فصل اول :آخرین بیماری

 

 

 

حجه السلام و المسلمين فلسفى :

در ايام بيمارى مرحوم آيت الله بروجردى كه منجر به فوت ايشان شد. من از تهران به قم آمدم و كسالت ايشان را ديدم . لذا لازم بود در قم و با پزشكان معالج در كنار ايشان باشم . ايشان در طول مدت اقامتشان در قم وقتى كسالتى پيدا مى كردند از بيتشان به من تلفن مى شد و من دو سه نفر از اطباء را با خود به قم مى بردم و گاهى دستگاه گيرنده نوار قلب را نيز با خود مى آورديم.

آن روز گفتم در قم باشم تا اگر دارويى لازم باشد كه در قم نيست به تهران تلفن كنم تا از داروخانه هاى آشنا تهيه كنند و بياورند، يا اگر لازم بود، اطباى حاذق را بياوريم . اطباء سفارش كرده بودند كه هيچ كسى به عيادت نيايد و بگذاريد تا ايشان استراحت كنند، چون ايشان نبايد دچار هيجان شوند. لذا هر كس به عيادت مى آمد در بيرونى سلام مى رساند و مى رفت . به شخصيتها مى گفتند: خدمت آقا عرض شد كه شما تشريف آوريد و سلام رسانيده ايد.

دكتر نبوى پزشك مخصوص قلب ، از اول كسالت ايشان تا آخر حضور داشت . اطباى تهران و قم مصلحت ديدند كه پروفسور موريس ‍ فرانسوى متخصص و جراح معروف قلب را كه شهرت جهانى داشت ، از اروپا بخواهند تا او نظر بدهد. او هم كه آمد و به نظرم دو سه بار نيز ايشان را معاينه كرد و گفت : كسالت قلبى ايشان شديد است . اين دكتر خارجى براى غذاى ايشان دستور دادند كه سالاد با چاشنى سركه تهيه كنند. دكتر نبوى مترجم پروفسور موريس بود. آيت الله بروجردى وقتى اين را شنيد، رو به ما كردند و فرمودند: من در اخبار بسيارى كه در باب فوايد خوردن سركه وارد شده است ، متحير بودم ، آقايان اطباى تهران مى گفتند: ترشى ، آب ليمو باشد، سركه نخوريد، چون براى قلب بد است حالا اين آقا مى گويد ترشى سالاد با سركه باشد!

بعد فرمودند: از دكتر بپرسيد الان هم در اروپا دستور سركه مى دهيد؟ دكتر گفت : به آقا بگوئيد سركه براى قلب جنبه دارويى دارد و هيچ ترشى به قدر سركه براى قلب مفيد نيست ! در تمام مغازه هايى كه در اروپا مايعات خوراكى ، مرباجات و ترشيجات مى فروشند، شيشه هاى سركه هم هست كه همه مى خرند و مصرف مى كنند، تاثير مثبت سركه از نظر طبى مسلم است آنگاه آيت الله بروجردى فرمودند: الحمدلله كه تا من زنده بودم اين عقده از دل من باز شد، زيرا اين همه تاكيد اخبار درباره فايده سركه ، و منع اطباء ايرانى از خوردن آن ، براى من تعجب آور بود و حالا ايشان خلاف آن را مى گويند.

اين يكى از خاطرات است كه از مرحوم آيت الله بروجردى دارم كه هرگز از يادم نمى رود.

وصيت نامه آيت اللهبروجردى

آيت الله محسنى ملايرى

بعد از فوت آيت الله بروجردى يكى از مراجع از من خواستند كه با نواب يزدى فرماندار قم به خانه ايشان برويم . نواب يزدى به آن آقا گفت:

 اسرارى است كه مى خواهم براى نخستين بار به شما بگويم . شب قبل از رحلت آقاى بروجردى تلگراف رمزى آمد كه آقاى بروجردى مى خواهند وصيت كنند و شما بايد وصيتهاى ايشان را كنترل كنيد. من به حاج احمد (خادم آقا) گفتم : كه دستور رمز از دربار دارم و تكليفم اين است . او گفت كه : اگر بتوانى پشت پرده اتاق آقا باش تا موقعى كه وصيت را انشاء مى كنند حاضر باشى . من رفتم پشت پرده ، و بودم تا دفتردار آمد. آقاى بروجردى به او گفتند: مطالبى را كه من مى گويم ياداشت مى كنى يا خير؟

دفتردار گفت : به خاطر مى سپرم.

بعدا آقاى بروجردى از او سوال كردند و دفتر دار چند مورد اشتباه كرد و آقاى بروجردى از او خواستند كه ياداشت كند.

بعد كه تمام شد و من از مفاد وصيتنامه اطلاع پيدا كردم ، يك مرتبه صداى آقاى بروجردى بلند شد:

نواب از پس پرده بيا و يك قلم قرمز، اطراف وصيتنامه بكش!

من گريان شدم و ديگر آقاى بروجردى را نديدم

نواب يزدى بعد از اين حكايت گفت : آقاى بروجردى بشويد تا من پاى شما را ببوسم

 

 

 

پاسخی بگذارید