شرح حال آيتالله حاج سيد حسن فريد اراكى (ره) (1)
جد اعلاى آيتالله فريد «مرحوم ميرعلى محمدبن فخرالدين بن هادى بن تاجالدين بن محمدبن حيدربن محمد المكى بن غياث الدين بن معصوم بن تاجالدين بن رضىالدين بن على بن رضاء (ضياء) الدين بن محمدبن رضىالدين بن محمد بن فخرالدين بن محمدبن زيدبن الداعى بن زيدبن على بن حسين بنحسن الافطس بن على اصغر بن عمر الاشرف بن الامام الهمام زين العابدين على بن الحسين الشهيدبن على بن ابى طالب – صلوات الله و سلامه عليهم – مىباشد. (2)
از مرحوم ميرعلى محمد، دو پسر به نام سيدمحمد و سيداحمد (و بنا بر آنچه در يكى از شجره نامههاى اين خاندان ديده شده چهار پسر، سومى و چهارمى به نام سيديحيى و سيدهادى) به جامانده است.
مرحوم سيدمحمد و سيداحمد از علما و روحانيون بزرگ شهر اراك و به تقوا و زهد و بزرگوارى معروف بودهاند.
از مرحوم سيدمحمد پنج پسر و از مرحوم سيداحمد ده پسر به جا ماند:
1. ميرزا ابوالقاسم; 2. آقا سيد شفيع; 3. آقا سيد اصغر; 4. آقا سيد جليل; 5.آقا سيد على; 6. ميرزا معصوم; 7. ميرزا محمدحسين; 8. آقا سيدجواد; 9.آقا سيد مرتضى; 10. آقا سيد على اكبر.
از مرحوم سيد شفيع سه پسر به جا مانده است: 1. آيتالله حاج آقانورالدين (شخصيت معروف اراك) ; 2. آقا سيد داود; 3. آقا سيد روح الله.
از مرحوم ميرزا ابوالقاسم چهار پسر به جاماند:
1. آيت الله حاج آقا محسن اراكى; 2. حاج آقا نعمت الله; 3. حاج آقا جمال; 4. آقا سيدضياء الدين.
مرحوم محدث قمى در باره آيتالله حاج آقا محسن چنين مىنويسد:
السيد الجليل و الفاضل النبيل عالم بالعلوم العقلية وله ايضا المام بالعلوم الشرعية مروج لعلماء المعقول وله آثار فى ترويج العلم و العلماء منها مدرسة حسنة بناها فى بلده و عين لها اوقافا وكان من السادات الاشراف الاجلاه فى عصرنا و كان من تلامذة حجة الاسلام الحاج ملااسدالله البروجردى وله اولاد عدة فضلاء علماء لهم المساعى الخيرية. (3)
از مرحوم آيتالله حاج آقا محسن ده پسر به جاماند:
1. حاج سيداحمد; 2. حاج آقا مصطفى; 3. حاج ميرزا محمود; 4. حاج آقا بزرگ (آقاسيدابوالقاسم) ; 5. حاج ميرزا شمسالدين; 6. حاج آقا ابراهيم; 7.حاج آقا اسمعيل; 8. حاج آقا مهدى; 9. آقا امين پورمحسن; 10. آقاى حسين خاكباز.
مؤلف كتاب نورمبين در باره حاج آقا مصطفى چنين مىنويسد:
در بين پسران مرحوم حاج آقامحسن حاج آقا مصطفى به فضل و دقت در حل مسايل معروف مىباشد. ولادت ايشان چنانچه خود مكرر مىگفتبه سال 1293 در بلده اراك واقع شده است. تحصيلات ابتدايى خود را در اراك شروع كرد و براى تكميل آن، دو سفر به نجف اشرف مهاجرت نموده و از حوزه هاى درسى آخوند ملامحمد كاظم خراسانى، شريعت اصفهانى بهرهاى بسزا برداشته و حتى در حوزه درس آخوند خراسانى مقرر دروس آن مرحوم بوده است. افاضل طلاب آن جامعه بزرگ علمى، ايشان را در رديف افاضل به شمار مىآوردند. ايشان در معقول شاگرد شيخ احمد شيرازى بوده است. (4)
از مرحوم حاج آقا مصطفى هفت پسر به جاماند:
1. آيتالله حاجآقا حسن فريد; 2. آقاجعفر محسنى; 3. آقايحيى محسنى; 4.آقا رضى محسنى; 5. آقاتقى محسنى; 6. آقاى دكتر ابوالفضل محسنى; 7. آقا رضا محسنى.
آيةالله حاج آقا حسن فريد در سال 1319 ق متولد شده و تحصيلات ابتدايى خود را در اراك تمام كرده و سپس براى استفاده از حوزه درس مرحوم آية الله العظمى آقاى حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى به قم آمدند و از محضر اين استاد بزرگ حداكثر بهره بردارى را نموده و در سال 1350 به اراك برگشتند و تقريبا سى سال در اراك بودند وبه بحثهاى علمى اشتغال داشتند تا اين كه در سال 1380 ق دو باره به حوزه علميه قم مراجعت كرده و حوزه درسى تشكيل دادند و تا آخر عمرشان در اين حوزه مقدسه به بحث هاى علمى (فقه، اصول، تفسير، اخلاق) اشتغال داشتند.
كسانى كه با حوزه درس و مجالس ايشان آشنايى داشتهاند به خوبى مىدانند كه در سالهاى اخير يكى از پر استفادهترين حوزههاى تدريس قم، حوزه درس ايشان بود.
آن مرحوم به بحثهاى علمى عشق مىورزيد و كمتر ديده مىشد كه در مجلسى باشند و به بحث علمى مشغول نباشند. همچنين به تشويق اهل علم و محصلين علوم دينى بويژه كسانى كه تشخيص مىداد استعداد ترقى علمى دارند، علاقهمند بودند. به همين جهت در مواقع مناسب آنان را به جديت در تحصيل سفارش مىكردند.
آن مرحوم علاوه بر فقه و اصول، درس تفسير و اخلاق هم داشتند و بسيارى از فضلا از اين جلسات هم مستفيض مىشدند.
ايشان مكرر اين شعر را خطاب به آقايان اهل علم مىخوانند:
من نمىگويم سمندر باش يا پروانه باش چون به فكر سوختن افتادهاى مردانه باش
و راستى مىتوان گفتخود ايشان مردانه در اين راه قدم گذارده و از ماديات و محبتبه دنيا چشم پوشيده بودند.
آن مرحوم علاقه و محبت زيادى به اهل بيت عصمت و طهارتعليهم السلام داشت.
از ايشان نوشتههايى به صورت يادداشت باقى مانده كه قسمتى از آنها به نام تفسير سوره حمد چاپ شده است.
آن مرحوم كتابخانه مجهزى داشت كه طبق وصيت ايشان كتابهاى چاپى (حدود دو هزار جلد بود) به كتابخانه مسجد اعظم قم داده شد و كتابهاى خطى آن به كتابخانه آستان قدس رضوى داده شد.
از مرحوم آيتالله فريد دو فرزند، دكتر حسين فريد محسنى و صبيه ايشان به جا مانده است. آيتالله فريد در ربيع الثانى سال 1391 قمرى در 72 سالگى در تهران از دنيا رفتند. به محض اين كه خبر فوت ايشان به قم رسيد، حوزه علميه قم به احترام آن شخصيت بزرگ تعطيل و مجالس مهمى به نام ايشان برپا شد.
آن مرحوم در قبرستان وادىالسلام نجف اشرف، در مقبره پدرشان به خاك سپرده شدند – رحمة الله عليه –
شرح حال حضرت آيت الله حاج آقا محمد مقدس (اصفهانى – ره) (5)
عالم فاضل، فقيه جليل القدر، حاج آقا محمد مشهور به مقدس از علماى روحانى و بزرگوار اصفهان بود كه عمر خود را به كسب علم و دانش و فضيلت در كمال نيك نامى و پاكدامنى گذرانيد. در محله بيدآباد اصفهان منزل داشت و اهالى محل نسبتبه ايشان ارادتى خالص و محبتى وافر داشتند. در مدرسه ميرزا مهدى (سرجوى باباحسن در بيدآباد) اقامه جماعت مىكرد و وعظ مىنمود و در تعظيم شعائر مذهبى و ارشاد خلق كوشا بود. در اين اواخر مدتى بيش از ده سال در حوزه علمى قم به سر مىبرد و از خواص مرحوم آية الله آقاى حاج آقاحسين بروجردى – عطرالله مضجعه – شمرده مىشد و مورد علاقه شديد آن مرحوم بود. در حوزه قم تدريس مىكرد و از محصلين اصفهانى تفقد و دستگيرى مىنمود و در حل مشكلات آنان سعى وافى مبذول مىداشت. در خلال اين مدت هرگاه به اصفهان مىآمد تنها با كتابخانه شخصى خود سر و كار داشت و چون از جوانى علاقهمند به آثار علمى بود، تدريجا كتابخانهاى مهم مشتمل بر انواع كتب و مجلات علمى ترتيب داده بود كه تعداد آنها به بيش از دو هزار جلد (خطى و چاپى، فارسى و عربى) مىرسيد. حسب الوصية خود ايشان پس از فوت تحت نظر مرحوم آيةالله بروجردى تماما به قم منتقل و به كتابخانه مسجد اعظم اهدا شده تا مورد استفاده اهل علم و محصلين آن سامان قرار گيرد.
مرحوم مقدس در حوزههاى علمى اصفهان، نجف و قم نزد علماى بزرگ و مراجع نامى تحصيل كرده بود و از جمعى اجازه داشت و تقريرات درس اساتيد خود را مفصل و مبسوط نگاشته اند. مجموع آثار قلمى كه از آن مرحوم به جامانده محفوظ و مضبوط مىباشد.
مؤلف، خود زير عنوان شيعه، ص 447 كتاب الاوائل شرحى در باره خاندان اصيل و شريف مقدس نگاشتهاند و از والد ماجدش چنين ياد كرده كه:
وى مرحوم سيد سند، سيد عبدالحسين مقدس، فرزند سيد سند، سيدحسن مقدس، فرزند سيد سند، حاج سيدابراهيم حسينى سبزوارى بوده، و فرموده كه جد اعلايشان حاج سيدابراهيم مذكور، در سبزوار به دنيا آمده و مدتى به شهر ساوه رفته و از آن جا به اصفهان آمده و در اين شهر وفات يافته است.
همچنين در آن جا فرموده كه:
والدهاش كه در نوزدهم جمادى الآخره 1369 وفات يافته، دختر مرحوم سيد سند، حجةالاسلام آقا سيد على مقدس برادر آقا سيد حسن بن الحاج سيد ابراهيم مذكور بوده، و زوجه آقا سيد على مذكور، دختر مرحوم حجةالاسلام ملاصالح جويبارى اصفهانى از احفاد عالم جليل، ملامحمد سراب بوده، و مادر آقا سيدعلى و آسيد حسن، سيده عالمه صالحه «بيگم» خواهر سيد سند، عالم مجتهد شهير، آقا سيد محمد شهشهانى بوده است.
خلاصه مؤلف داراى شرافتحسب و نسب و جامع فضايل و كمالات علمى و عملى صورى و معنوى بود و پس از سپرى نمودن هفتاد و سه سال از عمر پرافتخار خود، عاقبت در روز پنجشنبه يازدهم ربيع الاول يك هزار و سى صد و هفتاد وهشت قمرى برابر با مهرماه 1337 شمسى در بيمارستان رحيم زاده اصفهان وفات يافت و در تكيهاى كه به نام آن مرحوم (جنب تكيه گلزار) در تخت پولاد بنا شده مدفون گرديد. تشييع عظيم و مجالس ترحيم متعددى كه در فوت آن مرحوم منعقد شد، حاكى از تاثر عميق اهالى اصفهان بود. رحمه الله تعالى رحمة واسعة.
يكى از آثار مرحوم مقدس اصفهانى، كتاب ارزنده الاوائل مىباشد كه چاپ شده است.
پىنوشت:
1) اين شرح، در آغاز تفسير سوره حمد ايشان چاپ شده است.
2) اين شجره نامهدر صفحه اول كتاب درر مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى مؤسس حوزه علميه قم و كتاب نورمبين چاپ شده است.
3) فوائد الرضوية، ص 375.
4) نورمبين، ص 11. اين كتاب سفرنامه آيةالله حاج آقا نورالدين اراكى است كه در اراك چاپ شده و بسيار خواندنى است.
5) اين شرح حال از مقدمه كتاب «الاوائل» تاليف آية الله آقا محمدمقدس اصفهانى اخذ شده است. مقدمه مذكور به قلم مصحح كتاب، حجةالاسلام والمسلمين آقاى سيدمحمدعلى روضاتى مىباشد.
كارنامه درخشان حاجى خاور (محمد رمضانى)
كورش نوروز مرادى
يكى ديگر از اهدا كنندگان مهم كتابخانه مسجد اعظم، مرحوم حاج محمد رمضانى است. اين خيره نيك انديش، حدود چهل هزار جلد كتاب چاپى و بيش از دو هزار جلد كتاب خطى به كتابخانه مسجد اعظم اهدا كرده است. شرح حال حاضر، به زندگانى و خدمات علمى و فرهنگى اين انسان بزرگوار و فرهنگ دوست مىپردازد.
پيام حوزه
در زمزمههاى انقلاب مشروطه، فرزندى از خاندان حاج رمضانعلى (تاجر كاشانى) به دنيا آمد كه بعدها آفتاب فروزان عرصه نشر، روزنامه نگارى، كتابشناسى و كتابدارى در ايران شد. پدر حاج محمد رمضانى، ميرزا علىاصغر كتابفروش، (كتابفروش سراى كتاب فروشىها واقع در تيمچه حاجب الدوله بازار تهران) است. حاج ميرزا علىاصغر خود از ناشران و عاشقان كتاب بود. مجالستبا برادر ناتنىاش (محمد حسين) كه او نيز در كار نشر بود و شاهنامه اى با چاپ سنگى در عهد ناصرى چاپ كرده بود، در اين انس و عشق، بىتاثير نبود. آمار دقيق شمار انتشار عناوين كتاب هاى حاج ميرزا علىاصغر در دسترس نيست، اما شايد شمار عناوين كتابهاى چاپ شدهاش به بيست اثر برسد. از جمله كتبى كه حاج علىاصغر چاپ كرده مىتوان ناسخ التواريخ، بحارالانوار و نهج البلاغه را نام برد. مهمترين كار حاج ميرزا علىاصغر، چاپ يكى از زيباترين قرآن هاى چاپى استبه نام قرآن «باغچه سرا» كه منشا نخست آن در عثمانى است.
ميرزا علىاصغر، مدت كوتاهى رئيس انجمن ولايتى اراك بود. تاريخ ولادت وى 1252 شمسى و وفاتشان 1316 است. (1)
محمد رمضانى كه به حق مىتوان او را پدر كتاب ايران نام نهاد، دوران ابتدايى و دبيرستان را در مدرسه سلطانى به پايان رساند. اولين كار او با همين مدرسه آغاز مىشود و به پيشنهاد مدير مدرسه، كتابدار دبيرستان سلطانى مىشود. پس از اتمام مدرسه قرائتخانهاى را در سال 1339 قمرى به نام «اتفاق» (2) تاسيس مىكند تا عموم مردم از كتابهاى آنجا بهره ببرند و سپس وارد مدرسه سياسى مىشود و با پولى كه از يكى از دوستانش قرض مىكند يك كتاب فروشى راه اندازى مىكند و ضمن كتابفروشى، شبها به دفتر روزنامههاى «شفق سرخ» و «كوشش» مىرود و در آن جا به امر تصحيح مىپردازد. در سال 1303 شمسى مجله گران سنگ «شرق» را منتشر مىنمايد. كتاب فروشى حاج خاور، رفته رفته رونق مىگيرد و در سال 1308 شمسى رسما نام مؤسسهاش را «كلاله خاور» تاج گل مشرق مىنهند و شروع به چاپ كتاب مىكند. «مجموعه اقتصاد» اثر آقاى رضازاده شفق، نخستين كتابى است كه كلاله خاور چاپ كرده است (3) . ساختمان اوليه مؤسسه، در خيابان لاله زار (ساختمان فخر الدوله) واقع است.
حاج خاور همزمان با نشر كتاب به جمع آورى كتاب نيز مىپردازد. ضمن آن، روزنامه نگارى دغدغه ديگر اوست. شيوه زندگىاش درويشانه، خوراكش ساده، پوشاك بسيار ساده و بىقيد (4) كم مىخوابد، كم مىخورد، كم حرف مىزند، اما زياد كار مىكند اين مرد هرگز خستگى نمىداند. نه سفر، نه تفريح، نه استراحت، همكارانش هرگز او را نشسته بر صندلى نمىديدند، تمام كارها را ايستاده پشت ميز انجام مىدهد، حتى ناهارش را ايستاده مىخورد، آدم بسيار شجاعى است و از هيچ مخاطرهاى هراس ندارد، هر وقتخيلى ذوق زده مىشوند، مرتب بينىاش را مىمالد كه نشانه نهايتشعف و شادمانى اوست. (5) شناى صبحگاهى در آب سرد در همه فصول سال از عادات ديگر او است. (6)
مجموعه فعاليتهاى حاج محمد رمضانى خلاصه مىشود در: توليد، توزيع و جمع آورى كتاب و نشريات ادوارى و به جرات مىتوان گفت كه در هر يك از آنها سرآمد همگنان زمان خود بود.
خدمات انتشاراتى
ايشان در سال 1302 شمسى «كتابخانه شرق» را تاسيس مىكند و پنجسال پس از آن تغيير نام مىدهد و با عنوان «كلالهخاور» با سرمايه شخصى به منظور نشر كتاب آغاز به كار مىنمايند. با وجودى كه ابتدا با مشكلات و موانع بسيارى روبرو مىشوند، اما متجاوز از 200 جلد كتاب سودمند نيز منتشر مىكند. او پس از نيم قرن تلاش در عرضه انتشار، بيش از هفت صد جلد كتاب چاپ كرده است. حاجى رمضانى در روزگارى كه بازار كتاب رونق بعد از شهريور بيست را نداشت در حد خود نمونه يك ناشر فعال بود. اين موسسه با وجود اين عشق نمايان و با آن همه كارورزى، به كاروانى مىمانست كه باعث و بانى رونق بازار كتاب و كتاب خوانى بود.
رمضانى با هيچ يك از ناشران معامله و مبادله نداشت، امانت هم نمىگرفت. جز با پنج شش نفر حشر و نشر نداشت. منزوى به نظر مىآمد، مغازهاش اغلب سوت و كور بود. سيدعلى نقى فيض الاسلام، آقاى على قويم، سيدجعفر غضبان و پيرمرد دستفروش مهربانى به نام سهيلى كه منشورات خاور را مىبرد و ترويج مىكرد، دوستان نزديك وى بودند. او آن زمان كه به فكر نشر كتب درسى افتاد در چرخه رقابتبا يكى از بزرگترين مؤسسه [هاى] انتشاراتى آن دوره به نام بنگاه علمى (متعلق به محمدعلى علمى واقع در باغچه عليجان، كوچه خدابنده لو) قرار گرفت و از هيچ كس هم باك نداشت. متاسفانه كتابهاى مدرسهاى ايشان هم به هيچ مدرسهاى راه نمىيافت، زيرا متاسفانه در اين مورد با فوت و فن كلاسى كردن كتابها آشنا نبودند، كارى كه دانش احمدزاده و محمدعلى علمى آن را بلد بودند. (7)
او مؤسس اتحاديه ناشران و كتابفروشان بود. انديشه تاسيس نيز از او بود. دعوت كننده او بود و سخنرانى افتتاحيه را هم او ايراد كرد. نوار سخنرانىاش نيز نزد فرزند بزرگوارش محسن قرار دارد. افتتاح در محلى نزديك ميدان بهارستان در خيابان شاه آباد سابق بود. (8)
كلاله خاور پس از مدتى از خيابان لالهزار به خيابان شاه آباد سابق نزديك كوچه سيدهاشم تغيير مكان مىدهد. و پس از آن به خيابان اكباتان واقع در ميدان بهارستان نقل مكان مىكند. مرحوم رمضانى همه هم و غمش اين بود كه كتاب ارزان منتشر كند تا مردم با هر درآمدى بتوانند كتاب بخرند و بخوانند. كتابهايى كه آن روز منتشر مىشد، به نظر او گران بود، لذا در همان موضوع كتابى به مراتب ارزانتر منتشر مىكرد و قيمتها را مىشكست، به همين علت دشمنان زيادى براى خودش درست كرده بود. وقتى كتابى را مىديد كه قيمتش زياد بود رنج مىكشيد. آرزويش اين بود كه همه مردم بتوانند كتاب بخرند. او به وزارت فرهنگ دوره پهلوى به خاطر گرانى كتاب درسى، بارها به اعتراض نامه مىنويسد. او معتقد بود كتاب درسى كه وزارت فرهنگ منتشر مىكند چند برابر قيمت اصلى است و سر همين ماجرا يك شب زندان مىخوابد. (9)
آقاى رمضانى با حقالتاليف مكرر در تجديد چاپ كتاب مخالف بود و آن را پول زور مىدانست، راى و نظر خود را هم از همه بالاتر مىشمرد، اين باعث مىشد تا در ادامه همكارى با اهل فن به بن بستبرسد و ناشر نيز به انزوا روى آورد.
ملك الشعراى بهار، فقط دو كتاب به خاور سپرده و اين موسسه را ترك كرده بود.
نصرالله فلسفى و سعيد نفيسى نتوانسته بودند مجله شرق را بيش از 14 شماره ادامه بدهند، عباس اقبال بر سر «تاريخ طبرستان» ناراحتشده بود.
على اصغر حكمت چاپ دوم هزار و يك شب را به ابن سينا (انتشارات ابن سينا هم از برادر مرحوم رمضانى بود) سپرده بود. مجتبى مينويى بر سر تصحيح حافظ با ايشان به توافقى نرسيده و گفته بود: بسيار خوب! شما همان حافظ خودتان را چاپ كنيد و ماهم كار خودمان را مىكنيم. باغچه بان نتوانست جلد دوم الفبا را به خاور بسپارد. هم صلاح شدن با خاور بر سر حق چاپ، مشكل بود و ناشران موفق، در همه جا كسانى بودند كه با صاحبان آثار همسازى داشتند.
استاد رشيد ياسمى در سال 1312 شمسى (پس از چاپ جلد نخستشاهنامه فردوسى) با نثرى فصيح و زيبا در مورد مؤسسه كلاله خاور مىگويد:
ده سال كوشش دائم بى ضعف و بىفتور در امرى كه علىالظاهر از هيچ رهگذر طليعه گشايشى نشان ندهد، بلكه هر روز شباك نوميدى را در اطراف استوارتر كند، حكايت از منشاء عشق حقيقى و مبداء ثابتيقينى مىكند… احوال رجال بسيار را كه جز همت عالى و عشق جازم، سرمايه نداشته و پس از ساليان دراز، به گنج مراد رسيدهاند و در مدرسه جامعه سرمشق نوباوگان قرار مىدهند. مؤسسه خاور، مخلوق يكى از اين همتهاست كه علىرغم كثرت عوايق و قلت وسايل از سنه 1302 تا امسال كه 1312 شمسى است رشدى روزافزون و بىفتور كرده است. اتفاقا در اين ده سال از لحاظ تجارت و اقتصاد در ايران و سراسر جهان حوادثى رخ داد كه روز به روز اسباب طبع و نشر، گرانتر و كميابتر شد و به همان نسبت در شماره طالبان كتب نقصان پديد آمد، لكن اين صدمات در مؤسسه خاور كه به سرمايه قليل شخص مؤسس داير شده بود، تزلزلى وارد نياورد و بالعكس اگر به مجموعه كتب منتشر آن، نظرى افكنده شود، ترقى تدريجى و بىانقطاع آن مكشوف خواهد گشت، چنانكه از آغاز به نشر كتب و رسالات كوچك مانند رمانها و افسانهها و مجموعه اشعار و احوال شعرا پرداخته و متجاوز از سيصد جلد كتاب و افسانه به طبع رسانيد و نشر يك دوره مجله شرق را متمم خدمات خود قرار داد. (10)
فعاليت فرهنگى
مرحوم رمضانى مديريتسه مجله مهم را از سال 1302 شمسى تا 1311 شمسى به عهده داشت كه هر كدام در نوع خود داراى اهميتبه سزايى هستند.
شرق
در سرمقاله اولين شماره مجله شرق انگيزه انتشار اين مجله را چنين آورده است:
مجله شرق براى اين تاسيس و منتشر مىشود كه مطبوعات ايران به يك مجله علمى و ادبى و فلسفى مزين باشد… يك مجله خوبى كه حاوى اطلاعات عميقه و معلومات جديده و قديمه باشد و به تنوير اذهان هم وطنان خود كمك نمايد (11) و غيره… .
اولين شماره مجله شرق در سنبله 1303 در 64 صفحه قطع رقعى منتشر شد، اما پس از آن تعطيل شد.
دوره دوم مجله شرق در سال 1305 شمسى در 32 صفحه كه نصف يك شماره بوده منتشر شد و باز هم ادامه آن ميسر نشده تا اينكه براى مرتبه سوم از دى ماه 1309 تا بهمن 1310 موفق به طبع يك دوره مجله كه عبارت از 12 شماره باشد، گشتند. جاى بسى تعجب است كه در هر سه دوره، مجله شرق با عنوان «شرق شماره اول، سال اول» آمده است، گويا بعدها حاج محمد دوره كامل آن را در يك مجلد با فهرست مقالات مفصل و مقالات نويسندگان سه دوره در اختيار علاقهمندان قرار داد.
دوره سوم اين مجله وزين در 760 صفحه رقعى در 12 شماره منتشر شد.
افسانه
حاج محمد رمضانى در سال 1306 تصميم گرفتبه منظور گسترش فرهنگ كتاب خوانى در كشور جزوههايى منتشر كند. اين جزوهها نه مجله بود و نه كتاب، بلكه چيزى بود بين اين دو. او سعى داشت، بدين وسيله افراد كم حوصله و كتاب نخوان را كتاب خوان كند. اين جزوهها از سال 1306 تا 1311 در سه دوره منتشر شدهاند:
دوره اول – 1306 خورشيدى – ده شماره از اين جزوهها منتشر شد. تعداد صفحههاى افسانه در دوره اول 50 صفحه و قيمت هر نسخه «يك قران» بود.
دوره دوم از سال 1309 خورشيدى آغاز شد. در اين دوره، افسانه، در 16 صفحه و به قيمت «6 شاهى» توزيع شد.
تعداد افسانههاى دوره سوم نيز كه تا سال 1311 شمسى منتشر شده است، 45 جزوه در سه جلد بود كه يك جا به قيمت 18 قران به فروش مىرسيد. (12)
محتويات افسانه را بيشتر داستان در برمىگرفت و بسيار سرگرم كننده بود. به طور كلى از 62 نويسنده خارجى و 52 نويسنده ايرانى و 39 مترجم مشهور در دورههاى اين مجله داستان چاپ شده است. (13) دوره انتشار اين مجله به صورت هفتگى بوده است.
كتاب [مجله فصلى]
كتاب، نخستين نشريه تخصصى «كتابگزارى» در ايران است، نخستين آگهى «مبادله كتاب» در اين مجله ديده شده است. مجله كتاب كه عمرش به بيش از يك سال نرسيده، مجموعا در چهار شماره به سال 1311 شمس در تهران منتشر شده است.
خوشبختانه در «گزارمان» مجله كتاب، شيوه گزافهآميز، جلف، سبك مايه با راهبردى شبيه فروشندگان و كارگزاران ديده نمىشود.
اين نشريه به عنوان قديمىترين نشريه كتابشناسى گذشته نگر ايرانى، براى كتاب داران، اطلاع رسانان، مورخان و پژوهشگران درخور اهميت است. (14)
در اين نشريه سعى شده تا فهرست جامعى از كتب و مجلاتى كه در ده ساله 1301 تا 1311 شمسى در ايران يا در خارج از ايران طبع شده، تهيه شود.
كتابخانه خاور
محمد رمضانى در حاشيه كار انتشاراتى و مطبوعاتى به جمعآورى مجموعه ارزشمندى از اسناد، نشريات ادوارى و كتب چاپى و كتب خطى نيز پرداخته است. چگونگى جمعآورى اين منابع را از زبان خودشان در سال 1344 (يعنى دو سال بيش از آن كه روى در نقاب خاك بپوشانند) مىخوانيم:
سى و دو سال است كه شب و روز در كار جمعآورى كتابها هستم. چقدر در اين راه به خودم رنج دادم! چقدر در اين مدت زحمت كشيدم! يادم مىآيد كه يك دست لباس خوب نپوشيدم. يك وعده غذاى كامل نخوردم، پياده به كارهايم مىرسيدم تا از پولى كه پسانداز مىكنم يك جلد كتاب هم كه شده بتوانم بخرم. بسا روزها شده بود كه با جيب پر به بازار مىرفتم تا براى بچههايم لباس يا چيزهاى ديگر بخرم، وقتى كه به خانه برمىگشتم، فكر مىكنيد چى تو دستم بود؟ كتاب بود آقاجان! كتاب بود! هميشه به فكرشم، تو خواب و بيدارى، گاهى وقتها فكر مىكنم كه اين يك دوستى كوچك و سرسرى نبوده كه بشود به اين آسانىها ازش گذشت، اين عشق بوده، ديوانگى بوده… .
سى وسه سال پيش بود كه من تصميم گرفتم براى آگاهى مردم كتاب خوان فهرستى از كتابهايى كه تاكنون چاپ شده تهيه و در چند جلد به چاپ برسانم و در اختيار مردم بگذارم. وقتى شروع به اين كار كردم، دچار سرگردانى و گرفتارى شدم. چون فهرستى كه تهيه مىكردم ناقص بود. براى اين كه همه آن كتابها را در اختيار نداشتم و به حدس و گمان و يا شنيدنىها هم نمىشد اكتفا كرد. اين بود كه مصمم شدم و شروع به جمعآورى كتاب و مجله و روزنامه كردم… آرزويم اين بود كه بى سروصدا يك كتابخانه تاسيس بكنم و براى استفاده مردم درش را به رويشان باز كنم. (15)
اين كتابخانه بزرگ و گنجينه غنى حاج خاور كه دوست مىداشت درش به روى مردم باز باشد، داراى حدود چهل هزار جلد كتب چاپى و حدود دو هزار جلد كتاب خطى (16) و تعداد زيادى از اسناد بسيار ارزشمند قاجاريه و پهلوى (كه تصاوير تعداد انگشتشمارى از آنها در شماره 619 مجله روشنفكر منتشر شده) بود. همچنين مجموعه عظيمى از نشريات ادوارى فارسى زبان كه قديمىترين نشريات فارسى زبان در ايران نيز در اين مجموعه گزينش شده هدفمند و باارزش، قرار دارد. يكى از مزيتهاى منابع فراهم آورى شده كتابخانه خاور آن است كه كتابهاى تكرارى ندارد، به عبارتى از هر عنوان كتاب بيش از يك نسخه ندارد، مگر آن كه كتابى داراى چاپهاى مختلف باشد.
از «مهدى آذريزدى» كه شاگرد و رفيق و شفيق حاج خاور بود، در خصوص اين گنجينه سترگ نقل است كه:
حاجى يك كتابخانه خصوصى بزرگ و بسيار متنوع در طبقه سوم ساختمان [واقع در خيابان اكباتان] داشت كه به جانش بسته بود و درش هم به روى كسى باز نمىشد. يكى از برنامههاى هر روزى حاجى در تابستان و زمستان اين بود كه بعد از ظهرها كيسهاى بزرگ برمىداشت و پاى پياده به تمام گوشه كنار شهر هرجا كه روزنامه و مجله و كتابهاى دست دوم خانگى را خريد و فروش مىكردند، براى پيدا كردن كسرىها و لازمها سر مىزد. همه دستفروشها هم حاجى را مىشناختند و او را بهترين مشترى خود مىدانستند كه هر چه را جدا مىكند به قيمتى بهتر از ديگران مىخرد. اول شب حاجى با كيسه پر از كتاب و مجله و روزنامه، خسته و عرقريزان برمىگشت كه از تمام ساعات ديگر خوش مشربتر و كيفورتر بود… و تا دير وقتشب در كتابخانه بالا به نظم و تربيت مىپرداخت… اين معنى را كه در آن جان كندنهاى كيسه بردوش، همه روزه ديده بودم كه فكر و ذكر حاجى كامل كردن كلكسيون روزنامهها و مجلات و كتابهاى كتابخانهاش بود، مدتها نمىفهميدم. فايده عملىاش را كه نه خود به مطالعه و استفاده از آنها فرصت مىيافت و نه در موارد ضرورت كسى را به آنها دسترسى بود، تا يك روز در اواخر امر كه همزبان شده بوديم، حاجى قصد و آرزوى خود را به زبان آورد كه «مىخواهم بچهها را به ثمر برسانم و كتابفروشى اين جا را جمع كنم و بروم قم يك خانه بزرگ و جادار بخرم و كتابخانه را… به قم منتقل كنم. در تهران همكار اهل معنى كم است، درقم طلاب علوم دينى فراواناند كه كار كتاب را دوست مىدارند و توقع زيادى هم ندارند، در آنجا مىخواهم يك مؤسسه نشر (مانند دستگاه دايرةالمعارف حيدر آباد دكن) برپا كنم و صدها و هزاران كتاب ناياب را تكثير كنم… (17) .
آقاى آذر يزدى در جايى ديگر مىفرمايند:
حاجى خاور دلى دريايى هم داشت و اين دريا در دو مورد بسيار مواج و پرفيض مىشد: يكى نترسيدن در انتشار تيراژ بالاى كتاب و دومى جمعآورى كتاب براى كتابخانه خصوصى كه اگر نان شبش راهم مىفروخت از خريد و تكميل آن خوددارى نمىكرد. (18)
اما داستان حاج خاور در اينجا به پايان نمىرسد. او حتى در سالهاى آخر عمر پربارش آرام نمىنشيند. تا بلكه بتواند كتابخانهاش را كه به قول خودش «نظيرش در دنياى فارسى زبان… پيدا نمىشود و همتايى ندارد» در شهر قم بنا نمايد. ابتدا از تريبون مطبوعات براى رسيدن به آمالاش كمك مىخواهد.
براى جلد كردن كتابها و تهيه «فيش» براى آنها و فهرستى كه منتشر خواهد شد و همچنين محل آبرومندى كه براى آن بايستى ساخته شود، احتياج به حداقل دويست هزار تومان [در سال 1344] پول داريم.
براى تهيه اين پول من حاضرم سه باب مغازه «كلاله خاور» را با هفتاد هزار تومان كتاب موجودى آن به هر كس كه مايل باشد بفروشم، همچنين خانهام نيز مىتواند به كرايه رود و از اين راه كمكى براى تاسيس كتابخانه باشد. زمينى هم در شهر رى دارم كه آماده فروش است، تنها استمداد من از مردم خيرخواه اين است كه قدمى پيش بگذارند تا با فروش اينها بتوانيم وجوه مورد استفاده را تهيه بكنيم، قصد دارم كتابخانه در شهر قم تاسيس گردد. چون محل و مركز علم و دانش است. طلاب علوم دينى هم مىتوانند در اوايل كار، كمك بزرگى براى راه انداختن كتابخانه باشند. (19)
اما متاسفانه دستى در اين سرزمين پهناور نبود، تا در تهيه فضاى لازم براى اين مجموعه عظيم را يارى نمايد. حاجى در اواخر عمر به قم نقل مكان مىدهد، منزلى در آنجا اجاره مىكند و كتابخانهاش را به آن جا منتقل مىنمايد.
محسن – فرزندش – مىگويد كه ايشان همان موقع كه در قيد حيات بودند اين مجموعه ارزشمند را وقف كتابخانه مسجد اعظم مىنمايند. (20)
اما بخش اعظم و مهم اين كتابخانه كه شامل: كليه نشريات ادوارى دوره قاجار و پس از آن استبه كتابخانه مركزى دانشگاه تهران سپرده مىشود. بخش ديگر اين كتابخانه شامل: مجموعه اسناد تاريخى و مجموعه چهل هزار جلدى كتاب; با كوششهاى مرحوم حجةالاسلام حاج آقا مهدى آية اللهزاده گلپايگانى و ديگران و همت مرحوم ابراهيم رمضانى و محسن رمضانى به كتابخانه مسجد اعظم سپرده مىشود و عاقبتبه خير مىشود; باشد كه باز بودن دربهاى كتابخانه به روى مردم (كه درخواست ناچيز او بود) هميشه مستدام باشد.
پىنوشت:
1) گفتوگو با محسن رمضانى از خاندان رمضانى; عبدالحسين آذرنگ; على دهباشى، بخارا، شماره 7 (مرداد وشهريور 1378) ص 282.
2) همان، ص 289.
3) اثر ماندنى و بسيار ارزنده مرحوم رمضانى و پدرش مثنوى خاور است كه گواه فضل و تلاش و كوشش وى مىباشد. مجله.
4) همان، ص 289.
5) عاشق كتاب; خاطرات كتابى «مهدى آذر يزدى» جهان كتاب، شماره 18 (نيمه اول مرداد 1375) ص 9.
6) نقل از «محمدصادق صافى» ناشر، كتابفروش و كتابدار كتابخانه مجلس شوراى اسلامى.
7) عاشق كتاب: خاطرات كتابى» …ص 9.
8) گفتوگو با محسن رمضانى از خاندان رمضانى» … ص 286.
9) همان، ص 289.
10) شاهنامه» به تصحيح و مقابله و همت محمد رمضانى (تهران: مؤسسه خاور، 1312)، ص 1.
11) شرق، دوره 1، ش 1 (1303)، ص 1.
12) موسسه خاور، بزرگترين انتشاراتى ايران در هفتاد سال پيش» ، سيدفريد قاسمى، صنعت وچاپ، شماره 171 (فروردين 1376)، ص 66.
13) كتاب، جزوه اول (1311)، ص 3.
14) محمد رمضانى: پدر كتاب ايران» ، كورش نوروز مرادى، پيام بهارستان، شماره 2، (فروردين 1380)، ص 7.
15) عاشقترين مرد» روشنفكر، شماره 619 (1344)، ص 57.
16) از يادداشتهاى آيتالله رضا استادى بر كتاب فهرست نسخههاى خطى كتابخانه مسجد اعظم قم (قم: 1365)، ص 11.
17) عاشق كتاب: خاطرات كتابى» صص 9 – 10.
18) همان.
19) عاشقترين مرد» روشنفكر، شماره 615 (1344) ص 57.
20) گفتوگو با محسن رمضانى…، ص 289.