خاطرات

 

 

 

عبداللّه‏ امینی

تعیین مرجعیت

آقای علوی داماد آقای بروجردی در كتابش می‏گوید: مردم تبریز خواستار رساله آقای بروجردی شدند، ایشان (آیة‏اللّه‏ بروجردی) در پاسخ فرمودند:

امروز عَلَم اسلام به دست آقا سید ابوالحسن اصفهانی است، باید از ایشان تقلید كرد.

استاد شهید آیة‏اللّه‏ مطهّری برایم نقل كرده است كه: در زمان آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آیة‏اللّه‏ بروجردی هر ساله به مشهد مشرّف می‏شدند و در آن زمان زعمای حوزه علمیه قم سه نفر بودند: (مرحوم آقای حجّت، آیة‏اللّه‏ سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آقای صدر). گرچه بسیار روشن بود كه این سه نفر از لحاظ معنویت و تقوا و از هر لحاظی كه بخواهیم برای یك مرجع در نظر بگیریم، در درجه بالایی قرار داشتند، ولی برای از بین بردن برخوردهای بین اطرافیان و مریدها كه معمولاً به وجود می‏آید، سعی بر این بود كه كسی در قم باشد كه از لحاظ سن یا قدمت سابقه بیش‏تری داشته باشد. البته این احتمال هم وجود داشت كه وقتی ایشان به مشهد بروند، كسی پیغام دهد كه شما به قم نیایید، لذا كارهایی صورت گرفت كه ایشان به مشهد نروند؛ از جمله این كه چند نفر از فضلا نزد ایشان رفته و هر كدام عذری آوردند كه شما به مشهد نروید. تا این كه سرانجام آقای محقق داماد صریحا گفت: آقا! حوزه را بی‏سرپرست نگذارید. آقا در جواب فرمود:

خداوند متعال در طول زندگی تفضّلاتی بر من داشته كه هیچ كدام به تدبیر من نبوده، هر چه بوده، تقدیر حضرتش بوده است و سزاوار نیست در آخر عمر، تدبیر خود را بر تقدیر الهی ترجیح دهم.

خلاصه این كه ایشان (آیة‏اللّه‏ بروجردی) به مشهد مشرّف شدند و در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت كردند به‏گونه‏ای كه تمام جماعت‏ها تعطیل و منحصر در جماعت ایشان شد.

اهمیت دادن به درس

شهید مطهّری به نقل از حضرت امام خمینی رحمه‏الله می‏فرمود:

من در حال مطالعه آقای بروجردی هستم و جز حقیقت چیز دیگری در این آدم نمی‏بینم.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی به درس خیلی اهمیت می‏داد حتی تا یك هفته پیش از رحلت، درس ایشان ادامه داشت.

روزی در كلاس درس بعد از طرح مسئله‏ای فرمود:

من توجّهی به روایات مربوط به این مسئله نداشتم، امّا همین امروز صبح قبل از شروع درس، یادداشت‏ها را مطالعه می‏كردم كه یادداشت‏های این بحث آمد جلوی دستم.

و روایات را خواند. و چه قدر روایات جالبی بود. من این را از الطاف الهی می‏دانم كه از اوّل قصد داشت برای خدای متعال فقاهت را نشر دهد. به هر حال یادشان نبود ولی گفتند: آمد جلوی دستم.

خدمات اجتماعی

از كارهای دیگری كه مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی انجام می‏داد ساختن بناهای مختلفی بود كه ایشان در قم، نجف، سامرا، آمریكا و اروپا اقدام می‏كرد. ایشان یك هفته پیش از رحلتشان نامه‏ای برای وكیل خود در نجف نوشته كه یك هفته پس از رحلتشان به دست وكیل می‏رسد. در آن نامه چنین آمده بود:

شنیده‏ام در نجف حمام درستی وجود ندارد، شما زحمتی بكشید، فعّالیتی بكنید تا یك حمام مناسبی در آن جا تأسیس شود. هم چنین شنیده‏ام شیعه‏ها در بغداد مسجد مناسبی ندارند، در یك جای خوبِ بغداد یك مسجدی تهیه كنید. وقتی كار برای خدا باشد، خدا مابقی را فراهم می‏كند.

برای ساختن مسجد اعظم به ایشان عرض شد: 35 تن آهن كم داریم، ایشان با آن كه در آن زمان دستشان تنگ بوده، به یكی از دوستان به نام حاج احمد فرمود: این آهن را تهیه كنید. حاج احمد برای خرید آهن به تهران رفت و بعد از كم و زیاد كردن قیمت و چانه زدن آهن به مبلغ 110 هزار تومان خریداری كرد. وقتی نزد آقای بروجردی آمد، ایشان فرمودند: الان نقد ندارم. این ده هزار تومان را بگیر، بقیه را هم بعدا می‏دهم. وقتی حاج احمد پول را برای تحویل برد، آهن فروش گفت: من این آهن‏ها را برای پول ندادم، بلكه دادم برای خانه خدا. حاج احمد كه از این رفتارِ آهن فروش متعجّب شده بود، گفت: شما ابتدا آن قدر سخت‏گیری كردید و حالا می‏گویید: پول نمی‏خواهم. آهن فروش گفت: سخت‏گیری كردم می‏خواستم چیزی كه برای خدای متعال دادم در حسابم باشد و سهم امام یا وجوه شرعی دیگری هم بدهكار نیستم.

زمانی كه آقای بروجردی در مسجد گوهرشاد نماز جماعت اقامه می‏كرد، روزی پس از نماز یكی از منبری‏ها این حدیث را روی منبر گفته بود كه: در شب معراج خدای متعال دست گذاشت روی سر امام حسین علیه‏السلام و آیة‏اللّه‏ بروجردی با این كه علاقه شدیدی به اهل‏بیت علیهم‏السلام داشت، همان جا فرمود: این حدیث، درست نیست. ایشان با غلوّ در مورد ائمّه مخالفت می‏كردند.

شهید شیخ مرتضی بروجردی ـ كه در عراق به شهادت رسید ـ به نقل از آیة‏اللّه‏ بروجردی، برایم نقل می‏كرد: در بروجرد كه بودم بعضی‏ها با من مبارزه می‏كردند و اگر می‏خواستم مقابله به مثل كنم می‏توانستم، ولی نكردم و هر وقت به قلبم فشار می‏آمد، می‏گفتم: خدا! كه همان‏ها بعدها از ارادتمندان آقا شدند.

بنده با گوش‏های خودم شنیدم كه ایشان (آیة‏اللّه‏ بروجردی) می‏فرمود:

از وقتی كه خودم را شناختم یك آن از درس غافل نبوده‏ام.

و فرمود:

من كتاب را بی وضو مطالعه نكرده‏ام؛ كسی خیال نكند اوقاتش را این طرف و آن طرف بگذراند و شبانه روز هم یك ساعت مطالعه كند به جایی می‏رسد.1

تشویق طلاب

در آن زمان به طلبه‏های مبتدی، تا حدود لمعه، شهریه نمی‏دادند. البته گاهی فوق‏العاده‏ای تقسیم می‏كردند. من به فكر افتادم، برای تأمین نیازهایم خدمت آیة‏اللّه بروجردی بروم. خیلی به وی علاقه‏مند بودم. هرجا ایشان بودند (چه در درس و چه در جلسات) من می‏ماندم. درس ایشان را نمی‏فهمیدم؛ ولی پای درسش می‏رفتم. عاشق ایشان بودم و همیشه به او نگاه می‏كردم.

در آن زمان مقداری قرآن، بخشی از سوره بقره را حفظ كرده بودم. از اوّل به فكر حفظ قرآن بودم. نامه‏ای خدمت آیة‏اللّه بروجردی نوشتم و در آن نامه متذكر شدم كه من بخشی از

………………………………………………………………………………………….

1 . مصاحبه اختصاصی یادنامه با سید عبدالرّسول شریعتمداری جهرمی.

سوره بقره، متن الفیه و متن منطق را حفظ دارم و از ایشان استمداد نمودم. در نامه نوشتم كه آمادگی دارم امتحان بدهم. ایشان ایام وفیات، مجلسِ روضه می‏گرفتند و آقای فلسفی منبر می‏رفتند. نامه را در مجلس روضه، به ایشان دادم. ایشان خواندند ـ مرحوم فاضل قفقازی پدر آقای محمد فاضل هم كنار ایشان نشسته بودند ـ بعد از خواندن نامه، فرمودند: «حاضری امتحان بدهی؟» گفتم: بلی. بچه طلبه‏ای بودم، دو زانو خدمت ایشان نشستم. یكی از آیه‏های سوره بقره (ما نَنْسَخْ مِن آیةٍ أَو نُنْسِها…) را خواند. گفت: «بعد از این را بخوان». من دو سه آیه را خواندم. ایشان خیلی خوشش آمد. بعد یكی از اشعار الفیه را خواند، گفت: «بعد را بخوان». چند شعرِ بعدی را خواندم. آن‏گاه یكی از جاهای مشكل متن حاشیه را خواند. من دنباله‏اش را خواندم. سپس معنای آن قسمت كه خیلی هم مشكل بود خواست، معنا كردم. ایشان، خیلی تشویق كردند و همان جا دستور دادند شهریه برای من برقرار كنند. حدّاقل شهریه كه نُه تومان بود همان جا گرفتم و این اوّلین شهریه من بود. بعد از آن به مُقسّم شهریه خود، آقای شیخ محمد حسن احسن، گفتند: جایزه‏ای به من بدهند. ما رفتیم جایزه‏مان را بگیریم، دیدم ایشان یك دست لباس (قبا، عبا و…) كهنه را داده، خیلی به من برخورد، چون حالت گدایی پیدا كرد؛ من گریه‏ام گرفت و آن‏ها را نگرفتم. آمدم، بعد یك چیز نقدی به من داد و آن طوری تمام شد.1

نصایح

همیشه، در آخرین درس پیش از تعطیلات، مانند حضرت امام خمینی رضوان‏اللّه‏ علیه طلبه‏ها را نصیحت می‏فرمود. یكی از مواعظی كه خیلی در روح من اثر گذاشت، قریب بدین مضمون بود:

وقتی بیاید، نه اسمی از من باشد، نه اسمی از شما باشد و نه اسمی از این حوزه باشد. اگر می‏خواهید تحصیل كنید، چیزی تحصیل كنید كه همیشه با شما باشد.

من به منزل آن مرحوم نمی‏رفتم كه حمل بر برخی مسائل شود. دو مرتبه وقتی كه از درشكه پایین می‏آمد، از نزدیك با آن بزرگوار برخورد داشتم. از ایشان پرسیدند: به فلان آقا سهم امام بدهیم؟ فرمود:

مادامی كه محصّل یا مروّج دین است، اشكالی ندارد.

من از این پاسخ فهمیدم، محور مجاز بودن مصرف سهم امام، تحصیل و ترویج دین است.2

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ش 11، ص 36 (به نقل از: علی اكبر هاشمی رفسنجانی).

احتیاط

وی اگر چه، همیشه در درس می‏فرمود: «احتیاط، در ترك احتیاط است»، امّا در مقام فتوا، جرأت بی‏جهت و بی‏دلیل نداشت و به لحاظ مقام عملی و تقدس خاصّی كه داشت جانب احتیاط را از دست نمی‏داد.

اداره عالم تشیع

امام خمینی درباره امثال آیة‏اللّه مؤسّس (آیة‏اللّه بروجردی)، بارها می‏فرمود:

در سر حدّ كرامت است كه یك پیرمرد، به این خوبی حوزه علمیه و بلكه عالم تشیع را اداره می‏كند.1

عدم ترویج مرجعیت

بعد از رحلت مرحوم نائینی، مردم متدین زنجان، برای تعیین مرجع تقلیدشان، به آیة‏اللّه آقا محمد باقر زنجانی، كه از علمای بزرگ نجف بود مراجعه كردند. آیة‏اللّه آقا محمد باقر، در نامه‏ای به من نوشت:

من همه جهات علمی و تقوایی سید ابوالحسن را می‏دانم. تقوا و ورع حاج شیخ عبدالكریم را هم می‏دانم؛ ولی در بُعد علمی ایشان، فقط دررالاصول را دیده‏ام. شنیده‏ام ایشان در صلات، كتابی نوشته‏اند، اگر ممكن بود، یك نسخه از آن را برای من بفرستید.

برای گرفتن كتاب الصلاة، خدمت حاج شیخ رفتم. مرحوم صدر هم نشسته بودند. عرض كردم: استاد بزرگوار ما، آقای زنجانی، طی نامه‏ای از من خواسته‏اند كه: كتاب الصلاة حضرت عالی را برای ایشان بفرستم. آیة‏اللّه صدر، از آقای زنجانی، بسیار تعریف كردند.

حاج شیخ در جواب فرمود:

میرزای نائینی، فوت كرده است. نمی‏خواهم رساله پراكنی كنم.

عرض كردم: این كتابِ علمی است، نه رساله. فرمود:

نتیجه آن، رساله پراكنی است.

………………………………………………………………………………………….

1 .مجلّه حوزه، ش 68 ـ 69، ص 29 ـ 30 (به نقل از: سید جلیل زرآبادی).

2 . مجلّه حوزه، ص 40 ـ 44 (به نقل از: حسین مظاهری).

بالأخره، با اصرار آیة‏اللّه مرحوم صدر و پافشاری من، فرمودند:

مانعی ندارد. اجازه دارید كه یك جلد از كتاب الصلاة من را بگیرید و برای ایشان بفرستید؛ امّا مشروط بر این‏كه دیگر چنین تقاضاهایی نكنند. نمی‏خواهم بعد از میرزا، كسی از من ترویج كند!.1

جایگاه آیة‏اللّه بروجردی در نزد اهل تسنّن

هرگاه نامه آیة‏اللّه بروجردی را برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس دانشگاه الأزهر، می‏بردم، ایشان بلند می‏شدند و نامه را می‏گرفتند و می‏بوسیدند، آن‏گاه می‏نشستند.2

مهر و محبّت

آیة‏اللّه‏ بروجردی بسیار خدوم و با محبت بود. او می‏فرمود:

سحرها كه بیدار می‏شوم، به فكر حجره‏های مدارس قم و شهرستان‏ها هستم. به فكر پیرمردهای حوزه قم و دیگر شهرستان‏ها هستم. فكر می‏كنم كه، فلان عالِم از كار افتاده، چگونه اداره می‏شود. باید اداره‏اش كرد.

نمی‏فرمودند: سحرها كه بیدار می‏شوم، نافله شب می‏خوانم و… بلكه می‏فرمود:

در فكر طلاب و علما هستم كه چگونه زندگی را می‏گذرانند!.

از آن‏جا كه بسیار پر مهر و محبت بودند، اگر در سر درس و یا محفل علمی، از سخن كسی عصبانی و از روی عصبانیت آن شخص را مورد خطاب قرار می‏دادند و مطلبی را می‏گفتند، به شدّت متأثر می‏شدند، به نحوی كه تا رضایت طرف را جلب نمی‏كردند و جبرانِ آن برخورد از روی عصبانیت را نمی‏كردند، آرام نمی‏گرفتند؛ از باب نمونه: حضرت آیة‏اللّه بروجردی، در مسجد عشقعلی، اصول مباحثه می‏كردند. روزی یكی از فضلا به نام آقا شیخ‏علی چاپلقی اشكال كردند. ایشان جواب دادند. آقا شیخ‏علی جواب آقا را رد كردند. آیة‏اللّه بروجردی، عصبانی شدند به نحوی كه آقا شیخ‏علی متأثر و منقلب شد كه می‏خواست گریه كند. مباحثه تمام شد.

نماز مغرب را تمام كرده بودم كه مشهدی‏رضا، خدمت‏كارِ آقا آمد و گفت: آقا از مباحثه كه برگشتند، مابین دَرِ كتاب‏خانه و اندرون ایستاده و متأثرند و فرمودند:

………………………………………………………………………………………….

1 .مجلّه حوزه، ش 62، ص 42 (به نقل از: عبدالحسین غروی تبریزی).

2 .مجلّه حوزه، ش 43 ـ 44، ص 10 (به نقل از: محمد تقی قمی).

بروید به آقای خوانساری بگویید: بیاید.

این‏جانب، با عجله، نماز عشا را خواندم و پیش آقا رفتم. دیدم ایشان، با حالت ناراحتی و تأثر شدید، بین درِ كتاب‏خانه و اندرونی ایستاده‏اند! تا من رسیدم به من فرمودند:

این چه حالتی بود كه از من صادر شد؟ یك نفر عالم ربّانی را رنجاندم. الآن باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم كه از من بگذرد و بعد بیایم نماز مغرب و عشا را بخوانم!؟

عرض كردم: ایشان، در مسجد شاه زید، امام جماعت هستند و بعد از نماز مسئله می‏گویند و برای مردم موعظه می‏كنند؛ لذا تا دوـ سه ساعت از شب گذشته منزل نمی‏آیند. من به ایشان اطلاع می‏دهم كه: آقا فردا صبح به منزل شما خواهند آمد.

آقا قبول فرمودند.

صبح شد، من رفتم حرم. از حرم كه برگشتم، دیدم: آقا سوار بر درشكه، در منزل ما، منتظر من هستند. در خدمتشان رفتیم منزل آقا شیخ‏علی. وقتی آقا، آقای شیخ‏علی را دیدند، می‏خواستند دست او را ببوسند كه نگذاشت.

فرمودند:

از من بگذرید. از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش كردم و… .

آقا شیخ علی، گفت: «شما سرور مسلمین هستید. برخورد شما، باعث افتخار من بود و…».

آقا، تكرار كردند:

از من بگذرید. مرا عفو كنید.

بالأخره، این برخورد موجب شد كه آقا شیخ علی، تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت آیة‏اللّه بروجردی قرار بگیرد.

روی همین مهر و عطوفت به علما، فضلا و طلاب بود كه به بهانه‏های مختلف، در فكر نفع‏رسانی به آنان بود. حتی برخی را كه از وضع علمی آنان، آگاه بود؛ امّا به نام لجنه تحقیقی نگه می‏داشت تا بهره‏ای ببرند. كلاًّ، ایشان، نسبت به اهل علم، بسیار احترام می‏كرد، حتی كسانی كه در گذشته نسبت به او خوش‏رفتاری نكرده بودند بسیار مهربان بود و همه چیز را نادیده می‏گرفت.

توكّل به خدا

در یكی از سال‏ها، قبل از ماه رمضان ومصادف با زمستان، حضرت آیة‏اللّه‏بروجردی،فرمودند:

در این ماه وجوه نرسیده است؛ لذا بنا دارم كه به آقای خلخالی در نجف بنویسم كه شهریه و نان حوزه نجف را ندهند و برای شهریه طلاب حوزه علمیه قم، اگر وجوه رسید، خواهیم پرداخت و گرنه، نخواهیم پرداخت.

عرض كردم: شما، همان روش آیة‏اللّه سید ابوالحسن اصفهانی را، پیش بگیرید.

فرمودند: «به چه نحو بود؟».

عرض كردم: آیة‏اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، به وكلای خود، در بلاد ایران، مانند مرحوم حاج‏آقا یحیی تنكابنی در تهران و آقای صدیقین در اصفهان و آقایان: شیخ حسین مقدس و مصباح در مشهد مقدس، می‏نوشتند و آن آقایان، وجوه را فراهم می‏كردند و ارسال می‏داشتند. وكلای حضرت عالی، از وكلای آن مرحوم، اقوی می‏باشند. حضرت‏عالی، وكیلی مثل آیة‏اللّه حاج سید احمد خوانساری را دارید.

فرمود:

من، تاكنون، به غیر از خداوند تبارك و تعالی، به احدی اظهار حاجت نكردم و این كار را نمی‏كنم.

دو روز گذشت. شب بود و من در بیرونی بودم. ساعت یازده شب، شخصی وارد شد و گفت: «ده دقیقه‏ای با آقا كار دارم». توسط خدمت‏كار، پیغام دادم. آقا، این شخص را به حضور پذیرفتند. طولی نكشید كه این شخص، از خدمت آقا برگشت و رفت. صبح كه خدمت آیة‏اللّه بروجردی، رسیدم، فرمودند:

تا سه ماه، شهریه نجف، قم و دیگر شهرهای ایران را داریم!

بخشش و دهش

با آن‏كه بسیار ساده زندگی می‏كرد و با ماهی دو هزار تومان، از اجاره ملكی كه در بروجرد داشت، اداره می‏شد، ولی خیلی سخاوتمند بود.

یادم هست یكی از روحانیون شهرستان ساوه، مقداری سهم امام آورده بود. ایشان، پول را گرفتند و مقداری هم روی آن گذاشتند به آن آقا باز گرداندند.

این وضع، به نظر یكی از اصحاب ایشان، سخت آمد؛ لذا تذكر داد كه: آقا! این شخص قوانین می‏خواند؛ یعنی وضع علمی‏اش خیلی بالا نیست. همان مقدار كه آورده برگردانید، كافی است. آقا فرمود: «آیا زن و بچه‏اش هم، قوانین می‏خوانند؟».

در زمان جنگ بین‏الملل دوم، ملكی داشتند در بروجرد كه به شش هزار تومان فروخته بودند. پول این ملك، در پاكتی بود. اهل علمی برای شصت تومان كرایه معوّقه منزل، تقاضای كمك كرده بود. ایشان، به اندازه اجاره منزل آن آقا، پول در پاكتی گذاشته بود. وقتی آن شخص مراجعه كرده بود، اشتباهاً پاكت پول ملك را می‏دهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاكت، مراجعه می‏كند و پاكت را تقدیم آقا می‏كند؛ امّا آقا نمی‏پذیرند و پس نمی‏گیرند! می‏فرمایند: «چیزی را كه داده‏ایم، پس نمی‏گیریم».

در زمان دكتر مصدّق، پول‏ها را عوض كردند. روزی ایشان می‏فرمود:

«پانصد تومان از پول‏های ما باطل شده و زمانش گذشته است».

اظهار خرسندی می‏كردند كه: «این مبلغ از مال شخصی (مال الاجاره) من بود و متعلّق به سهمین نیست».

یادم هست وضع مالی ایشان، چندان مناسب نبود. روحانی‏یی مراجعه كرد و قبض ده تومانی داشت كه می‏خواست آقا امضا كند تا آن را دریافت كند. در همین زمان، كسی مراجعه كرد و مقداری سهم داد. آقا، آن سهم را با آن قبض امضا شده به آن روحانی داد.

شخص مراجعه‏كننده كه تحت تأثیر كرم آقا قرار گرفته بود، چندین برابر پولی كه داده بود، پرداخت كرد. بسیاری از هدایایی را كه برای ایشان می‏آوردند، هرگز مورد استفاده خودشان قرار نمی‏گرفت و همه را به دیگران می‏بخشیدند. از كابل و مشهد، چند عدد پوستین برای ایشان آوردند، ولی همان سال زمستان، خود ایشان پوستین بر تن نداشتند. گاهی بخشی از عبای خودش پاره بود و به خاطر حجبی كه داشت، پارگی را پنهان می‏كرد، ولی در همان زمان، اگر عبای مرغوب و بهتری برای ایشان هدیه می‏آوردند، به دیگری می‏بخشید.

خلوص در عمل

روزی خدمت آیة‏اللّه بروجردی نشسته بودم. عدّه‏ای از اصحاب ایشان، از خدمات و كارهای آن بزرگوار، تمجید می‏كردند. من ساكت بودم و چیزی اظهار نمی‏كردم. رو كردند به من و فرمودند:

شما چرا ساكت هستید؟ یك مطلبی بگویید.

عرض كردم: در روایت دارد:

خلّص العمل فإِن الناقد بصیر بصیر.

تا این عبارت را خواندم، اشك از دیدگانشان جاری شد و حالشان دگرگون گردید.

رو كردند به آقایان، فرمودند:

بله، اگر در قیامت شما باشید، مسئله حل است، ولی نه،

خلّص العمل فإِن الناقد بصیر بصیر.

پس از آن، هرگاه به من برخورد می‏كردند، می‏فرمودند:

خلّص العمل فإِن الناقد بصیر بصیر.

و حالشان دگرگون می‏شد.

آیة‏اللّه بروجردی، واقعاً به معاد باور داشت و به آن یقین كرده بود.

رابطه با علما

ارتباط ایشان با علمای زمان خود، بسیار احترام‏آمیز بود. به آیات ثلات: (آیة‏اللّه حجّت، آیة‏اللّه خوانساری و آیة‏اللّه صدر) بسیار احترام می‏گذاشت. و در مسائل مهم، با آنان مشورت می‏كرد. با امام خمینی رحمه‏الله ، رابطه بسیار خوب و صمیمی داشت و در مواقع حسّاس، با ایشان مشورت می‏كرد.1

احترام به علما

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی در سفر دومش به قم، مورد استقبال علما و بزرگانی چون آیة‏اللّه‏ سید محمد تقی خوانساری قرار گرفتند. مرحوم آیة‏اللّه‏ خوانساری به ایشان گفتند:

من در خدمت شما، تلمّذ كرده‏ام. آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: در خاطر ندارم.

آیة‏اللّه‏ سید محمد تقی خوانساری گفتند: بجاست كه به خاطر نداشته باشید؛ زیرا شما شاگردانی چون من بسیار داشتید و من استادی مثل شما كم‏تر داشتم.

مرحوم پدرم نقل كردند:

روزی آقای بروجردی و دیگران به همراه مرحوم آخوند، می‏رفتیم. در بین راه با آیة‏اللّه‏ حاج آقا رضا همدانی برخورد كردیم. ایشان نانی زیر بغل داشت و عبا را بر سر كشیده بود. مرحوم آخوند وقتی كه به ایشان رسیدند، فرمودند: من عویصه و مشكل علمی دارم و در برابر او زانو زد و ایشان هم، نان را كنار گذاشتند و نشستند. سؤال‏ها و جواب‏هایی مطرح شد. بحث كه تمام شد و حاج آقا رضا همدانی رفتند، مرحوم آخوند به ما فرمودند: من مشكل علمی نداشتم؛ امّا شما آقایان وظیفه ندارید كه امثال این بزرگان را بشناسید؟ من

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص 59 ـ67 (به نقل از: سید مصطفی خوانساری).

خواستم به شما بگویم كه به امثال این بزرگان باید توجّه بلیغ داشته باشید.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی در بازگشت از مكّه، در سر حدّ كه می‏رسند سرهنگی منتظر بوده، ایشان را یك‏سره به «اركان حرب» تهران می‏آورند. بعد از ملاقاتی كه با رضاخان صورت می‏گیرد، ایشان متوجّه می‏شوند كه دستگاه مایل نیست كه او در تهران بماند؛ لذا به طرف مشهد می‏آیند. تیمورتاش پنجاه هزار تومان برای مقدّمات سفر می‏آورد كه ایشان قبول نمی كنند و می‏فرماید:

قبلاً حضرت علی بن موسی الرضا علیهما‏السلام مرحمت كرده است.

ایشان در سفر اوّل به مشهد، حدود نه ماه در این شهر بودند و در منزل كوزه كنایی اقامت داشتند و درس هم شروع كردند. در هنگام ورود ایشان، همه آقایان به ایشان اقتدا كردند و نماز جماعت هم منحصر به ایشان شده بود. یازده مكبّر در نماز جماعت ایشان، تكبیرگو بودند. با این كه حاج آقا حسین قمی، آن زمان در مشهد بود، امّا به اشاره ایشان، مردم متوجّه آیة‏اللّه‏ بروجردی شدند. اصناف مختلف اعلامیه داده بودند كه: هر حواله‏ای از آیة‏اللّه‏ بروجردی را پرداخت می‏كنیم. در مجموع تجلیل زیادی از ایشان، صورت گرفت.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی در سفر دومی كه به مشهد داشتند، مرحوم حاج علی اكبر نهاوندی از ایشان تقاضا كرد كه به جای وی نماز جماعت بخواند. ایشان هم، بعد از تأمّلاتی، پذیرفتند و ماه رمضان را در مكان آقای نهاوندی، نماز خواندند.

بعدها مرحوم آقای نهاوندی، برای من نقل كرد:

چشمم آب آورده بود؛ لذا برای عمل به تهران رفتم. دیدم هنوز فرصتی تا عمل كردن باقی است، به عتبات مقدسه رفتم. در نجف اشرف، مرحوم آیة‏اللّه‏ سید ابوالحسن اصفهانی، از من خواستند كه در مكان ایشان نماز بخوانم. بعد از نماز مغرب، در نافله دوم، صدایی را شنیدم كه فرمود: جای دادی به تو جای دادیم. «عظّمت ولدی فعظّمتك!».

این قضیه را كه من از آقای نهاوندی شنیدم، خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی نقل كردم. اشك از چشمان ایشان، بیرون آمد. آن جمله، علاوه بر عنایت مولی الموالی به مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، بر صحت انتساب ایشان نیز دلالت داشت (عظّمتَ ولدی).

آیة‏اللّه‏ بروجردی، در سفر اوّلی كه به قم تشریف آورد، مورد توجّه علما و مخصوصاً آیة‏اللّه‏ خمینی بود. ارادت آیة‏اللّه‏ خمینی به آیة‏اللّه‏ بروجردی به حدّی بود كه من، خودم دیدم كه روزی عبای آیة‏اللّه‏ بروجردی احتیاط پیدا كرد و آیة‏اللّه‏ خمینی، عبای روی دوششان را بر دوش آیة‏اللّه‏ بروجردی گذاشتند و عبای ایشان را بردند و آب كشیدند و آوردند! آیة‏اللّه‏ خمینی، درباره آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏فرمود:

ایشان مؤسّس هستند و قابل استفاده، باید ایشان را نگه داشت.

امّا در آن سفر، امكان اقامت ایشان در قم مساعد نشد و به بروجرد برگشتند. سفر دومی كه ایشان به قم آمدند، به گفته مرحوم شیخ محمدتقی اشراقی:

فتقی برای ایشان پیدا شد و از آن فتق، رتقی ایجاد شد!

در مدت اقامتشان در قم، نهایت صمیمیت و همكاری برقرار بود. آیات عظام آقایان صدر، حجّت و خوانساری بودند كه چند قدم عقب‏تر از مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی حركت می‏كردند. آقای صدر، محل نمازشان را در اختیار ایشان گذاشتند. متحد بودند و مقصدشان، اِعلای كلمه الهی بود.

در غیر قم هم، چنین بود. بعد از فوت آیة‏اللّه‏ سید ابوالحسن اصفهانی، در مشهد بودم محافل و مجالسی برای آقای آیة‏اللّه‏ سید ابوالحسن اصفهانی، برقرار می‏شد. در یكی از این مجالس، آقای شیخ محمود حلبی منبر رفته بود. در بین صحبت، متوجّه شد كه آیة‏اللّه‏ میرزا مهدی اصفهانی در مجلس است، لذا، به تفصیل، در فضایل ایشان صحبت كرد و گفت:

امروز تكلیف است كه بعد از آیة‏اللّه‏ سید ابوالحسن اصفهانی به میرزا مهدی اصفهانی مراجعه شود!

میرزا مهدی اصفهانی، به اطرافیان خود فرمود:

این، چه نامربوطی است كه می‏گوید!

از مجلس بیرون رفت. بعد در بین راه فرمودند:

از نجف كه عازم ایران شدم، راه بصره را انتخاب كردم و در آن موقع، آقای بروجردی، در بروجرد بودند و من، دو ماه در آن جا ماندگار شدم. با آن كه كسانی كه در آن شهر بودند و در درس ایشان شركت می‏كردند، آن طور استعداداتی نداشتند؛ امّا من، ایشان را دارای مقاماتی دیدم كه در نجف هم كم‏تر دیده بودم. آیا با بودن آقای بروجردی، جا داشت كه مهدی را نام ببرند؟

مرحوم آقای صدر، نقل می‏كردند:

دوره سلطنت محمدرضا بود. او به قم آمده بود و در ایوان طهماسبی، بین مرحوم آقای بروجردی و او ملاقات صورت گرفت. آقای بروجردی كه آمدند، عصای‏شان افتاد و شاه گرفت و بوسید و جلوی آقا گذاشت و بعد گفت:

ما باید به معنویات توجّه داشته باشیم و حضرت آقا، توجّه دارند؛ امّا برخی از آقایان، برخلاف وظیفه خود عمل می‏كنند (منظور او، آیة‏اللّه‏ كاشانی بود).

مرحوم آقای بروجردی، صریحاً باتندی، فرمودند: من به لوازم هم راضی نیستم از آقایی بحث شود. شاه سست شد.

من [مرحوم صدر] گفتم: مقصود اعلی حضرت آن است كه روش متقن حضرت عالی باید دنبال شود.

آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: خیر. خیر. از آقایی بحث می‏شود كه باید با احترام از ایشان یاد كرد.

شبی در محضر مبارك آیة‏اللّه‏ بروجردی بودم، به من فرمودند: آقای حاج ملاّجواد صافی، با فرزندانش آقایان: شیخ علی و لطف اللّه‏ هستند، تو هم باش. مقداری پول از كویت خدمت آقا آورده بودند. آن موقع، به دستور ایشان در سامرّا حمام و محلی را برای پذیرایی و اقامت علما می‏ساختند؛ از این روی حاج احمد را صدا زدند كه این پول‏ها را برای آقا شیخ نصراللّه‏ خلخالی حواله بده.

در این وقت، كه اسكناس دوتومانی، پاره‏ای را در دست گرفته بودند، به آقای حاج ملاّجواد صافی فرمودند: آقای حاج ملاّجواد! آخر عمر، كار ما به صرّافی رسیده است. از كجا بگیریم و به كجا بدهیم؟ چه جواب بدهیم؟

آقای حاج ملاّجواد گفتند: حضرت عالی، برای عالم تشیع این كارها را كردید، آن كار را كردید. خدمات شما از حدّ وافر گذشته است.

ایشان فرمودند: خیر. خیر. أخلص العمل فإنّ الناقد بصیر. و اشكشان جاری شد به‏گونه‏ای كه همه ما منقلب شدیم.

آیة‏اللّه‏ سید عبدالهادی شیرازی به قم آمده بودند (ایشان برای معالجه به ایران آمده بودند و بنای ایشان آن بود كه بی سروصدا و بدون دیدوبازدید بگذرانند).

خواستند كه به دیدار آیة‏اللّه‏ بروجردی بروند. (با آن كه مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی به سبب عدم اطلاع از آمدن ایشان، به دیدن ایشان نیامده بود) در بین راه، به مرحوم آقای آیة‏اللّه‏ سید علی یثربی، فرمودند:

از این جا، تا منزل آقای بروجردی چه قدر راه است؟

جواب داد: [فلان مقدار].

بعد ایشان فرمودند: پیاده برویم تا فضیلت ببریم!

وقتی به خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی رسیدیم و از پلّه كه بالا رفتیم، دیدیم ایشان عصبانی هستند از این كه چرا اطلاع نداده‏ایم كه مرحوم آیة‏اللّه‏ سید عبدالهادی به قم تشریف آورده‏اند.

در بین صحبت‏ها، مرحوم آیة‏اللّه‏ سید عبدالهادی شیرازی فرمودند: من به آقای شیخ نصراللّه‏ خلخالی گفته‏ام كه: برای بركت سفره ما، نان آقای بروجردی را برای ما بیاورید.

با آن كه ایشان بعد از آیة‏اللّه‏ سید ابوالحسن، مرجع تامّ بودند.

بعد از اتمام مكالمات، دیدیم كه به زحمت، مرحوم آقای بروجردی بلند شدند و جلوتر از ما حركت كردند و رفتند كفش حاج سید عبدالهادی را جفت كردند.

وصیت

خاطره‏ای دیگر این كه بعد از فوت آیة‏اللّه‏ بروجردی، یكی از مراجع قم، از من خواستند كه با نوّاب یزدی فرماندار قم به خانه ایشان برویم. نوّاب یزدی به آن آقا گفت:

اسراری است كه می‏خواهم برای نخستین بار به شما بگویم: شب قبل از رحلت آقای بروجردی، تلگراف رمزی آمد كه آقای بروجردی می‏خواهند وصیت كنند و شما باید وصیت‏های ایشان را كنترل كنید. من به حاج احمد (خادم آقا) گفتم كه: دستور رمز از دربار دارم و تكلیفم این است.

او گفت كه: اگر بتوانی خود را ضبط كنی، پشت پرده اتاق آقا باش تا موقعی كه وصیت را انشا می‏كنند، حاضر باشی.

من رفتم پشت پرده و بودم تا دفتردار آمد.

آقای بروجردی به او گفتند: مطالبی را كه من می‏گویم یادداشت می‏كنی یا خیر؟

دفتردار گفت: به خاطر می‏سپرم.

بعداً آقای بروجردی از او سؤال كردند و دفتردار چند مورد را اشتباه كرد و آقای بروجردی از او خواستند كه یادداشت كند.

بعد كه تمام شد و من از مفاد وصیت‏نامه اطلاع پیدا كردم، یك مرتبه صدای آقای بروجردی بلند شد:

نوّاب! از پس پرده بیا بیرون و یك قلم قرمز، اطراف وصیت‏نامه بكش!

من گریان شدم و دیگر آقای بروجردی را ندیدم.

نوّاب یزدی، بعد از این حكایت، به آن مرجع گفت: آقای بروجردی بشوید تا من پای شما را ببوسم.

دست‏گیری

روزی در خدمت ایشان با عدّه‏ای بودیم كه حاج احمد (خادم ایشان) آمد و چاقویی در دستش بود و نشان داد. همهمه‏ای هم دم در بود.

آقا، از آقای فاضل پرسیدند كه: چه خبر است؟

ایشان گفتند: ظاهراً شیخی است و سوءقصد به شما دارد!

آیة‏اللّه‏ بروجردی، فرمودند: احتیاج او چیست؟ بگویید كه بیاید.

وقتی كه آمد، هولناك بود و دَمِ دَر نشست.

آقا به شیخ محمدحسین احسن رو كردند و گفتند: این طلبه است؟

او گفت: بله، طلبه است و ماهی شصت تومان هم حقوق می‏گیرد.

آقا از آن شیخ سؤال كرد كه چه احتیاج داری؟

شیخ گفت: عیال من دو بچه دارد و وضع حملش فرا رسیده و حالت دیوانگی به او دست داده است. او را به تهران بردم و در فلان بیمارستان بستری كردم و این مقدار پول از من خواسته‏اند كه مقدور من نیست.

آقای بروجردی به شیخ محمد حسین احسن گفتند: به آن بیمارستان اطلاع بدهید كه به خرج ما، زن او را معالجه كنند و حالات او را، به ما اطلاع بدهند.

بعد از زیرِ میزی كه داشتند، مقداری پول به شیخ دادند. گفتند: فعلاً این مقدار را برای احتیاجات خود، صرف كن و از این به بعد، وضع و احوال همسرت را ما به تو اطلاع خواهیم داد!

من در خدمت مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی بودم كه ایشان به آقای شیخ محمدفاضل (پدر آقای فاضل) فرمودند: شنیده‏ام، نوه‏ای دارید، اگر مناسب باشد او را برای احمد [فرزند آقا[ خواستگاری نمایید.

آقای فاضل گفتند: پدر او را، خودتان به شمیران فرستاده‏اید.

آیة‏اللّه‏ بروجردی به حاج احمد فرمودند كه: قرآن را بیاور.

حاج احمد قرآن را آورد و آیة‏اللّه‏ بروجردی استخاره كردند و خوب آمد.

آقای فاضل گفتند: آنان خدمت‏كاران و مخلصان شما هستند.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: خیر با آنان مذاكره كنید.

مرحوم آقای فاضل بعدها برای من نقل كردند: بعد از مذاكره و جواب مثبت، آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: مناسب است درشكه‏ای بگیرید و بیاورید؛ زیرا برای روحانیت، تشریفات مناسب نیست.

ما این كار را كردیم.

بعد از چند روزی آقا احمد [فرزند آقا] به من گفت: من 250 تومان بدهی پیدا كرده‏ام و آقا آن را نمی‏دهد.

من به آیة‏اللّه‏ بروجردی عرض كردم. ایشان فرمودند:

احمد هنوز مناسب نیست كه منظومه حاجی سبزواری را بخرد. او 25 تومان داده و این كتاب را خریده است. من این پول‏ها را چگونه بدهم. جواب ندارد! شما از حالا راضی نشوید كه احمد، غیر وظیفه انجام بدهد.

روزی حاج آقا حسن (آقازاده آیة‏اللّه‏ بروجردی) به من گفتند:

از اجاره ملكی كه از مادرمان به ما رسیده بود، به من و برادرم احمد، روزی دوازده تومان می‏رسید. آقا، تا مادامی كه این پول مصرف نمی شد، به ما حقوق نمی‏داد. به آقای احسن گفتم: اكنون من مخارج دارم و این مقدار كفاف نمی‏كند.

آقای احسن به آقا مطلب را متذكر شدند كه: آیة‏اللّه‏زاده چنین می‏گویند!

آقا ناراحت شده و فرمودند: تعبیر به آیة‏اللّه‏زاده نكنید. محمدحسن طلبه است.

ایشان از من بیش‏تر پول دارند. آنان، هر یك دوازده تومان دارند و من با این مخارج، چهارده تومان دارم!

عدم تبعیض

ایشان هیچ‏گونه ترجیحی برای فرزندان خود، قائل نبودند گرچه تنقیص هم نمی كردند. روزی در خانه ایشان بودیم و آقا احمد (فرزندشان) پیش من نشسته بود. مجلس روضه خوانی بود. بعد از روضه خوانی، آقا به من فرمودند:

شما كه در آن‏جا نشسته بودید، چرا احمد را ادب نكردید؟ كه داشت تبسّم می‏كرد. آیا در روضه فاطمه زهرا علیها‏السلام نباید ادب حفظ كرد؟

پرورش شاگردان

ایشان نسبت به شاگردان خود، احترام بلیغ داشتند؛ به عنوان نمونه:

آقای موسی صدر به درس ایشان می‏آمدند و جوان نورسی بودند. همین كه ایشان اشكال می‏كردند، مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏فرمودند: سكوت كنید تا ببینم آقا چه می‏گویند. و یا نسبت به اشكالات آقای فاضل، شیخ مهدی حائری و بعضی دیگر، برخی اعتراض می‏كردند، امّا آقا نظر داشتند كه این آقایان امید آینده هستند، لذا باید مورد تعظیم و عظمت باشند.

من از میان عالمان بزرگواری كه با آنان برخورد كردم، تحمّل و تواضع مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی را در برابر شاگردان به خصوص طبقه جوان، منحصر به فرد دیدم.

ماندن آیة‏اللّه‏ بروجردی در قم

مرحوم پدرم نقل كردند:

پس از این كه آیة‏اللّه‏ بروجردی وارد قم شدند، حاج آقا روح‏اللّه‏ خمینی، به من فرمود:

بالأخره ما آقا را به قم آوردیم، اكنون نگه داشتن ایشان با شماست.

حضرت امام، به خاطر احساس وظیفه‏ای كه نسبت به حوزه می‏نمود، از هیچ كار و تلاشی، به عنوان كمك به آیة‏اللّه‏ بروجردی، كوتاهی نمی كردند. حتی كارهایی كه به ظاهر، در شأن ایشان نبود، انجام می‏دادند؛ مثلاً، تلاش می‏كردند برای ایشان پشه‏بند تهیه و آن را نصب كنند و امثال این‏ها.

ایشان پس از استقرار در قم، دوتا درس شروع كردند: فقه و اصول.

غیر از آیات ثلاث، تقریبأ همه بزرگان قم، در درس ایشان حاضر می‏شدند؛ از جمله: حضرت امام. آن بزرگوار، سال‏ها در درس آیة‏اللّه‏ بروجردی شركت می‏كردند و یادداشت هم می‏نمودند كه گاهی اوقات، در درس خارج، مطالبی را از آیة‏اللّه‏ بروجردی، نقل می‏كردند كه ما، در جای دیگر، نمی‏دیدیم و معلوم می‏شد، از نوشته‏های خود ایشان است.

همكاری با آیة‏اللّه‏ بروجردی

مرحوم والد ما، ضمن این كه جزء اصحاب استفتای مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی بودند، خیلی هم مورد اعتماد ایشان بودند. به سبب همین اعتمادشان به مرحوم والد، اگر ایشان در رابطه با مسائل حوزوی و… نظری می‏دادند یا آیة‏اللّه‏ بروجردی از ایشان نظرخواهی می‏كرد، ترتیب اثر می‏دادند؛ لذا پدر من برای طلاب واسطه خوبی بود، در جهت رفع حوایجشان كه به آیة‏اللّه‏ بروجردی مربوط می‏شد. ممكن نبود كسی از طلاب مشكلی داشته باشد و به وسیله مرحوم پدرم، حل نشود.

با این كه مرحوم پدرم در بیت آیة‏اللّه‏ بروجردی، سمت رسمی نداشت؛ ولی به سبب همین شدت اعتماد، نوعاً، مورد مشاوره ایشان قرار می‏گرفت. داستانی در این رابطه یادم آمد كه مرحوم پدرم برای من نقل می‏كردند:

یك وقتی در اطراف یزد، فرد بهائی‏یی به دست فرد مسلمانی كشته شد و دادگاه حكم به اعدام قاتل داد. بهائیان زیاد فعّالیت كردند كه این حكم در یزد اجرا شود و آن هم در روز نیمه شعبان! طبعاً، اجرای حكم به ویژه در روز نیمه شعبان برای مسلمانان ننگ بسیار بزرگی بود. روز چهاردهم شعبان، خبر به آقای بروجردی رسید.

پدرم فرمود: وارد خانه آقا شدم، دیدم آیة‏اللّه‏ بروجردی در داخل حیاط قدم می‏زنند و به شدت ناراحتند.

علّت را پرسیدم فرمودند: مگر نمی دانی آبروی اسلام در خطر است؟ همین امروز، به ما خبر دادند كه روز نیمه شعبان، مسلمانی را به جرم قتل فرد بهائی، می‏خواهند در شهر یزد اعدام كنند. فرصت برای انجام كاری هم نیست. به ایشان گفتم: راه دارد. فرمودند: چطور؟ گفتم: همین الآن، حاج احمد را بفرستید تهران، پیش شاه و از شاه بخواهید جلوی این اعدام را در روز نیمه شعبان بگیرد. اگر روز نیمه شعبان واقع نشود، بعد می‏توان، سر فرصت، اقدام نمود و اصل قضیه را پی‏گیری كرد.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی آرامش پیدا كرد. فرمود: پیشنهاد خوبی است فوراً حاج احمد را فرستاد تهران. حاج احمد، خواسته ایشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد كه اعدام، روز نیمه شعبان اجرا نشود.

بعد هم مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، وارد میدان شد و با فعّالیت و تلاش بسیار، قاتل را تبرئه كرد.

ویژگی‏های علمی

آیة‏اللّه‏ بروجردی، از نظر علمی، فرد جامعی بود. پیش از پرداختن به این بُعد از شخصیت ایشان، نخست به دو نكته مهم، كه از ویژگی‏های آیة‏اللّه‏ بروجردی به شمار می‏آید، اشاره می‏كنم:

1. پركاری؛

2. حافظه بسیار قوی.

از جهت پركاری، با این كه مسئولیت‏های مهمی بر دوش داشت؛ امّا مطالعه‏اش فوق‏العاده بود. می‏فرمودند:

هرگاه از كارهای دیگر خسته می‏شوم، مطالعه می‏كنم. با مطالعه رفع خستگی می‏كنم!

از نظر نوع مطالعه متنوّع بود. مطالعه ایشان، منحصر به فقه و اصول و كتب روایی نبود؛ بلكه در تاریخ، رجال و… مطالعه می‏كرد. حتی گلستان سعدی را، از اوّل تا به آخر، حاشیه زده بود.

امّا از نظر حافظه، ایشان از عجایب روزگار بود. با آن كه پرمطالعه بود، ولی همه آن‏چه را كه خوانده بود و یا می‏خواند به خوبی در حافظه خویش جای می‏داد. شواهد در زندگی ایشان بر این امر، بسیار است. نمونه‏ای را كه برای خود من اعجاب‏انگیز بوده است، نقل می‏كنم.

روزهای پنج شنبه و جمعه، اوّل آفتاب، بنده به همراه مرحوم آقا میرزا حسن نوری، آقا سید جعفر احمدی (داماد آیة‏اللّه‏ بروجردی)، آقا سید محمد حسن (پسر آیة‏اللّه‏ بروجردی) و مرحوم آقا میرزامهدی صادقی، به خدمت ایشان می‏رفتیم. آیة‏اللّه‏ بروجردی درباره رجال و اسانید، مطالبی را به صورت رمز نوشته بودند. ایشان این رمزها را توضیح می‏دادند و این گروه، به صورت تفصیلی آن‏ها را در فیش‏هایی یادداشت می‏كردند. یكی از روزها درباره یك راوی، داستان مفصّلی نقل كردند. این داستان، با تمام جزئیات، حدود نیم ساعت طول كشید. طبع نقل، به گونه‏ای بود كه به ذهن من آمد، حتماً، دیشب درباره این راوی، تصادفاً، مطالعه‏ای داشته‏اند؛ ولی داستان كه به پایان رسید، فرمودند: من، این جریان را در 42 سال قبل، در فلان كتاب، مطالعه كرده‏ام.

همه تعجّب كردیم از این حافظه قوی. معمولاً، افرادی كه حافظه قوی دارند، استعدادشان قوی نیست، ولی ایشان از كسانی بود كه بین استعداد و حافظه قوی جمع كرده بود.

زهد و ساده زیستی

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، پادرد داشتند، به همین جهت، یكی دو سفر به آب‏گرم محلات رفتند. در یكی از این سفرها كه مردم اطراف متوجّه شده بودند، به دیدن ایشان آمدند. از جمله: عدّه زیادی از فقرا هم آمده بودند كه آیة‏اللّه‏ بروجردی، به آنان كمك كند.

ایشان، ضمن این كه به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت این‏ها را بین فقرا تقسیم كنند. پس از كشتن گوسفندان و تقسیم آن‏ها بین فقرا، به اندازه نیم كیلو گوشت، برای آیة‏اللّه‏ بروجردی كنار گذاشته بودند، تا یك وعده كباب برای ایشان تهیه كنند. سفره انداخته شد. ماست و خیار را گذاشتند. دو سه سیخ كباب هم، كه از همان گوشت تهیه كرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند.

فرمود: این كباب از كجاست؟

گفتند: از همین گوشت، مقداری فقط برای شما درست كرده‏ایم.ایشان فرمود: من این كباب را نمی‏خورم، این‏ها را نیز بین فقرا تقسیم كنید كه آنان بوی آن را شنیده‏اند.

ایشان، همان ماست و خیار را تناول كردند.

یا این كه گاه می‏شد، طلبه‏ای می‏آمد خدمت ایشان و اظهار می‏داشت: یك دوره كتاب نیاز دارم.

می‏فرمود: پولش چه قدر می‏شود؟

طلبه می‏گفت: مثلاً هزار تومان.

فوراً پرداخت می‏كردند.

امّا وقتی برای خودشان می‏خواستند كتابی بخرند، مدتی چك و چانه می‏زدند تا به قیمت كم‏تری بخرند؛ زیرا مخارج شخصی را از پول خودشان تهیه می‏كردند و آن هم محدود بود.

پذیرایی از میهمان

در پذیرایی از میهمان، مقید بودند كه خیلی خوب از میهمان پذیرایی كنند. ایشان، در سال، دو نوبت میهمانی داشت. معمولاً من در برخی از آن‏ها بودم. در این میهمانی‏ها، از میهمان به گونه‏ای پذیرایی می‏كرد كه من هنوز نظیر آن را ندیده‏ام. پذیرایی كنندگان، موظف بودند به مجرد این كه چند لقمه از ظرف غذای میهمان خالی شد، فوری آن را پر كنند، تا همیشه بشقاب میهمان پر باشد و معلوم نشود هر كس چه قدر غذا خورده است كه احیاناً خجالت بكشد.

رعایت ادب

در جهت رعایت ادب، فوق‏العاده مؤدّب بودند. در این باره، دو نمونه را ذكر می‏كنم:

1. معمول این بود كه وقتی خدمت ایشان می‏رسیدیم، دست ایشان را می‏بوسیدیم؛ ولی گاهی اوقات، مانع می‏شدند كه دستشان را ببوسیم. هرچه هم اصرار می‏كردیم فایده‏ای نداشت. گاهی اوقات، نه تنها مانع نمی‏شدند كه دستشان را جلو هم می‏آوردند.

این مسئله برای من، تا مدتی، سؤال‏انگیز شده بود كه سرّ این كار چیست؟ تا این كه به خاطر تكرّر، سرّ قضیه را فهمیدم و معلوم شد كه هرگاه ما خودمان، به اختیار، خدمت ایشان می‏رسیم، مانع از دست بوسیدن ما نمی‏شوند؛ ولی آن گاه كه ایشان ما را برای كاری احضار می‏كنند، به هیچ وجه اجازه نمی‏دهند دستشان را ببوسیم؛ زیرا این را برخلاف ادب می‏دانستند كه فردی را احضار كنند و بعد به او اجازه بدهند دستش را هم ببوسد. این دقت ایشان در رعایت ادب برای من بسیار اعجاب‏آور بود.

2. مورد دیگر را یكی از نزدیكان ایشان كه با ما هم نسبتی داشت، برای من نقل كرد. ایشان فرمود: روزی به همراه آیة‏اللّه‏ بروجردی و فرزندشان، به منزل آقا می‏رفتیم، دم در كه رسیدیم، آقازاده ایشان، از من زودتر داخل منزل شد. آقا برگشت و با عصبانیت فریاد كشید: آیا نمی فهمی ایشان میهمان من هستند؟ چرا جلوتر از ایشان وارد منزل شدی؟

خضوع در برابر زعیم مسلمانان

پیش از این عرض‏كردم: حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، نسبت به‏مقام، بسیار بی‏توجّه بودند. می‏فرمودند:

من برای رسیدن به مقام مرجعیت، یك قدم هم برنداشته‏ام.

ایشان، با تمام لیاقت و صلاحیتی كه داشت، تا وقتی كه آیة‏اللّه‏ آقا سید ابوالحسن اصفهانی، زنده بود، چون زعامت مسلمانان به دست ایشان بود، در برابر آن بزرگوار، خضوع داشتند و حتی سهم امام را هم برای ایشان می‏فرستادند.

حسّاسیت دینی

آیة‏اللّه‏ بروجردی، در برابر منكر، بسیار حسّاس بودند. اگر می‏دیدند خلافی تحقق پیدا می‏كند، بسیار ناراحت می‏شدند و تا حد امكان، در رفع آن می‏كوشیدند. در این رابطه نیز، چند نمونه را ذكر می‏كنم:

از یكی از بستگان ایشان شنیدم كه: خانمی از اقوام یكی از عروس‏های ایشان، به منزل آقازاده آن بزرگوار، رفت‏وآمد می‏كرده، ولی حجابش را به طور شایسته، رعایت نمی كرده است. این خبر به آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏رسد. ایشان، به حدّی عصبانی می‏شوند كه بلند می‏شوند آقازاده را كتك بزنند!

فرموده بودند:

چرا باید به خانه پسر من، كسی رفت‏وآمد كند كه حجابش را درست رعایت ننماید.

روزی ایشان می‏خواستند جایی بروند (من هم خدمت ایشان بودم) از در منزل كه بیرون می‏آمدند، یكی از زوّار، كه پیرمردی بود، آمد جلو آیة‏اللّه‏ بروجردی، و افتاد به پای ایشان كه اظهار ادب كند. آیة‏اللّه‏ بروجردی، این كار را حرام می‏شمرد و شرك می‏پنداشت؛ از این روی، شدیداً عصبانی شد و عصایش را محكم به كمر پیرمرد كوبید. در همین حال، فریاد زد: این عمل شرك است، حرام است و… بعد چند قدمی كه رفتند برگشتند و پیرمرد را خواستند. ابتدا با نرمی به او فرمودند:

این كار اشتباه و شرعاً حرام است.

بعد دستور دادند: به پیرمرد پول بدهند. یادم هست پولی كه برای جبران ناراحتی پیرمرد، به دستور آقا دادند، بسیار زیاد بود.

دیدگاه روشن در مسائل اجتماعی

به نظر من، آیة‏اللّه‏ بروجردی، با این كه آخوند قدیمی بود و در محیط كوچكی مانند بروجرد، بیش‏تر عمر علمی خود را گذرانده بود، واقعاً، آدم روشن‏فكری بود. آثار روشن‏فكری ایشان زیاد است، از جمله:

اعزام مبلّغ به خارج: می‏دانید كه تا آن زمان، اعزام مبلّغ به خارج از كشور، هیچ مرسوم نبود. ایشان به این امر اهتمام دادند و به اروپا، آمریكا و… مبلّغانی فرستادند. تأسیس مركز مهمی مانند مسجد هامبورگ، در همین رابطه بود. وجود چنین فكری در آن زمان، دلیل بر روشن‏فكری و آینده‏نگری ایشان است. ایشان دقت داشتند افرادی را بفرستند كه از هر جهت واجد شرایط باشند.

در رابطه با فرستادن مبلّغ به اروپا، در ابتدا، پدر آقای محمدی گلپایگانی را، كه اكنون رئیس دفتر مقام رهبری است، فرستادند. ایشان، هم فاضل بود و هم روشن‏فكر بود و هم اهل قلم. پس از مدتی كه ایشان برگشتند و نتوانستند آن جا بمانند، به لحاظ همین دقت در افراد، تا مدتی آیة‏اللّه‏ بروجردی، كسی را كه واجد شرایط باشد، نیافته بودند. در این رابطه، با مرحوم پدرم مشورت می‏كنند. پدرم می‏گوید: این موضوع نیاز به تفكر دارد. مرحوم پدرم این قضیه را با من در میان گذاشتند. بنده به پدرم عرض كردم: به نظر من، آقای محققی شایستگی این كار را دارد. ایشان استاد دانشگاه بود و مرد بسیار روشن و آشنا به علوم روز و متدین. علاوه، بسیار خوش قیافه و خوش بیان بود. در تهران سكونت داشت و گاه هم به قم می‏آمد و برای طلبه‏ها درس هیئت می‏گفت. از قبل با هم ارتباطی داشتیم. به تهران رفتم و مسئله را با آقای محققی در میان گذاشتم. خلاصه ایشان را راضی كردم برای رفتن به آلمان.

مرحوم پدرم نتیجه را به آقای بروجردی گفتند.

ایشان هم خوش‏حال شدند و فرمودند: من باید آقای محققی را ببینم.

آقای محققی خدمت ایشان آمدند و پس از توصیه‏های ایشان، روانه هامبورگ شدند و بسیار هم موفق بودند. مسجد هامبورگ به دستور آیة‏اللّه‏ بروجردی و به دست ایشان، تأسیس شد و هم اكنون از مراكز مهم اسلامی است.

وحدت مسلمانان: موضوع دیگری كه بیانگر روشن فكری آیة‏اللّه‏ بروجردی است، توجّه خاص ایشان به مسئله وحدت مسلمانان بود. پشتیبانی آیة‏اللّه‏ بروجردی از دارالتقریب، كه به منظور ایجاد وحدت به وجود آمده بود، بسیار چشم‏گیر بود. مرحوم آقا شیخ محمدتقی قمی، كه عضو شیعی دارالتقریب بود، همواره با آیة‏اللّه‏ بروجردی تماس داشت و از ایشان رهنمود می‏گرفت. علاوه بر این، ایشان ملاقات‏هایی با شخصیت‏های مصری داشت و نامه‏هایی با آنان رد و بدل می‏كرد كه در رساله التقریب، نشریه دارالتقریب، منتشر می‏شد.

به همّت ایشان زمینه وحدت مساعد شد كه شیخ شلتوت، رئیس دانشگاه الأزهر، فتوای بی‏سابقه خود را مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه را صادر كرد.

از طرف دیگر، ایشان با این كه خیلی نسبت به اهل‏بیت علیهم‏السلام ارادت داشت، ولی به دلیل حفظ وحدت، اجازه نمی داد كسی به مقدّسات اهل سنّت، اهانت كند. از باب نمونه، یكی از علمای قم به نام آقای وكیلی، منظومه‏ای در دو جلد، در فقه نوشته بود. انصافاً هم زحمت كشیده بود و از اوّل فقه تا به آخر آن را خیلی خلاصه به نظم درآورده بود. جلد اوّل را كه چاپ كرده بود، برای مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی آورد. ایشان، با همان شوقی كه به مطالعه داشتند و هرگاه كتاب تازه‏ای به خدمتش می‏دادند همه چیز را كنار می‏گذاشتند و آن كتاب جدید را مطالعه می‏كردند، شروع كردند به مطالعه این كتاب. مؤلف، در بیت دهم و یازدهم به خلفا توهین كرده بود.

ایشان فرمودند: حالا، در این شرایط وقت این حرف‏هاست؟ آن هم به صورت مكتوب در یك اثر شیعی؟

عرض كرد: چه باید بكنم؟

فرمودند: این بیت شعر را حذف كنید، آن گاه مجدداً چاپ كنید و بچسبانید. مخارج آن هم به عهده من.

این جریان كه خود شاهد آن بوده‏ام، نشان‏دهنده شدّت اهتمام ایشان به مسئله وحدت مسلمانان است. با این كه ولایتش، نسبت به اهل‏بیت علیهم‏السلام فوق‏العاده بود.

رابطه آیة‏اللّه‏ بروجردی و امام خمینی رحمهما‏الله

آیة‏اللّه‏ بروجردی دستور داده بودند: یك منشی معمّم و خوش خط برای‏شان پیدا كنند. پس از گشتن بسیار، فردی را پیدا كرده و خدمتشان معرفی كردند.

فرمودند: بیاید تا من از نزدیك او را ببینم.

وقتی این شخص، خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی رسید، امام خمینی رحمه‏الله هم در آن جا حضور داشته‏اند.

این آقا، در این جلسه، بالادست امام نشست. بعد كه آن شخص رفت، حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند:

من این منشی را نمی‏خواهم.

علّت آن را كه پرسیدند، فرمودند:

كسی كه بالادست حاج آقا روح اللّه‏ بنشیند، به درد من نمی‏خورد.

این بیانگر شدّت احترام ایشان به حضرت امام است.

شخصی در بیت آیة‏اللّه‏ بروجردی رفت‏وآمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیك بود، حضرت امام نظرشان این بود كه وجود او، برای مرجعیت آیة‏اللّه‏ بروجردی، نه تنها مفید نیست، كه مضّر است و صلاح می‏دیدند كه این فرد نباشد. این شخص، به سبب نزدیكی‏اش با آیة‏اللّه‏ بروجردی، افرادی را تحریك كرده بود (كه هم آن افراد را می‏شناسم و هم نحوه تحریك آنان را می‏دانم، ولی ذكر آن را صلاح نمی دانم) تا خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی از امام سعایت كنند و چنین بنمایانند كه امام، با مرجعیت و موقعیت آیة‏اللّه‏ بروجردی موافق نیست.

طبعاً، این سعایت‏ها بی‏تأثیر نبود و احترام‏ها از جانب آیة‏اللّه‏ بروجردی كم شد. امام هم رفت‏وآمد خود را به منزل ایشان، خیلی كم كردند و كم كم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. حضرت امام، عقیده‏اش نسبت به شخص آیة‏اللّه‏ بروجردی و موقعیت ایشان، هیچ تغییری نكرده بود. امام، حفظ موقعیت آیة‏اللّه‏ بروجردی را، شرعاً لازم می‏دانست.

شاهد بر این، قضیه‏ای است كه مرحوم آقای اشراقی برایم نقل كرد. ایشان، كه از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، سه نفری، مباحثه می‏كردیم، گفتند:

تازه با امام وصلت كرده بودم. تابستان بود و حضرت امام، برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود كه، به حسب ظاهر، روابطشان با آیة‏اللّه‏ بروجردی، خوب نبود. من برای دیدن ایشان، به همدان رفتم. با خود فكر كردم: حالا كه امام، قدری از آیة‏اللّه‏ بروجردی، رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیة‏اللّه‏ بروجردی بكنم. تا شروع كردم درباره ایشان به صحبت كردن، امام، قیافه‏اش را درهم كشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند كرد و گفت:

آقای اشراقی! من به كسی اجازه نمی‏دهم به زعیم مسلمین اهانت كند. هر كس و در هر مقامی كه باشد.

معلوم شد مبنای امام در حب و بغض‏ها، با آن‏چه ما داریم، فرق می‏كند. نسبت به دامادش، آن هم تازه داماد و بزرگ‏ترین، این‏گونه برخورد كند، برخوردش با دیگران معلوم است.

از آن طرف، كدورتی كه برای آیة‏اللّه‏ بروجردی نسبت به امام، پیش آمده بود نیز، طولانی نبود. مدتی بعد، ایشان فهیمده بودند كه برای امام، سعایت شده و آن طور كه برخی گفته بودند، نیست؛ لذا برخورد ایشان هم فرق كرد.1

وضع حوزه

مرحوم مطهّری نقل كردند كه حضرت امام رحمه‏الله فرمود:

مرحوم بروجردی، سی سال به قم دیر آمدند وگرنه وضع حوزه بهتر بود.

كاستی‏های متون حوزوی

بارهای بار، مرحوم بروجردی در درس خارج، از كاستی‏های وسائل الشیعه صحبت كردند. تا این كه صحبت ایشان رسید به «صلاة الرجل بحذاء المرئة». در این جلسه گفت:

وسائل الشیعه نواقص، مكرّرات و تقطیعاتی دارد. ما به فكر افتاده‏ایم كه احادیث هر موضوعی را دقیقاً جمع آوری كنیم. آقایانی كه مایل هستند، همین باب را جمع‏آوری كنند و نزد بنده بیاورند.

بنده با جدّیت دنبال كار را گرفتم و در روز موعود نوشته‏ام را نزد ایشان بردم. همراه آن، رساله‏ای نوشته بودم و نواقص كتاب‏های مذهبی و درسی، از جمله: كتاب خلاف شیخ طوسی را كه برای اوّلین بار توسط ایشان چاپ شده بود، مفصّلاً یادآور شدم. در این روز حدود شصت ـ هفتاد نفر از آقایان فضلا ـ كه چند نفری هم خراسانی بودند ـ از پیر و جوان نوشته‏های‏شان را آورده بودند… .

جوان‏ترهای این گروه، آقایان: منتظری، میرزا حسین نوری، ابطحی، حرم پناهی، ستوده، ثابتی همدانی، جلالی گلپایگانی، بهشتی، بروجردی، موسوی كرمانی، بنده و… بودند. برخی از

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص276 ـ 286 (به نقل از: محسنی ملایری).

آنان، تا پایان كار، ادامه دادند و برخی آن را رها كردند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی پس از ملاحظه نتیجه كار، فرمود:

معلوم می‏شود برخی از آقایان كارشان زیاد است و سنّشان مقتضی این كار نیست و برخی از آقایان، سنّ و وقتشان، مقتضی این كار است.

از جمله نام بنده را بردند و به رساله یادشده من هم اشاره كردند.

بالأخره، در همان جلسه نام افرادی را كه مناسب این كار بودند، اعلام و روزی را برای شروع كار تعیین كردند.

در روز معین خدمتشان رسیدیم. ایشان، برنامه كار را بیان فرمودند و سپس افزودند:

وسائل الشیعه دارای نواقصی است، از جمله: تكرار مطالب و اسناد، تقطیع احادیث، تأخیر و تقدیم، طولانی بودن عناوین و… .

از این روی، برای این كه احادیث و اسناد تكرار نشود، می‏بایست روش كتاب وافی مرحوم فیض كاشانی را در پیش بگیریم. تقدیم و تأخیرها را اصلاح كنیم. عناوین را خلاصه و فشرده بیاوریم و… .

بعد كتابی را تقسیم كردند و هر كس عهده‏دار كتابی شد. من در موقع تقسیم كتاب نبودم. تابستان بود. به مشهد مسافرت كرده بودم؛ لِذا با نامه به من اطلاع دادند كه شما، مسئول جمع‏آوری احادیث كتاب «نكاح و طلاق» هستید!

بنده این مسئله را به فال نیك گرفتم؛ زیرا هنوز ازدواج نكرده بودم؛ و در نامه خود به این امر اشاره كردم كه آیة‏اللّه‏ آن را برای رفقای حاضر در منزل ایشان خوانده بودند. بعد از جمع‏آوری احادیث، آقای شیخ محمدعلی قمی، احادیث را فهرست‏بندی می‏كرد. به این ترتیب: اوّلین و آخرین راوی، نام امام و اوّل حدیث را از كتاب‏های حدیث می‏نوشت. این فهرست، كلیدی بود برای پیدا كردن احادیث پس از این كار، بنده با توجّه به وسائل الشیعه و وافی احادیث را فهرست‏وار در هر باب ترتیب می‏دادم. در مرتبه بعد دو نفر از آقایان: ثابتی همدانی و آقاجلالی گلپایگانی، كه خوش خط بودند، آن‏ها را می‏نوشتند. پس از این مرحله، با نسخه‏های خطی نفیسی، كه آقای خادمی اصفهانی و آیة‏اللّه‏ مرعشی و چند نسخه را خود آیة‏اللّه‏ بروجردی، در اختیار این گروه گذاشته بود، مقابله می‏شد.

گویا سال دوم كار این گروه روی احادیث بود كه مرحوم بروجردی فرمود:

از آن جا كه روایات اهل سنّت، در باب احكام، زیاد نیست، اگر ما در ذیل هر باب روایات آنان را بیاوریم، مناسب خواهد بود. ضمناً روشن خواهد شد كه اهل سنّت چه قدر روایت دارند و ما چه قدر.

البته نظر آن مرحوم، شاید جنبه تألیف و تقریب بین المسلمین بود. اساساً، مبنای ایشان، این بود كه: فقه شیعه، در حاشیه فقه اهل سنّت است. بدین معنا: فتوای رایج میان اهل‏سنّت را هر یك از ائمّه اطهار علیهم‏السلام در عصر خود، نقد می‏كردند. افرادی كه از ائمّه علیهم‏السلام سؤال می‏كردند، كسانی بودند كه به فتاوای علمای اهل سنّت آشنایی داشتند. بعدها، با مطالعه رجال كشی به همین مطلب برخورد كردم. زراره، محمد بن مسلم و جمیل و… از شاگردان ابوحنیفه بودند كه بعداً مستبصر شدند. از سؤال‏های آنان پیداست كه آدم‏های معمولی نبودند و قبلاً معلومات فقهی را در جای دیگر كسب كرده‏اند. براساس همین مبنا، مرحوم بروجردی پیشنهاد كردند كه احادیث اهل سنّت از منابع روایی آنان جمع آوری شود و در ذیل هر باب بیاید. می‏فرمودند:

كتاب التاج برای استخراج روایات اهل سنّت، مناسب و كافی است.

این كتاب، پنج كتاب از صحاح ست را در بردارد و مكرّرات را ادغام و سندها را كوتاه كرده است.

آقای ثابتی همدانی، با كمك دیگران، این كار را شروع كردند. تا آن جا كه به یاد دارم، كتاب طهارت را ایشان تمام كرد. پس از مدتی كه از این جریان گذشت. مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، جلسه‏ای تشكیل دادند و در آن جلسه فرمودند:

من پیشنهاد كردم كه احادیث اهل سنّت استخراج و در ذیل احادیث شیعه بیاید. آقایان هم زحمت كشیدند و شماری از احادیث اهل سنّت را استخراج كرده‏اند؛ ولی می‏ترسم كه بگویند: علمای شیعه، زحمت كشیده‏اند احادیث ائمّه علیهم‏السلام را به طور مستقل آورده‏اند و شما دوباره آن‏ها را مخلوط كردید؛ از این روی، این كار متوقف شود.

پس از فرمایشات آیة‏اللّه‏ بروجردی، سید محمد حسن، فرزند وی، در همین باره صحبت كرد. معلوم شد كه فكر انصراف را ایشان یا كسان دیگر توسط ایشان به مرحوم بروجردی، القا كرده‏اند؛ زیرا سید محمد حسن، از اوّل با این كار مخالف بود و در همان جلسه مرحوم بروجردی گفت:

سید محمد حسن این چنین گفته است؛ راست می‏گوید.

من بعداً، در طی نامه‏ای خدمت ایشان، فواید این كار را برشمردم، ولی مؤثر واقع نشد. عین آن نامه به من مسترد گردید و اكنون موجود است.

در یكی از جلسات، مرحوم بروجردی، فرمودند: آقای خوئی ـ حفظه اللّه‏ ـ برای من نوشته‏اند:

من یك مجموعه‏ای نوشته‏ام و تقدیم و تأخیرها و مكرّرات وسائل الشیعه را جمع آوری كرده‏ام، اگر بودجه‏اش را تأمین كنید، افرادی هستند كه این كار را تمام و تكمیل كنند.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، در آن جلسه فرمودند:

اگر قرار باشد كاری انجام بشود و من بودجه‏اش را بپردازم، این كار را خودمان شروع می‏كنیم.

شیوه فقهی

شیوه ایشان در فقه، بسیار اهمیت دارد. مرحوم بروجردی در درس فقه، به چند نكته بسیار توجّه داشت:

اهمیت به آرای قدما: ایشان در اظهار نظر و ارائه فتوا، شدیداً به فتاوای قدما و شهرت فتوایی، اهمیت می‏دادند. در همین رابطه، به من فرمودند: شما، فتاوای ابن‏جنید و ابن‏عقیل را جمع آوری كنید. بنده نیز، حسب دستور ایشان، این كار را شروع كردم؛ ولی به سبب كسالتی كه برای من پیش آمد، از ادامه كار بازماندم. بعد در مشهد، به این فكر افتادم كه كار را تمام كنم؛ از این روی، با نظارت بنده یكی از دانشجویان فوق لیسانس، فتاوای این بزرگان را جمع آوری كرد و قابل طبع است.

اهمیت به روایات و فتاوای اهل سنّت: مرحوم بروجردی، معتقد بود كه با مراجعه به فتاوا و روایات اهل سنّت، بهتر می‏توان روایات ائمّه علیهم‏السلام را فهمید و فتوا داد. ایشان بر این عقیده بود كه: فقه شیعه، به منزله حاشیه‏ای است بر فقه اهل سنّت؛ زیرا در آن زمان، فتوای رایج و رسمی از آنِ فقهای اهل سنّت بوده است. مردم، با توجّه به فتوای رایج و رسمی، از ائمّه اطهار علیهم‏السلام سؤال می‏كرده‏اند و آن بزرگواران پاسخ می‏گفتند.

ایشان، مراجعه به فتاوای اهل سنّت را از مقدّمات فتوا می‏دانستند؛ از این روی، می‏فرمودند:

توجّه به روایات و فتاوای اهل سنّت، شیوه قدمای از فقهای ما بوده است. قدمای ما، نه تنها به مسائل خلاف توجّه می‏كردند كه حفظ آن را نیز لازم می‏شمردند؛ لِذا قدمای ما، مسائل خلاف را حفظ بودند. روی همین باور بود كه مرحوم بروجردی بر كتاب خلاف شیخ طوسی حاشیه زدند و آن را چاپ كردند. پس از ایشان، این سنّت حسنه؛ یعنی رجوع به كتب قدما، فتاوا و روایات اهل سنّت مرسوم شد. حوزه علمیه قم در این بُعد پیشتاز بود. نجف نیز به پیروی از حوزه قم، به این مسئله توجّه كرد. حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، در این امر خود را مبتكر نمی دانست و اشاره می‏كرد: روش قدمای از فقهای ما براین بوده است. به عنوان نمونه از سید مرتضی، شیخ‏طوسی، و… یاد می‏كرد كه آنان، آرا و نظریات گوناگون و دلایل علمای اهل سنّت را در كتب فقهی خود نقل و آن‏چه را مخالف می‏دانستند، نقد می‏كردند.

تكیه بر ادلّه و روایات اوّلیه: حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، كم‏تر به اصول عملیه: (برائت، استصحاب و…) تمسّك می‏جستند.

وسائل الشیعه شیخ حرّعاملی را می‏آورد و روایات مورد بحث را می‏خواند و در محتوا و مفهوم آن بحث می‏كرد.

گه گاهی نیز، سند روایت را متذكر می‏شد و نقد می‏كرد. پس از آن كه همه روایات باب را می‏خواند و راجع به هر كدام از لحاظ دلالت و گاهی سند بحث می‏كرد. دو مرتبه روایات را، با توجّه به اقوال مختلف، دسته‏بندی می‏كرد و به نظر كسانی كه سابقه نداشتند، تكرار به نظر می‏رسید. روایات مختلفی كه به یك مضمون، از یك راوی نقل شده بود، یك روایت می‏دانست؛ از این روی، این روایات را كنار هم می‏گذاشت و آن‏گاه نتیجه می‏گرفت و نظر می‏داد. این نكته در تألیف كتاب جامع الاحادیث كاملاً رعایت شده است. حتی گاهی فرمودند:

شما تصور می‏كنید؛ مثلاً زراره، این مطلب را چند نوبت پرسیده و امام چند نوبت جواب داده است؟ خیر، همه یك روایت است و از مجموع آن‏ها می‏توان، اجمالاً مطلب را به دست آورد.

ریشه یابی مسائل: مرحوم بروجردی، هر مسئله را كه مطرح می‏كردند، به زمان، شخص مطرح كننده، ریشه و اوّلین باری كه مطرح شده است، توجّه داشتند. در نقل آرا و نظریات، تلاش می‏كردند كه مسائل مهم و اساسی و نقطه اتفاق مسلمانان را بیان كنند. در هر مسئله‏ای، نقطه‏نظر اهل سنّت، دیدگاه اهل بیت و پس از آن، انعكاس و تصور مسئله مطروحه را در فقه شیعه بیان می‏كردند و در آخر نظر خود را می‏گفتند.

مثلاً در «قبله» می‏فرمودند:

به اجماع مسلمین به ضرورت اسلام، «كعبه»، قبله است.

سپس در این كه آیا عین كعبه یا جهت آن و حدود و وسعت جهت به نقل آرا می‏پرداخت.

تكریم علما

آیة‏اللّه‏ بروجردی، برای مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری، مؤسّس حوزه علمیه قم نیز، احترام زیادی قائل بود.

مرحوم بروجردی روزی در حال درس در مقبره حاج شیخ عبدالكریم، متوجّه شدند كه یكی از شاگردان، به قبر حاج شیخ تكیه كرده است. ایشان با تندی فرمود:

آقا! به قبر تكیه نكنید. این بزرگان برای اسلام زحمت كشیده‏اند، به آنان احترام بگذارید.

نمونه دیگر: در یكی از جلسات درس، به مناسبت، از كتاب الصلاة مرحوم شیخ، مطلبی را نقل كرد و بعد فرمود:

من كسی را ندیده‏ام كه مطالب علمی را این قدر مختصر، ساده و روشن بنویسد. این از خصوصیات كتاب الصلاة حاج شیخ است كه بدان توجّه نشده است. تقریباً، هر چه در كتاب الصلاة حاج آقارضا همدانی هست، در این كتاب وجود دارد؛ امّا مختصر و روشن.

ارتقای بینش علمای سنّی

نقل می‏كردند كه مرحوم بروجردی، كتاب مبسوط شیخ طوسی را، به عنوان هدیه، برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس وقت الازهر، فرستاده بود. این كتاب در او چنان اثر گذاشته بود كه در اواخر عمرش گفته بود:

چه آن موقع كه مفتی سرزمین مصر بودم و چه بعد كه عضو لجنه افتای الأزهر بودم، هر گاه می‏خواستم به كمیسیون فتوا بروم برای نظر دادن در مسئله‏ای، حتماً قبل از رفتن، كتاب مبسوط را مطالعه می‏كردم.

نهضت ملی نفت

آیة‏اللّه‏ بروجردی هم، روحاً، با نهضت ملی نفت، موافق بود. جریانی از قم، پیش آمد كه به ناچار، علناً، از نهضت، پشتیبانی كند. جریان از این قرار بود:

دو نفر از روحانیان، كه یكی از آنان سید علی اكبر برقعی بود، در كنفرانس صلح وین شركت كرده بودند. در موقع بازگشت وی به قم، عده‏ای از توده‏ای‏ها به استقبال ایشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسان هم تظاهرات مخالفی به راه انداختند و چیزی نمانده بود كه بین طرفین، درگیری رخ دهد. نیروی نظامی دخالت كردند و به زور متوسل شدند كه من در بین جمعیت حاضر و ناظر بودم. و بعدها معروف شد كه در تیراندازی‏های پلیس، برخی از طلاب كشته شده‏اند. این جریان اوج گرفت و عدّه‏ای از علمای دربار، به قم آمدند و به آیة‏اللّه‏ بروجردی تأكید داشتند كه شما، دولت مصدق را به سبب این بی‏احترامی به شما و حوزه علمیه قم، محكوم كنید.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، با كیاستی كه داشت، متوجّه شده بود، در این قضیه دست دربار، برای تضعیف دولت مصدق، در كار است؛ از این روی، به پیشنهاد علمای درباری توجّه نكرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آقایان درباری گفت: «من كاری ندارم».

من خودم، عدّه زیادی از گویندگان دربار را دیدم كه در اجتماعات عظیم آن روزها در قم، كه در صحن مطهّر برپا می‏شد، علیه مصدق و آیة‏اللّه‏ كاشانی سخنرانی می‏كردند. آیة‏اللّه‏ بروجردی وقتی كه دید جوسازی‏ها علیه دولت به اوج خود رسیده است و درباریان می‏خواهند از این قضیه سوء استفاده كنند، در ضمن درس، سخنانی به این مضمون گفت:

رئیس دولت، با این كه گرفتاری‏های زیادی داشت، شخصاً با من، تلفنی تماس گرفت. ایشان، تمام تقاضاهای مرا انجام داده است. من از ایشان هیچ شكایتی ندارم. رئیس دولت، برای مملكت خدمت می‏كند. طلاب، پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نكنند.

ایشان، با این حمایتی كه از دكتر مصدق، به عمل آورد، آشوب را فرونشاند و نگذاشت از حوزه علمیه و وجود ایشان، در راه عزل دكتر مصدق، بهره برداری شود. این، خدمت بزرگی بود كه آیة‏اللّه‏ بروجردی به نهضت ملی نفت كرد.

فداییان اسلام

دستگاه اداری حوزه علمیه قم، كه اصحاب آیة‏اللّه‏ بروجردی بودند، از حركت فداییان اسلام، ناراضی بودند. البته این گروه، با هر حركت انقلابی و اصلاحی مخالفت می‏كردند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، روی خوشی به این حركت، نشان نمی داد. در آغاز، سعی می‏كرد كه آنان را با موعظه از این كار باز دارد. مكرّر، در ضمن درس، می‏گفت:

اینان [فداییان اسلام] طلاب و سادات جوانی هستند، ناراحت و عصبانی. باید موعظه بشوند. من از آنان می‏خواهم كه این كارها را دنبال نكنند. ما تحولات زیادی در عمرمان دیده‏ایم: جریان مشروطیت و… دیدیم كه كارها چگونه شروع و به كجا ختم شد.

این گونه سخنان، هر از چند گاه، در ضمن درس، از ایشان شنیده می‏شد.

در آن زمان، یكی از روزنامه‏ها نوشته بود كه:

شهبانو، بناست كه مقداری پول برای آیة‏اللّه‏ بروجری، بفرستد، تا ایشان، بین طلاب توزیع كند! بعد از این قضیه، من و برادرم و یكی از شخصیت‏های مشهد، برای كاری خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی رفتیم. ایشان به شدّت از این قضیه، كه در روزنامه درج شده بود، ناراحت بود. در همین حین، آن آقایی كه از مشهد آمده بود، از ایشان درخواست كرد: حكم و امضایی برای تولیت به او بدهد.

حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، گفت:

در این مملكت، كفر حكومت می‏كند، نه اسلام. همگی خائنند.

بالأخره، آن بزرگوار، به وظیفه‏اش تا آن‏جا كه تشخیص می‏داد، عمل می‏كرد.1

رابطه با امام خمینی

فردی از آیة‏اللّه‏ بروجردی، اجازه در امور حسبیه خواسته بود. ایشان فرموده بودند:

اگر حاج آقا روح اللّه [امام خمینی] شما را معرّفی كند، اجازه می‏دهم.

این شخص هم بلافاصله، خدمت امام می‏رود و می‏گوید: آیة‏اللّه‏ بروجردی شما را كار دارند. وقتی امام را خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏آورد، آقا ناراحت شده و می‏فرمایند: من كی گفتم كه همین الآن بروید و مزاحم ایشان بشوید.

ولایت فقیه

به نظر من، اصل این سؤال درست نیست؛ زیرا مذهب شیعه برپایه ولایت فقیه استوار است. امتیاز مذهب شیعه از دیگر مذاهب در همین امر است. تمام شكایت‏های ائمّه علیهم‏السلام از دست حكّام جور در این بود كه آنان، حق اعمال این ولایت را از ائمّه علیهم‏السلام غصب نموده بودند. بله، آن چه بین فقهای شیعه مورد بحث است، تعمیم و تخصیص دایره این ولایت، برای فقیه جامع الشرایط است كه آیا تمام شئونات ائمّه علیهم‏السلام برای فقیه هست یا نه. چون فقهای شیعه به سبب نداشتن كمك مردمی و وجود سلطه مخالفان، در طول تاریخ، نتوانستند، عملاً، وارد صحنه اجتماع شوند و اعمال ولایت كنند. برخی سطحی‏نگران و خدای نكرده بداندیشان، خیال كرده‏اند، موضوع ولایت فقیه، اختلافی است و حال آن كه چنین نیست. اصل مسئله جزء مذهب است، به طوری كه اگر كسی معتقد نباشند، مذهب تشیع را انكار نموده است و باید با او بحث مذهبی كرد، نه فقهی.

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص204 (به نقل از: واعظ زاده خراسانی).

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، نه تنها به ولایت فقیه معتقد بود كه در طرح مباحث اجتماعی اسلام كه می‏رسید، اعتراض خود را به وضع غیر اسلامی حاكم بر جامعه نشان می‏داد و شایستگی احكام اسلام برای پیاده شدن متذكر می‏شد.

به یاد دارم: ایشان در اواخر عمر شریفشان، كتاب قضا را تدریس می‏فرمودند: روزی در سر درس فرمودند:

من می‏دانم فعلاً قضای اسلامی، در جامعه جاری نمی شود؛ ولی هدفم از طرح مبحث قضا این است كه: بفهمانم موازین قضایی اسلام، به مراتب عالی‏تر و محكم‏تر از قوانین قضایی است كه از اروپا برای ما سوغات آورده‏اند.

خصوصیات اخلاقی و معنوی

سخن گفتن از خصوصیت اخلاقی شخصیت بزرگی مانند آیة‏اللّه‏ بروجردی برای فردی مانند من، بسیار دشوار است؛ ولی به چند نمونه، كه از گفتار و رفتار ایشان استفاده كرده‏ام، اشاره می‏كنم:

بی اعتنایی به مقام‏های دنیوی: روزی حقیر، با یكی از رفقا، اوّل صبح (كه طبق قرار، باید صبح، اوّل وقت به محضر آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏رفتیم، تا در رابطه با كتابی كه به دستور ایشان، عدّه‏ای مسئول آن بودند، مطالبی را املا كنند و ما یادداشت كنیم.) در خدمت آقا بودیم كه مرحوم حاج احمد خادم آمد و عرضه داشت: شخصی از كرمانشاه آمده و تقاضای ملاقات دارد. ایشان، در ابتدا، امتناع كردند. ما از محضر ایشان، تقاضا كردیم؛ لذا به آن شخص، اجازه ملاقات دادند. او، به محض ورود، خود را معرّفی كرد تا رسانید به این كه از مرتبطین با شاه است. آیة‏اللّه‏ بروجردی، با ناراحتی فرمودند:

به من چه كه تو با شاه رفیقی. مقصودت چیست؟

گفت: آقا من با پاپ ارتباط دارم، می‏توانم او را به ملاقات شما بیاورم. ایشان فرمودند:

من، به چنین ملاقاتی كه رضای خدا و سود اسلام در آن نیست، مایل نیستم.

بعد به آن كرمانشاهی فرمودند:

من آن وقت كه اصفهان بودم، تعدادی از شاگردانم در آذربایجان بودند. بعدها دیدم این آقایان، از آذربایجان برایم نامه‏ای نوشته‏اند كه: چون شما را اعلم می‏دانیم، بر خود لازم دیده‏ایم مردم را به شما ارجاع دهیم. (در حالی كه آیة‏اللّه‏ اصفهانی در قید حیات بودند) رساله‏های عملیه خودتان را به این ناحیه بفرستید. من در جواب نوشتم:

كار شما درست نیست. من نه رساله می‏فرستم و نه به چنین كاری رضایت دارم؛ زیرا مردم، هم اكنون، مرجع تقلید دارند و تقلیدشان هم، بر طبق موازین شرعی، محكوم به صحت است. چه وجهی دارد كه شما مردم را به دیگری ارجاع دهید.

ایشان، با نقل این داستان، می‏خواستند بی‏اعتنایی خود را به شهرت‏طلبی و مقام‏خواهی، به آن فرد كرمانشاهی بفهمانند كه می‏پنداشت: ایشان از ترتیب ملاقات با پاپ، چون باعث جلب توجّه مردم به ایشان است، استقبال خواهند نمود.

اكرام عالمان: پس از رحلت آیة‏اللّه‏ اصفهانی و استقرار مرجعیت در آیة‏اللّه‏ بروجردی، ایشان دستور دادند: طلاب حوزه نجف هم، مانند طلاب قم، باید امتحان بدهند تا شهریه آیة‏اللّه‏ اصفهانی، مانند گذشته ادامه یابد. یكی از بزرگان نجف امتحان را تحریم كرد. مرحوم ربّانی شیرازی گفتند: وقتی این خبر به حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی رسید، ایشان فرمودند: آن آقا درست گفته است. شهریه را بدون امتحان بدهید.

عشق به ارتباط با خدا: آیة‏اللّه‏ بروجردی، كراراً سر درس می‏فرمودند: من در بروجرد كه بودم، با خدای خودم رابطه داشتم؛ امّا این جا كه آمده‏ام، همه‏اش با مردم است.

روزی در اثنای درس، با حال گریه فرمودند:

هر كس درس می‏خواند كه [مقام او] مثل من شود، سفیه است؛ سفیه است!1

شیوه تدریس

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی از روزهای اوّل، به دو چیز اصرار داشتند:

1. اصرار داشتند شیوه تدریس مرحوم آخوند خراسانی صاحب كفایه، را پیاده كنند.

شیوه تدریس محقق خراسانی این بود كه: برخی از شاگردان زبده، درس‏ها را تقریر می‏كردند و حوزه‏های كوچك‏تری تشكیل می‏دادند تا درس برای بقیه شاگردان، كه ضعیف‏ترند، با طرح اشكال و پاسخ آن، پخته شود؛ ولی این شیوه در قم عملی نشد.

2. بسیار پافشاری می‏كردند كه شاگردان، درس را بنویسند. گاه فواید آن را برمی شمردند؛ می‏گفتند:

سعی كنید درس‏ها را بنویسید و نظریه و اشكال‏های خود را در حاشیه آن بیاورید.

در جوانی، فكر انسان بازتر و موشكاف‏تر است. انسان در جوانی، افكاری به ذهنش می‏آید

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص188 (به نقل از: شیخ علی پناه اشتهاردی).

كه در سنّ پیری از آن بهره می‏برد.

در فایده نوشتن درس می‏گفتند:

در اصفهان كه بودم در 25 سالگی، اساتید، تقلید را بر من حرام می‏دانستند. من برای آزمایش قدرت اجتهاد خود، خارج قوانین و خارج ریاض شروع كردم، نظریات خود را در حاشیه یادداشت می‏كردم. اكنون، با گذشت زمان، آن نوشته‏ها مورد استفاده‏ام می‏باشد.

با پافشاری ایشان، نوشتن درس، كه تا آن زمان در حوزه، نه تنها مرسوم نبود كه برخی آن را عامل بی سوادی می‏دانستند، در حوزه مرسوم شد. از بركت همین روش، من نهایة الاصول و البدر الزاهر را نوشتم.

درس آیة‏اللّه‏ العظمی آقای بروجردی، چند خصیصه برازنده داشت:

1. آیة‏اللّه‏ بروجردی، بسیار خوش‏بیان بود، مطالب را با زبانی ساده می‏گفت، با عبارات مغلق و قلنبه‏گویی مخالف بود. چنان‏چه كسی با عبارات پیچیده و در قالب اصطلاحات اشكال می‏كرد، می‏فرمودند: می‏خواهید مرا گیج كنید.

من یك مرتبه اشكال كردم و گفتم:

این مطلب، با نتیجة التقیید درست می‏شود.

ایشان فرمودند: نتیجة التقیید چیست؟ می‏خواهید مرا گیج كنید.

2. در هر بخشی از حشو و زواید، پرهیز می‏كرد. روی محور اساسی و نكته اصلی درس، كه نقش مؤثری در فهم مطلب داشت، تكیه می‏كردند و آن را دقیقاً توضیح می‏دادند.

مطلب اصلی را از زوایای گوناگون و با بیان‏ها و تمثیل‏های مختلف شرح می‏دادند.1

تشویق امام رحمه‏الله به حضور در درس آیة‏اللّه‏ بروجردی

با مرحوم آیة‏اللّه‏ حاج شیخ مرتضی حائری، جلسات اخلاق و مباحثات دیگر داشتیم. یك روز ایشان، با حالتی شگفت‏زده، به من گفتند: آقای حاج آقا روح‏اللّه‏ [امام خمینی [مطلبی عجیب نوشته‏اند:

حاج آقا حسین بروجردی به قم آمده است. مجلس درس و محفل ایشان، مجالس و محافل عالمان و بزرگان صدر اسلام، از قبیل شیخ مفید و شیخ طوسی را زنده می‏كند. هر چه

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص247 (به نقل از: حسینعلی منتظری).

سریع‏تر به قم بیایید.

حاج شیخ مرتضی به قم مراجعت كردند. من هم اثاثیه را جمع كردم و به قم آمدم.

شیوه تدریس و استنباط

تا پیش از آیة‏اللّه‏ بروجردی رحمه‏الله آن‏چه در درس آقایان معمول بود، مراجعه به كتاب‏های فقهی متأخرین، چون: جواهر، حدائق و… و در زمینه حدیث، به وسائل‏الشیعه اكتفا می‏كردند؛ ولی آن مرحوم هر فرعی را به مبدأ پیدایش آن، بر می‏گرداندند. ابتدا كتاب‏ها و اقوال علمای سلف، چون: ابن‏جنید، ابن‏ابی‏عقیل، شیخ مفید، شیخ طوسی، و… را مطالعه می‏كردند. اگر درباره فرع، در آن كتاب‏ها نظریه‏ای آمده بود، نقل و بررسی می‏كردند، و به فتاوای عامّه و اهل تسنّن در زمان صدور حدیث عنایت خاصّی داشتند. سپس به كتاب‏ها و انظار متأخرین، به گونه‏ای كوتاه، می‏پرداختند. در این زمینه می‏گفتند: كتاب‏ها و نظریات قدما، هم‏چون: «بقچه سربسته‏ای است كه باید گشوده شوند». در زمینه رجال حدیث، با ابتكاری كه خود ایشان در رجال داشتند و به همان منوال طبقات الرجال را نوشتند، به طور دقیق رجال سند احادیث باب را بررسی می‏كردند. در این زمینه، نظریات ابتكاری و مخصوص به خود داشتند.

برنامه درسی برای طلاب

پس از اتمام بنای مدرسه [خان] خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی عرض كردم: چند نفری را برای برنامه‏ریزی و همكاری با من تعیین كنید.

ایشان، آقای بدلا، آقای شیخ عبدالحسین دشتی و دو نفر دیگر را تعیین كردند.

ما برنامه‏ای برای طلبه‏های مدرسه تنظیم و شرایطی مقرّر كردیم. یكی از مواد درسی آن، زبان انگلیسی بود. در این‏باره با آیة‏اللّه‏ بروجردی، مشورت كردیم. ایشان تحسین كردند و فرمودند:

اگر كسی یك زبان بداند، یك آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.

ما رفتیم، استاد زبان انگلیسی را نیز دیدیم، ولی متأسّفانه یكی از افراد، خدمت آیة‏اللّه‏ بروجری رفت و گفت: آقا مردم اگر بفهمند كه با پول آنان زبان خارجی تدریس می‏شود، عقیده‏شان نسبت به شما سست می‏شود!

آقا هم كه معمولاً مراعات جوانب را می‏كردند، قانع شدند و برنامه اجرا نشد.

ساخت مدرسه

ایشان بر آن شدند كه یك مدرسه مستقل و كاملی تأسیس كنند. من با حاجی احمد، جاهای زیادی را برای این منظور دیدیم. همین مكان مدرسه آیة‏اللّه‏ گلپایگانی، كه هزار و ششصد متر بود، تولیت برای مدرسه واگذار كرد. چون مساحت آن كم بود. از آن صرف‏نظر شد. زمین مدرسه آیة‏اللّه‏ نجفی، واقع در سفیدان خیابان آذر، در خدمت ایشان دیدیم و این زمین هم، برای این كه داخل كوچه بود و اشكالات دیگری هم داشت، مورد پسند واقع نشد تا این زمینی كه به مساحت شش‏هزار متر، در مكان بسیار مناسبی شناسایی شد. صاحب ملك، از این امر خیلی استقبال كرد… [امّا] موانعی ایجاد شد كه این مهم انجام نگرفت.

دقت و تیزبینی

اگر درون گنبد مسجد اعظم را بنگرید، كاشی‏كاری‏های داخل گنبد را ناقص می‏بینید. كاشی‏ها تا پایین نیامده است. این داستانی دارد بدین قرار:

روزی لُرزاده، معمار مسجد اعظم، به من گفت: حضرت آیة‏اللّه‏ از ادامه كاشی‏كاری جلوگیری كرده‏اند. شما ایشان را راضی كنید تا كاشی‏كاری‏ها را تمام كنیم. حیف است. گنبد ناقص می‏ماند. روزی من و حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، زیر همان گنبد نشسته بودیم. من از فرصت استفاده كرده گفتم:

آقا اجازه بدهید كاشی‏ها را تا پایین بیاورند. این جوری، ناقص می‏ماند. آن مرحوم گفت:

این كاشی‏ها خیلی زیبا و قشنگ است. نمازگزار را به خود متوجّه می‏كند و از حضور در نماز بازمی دارد.

من در جواب عرض كردم: آقا! اوّلاً حرم مطهّر حضرت رضا علیه‏السلام ، هم دارای نقش و نگار است. علاوه بر این، چه فرقی بین این است كه این كاشی‏ها شاغل نمازگزار باشد یا فرش خوش‏بافت و گران‏بها؟ پس فرش خوب هم نباید در مسجد انداخته شود كه شاغل نمازگزار است. دیگر آن كه: كسی كه بخواهد نماز بخواند، با این چیزها حواسش پرت نمی‏شود.

آقا لبخندی زدند و سكوت كردند.

بعدها متوجّه جواب خودم شدم كه تكلیف ما با نمازگزار دوتاست. نمازگزار، نباید بگذارد حواسش پرت شود و توجّه در نماز را مراعات كند. ما هم نباید زمینه اشتغال و حواس‏پرتی نمازگزار را فراهم كنیم.1

تبحّر در تاریخ

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی در عین مهارت در رجال در تاریخ اسلام نیز، دست توانایی داشت. یك دوره تاریخ اسلام را مطالعه كرده بود و خلاصه‏هایی را در حفظ داشت. وقتی درباره نماز در اماكن چهارگانه (مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجدكوفه و حائرشریف) بحث می‏كرد، درباره حد حائر و سرگذشت غم‏انگیز این مرقد شریف، در دوران خلفای عباسی، به صورت مشروح، سخن می‏گفت. او، نه تنها در تاریخ عمومی اسلامی، آگاهی كافی داشت، بلكه بر تاریخ علم كلام، تاریخ حدیث و تاریخ فقه نیز كاملاً، مسلّط بود. هرگاه سخن از این مقوله‏ها پیش می‏آمد، به صورت روشن، بیان می‏كرد. اطلاعات مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، در میان فقهای بزرگ، پس از مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی، كم نظیر بود. حتی مرحوم امام راحل، روزی بر این نكته تصریح كرد. در علم اصول، كه گاهی سخن به مناسبتی به مسائل عقلی كشیده می‏شد، به صورت استادانه در آن باره سخن می‏گفت.

به خاطر دارم به هنگام بحث كردن از امكان تعبّد به ظن، درباره اقسام امكان، از قبیل امكان ماهوی، امكان استعدادی و غیره، به تفصیل، سخن گفت و ابیاتی از منظومه را، با آن لهجه شیرین خود، از حفظ خواند.

از نظر تسلّط بر قواعد عربی و اشتقاق كلمات، فرد توانایی بود. پیوسته خواهان آن بود كه صحیح بخواند و صحیح بنویسد و اگر هم روزی كسی او را متوجّه لغزش و اشتباهی در تلفظ می‏كرد، فوق العاده خوش‏حال می‏شد و از او تقدیر می‏نمود.

از باب نمونه در بحث اوقات صلات مغرب، فقها می‏گویند: باید حمره مشرقیه از قمة‏الرأس بگذرد. ایشان این لفظ را به ضمّ قاف خواند و فردای آن روز، به تصحیح آن پرداخت و فرمود: برخی از فضلا تذكر داده‏اند كه به كسر قاف است.

در بحث قبله، مطرح شد كه ستاره جُدَی در برخی از سرزمین‏ها، نشانه قبله به شمار می‏رود. ایشان نام این ستاره را به ضمّ جیم (جُدی) تلفظ كرد.

مرحوم شیخ علی اكبر ادیب اهری، یادآور شد تلفظ صحیح آن به فتح جیم است: (جَدی) ایشان فوق‏العاده از او تشكر كرد.

دو نامه عربی از مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی در مجلّه رسالة الاسلام دارالتقریب قاهره منتشر

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص161 (به نقل از مجتبی عراقی).

شده است. هر دو، حاكی از تسلّط او بر انشای صحیح عربی، آن هم، تا حدّی، به صورت امروزی آن است. حتی مقدّمه ناتمامی كه بر جامع احادیث الشیعه نوشته‏اند، خود بیانگر همین معناست.

دوری از تظاهر

از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود كه: تظاهر به تقدس نمی‏كرد. یك بار ندیدم ایشان در جلسه‏ای بنشیند و تسبیح در دست بگیرد و ذكر بگوید.

حضرت امام رحمه‏الله هم، چنین بود؛ تظاهر نداشت.

البته مقصود این نیست كه: هر كس تسبیح در دست می‏گیرد و ذكر می‏گوید، تظاهر به مقدسی می‏كند؛ زیرا ممكن است، خالصانه باشد.

اخلاق اجتماعی

در رعایت ادب، ایشان فوق‏العاده بود، من این را با یك واسطه از حضرت امام رحمه‏الله نقل می‏كنم كه فرمود:

آقای بروجردی به منزل ما تشریف آورده بودند، خدمت ایشان پرتقال آوردیم. ایشان پرتقال را خوردند و هسته‏های آن را در دست خود نگه داشتند و كنار بشقاب نگذاشتند كه مبادا كسی ببیند و بدش بیاید.1

ادب آیة‏اللّه‏ بروجردی

در این چند سالی كه این جانب در خدمت ایشان بودم، هرگز وی را بدون عمامه یا قبا ندیدم. همیشه، به‏صورت دو زانو می‏نشست. هیچ‏گاه آن مرحوم را در حال نشستن، غیر از این حالت ندیده‏ام.

ایشان از درد پا، بسیار ناراحت بود. آقایان، پیشنهاد كردند هنگام درس، كه روی منبر قرار دارند، دو زانو ننشینند و پاها را روی پلّه پایین‏تر منبر قرار بدهند.

ایشان، با تعجّب فرمود: چطور ممكن است این كار را انجام بدهم. آقایان نشسته‏اند. آقایان تشریف دارند. روی همین حساب، در منزل كرسی كوچكی گذاشته بودند كه ایشان در حضور

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص174 (به نقل از: جعفر سبحانی).

مراجعین، بتواند، پاهایش را دراز كند!

احترام به كتب علمی و دینی

آن بزرگوار، به كتب دینی و علمی، احترام بسیار قائل بود. می‏فرمود: در تمام عمرم، در اتاقی كه كتب حدیث باشد، حتی دارای یك حدیث باشد، نخوابیده‏ام.

بلندنظری

حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، بسیار بلندنظر بود. یك وقتی قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان، مركزی برای نشر تعالیم اسلام، ساخته شود. آقایی را فرستاد كه در آن‏جا زمینی تهیه كند. این فرد، رفت و زمینی خریداری كرد. برخی به آیة‏اللّه‏ بروجردی، اطلاع داده بودند كه: این زمین خریداری شده، در موقعیت خوبی قرار ندارد، پایین شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامی كه شخص مأمور خرید زمین برگشت و گزارشی از عملكردش ارائه داد، آیة‏اللّه‏ بروجردی به ایشان فرمود: شنیده‏ام زمین خریداری شده در موقعیت مناسبی قرار ندارد. و این برای جامعه‏ای كه ارزش را در زیبایی‏های ظاهری می‏بیند، صلاح نیست كه ما در چشم آنان، حقیر جلوه كنیم. مذاهب دیگری در آن جا وجود دارد كه مراكز مذهبی‏شان، از ساختمان‏های مجلّل و زیبا برخودار است، از ماشین‏های خوب و زیبا استفاده می‏كنند؛ از این روی، برای ما صلاح نیست كه پایین‏تر از آن‏ها جلوه كنیم.

آن شخص (شاید به طعنه!) گفت: آقا! یعنی می‏فرمایید در بالای شهر هامبورگ و در كنار دریا زمین تهیه كنیم؟ آن‏جا خیلی گران است.

ایشان فرمودند: بله. در جای مناسب تهیه كنید، من هزینه‏اش را تأمین می‏كنم. شما، تصور می‏كنید برای من زمین می‏خرید! خیر. این مكان، به نام امام زمان علیه‏السلام است و باید در جای آبرومندی باشد كه باعث تحقیر مسلمانان نگردد.

تقدیر از خدمت دیگران

آیة‏اللّه‏ بروجردی، بسیار قدرشناس و مشوّق بود. در یكی از روزها كه پاك‏نویس و تنظیم مطالب را خدمتشان ارائه كردم، وقتی نوشته‏ها را دید، بسیار خوش‏حال شد و بنده را دعا كرد و افزود: شما هم در ثواب این نوشته‏ها شریك هستید. پس برای تشویق بنده و قدردانی از زحمات، دستور داد قبای بَرَك، كه مال خودشان بود،به من بدهند. خادم مقداری دیر كرد. آقا صدا زد: مگر نگفتم قبا را بیاورید؟ قبا را آوردند و تحویلِ من دادند. پسر بزرگ ایشان، به من گفت: فردا كه آمدید، این قبا را بپوشید كه آقا قبا را بر تن شما ببیند، خوش‏حال می‏شود. فردای آن روز، قبا را پوشیدم. هنگامی كه وارد اتاق شدم، آیة‏اللّه‏ بروجردی، قبا را بر تن من دیدند، لبخند زدند!

شهامت در برابر دستگاه

زمانی آقای خزعلی در رفسنجان روی منبر گفت:

سلطنت، در برابر قدرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، مانند انگشتر، در دست ایشان است ؛ از این روی هرگاه اراده كند آن را از انگشت خود درمی‏آورد و دور می‏اندازد!

این منبر باعث شد كه آقای خزعلی را دستگیر كنند.

خبر به آیة‏اللّه‏ بروجردی، رسید. ایشان برخی از سران دولت را احضار كرد و نسبت به دستگیری خزعلی اعتراض كرد.

این اعتراض، باعث شد كه فردای آن روز، ایشان آزاد شد. آمد به قم و خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی رسید.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، جریان را پرسیده بود. در همان جلسه معلوم شد كه آقای خزعلی را بعد از اوّلین منبر، دستگیر كرده‏اند، در حالی كه ایشان سه روز منبر، وعده داشته است؛ از این روی، آیة‏اللّه‏ بروجردی، به ایشان فرمود:

به رفسنجان برگردید و به وعده خود عمل كنید و دو روز دیگر را هم منبر بروید!1

احترام به حقوق دیگران

آیة‏اللّه‏ بروجردی با كمال دقت، مواظب بود كاری كه حقی از حقوق دیگران را پایمال كند، از او سرنزد؛ به عنوان نمونه، آن مرد بزرگ گاه در لابه لای بحث‏هایی كه در درس می‏فرمود، در برابر اشكالات بی‏جا كمی عصبانی می‏شد (البته نه آن‏چنان عصبانیتی كه او را در خلاف رضای خدا وارد كند) ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می‏شدند، دنبال طرف می‏فرستادند و از او عذرخواهی می‏كردند. گاهی برای جلب محبت او كمك‏های مالی نیز می‏كردند.

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص242 (به نقل از: میرزا حسین نوری).

خلاصه، تا رضایت او را كاملاً جلب نمی‏كردند، آرام نمی‏گرفتند؛ از این جهت، در میان دوستان این مزاح معروف شده بود كه :

عصبانیت آیة‏اللّه‏ بروجردی مایه بركت است.

برای اوّلین بار، در نوجوانی كتابی نوشته بودم به نام جلوه حق. این كتاب، درباره اشتباهات متصوّفه و طرف‏داران عرفان التقاطی بود. كتاب را خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی فرستادم. یك روز، ایشان دنبال من فرستادند، خدمتشان رفتم.

فرمودند:

فلانی! كتاب تو را از اوّل تا به آخر مطالعه كردم!

به دنبال آن، جمله تشویق‏آمیزی فرمودند كه از ذكر آن صرف‏نظر می‏كنم؛ ولی بیش از آن‏چه آن سخن تشویق‏آمیز در من اثر گذاشت، جمله «تمام كتاب را از اوّل تا به آخر مطالعه كردم» اعجاب مرا برانگیخت كه یك مرد بزرگ، در آن سنّ و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد كتابی كه اوّلین قلم یك طلبه نوجوان است، از آغاز تا پـایـان مطالعه كند؟

سعه صدر

امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در آن گفتار معروفش ابزار ریاست و مدیریت را سعه صدر و دوری از تنگ‏نظری می‏شمرد:

آلة الریاسة سعة الصدر.

حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی سعه صدر فوق‏العاده‏ای داشت، مخصوصاً این ویژگی در مسائل علمی، كه جایگاه حسّاس این مطلب است، بروز بیش‏تر داشت.

هنگامی كه مسئله‏ای را عنوان می‏نمود، با كمال بی‏طرفی، اقوال و نظریات علمای بزرگ را با متانت و با استدلال كامل، بدون تعصّب، تشریح می‏كرد. برخی از افراد نظریات مخالفان را به گونه‏ای ضعیف نقل می‏كنند كه جواب آن در آن نهفته باشد، ولی ایشان چنین نبود؛ بلكه در تأیید نظریات دیگران آن‏چنان جدّی استدلال می‏كرد كه شاگردان، قبل از پایان بحث، نمی‏توانستند بفهمند كه ایشان با كدام نظر موافق است.

از این بالاتر، گاه در پاره‏ای از مباحث، بعد از شرح اقوال مختلف: بدون بیان نظر خود، از آن مسئله می‏گذشتند، گویا می‏خواستند با این برنامه، شاگردان خود را در یك جو كاملاً آزاد فكری و علمی قرار بدهند، تا بتوانند نبوغ و ابتكار خود را به خرج دهند و پرورش علمی پیدا كنند.فراموش نمی‏كنم: گاه كه برای اثبات نظریه خود استدلال می‏كردند و برخی از شاگردان ایراد می‏گرفتند، می‏فرمودند:

من دلیل خودم را می‏گویم، قصد تحمیل آن را به دیگری ندارم. هدف من بیان دلیل است، نه تحمیل عقیده.

سخاوت كم نظیر

روزی در بیرون منزل خودشان در قم ـ كه مركز ارباب رجوع بود ـ نشسته بودند كه شخصی مقداری سهم امام علیه‏السلام به ایشان داد. در همین موقع كه پول در برابر ایشان بود، بادی وزید و اسكناس‏ها را به اطراف پخش كرد، طلابی كه در آن‏جا بودند، پول را جمع كردند كه به ایشان بدهند، ایشان قبول نكردند و فرمودند: پس نمی‏گیرم. به اهلش رسیده [است].

طرف‏داری شدید از نظم و انضباط

امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در واپسین لحظات زندگی پرافتخارش، تمام فرزندان و دوستان خود را به آن دعوت فرمود:

أُوصیكم بتقوی اللّه‏ و نظم أمركم.

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، معتقد بودند: حوزه علمیه باید از هر نظر منظم باشد؛ لذا برای اوّلین بار جمعی از علما را به عنوان هیئت حاكمه تعیین كردند. تا اگر بی‏نظمی و خلاف اخلاقی از طلبه‏ای مشاهده شود، به سراغ او بفرستند، نخست او را با نصیحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تأثیر، شدّت عمل به خرج دهند، حتی در صورت لزوم او را از قم اخراج كنند، تا گرد و غبار بی‏نظمی و بداخلاقی او بر دامان حوزه علمیه ننشیند.

در ابتدای سال تحصیلی، گاه اتفاق می‏افتاد كه ایشان به سبب كسالت، نمی توانستند درس را شروع كنند، ولی برای این كه درس‏های حوزه نظم خود را پیدا كند، به ناچار، چند روز اوّل را به هر زحمت و مشقّتی بود، درس می‏گفتند، تا چرخ‏های حوزه علمیه به گردش درآید و بعد به بستر می‏رفتند تا كسالتشان برطرف گردد!

در زندگی داخلی و وضع خانه و بیرونی و لباس و ظاهر خود نیز، بسیار منظم و مرتب بودند.

حفظ كیان روحانیت قرآن مجید، عزت را مخصوص خدا و پیامبر و مؤمنان می‏شمرد:

وَللّهِ العزةُ و لرسوله و للمؤمنین.

مؤمنان حق ندارند این عزت الهی را با هیچ چیز مبادله كنند.

او معتقد بود: باید روحانی عزیز باشد، هرگز تن به ذلّت ندهد و در برابر ارباب زر و زور، سر تعظیم فرود نیاورد. اگر كسی خدمت ایشان می‏رسید و سهم امام هنگفتی هم می‏آورد، ولی شائبه تحقیر در آن بود، آن پول را نمی‏پذیرفتند. حتی نسبت به رجال و شخصیت‏های مملكتی، معتقد بودند: وقتی به حضور مرجع اسلام می‏آیند، باید كمال ادب را داشته باشند؛ از این روی، هنگامی كه یكی از رجال معروف آن زمان، به خدمت ایشان آمده بود و روی سكّویی، كه كمی از سطح مجلس بلندتر بود، نشست، آیة‏اللّه‏ بروجردی، وقتی این بی ادبی را از او دید، با ناراحتی فرموده بود: بنشین پایین.

علاقه به نظافت و پاكیزگی

آیة‏اللّه‏ بروجردی، به نظافت و پاكیزگی اهمیت خاصّی می‏داد، حتی در موقعی كه روزهای آخر عمرش را در بستر بیماری می‏گذراند و پروفسور «موریس» متخصّص قلب، از پاریس برای معالجه ایشان به قم دعوت شده بود، وقتی آمد خدمت ایشان، چنان تحت تأثیر جذبه ظاهری و معنوی آن مرد بزرگ قرار گرفت كه گفته بود:

هیچ مقام روحانی تاكنون مرا این اندازه تحت تأثیر قرار نداده است.

بعضی از اصحاب ایشان نقل می‏كردند: قبل از این كه پروفسور موریس به خدمت ایشان بیاید، با این كه به شدّت از ناراحتی قلب رنج می‏بردند، فرمودند:

شانه‏ای بیاورید تا من محاسن خودم را مرتّب كنم؛ زیرا پیشوای مسلمین نباید نامنظم باشد.1

روش تدریس

ایشان، در تدریس، توجّه خاصی به اقوال سابقین داشتند. بر اثر احاطه خوبی كه به رجال داشتند، به اسانید روایات و گاه شرح حال افراد راوی، در ضمن درس، می‏پرداختند.

در فقه، مبانی محكم و دقیقی داشتند.

معتقد بودند: چون قدمای از علما، طبق روایات فتوا می‏دادند و معمولاً عبارت‏ها همان

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص261 (به نقل از: ناصر مكارم شیرازی).

عبارت‏های روایات است، لذا اگر در مسئله‏ای شهرت قدما وجود داشت، به آن ارزش می‏دادند و می‏فرمودند:

ممكن است روایتی در اختیار قدما بوده كه بر طبق آن، فتوا داده‏اند و اكنون آن روایت در دست‏رس ما نیست.

بر همین اساس، برخی از كتب احیا شد، به طبع رسید یا تجدید چاپ شد؛ مانند: خلاف شیخ طوسی، مفتاح الكرامه، جامع الرواة اردبیلی و… .

علاوه بر این، ایشان در بروجرد كه بودند، به ابتكار خودشان، تمامی رجال روایت كننده موجود در كتب اربعه را جمع كردند، آن‏گاه به دوازده طبقه، آنان را طبقه‏بندی كرد. در این طبقه‏بندی، شیوخ و شاگرد هر طبقه را مشخّص كردند این كار بسیار مهمی بود. بعد كه ایشان به قم آمدند، توسط عدّه‏ای از فضلا، كه حقیر نیز از آن جمله بودم، به تكمیل این كار و آماده كردن آن برای چاپ پرداختند. البته در زمان خود ایشان، این توفیق حاصل نشد و هم اكنون، آستانه مقدسه امام رضا علیه‏السلام به آن اقدام نموده است.

یكی دیگر از خدمات علمی و فرهنگی ایشان به حوزه علمیه قم، این بود كه: دستور دادند عدّه‏ای از فضلا، زیر نظر خود ایشان تمامی احادیث را از كتب اربعه و غیر كتب اربعه جمع آوری نمایند. این كار انجام شد و تاكنون پانزده جلد آن، به نام جامع احادیث شیعه، از طبع خارج شده است.

مجموعه این فعّالیت‏ها، در ایجاد تحول و ترقّی حوزه، بسیار مؤثر بود.

از طرفی دیگر، ایشان به حوزه‏های دیگر شهرستان‏ها هم، توجّه داشتند. سعی داشتند كه آن حوزه‏ها هم فعّال باشند. برای این جهت، اقداماتی كردند؛ از جمله: تأسیس حوزه علمیه در باختران و فرستادن بزرگانی از علمای اصفهان به آن شهر.

از جمله اقدامات مهم ایشان، ابتكار برگزاری امتحان در حوزه علمیه قم بود. با گذاشتن برنامه امتحانی، اوّلاً، طلابی كه به حوزه قم می‏آمدند، از معلومات بالایی برخودار بودند و ثانیاً، طلبه‏ها تا سطح معینی باید در حوزه‏های شهرستان‏ها می‏ماندند و این باعث می‏شد كه حوزه‏های شهرستان‏ها هم فعّال باشد.1

شیوه تدریس

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص81 ـ 82 (به نقل از: سید جعفر احمدی).

درس ایشان، به خاطر سبك خاصّی كه در استنباط داشتند و تا آن وقت سابقه نداشت، جاذبه پیدا كرده بود و روز به روز جمعیت آن بیش‏تر می‏شد، به گونه‏ای كه ناگزیر شدند درس و نماز را در صحن حضرت معصومه علیها‏السلام قرار بدهند.

شیوه درس ایشان، كم‏كم در مشهد و نجف كه دو مركز علمی بزرگ بودند، شهرت پیدا كرد. عدّه‏ای از علما، كه از نجف، برای دیدار، به ایران می‏آمدند، به همین سبب، در قم ماندگار می‏شدند. همان زمان در نجف مشهور شده بود كه درس مجتهدساز، درس آیة‏اللّه‏ بروجردی است. این نماز و این درس باشكوه و پراستقبال، وعده موقتی بودن اقامت ایشان را در قم، به فراموشی سپرد. به یاد دارم: عدّه‏ای از سادات و بزرگان بروجرد، آمده بودند كه آقای بروجردی را ببرند. آیة‏اللّه‏ خوانساری به آنان فرمود: شما به وجدانتان رجوع كنید آیا سزاوار است ایشان این نماز و این درس را بگذارد و به بروجرد، كه شهر كوچكی است و عدّه كمی از ایشان بهره می‏برند، بیایند؟

برای این كه بدانید آیة‏اللّه‏ بروجردی در همان ابتدا، در خارج از قم نیز شهرت فوق‏العاده‏ای پیدا كردند، بد نیست كیفیت مشرّف شدن ایشان را به مشهد بگویم:

تابستان بود، من برای زیارت حضرت رضا علیه‏السلام به مشهد مشرّف شده بودم. روزی به مدرسه دودَرْ رفتم، در این مدرسه اجتماع عظیمی از علمای مشهد تشكیل شده بود كه به دیدار یكی از علمای شهرستان اطراف مشهد آمده بودند.

در همان بین، مرحوم حاج میرزا احمد آقازاده، پسر مرحوم آخوند و از شخصیت‏های با نفوذ مشهد با ناراحتی وارد شد و گفت:

آیا در بین علمای قم یك نفر عاقل وجود ندارد؟ با تعجّب پرسیدند: چرا؟ گفت: آقای بروجردی با عدّه‏ای دیگر از علمای بزرگ قم، راه افتاده‏اند می‏آیند مشهد، بدون این كه قبلاً به ما خبر بدهند، تا این كه جا و مكانی مناسب برای آقایان تهیه كنیم. یكی از آقایان گفت: آقا ایشان با توكل بر خدا حركت كرده است؛ ولی ایشان به شدّت ناراحت بود و دنبال این بود كه جا و مكان خوبی برای ایشان و همراهان تهیه كند. یادم هست: در كم‏ترین وقت، جای بسیار مناسب برای ایشان تهیه شد و استقبال عظیمی هم از آن بزرگوار، به عمل آمد. عدّه زیادی، تا كیلومترها خارج از شهر، به استقبال رفتند.

بعدها آقای آقا میرزا احمد، گفته بود: واقعاً آقا با توكل بر خدا حركت كرده بود!

آیة‏اللّه‏ بروجردی شب مبعث وارد مشهد شدند. روزها مردم دسته‏دسته به دیدن ایشان می‏آمدند. آقای كلباسی، كه از علمای اصفهان بود و در مسجد گوهرشاد، اقامه نماز می‏كرد، جای خود را برای اقامه نماز به آقای بروجردی واگذار كرد. تا مدتی كه آیة‏اللّه‏ بروجردی در مشهد بود، در مسجد گوهرشاد اقامه نماز می‏كردند.

كیفیت ورود ایشان به مشهد و مدت اقامت و نیز سابقه علمی ایشان، موجب شهرت هرچه بیش‏تر آن بزرگوار در خراسان شد.

وضع شهریه در زمان آیة‏اللّه‏ بروجردی

بعد از مرحوم حاج شیخ عبدالكریم، آقایان: خوانساری، حجّت و صدر متصدّی حوزه قم بودند. ابتدا این بزرگان شهریه را روی هم گذاشتند و یك شهریه می‏دادند، ولی بعد به عللی شهریه‏ها جدا شد. یك چند ماهی هم آقای خوانساری شهریه دادند؛ ولی بعد گفتند: من در امور مالی دخالت نمی كنم. از آن به بعد، ایشان نه شهریه دادند و نه وجوهات گرفتند. آقای صدر هم نتوانست شهریه طلاب را ادامه بدهد. تنها آقای حجّت بود كه شهریه مختصری می‏داد.

مرحوم آقای بروجردی، تا مدتی شهریه نمی‏دادند. البته به طور خصوصی، گاهی، به بعضی با واسطه، داده می‏شد و می‏گفتند: این را حاج آقا روح‏اللّه‏ خمینی، از طرف آقای بروجردی داده‏اند. وقتی شروع كردند به شهریه دادن، به اندازه هر سه شهریه آن حضرات، شهریه می‏دادند. از نظر كیفی هم، ایشان امتحان گذاشتند. و شهریه را براساس امتحان و دفتر و دستك می‏دادند.

حمایت از فداییان اسلام

حمایت ایشان از فداییان اسلام را چون خودم در رابطه بوده‏ام، بیش‏تر توضیح می‏دهم: مرحوم سید حسین امامی در مرحله اوّل كه دستگیر و زندانی شد، از نظر دادگاه جرمش سنگین بود.

آیة‏اللّه‏ بروجردی به شدّت از ایشان حمایت كردند. با وسایل مختلف، از جمله، كمك بازاری‏های تهران، بعضی از اداری‏های بانفوذ و حتی دادن پول به افرادی كه در آزادی ایشان می‏توانستند مؤثر باشند. آقای امامی را با سفارش آزاد كردند؛ ولی چون پرونده غیرمختومه بود در مرحله دوم ،دستگیر شدند (مصدق، آن زمان نخست وزیر بود) باز آیة‏اللّه‏ بروجردی كوشش بسیار كردند تا آزاد شوند؛ امّا ناگهان پرونده را به میان آوردند و ایشان را اعدام كردند.

در جریان مرحوم نوّاب، چون می‏بایست حكم دادگاه را شاه امضا می‏كرد و سپس اجرا می‏شد. كسانی كه با شاه رابطه داشتند و آن وقت، برای همین موضوع، به بیت آیة‏اللّه‏ بروجردی احضار می‏شدند قول دادند: از شاه خواهند خواست كه حكم اعدام را امضا نكند و امضا نمی كند.

ما در جریان محاكمات بودیم. در زمان آخرین محاكمه، در بیت آقای بروجردی بودیم كه در آن‏جا، در جریان لحظه به لحظه جلسه قرار می‏گرفتیم تا پاسی از شب، جلسه محاكمه ادامه داشت.

خبر دادند: به خاطر خستگی اكثریت اعضا، ادامه جلسات در روز بعد است. من آمدم منزل، صبح، بین طلوعین، باخبر شدیم كه: آقایان را اعدام كرده‏اند و آن جلسه محاكمه، پس از تنفّس ادامه پیدا كرده و حكم نهایی قتل را داده است و همان شب، موافقت شاه را هم به دست آورده‏اند! در صورتی كه شاه تهران نبوده است به سرعت خود را به شاه می‏رسانند و امضا می‏گیرند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متأثر شدند. به گونه‏ای كه ملاقاتی را كه ما روزانه با ایشان، برای كارمان داشتیم، آن روز تعطیل كردند و فرمودند: از ناراحتی حال هیچ كاری را ندارم.

امّا از نظر مادّی: برخی از طلبه‏های فداییان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه می‏گرفتند؛ ولی برخی دیگر را آیة‏اللّه‏ بروجردی به صورت خصوصی شهریه می‏دادند؛ مانند: خانواده واحدی‏ها كه از جانب آقای بروجردی شهریه‏ای مقرّر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بوده‏ام. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدی‏ها نیز این پول داده می‏شد؛ امّا پس از آمدن سید محمدتقی واحدی به قم، این شهریه به نام ایشان داده می‏شد.

برخی كمك‏های ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیش‏تر از حدّ شهریه بود كه گاهی اوقات، خود من واسطه بودم كه آن را به مرحوم نوّاب تحویل بدهم. می‏آمدم تهران و چون مرحوم نوّاب، مخفی بودند، با زحمت، ایشان را می‏جُستم و پول را تحویل می‏دادم. در یكی از آن موارد، آقای عبدخدایی هم شاهد بود.

البته هم در بین طرف‏داران فداییان اسلام، افراد مشكوكی بودند كه در قضیه تبعید آقای كاشانی، عدّه‏ای از همین طرف‏داران، در منزل آیة‏اللّه‏ بروجردی، متحصّن شدند. در این تحصّن، برای خیلی‏ها روشن شد كه برخی از این به اصطلاح طرف‏داران، مشكوك هستند.

و هم در بین مخالفان فداییان اسلام نیز، افراد مشكوكی بودند كه بعضی از این افراد به بیت آیة‏اللّه‏ بروجردی منتسب بودند.

درگیری‏ها به نظر من، با تحریك همین عناصر مشكوك بود كه طبعاً، افراد ناآگاه را نیز، به میدان می‏آورد.

افراد مخالف نوّاب، سعی می‏كردند كار خودشان را خوب جلوه دهند و برای این منظور، خود را وابسته به بیت آقای بروجردی و طرف‏دار آقا معرّفی می‏كردند. وجود برخی از منتسبین به بیت آیة‏اللّه‏ بروجردی در این برخوردها، امر را برای برخی مشتبه می‏كرد.

مبارزه با شاه

نظر آقای بروجردی این نبود كه شاه نباشد، بلكه ایشان می‏گفتند: شاه باشد، ولی اسلامی باشد. ایشان، مبارزه علنی با شاه نداشتند (البته شاهِ زمانِ آقای بروجردی) ولی این چنین نبود كه در برابر اعمال خلاف شاه و دستگاه حاكمه، بی تفاوت باشند. من چند نمونه را برای شما ذكر می‏كنم:

1. به یاد دارم: روزی نامه‏ای خدمت ایشان دادند. آقا نامه را مطالعه كردند و به شدّت عصبانی شدند. نامه را از آذربایجان برای آقا فرستاده بودند. در آن نامه نوشته شده بود كه:

لشكر آذربایجان می‏خواهد امسال، برای مراسم چهارشنبه سوری، روی دوتا كوه آتشكده درست كند و بعد از برافروختن آتش، نظامیان بیایند و به آتش احترام كنند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، نامه‏ای محرمانه با دست خط خودشان، برای شاه می‏نویسند و عدّه‏ای را روانه تهران می‏كنند كه دسته‏جمعی این نامه را بدهند. ضمناً، قبلاً با نزدیكان شاه تماس گرفته بودند كه از شاه وقت بگیرند و خود آن عدّه نیز، با این جمع در حضور شاه باشند تا شاه این نامه را در حضور این جمع بخواند و اگر توضیح خواست، برایش توضیح بدهند.

محتوای نامه، كه بعداً یكی از همان افراد برایم نقل كرد، چنین بوده است:

ما به شما می‏نویسیم: «خلّداللّه‏ ملكه» امّا «خلداللّه‏ ملكِ» پادشاه اسلامی؛ پادشاه اسلام‏پناه. اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش‏پرستی بگراید، همان مبارزه‏ای كه در صدر اوّل اسلام، با آتش‏پرستان بود، اكنون نیز، شروع خواهد شد.

شاه پس از خواندن نامه، فورا گفته بود: آن مراسم را متوقف كنند.

2. آیة‏اللّه‏ بروجردی، در قضیه‏ای، از شاه سخت ناراحت شده بودند، از این روی، به عنوان اعتراض، موقعی كه قرار بود شاه به قم بیاید، از شهر خارج شدند و به حاجی‏آباد رفتند.

3. شاه برنامه‏ای داشت و می‏خواست اجرا كند. به نام اصلاحات ارضی، كه مورد اعتراض شدید مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی قرار گرفت.

شاه در پاسخ اعتراض آیة‏اللّه‏ بروجردی، نامه‏ای نوشته بود به این مضمون:

اصلاحات ارضی، در ممالك اسلامی هم انجام گرفته است، مانند: تركیه، پاكستان و… مصالح كشور را باید رعایت نمود، نه خواسته‏های عده مال‏پرست را.

جمله مهم این بود كه نوشته بود:

ما دستور دادیم: قانون اصلاحات ارضی، مثل سایر ممالك اسلامی اجرا شود.

آیة‏اللّه‏ بروجردی روششان این بود كه: در مسائل مهم، آقایان درجه اوّل را دعوت می‏كردند. علاوه بر گروه استفتا، با آنان نیز مشورت می‏كردند.

از این روی، برخی از بزرگان حوزه را دعوت كردند كه در جلسه مشورت برای پاسخ این نامه شركت كنند؛ عدّه‏ای از جمله: حضرت امام رحمه‏الله ، و شیخ عبدالنبی اراكی در این جلسه شركت داشتند. نامه شاه را نشان یكایك آقایان دادند.

ضمناً شاه در عنوان نامه‏اش، از آیة‏اللّه‏ بروجردی تعبیر به حجّة‏الاسلام كرده بود. افراد ناراحت شدند كه یك نفر از آقایان شركت كننده گفت: رسم شاه همین است كه برای همه آیات تعبیر به حجّة‏الاسلام كند. یادم هست: حضرت امام، به این جمله شاه: «ما دستور دادیم…» حساس بودند. به آیة‏اللّه‏ بروجردی پیشنهاد كردند: كه: شما بنویسید:

این خلاف قانون اساسی است. شاه چه حقی دارد بگوید: ما دستور دادیم. كشور مشروطه است، مجلس دارد.

ضمناً، همان‏طوری كه عرض كردم: در این جلسه علمای درجه اوّل بودند؛ از جمله: حضرت امام و آقاشیخ عبدالنبی اراكی. جناب آقای شیخ عبدالنبی اراكی، در همان جلسه فرمودند: من ایمن نیستم كه نظر خودم را بگویم؛ زیرا در این جلسه اجنبی وجود دارد. بعد از جلسه، آیة‏اللّه‏ بروجردی ایشان را خواستند تا نظرش را بیان كند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، یك روز دیگر، همه افراد جلسه را احضار كردند، تا متن جوابیه را برای آنان بخوانند. مضمون جوابیه این بود:

شما كه می‏گویید: در ممالك دیگر اسلامی، قانون اصلاحات اجرا شده است، آن ممالك، اوّل جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی اجرا شد.

نكته بسیار لطیفی بود كه همه حضّار به ایشان آفرین گفتند.

این موضع‏گیری آیة‏اللّه‏ بروجردی موجب شد كه: شاه، تا زمان حیات ایشان، مسئله اصلاحات ارضی را متوقف كند. این نبود، جز ترس از آقای بروجردی. پس از فوت ایشان، مجدداً اصلاحات ارضی مطرح شد. حضرت امام رحمه‏الله مخالفت كردند و آن مسائل پیش آمد. پیش‏گامی در ایجاد وحدت میان مسلمانان

حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، به ایجاد وحدت بین مسلمانان، بسیار علاقه‏مند بود. ایشان معتقد بودند كه: ما مسلمانان مشتركاتمان بسیار است كه می‏توانیم براساس آن مشتركات، با هم تفاهم و وحدت داشته باشیم.

روی همین اصل، از دارالتقریب بسیار حمایت می‏كردند. نتیجه این حركت، فتوای شیخ شلتوت در به رسمیت شناختن فقه شیعه در الازهر شد. اساساً، ایشان به مصر بسیار توجّه داشتند. در اندیشه این بودند كه: الفقه علی المذاهب الخمسه را بنویسند.

چاپ كتاب خلاف طوسی به خاطر این بود كه زمینه را برای تحقق آن فكر مهیا سازند و نشان دهند كه: شیخ طوسی رحمه‏الله چنین فكری داشته است تا این كه زمینه مخالفت‏ها از بین برود.

گروهی را هم برای این كار تعیین كردند. كارهای مقدّماتی آن هم انجام شد. چون در اواخر حیات آن مرحوم بود و ایشان، شخصاً نمی توانستند فعّالیت كنند و پی‏گیر قضیه باشند، از این روی، به نتیجه نرسید.

فعّالیت تبلیغی خارج از كشور

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی، نسبت به اسلام یك دید جهانی داشت. براساس همین دیدگاه بود كه به تبلیغات خارج از كشور، اهمیت می‏داد كه تا آن زمان سابقه نداشت. در زمان ایشان، نمایندگان تبلیغی به كشورهای اسلامی: هند، پاكستان، عربستان، و نیز غیراسلامی، مانند كشورهای اروپایی و آمریكا فرستاده شد. ایشان، برای اروپا و آمریكا دو نفر را انتخاب كردند: یكی آقای شیخ مهدی حائری را برای آمریكا و دیگری آقای محققی را برای اروپا.

در هر صورت این دو شخصیت روانه اروپا و آمریكا شدند. با پول گزافی در بهترین مكان‏ها مسجد ساختند كه الآن هم تشكیلات هامبورگ هست و خیلی هم موفق است.

یادم هست: آقای محققی در یك سفری كه به ایران آمده بود، در خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی، اظهار نگرانی كردند كه: ما در آن‏جا مشكلی داریم و آن این كه آقایان، نوعاً همران با خانم‏های‏شان به مسجد می‏آیند و متأسّفانه خانم‏ها وضع حجابشان مناسب نیست. اگر سخت‏گیری كنیم كار پیش نمی‏رود. چه باید بكنیم؟

مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند:

نه، سخت‏گیری نكنید به حدّاقل حجاب اسلامی، اكتفا كنید. اینان بعداً كه بیش‏تر آمدند و آشنا شدند درست می‏شوند. ابتدا سخت نگیرید.

آقای محققی از این وسعت نظر آقای بروجردی، بسیار خوشش آمد.

البته آن روز، در آن جلسه، كسانی كه با این نوع تفكرات مخالف بودند، حضور نداشتند، لذا، مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: همین تعبیر هم محفوظ باشد؛ زیرا ممكن است برخی بگویند: آقای بروجردی باب بی‏حجابی را باز كرده است.1

رابطه امام خمینی و آیة‏اللّه‏ بروجردی رحمهما‏الله

حضرت امام [خمینی]، خیلی هوشیار بود. آن بزرگوار، عزت و شكوه حوزه‏ها و مسلمین را دنبال می‏كرد و هر آن‏چه در این عزت، مؤثر بود، تعقیب می‏كرد. امام خمینی، پس از فوت آیة‏اللّه‏ آقا سید ابوالحسن اصفهانی قدس‏سره كه نوبت زعامت به آیات: حسین بروجردی و حسین قمی رسیده بود، از آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی، تبلیغ می‏كرد. مردم را به ایشان ارجاع می‏داد، حتی برای این مهم، به شهرها مسافرت می‏كرد. من از امام پرسیدم: چرا شما مردم را به آیة‏اللّه‏ قمی ارجاع نمی‏دهید.

فرمودند: آیة‏اللّه‏ حاج آقا حسین قمی، در ایران نیستند، بلكه در عراقند؛ لذا باید آقای بروجردی را تقویت كرد، تا حوزه قم و علمای ایران قوّت پیدا كنند.

علاوه بر این، امام خمینی قدس‏سره آیة‏اللّه‏ آقا حسین بروجردی را مردی روشن می‏دانست و گمان می‏برد كه: از طریق آیة‏اللّه‏ بروجردی، اهداف انقلابی را می‏تواند دنبال كند. بعدها من به ایشان گفتم: شما تبلیغات زیادی برای مرجعیت آیة‏اللّه‏ بروجردی كردید، و آن را كه می‏خواستید نشد، فرمود: بله.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، در ذهنش القا شده بود كه: مردم بر عهد و ایمانشان محكم نیستند، و كاری از پیش نمی‏رود.

البته در زمان پهلوی بزرگ، چنین هم بود. مردم نه تنها جرأت نفس كشیدن نداشتند، بلكه بعضی از آنان به اهل علم توهین می‏كردند. طلاب را برای خوشایند عمّال رضاخان، اذیت می‏كردند. وضع خیلی بدی بود.

امام و آیة‏اللّه‏ بروجردی، به یك‏دیگر احترام می‏گذاشتند، منتها امام، انتظار اقدامات بیش‏تری از آیة‏اللّه‏ بروجردی داشت. می‏خواست كه ایشان از قدرت خود، در جهت سامان دادن به حوزه‏ها و اصلاح امور مسلمین و مبارزه با بدعت و فساد و ظلم‏های پهلوی، بیش‏تر بهره ببرد.

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص90، 94 ـ 95 و 97 ـ 105 (به نقل از: بُدلا).

به برخی از كسانی كه اطراف آیة‏اللّه‏ بروجردی بودند، انتقاد داشت و معتقد بود كه آنان، نباید در اطراف آقا باشند؛ ولی، در عین حال، نسبت به آیة‏اللّه‏ بروجردی، بسیار احترام می‏گذاشت و تضعیف زعامت ایشان را جایز نمی‏دانست.

ویژگی درس

درس آیة‏اللّه‏ بروجردی، به قول خودش، بیاضچه‏ای نبود؛ یعنی چنین نبود كه تقریرات اساتید را از بر كرده باشد و بر شاگردان القا كند، بلكه درسی تحقیقی بود. تا حقیقت مطلب را نمی‏فهمید و به شاگردان نمی فهماند، رد نمی شد. در فهم حقایق و بیان آن‏ها مردی فوق‏العاده بود. من كسی را مثل ایشان آن‏چنان مسلّط بر منابع و مسائل اسلام ندیدم. در فقه و اصول، متبحّر و كم نظیر بود.

در درس مرحوم كوه‏كمره‏ای معروف به آیة‏اللّه‏ حجّت شركت می‏كردم. ایشان هم خیلی خوش‏فهم و خوش‏بیان و مسلّط بود. تمام مبانی فقها را از زمان شیخ انصاری به بعد، تحقیق و بررسی كرده بود. البته مثل آیة‏اللّه‏ بروجردی نبود؛ زیرا آیة‏اللّه‏ بروجردی، غیر از بررسی آرای قدما، سبك خاصّی در بررسی احادیث و برداشت از روایات داشت.

رابطه آیة‏اللّه‏ بروجردی و آیة‏اللّه‏ كاشانی رحمهما‏الله

آیة‏اللّه‏ بروجردی قدس‏سره مشخّصاً با آیة‏اللّه‏ كاشانی مسئله‏ای نداشتند. اطرافیان آنان، گاهی اعمال ناخوشایند را انجام می‏دادند.

از باب نمونه: من با آیة‏اللّه‏ سید محمدتقی خوانساری، رابطه دیرینه و نسبت به ایشان علاقه قلبی داشتم؛ لذا روزی كه آیة‏اللّه‏ كاشانی وارد قم شد و بر آیة‏اللّه‏ خوانساری وارد شد، من هم بودم. ایشان می‏خواست به دیدن آیة‏اللّه‏ بروجردی برود.

عرض كردم: چون ممكن است برخی از كسانی كه حول‏وحوش بیت آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏باشند، به شما توهین كنند، شما خیلی ننشینید، زودتر، حركت كنید. برای این كه گمانی پیش نیاید، من می‏گویم:

گویا شما در منزل خوانساری قرار داشتید. شما به این بهانه بلند شوید، ایشان قبول كردند.

رفتیم خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی قدس‏سره بعد از كمی نشستن، من احساس كردم عدّه‏ای قصدهایی دارند؛ لذا به آیة‏اللّه‏ كاشانی گفتم:

آقا! گویا شما قراری داشتید در منزل آقای خوانساری، منتظر شما هستند.

ایشان تصدیق كرد و بلند شد. وقتی بیرون آمدیم یكی از كسانی كه برخورد چماقی داشت به من گفت:

آقا سید چه كردی؟ گفتیم: ما هم بلدیم چه كنیم.

صفات برجسته

آیة‏اللّه‏ بروجردی، به تمام معنا آقا بود، طبع بسیار بلندی داشت و بزرگ‏منش بود. تفاوت است بین خوبی و آقایی، بعضی خوبند، یعنی پارسا و متقی‏اند؛ ولی بزرگ‏منش و آقا نیستند. آیة‏اللّه‏ بروجردی به تمام معنا، آقایی داشت. نسبت به دیگران احتیاط را در جانب نیازمند و محتاج، مراعات می‏كرد. با این حال، در اداره زندگی و مصارف شخصی، از صرف بیت‏المال پرهیز می‏كرد. فقط از پول بیت‏المال، در بیرونی، برای مراجعان یك چای می‏دادند. روح مطلب هم در یك روحانی همین است. عظمت یك روحانی به این است كه در صرف وجوهات برای زندگی شخصی و خانوادگی محتاط باشد و در صرف بیت‏المال مسلمین دقت به خرج دهد. ایشان زندگی شخصی را از درآمد ارثیه‏ای كه برایش باقی مانده بود، اداره می‏كرد. با این كه خیلی زیاد نبود، به همان مقدار قناعت می‏كرد.

یك صفت بارزی كه در آیة‏اللّه‏ بروجردی بود، این بود كه حاضر نبود به خاطر فرزندانش جهنّم برود. آیة‏اللّه‏ بروجردی و امام خمینی، بسیار بر این امر مواظبت می‏كردند و نمی‏گذاشتند بر مرجعیت اسلام، كه آبروی آن آبروی اسلام است، از جانب فرزندانشان لطمه‏ای وارد شود.

به عنوان نمونه: یك مرتبه، برخی خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی رسیدند، گفتند: آقازاده را بفرستید تا اقامه نماز بكنند.

ایشان بسیار ناراحت شدندو فرمودند: چه می‏گویید؟ مگر شما اسلام را ملعبه می‏دانید كه این حرف‏ها را می‏گویید.1

شیوه نو در اجتهاد

شیوه اجتهاد آیة اللّه‏ العظمی بروجردی قدس‏سره بحث وسیع و پردامنه‏ای را می‏طلبد. به طور اختصار، به بعضی از خصوصیات اجتهاد آن مرحوم اشاره می‏كنم:

1. اطمینان بخشی: سبك استنباط آن جناب، به گونه‏ای بود كه: برای انسان، از دیگر روش‏ها، اطمینان بیش‏تری ایجاد می‏كرد كه به حكم شارع رسیده است؛ ـ در عین این كه همه روش‏های

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص71 ـ 76 (به نقل از: سید مرتضی مبرقعی (فقیه)).

استنباطی فقها، در جای خودشان محترم و حجّت می‏باشد. ـ زیرا ایشان، علاوه بر بررسی جوانب یك حكم، حتی‏الامكان حكم شارع را از متون احادیث استخراج می‏فرمودند. با فقه‏الحدیثی كه داشت، در كم‏تر مواردی برای دست‏یابی به احكام، نیاز به تمسّك به اصول عملیه پیدا می‏كردند.

2. مطالعه عمیق و تتبّع وسیع: پشتوانه اجتهاد آیة اللّه‏ بروجردی، مطالعات وسیع و دقیقی بود كه در بروجرد و اصفهان و نجف، از ابتدای طلبگی داشتند. ایشان از ابتدای درس، در هر علمی و مسئله‏ای به مطالب طرح شده در متون دروس، اكتفا نمی‏كردند، بلكه اوّلاً، در خود همان مسئله به گونه اجتهادی، همه جوانب آن را مورد مداقّه قرار می‏دادند. خود ایشان قریب به این مضمون می‏فرمود:

من حتی مسائل علم نحو و مطالب معانی و بیان را، به طور اجتهادی خواندم و بررسی كردم. سعی كردم در هر مسئله از هر علمی كه می‏خوانم، صاحب نظر باشم.

ثانیا، موضوعات و مباحث جانبی هر علم را به دقت مطالعه و بررسی می‏كردند. در اكثر، بلكه همه علوم حوزوی، مطالعه و تتبّع كرده بودند. بر تاریخ اسلامی، بر حدیث، سیر مسائل علم اصول و فقه و چگونگی پیدایش هر مسئله فقهی و اصولی، به خـوبی مسلط بودند.

شیوه استنباط

در استنباط احكام و تدریس فقه، پس از طرح مسئله، به روایات باب مراجعه و در جهات مختلف آن‏ها بحث می‏كردند، حتی به تعداد روایاتی كه در هر باب داریم رسیدگی می‏كردند. با این شیوه، چه بسا معلوم می‏شد، عدد روایات مورد بحث، مطابق با تعدادی كه محدّث عالی‏قدری چون صاحب وسائل، شیخ حرّ عاملی رحمه‏الله معین كرده است نیست، یا چنان‏چه اگر بعضی آن‏ها را در حدّ استفاضه می‏شمارند مستفیض نمی‏باشد؛ مثلاً در باب ششم از ابواب میراث ازدواج، در وسائل الشیعه، عدد روایات 17 مشخص شده است، در صورتی كه طبق بررسی و دقت ایشان، شش یا هفت حدیث بیش‏تر نیست. به عبارت بهتر، در مجموعِ 17 روایت، بیش از هفت حدیث ثابت نمی‏شود. نكته‏ای كه باید در این جا یادآوری كرد، این است كه: از لحاظ اسناد و طرق متعدد، محدّثین، روایات را، به لحاظ هر طریق، به عنوان حدیث مستقل می‏شمارند.

خود بنده نیز، در برخی از آثارم، به روش محدّثین عمل كرده‏ام؛ امّا اهل نظر و استنباط می‏دانند كه: در فقه، عدم توجّه به این نكته و این كه در هر باب، احادیث وارده از معصوم علیه‏السلام واحد بوده یا متعدد، در مقام اعمال قواعد باب تعارض و عموم و خصوص، مطلق و مقید و مجمل و مبین و حمل ظاهر بر اظهر، بسیار موجب نقص استنباط می‏گردد. فعلاً اگر به چند طریق، لفظ یا مضمونی را، روات متعدد، از زراره نقل كرده باشند، نمی‏شود اثبات كرد كه زراره آن حدیث را مكرّر از امام علیه‏السلام شنیده و برای هر یك از شاگردان خود روایت كرده است.

یا اگر چند نفر، مثل فضلای خمسه، روایتی را به یك لفظ، از یك امام روایت كنند، اگر حكم به وحدت آن‏ها نكنیم، حكم به تعدد آن‏ها هم نمی‏شود كرد. در این صورت، در استفاده از دلالت آن‏ها، اگر الفاظ آن‏ها مختلف باشد، قواعدی ملاحظه می‏شود كه تفصیلش، موجب اطاله سخن است. از جمله جهاتی كه بررسی می‏فرمودند و گاه درباره آن توضیحاتی می‏دادند (كه رسیدن به آن‏ها برای آنان كه اهل تتبّع كامل هستند نیز كم‏تر فراهم می‏شد) جهات مربوط به اسناد و رجال اسانید و طبقات و خصوصیات و صفات روات و شخصیت و كیفیت تلمّذ و عقاید فقهی و اصولی آنان بود. در این جهت، نه تنها احاطه بر رجال اسانید شیعه داشتند، بلكه در رجال عامّه نیز، متبحّر و صاحب‏نظر بودند.

بدیهی است با این احاطه جامع، بسا، بعضی احادیث را كه مرسل معرّفی شده بود، مسند معرّفی می‏كردند و یا به عكس، حدیثی را كه مسند گمان شده بود، مرسل معرّفی می‏كردند.

احاطه بر اقوال فقهای اهل سنّت

آیة اللّه‏ بروجردی، بر اقوال عامّه، فوق‏العاده، مسلّط بود. نه تنها بر فتاوی و اقوال ائمّه اربعه آنان تسلّط داشت كه بر نظریات صحابه و دیگر فقهای آنان، چون: اوزاعی، ثوری، لیث و… محیط بود. اختلاف نظریه‏هایی كه در یك مسئله داشتند، می‏دانست. این تسلّط، به طوری بود كه: برخی از فقهای اهل سنّت، در ملاقات با ایشان آن مرحوم را از خودشان بر اقوال و نظریات علمای عامّه مسلّط‏تر می‏دیدند.

تقریرات درس آیة اللّه‏ بروجردی

من در ابتدای ورود ایشان به قم، در نجف بودم. وقتی به قم آمدم، تا حدود بحث مشتق را تدریس كرده بودند. من اصول ایشان را از بحث مشتق، تا بحث برائت مرتّب شركت كردم و دقیقا تقریر نموده‏ام. فقه را چون اخوی، آیة اللّه‏ حاج آقا علی صافی، كه از شاگردان ممتاز و مورد توجّه ایشان بودند، می‏نوشتند؛ از این روی، من بحث فقه را مرتّب و منظم نكردم. اصول ایشان را كه تقریر می‏كردم، آقا ملاحظه كردند جلد دوم آن را، دقیقا، مطالعه كردند و در حاشیه آن، مطالبی نوشته‏اند كه اكنون هم موجود است، بنده علاوه بر این تقریر، بحث ارث زوجه را نوشتم و به نام ارث الزّوجه چاپ شده است. از این رساله نیز، مقداری روش تدریس و اجتهاد ایشان به دست می‏آید.

ارتباط علمی

كارهای علمی‏یی كه حضرت آیة اللّه‏ بروجردی به من ارجاع می‏دادند، زیاد بود. كتاب منتخب‏الأثر را كه درباره امام زمان ـ عجل اللّه‏ تعالی فرجه الشریف ـ است، با پیشنهاد ایشان نوشته‏ام. درباره بعضی از مسائل علمی و اعتقادی كه به ایشان مراجعه می‏شد، بنده به دستور ایشان مطالبی می‏نوشتم، كه بعضی از آن‏ها چاپ شده است.

یك وقتی، مجلّه‏ای از هند آمده بود كه در آن، زندگی‏نامه بودا درج شده بود. در آن زندگی‏نامه، آمده بود كه: اسلام متأثر از بودیسم بوده است. ادعا كرده بود كه تعلیمات بودا، در اسلام آمده است. بعد قضیه‏ای را كه در كمال الدّین صدوق و عین الحیاة آمده، به عنوان شاهد آورده بودند.

آیة اللّه‏ بروجردی، به من فرمودند: پاسخ این ادّعا را تهیه كن.

من در آن زمینه مطالعه و تحقیق كردم و آوردم:

زندگی بودا، مجهول است، علاوه، روح مكتب اسلام، با روح تعلیمات بودا متضاد و مغایر است. مكتب اسلام، دین توحید و اراده جمع و جامعه است؛ ولی بودا دعوت به انزوا، گوشه‏گیری و بریدن از مردم می‏كند.

این مقاله را فرستادیم به دفتر مجلّه و خوش‏بختانه، تحت عنوان: «زندگی بودا» در همان مجلّه، چاپ شد.

نمونه دیگر این كه: در مجلّه رسالة‏الاسلام، شیخ محمود شلتوت، مقالاتی در تفسیر قرآن نوشت. در یكی از این مقالات، در تفسیر «وان تستقسموا بالازلام»، نوشته بود:

استخاره‏ای كه در مكتب اهل بیت آمده، از قبیل استقسام بالازلام است.

آیة اللّه‏ العظمی بروجردی قدس‏سره به من دستور دادند: پاسخی برای این مطلب بنویس و بفرست. من مقاله‏ای تحت عنوان «حول الاستقسام بالازلام» نوشتم. در آن مقاله، به طور تفصیل، الاستقسام بالازلام را نوشتم و ثابت كردم كه استخاره از آن مقوله نیست، بلكه این از آثار ایمان به خداوند و توحید است؛ امّا استقسام بالازلام، از آثار جهل، شرك و اعتقاد به بت‏هاست.

تأثیر شیوه استنباط

روش اجتهادی آن بزرگوار، وضعیت جدید و تحوّل عجیبی را در طریقه استنباط احكام، در حوزه‏های علمیه نجف و قم، ایجاد كرد. در گذشته، بیش‏تر آقایان، در مباحث و استنباطات خود، بیش‏تر به وسائل الشیعه مراجعه می‏كردند و كم‏تر به سراغ احادیث و اصول اوّلیه می‏رفتند. چه بسا كه به همان نص احادیث در كتاب‏های فقهی اكتفا می‏شد. دیگر این كه: سیر اقوال در مسئله، مخصوصا، اقوال قدما، مورد تتبّع كافی قرار نمی‏گرفت و به نقل دیگران اكتفا می‏گردید.

آیة اللّه‏ بروجردی، دقیقا سیر اقوال را، مخصوصا اقوال قدما را، بررسی می‏كردند. در این اواخر، تا آن جا كه من اطلاع دارم، مراجعه به كتاب‏های فقهی قدما، مثل: جوامع الفقهیه و غیره كم‏تر متداول بود. بسیاری از بزرگان، در نقل اقوال قدما، به نقل صاحب جواهر و كتاب‏های متأخرین اكتفا می‏كردند. با توجّه آن مرحوم، موضوع مراجعه به كتاب‏های قدما، مطرح و احیا شد. جوامع الفقهیه و مفتاح الكرامه،… چون مجمع اقوال قدما بود، به بركت شیوه ایشان در حوزه‏های علمیه رایج گردید. آن بزرگوار به مصادر اوّلیه، رجوع نموده و شاگردان خود را به مراجعه به آن‏ها، ترغیب می‏كرد.

ایشان در رجال هم، صرفا، به دیدن یك كتاب رجالی و تكیه به قضاوت آن در صحت و ضعف روایت، اكتفا نمی‏كردند، بلكه خود، مجتهدانه، وضعیت هر راوی را بررسی دقیق می‏كردند.

خلاصه، فقه ایشان، علاوه بر این كه بسیار محكم و اطمینان‏آور بود، طلبه را نیز به سرعت فقیه و صاحب نظر می‏كرد.

یك وقتی از مرحوم امام خمینی قدس‏سره شنیدم كه قریب به این مضمون می‏فرمودند:

طلبه‏ای كه مقدّمات و سطح را خوب طی كرده باشد و دارای استعداد باشد، دو یا سه ماه، در درس آیة اللّه‏ بروجردی، شركت كند، مجتهد می‏شود و می‏تواند همین روش را در دیگر ابواب مسائل فقهی، به كار گیرد.

ویژگی‏های علمی و اخلاقی

آیة اللّه‏ بروجردی، با این كه حافظه قوی داشت، زیاد هم مطالعه می‏كرد، همیشه در تحقیق بود؛ حتی مسائلی را كه استنباط و تحقیق كرده بود، مجددا، به تحقیق آن‏ها می‏پرداخت.

دیگر از خصوصیاتشان، ادب در برابر بزرگان و فقها بود. در هیچ مورد از درس ایشان، جسارت نسبت به فقیهی دیده نمی‏شد. وقتی هم درصدد رد قولی بودند، طوری آن قول را رد می‏كردند كه فقط آنانی كه مسلّط بر اقوال بودند، می‏فهمیدند چه كسی را رد می‏كنند. در مواردی هم كه لازم بود، اسم كسی را مطرح كنند، ابتدا از ایشان تجلیل می‏كردند، سپس قول ایشان را طرح و رد می‏كردند. یادم نمی‏رود: در داخل بیت، صحبت در زمینه كتاب دیات ظریف بن ناصح بود. ایشان به صورت سؤال فرمودند: باید دید كه چطور شده است این كتاب به نام ظریف بن ناصح مشهور شده است. من به دنبال بررسی این مطلب رفتم. با فحصی در كتب شیعه و اهل سنّت، به این نتیجه رسیدم كه: این همان كتاب دیات امیرالمؤمنین علیه‏السلام است كه بخشنامه كرده‏اند.

بعد این كتاب مورد تأیید امامان علیهم‏السلام قرار گرفته است. این نوشته را خدمت ایشان بردم. در آن نوشته، با احترام آورده بودم: تعجب است كه مؤلف تأسیس الشیعه، با این عظمت، فقط به این كتاب اشاره كرده است!

آیة اللّه‏ العظمی بروجردی نوشته را خواندند و فرمودند:

چنین است كه بررسی كرده‏اید، ولی این مطلب را كه درباره آقا سید حسن صدر، مؤلف تأسیس الشیعه، نوشته‏اید، درست نیست. سزاوار نیست كه آن همه زحمات آقای صدر نادیده گرفته شود.

من عرض كردم: این مطلب را حذف می‏كنم.

احترام به قرآن

یكی از صفات بارز ایشان، احترام به قرآن بود. كافی است حضوری را كه برای ایشان، در هنگام تلاوت قرآن مجید پیدا می‏شد، در نظر بگیریم. گاه كتابی را مطالعه می‏كرد، به آیه‏ای می‏رسید كه نویسنده در نوشته‏اش به آن استشهاد كرده بود، در این هنگام؛ یعنی در وقت خواندن آیه، لحنش عوض می‏شد. مانند این بود كه در مشهد و عالمی دیگر است.

یادم هست: روزی از سوی یكی از سران كشورهای عربی، هیئتی خدمتشان رسیده بودند و قرآنی را به عنوان هدیه تقدیم آیة اللّه‏ بروجردی كردند. در هنگام تقدیم قرآن، آن مرحوم، با كهولت سن و حال خاصّی كه داشتند، ایستادند و قرآن را تحویل گرفتند. سپس نشستند و پیش از آن كه با اعضای هیئت، صحبت بكنند، قرآن شریف را گشودند و با صدای بلند، آیاتی را تلاوت كردند. آن گاه قرآن را در جای مناسبی گذاردند و تعارفات معمولی را با میهمانان انجام دادند.

هم چنین، به كتاب‏های فقه و حدیث بسیار احترام می‏كردند. در اتاق شخصی خود كه گاه اشخاص را به طور خصوصی می‏پذیرفتند، كتاب‏های مورد نیازشان را به گونه‏ای می‏گذاشت كه كسی در هنگام نشستن به آن‏ها پشت نكند. اتفاقا، اگر كسی طوری نشسته بود كه پشتش به كتاب‏ها بود، گرچه به زبان نمی‏آورد، امّا از حالشان معلوم بود كه سخت ناراحت هستند.

اهمیت به احكام فقها و مجتهدان

آیة اللّه‏ بروجردی نسبت به حكم فقها احترام و ادب زیادی داشتند.

از باب نمونه: بنا شد در نجف اشرف، از سوی ایشان، امتحان برگزار شود. آیة اللّه‏ اصطهباناتی مخالفت كرد و امتحان را تحریم نمود. آیة اللّه‏ بروجردی، برای این كه حكم ایشان، كه مجتهد جامع‏الشرایط بود، نقض نشود، دستور دادند كه: امتحان برگزار نشود.

یادم هست: كسی نزد آیة اللّه‏ بروجردی بالكنایه از آیة اللّه‏ اصطهباناتی، انتقاد گونه‏ای كرد. آن بزرگوار، برافروخته و ناراحت شد و به این مضمون فرمود:

ایشان فكر می‏كنند: چون آقای اصطهباناتی امتحان را تحریم كرده‏اند، من از انتقاد نسبت به ایشان خوشم می‏آید. خودم، پس از تحریم ایشان جلوی امتحان را گرفتم.

آیة اللّه‏ بروجردی نقل كردند:

شخصی پیش حاج میرزا محمود ـ كه گویا استاد شیخ انصاری بوده است ـ آمد و از مرحوم حاج میرزا اسداللّه‏ شكایت كرد. حاج میرزا محمود، برای حاج میرزا اسداللّه‏، پیغام فرستاد كه كسی علیه شما ادّعایی دارد، باید بیایید و توضیح دهید. ایشان بلافاصله آمد. وقتی كه رسیدگی به دعوا تمام شد، دیدند حاج میرزا اسداللّه‏، آب خواست و دستش را شست. از او پرسیدند كه: چرا چنین كردید؟ در پاسخ گفت:

هنگام رسیدن پیغام، غذا خورده بودم و می‏خواستم دستم را بشویم؛ امّا دیدم كه دستم را بشویم، شاید در امتثال حكم حاكم، تأخیر بیفتد؛ لذا اوّل حاضر شدم و اكنون دستم را می‏شویم.

روی همین مبنا كه حكم فقیه را متنفّذ می‏دانستند، زمانی كه بنا شد آیة اللّه‏ كاشانی را محاكمه كنند، ایشان اجازه ندادند، گفته بودند:

آقای كاشانی، اقرار كرده است كه: به دستور وی رزم‏آرا به قتل رسیده است.

فقیه می‏تواند مطابق استنباط و اعتقادش حكم كند و نباید برای این حكمش محاكمه شود.

از این روی، آن قدر پافشاری كردند كه از محاكمه آیة اللّه‏ كاشانی، جلوگیری كردند. گفته بودند: محاكمه می‏كنیم، ولی مجازات نمی‏كنیم. باز هم آیة اللّه‏ بروجردی، راضی نشده بودند.روی همین اقدام، هنگامی كه آیة اللّه‏ كاشانی از حبس آزاد شد، تلگرافی به آیة اللّه‏ بروجردی زد و بسیار تشكر كرد.

عزت شیعه و روحانیت

آیة اللّه‏ بروجردی قدس‏سره نسبت به آبروی روحانیت و عزّت مسلمانان، بسیار حسّاس بودند. از مسائلی كه موجب خلل بر وحدت روحانیت یا وهن نسبت به حوزه و اهانت به علما و طلاب می‏گردید، سخت نگران و ناراحت می‏شدند؛ لذا در آن زمان، در دنیای اسلام، برای حوزه و مرجعیت، حساب خاصّی باز شد.

مرحوم علاّمه شیخ محمّد تقی قمی، بعد از فوت ایشان برایم نقل كرد:

وقتی نامه آقای بروجردی را برای شیخ مجید سلیم، رئیس اسبق [دانشگاه] الأزهر، می‏بردم بلند می‏شد و نامه آقای بروجردی را می‏گرفت و می‏بوسید. و رئیس دیگر [دانشگاه] الأزهر، هم در موقع ارائه نامه آیة اللّه‏ بروجردی به ایشان، می‏ایستاد و با احترام نامه را دریافت می‏كرد.

آن چنان شوكت و عزتی مرجعیت و حوزه‏های علمیه پیدا كرده بود كه جرج جرداق، كتاب الإمام علی صوت العدالة الإنسانیه را به آیة اللّه‏ بروجردی، تقدیم می‏كند و در نامه مفصّلی كه برای ایشان فرستاده بود، از جمله نوشت:

من كسی را لایق‏تر و بهتر از شما ندیدم كه این كتاب را به او تقدیم كنم؛ لذا این كتاب را به شما، تقدیم می‏كنم.

در همان نامه آمده بود:

وقتی حضرت آیة اللّه‏ این كتاب را بخوانند، خواهند دید كه:

إنی أنصفت الإمام بعض الإنصاف؛

من بعضی از حق را نسبت به این مرد بزرگ توانسته‏ام، ادا كنم.

آیة اللّه‏ بروجردی، پس از رسیدن كتاب، به من فرمودند:

این كتاب را مطالعه كن كه اشتباه فاحش یا انحرافی نداشته باشد.

من كتاب را خواندم و نوزده مورد آن را ضعیف یافتم. موارد را خدمت آقا عرض كردم. بعدها ایشان ابراز علاقه بر ترجمه آن به فارسی كردند. یكی از آقایان، اقدام به ترجمه آن كرد. یك قسمت از كتاب در مفاسد دربار امویان و عباسیان بود كه با شرح حال آنان، دربار خاندان پهلوی، برای خواننده مجسم می‏شد؛ از این روی ساواك به فكر افتاد كه از ترجمه آن جلوگیری كند.

ساواك مستقیم نمی‏توانست دخالت كند؛ لذا بعضی را واداشته بود كه نامه‏ای به آقا بنویسند و از نشر ترجمه این كتاب، شكایت كنند.

پنج مورد از اشتباهات كتاب را نوشته بودند.

حضرت آیة اللّه‏، از من خواستند كه جواب نامه را بنویسم.

من عرض كردم: قبلاً نوزده مورد از اشتباهات كتاب را خدمت حضرت عالی تقدیم كردم كه شامل این پنج مورد هم بود؛ ولی به طور كلّی نشر و ترجمه این كتاب، از نظر اقرارهایی كه در آن است، اهمیت دارد و بدین جهت، اشتباهات آن خللی را وارد نمی‏كند. از یك مسیحی، بیش از این انتظار نیست. چاپ این كتاب، با اشاره به موارد اشتباه و توضیح آن‏ها، سودمند است؛ از این روی، این كتاب ترجمه و چاپ شد.

جنبه معنوی

آیة اللّه‏ العظمی بروجردی قدس‏سره در همه ابعاد، یك انسان والا و الهی بود، برجسته و ممتاز. هیئت و حالت معنوی خاصّی داشت. انسان با دیدن سیما و رفتار ایشان، اطمینان می‏كرد كه مورد عنایت خدا و توجّه امام زمان ـ عجل اللّه‏ تعالی فرجه الشریف ـ است. مخصوصا در یكی دو مورد بالعیان مورد توجّه و عنایت آقا، قرار گرفته بود. با این كه ما خیلی به آقا نزدیك بودیم و تقریبا، از اسرار ایشان باخبر بودیم، هر وقت كه ایشان را زیارت می‏كردیم، ارادت ما نه تنها نسبت به آقا كم‏تر نمی‏شد كه هر روز بیش‏تر می‏گردید.

كم‏ترین گرایشی به هوای نفس، شهرت، جاه‏پرستی و… در آن بزرگوار دیده نمی‏شد. آن مرحوم، به خاطر اجتناب از شهرت و… كتاب‏هایش را تا زنده بود، چاپ نكرد.

آیة اللّه‏ بروجردی بسیار مقید به عبادات بود، به گونه‏ای كه تا سال آخر عمرشان، با آن كهولت سن، تمام ماه رمضان را روزه‏دار بودند و علاوه بر امامت جماعت ظهر و عصر، برنامه‏های عادی این ماه را انجام می‏دادند: جلسه‏های استفتا و… .

بسیار ساده و زاهدانه می‏زیستند. می‏توان گفت: حتی برای یك مرتبه هم بر سفره ایشان، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است. فرش‏های منزل ایشان، رنگ و رو رفته بود. لباس‏ها، بسیار ساده و كم قیمت بود. همین نوع زندگی هم از بیت‏المال نبود، بلكه از مال شخصی بود كه از بروجرد برای ایشان می‏آوردند.

ایشان برای كنترل خشم خود، نذر كرده بود كه: اگر بعد از این ناراحت شود، یك سال روزه بگیرد. اتفاقا یك مورد هم، عصبانی شده بودند؛ لذا تمام سال را، غیر از روزهایی كه حرام بود، روزه گرفتند.

بعد از فوت مرحوم آیة اللّه‏ نائینی، از تبریز، برای ایشان نامه نوشتند و رساله خواستند. ایشان در جواب، به این مضمون نوشتند:

به آیة اللّه‏ اصفهانی مراجعه كنید، با شرایطی كه من دارم و در بروجرد ساكن هستم، ارسال رساله موجب تفرقه می‏شود.

ایشان اهل تظاهر و خودپسندی نبود. شخصی، تقویمی چاپ كرد و عكس آن بزرگوار را روی جلد آن به چاپ رساند. این شخص برای كاری، خدمت آیة اللّه‏ رسید. گویا تقویم را به گونه‏ای در دست خود گرفته بود، یا صورتی پیش آمد كه معظّم‏له، متوجّه چاپ عكس خود، در تقویم می‏شوند. در این هنگام، به آن شخص می‏فرمایند:

خیال می‏كنی می‏توانی با این كارها مرا بازی بدهی، خیر این طور نیست.

ایشان در میان عموم طبقات محبوبیت داشت. خارج و داخل، شیعه و سنّی، همه و همه به او احترام می‏گذاشتند. این محبوبیت، مخصوصا در زمان فوتشان نمایان‏تر بود.

از آن روی كه اهل تظاهر نبود، كارها و خدمات ایشان، مخصوصا فعّالیت‏ها و اقدامات سیاسی و اجتماعی ایشان، معرّفی نمی‏گشت و خود از آن ممانعت می‏كرد. شاید برخی از حوادث سیاسی كه در آن زمان اتفاق افتاده و ایشان در آن‏ها نقشی داشته و اكنون مقداری مبهم هستند به همین دلیل باشد.

ایشان در فتوادادن نیز، محتاط بودند. یادم هست: یك خانواده‏ای در هواپیما از بین رفته بودند و تقدّم و تأخر فوت آنان معلوم نبود. برای ارث و میراث اینان سؤال شده بود كه چگونه است؟ در میراث غرقا و مهدوم علیهم، حكم روشن است. حال آیا این جا هم مثل آن جاست یا نه؟ به من فرمودند كه: روایات باب را برای ایشان بخوانم. پس از آن كه خواندم و بررسی شد، عرض كردم:

آقا! حكم این افراد روشن است. اینان ملحق به همان غرقا و مهدوم علیهم می‏باشند. به من فرمودند: چرا تسرّع در فتوادادن می‏كنید؟

نظرشان این بود كه: با جزم فتوا ندهید، بلكه جنبه‏های احتیاط را مراعات كنید.

مرتبه عرفانی و معرفتی

یادم هست: در مجلس جشن مولی امیرالمؤمنین علیه‏السلام كسی شعری را می‏خواند كه با موازین اسلام، نمی‏ساخت. آیة اللّه‏ بروجردی به وی فرمود: نخوان.

برادرم آیة‏اللّه‏ حاج علی آقا صافی، واسطه شد و بنا كرد به توجیه كردن كه اشكالی ندارد و… .

آیة‏اللّه‏ بروجردی به این بیت اشاره كرد كه این بیت، چه توجیهی دارد و با موازین اسلام، چگونه می‏سازد:

تو به این جمال خوبی چو به طور جلوه آیی    ارنی بگو به آن كس كه بگفت لن ترانی

به هر صورت، آیة اللّه‏ بروجردی، مفاهیم و اصطلاحات مأخوذه از دیگران را در معرفت‏اللّه‏ و ربط عالم شهادت به عالم غیب، قاصر از اصطلاحات قرآنی می‏دانست. در شرط ادب و ترك خودبینی و تنزّه از غرور علمی اكتفا به همان راهنمایی‏های شرعی و شرح و بسط و تغییر و بیان آن‏ها می‏دانست. چنان كه از خواجه طوسی قدس‏سره به این مضمون نقل شده است كه در رعایت این تأدب می‏فرماید:

اگر اصطلاحات عرفانی و اسماءالحسنای الهی از شرع نرسیده بود و امنای وحی، آن را تلقین نكرده بودند و از طریق آنان، مجاز در به كار بردن این اسما نبودیم، با ملاحظه شرط ادب و عرض قصور از معرفت، نمی‏توانستیم، به خود اجازه بدهیم كه خدا را حتی با این الفاظ و اسماءالحسنی بخوانیم.

بدیهی است این مرتبه كه از بیان خواجه رحمه‏الله استفاده می‏شود، كمال معرفت و اذعان به حقیقت است.1

منشأ درخشش در مسائل علمی و فرهنگی

وی مردی بود با سرمایه علمی فراوان. این كه می‏گویم سرمایه علمی فراوان، در اجازه آیة‏اللّه‏ العظمی آخوند خراسانی كه برای ایشان نوشته مشخص است.

هنگامی كه ایشان از نجف راهی بروجرد شدند، مرحوم آیة‏اللّه‏ العظمی آقای آخوند، این اجازه را نوشتند. كم‏تر شنیده شده است كه مرحوم آیة‏اللّه‏ آقای آخوند برای كسی چنین تعبیرها و تعریف‏هایی نوشته باشند. در این اجازه، گواهی مرحوم آیة‏اللّه‏ آقای آخوند بر علمیت آیة‏اللّه‏ بروجردی معلوم است.

چنین فردی، كه در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف تحصیل كرده، با قدرت خوب اجتهاد و

………………………………………………………………………………………….

1 . مجلّه حوزه، ص 119 ـ 136 (به نقل از: شیخ لطف‏اللّه‏ صافی).

استنباط وارد شهر كوچكی مثل بروجرد شد. عدّه‏ای اهل علم در آن شهر بودند كه نیازمند استاد بودند. ایشان، این افراد را جمع كرد و مقدار زیادی از وقت خود را صرف تعلیم آنان كرد. درس، حدود دو ساعت طول می‏كشید. ایشان، هم صبح تدریس می‏كرد و هم بعد از ظهر.

بروجرد، محیط آرام و ساكتی بود. حوزه بروجرد، شاگردان خوب و آماده تحصیل داشت. در این مدت اقامت در بروجرد كه سی و چند سال طول كشید، روی شاگردان كار كرد.

از آغاز فقه شروع به تدریس كرد. كتاب‏های فقهی را با كمال دقت، مورد بررسی قرار می‏داد: مدارك آن‏ها را می‏دید، اقوال عامّه و نظریات مخالف و موافق را می‏دید و مورد بحث قرار می‏داد. در این چند سال، فرصت كافی یافت كه خود را، از هر حیث بسازد. مطالعات وسیع داشت.

از كتاب‏های فقهی فراوان برخوردار بود. یك وقتی، به مناسبتی، در درس خارج نقل شهرتی را از علاّمه نپذیرفتند و گفتند:

تمام كتاب‏هایی كه نزد علاّمه بوده نزد من هست ـ مگر یك كتاب كه آن یكی در دست‏رس من نیست ـ چنین شهرتی در آن‏ها نیست.

قدرت علمی ایشان در شهرستان‏های دیگر نیز، معروف شد.

از باب نمونه: بنده به مشهد مقدس، مسافرت كردم، شبی در جلسه درس مرحوم آیة‏اللّه‏ حاج آقا میرزا مهدی اصفهانی، كه بهترین مدرس حوزه مشهد بود، شركت كردم. به مجرّد این كه نشستم، پیشكار آقا آمد و گفت: آقا از قم تلگراف آمده كه آیة‏اللّه‏ حائری فوت كرده است. قرار است فردا جلسه‏ای با حضور آقایان تشكیل شود و برای برگزاری مجالس ختم اقدامی شود؛ زیرا از طرف رضاخان، هر گونه مجلسی ممنوع شده بود. در همان سر درس، چراغ را خاموش كردند و مختصر روضه‏ای خوانده شد. بعد كه مقداری مجلس خلوت شد، كسی از آیة‏اللّه‏ حاج میرزا مهدی پرسید كه: آقا! مقلدین آیة‏اللّه‏ حاج شیخ عبدالكریم، به چه كسی رجوع كنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند:

حاج آقا حسین بروجردی، ملاّی پر و پا قرصی است.

در نجف نیز، مرحوم حاج شیخ محمدرضا (دایی مرحوم آیة‏اللّه‏ سید محمد باقر صدر) هنگامی كه حاشیه آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی را بر عروه دیده بود، گفته بود:

در باب تقلید، باید از مردی مانند آیة‏اللّه‏ بروجردی هم تفحّص كرد.

وضع حوزه بروجرد بروجرد، گذشته پررونقی داشته است. در این شهر عالمان بزرگ و مجتهدان عالی مقامی مشغول تدریس و ارشاد مردم بوده‏اند. صدها روحانی، در چندین مدرسه علمی آن شهر، مشغول تحصیل بوده‏اند. متأسّفانه در زمان ورود ایشان، مدرسه‏های علمی بروجرد، معمور و دایر نبودند. تعداد اندكی از اهل علم بودند كه روز می‏آمدند و در حجره‏ها را باز می‏كردند. مختصر تحصیلی می‏شد، امّا آن گونه كه باید و شاید، حوزه زنده نبود. پس از آمدن آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی، اهل علم جمع شدند و ایشان فرمود: بهتر است مدرسه شبخواب داشته باشد. آن بزرگوار، آقایان را ترغیب كردند به این كه مدرسه را احیا كنند. شهریه مخصوص هم برای كسانی كه شب‏ها در مدرسه باشند و به تحصیل ادامه بدهند، مقرر كردند.

سفر به عتبات

در ضمن سال‏هایی كه ایشان در بروجرد بودند، سفری به مكّه مشرّف شدند. در برگشت از سفر مكّه مكرّمه، راهی نجف اشرف شدند و برای زیارت عتبات، چند ماهی در نجف ماندند. هنگام مراجعه به ایران، در مرز خسروی دستگیر شدند. مأموران، با دقت، كتاب‏ها و اثاثیه ایشان را بازرسی كردند، بعد تحت كنترل مأموران به تهران منتقل و در اركان حزب (ارتش) بازداشت شدند. در همین زمان، عبداللّه‏ خان طهماسبی، یكی از وزرای رضاخان، در بین راه بروجرد و خرم‏آباد، ترور شد. البته مردم خیال كردند رضاخان است؛ از این روی، عبداللّه‏ خان اشتباهی كشته شد. جنازه او را به بروجرد منتقل كردند. به رضاخان خبر دادند. رضاخان، دستور داد: جنازه در بروجرد تشییع شود و مجلس فاتحه‏ای هم بگیرند. رضاخان كه قرار بود در همان زمان، برای بازدید منطقه به خرم‏آباد برود، گفته بود: در مسیر، به بروجرد خواهم رفت و در مجلس ختم شركت می‏كنم. آن زمان، ایران، به چهار منطقه كشوری تقسیم می‏شد. در رأس هر منطقه‏ای، امیری به نمایندگی از دولت قرار داشت. احمدخان سپهبد، امیر غرب بود. او، از طرف رضاخان مأمور بود، مقدمات تشییع و مجلس ختم را فراهم كند. این فرد، كه با خاندان بزرگ طباطبائی، آشنا بود، با بعضی از افراد این خاندان، تماس گرفت، از جمله: با اخوی بنده. به او گفت: شاه دستور داده است، مراسم باشكوه باشد. من شنیده‏ام: آقایان طباطبائی، قصد دارند كه در این مراسم شركت نكنند. اگر این فامیل بزرگ و علما و سادات حضور نیابند مراسم باشكوه نخواهد شد. خبر بازداشت آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی هم به برخی از آقایان بروجرد رسیده بود؛ امّا سایر مردم اطلاع نداشتند. از این رو مشایخ فامیل ما، سادات طباطبائی، كه آن زمان خیلی محترم بودند، در مجلس شركت می‏كنند، تا مگر وسیله نجات آیة‏اللّه‏ بروجردی را فراهم كنند.

رضاخان هم، فامیل طباطبائی را خوب می‏شناخت و موقعیت آنان را درك می‏كرد.

بزرگ فامیل، پیرمرد هشتادساله‏ای بود به نام حاج سید عبدالحسین. مرد محترمی بود.

رضاخان، در سفرهای قبلی خود به بروجرد، با وی دیدار كرده بود و علاقه‏ای به او داشت. به ایشان گفته شد كه: در مجلس فاتحه میان شما و رضاخان صحبتی پیش خواهد آمد، شاید رضاخان موضوع آیة‏اللّه‏ بروجردی را مطرح كند. اگر مطرح نكرد، شما به نحوی مطرح كنید. به هر صورت، مجلسی تشكیل شد و رضاخان هم شركت كرد.

مرحوم حاج سید عبدالحسین، با احمدخان سپهبد شرط كرد كه: بوق و كرنا و كارهایی كه مناسب روحانیت و مسجد نیست، نباید انجام بگیرد والاّ مجلس را ترك خواهد كرد. آنان هم مراعات كردند و دستور داده شد كه آن گونه برنامه‏ها لغو شود.

همین كه رضاخان در مجلس حضور یافت، دستور داد كه فاتحه بخوانید. او به قرائت قرآن، می‏گفت: فاتحه!

یكی از مشكلات آن جلسه، منبر آن بود.

رضاخان دستور داده بود محترم‏ترین منبری شهر، منبر برود. شخصی بود به نام ملاّابوالحسن، به ایشان گفتند: شما باید منبر بروید.

گفت: چگونه منبری باید بروم.

گفتند: ما مطالبی را می‏نویسیم شما بالای منبر بخوانید.

گفت: من در عمرم چنین منبری نرفته‏ام و نخواهم رفت.

به هر صورت، مجبور شدند بپذیرند كه خود ایشان هر طور صلاح می‏داند منبر برود.

ایشان منبر رفت. وقتی منبر تمام شد، رضاخان از آقای حاج سید عبدالحسین پرسید: آقا سید حسین بروجردی كیست؟

سید عبدالحسین گفت: من چنین كسی را نمی‏شناسم.

رضاخان دوباره تكرار كرد كه سید حسین بروجردی؟

سید عبدالحسین گفت: ما در فامیل خودمان چنین كسی نداریم، بلكه یك آیة‏اللّه‏ سید حسین بروجردی داریم كه در سفر عتبات است.

رضاخان گفت: منظور من هم ایشان است، وضع ایشان چطور است؟

گفت: ایشان مرد عالمی است كه اوقاتش صرف مطالعه و تدریس می‏شود. متأسّفانه فرصت دیدن اقوامش را هم ندارد. تمام وقتش در مطالعه و نوشتن می‏گذرد و فقط سالی یك بار، در ایام عید دید و بازدیدی با ارحام خود دارد. برای این كه ذهن رضاخان را از اتهام به آیة‏اللّه‏ بروجردی خالی كند، گفت: لطفا شما از ایشان بخواهید به مشهد نروند؛ زیرا تصمیم دارند راهی مشهد شوند. اگر آن جا بروند ماندگار خواهند شد و اهالی بروجرد از فیض وجود ایشان محروم خواهند شد. اگر مشهد هم مشرّف می‏شوند، قول بگیرید كه آن جا نمانند و به بروجرد برگردند.

رضاخان گفت: پس این گزارشاتی كه درباره ایشان به من داده‏اند چیست؟

سید عبدالحسین گفت: من از این گزارشات اطلاعی ندارم، ولی هر چه گفتم، درست است.

رضاخان، دیگر چیزی نگفت و در همان مجلس به قائم‏مقام‏الملك رفیعی ـ كه معمم بود بعد عمامه را برداشت ـ دستور داد كه با تهران تماس بگیرد و اطلاع بدهد كه آیة‏اللّه‏ بروجردی را آزاد كنند. رضاخان، به مرحوم سید عبدالحسین گفت: دستور آزادی ایشان را دادم. مرحوم سید عبدالحسین، ثقل سامعه داشت؛ از این روی رضاخان، مجبور شد طوری بلند صحبت كند كه همه شنیدند. پس از شنیدن خبر آزادی آیة‏اللّه‏ بروجردی، صدای صلوات و اظهار خوش‏حالی فراوان مردم، فضای مسجد را پر كرد. ایشان پس از آزادی به منزل یكی از منسوبینشان رفتند. رضاخان، پس از بازگشت به تهران با ایشان ملاقات كرد. در این جلسه از آیة‏اللّه‏ بروجردی، عذرخواهی كرد و گفت: اگر خواسته‏ای دارید مطرح كنید.

آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: در این چند شبی كه در بازداشت بودم، متوجّه شدم وضع غذای ارتشیان مساعد نیست، ترتیبی بدهید كه وضع تغذیه‏شان بهتر شود.

رضاخان گفت: این مربوط به من می‏شود برای خودتان بخواهید.

آیة‏اللّه‏ بروجردی فرمودند: شما از من خواستید به بروجرد برگردم؛ امّا من نذری دارم كه باید به مشهد بروم. خواستم موافقت كنید كه به مشهد بروم.

خلاصه، با این مقدّمات، گرفتاری آیة‏اللّه‏ بروجردی برطرف شد.

اتّهام به آیة‏اللّه‏ بروجردی

كسی توسط سفیر ایران در بغداد، گزارش داد: آقایان: آیة‏اللّه‏ سید ابوالحسن اصفهانی، آیة‏اللّه‏ نائینی و آیة‏اللّه‏ حاج آقا حسین بروجردی در نجف جلسات سرّی داشتند و تصمیم به براندازی حكومت رضاخان را دارند؛ لذا آیة‏اللّه‏ حاج آقا حسین بروجردی را برای این مقصد، راهی ایران كرده‏اند كه منطقه لرستان و خوزستان را علیه دولت مركزی بشوراند.

آن خواسته حاج سید عبدالحسین از رضاخان، كه از ایشان قول بگیرد كه وی به بروجرد برگردد برای برطرف كردن این اتهام، كارساز افتاد؛ زیرا ایشان چنان وانمود كرد كه آیة‏اللّه‏ بروجردی، چندان علاقه‏ای به بروجرد ندارند، تا چه رسد به آن مقاصدی كه ایشان متّهم می‏شوند. بعد از ملاقات با رضاخان، آیة‏اللّه‏ بروجردی راهی مشهد شدند و حدود هشت ماه، آن جا ماندند و روزی یك درس هم می‏گفتند. در مشهد مشكلاتی برای ایشان فراهم آوردند. از جمله: در روز روشن، گویا به عمد كسی را وادار كردند كه منزل ایشان را سرقت كند و مقداری كتاب و وسایل كمی كه داشتند در آن سرقت، برده بودند.

خدمات ارزشمند آیة‏اللّه‏

مدارس علمیه و فرهنگی بسیاری توسط ایشان، به ویژه در مازندران ساخته شد. مساجد و حسینیه‏های زیادی تأسیس گشت. چاپ كتاب‏های قدما را بر چاپ تألیفات خودشان مقدّم می‏داشتند و آن‏ها را احیا می‏كردند. مقداری از این كتاب‏ها چاپ شده و اكنون در دست‏رس اهل تحقیق است.

اعزام مبلّغان به نقاط مختلف داخل و خارج، تشكیل لجنه‏های تحقیق، كوشش در راه وحدت امت مسلمان و مراقبت شدید از حیثیت اسلام و مسلمین و روحانیت از خدمات آن بزرگوار است. واقعا با تلاش علمی و عملی آن بزرگوار، حوزه علمیه قم، از جهت علمی و تشكیلاتی احیا شد و ده‏ها عالم و مجتهد در دامن خود پروراند.

توجّه به طلاب كوشا

روزی آیة‏اللّه‏ بروجردی، به من فرمودند:

مایل هستم، اسامی آن عده از طلاب كوشا و زحمت كش و دارای سلامت‏نفس را برای من تهیه كنید تا نیازهای‏شان را برآورده كنم.

عرض كردم: تا حدّی می‏توانم وضع تحصیلی افراد را روشن سازم؛ امّا جهت تقوایی و اخلاق افراد را، چون با آنان معاشرت ندارم، نمی‏توانم تعیین كنم. بهتر است هیئتی را برای این كار تعیین كنید، تا این اطلاعات را برای شما تهیه كند.

ایشان قبول كردند و بنا شد این كار انجام بپذیرد.

به هر حال، طلاب درس‏خوان را خیلی دوست می‏داشت و آنان را تشویق می‏كرد. اگر كمكی هم به آنان می‏كرد، خیلی می‏كوشید كه مخفی باشد. یادم هست: روزی نامه‏ای از دو نفر از طلاب مدرسه حجّتیه به دست ایشان رسید كه پس از آن مطالعه، سخت ناراحت شد و نامه را پیش حاج آقا حسین انداخت. معلوم شد كه آن دو نفر، نیازمند بودند و برای امرار معاش، در مضیقه قرار داشتند. به حاج آقا حسین فرمود:

مگر من به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسیدگی كنید و نیاز آنان را برآورید؟ این چیست كه نوشته‏اند.

خلاصه: بسیار عتاب كردند و دستور دادند: این هر دو نفر، مستقیما، به خود من مراجعه كنند.

حوادث سیاسی

چند موضوع در این رابطه مهم است كه باید روشن شود:

1. موضوع ملی شدن صنعت نفت و كیفیت برخورد ایشان با دكتر مصدق و مرحوم آیة‏اللّه‏ كاشانی است كه روشن شدنش برای آنانی كه دنبال این گونه مسائل هستند، مفید است. ایشان با شخص آیة‏اللّه‏ كاشانی، از نجف آشنا و دوست بودند. حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی، در زمان زعامت، به ایشان از حیث مالی كمك می‏كردند. البته بعد سبك سیاسی باعث شد كه مقداری از هم دور شوند. آیة‏اللّه‏ كاشانی، انتظار داشتند كه ایشان هم مثل مرحوم آیة‏اللّه‏ خوانساری، هر زمان خواستند اعلامیه بدهد كه البته ایشان چنین نبودند و تكلیف شرعی خود نمی‏دانستند. آیة‏اللّه‏ بروجردی، از حضور روحانیت، در مشروطه، خاطره خوبی نداشتند. قضیه ملی شدن صنعت نفت هم برای ایشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نشده بود، از این جهت، نسبت به آن فعّالیتی نكردند. در این باره می‏فرمودند:

من در قضایایی كه وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش‏بینی كنم وارد نمی‏شوم. این قضیه ملی شدن نفت را، نمی‏دانم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه كسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حركت مخالفت كند كه اگر با این حركت مردمی مخالفت كند و این حركت ناكام بماند، در تاریخ ایران ضبط می‏شود كه: روحانیت سبب این كار شد؛ لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم كه مخالفت نكنند.

2. موضوع دیگر كه به نظر من، مسئله بغرنجی است و شاید برای برخی چندان روشن نباشد، موضع آیة‏اللّه‏ بروجردی در برابر فداییان اسلام است.

یعنی، چگونه با بودن ایشان، یك عدّه از سادات، كه به حمایت دین قیام كرده بودند، دستگیر و كشته شدند؟

آیا تمكّن آن را نداشت كه جلوی كشته شدن آنان را بگیرد؟

آیا در این رابطه تلاش كرد و موفق نشد؟ یا خیر اصلاً تلاش نكرد؟این‏ها سؤال‏هایی است كه بسیاری از افراد دارند.

برای این كه واقعیت روشن شود، توضیح می‏دهم:

حضرت امام قدس‏سره برای كمك به آنان، مخصوصا آزادی‏شان، خیلی می‏كوشید. من یك شب ماه مبارك رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نوّاب صفوی صحبت كردم و آن چه را آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی نمی‏پسندیدند، به ایشان تذكر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از كارهای شما، باعث انزجار از شما می‏شود؛ لذا آیة‏اللّه‏ بروجردی از شما رنجیده‏اند. به صلاح شما نیست كه با آیة‏اللّه‏ بروجردی مخالفت كنید. این، مثل این می‏ماند كه در داخل كشتی، با ناخدای كشتی دربیفتید. فداییان اسلام، در برخی از كارها دخالت می‏كردند و بعضی اقدام‏هایی را انجام می‏دادند كه به نظر آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی، مصلحت نبود. نامه‏های فراوانی از افراد مختلف می‏آمد كه فداییان اسلام، مراجعه كرده بودند برای كمك مالی. البته معلوم نبود، همه این نامه‏ها واقعیت داشته باشد؛ ولی چنین چیزهایی بود. از فداییان اسلام، پیش آیة‏اللّه‏ بروجردی، شكایت زیادی می‏شد.

آن چه باعث كدورت و دل‏نگرانی آیة‏اللّه‏ بروجردی، نسبت به فداییان اسلام شد، یكی دو مورد نبود. كلاًّ زمینه به گونه‏ای بود كه چنین حوادثی را پیش می‏آورد و این اختلاف را دامن می‏زد.

هنگامی كه فداییان اسلام، دستگیر شدند، كسی به خانم نوّاب صفوی گفته بود كه: با من تماس بگیرد و توسط من، مطالب را خدمت آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی برساند. ایشان با من تماس گرفت. به او گفتم: هنگام اذان مغرب، هر شب، بین راه منزل ما و مسجد اعظم بیایید و مطالب و اخبار زندان را به من بگویید، تا من به آیة‏اللّه‏ بروجردی برسانم. البته بچه‏ای هم همراه خود بیاور و تنها با من تماس نگیر. البته این كار، دو سه شبی بیش‏تر ادامه نیافت؛ زیرا ایشان، خبرهای چندان مهمی نداشت كه بگوید. من جریان را به آیة‏اللّه‏ بروجردی گفتم و در این رابطه، با ایشان زیاد صحبت كردم.

حال یا دشمنان دانا و یا دوستان نادان، به ایشان باورانده بودند كه: دولت، این آقایان را نمی‏كشد و یا قدرتش را ندارد و یا این كه مصلحت دولت اقتضا نمی‏كند؛ لذا آیة‏اللّه‏ بروجردی، یقین داشت كه این آقایان را نمی‏كشند. من هم، در اثر شدّت اطمینان ایشان، احتمال چندانی نمی‏دادم كه چنین كاری بشود.

فداییان اسلام، مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعّالیت خود قرار داده بودند. هر چه به ایشان تذكر داده می‏شد كه: مدرسه محل تحصیل است نه جای این كارها، اثر نمی‏كرد. از ایشان، بسیار شكایت می‏شد. این امور، باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت كنند.

اقامت در قم

مقدّمه آمدن ایشان به قم، كسالتی بود كه عارض ایشان شده بود. اطبّای بروجرد، یا نتوانستند یا جرأت نكردند كه معالجه كنند؛ لذا ایشان را، با احتیاط كامل، به تهران بردند. صندلی‏های عقب اتومبیل را برداشتند، رختخوابی تهیه كرده و ایشان را داخل آن خواباندند تا به تهران رسیدند. در تهران، در بیمارستان فیروزآبادی بستری و معالجه شدند. در ایامی كه دوران نقاهت را می‏گذراندند، برخی از علما و تجّار، شروع به فعّالیت كردند تا ایشان را به قم بیاورند.

یكی از تجّار تهران، كه قبلاً ساكن قم بود، برای آیة‏اللّه‏ صدر پیام آورده بود كه:

بازار تهران و اكثر علمای تهران متفقند بر این كه: آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی، به قم بیایند و خواهند آمد؛ لذا بهتر است آقایان قم پیش‏قدمی كنند و از آیة‏اللّه‏ بروجردی تقاضا كنند كه به قم تشریف بیاورند. آیة‏اللّه‏ صدر به منزل آیة‏اللّه‏ خوانساری رفتند. آیة‏اللّه‏ حجّت هم به جمع آن دو پیوستند. آن گاه به اتفاق، نامه‏ای برای حضرت آیة‏اللّه‏ بروجردی نوشتند و از ایشان دعوت كردند كه به قم تشریف بیاورند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، به طور موقت، پذیرفتند كه به قم بیایند. پس از گذراندن دوران بیمارستان، وارد قم شدند و با نهایت احترام، مورد استقبال قرار گرفتند.

دو ـ سه ماهی كه گذشت، مرحوم امام، به من گفتند كه:

شنیده‏ام آیة‏اللّه‏ بروجردی، تصمیم دارند از قم بروند. شما این موضوع را تحقیق كنید. اگر ایشان قم را ترك كنند، برگرداندن ایشان، مشكل است.

در آن زمان، عصرها درس خارج فقه (اجاره) می‏فرمودند.

پس از درس، خدمتشان رسیدم. پرسیدم: شنیده‏ام تصمیم به مراجعت دارید، آیا واقعیت دارد؟

فرمودند: شاید.

پرسیدم: چرا؟

پاسخ دادند: در تهران، عدّه‏ای به من وعده دادند كه در قم به من كمك كنند تا بتوانم سروسامانی به اوضاع بدهم، امّا تا كنون خبری از آنان نشده است.

امام قدس‏سره قبلاً به من فرموده بودند كه: اگر آیة‏اللّه‏ بروجردی مسائل مالی را بهانه كردند، به ایشان بگویید:

آقایان اهل علمی كه از شما دعوت كرده‏اند، نظرشان استفاده مالی از شما نبوده است؛ بلكه دعوت ایشان به خاطر استفاده علمی بوده است؛ لذا اگر تا ده سال دیگر هم، در قم شهریه ندهید نقصی بر شما نیست و چنین انتظاری هم از شما نمی‏رود.

در پاسخ فرمودند: مطالب همین گونه است كه شما می‏گویید، ولی من خجالت می‏كشم از اهل علم و بعضی مستحقینی كه به من مراجعه می‏كنند. البته حاج احمد را به بروجرد و ملایر فرستاده‏ام تا وجوهات دست‏گردان شده را جمع كند. آن وجوه اگر به اندازه‏ای باشد كه چند ماهی بمانم، می‏مانم تا ببینم چه می‏شود؟

ناچار ما باید منتظر نتیجه كار حاج احمد می‏ماندیم كه خوش‏بختانه با مقدار پول كافی برگشت. البته مقدار شهریه در آن زمان، خیلی زیاد نبود. شاید با این پول، طلاب دو سه ماهی اداره می‏شدند. سپس، بر اثر فعّالیت آقایان، به ویژه مرحوم امام رحمه‏الله كه اصرار داشتند، آیة‏اللّه‏ بروجردی در قم بمانند و می‏فرمودند: «قم از جهت علمی ناقص است و جبران آن به بودن ایشان خواهد بود»، وضع بهتر شد.

در خانه اوّل، در مضیقه بودند؛ از این روی، به خانه دیگر منتقل شدند كه آن جا هم وسعت لازم را نداشت. تا در نهایت، به منزل مرحوم حاج آقا محمد آقازاده آمدند كه الآن در اختیار ورثه ایشان است.

شیوه تدریس

ایشان، مسئله فقهی را از همان مبدأ می‏گرفتند و پیش می‏آمدند. به اصطلاح خودشان اصول متلقات از معصومین علیهم‏السلام را مورد توجّه قرار می‏دادند. به عبارت دیگر، ایشان فقه را به دو دسته تقسیم می‏كردند: یكی آن مسائل متفرّقه كه بعدا فقها، به متون فقه، اضافه كرده‏اند و یك دسته مسائلی كه متلقات از خود معصومین علیهم‏السلام بوده است و فقها، مستقیما از خود ائمّه علیهم‏السلام گرفته و در كتاب‏های فقهی نوشته‏اند. بعدا اگر تفریعاتی را لازم می‏دانستند در كتاب جداگانه‏ای می‏نوشتند و مسائل فقهی اصلی را با مسائل فقهی فرعی، مخلوط نمی‏كردند. از زمان علاّمه و شهید، فقه مخلوط شد.

هنگامی كه به این صورت مسائل را مطرح می‏كردند، مطلب بسیار روشن می‏شد. زمینه صدور روایت را بیان می‏كردند. می‏گفتند:

چه بسا فتوایی از علمای اهل سنّت، باعث سؤال برخی از صحابه شده كه امام علیه‏السلام پاسخ داده‏اند.

هنگامی كه آن فتوا روشن می‏شد، پاسخ بهتر فهمیده می‏شد. از این روی، عنایت زیادی به كتب اهل سنّت داشتند. و نیز كوشش می‏كردند كه: سند روایات را روشن سازند و جهات رجالی را متذكر شوند.

حافظه فوق‏العاده‏ای هم داشتند. در بررسی رجال سند، نیازی به كتاب نداشتند.

راوی اوّل كیست، شاگردانش چه كسانی بوده‏اند، اساتیدش چه كسانی هستند و در چه طبقه‏ای قرار دارند؟ همه را مورد بررسی قرار می‏دادند. این عمل ایشان، بسیاری از اهل علم را وادار كرد كه دنبال رجال احادیث و درایه بروند. البته در رجال، معتقد به درس و بحث نبودند؛ لذا با اصرار از ایشان خواستند درس رجال بگویند. ایشان هم، یك جلسه گفتند و ترك كردند.

می‏فرمود:

رجال خواندنی نیست، درسش عملی است؛ یعنی انسان، از همان نخست كه می‏خواهد تفقّه كند، همان مسئله اوّل را كه شروع می‏كند، سند روایت مربوط را دنبال و به رجالش رسیدگی كند و فرد فرد رجال را مورد شناسایی قرار دهد.

از جهت لغوی نیز، مسئله را روشن می‏كردند و مبادی كتاب لغت را مورد بررسی قرار می‏دادند. با این كوشش‏ها، درس فقه ایشان بسیار عالی می‏شد و باعث تحول در رشته فقاهت گردید. شاگرد درس ایشان احساس می‏كرد كه: در دانش فقه، نیاز دارد به تسلّط بر لغت، رجال، اسانید روایات و كتاب‏های مربوط. كتاب جامع احادیث الشیعه هم، در پی همین كوشش‏ها و دقت‏ها به وجود آمد.

ارتباط آیة‏اللّه‏ بروجردی و امام خمینی رحمهما‏الله

درباره ارتباط این دو بزرگوار، باید بگویم: ارتباط طرفینی بود. هم امام به آیة‏اللّه‏ بروجردی، بسیار احترام می‏گذاشتند و علاقه‏مند به ایشان بودند و هم آیة‏اللّه‏ بروجردی، نسبت به امام، اهمیت فوق‏العاده‏ای قائل بودند و به وی علاقه شدید داشتند. مأموریت‏های مهمی را به ایشان محول می‏كردند؛ مثلاً، در مشهد، حادثه‏ای اتفاق افتاد كه حضرت امام را با اختیارات تام، به آن جا فرستادند. آن مأموریت، دو ماه طول كشید. در قضیه نهاوند نیز، با همین اختیارات، امام از طرف آیة‏اللّه‏ بروجردی، رفتند. در یك سفری هم خود آیة‏اللّه‏ بروجردی به مشهد رفتند، مرحوم آیة‏اللّه‏ داماد و مرحوم امام، همراه ایشان بودند. در این سفر، امام از طرف آیة‏اللّه‏ بروجردی، مسئول مراجعات مالی بودند و مستقلاً، به ایشان مراجعه می‏شد.

راجع به ارتباط امام با ایشان، از مطالب گذشته مقداری این موضوع روشن شد. امام خمینی، روزی به من فرمودند:

حیف قم كه آیة‏اللّه‏ بروجردی، در آن نیستند. كاش، وضعی پیش می‏آمد كه ایشان به قم می‏آمدند.

پیش از آمدن آیة‏اللّه‏ بروجردی به قم، به ایشان اظهار علاقه می‏كردند. بیش‏ترین كوشش را برای آمدن آیة‏اللّه‏ بروجردی به قم، آن بزرگوار انجام دادند. شاید ایشان، باعث شدند كه تجّار تهران، مدرّسین و فضلا، از مراجع بخواهند كه از آیة‏اللّه‏ بروجردی، برای ماندن در قم، دعوت كنند. بعد از آن كه به قم آمدند نیز، در ترویج مقام علمی ایشان، بسیار كوشیدند.

پس از آن كه آیة‏اللّه‏ بروجردی، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند، امام قدس‏سره لازم نمی‏دانستند كه مثل گذشته، مرتبط با آیة‏اللّه‏ بروجردی باشند؛ لذا، به طور طبیعی، مقداری ارتباط را كم كردند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، به حفظ حوزه، علاقه زیادی داشتند. مكرّر می‏گفتند:

حوزه قم مثل شهری است كه دروازه ندارد. حوزه، به روی اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمی‏شوند. ای كاش نظمی بود و برنامه‏ای.

این آرزو را در جاهای مختلف ابراز می‏داشتند. به دنبال این موضوع، هیئتی را مركّب از چند نفر از آقایان حوزه، تشكیل دادند كه نظریات اصلاحی خود را، برای اداره حوزه، بعد از مشورت، بگویند. به این هیئت، اصطلاحا «هیئت حاكمه» می‏گفتند. آیة‏اللّه‏ بروجردی، به آنان اختیار داده بودند كه مصالح حوزه را بسنجند و بر این اساس عمل كنند. اعضای این هیئت تا آن جا كه یادم هست، عبارت بودند از:

مرحوم امام خمینی، حاج شیخ مرتضی حائری، حاج سید احمد زنجانی، حاج سید ابوطالب مدرّسی، مرحوم آیة‏اللّه‏ فاضل، حاج سید زین‏العابدین كاشانی، مرحوم سید محمد یزدی (داماد) حاج شیخ ابوالقاسم اصفهانی، حاج سید مرتضی مبرقعی، حاج مصطفی صادقی، آقای قاضی تبریزی، حاج میرزا محمود روحانی، حاج ریحان اللّه‏ گلپایگانی، حاج آقای فقیهی رشتی، بنده و… جلسات، هر شب، در مدرسه حاج ملاّصادق برگزار می‏شد. یكی از برنامه‏هایی كه ریخته شد، موضوع امتحانات در حوزه بود: چه درس‏هایی امتحان گرفته شود، تعیین رتبه گردد و… از آن هیئت چند نفری برای گرفتن امتحان، انتخاب شدند. این كار، زود به جریان افتاد.

سطح‏ها و مدت تحصیل (كه عبارت بود از سه سطح) درس‏های اصلی و جنبی هر سطح و كتاب‏های مربوط به هر بخشی را روشن كردند.

در یكی از جلسه‏های هیئت، بنده و مرحوم حاج سید احمد زنجانی نتوانسته بودیم حضور داشته باشیم؛ امّا سایر آقایان بوده‏اند. در این جلسه، از طرف مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری، طرحی مطرح می‏شود. (گویا امام خمینی، در تهیه این طرح دخالت داشته‏اند) برنامه امتحان‏های حوزه، كیفیت پرداخت شهریه‏ها، اخذ وجوهات، ملاقات اشخاص با زعیم حوزه علمیه و… از مواد این طرح بوده است.

خلاصه، در این طرح كه شامل مواد و فصولی بود. اداره حوزه و چگونگی اصلاح آن، پیش‏بینی شده بود. آقایان حاضر در جلسه، امضا كرده بودند و برای تأیید نهایی، توسط آقای حائری و حاج فقیهی رشتی خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی داده بودند.

ایشان، می‏پرسند: همه امضا كرده و دیده‏اند؟

پاسخ می‏دهند: بله.

همه حضور داشتند، مگر حاج سید احمد زنجانی و بنده.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، طرح را به مشهدی رضا می‏دهند كه این دو را پیدا كن تا امضا كنند، بعد برگردان پیش من.

این قضیه را خود آیة‏اللّه‏ بروجردی برای من نقل می‏كردند و می‏فرمودند:

شب گذشته سحر بیدار شدم برای گرفتن وضو. یادم آمد از نوشته دیشب كه بعضی از مواد آن، به چشم خورده بود؛ ولی آن وقت دقت نكرده بودم. نوشته را دوباره، به دقت، خواندم. تعجّب كردم؛ زیرا دیدم در این طرح، تمام اختیارات از من سلب شده است صبح به حاج احمد گفتم: آقایان را دعوت كند تا ببینم مقصودشان از این مواد، كه مرا به كلّی مسلوب الاختیار كرده است، چیست؟

صبح جمعه، آقایان در منزل آیة‏اللّه‏ بروجردی اجتماع كردند. من هم شركت كردم. قبل از شركت من مسائلی پیش آمده بود كه آیة‏اللّه‏ بروجردی اعتراضا، جلسه را ترك و به اندرونی رفته بودند.

بنده، رفتم به اندرونی و به ایشان عرض كردم: گویا حضرت‏عالی عصبانی شده‏اید؟

گفتند: چگونه عصبانی نشوم؟

جریان را نقل كردند.

تا رسیدند به این جا كه من از آقایان، پرسیدم این نوشته را خوانده‏اید و امضا كرده‏اید؟ گفتند: نخیر نخوانده‏ایم: امّا چون مطمئن به تهیه كننده یا تهیه كنندگان بودیم، لذا امضا كردیم. آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏فرمودند:

رو كردم به آقای حائری و گفتم: مقصودتان از این ماده كه نوشته‏اید: مصارف وجوه باید با مشورت هیئت باشد، چیست؟

خلاصه، در آن روز، یكی از آقایان می‏گوید: اگر بنا باشد ما با شما همكاری كنیم برنامه همین است.

ایشان، عصبانی می‏شوند و جلسه را با ناراحتی ترك می‏كنند.

متأسّفانه، زمینه‏ای پیش نیامده بود تا كسی توضیح بدهد كه آقا، مقصود از این ماده این است كه: بعضی، بدون این كه شرایط را داشته باشند، نزد حضرت‏عالی می‏آیند و شما را در شرایط و محذوراتی قرار می‏دهند كه ناگزیر می‏شوید، مبلغی را به آنان بدهید؛ از این روی شناسایی مستحق از غیرمستحق لازم است. و ما به عنوان كمك به شما بررسی می‏نماییم و كسانی كه مستحق باشند، به شما معرّفی می‏كنیم. آن گاه حضرت‏عالی اقدام كنید. پرداخت وجوه را مشروط به نظر هیئت نمایید، تا مشكلی برای حضرت‏عالی پیش نیاید.

غرض سلب اختیار از شما نیست، بلكه همكاری با شماست. به هر صورت، ایشان در جلسه حضور یافتند.

این جلسه هم بدون این كه به نتیجه‏ای برسد، با مختصر توضیح و برخی از شوخی‏ها، پایان یافت.

پس از این جلسه، ارتباط بعضی آقایان با آیة‏اللّه‏ بروجردی كم شد.

مرحوم آقای حائری و مرحوم امام، از آن جلسه به بعد، ارتباطشان با آیة‏اللّه‏ بروجردی كم شد.

این تنها عاملی بود كه باعث شده ارتباط امام با ایشان كم‏تر شود.

البته دوباره ارتباط برقرار شد، ولی به شدّت سابق و گرمی آن زمان نبود.

امام، تا همین آخر عمرشان، كه بنده خدمتشان بودم، از آیة‏اللّه‏ بروجردی، به احترام و نیكی یاد می‏كردند.

وضع حوزه

در اثر توطئه‏ها و فشارهای رضاخانی، وضع حوزه بسیار نامناسب بود.

این مشكلات از زمان كشف حجاب و متحدالشكل شدن ایرانیان شروع شد. مشكلات باعث شد كه مجموعه طلاب ساكن در مدارس، به حدود سی‏صد نفر برسد. طلاب را دستگیر می‏كردند و در شهربانی لباس‏ها را از كمر قیچی می‏كردند. تحمّل آن دشواری‏ها بسیار سخت بود. شبی، ریختند مدرسه فیضیه و گفتند: از فردا نباید كسی با لباس مخصوص روحانیت از مدرسه خارج شود. ناگزیر بعضی از طلاب، روزها به باغ‏ها و محله‏های اطراف قم پناه می‏بردند و شب به مدرسه برمی‏گشتند. زندگی در باغ‏ها و محله‏های بیرون از شهر، با كمبود لوازم بسیار دشوار بود. البته این فشارها كم و زیاد می‏شد، اوضاع یك‏نواخت نبود. دستور تازه كه می‏رسید، مأموران سخت می‏گرفتند. چند روزی كه از دستور می‏گذشت، اوضاع بهتر می‏شد. به هر حال وضع خسته كننده‏ای بود.

رضاخان كه مُرد، این گونه مشكلات از بین رفت و رفته رفته، آقایان به قم برگشتند و جمعیت حوزه، تقریبا، به چند صد نفری رسید. این برگشت طلاب و گشایش نسبی در زندگی آنان، هم‏زمان شد با آمدن آیة‏اللّه‏ بروجردی به قم؛ لذا توجّه به روحانیت بیش‏تر شد و تبلیغات گسترش یافت. زمان فوت ایشان، جمعیت حوزه، به حدود هفت هزار نفر رسیده بود. در شهرهای دیگر نیز، آیة‏اللّه‏ بروجردی مساجد و مدارسی بنا كرد. جوانان، برای تحصیل علوم دینی، به این مدارس جذب شدند. در برخی از شهرها، كه مدرسه علمیه می‏ساختند، هیئت علمی و مدرّس هم می‏فرستادند. در باختران چنین كردند. توجّهی نیز به احیای مدارس اصفهان نمودند.

ایشان علاقه مخصوصی به اصفهان داشتند. هنگامی كه نام اصفهان برده می‏شد، مبتهج می‏گشتند.

آقایان اصفهان از ایشان درخواست كرده بودند كه: مقداری از سال را، مخصوصا، ایام تعطیلات، به اصفهان بیایند. حضرت ایشان در حال تصمیم‏گیری بودند كه اجل مهلت نداد.

برخورد با بهائیت

آیة‏اللّه‏ بروجردی، نسبت به بهائیت حسّاسیت خاصی داشتند و با آنان مبارزات فراوانی كردند. می‏فرمودند:

هرگاه با شاه ملاقات كرده‏ام تأكید داشتم كه جلوی این فرقه ضالّه مضلّه را بگیرند و او هم وعده می‏داد، ولی عمل نمی‏كرد. تا در یكی از ملاقات‏ها به او فشار آوردم. گفت: این كار از من ساخته نیست. باید شما كمك كنید. گفتم: من چه قدرتی دارم. قدرت در دست شماست. گفت: شما، مردم را وادارید كه شكایت كنند و به من منعكس شود، تا من مستندی برای جلوگیری داشته باشم. من دیدم، نظر بدی نیست؛ از این روی، از آن به بعد، مردم شهرستان‏ها را وادار به نوشتن نامه‏هایی علیه این جریان كردیم. ماه رمضان كه فرارسید، به آقای فلسفی گفتیم: علیه بهائیان سخنرانی كنند. نتیجه این كوشش‏ها این شد كه شاه، باتمانقلیچ را وادار كرد كه ساختمان حضیرة‏القدس (مركز بهائیان) را خراب كند.

پس از دو ـ سه روزی خبر دادند كه این مركز را خراب نمی‏كنیم، بلكه تبدیل به كتاب‏خانه می‏كنیم.

آخر یكی از شب‏ها آمدند گفتند: از دربار كسی ملاقات می‏خواهد. اجازه دادم. آن شخص آمد و گفت: از سفارت آمریكا، از شاه خواسته‏اند كه با اقلیت‏های مذهبی كاری نداشته باشید؛ زیرا ما خود را موظف می‏دانیم كه امنیت اقلیت‏ها را حفظ كنیم. اگر شما نمی‏توانید امنیت آن‏ها را حفظ كنید، ما در صدد حفظ آن‏ها باشیم، از این روی، ادامه این موضوع، با حیثیت ما منافات دارد. من هم، با كمال تأسّف، گفتم: قضیه را خاتمه بدهید كه باعث ذلّت مسلمانان نگردد؛ لذا قرار شد مركز بهائیان را تبدیل به كتاب‏خانه بكنند. به حسب ظاهر قضیه خاتمه یافت.

دفاع از فلسطین

فداییان اسلام، برای اعزام نیرو به فلسطین و دفاع از فلسطینیان، دفتری در مدرسه دارالشفا گشوده بودند و تبلیغ می‏كردند كه طلاب و افراد دیگر ثبت نام كنند.

آیة‏اللّه‏ حاج سید محمد تقی خوانساری هم با دادن اعلانیه، از این كار طرف‏داری كرده بودند.

روزی آیة‏اللّه‏ بروجردی، با آیة‏اللّه‏ صدر و آیة‏اللّه‏ خوانساری جلسه‏ای تشكیل داده بودند كه گزارش آن جلسه را آیة‏اللّه‏ صدر برای من نقل كردند.

آیة‏اللّه‏ صدر می‏فرمودند:

من تصور نمی‏كردم آیة‏اللّه‏ بروجردی، این همه منطیق (سخنور) باشد، تمام راه‏های توجیه را بر آقای خوانساری بسته بود. به ایشان گفت:

اگر دولت موافقت نكند (كه نمی‏كند) شما حتی یك نفر هم نمی‏توانید به فلسطین اعزام كنید، مگر قاچاق بروید. با تبلیغات علنی، كه اكنون راه افتاده، كاری پیش نمی‏رود و شخصی مثل شما، نباید به كاری كه عاقبت آن روشن نیست و ثمره‏ای ندارد، اقدام كنید.

مخالفت با قوانین ضداسلامی

آیة‏اللّه‏ بروجردی، با كارهایی كه از ناحیه دولت یا مجلس انجام می‏گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود، مخالفت می‏كرد. در این گونه موارد، ملاحظه هیچ چیز و هیچ كس را نمی‏كرد و تا آن مقدار كه قدرت داشت، اقدام می‏كرد. ابدا ملاحظه كسی را نمی‏كرد، خواه شاه باشد یا غیرشاه. نمونه این مطلب، قضیه اصلاحات ارضی است. شخص شاه، لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس داد و سپس راهی اهواز شد. دستور داده بود كه: مجلس در اسرع وقت لایحه را به تصویب برساند و در بازگشت، تحویل وی شود.

همین كه آیة‏اللّه‏ بروجردی مطلع شدند، نامه‏ای نوشتند به رئیس شورای ملی (سردار فاخر) و نامه‏ای هم نوشتند برای آقای بهبهانی كه پی‏گیر نامه ایشان به رئیس مجلس باشد تا سر وقت به مجلس برسد و تأخیری نیفتد و فردا بهانه كنند كه: بله، نامه شما به ما نرسیده است. به خود آقای بهبهانی هم نصیحت كرده بودند كه:

شما در این رابطه مسئولیت دارید. پدر شما خون‏بهای مشروطیت ایران است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت كنند. شما در امور خلاف شرع، باید حسّاس و فعّال باشید.

نامه آیة‏اللّه‏ بروجردی، هنگام نواخته شدن زنگ مجلس به دست رئیس مجلس رسیده بود. رئیس برای نمایندگان نامه را خوانده بود. مفاد نامه این بوده است كه:

از نمایندگان مسلمان باعث تعجّب است كه در غیاب شاه، لایحه خلاف اسلامی را طرح كرده و در صدد تصویب آن هستند. این لایحه، خلاف اسلام و شریعت است. من تا زنده هستم، نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملكت، اجرا شود.

این نامه، باعث شد، لایحه مسكوت بماند.

پس از این جلسه، سردار فاخر به همراه صدرالاشراف (رئیس مجلس سنا) راهی اهواز شدند و مطلب را به شاه گفتند. شاه خودش را به تجاهل زده بود و گفته بود: مگر ایشان با این لایحه مخالفند؟ دكتر اقبال به من گفته بود كه ایشان مخالف نیستند. دكتر اقبال، بعدا اظهار می‏كرد كه: اصلاً چنین نبوده و شاه عمدا این حرف را به من بسته است.

بله، اگر آیة‏اللّه‏ بروجردی به موقع از كارهای خلاف شرع اطلاع می‏یافت اقدام می‏كرد.

ملاحظه شاه یا غیرشاه را نمی‏كرد. بارها، نمایندگان دربار را با تحقیر رد می‏كرد و راه نمی‏داد. با پاسخ‏های تند، ملاقات‏ها را نمی‏پذیرفت. این كه بعضی این گونه می‏پندارند كه آیة‏اللّه‏ بروجردی، با دربار مرتبط بود و اگر دربار، كاری می‏خواست انجام بدهد، با دست ایشان یا با سكوت ایشان انجام می‏داد، اشتباه محض است. كارهای خلاف را تا آن جا كه مطلع می‏شد، با كمال جدّیت و شجاعت جلوگیری می‏كرد. البته گاهی كاملاً موفق می‏شد و اقداماتش مؤثر می‏گشت و گاهی مؤثر نمی‏شد. این دربار و دولت بود كه: به موقعیت آیة‏اللّه‏ بروجردی نیازمند بود و باید ملاحظه ایشان را می‏كرد، نه بالعكس.

البته باید وضع آن زمان را هم در نظر گرفت. الآن مردم همه در انقلاب آماده‏اند، پذیرایند؛ امّا آن زمان چنین نبود. مردم، سابقه فشارهای رضاخان را داشتند. در اثر وحشت و كشتارهای رضاخان، رمق از مردم گرفته شده بود؛ لذا، نفسكش در آن زمان پیدا نمی‏شد. آیة‏اللّه‏ بروجری، مطمئن بود كه: مردم آمادگی ندارند و آن چنان پشتیبانی از طرف مردم نیست.

روی این حساب، در كارهای جزئی گاهی تشر می‏زد و گاهی ساكت می‏شد؛ ولی این كه تسلیم دربار باشد، هرگز. بارها، شاه به بهانه مسافرت، بازگشت از مسافرت، تقاضای ملاقات می‏كرد؛ ولی ایشان نمی‏پذیرفت. آیة‏اللّه‏ بروجردی، اهل تظاهر نبودند و اصحاب ایشان هم اجازه بازگویی اقدامات ایشان را نداشتند؛ لذا بسیاری از اقدامات ایشان، مخفی ماند. دربار هم، به خاطر شیطنتی كه داشت، نمی‏خواست معروف شود كه: بین آیة‏اللّه‏ بروجردی و دربار، بی‏اعتنایی و یا تضادّی هست.

یادم هست: كسی از شیراز نامه‏ای برای آیة‏اللّه‏ بروجردی فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود: شما كه در نامه‏های‏تان برای دولت یا دربار، چنین و چنان می‏نویسید؟ آیا اطلاع دارید كه شاه چگونه است؟ عكسی از شاه با همسرش، كه بی‏حجاب بود، از روزنامه‏ای جدا كرده بود و فرستاده بود.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، فرمودند:

صاحب نامه متوجّه نبوده كه به این اندازه‏ها اطلاع دارم؛ لكن چه باید كرد كه موضوع، فشار اجانب در كار است و من بیش از این، مصلحت نمی‏دانم كه دولت تضعیف شود؛ زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد و تحت فشار دولت‏های بیگانه است.

یك طرف روس‏ها و طرف دیگر غرب و آمریكا و خواسته‏های خود را تحمیل می‏كنند. اگر شاه، احساس كند كه موقعیتش در داخل، تضعیف شده است و جای پایش سست است، برای حفظ خودش، تسلیم بیگانه می‏شود؛ لذا كوشش ما این است كه: خیلی احساس ضعف نكند. اگر گاهی مماشات می‏شود، به این جهت است. مصالح مملكت و اسلام را به او تذكر می‏دهیم؛ امّا جوان است و مغرور.

ناراحت بودند كه دولت از یك طرف، تحت فشار بیگانگان و تحت تأثیر آن‏هاست و از طرف دیگر، ما هم قدرتی نداریم. برای مردم رمقی نمانده است، مردم متحد نیستند. می‏فرمودند:

قصه ما داستان مشك آب خالی و پرهیز است. [كسی مشك خالی به دست داشت و مردم نمی‏دانستند خالی است. او هم پیوسته مردم را بر حذر می‏داشت كه خیس نشوید، مواظب باشید.]

گاهی تشری به دربار می‏زنیم؛ امّا می‏دانیم كه مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشاری پیش بیاید، شانه خالی خواهند كرد. این گونه نیست كه تا پای جان بایستند.

بله، آن زمان، وضع چنین بود.

خداوند عالم، لطف و محبت كرد و همین مردم را متحول كرد كه چنین امام خمینی را همراهی كردند. اگر این مردم مانند آن زمان می‏بودند و وضع روحی و فكری آنان مثل آن زمان می‏بود، حضرت امام هم موفق نمی‏شدند روحانیت مثل این زمان احترام نداشت. مردم مانند امروز، طرف‏دار و فدایی علما نبودند. در ذهن عوام، تصور نادرستی از روحانیت القا كرده بودند. اگر یك مأمور جزء، به یك عالم محترمی جسارت می‏كرد، كسی مانع نمی‏شد. چه بسا همراهی و مسخره هم می‏كردند. اگر حادثه‏ای پیش می‏آمد، اكثر مردم به خاطر ناآگاهی و تبلیغات دشمن، نه تنها از روحانیت حمایت نمی‏كردند كه ملامت هم می‏نمودند. افراد نادان و اوباش، برای خود آیة‏اللّه‏ بروجردی مزاحمت ایجاد می‏كردند و باعث اذیت ایشان می‏شدند، تا چه رسد به افراد دیگر.

انتقال حوزه به مشهد

آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏فرمودند:

یكی از آشنایان ما، كه مطلع از هیئت وزرا بود، نقل كرد: سفیر آمریكا به دكتر مصدّق، فشار آورده است كه حوزه علمیه قم را به مشهد منتقل كند؛ لذا شما مواظب باشید كه چنین توطئه‏ای عمل نشود.

مخالفت با تغییر خط

درباره تغییر خط از فارسی به لاتین، مدت‏ها صحبت بود و افرادی طرف‏داری می‏كردند و مطلب می‏نوشتند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، گاهی در جلسات، از این طرح، اظهار تنفّر می‏كردند و بسیار متأسّف بودند كه چنین مطالبی مطرح می‏شود.

اصلاح امور

تابستانی بود كه من به بروجرد رفتم. روزی، سه نفر از روحانیان به بروجرد آمدند، تا آیة‏اللّه‏ بروجردی را به تهران ببرند. مرحوم آیة‏اللّه‏ حاج آقا حسین قمی در حضرت عبدالعظیم، در باغ سراج الملك، تقریبا، محاصره بودند.

ایشان درخواست پنج ماده‏ای به دولت دادند:

1. آزاد گذاردن زنان در حجاب و رفع ممانعت از حجاب‏داری؛

2. لغو اجبارِ اتحاد شكل؛

3. عمل به موقوفات؛

4. منع فروش مشروبات الكلی؛

5. … .

دولت زیر بار این خواسته‏ها نمی‏رفت. این آقایان از قم آمده بودند كه آیة‏اللّه‏ بروجردی را برای كمك به آیة‏اللّه‏ حاج آقا حسین قمی به تهران ببرند.

آیة‏اللّه‏ بروجردی، با برخی از آقایان بروجردی جلسه‏ای تشكیل دادند، تا در این زمینه مشورت كنند.

در پایان فرمودند: دو نظر هست: یكی این كه خود من راهی تهران شوم و دیگر این كه تلگراف كنم.

بعد فرمودند: اگر من هم به تهران رفتم و كار پیش نرفت، چه می‏شود؟

بهتر است، پیش از این كه آخرین شیوه را عمل كنیم، نخست تلگرافی بزنم و زمینه را بسنجم.

ایشان تلگراف زدند و اتفاقا اثر گذاشت. یعنی در هیئت دولت گفته بودند كه: اگر آیة‏اللّه‏ بروجردی به تهران بیاید وضع لرستان به هم خواهد خورد. بهتر است هر چه زودتر موافقت شود؛ لذا با خواسته‏های آیة‏اللّه‏ حاج آقا حسین قمی، موافقت شد و هیئت دولت پنج ماده را تصویب كرد.

حضور در تشییع جنازه آیة‏اللّه‏ خوانساری

آیة‏اللّه‏ خوانساری در تابستان آخرین سال حیاتشان، به همدان رفتند و در همان سفر فوت كردند. هنگام انتقال جنازه به قم، امام خمینی به من فرمودند:

گویا آیة‏اللّه‏ بروجردی تصمیم ندارند كه در تشییع جنازه شركت كنند. شما ملاقات كنید و مواظب باشید كه چنین نشود.

سپس من خدمت آیة‏اللّه‏ بروجردی رسیدم، دیدم بله، حدس ایشان درست است. با ایشان صحبت كردم كه: آیة‏اللّه‏ خوانساری از مؤسّسین حوزه علمیه قم هستند و دو ثلث حوزه، ارادتمند ایشان هستند لذا، مصلحت نیست كه حضرت‏عالی بی‏تفاوت باشید. انسان یك‏بار كه بیش‏تر نمی‏میرد.

بالأخره فرمودند: چه كنم؟

عرض كردم: عدّه‏ای را به استقبال جنازه بفرستید.

ایشان پیشنهاد بنده را پذیرفتند و عدّه‏ای را به استقبال جنازه فرستادند.

سپس راجع به نماز بر جنازه پرسیدم.

فرمودند: شما از حضور من در نماز احساس خطر نمی‏كنید؟

البته با وضعی كه شهر داشت همه چیز به هم خورده بود و اوباش و افراد نادان در گوشه و كنار دست به كارهای خلاف می‏زدند، این احتمال قوی بود.

امّا در عین حال، شركت نكردن ایشان هم بسیار بد بود؛ لذا، پیشنهاد كردم كه شما قبل از آمدن جنازه، در یكی از حجره‏های صحن تشریف داشته باشید. جنازه كه آمد، حضرت‏عالی نماز بخوانید. و بعد از نماز، شما را با مراقبت، به همان جای اوّل بر می‏گردانند. آن جا خواهید ماند تا جنازه را ببرند و مردم، متفرّق شوند.

ایشان پذیرفتند.

خوش‏بختانه، موضوع به خوبی انجام پذیرفت.

مخالفت با مطالب ضدّ اسلامی

در قم، معروف شد كه روزنامه‏های تهران، مطالبی نوشتند كه مخالف ضرورت اسلام است. این عمل، باعث تحریك عده‏ای، از جمله مرحوم تربتی واعظ شد. برخی از مردم، به نشانه اعتراض، جلوی فرمانداری جمع شدند. فرماندار، قول پی‏گیری می‏دهد و جمعیت متفرّق می‏شوند. فردای آن روز، حدود یك ساعت به غروب، جمعیت انبوهی به طرف فرمانداری می‏روند تا از نتیجه اقدامات فرماندار باخبر شوند. فرماندار تا متوجّه شد، دستور داد درهای فرمانداری را ببندند. با این اقدام، درگیری به وجود آمد و تیراندازی شد. عدّه‏ای مجروح شدند و گفتند كه: یك نفر هم شهید شده است. پس از آن، جمعیت به طرف منزل آیة‏اللّه‏ بروجردی آمد. كوچه‏ها و خیابان پر از مردم بود. آیة‏اللّه‏ بروجردی كه خبردار شد، ناراحت شد و به حاج میرزا محمد حسین فرمود:

به مصدّق السلطنه تلفن كن و بگو اگر نمی‏توانی مملكت را اداره كنی كنار برو تا كسی دیگر بیاید و مملكت را اداره كند.

دكتر مصدّق، سه نفر مأمور عالی‏رتبه را به قم فرستاد تا دستورات آیة‏اللّه‏ بروجردی را در این زمینه اجرا كنند. آن سه نفر عبارت بودند از: سرتیپ مدبر، ملك اسماعیلی، (معاون نخست‏وزیر) و یك نفر هم از دادگستری.

یكی از نتایج این جریان، این بود كه: سید علی اكبر برقعی را از قم تبعید كردند و فعّالیت حزب توده هم، محدودتر شد.1

رایزنی آیة‏اللّه‏ بروجردی

به خاطر همان آشنایی با پدرمان و اعتمادی كه به خود ما داشتند، بسیاری از اسرار را، كه حتی نزدیكان ایشان از آن آگاه نبودند، با ما در میان می‏گذاشتند. ما نیز، چون از مطالب روز، به اندازه‏ای آگاهی داشتیم، برخی از مطالب را كه به نظرمان لازم می‏آمد، با ایشان در میان می‏گذاشتیم. به عنوان مثال، شایع بود كه: همسر نخست وزیر وقت، بهائی است. به همین خاطر ایشان از پذیرفتن او برای ملاقات خودداری می‏نمود. تا این كه پس از تلاش‏های بسیار، ایشان موافقت كرده بودند.

یادم هست: شبِ آن روزی كه قرار بود ملاقات صورت بگیرد، در روزنامه خواندم: «به دستور نخست‏وزیر، در تهران خانه زن تأسیس می‏شود».

خبر روزنامه را نوشتم. آخرهای شب كه شد، بردم بیت آقا و دادم به مشهدی اسماعیل و گفتم: این نوشته را به آقا بدهید. صبح زود، قبل از طلوع آفتاب، كسی از طرف ایشان آمد دنبال من. خدمتشان رفتم. دیدم: خیلی ناراحتند.

فرمودند: نیاید. نیاید.

منظورشان نخست وزیر بود.

آقا بسیار ناراحت بودند. بعضی هم ناراحت شده بودند كه چرا من با رساندن این خبر به آقا، سبب ناراحتی معظّم له شده‏ام.

 

 

 

پاسخی بگذارید