عبداللّه امینی
تعیین مرجعیت
آقای علوی داماد آقای بروجردی در كتابش میگوید: مردم تبریز خواستار رساله آقای بروجردی شدند، ایشان (آیةاللّه بروجردی) در پاسخ فرمودند:
امروز عَلَم اسلام به دست آقا سید ابوالحسن اصفهانی است، باید از ایشان تقلید كرد.
استاد شهید آیةاللّه مطهّری برایم نقل كرده است كه: در زمان آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آیةاللّه بروجردی هر ساله به مشهد مشرّف میشدند و در آن زمان زعمای حوزه علمیه قم سه نفر بودند: (مرحوم آقای حجّت، آیةاللّه سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آقای صدر). گرچه بسیار روشن بود كه این سه نفر از لحاظ معنویت و تقوا و از هر لحاظی كه بخواهیم برای یك مرجع در نظر بگیریم، در درجه بالایی قرار داشتند، ولی برای از بین بردن برخوردهای بین اطرافیان و مریدها كه معمولاً به وجود میآید، سعی بر این بود كه كسی در قم باشد كه از لحاظ سن یا قدمت سابقه بیشتری داشته باشد. البته این احتمال هم وجود داشت كه وقتی ایشان به مشهد بروند، كسی پیغام دهد كه شما به قم نیایید، لذا كارهایی صورت گرفت كه ایشان به مشهد نروند؛ از جمله این كه چند نفر از فضلا نزد ایشان رفته و هر كدام عذری آوردند كه شما به مشهد نروید. تا این كه سرانجام آقای محقق داماد صریحا گفت: آقا! حوزه را بیسرپرست نگذارید. آقا در جواب فرمود:
خداوند متعال در طول زندگی تفضّلاتی بر من داشته كه هیچ كدام به تدبیر من نبوده، هر چه بوده، تقدیر حضرتش بوده است و سزاوار نیست در آخر عمر، تدبیر خود را بر تقدیر الهی ترجیح دهم.
خلاصه این كه ایشان (آیةاللّه بروجردی) به مشهد مشرّف شدند و در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت كردند بهگونهای كه تمام جماعتها تعطیل و منحصر در جماعت ایشان شد.
اهمیت دادن به درس
شهید مطهّری به نقل از حضرت امام خمینی رحمهالله میفرمود:
من در حال مطالعه آقای بروجردی هستم و جز حقیقت چیز دیگری در این آدم نمیبینم.
مرحوم آیةاللّه بروجردی به درس خیلی اهمیت میداد حتی تا یك هفته پیش از رحلت، درس ایشان ادامه داشت.
روزی در كلاس درس بعد از طرح مسئلهای فرمود:
من توجّهی به روایات مربوط به این مسئله نداشتم، امّا همین امروز صبح قبل از شروع درس، یادداشتها را مطالعه میكردم كه یادداشتهای این بحث آمد جلوی دستم.
و روایات را خواند. و چه قدر روایات جالبی بود. من این را از الطاف الهی میدانم كه از اوّل قصد داشت برای خدای متعال فقاهت را نشر دهد. به هر حال یادشان نبود ولی گفتند: آمد جلوی دستم.
خدمات اجتماعی
از كارهای دیگری كه مرحوم آیةاللّه بروجردی انجام میداد ساختن بناهای مختلفی بود كه ایشان در قم، نجف، سامرا، آمریكا و اروپا اقدام میكرد. ایشان یك هفته پیش از رحلتشان نامهای برای وكیل خود در نجف نوشته كه یك هفته پس از رحلتشان به دست وكیل میرسد. در آن نامه چنین آمده بود:
شنیدهام در نجف حمام درستی وجود ندارد، شما زحمتی بكشید، فعّالیتی بكنید تا یك حمام مناسبی در آن جا تأسیس شود. هم چنین شنیدهام شیعهها در بغداد مسجد مناسبی ندارند، در یك جای خوبِ بغداد یك مسجدی تهیه كنید. وقتی كار برای خدا باشد، خدا مابقی را فراهم میكند.
برای ساختن مسجد اعظم به ایشان عرض شد: 35 تن آهن كم داریم، ایشان با آن كه در آن زمان دستشان تنگ بوده، به یكی از دوستان به نام حاج احمد فرمود: این آهن را تهیه كنید. حاج احمد برای خرید آهن به تهران رفت و بعد از كم و زیاد كردن قیمت و چانه زدن آهن به مبلغ 110 هزار تومان خریداری كرد. وقتی نزد آقای بروجردی آمد، ایشان فرمودند: الان نقد ندارم. این ده هزار تومان را بگیر، بقیه را هم بعدا میدهم. وقتی حاج احمد پول را برای تحویل برد، آهن فروش گفت: من این آهنها را برای پول ندادم، بلكه دادم برای خانه خدا. حاج احمد كه از این رفتارِ آهن فروش متعجّب شده بود، گفت: شما ابتدا آن قدر سختگیری كردید و حالا میگویید: پول نمیخواهم. آهن فروش گفت: سختگیری كردم میخواستم چیزی كه برای خدای متعال دادم در حسابم باشد و سهم امام یا وجوه شرعی دیگری هم بدهكار نیستم.
زمانی كه آقای بروجردی در مسجد گوهرشاد نماز جماعت اقامه میكرد، روزی پس از نماز یكی از منبریها این حدیث را روی منبر گفته بود كه: در شب معراج خدای متعال دست گذاشت روی سر امام حسین علیهالسلام و آیةاللّه بروجردی با این كه علاقه شدیدی به اهلبیت علیهمالسلام داشت، همان جا فرمود: این حدیث، درست نیست. ایشان با غلوّ در مورد ائمّه مخالفت میكردند.
شهید شیخ مرتضی بروجردی ـ كه در عراق به شهادت رسید ـ به نقل از آیةاللّه بروجردی، برایم نقل میكرد: در بروجرد كه بودم بعضیها با من مبارزه میكردند و اگر میخواستم مقابله به مثل كنم میتوانستم، ولی نكردم و هر وقت به قلبم فشار میآمد، میگفتم: خدا! كه همانها بعدها از ارادتمندان آقا شدند.
بنده با گوشهای خودم شنیدم كه ایشان (آیةاللّه بروجردی) میفرمود:
از وقتی كه خودم را شناختم یك آن از درس غافل نبودهام.
و فرمود:
من كتاب را بی وضو مطالعه نكردهام؛ كسی خیال نكند اوقاتش را این طرف و آن طرف بگذراند و شبانه روز هم یك ساعت مطالعه كند به جایی میرسد.1
تشویق طلاب
در آن زمان به طلبههای مبتدی، تا حدود لمعه، شهریه نمیدادند. البته گاهی فوقالعادهای تقسیم میكردند. من به فكر افتادم، برای تأمین نیازهایم خدمت آیةاللّه بروجردی بروم. خیلی به وی علاقهمند بودم. هرجا ایشان بودند (چه در درس و چه در جلسات) من میماندم. درس ایشان را نمیفهمیدم؛ ولی پای درسش میرفتم. عاشق ایشان بودم و همیشه به او نگاه میكردم.
در آن زمان مقداری قرآن، بخشی از سوره بقره را حفظ كرده بودم. از اوّل به فكر حفظ قرآن بودم. نامهای خدمت آیةاللّه بروجردی نوشتم و در آن نامه متذكر شدم كه من بخشی از
………………………………………………………………………………………….
1 . مصاحبه اختصاصی یادنامه با سید عبدالرّسول شریعتمداری جهرمی.
سوره بقره، متن الفیه و متن منطق را حفظ دارم و از ایشان استمداد نمودم. در نامه نوشتم كه آمادگی دارم امتحان بدهم. ایشان ایام وفیات، مجلسِ روضه میگرفتند و آقای فلسفی منبر میرفتند. نامه را در مجلس روضه، به ایشان دادم. ایشان خواندند ـ مرحوم فاضل قفقازی پدر آقای محمد فاضل هم كنار ایشان نشسته بودند ـ بعد از خواندن نامه، فرمودند: «حاضری امتحان بدهی؟» گفتم: بلی. بچه طلبهای بودم، دو زانو خدمت ایشان نشستم. یكی از آیههای سوره بقره (ما نَنْسَخْ مِن آیةٍ أَو نُنْسِها…) را خواند. گفت: «بعد از این را بخوان». من دو سه آیه را خواندم. ایشان خیلی خوشش آمد. بعد یكی از اشعار الفیه را خواند، گفت: «بعد را بخوان». چند شعرِ بعدی را خواندم. آنگاه یكی از جاهای مشكل متن حاشیه را خواند. من دنبالهاش را خواندم. سپس معنای آن قسمت كه خیلی هم مشكل بود خواست، معنا كردم. ایشان، خیلی تشویق كردند و همان جا دستور دادند شهریه برای من برقرار كنند. حدّاقل شهریه كه نُه تومان بود همان جا گرفتم و این اوّلین شهریه من بود. بعد از آن به مُقسّم شهریه خود، آقای شیخ محمد حسن احسن، گفتند: جایزهای به من بدهند. ما رفتیم جایزهمان را بگیریم، دیدم ایشان یك دست لباس (قبا، عبا و…) كهنه را داده، خیلی به من برخورد، چون حالت گدایی پیدا كرد؛ من گریهام گرفت و آنها را نگرفتم. آمدم، بعد یك چیز نقدی به من داد و آن طوری تمام شد.1
نصایح
همیشه، در آخرین درس پیش از تعطیلات، مانند حضرت امام خمینی رضواناللّه علیه طلبهها را نصیحت میفرمود. یكی از مواعظی كه خیلی در روح من اثر گذاشت، قریب بدین مضمون بود:
وقتی بیاید، نه اسمی از من باشد، نه اسمی از شما باشد و نه اسمی از این حوزه باشد. اگر میخواهید تحصیل كنید، چیزی تحصیل كنید كه همیشه با شما باشد.
من به منزل آن مرحوم نمیرفتم كه حمل بر برخی مسائل شود. دو مرتبه وقتی كه از درشكه پایین میآمد، از نزدیك با آن بزرگوار برخورد داشتم. از ایشان پرسیدند: به فلان آقا سهم امام بدهیم؟ فرمود:
مادامی كه محصّل یا مروّج دین است، اشكالی ندارد.
من از این پاسخ فهمیدم، محور مجاز بودن مصرف سهم امام، تحصیل و ترویج دین است.2
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ش 11، ص 36 (به نقل از: علی اكبر هاشمی رفسنجانی).
احتیاط
وی اگر چه، همیشه در درس میفرمود: «احتیاط، در ترك احتیاط است»، امّا در مقام فتوا، جرأت بیجهت و بیدلیل نداشت و به لحاظ مقام عملی و تقدس خاصّی كه داشت جانب احتیاط را از دست نمیداد.
اداره عالم تشیع
امام خمینی درباره امثال آیةاللّه مؤسّس (آیةاللّه بروجردی)، بارها میفرمود:
در سر حدّ كرامت است كه یك پیرمرد، به این خوبی حوزه علمیه و بلكه عالم تشیع را اداره میكند.1
عدم ترویج مرجعیت
بعد از رحلت مرحوم نائینی، مردم متدین زنجان، برای تعیین مرجع تقلیدشان، به آیةاللّه آقا محمد باقر زنجانی، كه از علمای بزرگ نجف بود مراجعه كردند. آیةاللّه آقا محمد باقر، در نامهای به من نوشت:
من همه جهات علمی و تقوایی سید ابوالحسن را میدانم. تقوا و ورع حاج شیخ عبدالكریم را هم میدانم؛ ولی در بُعد علمی ایشان، فقط دررالاصول را دیدهام. شنیدهام ایشان در صلات، كتابی نوشتهاند، اگر ممكن بود، یك نسخه از آن را برای من بفرستید.
برای گرفتن كتاب الصلاة، خدمت حاج شیخ رفتم. مرحوم صدر هم نشسته بودند. عرض كردم: استاد بزرگوار ما، آقای زنجانی، طی نامهای از من خواستهاند كه: كتاب الصلاة حضرت عالی را برای ایشان بفرستم. آیةاللّه صدر، از آقای زنجانی، بسیار تعریف كردند.
حاج شیخ در جواب فرمود:
میرزای نائینی، فوت كرده است. نمیخواهم رساله پراكنی كنم.
عرض كردم: این كتابِ علمی است، نه رساله. فرمود:
نتیجه آن، رساله پراكنی است.
………………………………………………………………………………………….
1 .مجلّه حوزه، ش 68 ـ 69، ص 29 ـ 30 (به نقل از: سید جلیل زرآبادی).
2 . مجلّه حوزه، ص 40 ـ 44 (به نقل از: حسین مظاهری).
بالأخره، با اصرار آیةاللّه مرحوم صدر و پافشاری من، فرمودند:
مانعی ندارد. اجازه دارید كه یك جلد از كتاب الصلاة من را بگیرید و برای ایشان بفرستید؛ امّا مشروط بر اینكه دیگر چنین تقاضاهایی نكنند. نمیخواهم بعد از میرزا، كسی از من ترویج كند!.1
جایگاه آیةاللّه بروجردی در نزد اهل تسنّن
هرگاه نامه آیةاللّه بروجردی را برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس دانشگاه الأزهر، میبردم، ایشان بلند میشدند و نامه را میگرفتند و میبوسیدند، آنگاه مینشستند.2
مهر و محبّت
آیةاللّه بروجردی بسیار خدوم و با محبت بود. او میفرمود:
سحرها كه بیدار میشوم، به فكر حجرههای مدارس قم و شهرستانها هستم. به فكر پیرمردهای حوزه قم و دیگر شهرستانها هستم. فكر میكنم كه، فلان عالِم از كار افتاده، چگونه اداره میشود. باید ادارهاش كرد.
نمیفرمودند: سحرها كه بیدار میشوم، نافله شب میخوانم و… بلكه میفرمود:
در فكر طلاب و علما هستم كه چگونه زندگی را میگذرانند!.
از آنجا كه بسیار پر مهر و محبت بودند، اگر در سر درس و یا محفل علمی، از سخن كسی عصبانی و از روی عصبانیت آن شخص را مورد خطاب قرار میدادند و مطلبی را میگفتند، به شدّت متأثر میشدند، به نحوی كه تا رضایت طرف را جلب نمیكردند و جبرانِ آن برخورد از روی عصبانیت را نمیكردند، آرام نمیگرفتند؛ از باب نمونه: حضرت آیةاللّه بروجردی، در مسجد عشقعلی، اصول مباحثه میكردند. روزی یكی از فضلا به نام آقا شیخعلی چاپلقی اشكال كردند. ایشان جواب دادند. آقا شیخعلی جواب آقا را رد كردند. آیةاللّه بروجردی، عصبانی شدند به نحوی كه آقا شیخعلی متأثر و منقلب شد كه میخواست گریه كند. مباحثه تمام شد.
نماز مغرب را تمام كرده بودم كه مشهدیرضا، خدمتكارِ آقا آمد و گفت: آقا از مباحثه كه برگشتند، مابین دَرِ كتابخانه و اندرون ایستاده و متأثرند و فرمودند:
………………………………………………………………………………………….
1 .مجلّه حوزه، ش 62، ص 42 (به نقل از: عبدالحسین غروی تبریزی).
2 .مجلّه حوزه، ش 43 ـ 44، ص 10 (به نقل از: محمد تقی قمی).
بروید به آقای خوانساری بگویید: بیاید.
اینجانب، با عجله، نماز عشا را خواندم و پیش آقا رفتم. دیدم ایشان، با حالت ناراحتی و تأثر شدید، بین درِ كتابخانه و اندرونی ایستادهاند! تا من رسیدم به من فرمودند:
این چه حالتی بود كه از من صادر شد؟ یك نفر عالم ربّانی را رنجاندم. الآن باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم كه از من بگذرد و بعد بیایم نماز مغرب و عشا را بخوانم!؟
عرض كردم: ایشان، در مسجد شاه زید، امام جماعت هستند و بعد از نماز مسئله میگویند و برای مردم موعظه میكنند؛ لذا تا دوـ سه ساعت از شب گذشته منزل نمیآیند. من به ایشان اطلاع میدهم كه: آقا فردا صبح به منزل شما خواهند آمد.
آقا قبول فرمودند.
صبح شد، من رفتم حرم. از حرم كه برگشتم، دیدم: آقا سوار بر درشكه، در منزل ما، منتظر من هستند. در خدمتشان رفتیم منزل آقا شیخعلی. وقتی آقا، آقای شیخعلی را دیدند، میخواستند دست او را ببوسند كه نگذاشت.
فرمودند:
از من بگذرید. از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش كردم و… .
آقا شیخ علی، گفت: «شما سرور مسلمین هستید. برخورد شما، باعث افتخار من بود و…».
آقا، تكرار كردند:
از من بگذرید. مرا عفو كنید.
بالأخره، این برخورد موجب شد كه آقا شیخ علی، تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت آیةاللّه بروجردی قرار بگیرد.
روی همین مهر و عطوفت به علما، فضلا و طلاب بود كه به بهانههای مختلف، در فكر نفعرسانی به آنان بود. حتی برخی را كه از وضع علمی آنان، آگاه بود؛ امّا به نام لجنه تحقیقی نگه میداشت تا بهرهای ببرند. كلاًّ، ایشان، نسبت به اهل علم، بسیار احترام میكرد، حتی كسانی كه در گذشته نسبت به او خوشرفتاری نكرده بودند بسیار مهربان بود و همه چیز را نادیده میگرفت.
توكّل به خدا
در یكی از سالها، قبل از ماه رمضان ومصادف با زمستان، حضرت آیةاللّهبروجردی،فرمودند:
در این ماه وجوه نرسیده است؛ لذا بنا دارم كه به آقای خلخالی در نجف بنویسم كه شهریه و نان حوزه نجف را ندهند و برای شهریه طلاب حوزه علمیه قم، اگر وجوه رسید، خواهیم پرداخت و گرنه، نخواهیم پرداخت.
عرض كردم: شما، همان روش آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی را، پیش بگیرید.
فرمودند: «به چه نحو بود؟».
عرض كردم: آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی، به وكلای خود، در بلاد ایران، مانند مرحوم حاجآقا یحیی تنكابنی در تهران و آقای صدیقین در اصفهان و آقایان: شیخ حسین مقدس و مصباح در مشهد مقدس، مینوشتند و آن آقایان، وجوه را فراهم میكردند و ارسال میداشتند. وكلای حضرت عالی، از وكلای آن مرحوم، اقوی میباشند. حضرتعالی، وكیلی مثل آیةاللّه حاج سید احمد خوانساری را دارید.
فرمود:
من، تاكنون، به غیر از خداوند تبارك و تعالی، به احدی اظهار حاجت نكردم و این كار را نمیكنم.
دو روز گذشت. شب بود و من در بیرونی بودم. ساعت یازده شب، شخصی وارد شد و گفت: «ده دقیقهای با آقا كار دارم». توسط خدمتكار، پیغام دادم. آقا، این شخص را به حضور پذیرفتند. طولی نكشید كه این شخص، از خدمت آقا برگشت و رفت. صبح كه خدمت آیةاللّه بروجردی، رسیدم، فرمودند:
تا سه ماه، شهریه نجف، قم و دیگر شهرهای ایران را داریم!
بخشش و دهش
با آنكه بسیار ساده زندگی میكرد و با ماهی دو هزار تومان، از اجاره ملكی كه در بروجرد داشت، اداره میشد، ولی خیلی سخاوتمند بود.
یادم هست یكی از روحانیون شهرستان ساوه، مقداری سهم امام آورده بود. ایشان، پول را گرفتند و مقداری هم روی آن گذاشتند به آن آقا باز گرداندند.
این وضع، به نظر یكی از اصحاب ایشان، سخت آمد؛ لذا تذكر داد كه: آقا! این شخص قوانین میخواند؛ یعنی وضع علمیاش خیلی بالا نیست. همان مقدار كه آورده برگردانید، كافی است. آقا فرمود: «آیا زن و بچهاش هم، قوانین میخوانند؟».
در زمان جنگ بینالملل دوم، ملكی داشتند در بروجرد كه به شش هزار تومان فروخته بودند. پول این ملك، در پاكتی بود. اهل علمی برای شصت تومان كرایه معوّقه منزل، تقاضای كمك كرده بود. ایشان، به اندازه اجاره منزل آن آقا، پول در پاكتی گذاشته بود. وقتی آن شخص مراجعه كرده بود، اشتباهاً پاكت پول ملك را میدهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاكت، مراجعه میكند و پاكت را تقدیم آقا میكند؛ امّا آقا نمیپذیرند و پس نمیگیرند! میفرمایند: «چیزی را كه دادهایم، پس نمیگیریم».
در زمان دكتر مصدّق، پولها را عوض كردند. روزی ایشان میفرمود:
«پانصد تومان از پولهای ما باطل شده و زمانش گذشته است».
اظهار خرسندی میكردند كه: «این مبلغ از مال شخصی (مال الاجاره) من بود و متعلّق به سهمین نیست».
یادم هست وضع مالی ایشان، چندان مناسب نبود. روحانییی مراجعه كرد و قبض ده تومانی داشت كه میخواست آقا امضا كند تا آن را دریافت كند. در همین زمان، كسی مراجعه كرد و مقداری سهم داد. آقا، آن سهم را با آن قبض امضا شده به آن روحانی داد.
شخص مراجعهكننده كه تحت تأثیر كرم آقا قرار گرفته بود، چندین برابر پولی كه داده بود، پرداخت كرد. بسیاری از هدایایی را كه برای ایشان میآوردند، هرگز مورد استفاده خودشان قرار نمیگرفت و همه را به دیگران میبخشیدند. از كابل و مشهد، چند عدد پوستین برای ایشان آوردند، ولی همان سال زمستان، خود ایشان پوستین بر تن نداشتند. گاهی بخشی از عبای خودش پاره بود و به خاطر حجبی كه داشت، پارگی را پنهان میكرد، ولی در همان زمان، اگر عبای مرغوب و بهتری برای ایشان هدیه میآوردند، به دیگری میبخشید.
خلوص در عمل
روزی خدمت آیةاللّه بروجردی نشسته بودم. عدّهای از اصحاب ایشان، از خدمات و كارهای آن بزرگوار، تمجید میكردند. من ساكت بودم و چیزی اظهار نمیكردم. رو كردند به من و فرمودند:
شما چرا ساكت هستید؟ یك مطلبی بگویید.
عرض كردم: در روایت دارد:
خلّص العمل فإِن الناقد بصیر بصیر.
تا این عبارت را خواندم، اشك از دیدگانشان جاری شد و حالشان دگرگون گردید.
رو كردند به آقایان، فرمودند:
بله، اگر در قیامت شما باشید، مسئله حل است، ولی نه،
خلّص العمل فإِن الناقد بصیر بصیر.
پس از آن، هرگاه به من برخورد میكردند، میفرمودند:
خلّص العمل فإِن الناقد بصیر بصیر.
و حالشان دگرگون میشد.
آیةاللّه بروجردی، واقعاً به معاد باور داشت و به آن یقین كرده بود.
رابطه با علما
ارتباط ایشان با علمای زمان خود، بسیار احترامآمیز بود. به آیات ثلات: (آیةاللّه حجّت، آیةاللّه خوانساری و آیةاللّه صدر) بسیار احترام میگذاشت. و در مسائل مهم، با آنان مشورت میكرد. با امام خمینی رحمهالله ، رابطه بسیار خوب و صمیمی داشت و در مواقع حسّاس، با ایشان مشورت میكرد.1
احترام به علما
مرحوم آیةاللّه بروجردی در سفر دومش به قم، مورد استقبال علما و بزرگانی چون آیةاللّه سید محمد تقی خوانساری قرار گرفتند. مرحوم آیةاللّه خوانساری به ایشان گفتند:
من در خدمت شما، تلمّذ كردهام. آیةاللّه بروجردی فرمودند: در خاطر ندارم.
آیةاللّه سید محمد تقی خوانساری گفتند: بجاست كه به خاطر نداشته باشید؛ زیرا شما شاگردانی چون من بسیار داشتید و من استادی مثل شما كمتر داشتم.
مرحوم پدرم نقل كردند:
روزی آقای بروجردی و دیگران به همراه مرحوم آخوند، میرفتیم. در بین راه با آیةاللّه حاج آقا رضا همدانی برخورد كردیم. ایشان نانی زیر بغل داشت و عبا را بر سر كشیده بود. مرحوم آخوند وقتی كه به ایشان رسیدند، فرمودند: من عویصه و مشكل علمی دارم و در برابر او زانو زد و ایشان هم، نان را كنار گذاشتند و نشستند. سؤالها و جوابهایی مطرح شد. بحث كه تمام شد و حاج آقا رضا همدانی رفتند، مرحوم آخوند به ما فرمودند: من مشكل علمی نداشتم؛ امّا شما آقایان وظیفه ندارید كه امثال این بزرگان را بشناسید؟ من
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص 59 ـ67 (به نقل از: سید مصطفی خوانساری).
خواستم به شما بگویم كه به امثال این بزرگان باید توجّه بلیغ داشته باشید.
مرحوم آیةاللّه بروجردی در بازگشت از مكّه، در سر حدّ كه میرسند سرهنگی منتظر بوده، ایشان را یكسره به «اركان حرب» تهران میآورند. بعد از ملاقاتی كه با رضاخان صورت میگیرد، ایشان متوجّه میشوند كه دستگاه مایل نیست كه او در تهران بماند؛ لذا به طرف مشهد میآیند. تیمورتاش پنجاه هزار تومان برای مقدّمات سفر میآورد كه ایشان قبول نمی كنند و میفرماید:
قبلاً حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام مرحمت كرده است.
ایشان در سفر اوّل به مشهد، حدود نه ماه در این شهر بودند و در منزل كوزه كنایی اقامت داشتند و درس هم شروع كردند. در هنگام ورود ایشان، همه آقایان به ایشان اقتدا كردند و نماز جماعت هم منحصر به ایشان شده بود. یازده مكبّر در نماز جماعت ایشان، تكبیرگو بودند. با این كه حاج آقا حسین قمی، آن زمان در مشهد بود، امّا به اشاره ایشان، مردم متوجّه آیةاللّه بروجردی شدند. اصناف مختلف اعلامیه داده بودند كه: هر حوالهای از آیةاللّه بروجردی را پرداخت میكنیم. در مجموع تجلیل زیادی از ایشان، صورت گرفت.
مرحوم آیةاللّه بروجردی در سفر دومی كه به مشهد داشتند، مرحوم حاج علی اكبر نهاوندی از ایشان تقاضا كرد كه به جای وی نماز جماعت بخواند. ایشان هم، بعد از تأمّلاتی، پذیرفتند و ماه رمضان را در مكان آقای نهاوندی، نماز خواندند.
بعدها مرحوم آقای نهاوندی، برای من نقل كرد:
چشمم آب آورده بود؛ لذا برای عمل به تهران رفتم. دیدم هنوز فرصتی تا عمل كردن باقی است، به عتبات مقدسه رفتم. در نجف اشرف، مرحوم آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی، از من خواستند كه در مكان ایشان نماز بخوانم. بعد از نماز مغرب، در نافله دوم، صدایی را شنیدم كه فرمود: جای دادی به تو جای دادیم. «عظّمت ولدی فعظّمتك!».
این قضیه را كه من از آقای نهاوندی شنیدم، خدمت آیةاللّه بروجردی نقل كردم. اشك از چشمان ایشان، بیرون آمد. آن جمله، علاوه بر عنایت مولی الموالی به مرحوم آیةاللّه بروجردی، بر صحت انتساب ایشان نیز دلالت داشت (عظّمتَ ولدی).
آیةاللّه بروجردی، در سفر اوّلی كه به قم تشریف آورد، مورد توجّه علما و مخصوصاً آیةاللّه خمینی بود. ارادت آیةاللّه خمینی به آیةاللّه بروجردی به حدّی بود كه من، خودم دیدم كه روزی عبای آیةاللّه بروجردی احتیاط پیدا كرد و آیةاللّه خمینی، عبای روی دوششان را بر دوش آیةاللّه بروجردی گذاشتند و عبای ایشان را بردند و آب كشیدند و آوردند! آیةاللّه خمینی، درباره آیةاللّه بروجردی میفرمود:
ایشان مؤسّس هستند و قابل استفاده، باید ایشان را نگه داشت.
امّا در آن سفر، امكان اقامت ایشان در قم مساعد نشد و به بروجرد برگشتند. سفر دومی كه ایشان به قم آمدند، به گفته مرحوم شیخ محمدتقی اشراقی:
فتقی برای ایشان پیدا شد و از آن فتق، رتقی ایجاد شد!
در مدت اقامتشان در قم، نهایت صمیمیت و همكاری برقرار بود. آیات عظام آقایان صدر، حجّت و خوانساری بودند كه چند قدم عقبتر از مرحوم آیةاللّه بروجردی حركت میكردند. آقای صدر، محل نمازشان را در اختیار ایشان گذاشتند. متحد بودند و مقصدشان، اِعلای كلمه الهی بود.
در غیر قم هم، چنین بود. بعد از فوت آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی، در مشهد بودم محافل و مجالسی برای آقای آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی، برقرار میشد. در یكی از این مجالس، آقای شیخ محمود حلبی منبر رفته بود. در بین صحبت، متوجّه شد كه آیةاللّه میرزا مهدی اصفهانی در مجلس است، لذا، به تفصیل، در فضایل ایشان صحبت كرد و گفت:
امروز تكلیف است كه بعد از آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی به میرزا مهدی اصفهانی مراجعه شود!
میرزا مهدی اصفهانی، به اطرافیان خود فرمود:
این، چه نامربوطی است كه میگوید!
از مجلس بیرون رفت. بعد در بین راه فرمودند:
از نجف كه عازم ایران شدم، راه بصره را انتخاب كردم و در آن موقع، آقای بروجردی، در بروجرد بودند و من، دو ماه در آن جا ماندگار شدم. با آن كه كسانی كه در آن شهر بودند و در درس ایشان شركت میكردند، آن طور استعداداتی نداشتند؛ امّا من، ایشان را دارای مقاماتی دیدم كه در نجف هم كمتر دیده بودم. آیا با بودن آقای بروجردی، جا داشت كه مهدی را نام ببرند؟
مرحوم آقای صدر، نقل میكردند:
دوره سلطنت محمدرضا بود. او به قم آمده بود و در ایوان طهماسبی، بین مرحوم آقای بروجردی و او ملاقات صورت گرفت. آقای بروجردی كه آمدند، عصایشان افتاد و شاه گرفت و بوسید و جلوی آقا گذاشت و بعد گفت:
ما باید به معنویات توجّه داشته باشیم و حضرت آقا، توجّه دارند؛ امّا برخی از آقایان، برخلاف وظیفه خود عمل میكنند (منظور او، آیةاللّه كاشانی بود).
مرحوم آقای بروجردی، صریحاً باتندی، فرمودند: من به لوازم هم راضی نیستم از آقایی بحث شود. شاه سست شد.
من [مرحوم صدر] گفتم: مقصود اعلی حضرت آن است كه روش متقن حضرت عالی باید دنبال شود.
آیةاللّه بروجردی فرمودند: خیر. خیر. از آقایی بحث میشود كه باید با احترام از ایشان یاد كرد.
شبی در محضر مبارك آیةاللّه بروجردی بودم، به من فرمودند: آقای حاج ملاّجواد صافی، با فرزندانش آقایان: شیخ علی و لطف اللّه هستند، تو هم باش. مقداری پول از كویت خدمت آقا آورده بودند. آن موقع، به دستور ایشان در سامرّا حمام و محلی را برای پذیرایی و اقامت علما میساختند؛ از این روی حاج احمد را صدا زدند كه این پولها را برای آقا شیخ نصراللّه خلخالی حواله بده.
در این وقت، كه اسكناس دوتومانی، پارهای را در دست گرفته بودند، به آقای حاج ملاّجواد صافی فرمودند: آقای حاج ملاّجواد! آخر عمر، كار ما به صرّافی رسیده است. از كجا بگیریم و به كجا بدهیم؟ چه جواب بدهیم؟
آقای حاج ملاّجواد گفتند: حضرت عالی، برای عالم تشیع این كارها را كردید، آن كار را كردید. خدمات شما از حدّ وافر گذشته است.
ایشان فرمودند: خیر. خیر. أخلص العمل فإنّ الناقد بصیر. و اشكشان جاری شد بهگونهای كه همه ما منقلب شدیم.
آیةاللّه سید عبدالهادی شیرازی به قم آمده بودند (ایشان برای معالجه به ایران آمده بودند و بنای ایشان آن بود كه بی سروصدا و بدون دیدوبازدید بگذرانند).
خواستند كه به دیدار آیةاللّه بروجردی بروند. (با آن كه مرحوم آیةاللّه بروجردی به سبب عدم اطلاع از آمدن ایشان، به دیدن ایشان نیامده بود) در بین راه، به مرحوم آقای آیةاللّه سید علی یثربی، فرمودند:
از این جا، تا منزل آقای بروجردی چه قدر راه است؟
جواب داد: [فلان مقدار].
بعد ایشان فرمودند: پیاده برویم تا فضیلت ببریم!
وقتی به خدمت آیةاللّه بروجردی رسیدیم و از پلّه كه بالا رفتیم، دیدیم ایشان عصبانی هستند از این كه چرا اطلاع ندادهایم كه مرحوم آیةاللّه سید عبدالهادی به قم تشریف آوردهاند.
در بین صحبتها، مرحوم آیةاللّه سید عبدالهادی شیرازی فرمودند: من به آقای شیخ نصراللّه خلخالی گفتهام كه: برای بركت سفره ما، نان آقای بروجردی را برای ما بیاورید.
با آن كه ایشان بعد از آیةاللّه سید ابوالحسن، مرجع تامّ بودند.
بعد از اتمام مكالمات، دیدیم كه به زحمت، مرحوم آقای بروجردی بلند شدند و جلوتر از ما حركت كردند و رفتند كفش حاج سید عبدالهادی را جفت كردند.
وصیت
خاطرهای دیگر این كه بعد از فوت آیةاللّه بروجردی، یكی از مراجع قم، از من خواستند كه با نوّاب یزدی فرماندار قم به خانه ایشان برویم. نوّاب یزدی به آن آقا گفت:
اسراری است كه میخواهم برای نخستین بار به شما بگویم: شب قبل از رحلت آقای بروجردی، تلگراف رمزی آمد كه آقای بروجردی میخواهند وصیت كنند و شما باید وصیتهای ایشان را كنترل كنید. من به حاج احمد (خادم آقا) گفتم كه: دستور رمز از دربار دارم و تكلیفم این است.
او گفت كه: اگر بتوانی خود را ضبط كنی، پشت پرده اتاق آقا باش تا موقعی كه وصیت را انشا میكنند، حاضر باشی.
من رفتم پشت پرده و بودم تا دفتردار آمد.
آقای بروجردی به او گفتند: مطالبی را كه من میگویم یادداشت میكنی یا خیر؟
دفتردار گفت: به خاطر میسپرم.
بعداً آقای بروجردی از او سؤال كردند و دفتردار چند مورد را اشتباه كرد و آقای بروجردی از او خواستند كه یادداشت كند.
بعد كه تمام شد و من از مفاد وصیتنامه اطلاع پیدا كردم، یك مرتبه صدای آقای بروجردی بلند شد:
نوّاب! از پس پرده بیا بیرون و یك قلم قرمز، اطراف وصیتنامه بكش!
من گریان شدم و دیگر آقای بروجردی را ندیدم.
نوّاب یزدی، بعد از این حكایت، به آن مرجع گفت: آقای بروجردی بشوید تا من پای شما را ببوسم.
دستگیری
روزی در خدمت ایشان با عدّهای بودیم كه حاج احمد (خادم ایشان) آمد و چاقویی در دستش بود و نشان داد. همهمهای هم دم در بود.
آقا، از آقای فاضل پرسیدند كه: چه خبر است؟
ایشان گفتند: ظاهراً شیخی است و سوءقصد به شما دارد!
آیةاللّه بروجردی، فرمودند: احتیاج او چیست؟ بگویید كه بیاید.
وقتی كه آمد، هولناك بود و دَمِ دَر نشست.
آقا به شیخ محمدحسین احسن رو كردند و گفتند: این طلبه است؟
او گفت: بله، طلبه است و ماهی شصت تومان هم حقوق میگیرد.
آقا از آن شیخ سؤال كرد كه چه احتیاج داری؟
شیخ گفت: عیال من دو بچه دارد و وضع حملش فرا رسیده و حالت دیوانگی به او دست داده است. او را به تهران بردم و در فلان بیمارستان بستری كردم و این مقدار پول از من خواستهاند كه مقدور من نیست.
آقای بروجردی به شیخ محمد حسین احسن گفتند: به آن بیمارستان اطلاع بدهید كه به خرج ما، زن او را معالجه كنند و حالات او را، به ما اطلاع بدهند.
بعد از زیرِ میزی كه داشتند، مقداری پول به شیخ دادند. گفتند: فعلاً این مقدار را برای احتیاجات خود، صرف كن و از این به بعد، وضع و احوال همسرت را ما به تو اطلاع خواهیم داد!
من در خدمت مرحوم آیةاللّه بروجردی بودم كه ایشان به آقای شیخ محمدفاضل (پدر آقای فاضل) فرمودند: شنیدهام، نوهای دارید، اگر مناسب باشد او را برای احمد [فرزند آقا[ خواستگاری نمایید.
آقای فاضل گفتند: پدر او را، خودتان به شمیران فرستادهاید.
آیةاللّه بروجردی به حاج احمد فرمودند كه: قرآن را بیاور.
حاج احمد قرآن را آورد و آیةاللّه بروجردی استخاره كردند و خوب آمد.
آقای فاضل گفتند: آنان خدمتكاران و مخلصان شما هستند.
مرحوم آیةاللّه بروجردی فرمودند: خیر با آنان مذاكره كنید.
مرحوم آقای فاضل بعدها برای من نقل كردند: بعد از مذاكره و جواب مثبت، آیةاللّه بروجردی فرمودند: مناسب است درشكهای بگیرید و بیاورید؛ زیرا برای روحانیت، تشریفات مناسب نیست.
ما این كار را كردیم.
بعد از چند روزی آقا احمد [فرزند آقا] به من گفت: من 250 تومان بدهی پیدا كردهام و آقا آن را نمیدهد.
من به آیةاللّه بروجردی عرض كردم. ایشان فرمودند:
احمد هنوز مناسب نیست كه منظومه حاجی سبزواری را بخرد. او 25 تومان داده و این كتاب را خریده است. من این پولها را چگونه بدهم. جواب ندارد! شما از حالا راضی نشوید كه احمد، غیر وظیفه انجام بدهد.
روزی حاج آقا حسن (آقازاده آیةاللّه بروجردی) به من گفتند:
از اجاره ملكی كه از مادرمان به ما رسیده بود، به من و برادرم احمد، روزی دوازده تومان میرسید. آقا، تا مادامی كه این پول مصرف نمی شد، به ما حقوق نمیداد. به آقای احسن گفتم: اكنون من مخارج دارم و این مقدار كفاف نمیكند.
آقای احسن به آقا مطلب را متذكر شدند كه: آیةاللّهزاده چنین میگویند!
آقا ناراحت شده و فرمودند: تعبیر به آیةاللّهزاده نكنید. محمدحسن طلبه است.
ایشان از من بیشتر پول دارند. آنان، هر یك دوازده تومان دارند و من با این مخارج، چهارده تومان دارم!
عدم تبعیض
ایشان هیچگونه ترجیحی برای فرزندان خود، قائل نبودند گرچه تنقیص هم نمی كردند. روزی در خانه ایشان بودیم و آقا احمد (فرزندشان) پیش من نشسته بود. مجلس روضه خوانی بود. بعد از روضه خوانی، آقا به من فرمودند:
شما كه در آنجا نشسته بودید، چرا احمد را ادب نكردید؟ كه داشت تبسّم میكرد. آیا در روضه فاطمه زهرا علیهاالسلام نباید ادب حفظ كرد؟
پرورش شاگردان
ایشان نسبت به شاگردان خود، احترام بلیغ داشتند؛ به عنوان نمونه:
آقای موسی صدر به درس ایشان میآمدند و جوان نورسی بودند. همین كه ایشان اشكال میكردند، مرحوم آیةاللّه بروجردی میفرمودند: سكوت كنید تا ببینم آقا چه میگویند. و یا نسبت به اشكالات آقای فاضل، شیخ مهدی حائری و بعضی دیگر، برخی اعتراض میكردند، امّا آقا نظر داشتند كه این آقایان امید آینده هستند، لذا باید مورد تعظیم و عظمت باشند.
من از میان عالمان بزرگواری كه با آنان برخورد كردم، تحمّل و تواضع مرحوم آیةاللّه بروجردی را در برابر شاگردان به خصوص طبقه جوان، منحصر به فرد دیدم.
ماندن آیةاللّه بروجردی در قم
مرحوم پدرم نقل كردند:
پس از این كه آیةاللّه بروجردی وارد قم شدند، حاج آقا روحاللّه خمینی، به من فرمود:
بالأخره ما آقا را به قم آوردیم، اكنون نگه داشتن ایشان با شماست.
حضرت امام، به خاطر احساس وظیفهای كه نسبت به حوزه مینمود، از هیچ كار و تلاشی، به عنوان كمك به آیةاللّه بروجردی، كوتاهی نمی كردند. حتی كارهایی كه به ظاهر، در شأن ایشان نبود، انجام میدادند؛ مثلاً، تلاش میكردند برای ایشان پشهبند تهیه و آن را نصب كنند و امثال اینها.
ایشان پس از استقرار در قم، دوتا درس شروع كردند: فقه و اصول.
غیر از آیات ثلاث، تقریبأ همه بزرگان قم، در درس ایشان حاضر میشدند؛ از جمله: حضرت امام. آن بزرگوار، سالها در درس آیةاللّه بروجردی شركت میكردند و یادداشت هم مینمودند كه گاهی اوقات، در درس خارج، مطالبی را از آیةاللّه بروجردی، نقل میكردند كه ما، در جای دیگر، نمیدیدیم و معلوم میشد، از نوشتههای خود ایشان است.
همكاری با آیةاللّه بروجردی
مرحوم والد ما، ضمن این كه جزء اصحاب استفتای مرحوم آیةاللّه بروجردی بودند، خیلی هم مورد اعتماد ایشان بودند. به سبب همین اعتمادشان به مرحوم والد، اگر ایشان در رابطه با مسائل حوزوی و… نظری میدادند یا آیةاللّه بروجردی از ایشان نظرخواهی میكرد، ترتیب اثر میدادند؛ لذا پدر من برای طلاب واسطه خوبی بود، در جهت رفع حوایجشان كه به آیةاللّه بروجردی مربوط میشد. ممكن نبود كسی از طلاب مشكلی داشته باشد و به وسیله مرحوم پدرم، حل نشود.
با این كه مرحوم پدرم در بیت آیةاللّه بروجردی، سمت رسمی نداشت؛ ولی به سبب همین شدت اعتماد، نوعاً، مورد مشاوره ایشان قرار میگرفت. داستانی در این رابطه یادم آمد كه مرحوم پدرم برای من نقل میكردند:
یك وقتی در اطراف یزد، فرد بهائییی به دست فرد مسلمانی كشته شد و دادگاه حكم به اعدام قاتل داد. بهائیان زیاد فعّالیت كردند كه این حكم در یزد اجرا شود و آن هم در روز نیمه شعبان! طبعاً، اجرای حكم به ویژه در روز نیمه شعبان برای مسلمانان ننگ بسیار بزرگی بود. روز چهاردهم شعبان، خبر به آقای بروجردی رسید.
پدرم فرمود: وارد خانه آقا شدم، دیدم آیةاللّه بروجردی در داخل حیاط قدم میزنند و به شدت ناراحتند.
علّت را پرسیدم فرمودند: مگر نمی دانی آبروی اسلام در خطر است؟ همین امروز، به ما خبر دادند كه روز نیمه شعبان، مسلمانی را به جرم قتل فرد بهائی، میخواهند در شهر یزد اعدام كنند. فرصت برای انجام كاری هم نیست. به ایشان گفتم: راه دارد. فرمودند: چطور؟ گفتم: همین الآن، حاج احمد را بفرستید تهران، پیش شاه و از شاه بخواهید جلوی این اعدام را در روز نیمه شعبان بگیرد. اگر روز نیمه شعبان واقع نشود، بعد میتوان، سر فرصت، اقدام نمود و اصل قضیه را پیگیری كرد.
مرحوم آیةاللّه بروجردی آرامش پیدا كرد. فرمود: پیشنهاد خوبی است فوراً حاج احمد را فرستاد تهران. حاج احمد، خواسته ایشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد كه اعدام، روز نیمه شعبان اجرا نشود.
بعد هم مرحوم آیةاللّه بروجردی، وارد میدان شد و با فعّالیت و تلاش بسیار، قاتل را تبرئه كرد.
ویژگیهای علمی
آیةاللّه بروجردی، از نظر علمی، فرد جامعی بود. پیش از پرداختن به این بُعد از شخصیت ایشان، نخست به دو نكته مهم، كه از ویژگیهای آیةاللّه بروجردی به شمار میآید، اشاره میكنم:
1. پركاری؛
2. حافظه بسیار قوی.
از جهت پركاری، با این كه مسئولیتهای مهمی بر دوش داشت؛ امّا مطالعهاش فوقالعاده بود. میفرمودند:
هرگاه از كارهای دیگر خسته میشوم، مطالعه میكنم. با مطالعه رفع خستگی میكنم!
از نظر نوع مطالعه متنوّع بود. مطالعه ایشان، منحصر به فقه و اصول و كتب روایی نبود؛ بلكه در تاریخ، رجال و… مطالعه میكرد. حتی گلستان سعدی را، از اوّل تا به آخر، حاشیه زده بود.
امّا از نظر حافظه، ایشان از عجایب روزگار بود. با آن كه پرمطالعه بود، ولی همه آنچه را كه خوانده بود و یا میخواند به خوبی در حافظه خویش جای میداد. شواهد در زندگی ایشان بر این امر، بسیار است. نمونهای را كه برای خود من اعجابانگیز بوده است، نقل میكنم.
روزهای پنج شنبه و جمعه، اوّل آفتاب، بنده به همراه مرحوم آقا میرزا حسن نوری، آقا سید جعفر احمدی (داماد آیةاللّه بروجردی)، آقا سید محمد حسن (پسر آیةاللّه بروجردی) و مرحوم آقا میرزامهدی صادقی، به خدمت ایشان میرفتیم. آیةاللّه بروجردی درباره رجال و اسانید، مطالبی را به صورت رمز نوشته بودند. ایشان این رمزها را توضیح میدادند و این گروه، به صورت تفصیلی آنها را در فیشهایی یادداشت میكردند. یكی از روزها درباره یك راوی، داستان مفصّلی نقل كردند. این داستان، با تمام جزئیات، حدود نیم ساعت طول كشید. طبع نقل، به گونهای بود كه به ذهن من آمد، حتماً، دیشب درباره این راوی، تصادفاً، مطالعهای داشتهاند؛ ولی داستان كه به پایان رسید، فرمودند: من، این جریان را در 42 سال قبل، در فلان كتاب، مطالعه كردهام.
همه تعجّب كردیم از این حافظه قوی. معمولاً، افرادی كه حافظه قوی دارند، استعدادشان قوی نیست، ولی ایشان از كسانی بود كه بین استعداد و حافظه قوی جمع كرده بود.
زهد و ساده زیستی
مرحوم آیةاللّه بروجردی، پادرد داشتند، به همین جهت، یكی دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در یكی از این سفرها كه مردم اطراف متوجّه شده بودند، به دیدن ایشان آمدند. از جمله: عدّه زیادی از فقرا هم آمده بودند كه آیةاللّه بروجردی، به آنان كمك كند.
ایشان، ضمن این كه به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت اینها را بین فقرا تقسیم كنند. پس از كشتن گوسفندان و تقسیم آنها بین فقرا، به اندازه نیم كیلو گوشت، برای آیةاللّه بروجردی كنار گذاشته بودند، تا یك وعده كباب برای ایشان تهیه كنند. سفره انداخته شد. ماست و خیار را گذاشتند. دو سه سیخ كباب هم، كه از همان گوشت تهیه كرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند.
فرمود: این كباب از كجاست؟
گفتند: از همین گوشت، مقداری فقط برای شما درست كردهایم.ایشان فرمود: من این كباب را نمیخورم، اینها را نیز بین فقرا تقسیم كنید كه آنان بوی آن را شنیدهاند.
ایشان، همان ماست و خیار را تناول كردند.
یا این كه گاه میشد، طلبهای میآمد خدمت ایشان و اظهار میداشت: یك دوره كتاب نیاز دارم.
میفرمود: پولش چه قدر میشود؟
طلبه میگفت: مثلاً هزار تومان.
فوراً پرداخت میكردند.
امّا وقتی برای خودشان میخواستند كتابی بخرند، مدتی چك و چانه میزدند تا به قیمت كمتری بخرند؛ زیرا مخارج شخصی را از پول خودشان تهیه میكردند و آن هم محدود بود.
پذیرایی از میهمان
در پذیرایی از میهمان، مقید بودند كه خیلی خوب از میهمان پذیرایی كنند. ایشان، در سال، دو نوبت میهمانی داشت. معمولاً من در برخی از آنها بودم. در این میهمانیها، از میهمان به گونهای پذیرایی میكرد كه من هنوز نظیر آن را ندیدهام. پذیرایی كنندگان، موظف بودند به مجرد این كه چند لقمه از ظرف غذای میهمان خالی شد، فوری آن را پر كنند، تا همیشه بشقاب میهمان پر باشد و معلوم نشود هر كس چه قدر غذا خورده است كه احیاناً خجالت بكشد.
رعایت ادب
در جهت رعایت ادب، فوقالعاده مؤدّب بودند. در این باره، دو نمونه را ذكر میكنم:
1. معمول این بود كه وقتی خدمت ایشان میرسیدیم، دست ایشان را میبوسیدیم؛ ولی گاهی اوقات، مانع میشدند كه دستشان را ببوسیم. هرچه هم اصرار میكردیم فایدهای نداشت. گاهی اوقات، نه تنها مانع نمیشدند كه دستشان را جلو هم میآوردند.
این مسئله برای من، تا مدتی، سؤالانگیز شده بود كه سرّ این كار چیست؟ تا این كه به خاطر تكرّر، سرّ قضیه را فهمیدم و معلوم شد كه هرگاه ما خودمان، به اختیار، خدمت ایشان میرسیم، مانع از دست بوسیدن ما نمیشوند؛ ولی آن گاه كه ایشان ما را برای كاری احضار میكنند، به هیچ وجه اجازه نمیدهند دستشان را ببوسیم؛ زیرا این را برخلاف ادب میدانستند كه فردی را احضار كنند و بعد به او اجازه بدهند دستش را هم ببوسد. این دقت ایشان در رعایت ادب برای من بسیار اعجابآور بود.
2. مورد دیگر را یكی از نزدیكان ایشان كه با ما هم نسبتی داشت، برای من نقل كرد. ایشان فرمود: روزی به همراه آیةاللّه بروجردی و فرزندشان، به منزل آقا میرفتیم، دم در كه رسیدیم، آقازاده ایشان، از من زودتر داخل منزل شد. آقا برگشت و با عصبانیت فریاد كشید: آیا نمی فهمی ایشان میهمان من هستند؟ چرا جلوتر از ایشان وارد منزل شدی؟
خضوع در برابر زعیم مسلمانان
پیش از این عرضكردم: حضرت آیةاللّه بروجردی، نسبت بهمقام، بسیار بیتوجّه بودند. میفرمودند:
من برای رسیدن به مقام مرجعیت، یك قدم هم برنداشتهام.
ایشان، با تمام لیاقت و صلاحیتی كه داشت، تا وقتی كه آیةاللّه آقا سید ابوالحسن اصفهانی، زنده بود، چون زعامت مسلمانان به دست ایشان بود، در برابر آن بزرگوار، خضوع داشتند و حتی سهم امام را هم برای ایشان میفرستادند.
حسّاسیت دینی
آیةاللّه بروجردی، در برابر منكر، بسیار حسّاس بودند. اگر میدیدند خلافی تحقق پیدا میكند، بسیار ناراحت میشدند و تا حد امكان، در رفع آن میكوشیدند. در این رابطه نیز، چند نمونه را ذكر میكنم:
از یكی از بستگان ایشان شنیدم كه: خانمی از اقوام یكی از عروسهای ایشان، به منزل آقازاده آن بزرگوار، رفتوآمد میكرده، ولی حجابش را به طور شایسته، رعایت نمی كرده است. این خبر به آیةاللّه بروجردی میرسد. ایشان، به حدّی عصبانی میشوند كه بلند میشوند آقازاده را كتك بزنند!
فرموده بودند:
چرا باید به خانه پسر من، كسی رفتوآمد كند كه حجابش را درست رعایت ننماید.
روزی ایشان میخواستند جایی بروند (من هم خدمت ایشان بودم) از در منزل كه بیرون میآمدند، یكی از زوّار، كه پیرمردی بود، آمد جلو آیةاللّه بروجردی، و افتاد به پای ایشان كه اظهار ادب كند. آیةاللّه بروجردی، این كار را حرام میشمرد و شرك میپنداشت؛ از این روی، شدیداً عصبانی شد و عصایش را محكم به كمر پیرمرد كوبید. در همین حال، فریاد زد: این عمل شرك است، حرام است و… بعد چند قدمی كه رفتند برگشتند و پیرمرد را خواستند. ابتدا با نرمی به او فرمودند:
این كار اشتباه و شرعاً حرام است.
بعد دستور دادند: به پیرمرد پول بدهند. یادم هست پولی كه برای جبران ناراحتی پیرمرد، به دستور آقا دادند، بسیار زیاد بود.
دیدگاه روشن در مسائل اجتماعی
به نظر من، آیةاللّه بروجردی، با این كه آخوند قدیمی بود و در محیط كوچكی مانند بروجرد، بیشتر عمر علمی خود را گذرانده بود، واقعاً، آدم روشنفكری بود. آثار روشنفكری ایشان زیاد است، از جمله:
اعزام مبلّغ به خارج: میدانید كه تا آن زمان، اعزام مبلّغ به خارج از كشور، هیچ مرسوم نبود. ایشان به این امر اهتمام دادند و به اروپا، آمریكا و… مبلّغانی فرستادند. تأسیس مركز مهمی مانند مسجد هامبورگ، در همین رابطه بود. وجود چنین فكری در آن زمان، دلیل بر روشنفكری و آیندهنگری ایشان است. ایشان دقت داشتند افرادی را بفرستند كه از هر جهت واجد شرایط باشند.
در رابطه با فرستادن مبلّغ به اروپا، در ابتدا، پدر آقای محمدی گلپایگانی را، كه اكنون رئیس دفتر مقام رهبری است، فرستادند. ایشان، هم فاضل بود و هم روشنفكر بود و هم اهل قلم. پس از مدتی كه ایشان برگشتند و نتوانستند آن جا بمانند، به لحاظ همین دقت در افراد، تا مدتی آیةاللّه بروجردی، كسی را كه واجد شرایط باشد، نیافته بودند. در این رابطه، با مرحوم پدرم مشورت میكنند. پدرم میگوید: این موضوع نیاز به تفكر دارد. مرحوم پدرم این قضیه را با من در میان گذاشتند. بنده به پدرم عرض كردم: به نظر من، آقای محققی شایستگی این كار را دارد. ایشان استاد دانشگاه بود و مرد بسیار روشن و آشنا به علوم روز و متدین. علاوه، بسیار خوش قیافه و خوش بیان بود. در تهران سكونت داشت و گاه هم به قم میآمد و برای طلبهها درس هیئت میگفت. از قبل با هم ارتباطی داشتیم. به تهران رفتم و مسئله را با آقای محققی در میان گذاشتم. خلاصه ایشان را راضی كردم برای رفتن به آلمان.
مرحوم پدرم نتیجه را به آقای بروجردی گفتند.
ایشان هم خوشحال شدند و فرمودند: من باید آقای محققی را ببینم.
آقای محققی خدمت ایشان آمدند و پس از توصیههای ایشان، روانه هامبورگ شدند و بسیار هم موفق بودند. مسجد هامبورگ به دستور آیةاللّه بروجردی و به دست ایشان، تأسیس شد و هم اكنون از مراكز مهم اسلامی است.
وحدت مسلمانان: موضوع دیگری كه بیانگر روشن فكری آیةاللّه بروجردی است، توجّه خاص ایشان به مسئله وحدت مسلمانان بود. پشتیبانی آیةاللّه بروجردی از دارالتقریب، كه به منظور ایجاد وحدت به وجود آمده بود، بسیار چشمگیر بود. مرحوم آقا شیخ محمدتقی قمی، كه عضو شیعی دارالتقریب بود، همواره با آیةاللّه بروجردی تماس داشت و از ایشان رهنمود میگرفت. علاوه بر این، ایشان ملاقاتهایی با شخصیتهای مصری داشت و نامههایی با آنان رد و بدل میكرد كه در رساله التقریب، نشریه دارالتقریب، منتشر میشد.
به همّت ایشان زمینه وحدت مساعد شد كه شیخ شلتوت، رئیس دانشگاه الأزهر، فتوای بیسابقه خود را مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه را صادر كرد.
از طرف دیگر، ایشان با این كه خیلی نسبت به اهلبیت علیهمالسلام ارادت داشت، ولی به دلیل حفظ وحدت، اجازه نمی داد كسی به مقدّسات اهل سنّت، اهانت كند. از باب نمونه، یكی از علمای قم به نام آقای وكیلی، منظومهای در دو جلد، در فقه نوشته بود. انصافاً هم زحمت كشیده بود و از اوّل فقه تا به آخر آن را خیلی خلاصه به نظم درآورده بود. جلد اوّل را كه چاپ كرده بود، برای مرحوم آیةاللّه بروجردی آورد. ایشان، با همان شوقی كه به مطالعه داشتند و هرگاه كتاب تازهای به خدمتش میدادند همه چیز را كنار میگذاشتند و آن كتاب جدید را مطالعه میكردند، شروع كردند به مطالعه این كتاب. مؤلف، در بیت دهم و یازدهم به خلفا توهین كرده بود.
ایشان فرمودند: حالا، در این شرایط وقت این حرفهاست؟ آن هم به صورت مكتوب در یك اثر شیعی؟
عرض كرد: چه باید بكنم؟
فرمودند: این بیت شعر را حذف كنید، آن گاه مجدداً چاپ كنید و بچسبانید. مخارج آن هم به عهده من.
این جریان كه خود شاهد آن بودهام، نشاندهنده شدّت اهتمام ایشان به مسئله وحدت مسلمانان است. با این كه ولایتش، نسبت به اهلبیت علیهمالسلام فوقالعاده بود.
رابطه آیةاللّه بروجردی و امام خمینی رحمهماالله
آیةاللّه بروجردی دستور داده بودند: یك منشی معمّم و خوش خط برایشان پیدا كنند. پس از گشتن بسیار، فردی را پیدا كرده و خدمتشان معرفی كردند.
فرمودند: بیاید تا من از نزدیك او را ببینم.
وقتی این شخص، خدمت آیةاللّه بروجردی رسید، امام خمینی رحمهالله هم در آن جا حضور داشتهاند.
این آقا، در این جلسه، بالادست امام نشست. بعد كه آن شخص رفت، حضرت آیةاللّه بروجردی فرمودند:
من این منشی را نمیخواهم.
علّت آن را كه پرسیدند، فرمودند:
كسی كه بالادست حاج آقا روح اللّه بنشیند، به درد من نمیخورد.
این بیانگر شدّت احترام ایشان به حضرت امام است.
شخصی در بیت آیةاللّه بروجردی رفتوآمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیك بود، حضرت امام نظرشان این بود كه وجود او، برای مرجعیت آیةاللّه بروجردی، نه تنها مفید نیست، كه مضّر است و صلاح میدیدند كه این فرد نباشد. این شخص، به سبب نزدیكیاش با آیةاللّه بروجردی، افرادی را تحریك كرده بود (كه هم آن افراد را میشناسم و هم نحوه تحریك آنان را میدانم، ولی ذكر آن را صلاح نمی دانم) تا خدمت آیةاللّه بروجردی از امام سعایت كنند و چنین بنمایانند كه امام، با مرجعیت و موقعیت آیةاللّه بروجردی موافق نیست.
طبعاً، این سعایتها بیتأثیر نبود و احترامها از جانب آیةاللّه بروجردی كم شد. امام هم رفتوآمد خود را به منزل ایشان، خیلی كم كردند و كم كم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. حضرت امام، عقیدهاش نسبت به شخص آیةاللّه بروجردی و موقعیت ایشان، هیچ تغییری نكرده بود. امام، حفظ موقعیت آیةاللّه بروجردی را، شرعاً لازم میدانست.
شاهد بر این، قضیهای است كه مرحوم آقای اشراقی برایم نقل كرد. ایشان، كه از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، سه نفری، مباحثه میكردیم، گفتند:
تازه با امام وصلت كرده بودم. تابستان بود و حضرت امام، برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود كه، به حسب ظاهر، روابطشان با آیةاللّه بروجردی، خوب نبود. من برای دیدن ایشان، به همدان رفتم. با خود فكر كردم: حالا كه امام، قدری از آیةاللّه بروجردی، رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیةاللّه بروجردی بكنم. تا شروع كردم درباره ایشان به صحبت كردن، امام، قیافهاش را درهم كشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند كرد و گفت:
آقای اشراقی! من به كسی اجازه نمیدهم به زعیم مسلمین اهانت كند. هر كس و در هر مقامی كه باشد.
معلوم شد مبنای امام در حب و بغضها، با آنچه ما داریم، فرق میكند. نسبت به دامادش، آن هم تازه داماد و بزرگترین، اینگونه برخورد كند، برخوردش با دیگران معلوم است.
از آن طرف، كدورتی كه برای آیةاللّه بروجردی نسبت به امام، پیش آمده بود نیز، طولانی نبود. مدتی بعد، ایشان فهیمده بودند كه برای امام، سعایت شده و آن طور كه برخی گفته بودند، نیست؛ لذا برخورد ایشان هم فرق كرد.1
وضع حوزه
مرحوم مطهّری نقل كردند كه حضرت امام رحمهالله فرمود:
مرحوم بروجردی، سی سال به قم دیر آمدند وگرنه وضع حوزه بهتر بود.
كاستیهای متون حوزوی
بارهای بار، مرحوم بروجردی در درس خارج، از كاستیهای وسائل الشیعه صحبت كردند. تا این كه صحبت ایشان رسید به «صلاة الرجل بحذاء المرئة». در این جلسه گفت:
وسائل الشیعه نواقص، مكرّرات و تقطیعاتی دارد. ما به فكر افتادهایم كه احادیث هر موضوعی را دقیقاً جمع آوری كنیم. آقایانی كه مایل هستند، همین باب را جمعآوری كنند و نزد بنده بیاورند.
بنده با جدّیت دنبال كار را گرفتم و در روز موعود نوشتهام را نزد ایشان بردم. همراه آن، رسالهای نوشته بودم و نواقص كتابهای مذهبی و درسی، از جمله: كتاب خلاف شیخ طوسی را كه برای اوّلین بار توسط ایشان چاپ شده بود، مفصّلاً یادآور شدم. در این روز حدود شصت ـ هفتاد نفر از آقایان فضلا ـ كه چند نفری هم خراسانی بودند ـ از پیر و جوان نوشتههایشان را آورده بودند… .
جوانترهای این گروه، آقایان: منتظری، میرزا حسین نوری، ابطحی، حرم پناهی، ستوده، ثابتی همدانی، جلالی گلپایگانی، بهشتی، بروجردی، موسوی كرمانی، بنده و… بودند. برخی از
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص276 ـ 286 (به نقل از: محسنی ملایری).
آنان، تا پایان كار، ادامه دادند و برخی آن را رها كردند.
آیةاللّه بروجردی پس از ملاحظه نتیجه كار، فرمود:
معلوم میشود برخی از آقایان كارشان زیاد است و سنّشان مقتضی این كار نیست و برخی از آقایان، سنّ و وقتشان، مقتضی این كار است.
از جمله نام بنده را بردند و به رساله یادشده من هم اشاره كردند.
بالأخره، در همان جلسه نام افرادی را كه مناسب این كار بودند، اعلام و روزی را برای شروع كار تعیین كردند.
در روز معین خدمتشان رسیدیم. ایشان، برنامه كار را بیان فرمودند و سپس افزودند:
وسائل الشیعه دارای نواقصی است، از جمله: تكرار مطالب و اسناد، تقطیع احادیث، تأخیر و تقدیم، طولانی بودن عناوین و… .
از این روی، برای این كه احادیث و اسناد تكرار نشود، میبایست روش كتاب وافی مرحوم فیض كاشانی را در پیش بگیریم. تقدیم و تأخیرها را اصلاح كنیم. عناوین را خلاصه و فشرده بیاوریم و… .
بعد كتابی را تقسیم كردند و هر كس عهدهدار كتابی شد. من در موقع تقسیم كتاب نبودم. تابستان بود. به مشهد مسافرت كرده بودم؛ لِذا با نامه به من اطلاع دادند كه شما، مسئول جمعآوری احادیث كتاب «نكاح و طلاق» هستید!
بنده این مسئله را به فال نیك گرفتم؛ زیرا هنوز ازدواج نكرده بودم؛ و در نامه خود به این امر اشاره كردم كه آیةاللّه آن را برای رفقای حاضر در منزل ایشان خوانده بودند. بعد از جمعآوری احادیث، آقای شیخ محمدعلی قمی، احادیث را فهرستبندی میكرد. به این ترتیب: اوّلین و آخرین راوی، نام امام و اوّل حدیث را از كتابهای حدیث مینوشت. این فهرست، كلیدی بود برای پیدا كردن احادیث پس از این كار، بنده با توجّه به وسائل الشیعه و وافی احادیث را فهرستوار در هر باب ترتیب میدادم. در مرتبه بعد دو نفر از آقایان: ثابتی همدانی و آقاجلالی گلپایگانی، كه خوش خط بودند، آنها را مینوشتند. پس از این مرحله، با نسخههای خطی نفیسی، كه آقای خادمی اصفهانی و آیةاللّه مرعشی و چند نسخه را خود آیةاللّه بروجردی، در اختیار این گروه گذاشته بود، مقابله میشد.
گویا سال دوم كار این گروه روی احادیث بود كه مرحوم بروجردی فرمود:
از آن جا كه روایات اهل سنّت، در باب احكام، زیاد نیست، اگر ما در ذیل هر باب روایات آنان را بیاوریم، مناسب خواهد بود. ضمناً روشن خواهد شد كه اهل سنّت چه قدر روایت دارند و ما چه قدر.
البته نظر آن مرحوم، شاید جنبه تألیف و تقریب بین المسلمین بود. اساساً، مبنای ایشان، این بود كه: فقه شیعه، در حاشیه فقه اهل سنّت است. بدین معنا: فتوای رایج میان اهلسنّت را هر یك از ائمّه اطهار علیهمالسلام در عصر خود، نقد میكردند. افرادی كه از ائمّه علیهمالسلام سؤال میكردند، كسانی بودند كه به فتاوای علمای اهل سنّت آشنایی داشتند. بعدها، با مطالعه رجال كشی به همین مطلب برخورد كردم. زراره، محمد بن مسلم و جمیل و… از شاگردان ابوحنیفه بودند كه بعداً مستبصر شدند. از سؤالهای آنان پیداست كه آدمهای معمولی نبودند و قبلاً معلومات فقهی را در جای دیگر كسب كردهاند. براساس همین مبنا، مرحوم بروجردی پیشنهاد كردند كه احادیث اهل سنّت از منابع روایی آنان جمع آوری شود و در ذیل هر باب بیاید. میفرمودند:
كتاب التاج برای استخراج روایات اهل سنّت، مناسب و كافی است.
این كتاب، پنج كتاب از صحاح ست را در بردارد و مكرّرات را ادغام و سندها را كوتاه كرده است.
آقای ثابتی همدانی، با كمك دیگران، این كار را شروع كردند. تا آن جا كه به یاد دارم، كتاب طهارت را ایشان تمام كرد. پس از مدتی كه از این جریان گذشت. مرحوم آیةاللّه بروجردی، جلسهای تشكیل دادند و در آن جلسه فرمودند:
من پیشنهاد كردم كه احادیث اهل سنّت استخراج و در ذیل احادیث شیعه بیاید. آقایان هم زحمت كشیدند و شماری از احادیث اهل سنّت را استخراج كردهاند؛ ولی میترسم كه بگویند: علمای شیعه، زحمت كشیدهاند احادیث ائمّه علیهمالسلام را به طور مستقل آوردهاند و شما دوباره آنها را مخلوط كردید؛ از این روی، این كار متوقف شود.
پس از فرمایشات آیةاللّه بروجردی، سید محمد حسن، فرزند وی، در همین باره صحبت كرد. معلوم شد كه فكر انصراف را ایشان یا كسان دیگر توسط ایشان به مرحوم بروجردی، القا كردهاند؛ زیرا سید محمد حسن، از اوّل با این كار مخالف بود و در همان جلسه مرحوم بروجردی گفت:
سید محمد حسن این چنین گفته است؛ راست میگوید.
من بعداً، در طی نامهای خدمت ایشان، فواید این كار را برشمردم، ولی مؤثر واقع نشد. عین آن نامه به من مسترد گردید و اكنون موجود است.
در یكی از جلسات، مرحوم بروجردی، فرمودند: آقای خوئی ـ حفظه اللّه ـ برای من نوشتهاند:
من یك مجموعهای نوشتهام و تقدیم و تأخیرها و مكرّرات وسائل الشیعه را جمع آوری كردهام، اگر بودجهاش را تأمین كنید، افرادی هستند كه این كار را تمام و تكمیل كنند.
مرحوم آیةاللّه بروجردی، در آن جلسه فرمودند:
اگر قرار باشد كاری انجام بشود و من بودجهاش را بپردازم، این كار را خودمان شروع میكنیم.
شیوه فقهی
شیوه ایشان در فقه، بسیار اهمیت دارد. مرحوم بروجردی در درس فقه، به چند نكته بسیار توجّه داشت:
اهمیت به آرای قدما: ایشان در اظهار نظر و ارائه فتوا، شدیداً به فتاوای قدما و شهرت فتوایی، اهمیت میدادند. در همین رابطه، به من فرمودند: شما، فتاوای ابنجنید و ابنعقیل را جمع آوری كنید. بنده نیز، حسب دستور ایشان، این كار را شروع كردم؛ ولی به سبب كسالتی كه برای من پیش آمد، از ادامه كار بازماندم. بعد در مشهد، به این فكر افتادم كه كار را تمام كنم؛ از این روی، با نظارت بنده یكی از دانشجویان فوق لیسانس، فتاوای این بزرگان را جمع آوری كرد و قابل طبع است.
اهمیت به روایات و فتاوای اهل سنّت: مرحوم بروجردی، معتقد بود كه با مراجعه به فتاوا و روایات اهل سنّت، بهتر میتوان روایات ائمّه علیهمالسلام را فهمید و فتوا داد. ایشان بر این عقیده بود كه: فقه شیعه، به منزله حاشیهای است بر فقه اهل سنّت؛ زیرا در آن زمان، فتوای رایج و رسمی از آنِ فقهای اهل سنّت بوده است. مردم، با توجّه به فتوای رایج و رسمی، از ائمّه اطهار علیهمالسلام سؤال میكردهاند و آن بزرگواران پاسخ میگفتند.
ایشان، مراجعه به فتاوای اهل سنّت را از مقدّمات فتوا میدانستند؛ از این روی، میفرمودند:
توجّه به روایات و فتاوای اهل سنّت، شیوه قدمای از فقهای ما بوده است. قدمای ما، نه تنها به مسائل خلاف توجّه میكردند كه حفظ آن را نیز لازم میشمردند؛ لِذا قدمای ما، مسائل خلاف را حفظ بودند. روی همین باور بود كه مرحوم بروجردی بر كتاب خلاف شیخ طوسی حاشیه زدند و آن را چاپ كردند. پس از ایشان، این سنّت حسنه؛ یعنی رجوع به كتب قدما، فتاوا و روایات اهل سنّت مرسوم شد. حوزه علمیه قم در این بُعد پیشتاز بود. نجف نیز به پیروی از حوزه قم، به این مسئله توجّه كرد. حضرت آیةاللّه بروجردی، در این امر خود را مبتكر نمی دانست و اشاره میكرد: روش قدمای از فقهای ما براین بوده است. به عنوان نمونه از سید مرتضی، شیخطوسی، و… یاد میكرد كه آنان، آرا و نظریات گوناگون و دلایل علمای اهل سنّت را در كتب فقهی خود نقل و آنچه را مخالف میدانستند، نقد میكردند.
تكیه بر ادلّه و روایات اوّلیه: حضرت آیةاللّه بروجردی، كمتر به اصول عملیه: (برائت، استصحاب و…) تمسّك میجستند.
وسائل الشیعه شیخ حرّعاملی را میآورد و روایات مورد بحث را میخواند و در محتوا و مفهوم آن بحث میكرد.
گه گاهی نیز، سند روایت را متذكر میشد و نقد میكرد. پس از آن كه همه روایات باب را میخواند و راجع به هر كدام از لحاظ دلالت و گاهی سند بحث میكرد. دو مرتبه روایات را، با توجّه به اقوال مختلف، دستهبندی میكرد و به نظر كسانی كه سابقه نداشتند، تكرار به نظر میرسید. روایات مختلفی كه به یك مضمون، از یك راوی نقل شده بود، یك روایت میدانست؛ از این روی، این روایات را كنار هم میگذاشت و آنگاه نتیجه میگرفت و نظر میداد. این نكته در تألیف كتاب جامع الاحادیث كاملاً رعایت شده است. حتی گاهی فرمودند:
شما تصور میكنید؛ مثلاً زراره، این مطلب را چند نوبت پرسیده و امام چند نوبت جواب داده است؟ خیر، همه یك روایت است و از مجموع آنها میتوان، اجمالاً مطلب را به دست آورد.
ریشه یابی مسائل: مرحوم بروجردی، هر مسئله را كه مطرح میكردند، به زمان، شخص مطرح كننده، ریشه و اوّلین باری كه مطرح شده است، توجّه داشتند. در نقل آرا و نظریات، تلاش میكردند كه مسائل مهم و اساسی و نقطه اتفاق مسلمانان را بیان كنند. در هر مسئلهای، نقطهنظر اهل سنّت، دیدگاه اهل بیت و پس از آن، انعكاس و تصور مسئله مطروحه را در فقه شیعه بیان میكردند و در آخر نظر خود را میگفتند.
مثلاً در «قبله» میفرمودند:
به اجماع مسلمین به ضرورت اسلام، «كعبه»، قبله است.
سپس در این كه آیا عین كعبه یا جهت آن و حدود و وسعت جهت به نقل آرا میپرداخت.
تكریم علما
آیةاللّه بروجردی، برای مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری، مؤسّس حوزه علمیه قم نیز، احترام زیادی قائل بود.
مرحوم بروجردی روزی در حال درس در مقبره حاج شیخ عبدالكریم، متوجّه شدند كه یكی از شاگردان، به قبر حاج شیخ تكیه كرده است. ایشان با تندی فرمود:
آقا! به قبر تكیه نكنید. این بزرگان برای اسلام زحمت كشیدهاند، به آنان احترام بگذارید.
نمونه دیگر: در یكی از جلسات درس، به مناسبت، از كتاب الصلاة مرحوم شیخ، مطلبی را نقل كرد و بعد فرمود:
من كسی را ندیدهام كه مطالب علمی را این قدر مختصر، ساده و روشن بنویسد. این از خصوصیات كتاب الصلاة حاج شیخ است كه بدان توجّه نشده است. تقریباً، هر چه در كتاب الصلاة حاج آقارضا همدانی هست، در این كتاب وجود دارد؛ امّا مختصر و روشن.
ارتقای بینش علمای سنّی
نقل میكردند كه مرحوم بروجردی، كتاب مبسوط شیخ طوسی را، به عنوان هدیه، برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس وقت الازهر، فرستاده بود. این كتاب در او چنان اثر گذاشته بود كه در اواخر عمرش گفته بود:
چه آن موقع كه مفتی سرزمین مصر بودم و چه بعد كه عضو لجنه افتای الأزهر بودم، هر گاه میخواستم به كمیسیون فتوا بروم برای نظر دادن در مسئلهای، حتماً قبل از رفتن، كتاب مبسوط را مطالعه میكردم.
نهضت ملی نفت
آیةاللّه بروجردی هم، روحاً، با نهضت ملی نفت، موافق بود. جریانی از قم، پیش آمد كه به ناچار، علناً، از نهضت، پشتیبانی كند. جریان از این قرار بود:
دو نفر از روحانیان، كه یكی از آنان سید علی اكبر برقعی بود، در كنفرانس صلح وین شركت كرده بودند. در موقع بازگشت وی به قم، عدهای از تودهایها به استقبال ایشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسان هم تظاهرات مخالفی به راه انداختند و چیزی نمانده بود كه بین طرفین، درگیری رخ دهد. نیروی نظامی دخالت كردند و به زور متوسل شدند كه من در بین جمعیت حاضر و ناظر بودم. و بعدها معروف شد كه در تیراندازیهای پلیس، برخی از طلاب كشته شدهاند. این جریان اوج گرفت و عدّهای از علمای دربار، به قم آمدند و به آیةاللّه بروجردی تأكید داشتند كه شما، دولت مصدق را به سبب این بیاحترامی به شما و حوزه علمیه قم، محكوم كنید.
آیةاللّه بروجردی، با كیاستی كه داشت، متوجّه شده بود، در این قضیه دست دربار، برای تضعیف دولت مصدق، در كار است؛ از این روی، به پیشنهاد علمای درباری توجّه نكرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آقایان درباری گفت: «من كاری ندارم».
من خودم، عدّه زیادی از گویندگان دربار را دیدم كه در اجتماعات عظیم آن روزها در قم، كه در صحن مطهّر برپا میشد، علیه مصدق و آیةاللّه كاشانی سخنرانی میكردند. آیةاللّه بروجردی وقتی كه دید جوسازیها علیه دولت به اوج خود رسیده است و درباریان میخواهند از این قضیه سوء استفاده كنند، در ضمن درس، سخنانی به این مضمون گفت:
رئیس دولت، با این كه گرفتاریهای زیادی داشت، شخصاً با من، تلفنی تماس گرفت. ایشان، تمام تقاضاهای مرا انجام داده است. من از ایشان هیچ شكایتی ندارم. رئیس دولت، برای مملكت خدمت میكند. طلاب، پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نكنند.
ایشان، با این حمایتی كه از دكتر مصدق، به عمل آورد، آشوب را فرونشاند و نگذاشت از حوزه علمیه و وجود ایشان، در راه عزل دكتر مصدق، بهره برداری شود. این، خدمت بزرگی بود كه آیةاللّه بروجردی به نهضت ملی نفت كرد.
فداییان اسلام
دستگاه اداری حوزه علمیه قم، كه اصحاب آیةاللّه بروجردی بودند، از حركت فداییان اسلام، ناراضی بودند. البته این گروه، با هر حركت انقلابی و اصلاحی مخالفت میكردند.
آیةاللّه بروجردی، روی خوشی به این حركت، نشان نمی داد. در آغاز، سعی میكرد كه آنان را با موعظه از این كار باز دارد. مكرّر، در ضمن درس، میگفت:
اینان [فداییان اسلام] طلاب و سادات جوانی هستند، ناراحت و عصبانی. باید موعظه بشوند. من از آنان میخواهم كه این كارها را دنبال نكنند. ما تحولات زیادی در عمرمان دیدهایم: جریان مشروطیت و… دیدیم كه كارها چگونه شروع و به كجا ختم شد.
این گونه سخنان، هر از چند گاه، در ضمن درس، از ایشان شنیده میشد.
در آن زمان، یكی از روزنامهها نوشته بود كه:
شهبانو، بناست كه مقداری پول برای آیةاللّه بروجری، بفرستد، تا ایشان، بین طلاب توزیع كند! بعد از این قضیه، من و برادرم و یكی از شخصیتهای مشهد، برای كاری خدمت آیةاللّه بروجردی رفتیم. ایشان به شدّت از این قضیه، كه در روزنامه درج شده بود، ناراحت بود. در همین حین، آن آقایی كه از مشهد آمده بود، از ایشان درخواست كرد: حكم و امضایی برای تولیت به او بدهد.
حضرت آیةاللّه بروجردی، گفت:
در این مملكت، كفر حكومت میكند، نه اسلام. همگی خائنند.
بالأخره، آن بزرگوار، به وظیفهاش تا آنجا كه تشخیص میداد، عمل میكرد.1
رابطه با امام خمینی
فردی از آیةاللّه بروجردی، اجازه در امور حسبیه خواسته بود. ایشان فرموده بودند:
اگر حاج آقا روح اللّه [امام خمینی] شما را معرّفی كند، اجازه میدهم.
این شخص هم بلافاصله، خدمت امام میرود و میگوید: آیةاللّه بروجردی شما را كار دارند. وقتی امام را خدمت آیةاللّه بروجردی میآورد، آقا ناراحت شده و میفرمایند: من كی گفتم كه همین الآن بروید و مزاحم ایشان بشوید.
ولایت فقیه
به نظر من، اصل این سؤال درست نیست؛ زیرا مذهب شیعه برپایه ولایت فقیه استوار است. امتیاز مذهب شیعه از دیگر مذاهب در همین امر است. تمام شكایتهای ائمّه علیهمالسلام از دست حكّام جور در این بود كه آنان، حق اعمال این ولایت را از ائمّه علیهمالسلام غصب نموده بودند. بله، آن چه بین فقهای شیعه مورد بحث است، تعمیم و تخصیص دایره این ولایت، برای فقیه جامع الشرایط است كه آیا تمام شئونات ائمّه علیهمالسلام برای فقیه هست یا نه. چون فقهای شیعه به سبب نداشتن كمك مردمی و وجود سلطه مخالفان، در طول تاریخ، نتوانستند، عملاً، وارد صحنه اجتماع شوند و اعمال ولایت كنند. برخی سطحینگران و خدای نكرده بداندیشان، خیال كردهاند، موضوع ولایت فقیه، اختلافی است و حال آن كه چنین نیست. اصل مسئله جزء مذهب است، به طوری كه اگر كسی معتقد نباشند، مذهب تشیع را انكار نموده است و باید با او بحث مذهبی كرد، نه فقهی.
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص204 (به نقل از: واعظ زاده خراسانی).
مرحوم آیةاللّه بروجردی، نه تنها به ولایت فقیه معتقد بود كه در طرح مباحث اجتماعی اسلام كه میرسید، اعتراض خود را به وضع غیر اسلامی حاكم بر جامعه نشان میداد و شایستگی احكام اسلام برای پیاده شدن متذكر میشد.
به یاد دارم: ایشان در اواخر عمر شریفشان، كتاب قضا را تدریس میفرمودند: روزی در سر درس فرمودند:
من میدانم فعلاً قضای اسلامی، در جامعه جاری نمی شود؛ ولی هدفم از طرح مبحث قضا این است كه: بفهمانم موازین قضایی اسلام، به مراتب عالیتر و محكمتر از قوانین قضایی است كه از اروپا برای ما سوغات آوردهاند.
خصوصیات اخلاقی و معنوی
سخن گفتن از خصوصیت اخلاقی شخصیت بزرگی مانند آیةاللّه بروجردی برای فردی مانند من، بسیار دشوار است؛ ولی به چند نمونه، كه از گفتار و رفتار ایشان استفاده كردهام، اشاره میكنم:
بی اعتنایی به مقامهای دنیوی: روزی حقیر، با یكی از رفقا، اوّل صبح (كه طبق قرار، باید صبح، اوّل وقت به محضر آیةاللّه بروجردی میرفتیم، تا در رابطه با كتابی كه به دستور ایشان، عدّهای مسئول آن بودند، مطالبی را املا كنند و ما یادداشت كنیم.) در خدمت آقا بودیم كه مرحوم حاج احمد خادم آمد و عرضه داشت: شخصی از كرمانشاه آمده و تقاضای ملاقات دارد. ایشان، در ابتدا، امتناع كردند. ما از محضر ایشان، تقاضا كردیم؛ لذا به آن شخص، اجازه ملاقات دادند. او، به محض ورود، خود را معرّفی كرد تا رسانید به این كه از مرتبطین با شاه است. آیةاللّه بروجردی، با ناراحتی فرمودند:
به من چه كه تو با شاه رفیقی. مقصودت چیست؟
گفت: آقا من با پاپ ارتباط دارم، میتوانم او را به ملاقات شما بیاورم. ایشان فرمودند:
من، به چنین ملاقاتی كه رضای خدا و سود اسلام در آن نیست، مایل نیستم.
بعد به آن كرمانشاهی فرمودند:
من آن وقت كه اصفهان بودم، تعدادی از شاگردانم در آذربایجان بودند. بعدها دیدم این آقایان، از آذربایجان برایم نامهای نوشتهاند كه: چون شما را اعلم میدانیم، بر خود لازم دیدهایم مردم را به شما ارجاع دهیم. (در حالی كه آیةاللّه اصفهانی در قید حیات بودند) رسالههای عملیه خودتان را به این ناحیه بفرستید. من در جواب نوشتم:
كار شما درست نیست. من نه رساله میفرستم و نه به چنین كاری رضایت دارم؛ زیرا مردم، هم اكنون، مرجع تقلید دارند و تقلیدشان هم، بر طبق موازین شرعی، محكوم به صحت است. چه وجهی دارد كه شما مردم را به دیگری ارجاع دهید.
ایشان، با نقل این داستان، میخواستند بیاعتنایی خود را به شهرتطلبی و مقامخواهی، به آن فرد كرمانشاهی بفهمانند كه میپنداشت: ایشان از ترتیب ملاقات با پاپ، چون باعث جلب توجّه مردم به ایشان است، استقبال خواهند نمود.
اكرام عالمان: پس از رحلت آیةاللّه اصفهانی و استقرار مرجعیت در آیةاللّه بروجردی، ایشان دستور دادند: طلاب حوزه نجف هم، مانند طلاب قم، باید امتحان بدهند تا شهریه آیةاللّه اصفهانی، مانند گذشته ادامه یابد. یكی از بزرگان نجف امتحان را تحریم كرد. مرحوم ربّانی شیرازی گفتند: وقتی این خبر به حضرت آیةاللّه بروجردی رسید، ایشان فرمودند: آن آقا درست گفته است. شهریه را بدون امتحان بدهید.
عشق به ارتباط با خدا: آیةاللّه بروجردی، كراراً سر درس میفرمودند: من در بروجرد كه بودم، با خدای خودم رابطه داشتم؛ امّا این جا كه آمدهام، همهاش با مردم است.
روزی در اثنای درس، با حال گریه فرمودند:
هر كس درس میخواند كه [مقام او] مثل من شود، سفیه است؛ سفیه است!1
شیوه تدریس
مرحوم آیةاللّه بروجردی از روزهای اوّل، به دو چیز اصرار داشتند:
1. اصرار داشتند شیوه تدریس مرحوم آخوند خراسانی صاحب كفایه، را پیاده كنند.
شیوه تدریس محقق خراسانی این بود كه: برخی از شاگردان زبده، درسها را تقریر میكردند و حوزههای كوچكتری تشكیل میدادند تا درس برای بقیه شاگردان، كه ضعیفترند، با طرح اشكال و پاسخ آن، پخته شود؛ ولی این شیوه در قم عملی نشد.
2. بسیار پافشاری میكردند كه شاگردان، درس را بنویسند. گاه فواید آن را برمی شمردند؛ میگفتند:
سعی كنید درسها را بنویسید و نظریه و اشكالهای خود را در حاشیه آن بیاورید.
در جوانی، فكر انسان بازتر و موشكافتر است. انسان در جوانی، افكاری به ذهنش میآید
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص188 (به نقل از: شیخ علی پناه اشتهاردی).
كه در سنّ پیری از آن بهره میبرد.
در فایده نوشتن درس میگفتند:
در اصفهان كه بودم در 25 سالگی، اساتید، تقلید را بر من حرام میدانستند. من برای آزمایش قدرت اجتهاد خود، خارج قوانین و خارج ریاض شروع كردم، نظریات خود را در حاشیه یادداشت میكردم. اكنون، با گذشت زمان، آن نوشتهها مورد استفادهام میباشد.
با پافشاری ایشان، نوشتن درس، كه تا آن زمان در حوزه، نه تنها مرسوم نبود كه برخی آن را عامل بی سوادی میدانستند، در حوزه مرسوم شد. از بركت همین روش، من نهایة الاصول و البدر الزاهر را نوشتم.
درس آیةاللّه العظمی آقای بروجردی، چند خصیصه برازنده داشت:
1. آیةاللّه بروجردی، بسیار خوشبیان بود، مطالب را با زبانی ساده میگفت، با عبارات مغلق و قلنبهگویی مخالف بود. چنانچه كسی با عبارات پیچیده و در قالب اصطلاحات اشكال میكرد، میفرمودند: میخواهید مرا گیج كنید.
من یك مرتبه اشكال كردم و گفتم:
این مطلب، با نتیجة التقیید درست میشود.
ایشان فرمودند: نتیجة التقیید چیست؟ میخواهید مرا گیج كنید.
2. در هر بخشی از حشو و زواید، پرهیز میكرد. روی محور اساسی و نكته اصلی درس، كه نقش مؤثری در فهم مطلب داشت، تكیه میكردند و آن را دقیقاً توضیح میدادند.
مطلب اصلی را از زوایای گوناگون و با بیانها و تمثیلهای مختلف شرح میدادند.1
تشویق امام رحمهالله به حضور در درس آیةاللّه بروجردی
با مرحوم آیةاللّه حاج شیخ مرتضی حائری، جلسات اخلاق و مباحثات دیگر داشتیم. یك روز ایشان، با حالتی شگفتزده، به من گفتند: آقای حاج آقا روحاللّه [امام خمینی [مطلبی عجیب نوشتهاند:
حاج آقا حسین بروجردی به قم آمده است. مجلس درس و محفل ایشان، مجالس و محافل عالمان و بزرگان صدر اسلام، از قبیل شیخ مفید و شیخ طوسی را زنده میكند. هر چه
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص247 (به نقل از: حسینعلی منتظری).
سریعتر به قم بیایید.
حاج شیخ مرتضی به قم مراجعت كردند. من هم اثاثیه را جمع كردم و به قم آمدم.
شیوه تدریس و استنباط
تا پیش از آیةاللّه بروجردی رحمهالله آنچه در درس آقایان معمول بود، مراجعه به كتابهای فقهی متأخرین، چون: جواهر، حدائق و… و در زمینه حدیث، به وسائلالشیعه اكتفا میكردند؛ ولی آن مرحوم هر فرعی را به مبدأ پیدایش آن، بر میگرداندند. ابتدا كتابها و اقوال علمای سلف، چون: ابنجنید، ابنابیعقیل، شیخ مفید، شیخ طوسی، و… را مطالعه میكردند. اگر درباره فرع، در آن كتابها نظریهای آمده بود، نقل و بررسی میكردند، و به فتاوای عامّه و اهل تسنّن در زمان صدور حدیث عنایت خاصّی داشتند. سپس به كتابها و انظار متأخرین، به گونهای كوتاه، میپرداختند. در این زمینه میگفتند: كتابها و نظریات قدما، همچون: «بقچه سربستهای است كه باید گشوده شوند». در زمینه رجال حدیث، با ابتكاری كه خود ایشان در رجال داشتند و به همان منوال طبقات الرجال را نوشتند، به طور دقیق رجال سند احادیث باب را بررسی میكردند. در این زمینه، نظریات ابتكاری و مخصوص به خود داشتند.
برنامه درسی برای طلاب
پس از اتمام بنای مدرسه [خان] خدمت آیةاللّه بروجردی عرض كردم: چند نفری را برای برنامهریزی و همكاری با من تعیین كنید.
ایشان، آقای بدلا، آقای شیخ عبدالحسین دشتی و دو نفر دیگر را تعیین كردند.
ما برنامهای برای طلبههای مدرسه تنظیم و شرایطی مقرّر كردیم. یكی از مواد درسی آن، زبان انگلیسی بود. در اینباره با آیةاللّه بروجردی، مشورت كردیم. ایشان تحسین كردند و فرمودند:
اگر كسی یك زبان بداند، یك آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.
ما رفتیم، استاد زبان انگلیسی را نیز دیدیم، ولی متأسّفانه یكی از افراد، خدمت آیةاللّه بروجری رفت و گفت: آقا مردم اگر بفهمند كه با پول آنان زبان خارجی تدریس میشود، عقیدهشان نسبت به شما سست میشود!
آقا هم كه معمولاً مراعات جوانب را میكردند، قانع شدند و برنامه اجرا نشد.
ساخت مدرسه
ایشان بر آن شدند كه یك مدرسه مستقل و كاملی تأسیس كنند. من با حاجی احمد، جاهای زیادی را برای این منظور دیدیم. همین مكان مدرسه آیةاللّه گلپایگانی، كه هزار و ششصد متر بود، تولیت برای مدرسه واگذار كرد. چون مساحت آن كم بود. از آن صرفنظر شد. زمین مدرسه آیةاللّه نجفی، واقع در سفیدان خیابان آذر، در خدمت ایشان دیدیم و این زمین هم، برای این كه داخل كوچه بود و اشكالات دیگری هم داشت، مورد پسند واقع نشد تا این زمینی كه به مساحت ششهزار متر، در مكان بسیار مناسبی شناسایی شد. صاحب ملك، از این امر خیلی استقبال كرد… [امّا] موانعی ایجاد شد كه این مهم انجام نگرفت.
دقت و تیزبینی
اگر درون گنبد مسجد اعظم را بنگرید، كاشیكاریهای داخل گنبد را ناقص میبینید. كاشیها تا پایین نیامده است. این داستانی دارد بدین قرار:
روزی لُرزاده، معمار مسجد اعظم، به من گفت: حضرت آیةاللّه از ادامه كاشیكاری جلوگیری كردهاند. شما ایشان را راضی كنید تا كاشیكاریها را تمام كنیم. حیف است. گنبد ناقص میماند. روزی من و حضرت آیةاللّه بروجردی، زیر همان گنبد نشسته بودیم. من از فرصت استفاده كرده گفتم:
آقا اجازه بدهید كاشیها را تا پایین بیاورند. این جوری، ناقص میماند. آن مرحوم گفت:
این كاشیها خیلی زیبا و قشنگ است. نمازگزار را به خود متوجّه میكند و از حضور در نماز بازمی دارد.
من در جواب عرض كردم: آقا! اوّلاً حرم مطهّر حضرت رضا علیهالسلام ، هم دارای نقش و نگار است. علاوه بر این، چه فرقی بین این است كه این كاشیها شاغل نمازگزار باشد یا فرش خوشبافت و گرانبها؟ پس فرش خوب هم نباید در مسجد انداخته شود كه شاغل نمازگزار است. دیگر آن كه: كسی كه بخواهد نماز بخواند، با این چیزها حواسش پرت نمیشود.
آقا لبخندی زدند و سكوت كردند.
بعدها متوجّه جواب خودم شدم كه تكلیف ما با نمازگزار دوتاست. نمازگزار، نباید بگذارد حواسش پرت شود و توجّه در نماز را مراعات كند. ما هم نباید زمینه اشتغال و حواسپرتی نمازگزار را فراهم كنیم.1
تبحّر در تاریخ
مرحوم آیةاللّه بروجردی در عین مهارت در رجال در تاریخ اسلام نیز، دست توانایی داشت. یك دوره تاریخ اسلام را مطالعه كرده بود و خلاصههایی را در حفظ داشت. وقتی درباره نماز در اماكن چهارگانه (مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجدكوفه و حائرشریف) بحث میكرد، درباره حد حائر و سرگذشت غمانگیز این مرقد شریف، در دوران خلفای عباسی، به صورت مشروح، سخن میگفت. او، نه تنها در تاریخ عمومی اسلامی، آگاهی كافی داشت، بلكه بر تاریخ علم كلام، تاریخ حدیث و تاریخ فقه نیز كاملاً، مسلّط بود. هرگاه سخن از این مقولهها پیش میآمد، به صورت روشن، بیان میكرد. اطلاعات مرحوم آیةاللّه بروجردی، در میان فقهای بزرگ، پس از مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی، كم نظیر بود. حتی مرحوم امام راحل، روزی بر این نكته تصریح كرد. در علم اصول، كه گاهی سخن به مناسبتی به مسائل عقلی كشیده میشد، به صورت استادانه در آن باره سخن میگفت.
به خاطر دارم به هنگام بحث كردن از امكان تعبّد به ظن، درباره اقسام امكان، از قبیل امكان ماهوی، امكان استعدادی و غیره، به تفصیل، سخن گفت و ابیاتی از منظومه را، با آن لهجه شیرین خود، از حفظ خواند.
از نظر تسلّط بر قواعد عربی و اشتقاق كلمات، فرد توانایی بود. پیوسته خواهان آن بود كه صحیح بخواند و صحیح بنویسد و اگر هم روزی كسی او را متوجّه لغزش و اشتباهی در تلفظ میكرد، فوق العاده خوشحال میشد و از او تقدیر مینمود.
از باب نمونه در بحث اوقات صلات مغرب، فقها میگویند: باید حمره مشرقیه از قمةالرأس بگذرد. ایشان این لفظ را به ضمّ قاف خواند و فردای آن روز، به تصحیح آن پرداخت و فرمود: برخی از فضلا تذكر دادهاند كه به كسر قاف است.
در بحث قبله، مطرح شد كه ستاره جُدَی در برخی از سرزمینها، نشانه قبله به شمار میرود. ایشان نام این ستاره را به ضمّ جیم (جُدی) تلفظ كرد.
مرحوم شیخ علی اكبر ادیب اهری، یادآور شد تلفظ صحیح آن به فتح جیم است: (جَدی) ایشان فوقالعاده از او تشكر كرد.
دو نامه عربی از مرحوم آیةاللّه بروجردی در مجلّه رسالة الاسلام دارالتقریب قاهره منتشر
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص161 (به نقل از مجتبی عراقی).
شده است. هر دو، حاكی از تسلّط او بر انشای صحیح عربی، آن هم، تا حدّی، به صورت امروزی آن است. حتی مقدّمه ناتمامی كه بر جامع احادیث الشیعه نوشتهاند، خود بیانگر همین معناست.
دوری از تظاهر
از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود كه: تظاهر به تقدس نمیكرد. یك بار ندیدم ایشان در جلسهای بنشیند و تسبیح در دست بگیرد و ذكر بگوید.
حضرت امام رحمهالله هم، چنین بود؛ تظاهر نداشت.
البته مقصود این نیست كه: هر كس تسبیح در دست میگیرد و ذكر میگوید، تظاهر به مقدسی میكند؛ زیرا ممكن است، خالصانه باشد.
اخلاق اجتماعی
در رعایت ادب، ایشان فوقالعاده بود، من این را با یك واسطه از حضرت امام رحمهالله نقل میكنم كه فرمود:
آقای بروجردی به منزل ما تشریف آورده بودند، خدمت ایشان پرتقال آوردیم. ایشان پرتقال را خوردند و هستههای آن را در دست خود نگه داشتند و كنار بشقاب نگذاشتند كه مبادا كسی ببیند و بدش بیاید.1
ادب آیةاللّه بروجردی
در این چند سالی كه این جانب در خدمت ایشان بودم، هرگز وی را بدون عمامه یا قبا ندیدم. همیشه، بهصورت دو زانو مینشست. هیچگاه آن مرحوم را در حال نشستن، غیر از این حالت ندیدهام.
ایشان از درد پا، بسیار ناراحت بود. آقایان، پیشنهاد كردند هنگام درس، كه روی منبر قرار دارند، دو زانو ننشینند و پاها را روی پلّه پایینتر منبر قرار بدهند.
ایشان، با تعجّب فرمود: چطور ممكن است این كار را انجام بدهم. آقایان نشستهاند. آقایان تشریف دارند. روی همین حساب، در منزل كرسی كوچكی گذاشته بودند كه ایشان در حضور
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص174 (به نقل از: جعفر سبحانی).
مراجعین، بتواند، پاهایش را دراز كند!
احترام به كتب علمی و دینی
آن بزرگوار، به كتب دینی و علمی، احترام بسیار قائل بود. میفرمود: در تمام عمرم، در اتاقی كه كتب حدیث باشد، حتی دارای یك حدیث باشد، نخوابیدهام.
بلندنظری
حضرت آیةاللّه بروجردی، بسیار بلندنظر بود. یك وقتی قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان، مركزی برای نشر تعالیم اسلام، ساخته شود. آقایی را فرستاد كه در آنجا زمینی تهیه كند. این فرد، رفت و زمینی خریداری كرد. برخی به آیةاللّه بروجردی، اطلاع داده بودند كه: این زمین خریداری شده، در موقعیت خوبی قرار ندارد، پایین شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامی كه شخص مأمور خرید زمین برگشت و گزارشی از عملكردش ارائه داد، آیةاللّه بروجردی به ایشان فرمود: شنیدهام زمین خریداری شده در موقعیت مناسبی قرار ندارد. و این برای جامعهای كه ارزش را در زیباییهای ظاهری میبیند، صلاح نیست كه ما در چشم آنان، حقیر جلوه كنیم. مذاهب دیگری در آن جا وجود دارد كه مراكز مذهبیشان، از ساختمانهای مجلّل و زیبا برخودار است، از ماشینهای خوب و زیبا استفاده میكنند؛ از این روی، برای ما صلاح نیست كه پایینتر از آنها جلوه كنیم.
آن شخص (شاید به طعنه!) گفت: آقا! یعنی میفرمایید در بالای شهر هامبورگ و در كنار دریا زمین تهیه كنیم؟ آنجا خیلی گران است.
ایشان فرمودند: بله. در جای مناسب تهیه كنید، من هزینهاش را تأمین میكنم. شما، تصور میكنید برای من زمین میخرید! خیر. این مكان، به نام امام زمان علیهالسلام است و باید در جای آبرومندی باشد كه باعث تحقیر مسلمانان نگردد.
تقدیر از خدمت دیگران
آیةاللّه بروجردی، بسیار قدرشناس و مشوّق بود. در یكی از روزها كه پاكنویس و تنظیم مطالب را خدمتشان ارائه كردم، وقتی نوشتهها را دید، بسیار خوشحال شد و بنده را دعا كرد و افزود: شما هم در ثواب این نوشتهها شریك هستید. پس برای تشویق بنده و قدردانی از زحمات، دستور داد قبای بَرَك، كه مال خودشان بود،به من بدهند. خادم مقداری دیر كرد. آقا صدا زد: مگر نگفتم قبا را بیاورید؟ قبا را آوردند و تحویلِ من دادند. پسر بزرگ ایشان، به من گفت: فردا كه آمدید، این قبا را بپوشید كه آقا قبا را بر تن شما ببیند، خوشحال میشود. فردای آن روز، قبا را پوشیدم. هنگامی كه وارد اتاق شدم، آیةاللّه بروجردی، قبا را بر تن من دیدند، لبخند زدند!
شهامت در برابر دستگاه
زمانی آقای خزعلی در رفسنجان روی منبر گفت:
سلطنت، در برابر قدرت آیةاللّه بروجردی، مانند انگشتر، در دست ایشان است ؛ از این روی هرگاه اراده كند آن را از انگشت خود درمیآورد و دور میاندازد!
این منبر باعث شد كه آقای خزعلی را دستگیر كنند.
خبر به آیةاللّه بروجردی، رسید. ایشان برخی از سران دولت را احضار كرد و نسبت به دستگیری خزعلی اعتراض كرد.
این اعتراض، باعث شد كه فردای آن روز، ایشان آزاد شد. آمد به قم و خدمت آیةاللّه بروجردی رسید.
آیةاللّه بروجردی، جریان را پرسیده بود. در همان جلسه معلوم شد كه آقای خزعلی را بعد از اوّلین منبر، دستگیر كردهاند، در حالی كه ایشان سه روز منبر، وعده داشته است؛ از این روی، آیةاللّه بروجردی، به ایشان فرمود:
به رفسنجان برگردید و به وعده خود عمل كنید و دو روز دیگر را هم منبر بروید!1
احترام به حقوق دیگران
آیةاللّه بروجردی با كمال دقت، مواظب بود كاری كه حقی از حقوق دیگران را پایمال كند، از او سرنزد؛ به عنوان نمونه، آن مرد بزرگ گاه در لابه لای بحثهایی كه در درس میفرمود، در برابر اشكالات بیجا كمی عصبانی میشد (البته نه آنچنان عصبانیتی كه او را در خلاف رضای خدا وارد كند) ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان میشدند، دنبال طرف میفرستادند و از او عذرخواهی میكردند. گاهی برای جلب محبت او كمكهای مالی نیز میكردند.
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص242 (به نقل از: میرزا حسین نوری).
خلاصه، تا رضایت او را كاملاً جلب نمیكردند، آرام نمیگرفتند؛ از این جهت، در میان دوستان این مزاح معروف شده بود كه :
عصبانیت آیةاللّه بروجردی مایه بركت است.
برای اوّلین بار، در نوجوانی كتابی نوشته بودم به نام جلوه حق. این كتاب، درباره اشتباهات متصوّفه و طرفداران عرفان التقاطی بود. كتاب را خدمت آیةاللّه بروجردی فرستادم. یك روز، ایشان دنبال من فرستادند، خدمتشان رفتم.
فرمودند:
فلانی! كتاب تو را از اوّل تا به آخر مطالعه كردم!
به دنبال آن، جمله تشویقآمیزی فرمودند كه از ذكر آن صرفنظر میكنم؛ ولی بیش از آنچه آن سخن تشویقآمیز در من اثر گذاشت، جمله «تمام كتاب را از اوّل تا به آخر مطالعه كردم» اعجاب مرا برانگیخت كه یك مرد بزرگ، در آن سنّ و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد كتابی كه اوّلین قلم یك طلبه نوجوان است، از آغاز تا پـایـان مطالعه كند؟
سعه صدر
امیرمؤمنان علی علیهالسلام در آن گفتار معروفش ابزار ریاست و مدیریت را سعه صدر و دوری از تنگنظری میشمرد:
آلة الریاسة سعة الصدر.
حضرت آیةاللّه بروجردی سعه صدر فوقالعادهای داشت، مخصوصاً این ویژگی در مسائل علمی، كه جایگاه حسّاس این مطلب است، بروز بیشتر داشت.
هنگامی كه مسئلهای را عنوان مینمود، با كمال بیطرفی، اقوال و نظریات علمای بزرگ را با متانت و با استدلال كامل، بدون تعصّب، تشریح میكرد. برخی از افراد نظریات مخالفان را به گونهای ضعیف نقل میكنند كه جواب آن در آن نهفته باشد، ولی ایشان چنین نبود؛ بلكه در تأیید نظریات دیگران آنچنان جدّی استدلال میكرد كه شاگردان، قبل از پایان بحث، نمیتوانستند بفهمند كه ایشان با كدام نظر موافق است.
از این بالاتر، گاه در پارهای از مباحث، بعد از شرح اقوال مختلف: بدون بیان نظر خود، از آن مسئله میگذشتند، گویا میخواستند با این برنامه، شاگردان خود را در یك جو كاملاً آزاد فكری و علمی قرار بدهند، تا بتوانند نبوغ و ابتكار خود را به خرج دهند و پرورش علمی پیدا كنند.فراموش نمیكنم: گاه كه برای اثبات نظریه خود استدلال میكردند و برخی از شاگردان ایراد میگرفتند، میفرمودند:
من دلیل خودم را میگویم، قصد تحمیل آن را به دیگری ندارم. هدف من بیان دلیل است، نه تحمیل عقیده.
سخاوت كم نظیر
روزی در بیرون منزل خودشان در قم ـ كه مركز ارباب رجوع بود ـ نشسته بودند كه شخصی مقداری سهم امام علیهالسلام به ایشان داد. در همین موقع كه پول در برابر ایشان بود، بادی وزید و اسكناسها را به اطراف پخش كرد، طلابی كه در آنجا بودند، پول را جمع كردند كه به ایشان بدهند، ایشان قبول نكردند و فرمودند: پس نمیگیرم. به اهلش رسیده [است].
طرفداری شدید از نظم و انضباط
امیرمؤمنان علی علیهالسلام در واپسین لحظات زندگی پرافتخارش، تمام فرزندان و دوستان خود را به آن دعوت فرمود:
أُوصیكم بتقوی اللّه و نظم أمركم.
مرحوم آیةاللّه بروجردی، معتقد بودند: حوزه علمیه باید از هر نظر منظم باشد؛ لذا برای اوّلین بار جمعی از علما را به عنوان هیئت حاكمه تعیین كردند. تا اگر بینظمی و خلاف اخلاقی از طلبهای مشاهده شود، به سراغ او بفرستند، نخست او را با نصیحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تأثیر، شدّت عمل به خرج دهند، حتی در صورت لزوم او را از قم اخراج كنند، تا گرد و غبار بینظمی و بداخلاقی او بر دامان حوزه علمیه ننشیند.
در ابتدای سال تحصیلی، گاه اتفاق میافتاد كه ایشان به سبب كسالت، نمی توانستند درس را شروع كنند، ولی برای این كه درسهای حوزه نظم خود را پیدا كند، به ناچار، چند روز اوّل را به هر زحمت و مشقّتی بود، درس میگفتند، تا چرخهای حوزه علمیه به گردش درآید و بعد به بستر میرفتند تا كسالتشان برطرف گردد!
در زندگی داخلی و وضع خانه و بیرونی و لباس و ظاهر خود نیز، بسیار منظم و مرتب بودند.
حفظ كیان روحانیت قرآن مجید، عزت را مخصوص خدا و پیامبر و مؤمنان میشمرد:
وَللّهِ العزةُ و لرسوله و للمؤمنین.
مؤمنان حق ندارند این عزت الهی را با هیچ چیز مبادله كنند.
او معتقد بود: باید روحانی عزیز باشد، هرگز تن به ذلّت ندهد و در برابر ارباب زر و زور، سر تعظیم فرود نیاورد. اگر كسی خدمت ایشان میرسید و سهم امام هنگفتی هم میآورد، ولی شائبه تحقیر در آن بود، آن پول را نمیپذیرفتند. حتی نسبت به رجال و شخصیتهای مملكتی، معتقد بودند: وقتی به حضور مرجع اسلام میآیند، باید كمال ادب را داشته باشند؛ از این روی، هنگامی كه یكی از رجال معروف آن زمان، به خدمت ایشان آمده بود و روی سكّویی، كه كمی از سطح مجلس بلندتر بود، نشست، آیةاللّه بروجردی، وقتی این بی ادبی را از او دید، با ناراحتی فرموده بود: بنشین پایین.
علاقه به نظافت و پاكیزگی
آیةاللّه بروجردی، به نظافت و پاكیزگی اهمیت خاصّی میداد، حتی در موقعی كه روزهای آخر عمرش را در بستر بیماری میگذراند و پروفسور «موریس» متخصّص قلب، از پاریس برای معالجه ایشان به قم دعوت شده بود، وقتی آمد خدمت ایشان، چنان تحت تأثیر جذبه ظاهری و معنوی آن مرد بزرگ قرار گرفت كه گفته بود:
هیچ مقام روحانی تاكنون مرا این اندازه تحت تأثیر قرار نداده است.
بعضی از اصحاب ایشان نقل میكردند: قبل از این كه پروفسور موریس به خدمت ایشان بیاید، با این كه به شدّت از ناراحتی قلب رنج میبردند، فرمودند:
شانهای بیاورید تا من محاسن خودم را مرتّب كنم؛ زیرا پیشوای مسلمین نباید نامنظم باشد.1
روش تدریس
ایشان، در تدریس، توجّه خاصی به اقوال سابقین داشتند. بر اثر احاطه خوبی كه به رجال داشتند، به اسانید روایات و گاه شرح حال افراد راوی، در ضمن درس، میپرداختند.
در فقه، مبانی محكم و دقیقی داشتند.
معتقد بودند: چون قدمای از علما، طبق روایات فتوا میدادند و معمولاً عبارتها همان
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص261 (به نقل از: ناصر مكارم شیرازی).
عبارتهای روایات است، لذا اگر در مسئلهای شهرت قدما وجود داشت، به آن ارزش میدادند و میفرمودند:
ممكن است روایتی در اختیار قدما بوده كه بر طبق آن، فتوا دادهاند و اكنون آن روایت در دسترس ما نیست.
بر همین اساس، برخی از كتب احیا شد، به طبع رسید یا تجدید چاپ شد؛ مانند: خلاف شیخ طوسی، مفتاح الكرامه، جامع الرواة اردبیلی و… .
علاوه بر این، ایشان در بروجرد كه بودند، به ابتكار خودشان، تمامی رجال روایت كننده موجود در كتب اربعه را جمع كردند، آنگاه به دوازده طبقه، آنان را طبقهبندی كرد. در این طبقهبندی، شیوخ و شاگرد هر طبقه را مشخّص كردند این كار بسیار مهمی بود. بعد كه ایشان به قم آمدند، توسط عدّهای از فضلا، كه حقیر نیز از آن جمله بودم، به تكمیل این كار و آماده كردن آن برای چاپ پرداختند. البته در زمان خود ایشان، این توفیق حاصل نشد و هم اكنون، آستانه مقدسه امام رضا علیهالسلام به آن اقدام نموده است.
یكی دیگر از خدمات علمی و فرهنگی ایشان به حوزه علمیه قم، این بود كه: دستور دادند عدّهای از فضلا، زیر نظر خود ایشان تمامی احادیث را از كتب اربعه و غیر كتب اربعه جمع آوری نمایند. این كار انجام شد و تاكنون پانزده جلد آن، به نام جامع احادیث شیعه، از طبع خارج شده است.
مجموعه این فعّالیتها، در ایجاد تحول و ترقّی حوزه، بسیار مؤثر بود.
از طرفی دیگر، ایشان به حوزههای دیگر شهرستانها هم، توجّه داشتند. سعی داشتند كه آن حوزهها هم فعّال باشند. برای این جهت، اقداماتی كردند؛ از جمله: تأسیس حوزه علمیه در باختران و فرستادن بزرگانی از علمای اصفهان به آن شهر.
از جمله اقدامات مهم ایشان، ابتكار برگزاری امتحان در حوزه علمیه قم بود. با گذاشتن برنامه امتحانی، اوّلاً، طلابی كه به حوزه قم میآمدند، از معلومات بالایی برخودار بودند و ثانیاً، طلبهها تا سطح معینی باید در حوزههای شهرستانها میماندند و این باعث میشد كه حوزههای شهرستانها هم فعّال باشد.1
شیوه تدریس
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص81 ـ 82 (به نقل از: سید جعفر احمدی).
درس ایشان، به خاطر سبك خاصّی كه در استنباط داشتند و تا آن وقت سابقه نداشت، جاذبه پیدا كرده بود و روز به روز جمعیت آن بیشتر میشد، به گونهای كه ناگزیر شدند درس و نماز را در صحن حضرت معصومه علیهاالسلام قرار بدهند.
شیوه درس ایشان، كمكم در مشهد و نجف كه دو مركز علمی بزرگ بودند، شهرت پیدا كرد. عدّهای از علما، كه از نجف، برای دیدار، به ایران میآمدند، به همین سبب، در قم ماندگار میشدند. همان زمان در نجف مشهور شده بود كه درس مجتهدساز، درس آیةاللّه بروجردی است. این نماز و این درس باشكوه و پراستقبال، وعده موقتی بودن اقامت ایشان را در قم، به فراموشی سپرد. به یاد دارم: عدّهای از سادات و بزرگان بروجرد، آمده بودند كه آقای بروجردی را ببرند. آیةاللّه خوانساری به آنان فرمود: شما به وجدانتان رجوع كنید آیا سزاوار است ایشان این نماز و این درس را بگذارد و به بروجرد، كه شهر كوچكی است و عدّه كمی از ایشان بهره میبرند، بیایند؟
برای این كه بدانید آیةاللّه بروجردی در همان ابتدا، در خارج از قم نیز شهرت فوقالعادهای پیدا كردند، بد نیست كیفیت مشرّف شدن ایشان را به مشهد بگویم:
تابستان بود، من برای زیارت حضرت رضا علیهالسلام به مشهد مشرّف شده بودم. روزی به مدرسه دودَرْ رفتم، در این مدرسه اجتماع عظیمی از علمای مشهد تشكیل شده بود كه به دیدار یكی از علمای شهرستان اطراف مشهد آمده بودند.
در همان بین، مرحوم حاج میرزا احمد آقازاده، پسر مرحوم آخوند و از شخصیتهای با نفوذ مشهد با ناراحتی وارد شد و گفت:
آیا در بین علمای قم یك نفر عاقل وجود ندارد؟ با تعجّب پرسیدند: چرا؟ گفت: آقای بروجردی با عدّهای دیگر از علمای بزرگ قم، راه افتادهاند میآیند مشهد، بدون این كه قبلاً به ما خبر بدهند، تا این كه جا و مكانی مناسب برای آقایان تهیه كنیم. یكی از آقایان گفت: آقا ایشان با توكل بر خدا حركت كرده است؛ ولی ایشان به شدّت ناراحت بود و دنبال این بود كه جا و مكان خوبی برای ایشان و همراهان تهیه كند. یادم هست: در كمترین وقت، جای بسیار مناسب برای ایشان تهیه شد و استقبال عظیمی هم از آن بزرگوار، به عمل آمد. عدّه زیادی، تا كیلومترها خارج از شهر، به استقبال رفتند.
بعدها آقای آقا میرزا احمد، گفته بود: واقعاً آقا با توكل بر خدا حركت كرده بود!
آیةاللّه بروجردی شب مبعث وارد مشهد شدند. روزها مردم دستهدسته به دیدن ایشان میآمدند. آقای كلباسی، كه از علمای اصفهان بود و در مسجد گوهرشاد، اقامه نماز میكرد، جای خود را برای اقامه نماز به آقای بروجردی واگذار كرد. تا مدتی كه آیةاللّه بروجردی در مشهد بود، در مسجد گوهرشاد اقامه نماز میكردند.
كیفیت ورود ایشان به مشهد و مدت اقامت و نیز سابقه علمی ایشان، موجب شهرت هرچه بیشتر آن بزرگوار در خراسان شد.
وضع شهریه در زمان آیةاللّه بروجردی
بعد از مرحوم حاج شیخ عبدالكریم، آقایان: خوانساری، حجّت و صدر متصدّی حوزه قم بودند. ابتدا این بزرگان شهریه را روی هم گذاشتند و یك شهریه میدادند، ولی بعد به عللی شهریهها جدا شد. یك چند ماهی هم آقای خوانساری شهریه دادند؛ ولی بعد گفتند: من در امور مالی دخالت نمی كنم. از آن به بعد، ایشان نه شهریه دادند و نه وجوهات گرفتند. آقای صدر هم نتوانست شهریه طلاب را ادامه بدهد. تنها آقای حجّت بود كه شهریه مختصری میداد.
مرحوم آقای بروجردی، تا مدتی شهریه نمیدادند. البته به طور خصوصی، گاهی، به بعضی با واسطه، داده میشد و میگفتند: این را حاج آقا روحاللّه خمینی، از طرف آقای بروجردی دادهاند. وقتی شروع كردند به شهریه دادن، به اندازه هر سه شهریه آن حضرات، شهریه میدادند. از نظر كیفی هم، ایشان امتحان گذاشتند. و شهریه را براساس امتحان و دفتر و دستك میدادند.
حمایت از فداییان اسلام
حمایت ایشان از فداییان اسلام را چون خودم در رابطه بودهام، بیشتر توضیح میدهم: مرحوم سید حسین امامی در مرحله اوّل كه دستگیر و زندانی شد، از نظر دادگاه جرمش سنگین بود.
آیةاللّه بروجردی به شدّت از ایشان حمایت كردند. با وسایل مختلف، از جمله، كمك بازاریهای تهران، بعضی از اداریهای بانفوذ و حتی دادن پول به افرادی كه در آزادی ایشان میتوانستند مؤثر باشند. آقای امامی را با سفارش آزاد كردند؛ ولی چون پرونده غیرمختومه بود در مرحله دوم ،دستگیر شدند (مصدق، آن زمان نخست وزیر بود) باز آیةاللّه بروجردی كوشش بسیار كردند تا آزاد شوند؛ امّا ناگهان پرونده را به میان آوردند و ایشان را اعدام كردند.
در جریان مرحوم نوّاب، چون میبایست حكم دادگاه را شاه امضا میكرد و سپس اجرا میشد. كسانی كه با شاه رابطه داشتند و آن وقت، برای همین موضوع، به بیت آیةاللّه بروجردی احضار میشدند قول دادند: از شاه خواهند خواست كه حكم اعدام را امضا نكند و امضا نمی كند.
ما در جریان محاكمات بودیم. در زمان آخرین محاكمه، در بیت آقای بروجردی بودیم كه در آنجا، در جریان لحظه به لحظه جلسه قرار میگرفتیم تا پاسی از شب، جلسه محاكمه ادامه داشت.
خبر دادند: به خاطر خستگی اكثریت اعضا، ادامه جلسات در روز بعد است. من آمدم منزل، صبح، بین طلوعین، باخبر شدیم كه: آقایان را اعدام كردهاند و آن جلسه محاكمه، پس از تنفّس ادامه پیدا كرده و حكم نهایی قتل را داده است و همان شب، موافقت شاه را هم به دست آوردهاند! در صورتی كه شاه تهران نبوده است به سرعت خود را به شاه میرسانند و امضا میگیرند.
آیةاللّه بروجردی، پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متأثر شدند. به گونهای كه ملاقاتی را كه ما روزانه با ایشان، برای كارمان داشتیم، آن روز تعطیل كردند و فرمودند: از ناراحتی حال هیچ كاری را ندارم.
امّا از نظر مادّی: برخی از طلبههای فداییان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه میگرفتند؛ ولی برخی دیگر را آیةاللّه بروجردی به صورت خصوصی شهریه میدادند؛ مانند: خانواده واحدیها كه از جانب آقای بروجردی شهریهای مقرّر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودهام. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدیها نیز این پول داده میشد؛ امّا پس از آمدن سید محمدتقی واحدی به قم، این شهریه به نام ایشان داده میشد.
برخی كمكهای ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حدّ شهریه بود كه گاهی اوقات، خود من واسطه بودم كه آن را به مرحوم نوّاب تحویل بدهم. میآمدم تهران و چون مرحوم نوّاب، مخفی بودند، با زحمت، ایشان را میجُستم و پول را تحویل میدادم. در یكی از آن موارد، آقای عبدخدایی هم شاهد بود.
البته هم در بین طرفداران فداییان اسلام، افراد مشكوكی بودند كه در قضیه تبعید آقای كاشانی، عدّهای از همین طرفداران، در منزل آیةاللّه بروجردی، متحصّن شدند. در این تحصّن، برای خیلیها روشن شد كه برخی از این به اصطلاح طرفداران، مشكوك هستند.
و هم در بین مخالفان فداییان اسلام نیز، افراد مشكوكی بودند كه بعضی از این افراد به بیت آیةاللّه بروجردی منتسب بودند.
درگیریها به نظر من، با تحریك همین عناصر مشكوك بود كه طبعاً، افراد ناآگاه را نیز، به میدان میآورد.
افراد مخالف نوّاب، سعی میكردند كار خودشان را خوب جلوه دهند و برای این منظور، خود را وابسته به بیت آقای بروجردی و طرفدار آقا معرّفی میكردند. وجود برخی از منتسبین به بیت آیةاللّه بروجردی در این برخوردها، امر را برای برخی مشتبه میكرد.
مبارزه با شاه
نظر آقای بروجردی این نبود كه شاه نباشد، بلكه ایشان میگفتند: شاه باشد، ولی اسلامی باشد. ایشان، مبارزه علنی با شاه نداشتند (البته شاهِ زمانِ آقای بروجردی) ولی این چنین نبود كه در برابر اعمال خلاف شاه و دستگاه حاكمه، بی تفاوت باشند. من چند نمونه را برای شما ذكر میكنم:
1. به یاد دارم: روزی نامهای خدمت ایشان دادند. آقا نامه را مطالعه كردند و به شدّت عصبانی شدند. نامه را از آذربایجان برای آقا فرستاده بودند. در آن نامه نوشته شده بود كه:
لشكر آذربایجان میخواهد امسال، برای مراسم چهارشنبه سوری، روی دوتا كوه آتشكده درست كند و بعد از برافروختن آتش، نظامیان بیایند و به آتش احترام كنند.
آیةاللّه بروجردی، نامهای محرمانه با دست خط خودشان، برای شاه مینویسند و عدّهای را روانه تهران میكنند كه دستهجمعی این نامه را بدهند. ضمناً، قبلاً با نزدیكان شاه تماس گرفته بودند كه از شاه وقت بگیرند و خود آن عدّه نیز، با این جمع در حضور شاه باشند تا شاه این نامه را در حضور این جمع بخواند و اگر توضیح خواست، برایش توضیح بدهند.
محتوای نامه، كه بعداً یكی از همان افراد برایم نقل كرد، چنین بوده است:
ما به شما مینویسیم: «خلّداللّه ملكه» امّا «خلداللّه ملكِ» پادشاه اسلامی؛ پادشاه اسلامپناه. اگر بنا باشد پادشاه ما به آتشپرستی بگراید، همان مبارزهای كه در صدر اوّل اسلام، با آتشپرستان بود، اكنون نیز، شروع خواهد شد.
شاه پس از خواندن نامه، فورا گفته بود: آن مراسم را متوقف كنند.
2. آیةاللّه بروجردی، در قضیهای، از شاه سخت ناراحت شده بودند، از این روی، به عنوان اعتراض، موقعی كه قرار بود شاه به قم بیاید، از شهر خارج شدند و به حاجیآباد رفتند.
3. شاه برنامهای داشت و میخواست اجرا كند. به نام اصلاحات ارضی، كه مورد اعتراض شدید مرحوم آیةاللّه بروجردی قرار گرفت.
شاه در پاسخ اعتراض آیةاللّه بروجردی، نامهای نوشته بود به این مضمون:
اصلاحات ارضی، در ممالك اسلامی هم انجام گرفته است، مانند: تركیه، پاكستان و… مصالح كشور را باید رعایت نمود، نه خواستههای عده مالپرست را.
جمله مهم این بود كه نوشته بود:
ما دستور دادیم: قانون اصلاحات ارضی، مثل سایر ممالك اسلامی اجرا شود.
آیةاللّه بروجردی روششان این بود كه: در مسائل مهم، آقایان درجه اوّل را دعوت میكردند. علاوه بر گروه استفتا، با آنان نیز مشورت میكردند.
از این روی، برخی از بزرگان حوزه را دعوت كردند كه در جلسه مشورت برای پاسخ این نامه شركت كنند؛ عدّهای از جمله: حضرت امام رحمهالله ، و شیخ عبدالنبی اراكی در این جلسه شركت داشتند. نامه شاه را نشان یكایك آقایان دادند.
ضمناً شاه در عنوان نامهاش، از آیةاللّه بروجردی تعبیر به حجّةالاسلام كرده بود. افراد ناراحت شدند كه یك نفر از آقایان شركت كننده گفت: رسم شاه همین است كه برای همه آیات تعبیر به حجّةالاسلام كند. یادم هست: حضرت امام، به این جمله شاه: «ما دستور دادیم…» حساس بودند. به آیةاللّه بروجردی پیشنهاد كردند: كه: شما بنویسید:
این خلاف قانون اساسی است. شاه چه حقی دارد بگوید: ما دستور دادیم. كشور مشروطه است، مجلس دارد.
ضمناً، همانطوری كه عرض كردم: در این جلسه علمای درجه اوّل بودند؛ از جمله: حضرت امام و آقاشیخ عبدالنبی اراكی. جناب آقای شیخ عبدالنبی اراكی، در همان جلسه فرمودند: من ایمن نیستم كه نظر خودم را بگویم؛ زیرا در این جلسه اجنبی وجود دارد. بعد از جلسه، آیةاللّه بروجردی ایشان را خواستند تا نظرش را بیان كند.
آیةاللّه بروجردی، یك روز دیگر، همه افراد جلسه را احضار كردند، تا متن جوابیه را برای آنان بخوانند. مضمون جوابیه این بود:
شما كه میگویید: در ممالك دیگر اسلامی، قانون اصلاحات اجرا شده است، آن ممالك، اوّل جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی اجرا شد.
نكته بسیار لطیفی بود كه همه حضّار به ایشان آفرین گفتند.
این موضعگیری آیةاللّه بروجردی موجب شد كه: شاه، تا زمان حیات ایشان، مسئله اصلاحات ارضی را متوقف كند. این نبود، جز ترس از آقای بروجردی. پس از فوت ایشان، مجدداً اصلاحات ارضی مطرح شد. حضرت امام رحمهالله مخالفت كردند و آن مسائل پیش آمد. پیشگامی در ایجاد وحدت میان مسلمانان
حضرت آیةاللّه بروجردی، به ایجاد وحدت بین مسلمانان، بسیار علاقهمند بود. ایشان معتقد بودند كه: ما مسلمانان مشتركاتمان بسیار است كه میتوانیم براساس آن مشتركات، با هم تفاهم و وحدت داشته باشیم.
روی همین اصل، از دارالتقریب بسیار حمایت میكردند. نتیجه این حركت، فتوای شیخ شلتوت در به رسمیت شناختن فقه شیعه در الازهر شد. اساساً، ایشان به مصر بسیار توجّه داشتند. در اندیشه این بودند كه: الفقه علی المذاهب الخمسه را بنویسند.
چاپ كتاب خلاف طوسی به خاطر این بود كه زمینه را برای تحقق آن فكر مهیا سازند و نشان دهند كه: شیخ طوسی رحمهالله چنین فكری داشته است تا این كه زمینه مخالفتها از بین برود.
گروهی را هم برای این كار تعیین كردند. كارهای مقدّماتی آن هم انجام شد. چون در اواخر حیات آن مرحوم بود و ایشان، شخصاً نمی توانستند فعّالیت كنند و پیگیر قضیه باشند، از این روی، به نتیجه نرسید.
فعّالیت تبلیغی خارج از كشور
مرحوم آیةاللّه بروجردی، نسبت به اسلام یك دید جهانی داشت. براساس همین دیدگاه بود كه به تبلیغات خارج از كشور، اهمیت میداد كه تا آن زمان سابقه نداشت. در زمان ایشان، نمایندگان تبلیغی به كشورهای اسلامی: هند، پاكستان، عربستان، و نیز غیراسلامی، مانند كشورهای اروپایی و آمریكا فرستاده شد. ایشان، برای اروپا و آمریكا دو نفر را انتخاب كردند: یكی آقای شیخ مهدی حائری را برای آمریكا و دیگری آقای محققی را برای اروپا.
در هر صورت این دو شخصیت روانه اروپا و آمریكا شدند. با پول گزافی در بهترین مكانها مسجد ساختند كه الآن هم تشكیلات هامبورگ هست و خیلی هم موفق است.
یادم هست: آقای محققی در یك سفری كه به ایران آمده بود، در خدمت آیةاللّه بروجردی، اظهار نگرانی كردند كه: ما در آنجا مشكلی داریم و آن این كه آقایان، نوعاً همران با خانمهایشان به مسجد میآیند و متأسّفانه خانمها وضع حجابشان مناسب نیست. اگر سختگیری كنیم كار پیش نمیرود. چه باید بكنیم؟
مرحوم آیةاللّه بروجردی فرمودند:
نه، سختگیری نكنید به حدّاقل حجاب اسلامی، اكتفا كنید. اینان بعداً كه بیشتر آمدند و آشنا شدند درست میشوند. ابتدا سخت نگیرید.
آقای محققی از این وسعت نظر آقای بروجردی، بسیار خوشش آمد.
البته آن روز، در آن جلسه، كسانی كه با این نوع تفكرات مخالف بودند، حضور نداشتند، لذا، مرحوم آیةاللّه بروجردی فرمودند: همین تعبیر هم محفوظ باشد؛ زیرا ممكن است برخی بگویند: آقای بروجردی باب بیحجابی را باز كرده است.1
رابطه امام خمینی و آیةاللّه بروجردی رحمهماالله
حضرت امام [خمینی]، خیلی هوشیار بود. آن بزرگوار، عزت و شكوه حوزهها و مسلمین را دنبال میكرد و هر آنچه در این عزت، مؤثر بود، تعقیب میكرد. امام خمینی، پس از فوت آیةاللّه آقا سید ابوالحسن اصفهانی قدسسره كه نوبت زعامت به آیات: حسین بروجردی و حسین قمی رسیده بود، از آیةاللّه العظمی بروجردی، تبلیغ میكرد. مردم را به ایشان ارجاع میداد، حتی برای این مهم، به شهرها مسافرت میكرد. من از امام پرسیدم: چرا شما مردم را به آیةاللّه قمی ارجاع نمیدهید.
فرمودند: آیةاللّه حاج آقا حسین قمی، در ایران نیستند، بلكه در عراقند؛ لذا باید آقای بروجردی را تقویت كرد، تا حوزه قم و علمای ایران قوّت پیدا كنند.
علاوه بر این، امام خمینی قدسسره آیةاللّه آقا حسین بروجردی را مردی روشن میدانست و گمان میبرد كه: از طریق آیةاللّه بروجردی، اهداف انقلابی را میتواند دنبال كند. بعدها من به ایشان گفتم: شما تبلیغات زیادی برای مرجعیت آیةاللّه بروجردی كردید، و آن را كه میخواستید نشد، فرمود: بله.
آیةاللّه بروجردی، در ذهنش القا شده بود كه: مردم بر عهد و ایمانشان محكم نیستند، و كاری از پیش نمیرود.
البته در زمان پهلوی بزرگ، چنین هم بود. مردم نه تنها جرأت نفس كشیدن نداشتند، بلكه بعضی از آنان به اهل علم توهین میكردند. طلاب را برای خوشایند عمّال رضاخان، اذیت میكردند. وضع خیلی بدی بود.
امام و آیةاللّه بروجردی، به یكدیگر احترام میگذاشتند، منتها امام، انتظار اقدامات بیشتری از آیةاللّه بروجردی داشت. میخواست كه ایشان از قدرت خود، در جهت سامان دادن به حوزهها و اصلاح امور مسلمین و مبارزه با بدعت و فساد و ظلمهای پهلوی، بیشتر بهره ببرد.
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص90، 94 ـ 95 و 97 ـ 105 (به نقل از: بُدلا).
به برخی از كسانی كه اطراف آیةاللّه بروجردی بودند، انتقاد داشت و معتقد بود كه آنان، نباید در اطراف آقا باشند؛ ولی، در عین حال، نسبت به آیةاللّه بروجردی، بسیار احترام میگذاشت و تضعیف زعامت ایشان را جایز نمیدانست.
ویژگی درس
درس آیةاللّه بروجردی، به قول خودش، بیاضچهای نبود؛ یعنی چنین نبود كه تقریرات اساتید را از بر كرده باشد و بر شاگردان القا كند، بلكه درسی تحقیقی بود. تا حقیقت مطلب را نمیفهمید و به شاگردان نمی فهماند، رد نمی شد. در فهم حقایق و بیان آنها مردی فوقالعاده بود. من كسی را مثل ایشان آنچنان مسلّط بر منابع و مسائل اسلام ندیدم. در فقه و اصول، متبحّر و كم نظیر بود.
در درس مرحوم كوهكمرهای معروف به آیةاللّه حجّت شركت میكردم. ایشان هم خیلی خوشفهم و خوشبیان و مسلّط بود. تمام مبانی فقها را از زمان شیخ انصاری به بعد، تحقیق و بررسی كرده بود. البته مثل آیةاللّه بروجردی نبود؛ زیرا آیةاللّه بروجردی، غیر از بررسی آرای قدما، سبك خاصّی در بررسی احادیث و برداشت از روایات داشت.
رابطه آیةاللّه بروجردی و آیةاللّه كاشانی رحمهماالله
آیةاللّه بروجردی قدسسره مشخّصاً با آیةاللّه كاشانی مسئلهای نداشتند. اطرافیان آنان، گاهی اعمال ناخوشایند را انجام میدادند.
از باب نمونه: من با آیةاللّه سید محمدتقی خوانساری، رابطه دیرینه و نسبت به ایشان علاقه قلبی داشتم؛ لذا روزی كه آیةاللّه كاشانی وارد قم شد و بر آیةاللّه خوانساری وارد شد، من هم بودم. ایشان میخواست به دیدن آیةاللّه بروجردی برود.
عرض كردم: چون ممكن است برخی از كسانی كه حولوحوش بیت آیةاللّه بروجردی میباشند، به شما توهین كنند، شما خیلی ننشینید، زودتر، حركت كنید. برای این كه گمانی پیش نیاید، من میگویم:
گویا شما در منزل خوانساری قرار داشتید. شما به این بهانه بلند شوید، ایشان قبول كردند.
رفتیم خدمت آیةاللّه بروجردی قدسسره بعد از كمی نشستن، من احساس كردم عدّهای قصدهایی دارند؛ لذا به آیةاللّه كاشانی گفتم:
آقا! گویا شما قراری داشتید در منزل آقای خوانساری، منتظر شما هستند.
ایشان تصدیق كرد و بلند شد. وقتی بیرون آمدیم یكی از كسانی كه برخورد چماقی داشت به من گفت:
آقا سید چه كردی؟ گفتیم: ما هم بلدیم چه كنیم.
صفات برجسته
آیةاللّه بروجردی، به تمام معنا آقا بود، طبع بسیار بلندی داشت و بزرگمنش بود. تفاوت است بین خوبی و آقایی، بعضی خوبند، یعنی پارسا و متقیاند؛ ولی بزرگمنش و آقا نیستند. آیةاللّه بروجردی به تمام معنا، آقایی داشت. نسبت به دیگران احتیاط را در جانب نیازمند و محتاج، مراعات میكرد. با این حال، در اداره زندگی و مصارف شخصی، از صرف بیتالمال پرهیز میكرد. فقط از پول بیتالمال، در بیرونی، برای مراجعان یك چای میدادند. روح مطلب هم در یك روحانی همین است. عظمت یك روحانی به این است كه در صرف وجوهات برای زندگی شخصی و خانوادگی محتاط باشد و در صرف بیتالمال مسلمین دقت به خرج دهد. ایشان زندگی شخصی را از درآمد ارثیهای كه برایش باقی مانده بود، اداره میكرد. با این كه خیلی زیاد نبود، به همان مقدار قناعت میكرد.
یك صفت بارزی كه در آیةاللّه بروجردی بود، این بود كه حاضر نبود به خاطر فرزندانش جهنّم برود. آیةاللّه بروجردی و امام خمینی، بسیار بر این امر مواظبت میكردند و نمیگذاشتند بر مرجعیت اسلام، كه آبروی آن آبروی اسلام است، از جانب فرزندانشان لطمهای وارد شود.
به عنوان نمونه: یك مرتبه، برخی خدمت آیةاللّه بروجردی رسیدند، گفتند: آقازاده را بفرستید تا اقامه نماز بكنند.
ایشان بسیار ناراحت شدندو فرمودند: چه میگویید؟ مگر شما اسلام را ملعبه میدانید كه این حرفها را میگویید.1
شیوه نو در اجتهاد
شیوه اجتهاد آیة اللّه العظمی بروجردی قدسسره بحث وسیع و پردامنهای را میطلبد. به طور اختصار، به بعضی از خصوصیات اجتهاد آن مرحوم اشاره میكنم:
1. اطمینان بخشی: سبك استنباط آن جناب، به گونهای بود كه: برای انسان، از دیگر روشها، اطمینان بیشتری ایجاد میكرد كه به حكم شارع رسیده است؛ ـ در عین این كه همه روشهای
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص71 ـ 76 (به نقل از: سید مرتضی مبرقعی (فقیه)).
استنباطی فقها، در جای خودشان محترم و حجّت میباشد. ـ زیرا ایشان، علاوه بر بررسی جوانب یك حكم، حتیالامكان حكم شارع را از متون احادیث استخراج میفرمودند. با فقهالحدیثی كه داشت، در كمتر مواردی برای دستیابی به احكام، نیاز به تمسّك به اصول عملیه پیدا میكردند.
2. مطالعه عمیق و تتبّع وسیع: پشتوانه اجتهاد آیة اللّه بروجردی، مطالعات وسیع و دقیقی بود كه در بروجرد و اصفهان و نجف، از ابتدای طلبگی داشتند. ایشان از ابتدای درس، در هر علمی و مسئلهای به مطالب طرح شده در متون دروس، اكتفا نمیكردند، بلكه اوّلاً، در خود همان مسئله به گونه اجتهادی، همه جوانب آن را مورد مداقّه قرار میدادند. خود ایشان قریب به این مضمون میفرمود:
من حتی مسائل علم نحو و مطالب معانی و بیان را، به طور اجتهادی خواندم و بررسی كردم. سعی كردم در هر مسئله از هر علمی كه میخوانم، صاحب نظر باشم.
ثانیا، موضوعات و مباحث جانبی هر علم را به دقت مطالعه و بررسی میكردند. در اكثر، بلكه همه علوم حوزوی، مطالعه و تتبّع كرده بودند. بر تاریخ اسلامی، بر حدیث، سیر مسائل علم اصول و فقه و چگونگی پیدایش هر مسئله فقهی و اصولی، به خـوبی مسلط بودند.
شیوه استنباط
در استنباط احكام و تدریس فقه، پس از طرح مسئله، به روایات باب مراجعه و در جهات مختلف آنها بحث میكردند، حتی به تعداد روایاتی كه در هر باب داریم رسیدگی میكردند. با این شیوه، چه بسا معلوم میشد، عدد روایات مورد بحث، مطابق با تعدادی كه محدّث عالیقدری چون صاحب وسائل، شیخ حرّ عاملی رحمهالله معین كرده است نیست، یا چنانچه اگر بعضی آنها را در حدّ استفاضه میشمارند مستفیض نمیباشد؛ مثلاً در باب ششم از ابواب میراث ازدواج، در وسائل الشیعه، عدد روایات 17 مشخص شده است، در صورتی كه طبق بررسی و دقت ایشان، شش یا هفت حدیث بیشتر نیست. به عبارت بهتر، در مجموعِ 17 روایت، بیش از هفت حدیث ثابت نمیشود. نكتهای كه باید در این جا یادآوری كرد، این است كه: از لحاظ اسناد و طرق متعدد، محدّثین، روایات را، به لحاظ هر طریق، به عنوان حدیث مستقل میشمارند.
خود بنده نیز، در برخی از آثارم، به روش محدّثین عمل كردهام؛ امّا اهل نظر و استنباط میدانند كه: در فقه، عدم توجّه به این نكته و این كه در هر باب، احادیث وارده از معصوم علیهالسلام واحد بوده یا متعدد، در مقام اعمال قواعد باب تعارض و عموم و خصوص، مطلق و مقید و مجمل و مبین و حمل ظاهر بر اظهر، بسیار موجب نقص استنباط میگردد. فعلاً اگر به چند طریق، لفظ یا مضمونی را، روات متعدد، از زراره نقل كرده باشند، نمیشود اثبات كرد كه زراره آن حدیث را مكرّر از امام علیهالسلام شنیده و برای هر یك از شاگردان خود روایت كرده است.
یا اگر چند نفر، مثل فضلای خمسه، روایتی را به یك لفظ، از یك امام روایت كنند، اگر حكم به وحدت آنها نكنیم، حكم به تعدد آنها هم نمیشود كرد. در این صورت، در استفاده از دلالت آنها، اگر الفاظ آنها مختلف باشد، قواعدی ملاحظه میشود كه تفصیلش، موجب اطاله سخن است. از جمله جهاتی كه بررسی میفرمودند و گاه درباره آن توضیحاتی میدادند (كه رسیدن به آنها برای آنان كه اهل تتبّع كامل هستند نیز كمتر فراهم میشد) جهات مربوط به اسناد و رجال اسانید و طبقات و خصوصیات و صفات روات و شخصیت و كیفیت تلمّذ و عقاید فقهی و اصولی آنان بود. در این جهت، نه تنها احاطه بر رجال اسانید شیعه داشتند، بلكه در رجال عامّه نیز، متبحّر و صاحبنظر بودند.
بدیهی است با این احاطه جامع، بسا، بعضی احادیث را كه مرسل معرّفی شده بود، مسند معرّفی میكردند و یا به عكس، حدیثی را كه مسند گمان شده بود، مرسل معرّفی میكردند.
احاطه بر اقوال فقهای اهل سنّت
آیة اللّه بروجردی، بر اقوال عامّه، فوقالعاده، مسلّط بود. نه تنها بر فتاوی و اقوال ائمّه اربعه آنان تسلّط داشت كه بر نظریات صحابه و دیگر فقهای آنان، چون: اوزاعی، ثوری، لیث و… محیط بود. اختلاف نظریههایی كه در یك مسئله داشتند، میدانست. این تسلّط، به طوری بود كه: برخی از فقهای اهل سنّت، در ملاقات با ایشان آن مرحوم را از خودشان بر اقوال و نظریات علمای عامّه مسلّطتر میدیدند.
تقریرات درس آیة اللّه بروجردی
من در ابتدای ورود ایشان به قم، در نجف بودم. وقتی به قم آمدم، تا حدود بحث مشتق را تدریس كرده بودند. من اصول ایشان را از بحث مشتق، تا بحث برائت مرتّب شركت كردم و دقیقا تقریر نمودهام. فقه را چون اخوی، آیة اللّه حاج آقا علی صافی، كه از شاگردان ممتاز و مورد توجّه ایشان بودند، مینوشتند؛ از این روی، من بحث فقه را مرتّب و منظم نكردم. اصول ایشان را كه تقریر میكردم، آقا ملاحظه كردند جلد دوم آن را، دقیقا، مطالعه كردند و در حاشیه آن، مطالبی نوشتهاند كه اكنون هم موجود است، بنده علاوه بر این تقریر، بحث ارث زوجه را نوشتم و به نام ارث الزّوجه چاپ شده است. از این رساله نیز، مقداری روش تدریس و اجتهاد ایشان به دست میآید.
ارتباط علمی
كارهای علمییی كه حضرت آیة اللّه بروجردی به من ارجاع میدادند، زیاد بود. كتاب منتخبالأثر را كه درباره امام زمان ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ است، با پیشنهاد ایشان نوشتهام. درباره بعضی از مسائل علمی و اعتقادی كه به ایشان مراجعه میشد، بنده به دستور ایشان مطالبی مینوشتم، كه بعضی از آنها چاپ شده است.
یك وقتی، مجلّهای از هند آمده بود كه در آن، زندگینامه بودا درج شده بود. در آن زندگینامه، آمده بود كه: اسلام متأثر از بودیسم بوده است. ادعا كرده بود كه تعلیمات بودا، در اسلام آمده است. بعد قضیهای را كه در كمال الدّین صدوق و عین الحیاة آمده، به عنوان شاهد آورده بودند.
آیة اللّه بروجردی، به من فرمودند: پاسخ این ادّعا را تهیه كن.
من در آن زمینه مطالعه و تحقیق كردم و آوردم:
زندگی بودا، مجهول است، علاوه، روح مكتب اسلام، با روح تعلیمات بودا متضاد و مغایر است. مكتب اسلام، دین توحید و اراده جمع و جامعه است؛ ولی بودا دعوت به انزوا، گوشهگیری و بریدن از مردم میكند.
این مقاله را فرستادیم به دفتر مجلّه و خوشبختانه، تحت عنوان: «زندگی بودا» در همان مجلّه، چاپ شد.
نمونه دیگر این كه: در مجلّه رسالةالاسلام، شیخ محمود شلتوت، مقالاتی در تفسیر قرآن نوشت. در یكی از این مقالات، در تفسیر «وان تستقسموا بالازلام»، نوشته بود:
استخارهای كه در مكتب اهل بیت آمده، از قبیل استقسام بالازلام است.
آیة اللّه العظمی بروجردی قدسسره به من دستور دادند: پاسخی برای این مطلب بنویس و بفرست. من مقالهای تحت عنوان «حول الاستقسام بالازلام» نوشتم. در آن مقاله، به طور تفصیل، الاستقسام بالازلام را نوشتم و ثابت كردم كه استخاره از آن مقوله نیست، بلكه این از آثار ایمان به خداوند و توحید است؛ امّا استقسام بالازلام، از آثار جهل، شرك و اعتقاد به بتهاست.
تأثیر شیوه استنباط
روش اجتهادی آن بزرگوار، وضعیت جدید و تحوّل عجیبی را در طریقه استنباط احكام، در حوزههای علمیه نجف و قم، ایجاد كرد. در گذشته، بیشتر آقایان، در مباحث و استنباطات خود، بیشتر به وسائل الشیعه مراجعه میكردند و كمتر به سراغ احادیث و اصول اوّلیه میرفتند. چه بسا كه به همان نص احادیث در كتابهای فقهی اكتفا میشد. دیگر این كه: سیر اقوال در مسئله، مخصوصا، اقوال قدما، مورد تتبّع كافی قرار نمیگرفت و به نقل دیگران اكتفا میگردید.
آیة اللّه بروجردی، دقیقا سیر اقوال را، مخصوصا اقوال قدما را، بررسی میكردند. در این اواخر، تا آن جا كه من اطلاع دارم، مراجعه به كتابهای فقهی قدما، مثل: جوامع الفقهیه و غیره كمتر متداول بود. بسیاری از بزرگان، در نقل اقوال قدما، به نقل صاحب جواهر و كتابهای متأخرین اكتفا میكردند. با توجّه آن مرحوم، موضوع مراجعه به كتابهای قدما، مطرح و احیا شد. جوامع الفقهیه و مفتاح الكرامه،… چون مجمع اقوال قدما بود، به بركت شیوه ایشان در حوزههای علمیه رایج گردید. آن بزرگوار به مصادر اوّلیه، رجوع نموده و شاگردان خود را به مراجعه به آنها، ترغیب میكرد.
ایشان در رجال هم، صرفا، به دیدن یك كتاب رجالی و تكیه به قضاوت آن در صحت و ضعف روایت، اكتفا نمیكردند، بلكه خود، مجتهدانه، وضعیت هر راوی را بررسی دقیق میكردند.
خلاصه، فقه ایشان، علاوه بر این كه بسیار محكم و اطمینانآور بود، طلبه را نیز به سرعت فقیه و صاحب نظر میكرد.
یك وقتی از مرحوم امام خمینی قدسسره شنیدم كه قریب به این مضمون میفرمودند:
طلبهای كه مقدّمات و سطح را خوب طی كرده باشد و دارای استعداد باشد، دو یا سه ماه، در درس آیة اللّه بروجردی، شركت كند، مجتهد میشود و میتواند همین روش را در دیگر ابواب مسائل فقهی، به كار گیرد.
ویژگیهای علمی و اخلاقی
آیة اللّه بروجردی، با این كه حافظه قوی داشت، زیاد هم مطالعه میكرد، همیشه در تحقیق بود؛ حتی مسائلی را كه استنباط و تحقیق كرده بود، مجددا، به تحقیق آنها میپرداخت.
دیگر از خصوصیاتشان، ادب در برابر بزرگان و فقها بود. در هیچ مورد از درس ایشان، جسارت نسبت به فقیهی دیده نمیشد. وقتی هم درصدد رد قولی بودند، طوری آن قول را رد میكردند كه فقط آنانی كه مسلّط بر اقوال بودند، میفهمیدند چه كسی را رد میكنند. در مواردی هم كه لازم بود، اسم كسی را مطرح كنند، ابتدا از ایشان تجلیل میكردند، سپس قول ایشان را طرح و رد میكردند. یادم نمیرود: در داخل بیت، صحبت در زمینه كتاب دیات ظریف بن ناصح بود. ایشان به صورت سؤال فرمودند: باید دید كه چطور شده است این كتاب به نام ظریف بن ناصح مشهور شده است. من به دنبال بررسی این مطلب رفتم. با فحصی در كتب شیعه و اهل سنّت، به این نتیجه رسیدم كه: این همان كتاب دیات امیرالمؤمنین علیهالسلام است كه بخشنامه كردهاند.
بعد این كتاب مورد تأیید امامان علیهمالسلام قرار گرفته است. این نوشته را خدمت ایشان بردم. در آن نوشته، با احترام آورده بودم: تعجب است كه مؤلف تأسیس الشیعه، با این عظمت، فقط به این كتاب اشاره كرده است!
آیة اللّه العظمی بروجردی نوشته را خواندند و فرمودند:
چنین است كه بررسی كردهاید، ولی این مطلب را كه درباره آقا سید حسن صدر، مؤلف تأسیس الشیعه، نوشتهاید، درست نیست. سزاوار نیست كه آن همه زحمات آقای صدر نادیده گرفته شود.
من عرض كردم: این مطلب را حذف میكنم.
احترام به قرآن
یكی از صفات بارز ایشان، احترام به قرآن بود. كافی است حضوری را كه برای ایشان، در هنگام تلاوت قرآن مجید پیدا میشد، در نظر بگیریم. گاه كتابی را مطالعه میكرد، به آیهای میرسید كه نویسنده در نوشتهاش به آن استشهاد كرده بود، در این هنگام؛ یعنی در وقت خواندن آیه، لحنش عوض میشد. مانند این بود كه در مشهد و عالمی دیگر است.
یادم هست: روزی از سوی یكی از سران كشورهای عربی، هیئتی خدمتشان رسیده بودند و قرآنی را به عنوان هدیه تقدیم آیة اللّه بروجردی كردند. در هنگام تقدیم قرآن، آن مرحوم، با كهولت سن و حال خاصّی كه داشتند، ایستادند و قرآن را تحویل گرفتند. سپس نشستند و پیش از آن كه با اعضای هیئت، صحبت بكنند، قرآن شریف را گشودند و با صدای بلند، آیاتی را تلاوت كردند. آن گاه قرآن را در جای مناسبی گذاردند و تعارفات معمولی را با میهمانان انجام دادند.
هم چنین، به كتابهای فقه و حدیث بسیار احترام میكردند. در اتاق شخصی خود كه گاه اشخاص را به طور خصوصی میپذیرفتند، كتابهای مورد نیازشان را به گونهای میگذاشت كه كسی در هنگام نشستن به آنها پشت نكند. اتفاقا، اگر كسی طوری نشسته بود كه پشتش به كتابها بود، گرچه به زبان نمیآورد، امّا از حالشان معلوم بود كه سخت ناراحت هستند.
اهمیت به احكام فقها و مجتهدان
آیة اللّه بروجردی نسبت به حكم فقها احترام و ادب زیادی داشتند.
از باب نمونه: بنا شد در نجف اشرف، از سوی ایشان، امتحان برگزار شود. آیة اللّه اصطهباناتی مخالفت كرد و امتحان را تحریم نمود. آیة اللّه بروجردی، برای این كه حكم ایشان، كه مجتهد جامعالشرایط بود، نقض نشود، دستور دادند كه: امتحان برگزار نشود.
یادم هست: كسی نزد آیة اللّه بروجردی بالكنایه از آیة اللّه اصطهباناتی، انتقاد گونهای كرد. آن بزرگوار، برافروخته و ناراحت شد و به این مضمون فرمود:
ایشان فكر میكنند: چون آقای اصطهباناتی امتحان را تحریم كردهاند، من از انتقاد نسبت به ایشان خوشم میآید. خودم، پس از تحریم ایشان جلوی امتحان را گرفتم.
آیة اللّه بروجردی نقل كردند:
شخصی پیش حاج میرزا محمود ـ كه گویا استاد شیخ انصاری بوده است ـ آمد و از مرحوم حاج میرزا اسداللّه شكایت كرد. حاج میرزا محمود، برای حاج میرزا اسداللّه، پیغام فرستاد كه كسی علیه شما ادّعایی دارد، باید بیایید و توضیح دهید. ایشان بلافاصله آمد. وقتی كه رسیدگی به دعوا تمام شد، دیدند حاج میرزا اسداللّه، آب خواست و دستش را شست. از او پرسیدند كه: چرا چنین كردید؟ در پاسخ گفت:
هنگام رسیدن پیغام، غذا خورده بودم و میخواستم دستم را بشویم؛ امّا دیدم كه دستم را بشویم، شاید در امتثال حكم حاكم، تأخیر بیفتد؛ لذا اوّل حاضر شدم و اكنون دستم را میشویم.
روی همین مبنا كه حكم فقیه را متنفّذ میدانستند، زمانی كه بنا شد آیة اللّه كاشانی را محاكمه كنند، ایشان اجازه ندادند، گفته بودند:
آقای كاشانی، اقرار كرده است كه: به دستور وی رزمآرا به قتل رسیده است.
فقیه میتواند مطابق استنباط و اعتقادش حكم كند و نباید برای این حكمش محاكمه شود.
از این روی، آن قدر پافشاری كردند كه از محاكمه آیة اللّه كاشانی، جلوگیری كردند. گفته بودند: محاكمه میكنیم، ولی مجازات نمیكنیم. باز هم آیة اللّه بروجردی، راضی نشده بودند.روی همین اقدام، هنگامی كه آیة اللّه كاشانی از حبس آزاد شد، تلگرافی به آیة اللّه بروجردی زد و بسیار تشكر كرد.
عزت شیعه و روحانیت
آیة اللّه بروجردی قدسسره نسبت به آبروی روحانیت و عزّت مسلمانان، بسیار حسّاس بودند. از مسائلی كه موجب خلل بر وحدت روحانیت یا وهن نسبت به حوزه و اهانت به علما و طلاب میگردید، سخت نگران و ناراحت میشدند؛ لذا در آن زمان، در دنیای اسلام، برای حوزه و مرجعیت، حساب خاصّی باز شد.
مرحوم علاّمه شیخ محمّد تقی قمی، بعد از فوت ایشان برایم نقل كرد:
وقتی نامه آقای بروجردی را برای شیخ مجید سلیم، رئیس اسبق [دانشگاه] الأزهر، میبردم بلند میشد و نامه آقای بروجردی را میگرفت و میبوسید. و رئیس دیگر [دانشگاه] الأزهر، هم در موقع ارائه نامه آیة اللّه بروجردی به ایشان، میایستاد و با احترام نامه را دریافت میكرد.
آن چنان شوكت و عزتی مرجعیت و حوزههای علمیه پیدا كرده بود كه جرج جرداق، كتاب الإمام علی صوت العدالة الإنسانیه را به آیة اللّه بروجردی، تقدیم میكند و در نامه مفصّلی كه برای ایشان فرستاده بود، از جمله نوشت:
من كسی را لایقتر و بهتر از شما ندیدم كه این كتاب را به او تقدیم كنم؛ لذا این كتاب را به شما، تقدیم میكنم.
در همان نامه آمده بود:
وقتی حضرت آیة اللّه این كتاب را بخوانند، خواهند دید كه:
إنی أنصفت الإمام بعض الإنصاف؛
من بعضی از حق را نسبت به این مرد بزرگ توانستهام، ادا كنم.
آیة اللّه بروجردی، پس از رسیدن كتاب، به من فرمودند:
این كتاب را مطالعه كن كه اشتباه فاحش یا انحرافی نداشته باشد.
من كتاب را خواندم و نوزده مورد آن را ضعیف یافتم. موارد را خدمت آقا عرض كردم. بعدها ایشان ابراز علاقه بر ترجمه آن به فارسی كردند. یكی از آقایان، اقدام به ترجمه آن كرد. یك قسمت از كتاب در مفاسد دربار امویان و عباسیان بود كه با شرح حال آنان، دربار خاندان پهلوی، برای خواننده مجسم میشد؛ از این روی ساواك به فكر افتاد كه از ترجمه آن جلوگیری كند.
ساواك مستقیم نمیتوانست دخالت كند؛ لذا بعضی را واداشته بود كه نامهای به آقا بنویسند و از نشر ترجمه این كتاب، شكایت كنند.
پنج مورد از اشتباهات كتاب را نوشته بودند.
حضرت آیة اللّه، از من خواستند كه جواب نامه را بنویسم.
من عرض كردم: قبلاً نوزده مورد از اشتباهات كتاب را خدمت حضرت عالی تقدیم كردم كه شامل این پنج مورد هم بود؛ ولی به طور كلّی نشر و ترجمه این كتاب، از نظر اقرارهایی كه در آن است، اهمیت دارد و بدین جهت، اشتباهات آن خللی را وارد نمیكند. از یك مسیحی، بیش از این انتظار نیست. چاپ این كتاب، با اشاره به موارد اشتباه و توضیح آنها، سودمند است؛ از این روی، این كتاب ترجمه و چاپ شد.
جنبه معنوی
آیة اللّه العظمی بروجردی قدسسره در همه ابعاد، یك انسان والا و الهی بود، برجسته و ممتاز. هیئت و حالت معنوی خاصّی داشت. انسان با دیدن سیما و رفتار ایشان، اطمینان میكرد كه مورد عنایت خدا و توجّه امام زمان ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ است. مخصوصا در یكی دو مورد بالعیان مورد توجّه و عنایت آقا، قرار گرفته بود. با این كه ما خیلی به آقا نزدیك بودیم و تقریبا، از اسرار ایشان باخبر بودیم، هر وقت كه ایشان را زیارت میكردیم، ارادت ما نه تنها نسبت به آقا كمتر نمیشد كه هر روز بیشتر میگردید.
كمترین گرایشی به هوای نفس، شهرت، جاهپرستی و… در آن بزرگوار دیده نمیشد. آن مرحوم، به خاطر اجتناب از شهرت و… كتابهایش را تا زنده بود، چاپ نكرد.
آیة اللّه بروجردی بسیار مقید به عبادات بود، به گونهای كه تا سال آخر عمرشان، با آن كهولت سن، تمام ماه رمضان را روزهدار بودند و علاوه بر امامت جماعت ظهر و عصر، برنامههای عادی این ماه را انجام میدادند: جلسههای استفتا و… .
بسیار ساده و زاهدانه میزیستند. میتوان گفت: حتی برای یك مرتبه هم بر سفره ایشان، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است. فرشهای منزل ایشان، رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسیار ساده و كم قیمت بود. همین نوع زندگی هم از بیتالمال نبود، بلكه از مال شخصی بود كه از بروجرد برای ایشان میآوردند.
ایشان برای كنترل خشم خود، نذر كرده بود كه: اگر بعد از این ناراحت شود، یك سال روزه بگیرد. اتفاقا یك مورد هم، عصبانی شده بودند؛ لذا تمام سال را، غیر از روزهایی كه حرام بود، روزه گرفتند.
بعد از فوت مرحوم آیة اللّه نائینی، از تبریز، برای ایشان نامه نوشتند و رساله خواستند. ایشان در جواب، به این مضمون نوشتند:
به آیة اللّه اصفهانی مراجعه كنید، با شرایطی كه من دارم و در بروجرد ساكن هستم، ارسال رساله موجب تفرقه میشود.
ایشان اهل تظاهر و خودپسندی نبود. شخصی، تقویمی چاپ كرد و عكس آن بزرگوار را روی جلد آن به چاپ رساند. این شخص برای كاری، خدمت آیة اللّه رسید. گویا تقویم را به گونهای در دست خود گرفته بود، یا صورتی پیش آمد كه معظّمله، متوجّه چاپ عكس خود، در تقویم میشوند. در این هنگام، به آن شخص میفرمایند:
خیال میكنی میتوانی با این كارها مرا بازی بدهی، خیر این طور نیست.
ایشان در میان عموم طبقات محبوبیت داشت. خارج و داخل، شیعه و سنّی، همه و همه به او احترام میگذاشتند. این محبوبیت، مخصوصا در زمان فوتشان نمایانتر بود.
از آن روی كه اهل تظاهر نبود، كارها و خدمات ایشان، مخصوصا فعّالیتها و اقدامات سیاسی و اجتماعی ایشان، معرّفی نمیگشت و خود از آن ممانعت میكرد. شاید برخی از حوادث سیاسی كه در آن زمان اتفاق افتاده و ایشان در آنها نقشی داشته و اكنون مقداری مبهم هستند به همین دلیل باشد.
ایشان در فتوادادن نیز، محتاط بودند. یادم هست: یك خانوادهای در هواپیما از بین رفته بودند و تقدّم و تأخر فوت آنان معلوم نبود. برای ارث و میراث اینان سؤال شده بود كه چگونه است؟ در میراث غرقا و مهدوم علیهم، حكم روشن است. حال آیا این جا هم مثل آن جاست یا نه؟ به من فرمودند كه: روایات باب را برای ایشان بخوانم. پس از آن كه خواندم و بررسی شد، عرض كردم:
آقا! حكم این افراد روشن است. اینان ملحق به همان غرقا و مهدوم علیهم میباشند. به من فرمودند: چرا تسرّع در فتوادادن میكنید؟
نظرشان این بود كه: با جزم فتوا ندهید، بلكه جنبههای احتیاط را مراعات كنید.
مرتبه عرفانی و معرفتی
یادم هست: در مجلس جشن مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام كسی شعری را میخواند كه با موازین اسلام، نمیساخت. آیة اللّه بروجردی به وی فرمود: نخوان.
برادرم آیةاللّه حاج علی آقا صافی، واسطه شد و بنا كرد به توجیه كردن كه اشكالی ندارد و… .
آیةاللّه بروجردی به این بیت اشاره كرد كه این بیت، چه توجیهی دارد و با موازین اسلام، چگونه میسازد:
تو به این جمال خوبی چو به طور جلوه آیی ارنی بگو به آن كس كه بگفت لن ترانی
به هر صورت، آیة اللّه بروجردی، مفاهیم و اصطلاحات مأخوذه از دیگران را در معرفتاللّه و ربط عالم شهادت به عالم غیب، قاصر از اصطلاحات قرآنی میدانست. در شرط ادب و ترك خودبینی و تنزّه از غرور علمی اكتفا به همان راهنماییهای شرعی و شرح و بسط و تغییر و بیان آنها میدانست. چنان كه از خواجه طوسی قدسسره به این مضمون نقل شده است كه در رعایت این تأدب میفرماید:
اگر اصطلاحات عرفانی و اسماءالحسنای الهی از شرع نرسیده بود و امنای وحی، آن را تلقین نكرده بودند و از طریق آنان، مجاز در به كار بردن این اسما نبودیم، با ملاحظه شرط ادب و عرض قصور از معرفت، نمیتوانستیم، به خود اجازه بدهیم كه خدا را حتی با این الفاظ و اسماءالحسنی بخوانیم.
بدیهی است این مرتبه كه از بیان خواجه رحمهالله استفاده میشود، كمال معرفت و اذعان به حقیقت است.1
منشأ درخشش در مسائل علمی و فرهنگی
وی مردی بود با سرمایه علمی فراوان. این كه میگویم سرمایه علمی فراوان، در اجازه آیةاللّه العظمی آخوند خراسانی كه برای ایشان نوشته مشخص است.
هنگامی كه ایشان از نجف راهی بروجرد شدند، مرحوم آیةاللّه العظمی آقای آخوند، این اجازه را نوشتند. كمتر شنیده شده است كه مرحوم آیةاللّه آقای آخوند برای كسی چنین تعبیرها و تعریفهایی نوشته باشند. در این اجازه، گواهی مرحوم آیةاللّه آقای آخوند بر علمیت آیةاللّه بروجردی معلوم است.
چنین فردی، كه در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف تحصیل كرده، با قدرت خوب اجتهاد و
………………………………………………………………………………………….
1 . مجلّه حوزه، ص 119 ـ 136 (به نقل از: شیخ لطفاللّه صافی).
استنباط وارد شهر كوچكی مثل بروجرد شد. عدّهای اهل علم در آن شهر بودند كه نیازمند استاد بودند. ایشان، این افراد را جمع كرد و مقدار زیادی از وقت خود را صرف تعلیم آنان كرد. درس، حدود دو ساعت طول میكشید. ایشان، هم صبح تدریس میكرد و هم بعد از ظهر.
بروجرد، محیط آرام و ساكتی بود. حوزه بروجرد، شاگردان خوب و آماده تحصیل داشت. در این مدت اقامت در بروجرد كه سی و چند سال طول كشید، روی شاگردان كار كرد.
از آغاز فقه شروع به تدریس كرد. كتابهای فقهی را با كمال دقت، مورد بررسی قرار میداد: مدارك آنها را میدید، اقوال عامّه و نظریات مخالف و موافق را میدید و مورد بحث قرار میداد. در این چند سال، فرصت كافی یافت كه خود را، از هر حیث بسازد. مطالعات وسیع داشت.
از كتابهای فقهی فراوان برخوردار بود. یك وقتی، به مناسبتی، در درس خارج نقل شهرتی را از علاّمه نپذیرفتند و گفتند:
تمام كتابهایی كه نزد علاّمه بوده نزد من هست ـ مگر یك كتاب كه آن یكی در دسترس من نیست ـ چنین شهرتی در آنها نیست.
قدرت علمی ایشان در شهرستانهای دیگر نیز، معروف شد.
از باب نمونه: بنده به مشهد مقدس، مسافرت كردم، شبی در جلسه درس مرحوم آیةاللّه حاج آقا میرزا مهدی اصفهانی، كه بهترین مدرس حوزه مشهد بود، شركت كردم. به مجرّد این كه نشستم، پیشكار آقا آمد و گفت: آقا از قم تلگراف آمده كه آیةاللّه حائری فوت كرده است. قرار است فردا جلسهای با حضور آقایان تشكیل شود و برای برگزاری مجالس ختم اقدامی شود؛ زیرا از طرف رضاخان، هر گونه مجلسی ممنوع شده بود. در همان سر درس، چراغ را خاموش كردند و مختصر روضهای خوانده شد. بعد كه مقداری مجلس خلوت شد، كسی از آیةاللّه حاج میرزا مهدی پرسید كه: آقا! مقلدین آیةاللّه حاج شیخ عبدالكریم، به چه كسی رجوع كنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند:
حاج آقا حسین بروجردی، ملاّی پر و پا قرصی است.
در نجف نیز، مرحوم حاج شیخ محمدرضا (دایی مرحوم آیةاللّه سید محمد باقر صدر) هنگامی كه حاشیه آیةاللّه العظمی بروجردی را بر عروه دیده بود، گفته بود:
در باب تقلید، باید از مردی مانند آیةاللّه بروجردی هم تفحّص كرد.
وضع حوزه بروجرد بروجرد، گذشته پررونقی داشته است. در این شهر عالمان بزرگ و مجتهدان عالی مقامی مشغول تدریس و ارشاد مردم بودهاند. صدها روحانی، در چندین مدرسه علمی آن شهر، مشغول تحصیل بودهاند. متأسّفانه در زمان ورود ایشان، مدرسههای علمی بروجرد، معمور و دایر نبودند. تعداد اندكی از اهل علم بودند كه روز میآمدند و در حجرهها را باز میكردند. مختصر تحصیلی میشد، امّا آن گونه كه باید و شاید، حوزه زنده نبود. پس از آمدن آیةاللّه العظمی بروجردی، اهل علم جمع شدند و ایشان فرمود: بهتر است مدرسه شبخواب داشته باشد. آن بزرگوار، آقایان را ترغیب كردند به این كه مدرسه را احیا كنند. شهریه مخصوص هم برای كسانی كه شبها در مدرسه باشند و به تحصیل ادامه بدهند، مقرر كردند.
سفر به عتبات
در ضمن سالهایی كه ایشان در بروجرد بودند، سفری به مكّه مشرّف شدند. در برگشت از سفر مكّه مكرّمه، راهی نجف اشرف شدند و برای زیارت عتبات، چند ماهی در نجف ماندند. هنگام مراجعه به ایران، در مرز خسروی دستگیر شدند. مأموران، با دقت، كتابها و اثاثیه ایشان را بازرسی كردند، بعد تحت كنترل مأموران به تهران منتقل و در اركان حزب (ارتش) بازداشت شدند. در همین زمان، عبداللّه خان طهماسبی، یكی از وزرای رضاخان، در بین راه بروجرد و خرمآباد، ترور شد. البته مردم خیال كردند رضاخان است؛ از این روی، عبداللّه خان اشتباهی كشته شد. جنازه او را به بروجرد منتقل كردند. به رضاخان خبر دادند. رضاخان، دستور داد: جنازه در بروجرد تشییع شود و مجلس فاتحهای هم بگیرند. رضاخان كه قرار بود در همان زمان، برای بازدید منطقه به خرمآباد برود، گفته بود: در مسیر، به بروجرد خواهم رفت و در مجلس ختم شركت میكنم. آن زمان، ایران، به چهار منطقه كشوری تقسیم میشد. در رأس هر منطقهای، امیری به نمایندگی از دولت قرار داشت. احمدخان سپهبد، امیر غرب بود. او، از طرف رضاخان مأمور بود، مقدمات تشییع و مجلس ختم را فراهم كند. این فرد، كه با خاندان بزرگ طباطبائی، آشنا بود، با بعضی از افراد این خاندان، تماس گرفت، از جمله: با اخوی بنده. به او گفت: شاه دستور داده است، مراسم باشكوه باشد. من شنیدهام: آقایان طباطبائی، قصد دارند كه در این مراسم شركت نكنند. اگر این فامیل بزرگ و علما و سادات حضور نیابند مراسم باشكوه نخواهد شد. خبر بازداشت آیةاللّه العظمی بروجردی هم به برخی از آقایان بروجرد رسیده بود؛ امّا سایر مردم اطلاع نداشتند. از این رو مشایخ فامیل ما، سادات طباطبائی، كه آن زمان خیلی محترم بودند، در مجلس شركت میكنند، تا مگر وسیله نجات آیةاللّه بروجردی را فراهم كنند.
رضاخان هم، فامیل طباطبائی را خوب میشناخت و موقعیت آنان را درك میكرد.
بزرگ فامیل، پیرمرد هشتادسالهای بود به نام حاج سید عبدالحسین. مرد محترمی بود.
رضاخان، در سفرهای قبلی خود به بروجرد، با وی دیدار كرده بود و علاقهای به او داشت. به ایشان گفته شد كه: در مجلس فاتحه میان شما و رضاخان صحبتی پیش خواهد آمد، شاید رضاخان موضوع آیةاللّه بروجردی را مطرح كند. اگر مطرح نكرد، شما به نحوی مطرح كنید. به هر صورت، مجلسی تشكیل شد و رضاخان هم شركت كرد.
مرحوم حاج سید عبدالحسین، با احمدخان سپهبد شرط كرد كه: بوق و كرنا و كارهایی كه مناسب روحانیت و مسجد نیست، نباید انجام بگیرد والاّ مجلس را ترك خواهد كرد. آنان هم مراعات كردند و دستور داده شد كه آن گونه برنامهها لغو شود.
همین كه رضاخان در مجلس حضور یافت، دستور داد كه فاتحه بخوانید. او به قرائت قرآن، میگفت: فاتحه!
یكی از مشكلات آن جلسه، منبر آن بود.
رضاخان دستور داده بود محترمترین منبری شهر، منبر برود. شخصی بود به نام ملاّابوالحسن، به ایشان گفتند: شما باید منبر بروید.
گفت: چگونه منبری باید بروم.
گفتند: ما مطالبی را مینویسیم شما بالای منبر بخوانید.
گفت: من در عمرم چنین منبری نرفتهام و نخواهم رفت.
به هر صورت، مجبور شدند بپذیرند كه خود ایشان هر طور صلاح میداند منبر برود.
ایشان منبر رفت. وقتی منبر تمام شد، رضاخان از آقای حاج سید عبدالحسین پرسید: آقا سید حسین بروجردی كیست؟
سید عبدالحسین گفت: من چنین كسی را نمیشناسم.
رضاخان دوباره تكرار كرد كه سید حسین بروجردی؟
سید عبدالحسین گفت: ما در فامیل خودمان چنین كسی نداریم، بلكه یك آیةاللّه سید حسین بروجردی داریم كه در سفر عتبات است.
رضاخان گفت: منظور من هم ایشان است، وضع ایشان چطور است؟
گفت: ایشان مرد عالمی است كه اوقاتش صرف مطالعه و تدریس میشود. متأسّفانه فرصت دیدن اقوامش را هم ندارد. تمام وقتش در مطالعه و نوشتن میگذرد و فقط سالی یك بار، در ایام عید دید و بازدیدی با ارحام خود دارد. برای این كه ذهن رضاخان را از اتهام به آیةاللّه بروجردی خالی كند، گفت: لطفا شما از ایشان بخواهید به مشهد نروند؛ زیرا تصمیم دارند راهی مشهد شوند. اگر آن جا بروند ماندگار خواهند شد و اهالی بروجرد از فیض وجود ایشان محروم خواهند شد. اگر مشهد هم مشرّف میشوند، قول بگیرید كه آن جا نمانند و به بروجرد برگردند.
رضاخان گفت: پس این گزارشاتی كه درباره ایشان به من دادهاند چیست؟
سید عبدالحسین گفت: من از این گزارشات اطلاعی ندارم، ولی هر چه گفتم، درست است.
رضاخان، دیگر چیزی نگفت و در همان مجلس به قائممقامالملك رفیعی ـ كه معمم بود بعد عمامه را برداشت ـ دستور داد كه با تهران تماس بگیرد و اطلاع بدهد كه آیةاللّه بروجردی را آزاد كنند. رضاخان، به مرحوم سید عبدالحسین گفت: دستور آزادی ایشان را دادم. مرحوم سید عبدالحسین، ثقل سامعه داشت؛ از این روی رضاخان، مجبور شد طوری بلند صحبت كند كه همه شنیدند. پس از شنیدن خبر آزادی آیةاللّه بروجردی، صدای صلوات و اظهار خوشحالی فراوان مردم، فضای مسجد را پر كرد. ایشان پس از آزادی به منزل یكی از منسوبینشان رفتند. رضاخان، پس از بازگشت به تهران با ایشان ملاقات كرد. در این جلسه از آیةاللّه بروجردی، عذرخواهی كرد و گفت: اگر خواستهای دارید مطرح كنید.
آیةاللّه بروجردی فرمودند: در این چند شبی كه در بازداشت بودم، متوجّه شدم وضع غذای ارتشیان مساعد نیست، ترتیبی بدهید كه وضع تغذیهشان بهتر شود.
رضاخان گفت: این مربوط به من میشود برای خودتان بخواهید.
آیةاللّه بروجردی فرمودند: شما از من خواستید به بروجرد برگردم؛ امّا من نذری دارم كه باید به مشهد بروم. خواستم موافقت كنید كه به مشهد بروم.
خلاصه، با این مقدّمات، گرفتاری آیةاللّه بروجردی برطرف شد.
اتّهام به آیةاللّه بروجردی
كسی توسط سفیر ایران در بغداد، گزارش داد: آقایان: آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی، آیةاللّه نائینی و آیةاللّه حاج آقا حسین بروجردی در نجف جلسات سرّی داشتند و تصمیم به براندازی حكومت رضاخان را دارند؛ لذا آیةاللّه حاج آقا حسین بروجردی را برای این مقصد، راهی ایران كردهاند كه منطقه لرستان و خوزستان را علیه دولت مركزی بشوراند.
آن خواسته حاج سید عبدالحسین از رضاخان، كه از ایشان قول بگیرد كه وی به بروجرد برگردد برای برطرف كردن این اتهام، كارساز افتاد؛ زیرا ایشان چنان وانمود كرد كه آیةاللّه بروجردی، چندان علاقهای به بروجرد ندارند، تا چه رسد به آن مقاصدی كه ایشان متّهم میشوند. بعد از ملاقات با رضاخان، آیةاللّه بروجردی راهی مشهد شدند و حدود هشت ماه، آن جا ماندند و روزی یك درس هم میگفتند. در مشهد مشكلاتی برای ایشان فراهم آوردند. از جمله: در روز روشن، گویا به عمد كسی را وادار كردند كه منزل ایشان را سرقت كند و مقداری كتاب و وسایل كمی كه داشتند در آن سرقت، برده بودند.
خدمات ارزشمند آیةاللّه
مدارس علمیه و فرهنگی بسیاری توسط ایشان، به ویژه در مازندران ساخته شد. مساجد و حسینیههای زیادی تأسیس گشت. چاپ كتابهای قدما را بر چاپ تألیفات خودشان مقدّم میداشتند و آنها را احیا میكردند. مقداری از این كتابها چاپ شده و اكنون در دسترس اهل تحقیق است.
اعزام مبلّغان به نقاط مختلف داخل و خارج، تشكیل لجنههای تحقیق، كوشش در راه وحدت امت مسلمان و مراقبت شدید از حیثیت اسلام و مسلمین و روحانیت از خدمات آن بزرگوار است. واقعا با تلاش علمی و عملی آن بزرگوار، حوزه علمیه قم، از جهت علمی و تشكیلاتی احیا شد و دهها عالم و مجتهد در دامن خود پروراند.
توجّه به طلاب كوشا
روزی آیةاللّه بروجردی، به من فرمودند:
مایل هستم، اسامی آن عده از طلاب كوشا و زحمت كش و دارای سلامتنفس را برای من تهیه كنید تا نیازهایشان را برآورده كنم.
عرض كردم: تا حدّی میتوانم وضع تحصیلی افراد را روشن سازم؛ امّا جهت تقوایی و اخلاق افراد را، چون با آنان معاشرت ندارم، نمیتوانم تعیین كنم. بهتر است هیئتی را برای این كار تعیین كنید، تا این اطلاعات را برای شما تهیه كند.
ایشان قبول كردند و بنا شد این كار انجام بپذیرد.
به هر حال، طلاب درسخوان را خیلی دوست میداشت و آنان را تشویق میكرد. اگر كمكی هم به آنان میكرد، خیلی میكوشید كه مخفی باشد. یادم هست: روزی نامهای از دو نفر از طلاب مدرسه حجّتیه به دست ایشان رسید كه پس از آن مطالعه، سخت ناراحت شد و نامه را پیش حاج آقا حسین انداخت. معلوم شد كه آن دو نفر، نیازمند بودند و برای امرار معاش، در مضیقه قرار داشتند. به حاج آقا حسین فرمود:
مگر من به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسیدگی كنید و نیاز آنان را برآورید؟ این چیست كه نوشتهاند.
خلاصه: بسیار عتاب كردند و دستور دادند: این هر دو نفر، مستقیما، به خود من مراجعه كنند.
حوادث سیاسی
چند موضوع در این رابطه مهم است كه باید روشن شود:
1. موضوع ملی شدن صنعت نفت و كیفیت برخورد ایشان با دكتر مصدق و مرحوم آیةاللّه كاشانی است كه روشن شدنش برای آنانی كه دنبال این گونه مسائل هستند، مفید است. ایشان با شخص آیةاللّه كاشانی، از نجف آشنا و دوست بودند. حضرت آیةاللّه بروجردی، در زمان زعامت، به ایشان از حیث مالی كمك میكردند. البته بعد سبك سیاسی باعث شد كه مقداری از هم دور شوند. آیةاللّه كاشانی، انتظار داشتند كه ایشان هم مثل مرحوم آیةاللّه خوانساری، هر زمان خواستند اعلامیه بدهد كه البته ایشان چنین نبودند و تكلیف شرعی خود نمیدانستند. آیةاللّه بروجردی، از حضور روحانیت، در مشروطه، خاطره خوبی نداشتند. قضیه ملی شدن صنعت نفت هم برای ایشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نشده بود، از این جهت، نسبت به آن فعّالیتی نكردند. در این باره میفرمودند:
من در قضایایی كه وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیشبینی كنم وارد نمیشوم. این قضیه ملی شدن نفت را، نمیدانم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه كسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حركت مخالفت كند كه اگر با این حركت مردمی مخالفت كند و این حركت ناكام بماند، در تاریخ ایران ضبط میشود كه: روحانیت سبب این كار شد؛ لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم كه مخالفت نكنند.
2. موضوع دیگر كه به نظر من، مسئله بغرنجی است و شاید برای برخی چندان روشن نباشد، موضع آیةاللّه بروجردی در برابر فداییان اسلام است.
یعنی، چگونه با بودن ایشان، یك عدّه از سادات، كه به حمایت دین قیام كرده بودند، دستگیر و كشته شدند؟
آیا تمكّن آن را نداشت كه جلوی كشته شدن آنان را بگیرد؟
آیا در این رابطه تلاش كرد و موفق نشد؟ یا خیر اصلاً تلاش نكرد؟اینها سؤالهایی است كه بسیاری از افراد دارند.
برای این كه واقعیت روشن شود، توضیح میدهم:
حضرت امام قدسسره برای كمك به آنان، مخصوصا آزادیشان، خیلی میكوشید. من یك شب ماه مبارك رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نوّاب صفوی صحبت كردم و آن چه را آیةاللّه العظمی بروجردی نمیپسندیدند، به ایشان تذكر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از كارهای شما، باعث انزجار از شما میشود؛ لذا آیةاللّه بروجردی از شما رنجیدهاند. به صلاح شما نیست كه با آیةاللّه بروجردی مخالفت كنید. این، مثل این میماند كه در داخل كشتی، با ناخدای كشتی دربیفتید. فداییان اسلام، در برخی از كارها دخالت میكردند و بعضی اقدامهایی را انجام میدادند كه به نظر آیةاللّه العظمی بروجردی، مصلحت نبود. نامههای فراوانی از افراد مختلف میآمد كه فداییان اسلام، مراجعه كرده بودند برای كمك مالی. البته معلوم نبود، همه این نامهها واقعیت داشته باشد؛ ولی چنین چیزهایی بود. از فداییان اسلام، پیش آیةاللّه بروجردی، شكایت زیادی میشد.
آن چه باعث كدورت و دلنگرانی آیةاللّه بروجردی، نسبت به فداییان اسلام شد، یكی دو مورد نبود. كلاًّ زمینه به گونهای بود كه چنین حوادثی را پیش میآورد و این اختلاف را دامن میزد.
هنگامی كه فداییان اسلام، دستگیر شدند، كسی به خانم نوّاب صفوی گفته بود كه: با من تماس بگیرد و توسط من، مطالب را خدمت آیةاللّه العظمی بروجردی برساند. ایشان با من تماس گرفت. به او گفتم: هنگام اذان مغرب، هر شب، بین راه منزل ما و مسجد اعظم بیایید و مطالب و اخبار زندان را به من بگویید، تا من به آیةاللّه بروجردی برسانم. البته بچهای هم همراه خود بیاور و تنها با من تماس نگیر. البته این كار، دو سه شبی بیشتر ادامه نیافت؛ زیرا ایشان، خبرهای چندان مهمی نداشت كه بگوید. من جریان را به آیةاللّه بروجردی گفتم و در این رابطه، با ایشان زیاد صحبت كردم.
حال یا دشمنان دانا و یا دوستان نادان، به ایشان باورانده بودند كه: دولت، این آقایان را نمیكشد و یا قدرتش را ندارد و یا این كه مصلحت دولت اقتضا نمیكند؛ لذا آیةاللّه بروجردی، یقین داشت كه این آقایان را نمیكشند. من هم، در اثر شدّت اطمینان ایشان، احتمال چندانی نمیدادم كه چنین كاری بشود.
فداییان اسلام، مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعّالیت خود قرار داده بودند. هر چه به ایشان تذكر داده میشد كه: مدرسه محل تحصیل است نه جای این كارها، اثر نمیكرد. از ایشان، بسیار شكایت میشد. این امور، باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت كنند.
اقامت در قم
مقدّمه آمدن ایشان به قم، كسالتی بود كه عارض ایشان شده بود. اطبّای بروجرد، یا نتوانستند یا جرأت نكردند كه معالجه كنند؛ لذا ایشان را، با احتیاط كامل، به تهران بردند. صندلیهای عقب اتومبیل را برداشتند، رختخوابی تهیه كرده و ایشان را داخل آن خواباندند تا به تهران رسیدند. در تهران، در بیمارستان فیروزآبادی بستری و معالجه شدند. در ایامی كه دوران نقاهت را میگذراندند، برخی از علما و تجّار، شروع به فعّالیت كردند تا ایشان را به قم بیاورند.
یكی از تجّار تهران، كه قبلاً ساكن قم بود، برای آیةاللّه صدر پیام آورده بود كه:
بازار تهران و اكثر علمای تهران متفقند بر این كه: آیةاللّه العظمی بروجردی، به قم بیایند و خواهند آمد؛ لذا بهتر است آقایان قم پیشقدمی كنند و از آیةاللّه بروجردی تقاضا كنند كه به قم تشریف بیاورند. آیةاللّه صدر به منزل آیةاللّه خوانساری رفتند. آیةاللّه حجّت هم به جمع آن دو پیوستند. آن گاه به اتفاق، نامهای برای حضرت آیةاللّه بروجردی نوشتند و از ایشان دعوت كردند كه به قم تشریف بیاورند.
آیةاللّه بروجردی، به طور موقت، پذیرفتند كه به قم بیایند. پس از گذراندن دوران بیمارستان، وارد قم شدند و با نهایت احترام، مورد استقبال قرار گرفتند.
دو ـ سه ماهی كه گذشت، مرحوم امام، به من گفتند كه:
شنیدهام آیةاللّه بروجردی، تصمیم دارند از قم بروند. شما این موضوع را تحقیق كنید. اگر ایشان قم را ترك كنند، برگرداندن ایشان، مشكل است.
در آن زمان، عصرها درس خارج فقه (اجاره) میفرمودند.
پس از درس، خدمتشان رسیدم. پرسیدم: شنیدهام تصمیم به مراجعت دارید، آیا واقعیت دارد؟
فرمودند: شاید.
پرسیدم: چرا؟
پاسخ دادند: در تهران، عدّهای به من وعده دادند كه در قم به من كمك كنند تا بتوانم سروسامانی به اوضاع بدهم، امّا تا كنون خبری از آنان نشده است.
امام قدسسره قبلاً به من فرموده بودند كه: اگر آیةاللّه بروجردی مسائل مالی را بهانه كردند، به ایشان بگویید:
آقایان اهل علمی كه از شما دعوت كردهاند، نظرشان استفاده مالی از شما نبوده است؛ بلكه دعوت ایشان به خاطر استفاده علمی بوده است؛ لذا اگر تا ده سال دیگر هم، در قم شهریه ندهید نقصی بر شما نیست و چنین انتظاری هم از شما نمیرود.
در پاسخ فرمودند: مطالب همین گونه است كه شما میگویید، ولی من خجالت میكشم از اهل علم و بعضی مستحقینی كه به من مراجعه میكنند. البته حاج احمد را به بروجرد و ملایر فرستادهام تا وجوهات دستگردان شده را جمع كند. آن وجوه اگر به اندازهای باشد كه چند ماهی بمانم، میمانم تا ببینم چه میشود؟
ناچار ما باید منتظر نتیجه كار حاج احمد میماندیم كه خوشبختانه با مقدار پول كافی برگشت. البته مقدار شهریه در آن زمان، خیلی زیاد نبود. شاید با این پول، طلاب دو سه ماهی اداره میشدند. سپس، بر اثر فعّالیت آقایان، به ویژه مرحوم امام رحمهالله كه اصرار داشتند، آیةاللّه بروجردی در قم بمانند و میفرمودند: «قم از جهت علمی ناقص است و جبران آن به بودن ایشان خواهد بود»، وضع بهتر شد.
در خانه اوّل، در مضیقه بودند؛ از این روی، به خانه دیگر منتقل شدند كه آن جا هم وسعت لازم را نداشت. تا در نهایت، به منزل مرحوم حاج آقا محمد آقازاده آمدند كه الآن در اختیار ورثه ایشان است.
شیوه تدریس
ایشان، مسئله فقهی را از همان مبدأ میگرفتند و پیش میآمدند. به اصطلاح خودشان اصول متلقات از معصومین علیهمالسلام را مورد توجّه قرار میدادند. به عبارت دیگر، ایشان فقه را به دو دسته تقسیم میكردند: یكی آن مسائل متفرّقه كه بعدا فقها، به متون فقه، اضافه كردهاند و یك دسته مسائلی كه متلقات از خود معصومین علیهمالسلام بوده است و فقها، مستقیما از خود ائمّه علیهمالسلام گرفته و در كتابهای فقهی نوشتهاند. بعدا اگر تفریعاتی را لازم میدانستند در كتاب جداگانهای مینوشتند و مسائل فقهی اصلی را با مسائل فقهی فرعی، مخلوط نمیكردند. از زمان علاّمه و شهید، فقه مخلوط شد.
هنگامی كه به این صورت مسائل را مطرح میكردند، مطلب بسیار روشن میشد. زمینه صدور روایت را بیان میكردند. میگفتند:
چه بسا فتوایی از علمای اهل سنّت، باعث سؤال برخی از صحابه شده كه امام علیهالسلام پاسخ دادهاند.
هنگامی كه آن فتوا روشن میشد، پاسخ بهتر فهمیده میشد. از این روی، عنایت زیادی به كتب اهل سنّت داشتند. و نیز كوشش میكردند كه: سند روایات را روشن سازند و جهات رجالی را متذكر شوند.
حافظه فوقالعادهای هم داشتند. در بررسی رجال سند، نیازی به كتاب نداشتند.
راوی اوّل كیست، شاگردانش چه كسانی بودهاند، اساتیدش چه كسانی هستند و در چه طبقهای قرار دارند؟ همه را مورد بررسی قرار میدادند. این عمل ایشان، بسیاری از اهل علم را وادار كرد كه دنبال رجال احادیث و درایه بروند. البته در رجال، معتقد به درس و بحث نبودند؛ لذا با اصرار از ایشان خواستند درس رجال بگویند. ایشان هم، یك جلسه گفتند و ترك كردند.
میفرمود:
رجال خواندنی نیست، درسش عملی است؛ یعنی انسان، از همان نخست كه میخواهد تفقّه كند، همان مسئله اوّل را كه شروع میكند، سند روایت مربوط را دنبال و به رجالش رسیدگی كند و فرد فرد رجال را مورد شناسایی قرار دهد.
از جهت لغوی نیز، مسئله را روشن میكردند و مبادی كتاب لغت را مورد بررسی قرار میدادند. با این كوششها، درس فقه ایشان بسیار عالی میشد و باعث تحول در رشته فقاهت گردید. شاگرد درس ایشان احساس میكرد كه: در دانش فقه، نیاز دارد به تسلّط بر لغت، رجال، اسانید روایات و كتابهای مربوط. كتاب جامع احادیث الشیعه هم، در پی همین كوششها و دقتها به وجود آمد.
ارتباط آیةاللّه بروجردی و امام خمینی رحمهماالله
درباره ارتباط این دو بزرگوار، باید بگویم: ارتباط طرفینی بود. هم امام به آیةاللّه بروجردی، بسیار احترام میگذاشتند و علاقهمند به ایشان بودند و هم آیةاللّه بروجردی، نسبت به امام، اهمیت فوقالعادهای قائل بودند و به وی علاقه شدید داشتند. مأموریتهای مهمی را به ایشان محول میكردند؛ مثلاً، در مشهد، حادثهای اتفاق افتاد كه حضرت امام را با اختیارات تام، به آن جا فرستادند. آن مأموریت، دو ماه طول كشید. در قضیه نهاوند نیز، با همین اختیارات، امام از طرف آیةاللّه بروجردی، رفتند. در یك سفری هم خود آیةاللّه بروجردی به مشهد رفتند، مرحوم آیةاللّه داماد و مرحوم امام، همراه ایشان بودند. در این سفر، امام از طرف آیةاللّه بروجردی، مسئول مراجعات مالی بودند و مستقلاً، به ایشان مراجعه میشد.
راجع به ارتباط امام با ایشان، از مطالب گذشته مقداری این موضوع روشن شد. امام خمینی، روزی به من فرمودند:
حیف قم كه آیةاللّه بروجردی، در آن نیستند. كاش، وضعی پیش میآمد كه ایشان به قم میآمدند.
پیش از آمدن آیةاللّه بروجردی به قم، به ایشان اظهار علاقه میكردند. بیشترین كوشش را برای آمدن آیةاللّه بروجردی به قم، آن بزرگوار انجام دادند. شاید ایشان، باعث شدند كه تجّار تهران، مدرّسین و فضلا، از مراجع بخواهند كه از آیةاللّه بروجردی، برای ماندن در قم، دعوت كنند. بعد از آن كه به قم آمدند نیز، در ترویج مقام علمی ایشان، بسیار كوشیدند.
پس از آن كه آیةاللّه بروجردی، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند، امام قدسسره لازم نمیدانستند كه مثل گذشته، مرتبط با آیةاللّه بروجردی باشند؛ لذا، به طور طبیعی، مقداری ارتباط را كم كردند.
آیةاللّه بروجردی، به حفظ حوزه، علاقه زیادی داشتند. مكرّر میگفتند:
حوزه قم مثل شهری است كه دروازه ندارد. حوزه، به روی اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمیشوند. ای كاش نظمی بود و برنامهای.
این آرزو را در جاهای مختلف ابراز میداشتند. به دنبال این موضوع، هیئتی را مركّب از چند نفر از آقایان حوزه، تشكیل دادند كه نظریات اصلاحی خود را، برای اداره حوزه، بعد از مشورت، بگویند. به این هیئت، اصطلاحا «هیئت حاكمه» میگفتند. آیةاللّه بروجردی، به آنان اختیار داده بودند كه مصالح حوزه را بسنجند و بر این اساس عمل كنند. اعضای این هیئت تا آن جا كه یادم هست، عبارت بودند از:
مرحوم امام خمینی، حاج شیخ مرتضی حائری، حاج سید احمد زنجانی، حاج سید ابوطالب مدرّسی، مرحوم آیةاللّه فاضل، حاج سید زینالعابدین كاشانی، مرحوم سید محمد یزدی (داماد) حاج شیخ ابوالقاسم اصفهانی، حاج سید مرتضی مبرقعی، حاج مصطفی صادقی، آقای قاضی تبریزی، حاج میرزا محمود روحانی، حاج ریحان اللّه گلپایگانی، حاج آقای فقیهی رشتی، بنده و… جلسات، هر شب، در مدرسه حاج ملاّصادق برگزار میشد. یكی از برنامههایی كه ریخته شد، موضوع امتحانات در حوزه بود: چه درسهایی امتحان گرفته شود، تعیین رتبه گردد و… از آن هیئت چند نفری برای گرفتن امتحان، انتخاب شدند. این كار، زود به جریان افتاد.
سطحها و مدت تحصیل (كه عبارت بود از سه سطح) درسهای اصلی و جنبی هر سطح و كتابهای مربوط به هر بخشی را روشن كردند.
در یكی از جلسههای هیئت، بنده و مرحوم حاج سید احمد زنجانی نتوانسته بودیم حضور داشته باشیم؛ امّا سایر آقایان بودهاند. در این جلسه، از طرف مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری، طرحی مطرح میشود. (گویا امام خمینی، در تهیه این طرح دخالت داشتهاند) برنامه امتحانهای حوزه، كیفیت پرداخت شهریهها، اخذ وجوهات، ملاقات اشخاص با زعیم حوزه علمیه و… از مواد این طرح بوده است.
خلاصه، در این طرح كه شامل مواد و فصولی بود. اداره حوزه و چگونگی اصلاح آن، پیشبینی شده بود. آقایان حاضر در جلسه، امضا كرده بودند و برای تأیید نهایی، توسط آقای حائری و حاج فقیهی رشتی خدمت آیةاللّه بروجردی داده بودند.
ایشان، میپرسند: همه امضا كرده و دیدهاند؟
پاسخ میدهند: بله.
همه حضور داشتند، مگر حاج سید احمد زنجانی و بنده.
آیةاللّه بروجردی، طرح را به مشهدی رضا میدهند كه این دو را پیدا كن تا امضا كنند، بعد برگردان پیش من.
این قضیه را خود آیةاللّه بروجردی برای من نقل میكردند و میفرمودند:
شب گذشته سحر بیدار شدم برای گرفتن وضو. یادم آمد از نوشته دیشب كه بعضی از مواد آن، به چشم خورده بود؛ ولی آن وقت دقت نكرده بودم. نوشته را دوباره، به دقت، خواندم. تعجّب كردم؛ زیرا دیدم در این طرح، تمام اختیارات از من سلب شده است صبح به حاج احمد گفتم: آقایان را دعوت كند تا ببینم مقصودشان از این مواد، كه مرا به كلّی مسلوب الاختیار كرده است، چیست؟
صبح جمعه، آقایان در منزل آیةاللّه بروجردی اجتماع كردند. من هم شركت كردم. قبل از شركت من مسائلی پیش آمده بود كه آیةاللّه بروجردی اعتراضا، جلسه را ترك و به اندرونی رفته بودند.
بنده، رفتم به اندرونی و به ایشان عرض كردم: گویا حضرتعالی عصبانی شدهاید؟
گفتند: چگونه عصبانی نشوم؟
جریان را نقل كردند.
تا رسیدند به این جا كه من از آقایان، پرسیدم این نوشته را خواندهاید و امضا كردهاید؟ گفتند: نخیر نخواندهایم: امّا چون مطمئن به تهیه كننده یا تهیه كنندگان بودیم، لذا امضا كردیم. آیةاللّه بروجردی میفرمودند:
رو كردم به آقای حائری و گفتم: مقصودتان از این ماده كه نوشتهاید: مصارف وجوه باید با مشورت هیئت باشد، چیست؟
خلاصه، در آن روز، یكی از آقایان میگوید: اگر بنا باشد ما با شما همكاری كنیم برنامه همین است.
ایشان، عصبانی میشوند و جلسه را با ناراحتی ترك میكنند.
متأسّفانه، زمینهای پیش نیامده بود تا كسی توضیح بدهد كه آقا، مقصود از این ماده این است كه: بعضی، بدون این كه شرایط را داشته باشند، نزد حضرتعالی میآیند و شما را در شرایط و محذوراتی قرار میدهند كه ناگزیر میشوید، مبلغی را به آنان بدهید؛ از این روی شناسایی مستحق از غیرمستحق لازم است. و ما به عنوان كمك به شما بررسی مینماییم و كسانی كه مستحق باشند، به شما معرّفی میكنیم. آن گاه حضرتعالی اقدام كنید. پرداخت وجوه را مشروط به نظر هیئت نمایید، تا مشكلی برای حضرتعالی پیش نیاید.
غرض سلب اختیار از شما نیست، بلكه همكاری با شماست. به هر صورت، ایشان در جلسه حضور یافتند.
این جلسه هم بدون این كه به نتیجهای برسد، با مختصر توضیح و برخی از شوخیها، پایان یافت.
پس از این جلسه، ارتباط بعضی آقایان با آیةاللّه بروجردی كم شد.
مرحوم آقای حائری و مرحوم امام، از آن جلسه به بعد، ارتباطشان با آیةاللّه بروجردی كم شد.
این تنها عاملی بود كه باعث شده ارتباط امام با ایشان كمتر شود.
البته دوباره ارتباط برقرار شد، ولی به شدّت سابق و گرمی آن زمان نبود.
امام، تا همین آخر عمرشان، كه بنده خدمتشان بودم، از آیةاللّه بروجردی، به احترام و نیكی یاد میكردند.
وضع حوزه
در اثر توطئهها و فشارهای رضاخانی، وضع حوزه بسیار نامناسب بود.
این مشكلات از زمان كشف حجاب و متحدالشكل شدن ایرانیان شروع شد. مشكلات باعث شد كه مجموعه طلاب ساكن در مدارس، به حدود سیصد نفر برسد. طلاب را دستگیر میكردند و در شهربانی لباسها را از كمر قیچی میكردند. تحمّل آن دشواریها بسیار سخت بود. شبی، ریختند مدرسه فیضیه و گفتند: از فردا نباید كسی با لباس مخصوص روحانیت از مدرسه خارج شود. ناگزیر بعضی از طلاب، روزها به باغها و محلههای اطراف قم پناه میبردند و شب به مدرسه برمیگشتند. زندگی در باغها و محلههای بیرون از شهر، با كمبود لوازم بسیار دشوار بود. البته این فشارها كم و زیاد میشد، اوضاع یكنواخت نبود. دستور تازه كه میرسید، مأموران سخت میگرفتند. چند روزی كه از دستور میگذشت، اوضاع بهتر میشد. به هر حال وضع خسته كنندهای بود.
رضاخان كه مُرد، این گونه مشكلات از بین رفت و رفته رفته، آقایان به قم برگشتند و جمعیت حوزه، تقریبا، به چند صد نفری رسید. این برگشت طلاب و گشایش نسبی در زندگی آنان، همزمان شد با آمدن آیةاللّه بروجردی به قم؛ لذا توجّه به روحانیت بیشتر شد و تبلیغات گسترش یافت. زمان فوت ایشان، جمعیت حوزه، به حدود هفت هزار نفر رسیده بود. در شهرهای دیگر نیز، آیةاللّه بروجردی مساجد و مدارسی بنا كرد. جوانان، برای تحصیل علوم دینی، به این مدارس جذب شدند. در برخی از شهرها، كه مدرسه علمیه میساختند، هیئت علمی و مدرّس هم میفرستادند. در باختران چنین كردند. توجّهی نیز به احیای مدارس اصفهان نمودند.
ایشان علاقه مخصوصی به اصفهان داشتند. هنگامی كه نام اصفهان برده میشد، مبتهج میگشتند.
آقایان اصفهان از ایشان درخواست كرده بودند كه: مقداری از سال را، مخصوصا، ایام تعطیلات، به اصفهان بیایند. حضرت ایشان در حال تصمیمگیری بودند كه اجل مهلت نداد.
برخورد با بهائیت
آیةاللّه بروجردی، نسبت به بهائیت حسّاسیت خاصی داشتند و با آنان مبارزات فراوانی كردند. میفرمودند:
هرگاه با شاه ملاقات كردهام تأكید داشتم كه جلوی این فرقه ضالّه مضلّه را بگیرند و او هم وعده میداد، ولی عمل نمیكرد. تا در یكی از ملاقاتها به او فشار آوردم. گفت: این كار از من ساخته نیست. باید شما كمك كنید. گفتم: من چه قدرتی دارم. قدرت در دست شماست. گفت: شما، مردم را وادارید كه شكایت كنند و به من منعكس شود، تا من مستندی برای جلوگیری داشته باشم. من دیدم، نظر بدی نیست؛ از این روی، از آن به بعد، مردم شهرستانها را وادار به نوشتن نامههایی علیه این جریان كردیم. ماه رمضان كه فرارسید، به آقای فلسفی گفتیم: علیه بهائیان سخنرانی كنند. نتیجه این كوششها این شد كه شاه، باتمانقلیچ را وادار كرد كه ساختمان حضیرةالقدس (مركز بهائیان) را خراب كند.
پس از دو ـ سه روزی خبر دادند كه این مركز را خراب نمیكنیم، بلكه تبدیل به كتابخانه میكنیم.
آخر یكی از شبها آمدند گفتند: از دربار كسی ملاقات میخواهد. اجازه دادم. آن شخص آمد و گفت: از سفارت آمریكا، از شاه خواستهاند كه با اقلیتهای مذهبی كاری نداشته باشید؛ زیرا ما خود را موظف میدانیم كه امنیت اقلیتها را حفظ كنیم. اگر شما نمیتوانید امنیت آنها را حفظ كنید، ما در صدد حفظ آنها باشیم، از این روی، ادامه این موضوع، با حیثیت ما منافات دارد. من هم، با كمال تأسّف، گفتم: قضیه را خاتمه بدهید كه باعث ذلّت مسلمانان نگردد؛ لذا قرار شد مركز بهائیان را تبدیل به كتابخانه بكنند. به حسب ظاهر قضیه خاتمه یافت.
دفاع از فلسطین
فداییان اسلام، برای اعزام نیرو به فلسطین و دفاع از فلسطینیان، دفتری در مدرسه دارالشفا گشوده بودند و تبلیغ میكردند كه طلاب و افراد دیگر ثبت نام كنند.
آیةاللّه حاج سید محمد تقی خوانساری هم با دادن اعلانیه، از این كار طرفداری كرده بودند.
روزی آیةاللّه بروجردی، با آیةاللّه صدر و آیةاللّه خوانساری جلسهای تشكیل داده بودند كه گزارش آن جلسه را آیةاللّه صدر برای من نقل كردند.
آیةاللّه صدر میفرمودند:
من تصور نمیكردم آیةاللّه بروجردی، این همه منطیق (سخنور) باشد، تمام راههای توجیه را بر آقای خوانساری بسته بود. به ایشان گفت:
اگر دولت موافقت نكند (كه نمیكند) شما حتی یك نفر هم نمیتوانید به فلسطین اعزام كنید، مگر قاچاق بروید. با تبلیغات علنی، كه اكنون راه افتاده، كاری پیش نمیرود و شخصی مثل شما، نباید به كاری كه عاقبت آن روشن نیست و ثمرهای ندارد، اقدام كنید.
مخالفت با قوانین ضداسلامی
آیةاللّه بروجردی، با كارهایی كه از ناحیه دولت یا مجلس انجام میگرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود، مخالفت میكرد. در این گونه موارد، ملاحظه هیچ چیز و هیچ كس را نمیكرد و تا آن مقدار كه قدرت داشت، اقدام میكرد. ابدا ملاحظه كسی را نمیكرد، خواه شاه باشد یا غیرشاه. نمونه این مطلب، قضیه اصلاحات ارضی است. شخص شاه، لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس داد و سپس راهی اهواز شد. دستور داده بود كه: مجلس در اسرع وقت لایحه را به تصویب برساند و در بازگشت، تحویل وی شود.
همین كه آیةاللّه بروجردی مطلع شدند، نامهای نوشتند به رئیس شورای ملی (سردار فاخر) و نامهای هم نوشتند برای آقای بهبهانی كه پیگیر نامه ایشان به رئیس مجلس باشد تا سر وقت به مجلس برسد و تأخیری نیفتد و فردا بهانه كنند كه: بله، نامه شما به ما نرسیده است. به خود آقای بهبهانی هم نصیحت كرده بودند كه:
شما در این رابطه مسئولیت دارید. پدر شما خونبهای مشروطیت ایران است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت كنند. شما در امور خلاف شرع، باید حسّاس و فعّال باشید.
نامه آیةاللّه بروجردی، هنگام نواخته شدن زنگ مجلس به دست رئیس مجلس رسیده بود. رئیس برای نمایندگان نامه را خوانده بود. مفاد نامه این بوده است كه:
از نمایندگان مسلمان باعث تعجّب است كه در غیاب شاه، لایحه خلاف اسلامی را طرح كرده و در صدد تصویب آن هستند. این لایحه، خلاف اسلام و شریعت است. من تا زنده هستم، نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملكت، اجرا شود.
این نامه، باعث شد، لایحه مسكوت بماند.
پس از این جلسه، سردار فاخر به همراه صدرالاشراف (رئیس مجلس سنا) راهی اهواز شدند و مطلب را به شاه گفتند. شاه خودش را به تجاهل زده بود و گفته بود: مگر ایشان با این لایحه مخالفند؟ دكتر اقبال به من گفته بود كه ایشان مخالف نیستند. دكتر اقبال، بعدا اظهار میكرد كه: اصلاً چنین نبوده و شاه عمدا این حرف را به من بسته است.
بله، اگر آیةاللّه بروجردی به موقع از كارهای خلاف شرع اطلاع مییافت اقدام میكرد.
ملاحظه شاه یا غیرشاه را نمیكرد. بارها، نمایندگان دربار را با تحقیر رد میكرد و راه نمیداد. با پاسخهای تند، ملاقاتها را نمیپذیرفت. این كه بعضی این گونه میپندارند كه آیةاللّه بروجردی، با دربار مرتبط بود و اگر دربار، كاری میخواست انجام بدهد، با دست ایشان یا با سكوت ایشان انجام میداد، اشتباه محض است. كارهای خلاف را تا آن جا كه مطلع میشد، با كمال جدّیت و شجاعت جلوگیری میكرد. البته گاهی كاملاً موفق میشد و اقداماتش مؤثر میگشت و گاهی مؤثر نمیشد. این دربار و دولت بود كه: به موقعیت آیةاللّه بروجردی نیازمند بود و باید ملاحظه ایشان را میكرد، نه بالعكس.
البته باید وضع آن زمان را هم در نظر گرفت. الآن مردم همه در انقلاب آمادهاند، پذیرایند؛ امّا آن زمان چنین نبود. مردم، سابقه فشارهای رضاخان را داشتند. در اثر وحشت و كشتارهای رضاخان، رمق از مردم گرفته شده بود؛ لذا، نفسكش در آن زمان پیدا نمیشد. آیةاللّه بروجری، مطمئن بود كه: مردم آمادگی ندارند و آن چنان پشتیبانی از طرف مردم نیست.
روی این حساب، در كارهای جزئی گاهی تشر میزد و گاهی ساكت میشد؛ ولی این كه تسلیم دربار باشد، هرگز. بارها، شاه به بهانه مسافرت، بازگشت از مسافرت، تقاضای ملاقات میكرد؛ ولی ایشان نمیپذیرفت. آیةاللّه بروجردی، اهل تظاهر نبودند و اصحاب ایشان هم اجازه بازگویی اقدامات ایشان را نداشتند؛ لذا بسیاری از اقدامات ایشان، مخفی ماند. دربار هم، به خاطر شیطنتی كه داشت، نمیخواست معروف شود كه: بین آیةاللّه بروجردی و دربار، بیاعتنایی و یا تضادّی هست.
یادم هست: كسی از شیراز نامهای برای آیةاللّه بروجردی فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود: شما كه در نامههایتان برای دولت یا دربار، چنین و چنان مینویسید؟ آیا اطلاع دارید كه شاه چگونه است؟ عكسی از شاه با همسرش، كه بیحجاب بود، از روزنامهای جدا كرده بود و فرستاده بود.
آیةاللّه بروجردی، فرمودند:
صاحب نامه متوجّه نبوده كه به این اندازهها اطلاع دارم؛ لكن چه باید كرد كه موضوع، فشار اجانب در كار است و من بیش از این، مصلحت نمیدانم كه دولت تضعیف شود؛ زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد و تحت فشار دولتهای بیگانه است.
یك طرف روسها و طرف دیگر غرب و آمریكا و خواستههای خود را تحمیل میكنند. اگر شاه، احساس كند كه موقعیتش در داخل، تضعیف شده است و جای پایش سست است، برای حفظ خودش، تسلیم بیگانه میشود؛ لذا كوشش ما این است كه: خیلی احساس ضعف نكند. اگر گاهی مماشات میشود، به این جهت است. مصالح مملكت و اسلام را به او تذكر میدهیم؛ امّا جوان است و مغرور.
ناراحت بودند كه دولت از یك طرف، تحت فشار بیگانگان و تحت تأثیر آنهاست و از طرف دیگر، ما هم قدرتی نداریم. برای مردم رمقی نمانده است، مردم متحد نیستند. میفرمودند:
قصه ما داستان مشك آب خالی و پرهیز است. [كسی مشك خالی به دست داشت و مردم نمیدانستند خالی است. او هم پیوسته مردم را بر حذر میداشت كه خیس نشوید، مواظب باشید.]
گاهی تشری به دربار میزنیم؛ امّا میدانیم كه مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشاری پیش بیاید، شانه خالی خواهند كرد. این گونه نیست كه تا پای جان بایستند.
بله، آن زمان، وضع چنین بود.
خداوند عالم، لطف و محبت كرد و همین مردم را متحول كرد كه چنین امام خمینی را همراهی كردند. اگر این مردم مانند آن زمان میبودند و وضع روحی و فكری آنان مثل آن زمان میبود، حضرت امام هم موفق نمیشدند روحانیت مثل این زمان احترام نداشت. مردم مانند امروز، طرفدار و فدایی علما نبودند. در ذهن عوام، تصور نادرستی از روحانیت القا كرده بودند. اگر یك مأمور جزء، به یك عالم محترمی جسارت میكرد، كسی مانع نمیشد. چه بسا همراهی و مسخره هم میكردند. اگر حادثهای پیش میآمد، اكثر مردم به خاطر ناآگاهی و تبلیغات دشمن، نه تنها از روحانیت حمایت نمیكردند كه ملامت هم مینمودند. افراد نادان و اوباش، برای خود آیةاللّه بروجردی مزاحمت ایجاد میكردند و باعث اذیت ایشان میشدند، تا چه رسد به افراد دیگر.
انتقال حوزه به مشهد
آیةاللّه بروجردی میفرمودند:
یكی از آشنایان ما، كه مطلع از هیئت وزرا بود، نقل كرد: سفیر آمریكا به دكتر مصدّق، فشار آورده است كه حوزه علمیه قم را به مشهد منتقل كند؛ لذا شما مواظب باشید كه چنین توطئهای عمل نشود.
مخالفت با تغییر خط
درباره تغییر خط از فارسی به لاتین، مدتها صحبت بود و افرادی طرفداری میكردند و مطلب مینوشتند.
آیةاللّه بروجردی، گاهی در جلسات، از این طرح، اظهار تنفّر میكردند و بسیار متأسّف بودند كه چنین مطالبی مطرح میشود.
اصلاح امور
تابستانی بود كه من به بروجرد رفتم. روزی، سه نفر از روحانیان به بروجرد آمدند، تا آیةاللّه بروجردی را به تهران ببرند. مرحوم آیةاللّه حاج آقا حسین قمی در حضرت عبدالعظیم، در باغ سراج الملك، تقریبا، محاصره بودند.
ایشان درخواست پنج مادهای به دولت دادند:
1. آزاد گذاردن زنان در حجاب و رفع ممانعت از حجابداری؛
2. لغو اجبارِ اتحاد شكل؛
3. عمل به موقوفات؛
4. منع فروش مشروبات الكلی؛
5. … .
دولت زیر بار این خواستهها نمیرفت. این آقایان از قم آمده بودند كه آیةاللّه بروجردی را برای كمك به آیةاللّه حاج آقا حسین قمی به تهران ببرند.
آیةاللّه بروجردی، با برخی از آقایان بروجردی جلسهای تشكیل دادند، تا در این زمینه مشورت كنند.
در پایان فرمودند: دو نظر هست: یكی این كه خود من راهی تهران شوم و دیگر این كه تلگراف كنم.
بعد فرمودند: اگر من هم به تهران رفتم و كار پیش نرفت، چه میشود؟
بهتر است، پیش از این كه آخرین شیوه را عمل كنیم، نخست تلگرافی بزنم و زمینه را بسنجم.
ایشان تلگراف زدند و اتفاقا اثر گذاشت. یعنی در هیئت دولت گفته بودند كه: اگر آیةاللّه بروجردی به تهران بیاید وضع لرستان به هم خواهد خورد. بهتر است هر چه زودتر موافقت شود؛ لذا با خواستههای آیةاللّه حاج آقا حسین قمی، موافقت شد و هیئت دولت پنج ماده را تصویب كرد.
حضور در تشییع جنازه آیةاللّه خوانساری
آیةاللّه خوانساری در تابستان آخرین سال حیاتشان، به همدان رفتند و در همان سفر فوت كردند. هنگام انتقال جنازه به قم، امام خمینی به من فرمودند:
گویا آیةاللّه بروجردی تصمیم ندارند كه در تشییع جنازه شركت كنند. شما ملاقات كنید و مواظب باشید كه چنین نشود.
سپس من خدمت آیةاللّه بروجردی رسیدم، دیدم بله، حدس ایشان درست است. با ایشان صحبت كردم كه: آیةاللّه خوانساری از مؤسّسین حوزه علمیه قم هستند و دو ثلث حوزه، ارادتمند ایشان هستند لذا، مصلحت نیست كه حضرتعالی بیتفاوت باشید. انسان یكبار كه بیشتر نمیمیرد.
بالأخره فرمودند: چه كنم؟
عرض كردم: عدّهای را به استقبال جنازه بفرستید.
ایشان پیشنهاد بنده را پذیرفتند و عدّهای را به استقبال جنازه فرستادند.
سپس راجع به نماز بر جنازه پرسیدم.
فرمودند: شما از حضور من در نماز احساس خطر نمیكنید؟
البته با وضعی كه شهر داشت همه چیز به هم خورده بود و اوباش و افراد نادان در گوشه و كنار دست به كارهای خلاف میزدند، این احتمال قوی بود.
امّا در عین حال، شركت نكردن ایشان هم بسیار بد بود؛ لذا، پیشنهاد كردم كه شما قبل از آمدن جنازه، در یكی از حجرههای صحن تشریف داشته باشید. جنازه كه آمد، حضرتعالی نماز بخوانید. و بعد از نماز، شما را با مراقبت، به همان جای اوّل بر میگردانند. آن جا خواهید ماند تا جنازه را ببرند و مردم، متفرّق شوند.
ایشان پذیرفتند.
خوشبختانه، موضوع به خوبی انجام پذیرفت.
مخالفت با مطالب ضدّ اسلامی
در قم، معروف شد كه روزنامههای تهران، مطالبی نوشتند كه مخالف ضرورت اسلام است. این عمل، باعث تحریك عدهای، از جمله مرحوم تربتی واعظ شد. برخی از مردم، به نشانه اعتراض، جلوی فرمانداری جمع شدند. فرماندار، قول پیگیری میدهد و جمعیت متفرّق میشوند. فردای آن روز، حدود یك ساعت به غروب، جمعیت انبوهی به طرف فرمانداری میروند تا از نتیجه اقدامات فرماندار باخبر شوند. فرماندار تا متوجّه شد، دستور داد درهای فرمانداری را ببندند. با این اقدام، درگیری به وجود آمد و تیراندازی شد. عدّهای مجروح شدند و گفتند كه: یك نفر هم شهید شده است. پس از آن، جمعیت به طرف منزل آیةاللّه بروجردی آمد. كوچهها و خیابان پر از مردم بود. آیةاللّه بروجردی كه خبردار شد، ناراحت شد و به حاج میرزا محمد حسین فرمود:
به مصدّق السلطنه تلفن كن و بگو اگر نمیتوانی مملكت را اداره كنی كنار برو تا كسی دیگر بیاید و مملكت را اداره كند.
دكتر مصدّق، سه نفر مأمور عالیرتبه را به قم فرستاد تا دستورات آیةاللّه بروجردی را در این زمینه اجرا كنند. آن سه نفر عبارت بودند از: سرتیپ مدبر، ملك اسماعیلی، (معاون نخستوزیر) و یك نفر هم از دادگستری.
یكی از نتایج این جریان، این بود كه: سید علی اكبر برقعی را از قم تبعید كردند و فعّالیت حزب توده هم، محدودتر شد.1
رایزنی آیةاللّه بروجردی
به خاطر همان آشنایی با پدرمان و اعتمادی كه به خود ما داشتند، بسیاری از اسرار را، كه حتی نزدیكان ایشان از آن آگاه نبودند، با ما در میان میگذاشتند. ما نیز، چون از مطالب روز، به اندازهای آگاهی داشتیم، برخی از مطالب را كه به نظرمان لازم میآمد، با ایشان در میان میگذاشتیم. به عنوان مثال، شایع بود كه: همسر نخست وزیر وقت، بهائی است. به همین خاطر ایشان از پذیرفتن او برای ملاقات خودداری مینمود. تا این كه پس از تلاشهای بسیار، ایشان موافقت كرده بودند.
یادم هست: شبِ آن روزی كه قرار بود ملاقات صورت بگیرد، در روزنامه خواندم: «به دستور نخستوزیر، در تهران خانه زن تأسیس میشود».
خبر روزنامه را نوشتم. آخرهای شب كه شد، بردم بیت آقا و دادم به مشهدی اسماعیل و گفتم: این نوشته را به آقا بدهید. صبح زود، قبل از طلوع آفتاب، كسی از طرف ایشان آمد دنبال من. خدمتشان رفتم. دیدم: خیلی ناراحتند.
فرمودند: نیاید. نیاید.
منظورشان نخست وزیر بود.
آقا بسیار ناراحت بودند. بعضی هم ناراحت شده بودند كه چرا من با رساندن این خبر به آقا، سبب ناراحتی معظّم له شدهام.