگونه كه میخواست انجام نشد. از این رو، نارضایتی و اعتراض شدید، بلكه تنفّر خود را به دستگاه حاكمه و رژیم شاه ابراز داشت، تا آن جا كه شاه، تیمسار بختیار ـ كه سپهبد معروف رژیم بود و در آن وقت رئیس فرمانداری نظامی تهران به شمار میآمد ـ را در روز عید غدیر به محضر آیةاللّه بروجردی فرستاد، تا به آقا این پیام را برساند كه:
نمیتوان جلوِ بهائیها را گرفت؛ زیرا قوانین و الزامات بینالمللی به ما فشار میآورند كه به آنها كار نداشته باشید… .
وقتی كه بختیار وارد مجلس شد، در كنار آیةاللّه بروجردی، روی پله كوچكی نشست و كلاهش را برداشت و دست ایشان را بوسید، آقای بروجردی تا او را دید، ناراحت شد و رویش را از او برگردانید، بختیار كمی عقب رفت تا جایی بیابد و بنشیند، آقای بروجردی به پشت سر نگاه كرد، او را دید با عصبانیت و تندی فرمود: بنشین زمین! بختیار نیز بیدرنگ نشست.(17)
این عكسالعمل آقای بروجردی در تحقیر بختیار، یك نوع اظهار بیزاری از رژیم شاه و هشداری به آن رژیم بود، كه دین را ملعبه استعمارگران و هوسهای نفسانی قرار ندهد.
نمونه دیگر از اندیشه سیاسی آیةاللّه العظمی بروجردی1 و دخالت او در سیاست این كه گاهی بعضی از سران رژیم شاه، برای مذاكره درباره پارهای از امور، به محضر آیةاللّه بروجردی میآمدند، حضرت آیةاللّه بروجردی در امور مهم سیاسی با امام خمینی1 مشورت و تبادل نظر میكرد، گاهی نیز از ایشان دعوت به عمل میآورد تا به طور مستقیم از جانب ایشان با نماینده دولت مذاكره نمایند. در یكی از موارد رژیم میخواست یكی از مواد قانون اساسی را تغییر دهد، برای جلب موافقت آیةاللّه بروجردی1 دكتر منوچهر اقبال(19) را به محضر ایشان فرستاد. آیةاللّه بروجردی از امام خمینی خواست تا با دكتر اقبال گفتوگو كند. امام خمینی با دكتر اقبال به گفتوگو نشست و سرانجام با لحنی قاطع فرمود:
ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلی در قانون اساسی را نمیدهیم؛ زیرا این گونه تغییر، افتتاحیهای جهت دستبرد اساسی به قوانین موضوعه این كشور خواهد شد، و به دولت فرصت خواهد داد كه هر وقت هرطور كه سیاست و منافع او اقتضا كند، در قانون اساسی دست ببرد… .
امام به نمایندگی از آیةاللّه بروجردی1 به این صورت توطئه رژیم را از دستبرد به قانون اساسی، خنثی نمود.(20)
4. موضعگیری شدید آقای بروجردی در برابر انقلاب سفید شاه
سالهای آخر عمر آیةاللّه بروجردی بود، شاه طبق دستور اربابش آمریكا میخواست لوایح ششگانه، از جمله اصلاحات ارضی را به تصویب مجلس برساند كه بعدها به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم، از آن یاد شد. شاه افراد مختلفی را برای كسب موافقت آیةاللّه بروجردی1 به محضر ایشان میفرستاد؛ ولی آقای بروجردی با كمال صلابت و قاطعیت درخواست شاه را رد میكرد.
آیةاللّه جعفری همدانی در این باره مینویسد:
روزی شاه، قائم مقام رشتی و صدرالاشراف را نزد آیةاللّه بروجردی فرستاد، آنها نزد آقاآمدند، ضمن توضیح لوایح ششگانه، از قول شاه به آقای بروجردی گفتند: دخالت در این امور در شأن شما نیست، بهتر است در این ماجرا وارد نشوید. آقای بروجردی در پاسخ فرمود: به شاه بگویید كاری نكنید كه عصایم را بردارم، و عمامهام را بر سر بگذارم و تاج و تختت را ویران كنم.(21)
آیةاللّه سید حسین بُدَلا در ضمن مصاحبهای گوید:
… شاه برای آیةاللّه بروجردی1 نامهای به این مضمون نوشته بود؛ اصلاحات ارضی در ممالك اسلامی مانند: تركیه، پاكستان و… انجام گرفته است… مصالح كشور را باید رعایت نمود، ما دستور دادیم كه قانون اصلاحات ارضی، مثل سایر ممالك اسلامی اجرا شود.
آیةاللّه بروجردی در جواب نامه شاه چنین نوشت:
شما میگویید قانون اصلاحات در سایر ممالك اسلامی اجرا شده است، آن ممالك اوّل جمهوری شدند، بعد اصلاحات ارضی اجرا شد.(22)
بر همین اساس تا آقای بروجردی در قید حیات بود، شاه نتوانست به اصطلاح انقلاب سفید خود را ارائه دهد و به آن جامه عمل بپوشد، چنانكه خود او در مقدّمه كتاب انقلاب سفید به این مضمون مینویسد:
ما میخواستیم این انقلاب و اصلاحات را قبلاً شروع كنیم؛ ولی یك مقام غیر مسئول مانع سر راه ما بود، این مانع برداشته شد، و اینك آن را اجرا میسازیم.
منظور شاه از «مقام غیر مسئول»، حضرت آیةاللّه العظمی بروجردی1 بود، كه پس از رحلت ایشان، چندان طول نكشید كه شاه لوایح ششگانه خود را تحت عنوان انقلاب شاه و مردم و انقلاب سفید، ارائه نمود و در اجرای آن پافشاری سرسختی كرد.
اینها همه دلیل روشنی است كه حكایت از پویایی اندیشه سیاسی آیةاللّه بروجردی1 میكند، و بیانگر آن است كه ایشان با موضعگیری قاطع، در امور سیاسی دخالت نموده و سدّ راه محكمی بر سر راه طاغوتیان بود. و به گفته یكی از علما و اصحاب نزدیك آیةاللّه بروجردی1 در ماجرای تقسیم اراضی، وقتی كه آقای بروجردی باخبر شد كه شاه میخواهد چنین برنامهای را پیاده كند، فرمود:
اگر اینها میخواهند این كار را انجام دهند، گذرنامه مرا آماده كنند تا من از این كشور بیرون بروم.(23)
این هشدارهای آقای بروجردی نشان دهنده دخالت آشكار او در امور اجتماعی و سیاسی، برای حفظ كیان اسلام، از دستبرد اجانب بود.
نتیجه و جمعبندی
از مطالب و نمونههای فوق كه اندكی از دهها نمونه دیگر از دخالت فكری و عملی آیةاللّه بروجردی1 در امور سیاسی و شئون اجتماعی است، چنین نتیجه میگیریم كه آن مرجع كلّ نیز سیاست صحیح را از اسلام ناب، هرگز جدا نمیدانست، و مسائل سیاسی را با فكری باز و پویا دنبال مینمود، و با توجّه به شرایط زمان و مكان، و مقایسه دو قانون اهم و مهم، در فكر و عمل، خط بطلان بر تز جدایی دین از سیاست كشید و با اقدامات مهم سیاسی، بسیاری از مشكلات دینی و اجتماعی مردم را حل و فصل نمود. ملاقاتها و حمایتهای ایشان از آیةاللّه سید ابوالقاسم كاشانی كه در آن عصر، رادمرد بزرگ سیاسی دینی، و سمبل سیاست اسلامی بود، نیز دلیل روشن دیگری بر صحّه گذاشتن به مشروعیت و لزوم كارهای سیاسی و دخالت در سیاست برای دفاع از دین است.
…………………………………………………………………….
1 . محمد بن یعقوب كلینی، اصول کافی، ج2، ص18.
2 . محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص 67.
3 .صحیفه نور ، ج11، ص 65 (سخنرانی امام1 در تاریخ 21/1/1343 ش در مسجد اعظم قم).
4 . صحیفه نور، ج21، ص 98.
5 . کیهان، 8/3/72.
6 .البدر الزاهر ، تقریرات درس آیةاللّه بروجردی، ص 50 – 58 .
7 . مجلّه حوزه، ش27، سال 1367 (مصاحبه حضرت آیةاللّه حسین نوری).
8 . مجلّه حوزه، ش 43 ـ 44، ص 54 (به نقل از: مرحوم آیةاللّه سید محمد باقر سلطانی).
9 . الگوی زعامت، ص110 (به نقل از: آیةاللّه شبیری زنجانی) با اقتباس.
10 .زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع،آیت الله بروجردی ، ص 409.
11 . محمد رازی، آثار الحجّه، ج 2، ص 31، با اقتباس.
12 . نقل از: اصحاب آیةاللّه بروجردی.
13 . علی دوانی، زندگانی زعیم عالم تشیّع، آیة الله بروجردی، ص410 – 411، با اقتباس.
14 . به نقل از: آیةاللّه لطفاللّه صافی «مدّ ظلّه».
15 .کیهان ، 20/2/1334، ش 3575.
16 . علی دوانی، زندگانی زعیم عالم تشیّع، آیة الله بروجردی، ص355 ـ 361، با اقتباس.
17 . مجلّه حوزه ، ش 43 ـ 44، ص142، با اقتباس.
18 . خاطرات فلسفی ، ص200 ـ 201، با اقتباس.
19 . دكتر اقبال از افراد مقرّب و مورد اعتماد شاه بود، در سال 1336 شمسی به نخست وزیری رسید، و در سال 42 مدیر عامل شركت ملی نفت گردید و تا پایان عمر (1356) در همین سمت باقی بود.
20 . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج1، ص102.
21 . مجلّه حوزه ، ش 43 ـ 44، ص49.
22 .همان ، ص 101 ـ 102، با اقتباس.
23 . نقل از: آیةاللّه شیخ مجتبی اراكی.