فصل دوم :مرجعیت و عظمت

 

 

 

دفاع امام خمينى از زعيم مسلمين

آيت الله فاضل لنكرانى

مرحوم آقاى اشراقى كه از دوستان قديمي من بود و مدتى هم با مرحوم حاج آقا

مصطفى خمينى سه نفرى مباحثه مى كرديم ، گفتند:

تازه با امام وصلت كرده بودم . تابستان بود و حضرت امام براى ييلاق به همدان رفته بودند، من براى ديدن ايشان به همدان رفتم . با خودم فكر كردم : حالا كه امام ، قدرى از آيت الله بروجردى رنجش خاطر دارد (1) بد نيست انتقادى از آيت الله بروجردى بكنم

تا شروع كردم درباره ايشان به صحبت كردن ، امام قيافه اش را در هم كشيد، سرش را پائين انداخت و بعد سرش را بلند كرد و گفت : آقاى اشراقى !من به كسى اجازه نمى دهم به زعيم مسلمين اهانت كند، هر كس و در هر مقامى كه باشد.

مرجعيت آيت الله بروجردى از نظر امام خمينى

آيت الله شيخ يوسف صانعى

براى هر چه بيشتر آشنا شدن به توانائيهاى فقهى ايشان ، لازم مى دانم به خاطره اى كه از حضرت امام (رحمه الله عليه(دارم اشاره كنم

پس از رحلت حضرت آيت الله بروجردى روزى خدمت حضرت امام ، راهى تهران بودم كه ايشان فرمودند:

در سفرى كه به نجف اشرف مشرف شدم در جلسه اى كه حضرات آقايان علماءشركت داشتند پيشنهاد دادم كه براى زعامت حوزه هاى علميه و مرجعيت شيعه ، پس از مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى ، آيت الله بروجردى را به نجف دعوت كنيد تا درس و بحث را شروع كنند.

در آن جلسه گفتم : اين پيشنهاد را به دو جهت ارائه مى كنم:

1- اينكه حضرت ايشان اثباتا اعلم هستند.

2 – مردى است اجتماعى و براى مرجعيت و حفظ كيان حوزه هاى علميه شايسته ترين فرد است كه مى توان روى او حساب كرد. مدتى كه از اين جلسه گذشت يكى از آقايان به من گفت : آقايان حاضر در آن جلسه گفتند: حاج آقا روح الله حوزه نجف را نمى شناسد، در اين حوزه فحولى از علما هستند، گفتم : از قول من به آنها بگوئيد: شما متوجه حرف من نشديد. من گفتم : فردى است اجتماعى ، اجتماعى بودن غير از اعلميت است و اين مطلب جاى انكار نيست . همچنين گفتم : حضرت آقاى بروجردى در مقام اثبات ، اعلم است البته منافاتى ندارد كه ديگر آقايان ثبوتا اعلم باشند، گرچه ايشان ثبوتا هم اعلم اند.

كسى را كه حضرت امام (رضوان الله تعالى عليه )به همه قدرت و دانشش شهادت به پر اطلاعى و پختگى او مى دهد پايه علمى و صلاحيت و مهارتش براى ما روشن مى شود.

احترام فوق العاده آيت الله بروجردى به امام خمينى

آيت الله فاضل لنكرانى

آيت الله بروجردى دستور داده بودند: يك منشى معمم و خوش خط براى ايشان پيدا كنند. پس از گشتن بسيار، فردى را پيدا كرده و خدمتشان معرفى كردند. فرموده بودند: بيايد تا من از نزديك او را ببينم .

وقتى اين شخص ، خدمت آيت الله بروجردى مى رسد، امام هم آنجا حضور داشته اند. اين آقا، در اين جلسه بالا دست امام مى نشيند. بعد كه آن شخص رفته بود، حضرت آيت الله بروجردى ، فرموده بودند: من اين منشى را نمى خواهم . علت آن را پرسيده بودند، فرموده بود:

كسى كه بالا دست حاج آقا روح الله بنشيند به درد من نمى خورد. اين بيانگر شدت احترام ايشان به حضرت امام بود.

رجوع احتياطاتبه آيت الله بروجردى

آيت الله سيد موسى شبيرىزنجانى

آقاى صامت قزوينى كه از علماء درجه اول قزوين بوده است نقل مى كردند: در شهر قزوين يك مرد صرافى بود كه از طرف مراجع وكالت داشت ، از مرحوم آخوند خراسانى گرفته تا آقاى بروجردى . كه مى گفت : زمان مرحوم آخوند خدمت ايشان رفتم و عرض ‍ كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟فرمودند: آقاى ميرزا تقى شيرازى . و در زمان آقا ميرزاتقى شيرازى خدمت ايشان عرض كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟ فرمودند: آقا سيد ابوالحسن اصفهانى . و در زمان آقا سيدابوالحسن اصفهانى خدمت ايشان عرض كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟فرمودند: آقا حسين ، كه شخصى سؤال مى كند: كدام آقا حسين ؟مى فرمايند: آنكه در بروجرد است . در زمان آقاى بروجردى خدمت ايشان عرض كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟جوابى ندادند.

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

كسى از تبريز براى مرحوم آقاى بروجردى نامه مى نويسد كه مفاد نامه به اين صورت است.

تاكنون از آقا سيد ابوالحسن اصفهانى تقليد كرده ام و چون ايشان از نظر سنى سنشان بالا رفته و در نتيجه از نظر ذهن در صحت نيستند، من نمى توانم از جهت علمى از ايشان تقليد كنم و همچنين ايشان اصحابى دارند كه كارهاى غير شايسته انجام مى دهند كه در نتيجه از جهت عملى هم نمى توانم از ايشان تقليد كنم و از شما مى خواهم رساله اى بنويسيد.

آقاى بروجردى مى فرمودند:

من نامه اى در جواب آن نوشتم به اين صورت كه : اين جور چيزى ، از تسهيلات شيطان است و هيچ وجه شرعى براى شما بر عدم تقليد از ايشان وجود ندارد و تا مادامى كه قطع پيدا نكنيد كه شخصى از نظر ذهنى نمى تواند كار كند، اين مطلب را نمى توان نسبت داد و همچنين از نظر عملى ، كه ما كارهاى مردم عادى را بايد توجيه كنيم تا چه رسد به اصحاب يك مرجع تقليد، و در هر صورت عَلَم اسلام به دوش ايشان است و من رساله نمى نويسم .

بعد آن شخص سؤال و جواب را خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى مى فرستند، كه معلوم مى شود مطالب نامه براى امتحان بوده است .

حضرت آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى مى فرمايند:

ايشان شخصيتى است كه مقيد به تمام مسائل است

ايشان اعلم از من وهمه مراجع نجف است

آيت الله سيد حسين موسوىكرمانى

ابوالزوجۀ بنده ، مرحوم آقاى شيخ محمد على حائرى كرمانى از مبرّزين شاگردان مرحوم آقا ضياءعراقى ، هم دوره آقاى حجت و آقاسيد محمد تقى خوانسارى و آقاى صدر و آقاى يثربى و امثال اينها بوده است

نقل مى كرد: زمانى كه من در نجف اشرف بودم مرحوم آقا ضياء عراقى آنچنان به من محبت داشت كه مثل پدر و فرزند بوديم ، خط من در نوشتن خوب بود و نسبتاً تند مى نوشتم و اكثر شبها، مرحوم آقا ضياء اصرار مى كرد و مرا به خانه خودشان مى برد.

اطاقى داشت دم در، كه محل مراجعه كنندگان بود، وارد كه مى شديم صدا مى زدند كه شام را بياوريد، شام مى خورديم ، بعد از مدتى مى فرمودند: بلند شويد بخوابيد و خودشان رو به قبله به صورت قفا مى خوابيدند، لكن همه اش به فكر درس فردايش بود.

حدود يك ساعت ، يك ساعت و نيم كه خوابيده بود، مرا صدا مى زدند و من چراغ را بالا مى كشيدم و مى گفتند: فكر درس فردا را كرده ام ، بنويس . دو ورق ، سه ورق مى نوشتم ، مى فرمود: برو بخواب ، مى خوابيدم ، دوباره يك ساعت ، يك ساعت و نيم ديگر،صدا مى زد و مى فرمود: نقض همه آنها را كه گفته ام پيدا كرده ام و همه مطالب را باطل مى كرد و مطالب جديد را دو مرتبه مى نوشتم و يك ساعت ، يك ساعت و نيم بعد، دوباره نقض نقض را فكر مى كرد و…

تعجب مى كردم كه استاد هيچ نمى خوابد، در عين حال در موقع درس و بحث سر حال بود. يك شب كه در خدمتشان بودم ، نمازمان را كه خوانديم ، ديدم در آن موقع صبح ، اطاق را تميز مى كند و آب پاشى مى كند، حتى بيرون خانه را، عرض كردم : كسى مى آيد؟فرمود: ميهمان داريم . ديدم اول آفتاب كسى در زد،مرحوم آقا ضياء خودشان رفتند و همراه يك سيد وارد شد و مرحوم آقا ضياء خيلى مؤدب برخورد مى كرد. صبحانه را آوردند و مشغول شدند، در بين صبحانه مرحوم آقا ضياء رو كرد به آن آقا و فرمودند: دو مسأله از لابلاى كتابها پيدا كرده ام ، به نظر مبارك شما رسيده است ؟!

مرحوم آقاى ضياء دو مسأله را عنوان كرد، آن آقا هم گوش داد تا تمام شد، فرمودند: جناب آقاى ضياءالدين ، اين دو مسأله نيست ، بلكه سه مسأله است ، اولى اش در فلان كتاب است ، آن هم نه يكجا بلكه از لابلاى فرمايشاتشان اين مسأله در مى آيد.

دومى اش هم در فلان كتاب است آن هم اين است … و حضرتعالى اين دو تا را پيدا كرده ايد، حالا سوميش كجاست ؟!

مرحوم آقا ضياء سرش را پائين انداخت ، عرض كرد نمى دانم . آن سيد فرمود: مسأله سومش هم در فلان كتاب است كه از آنجا و آنجا و آنجاى كتاب اگر مطالعه كنيد معلوم مى شود.

ابوالزوجه گفتند: آقا ضياء سرش را انداخت پائين و ديگر حرف نزدند. آقا هم بلند شد و خداحافظى كرد و رفت .

آقا ضياء به مشايعت ايشان تا آخر كوچه رفت . به ايشان عرض كردم : آقا!شما وقتى مراجع نجف به منزل شما مى آيند تا در خانه بدرقه آنها مى رويد، ايشان چه كسى بود كه شما اين قدر امروز در مقابلش اظهار ادب و احترام كرديد؟!

فرمودند او را نشناختى ؟!او حاج آقا حسين بروجردى است ، امروز بر من ثابت شد كه ايشان اعلم از من و همه مراجع نجف است

اگر قرار بودسيد جمال مقلد باشد

آيت الله سيد مصطفىخوانسارى

مرحوم آيت الله سيد جمال الدين گلپايگانى از فقها و عارفان بزرگ بود كه وقتى از آيت الله بروجردى پرسيده بودند: اعلم نجف كيست كه موقوفه اى را به وسيله او به طلاب برسانيم ؟!آيت الله بروجردى در پاسخ نوشتند: آيت الله سيد جمال الدين . وقتى آيت الله حاج سيد جمال الدين گلپايگانى ، براى معالجه به تهران آمده بود، به ملاقات ايشان رفتيم ، فرمودند: به حاج آقا حسين سلام مرا برسانيد و بگوئيد: اگر بنا بود سيد جمال مقلد باشد از شما تقليد مى كرد و فرمود: ما تصور مى كرديم كه بعد از مرحوم حاج ميرزا حسين نائينى ، اعلمى وجود ندارد، ولى هنگامى كه آيت الله حاج آقا حسين بروجردى را ديدم ، مرحوم نائينى يادمان رفت.

از آن جهت كه مرحوم آيت الله حاج سيد جمال الدين گلپايگانى ، اهل معنى و عرفان بود، به آسانى به كسى آيت الله نمى گفت ، اما نسبت به مرحوم آيت الله بروجردى ،

چنين تعبير مى كرد.

اتمام حجت آيت الله خوانسارى

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

آقاى رمضانى مى گفتند: بعد از رحلت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى مى خواستيم تقليد كنيم ، به اين منظور همراه يكى از رفقاء خدمت آيت الله العظمى آقا سيد محمد تقى خوانسارى رفتيم و از ايشان در مورد تقليد، سؤال كرديم كه از چه كسى تقليد كنيم ؟

فرمودند: از آقا حسين بروجردى تقليد كنيد. اين مطلب را ما بازگو مى كرديم ، تا اينكه خبر به يكى از منتسبين آقاى خوانسارى رسيد و از ما سوال كرد كه آيا مطلبى كه از قول شما مى گويند درست است يا نه ؟!

ما گفتيم : بله !صحيح است و به خاطر اينكه حجت بر ما تمام باشد خدمت ايشان رسيديم و اگر چنانچه حضرت آيت الله خوانسارى خودشان را معرفى مى كردند، ما از ايشان تقليد مى كرديم ، لكن ايشان آقاى بروجردى را معرفى فرمودند.

شرايط نيابت امام زمان

آيت الله حاجسيد موسوى كرمانى

روزى فرمودند: آقا حسين ، نيابت عامه حضرت امام زمان عليه السلام علم مى خواهد و تقوى و از خود گذشتگى ، لكن آنچه كه شرط مهم اعطاى لواى نيابت است ، عقل فوق العاده اى است كه بايد در آن شخص باشد.

خود ايشان هم همين طور بود و معتقد به خودش بود، عقل فوق العاده اى داشت ، هر كس از هر كجاى دنيا به خدمت آقاى بروجردى مى آمد: از مصر و يا نجف و… اول كه وارد مى شدند در مجلس آقاى بروجردى ، خودش را اقلا صد كيلو مى ديد اما پنج دقيقه ، ده دقيقه كه در محضر آقاى بروجردى مى نشست و به فرمايشات ايشان گوش مى داد موقعى كه مى خواست اجازه مرخصى بگيرد و برود از پنج يا شش كيلو بيشتر خودش را نمى ديد

 

گفتارآيت الله بروجردى در مورد مقام مرجعيت

آيت الله مجتبى عراقى

آيت الله شيخ مرتضى حائرى مى فرمودند: آقاى بروجردى وقتى در نماز سرش را از سجده بر مى دارد، زبان حالشان اين است كه:

خدايا! معذرت مى خواهم ، بيشتر از اين از عهده ام ساخته نيست . مكرر و مكرر آيت الله بروجردى مى فرمودند:

خدا شاهد و گواه است كه من براى اين مقام )مرجعيت )يك قدم برنداشتم . يعنى : كار، كار خدا بود، به من ربطى ندارد.

مى فرمودند: حالا كه آمده است ناچارم كه حفظش كنم .

مقام فقيهعادل

آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب

شيخ محمد نهاوندى شبى در عالم رويا مى بيند مشهد مقدس رضوى عليه السلام مشرف شده و داخل حرم گرديده ، سمت بالاى سر، حضرت حجة بن الحسن (عجل الله تعالى فرجه )را مى بيند بخاطرش مى گذرد كه اجازه تصرف در سهم امام عليه السلام را از آقايان مراجع تقليد دارد خوب است كه از خود آن بزرگوار بگيرد، پس خدمت آن حضرت رسيده ، پس از بوسيدن دست مبارك ، عرض مى كند: تا چه اندازه اذن مى فرمائيد در سهم حضرتت تصرف كنم ؟

حضرت مى فرمايند: ماهى فلان مبلغ

پس از چند سال شيخ محمد، مشهد مقدس مشرف مى شود و در همان اوقات مرحوم آيت الله حاج آقا حسين بروجردى هم مشرف شده بودند. روزى شيخ محمد حرم مشرف مى شود، سمت بالاى سر مى آيد، مى بيند همانجائى كه حضرت حجت عليه السلام نشسته بودند، آقاى بروجردى نشسته است ، به خاطرش مى گذرد كه از اكثر آقايان مراجع اجازه تصرف در سهم امام گرفته ، خوب است از آقاى بروجردى هم اذن بگيرد، پس خدمت آن مرحوم رسيده و طلب اذن مى كند، ايشان هم مى فرمايند: ماهى فلان مبلغ (همان مبلغى كه حضرت حجت عليه السلام در خواب فرموده بودند.)

پس شيخ محمد تفصيل خواب چند سال پيش در نظرش مى آيد و مى فهمد كه تمامش واقع شده الا اينكه بجاى حضرت حجت عليه السلام آقاى بروجردى است

نظريه آيت الله بروجردى در باب مقامات دنيوى

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

وقتى آقای بروجردى از قم به مشهد مشرف شدند، ماشينى تهيه كردند كه ما هم همراه ايشان بوديم و چون تفكه (2) در مسافرت مستحب است ، ايشان خيلى قصه نقل مى كردند من جمله ايشان مى فرمودند: وقتى در نجف بودم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و آقاى نائينى به بنده اصرار داشتند كه حامل پيام و نامه اى به طرف ايران براى رضاخان باشم ، كه قبول نمى كردم تا اينكه بعد از مدتى كه در ايران بودم ، نامه اى براى بنده در مورد مطالب متعدد و در بندهاى مختلف نوشتند، از جمله اين بود كه : ما شما را براى آخرين مرحله گذاشته بوديم و چنانچه قبول نكنيد ما مقدسين عراق را بر عليه شما مى شورانيم و مى گوئيم كه شما براى حفظ مقامتان اين كار را نمى كنيد و امتناع مى ورزيدكه ايشان مى فرمودند: من نامه اى براى آقايان نوشتم و به تمام بندها جواب دادم و در آن مورد خاص هم گفتم كه : اولا چنين نيست و ثانيا بر فرض اينحالت ، من مقام را از نعمات الهى مى دانم و مثل مال كه اتلاف و تلفش را جايز نمى دانم ، مگر اينكه چيز مهمترى باشد و ببينم كه اگر مقامى را كه مى توانم با آن خدماتى به اسلام كنم را از دست بدهم و در هر صورت از دست دادن مقام را بدون دليل حرام مى دانم

حسن ظن به خدا و تجسم عالم آخرت

حجه الاسلام و المسلمين فلسفى

در اينجا لازم مى دانم نكات ظريفى را در رابطه با آيت الله بروجردى بگويم ، چون شايد خيلى از افراد (حتى روحانيون ما)اطلاع نداشتند باشند كه ايشان از لحاظ اتكاء به خداوند، چه مرد خاصى بود، مردى در غايت خلوص و صفا.

در اوايل مرجعيت ايشان مقدارى وجوه به حوزه رسيد و آن بزرگوار حقوق طلاب را

از آن محل مى دادند، ولى به همه نرسيد.

در سال دوم يا سوم اقامت ايشان در قم ، به فاصله كمى سه نامه به وسيله پست به من رسيد، يك نامه از امام خمينى و يك نامه از مرحوم حاج آقا روح الله كمالوند خرم آبادى و يك نامه هم از آقا سيد ابوطالب مدرس يزدى

اين سه نامه يك مطلب مشترك داشت ، شايد هم آقايان در نوشتن آنها توافق قبلى كرده بودند. مضمون آنها اين بود كه حوزه قم تنها حوزه اى است كه از اثر ضربات رژيم پهلوى مصون مانده است . اين حوزه هم به علت نرسيدن وجوه به قدر كافى ، دچار مشكل است و لازم است كه شما اقدامى بكنيد.

حتى امام مرقوم داشتند كه شما آقايان حاج علينقى كاشانى خسرو شاهى و حاج حسين آقا شالچى و بعضى ديگر را به منزلتان دعوت كنيد و به آنها بگوييد كه حوزه در معرض خطر واقع شده است . مبلغى به عنوان وام بدهند تا آقاى بروجردى از اين وضع در آيد تا كم كم وجوه برسد. چون موضوع مربوط به آيت الله بروجردى بود فكر كردم بهتر است خود ايشان را ببينم و بپرسم كه اجازه مى دهند چنين اقدامى بكنم ؟به قم رفتم و در اتاقى كه فقط ما دو نفر بوديم ، گفتم : آقايان چنين نامه هايى نوشته اند، آيا اجازه مى دهيد من چنين كارهايى را انجام بدهم ؟ايشان صريحا گفتند: نه

سپس با همان متانت فرمودند: خداوند هرگز مرا از عنايت خود محروم نفرموده است ، من به خدا حسن ظن بسيار دارم . اين مطلب مالى را با آقايان تجار در ميان گذاردن و از آنها كمك خواستن ، با حسن ظنى كه من دارم ناسازگار است . اگر پولى به نام وجوه رسيد، به طلاب مى دهم و اگر نرسيد از كسى تقاضا نمى كنم

من گفتم : اگر آنها اين وجه را به طور رايگان ندهند، آيا شما اجازه مى دهيد به عنوان قرض الحسنه از آنها بگيرم ؟ زيرا آنچه آقاى خمينى نوشته اند اين است كه اين تجار ممكن است پول بدهند كه شما شهريه طلاب را بدهيد تا وجوهى برسد.

فرمودند: خير، قرض الحسنه نمى گيرم . هر طور كه خدا بخواهد، همان مى شود. من به خدا حسن ظن دارم  .

من هم خداحافظى كردم و از منزل ايشان آمدم بيرون . عصر آن روز و شب را در قم بودم . فردا خدمت ايشان رفتم كه خداحافظى كنم و بگويم من به تهران مى روم ، اگر امرى داريد بفرماييد. در بيرونى منزل آقا، حاج احمد خادمى و ديگران گفتند: ديروز عصر وجه قابل ملاحضه اى از كويت رسيد و پرداخت حقوق طلاب شروع شده است ، كمى از حقوق مورد احتياج تر نيز زيادتر است . وقتى خدمت ايشان رسيدم ، گفتم : آقا، شنيدم كه الحمدلله همان طور كه به خدا اميدوار بوديد و به عنايت باريتعالى مطمئن ، خداوند يارى فرمود. ايشان نيز فرمودند: بله خدا يارى نمود و باز يارى مى فرمايد.

آرى ، مرحوم آيت الله بروجردى چنين مردى بود، متوجه به حق و بر حسب روايات و به تعبير خودشان ، حسن ظن به ذات اقدس ‍ الهى داشت . ايشان در عين حال با آن شان معنوى و خلوص قلبى كه داشت از لحاظ خضوع و خوف واجلال نسبت به ذات اقدس ‍ باريتعالى واقعا مردى فوق العاده بود. چند بار اتفاق افتاد كه آن مرحوم درباره كلمه (يوم الحسرة )حرف زدند. از جمله روزى من و ايشان در اتاق نشيمن تنها بوديم ، به يك مناسبت فرمودند: يكى از اسماء روز قيامت ، يوم الحسرة (روز افسوس خوردن )است كه افراد به گذشته دنياى خود و غفلتهايى كه داشته اند افسوس مى خوردند. در اين موقع ديدم چنان پرده اى از اشك روى چشم ايشان آمد، كه گويى الان قيامت است و آن يوم الحسرة براى ايشان مجسم مى باشد. آنچنان سخن مى گفت كه باور داشت و مطابق با آن هم عمل مى نمود.

سبك و روش مرجعيتآيت الله بروجردى

آيت الله شهيد مرتضى مطهرى

يكى از اقدامات معظم له اين بود كه برخى از امور مرجعيت را تحت نظام دفتر و حساب در آوردند. همه مى دانند كه معمولا در هر شهرى و هر نقطه اى كه عده اى شيعه علاقه مند به امور ديانت باشند، يك نفر يا چند نفر وكالتنامه اى از طرف مرجع تقليد مى گيرند، براى گرفتن وجوهات از مردم و فرستادن به مركز.

در گذشته معمول نبود كه اگر كسى اجازه وكالتى بگيرد، آن اجازه وكالت در دفترى ياداشت شود. و در نتيجه ممكن بود در طول چند سال مرجعيت يك نفر چند هزار وكالت و اجازه گرفته شود و چون دفتر و ثبت و ضبطى نبود، عدد اينها غير مشخص و كسى درست نمى دانست آيا فلان نقطه وكيل براى وجوهات دارد يا ندارد؟

ولى معظم له از همان روزهاى اول زعامت ، دستور دادند دفترى تنظيم گردد، در آن دفتر نام آن شخص و حدود وكالت و مضمون وكالتنامه و محل سكونت آن شخص و نام كسانى كه به معرفى و توثيق آنها اين وكالت داده شده درج مى شد و در مواردى كه تخلفى ديده مى شد آن وكالتنامه استراد مى گرديد. اين اقدام معظم له امر وكالتنامه را از هرج و مرج خارج ساخت . ضمنا دفتر ديگرى هم براى مراسلات تنظيم شد. نامه ها با نمره وارد دفتر مى شد و با نمره جواب داده مى شد.

هميشه مشخص بود كه مرجع به فلان موضوع چه جوابى داده است ، ممكن است تعدادى اين اقدام معظم له را مهم نشمارند و بگويند اين كارى است كه در همه مؤسسات معمول است ، يك تجارتخانه همه اينها و بيشتر از اينها را دارد، البته اين درست است ولى نبايد فراموش كرد كه اين اقدام معظم له در محيطى انجام گرفته كه شعار قافله سالار اين بود كه : نظم در بى نظمى ، نقشه در بى نقشگى ، برنامه در بى برنامه گى است و رمز بقاء روحانيت را حساب و كتاب نداشتن و برنامه نداشتن مى دانستند.

بنابراين ، اين عمل به منزله مجاهده عظيم و يك قدم بزرگ بايد محسوب گردد.

عدم دخالت فرزندان در امر مرجعيت

آيت الله سيد مرتضى مبرقعى (فقيه)

يك صفت بارزى كه در آيت الله بروجردى وجود داشت ، اين بود كه حاضر نبودند به خاطر فرزندانشان به جهنم برود. نوعا آقايان در رابطه با فرزندانشان ، در مى مانند و از اين ناحيه ، ضربه به آنها وارد مى شود، ولى آيت الله بروجردى و امام خمينى ، بسيار بر اين امر مواظبت مى كردند و نمى گذاشتند بر مرجعيت اسلام كه آبروى آن آبروى اسلام است ، از جانب فرزندان لطمه اى وارد شود.

به عنوان نمونه : يك مرتبه ، برخى خدمت آيت الله بروجردى رسيدند و گفتند: آقازاده را بفرستيد تااقامه نماز كند.

ايشان بسيار ناراحت شدند و فرمودند:چه مى گوئيد؟مگر اسلام را ملعبه مى دانيد كه اين حرفها را مى زنيد.

صراحت مرجع مسلمين

آيت الله شهيد مرتضى مطهرى

در سالهائى كه در قم بودم ، يك وقت يكى از خطباى معروف ايران به قم آمد و اتفاقا ديد و بازديد ايشان ، در حجره بنده بود. در آنجا از ايشانديدن مى شد. يك روز در مدت اقامت ايشان در قم ، شخصى در وقت نامناسبى ايشان را به خانه آيت الله بروجردى برده بود. آن موقع يك ساعت قبل از وقت درسى ايشان بود و معمولا ايشان در آن وقت مطالعه مى كردند و كسى را نمى پذيرفتند. در مى زنند و به خادم مى گويند: به آقا بگوئيد فلانى به ملاقات شما آمده است . خادم پيغام را مى رساند و بر مى گردد و مى گويد، آقا فرمودند: من فعلا مطالعه دارم ، وقت ديگرى تشريف بياوريد.

آن شخص محترم هم بر مى گردد و اتفاقا همان روز به شهر خود مراجعت كرد. همان روز آيت الله بروجردى براى درس آمدند، من را در صحن ديدند و فرمودند:

من بعد از درس براى ديدن فلانى به حجره شما مى آيم . گفتم : ايشان رفتند، فرمودند: پس وقتى ايشان را ديدى بگو: حال من وقتى تو به ديدن من آمدى ، مانند حال تو بود، وقتى مى خواهى براى ايراد سخنرانى آماده شوى ، من دلم مى خواست وقتى با هم ملاقات كنيم كه حواس من جمع باشد و با هم صحبت كنيم و در آن موقع من مطالعه داشتم و مى خواستم براى درس بيايم .

پس از مدتى من آن شخص را ملاقات كردم و معذرت خواهى آيت الله بروجردى را ابلاغ كردم و شنيده بودم كه بعضى از افراد وسوسه كرده بودند و به آن مرد محترم گفته بودند: تعمدى در كار بوده كه به تو توهين شود و تو را از در خانه برگردانند. من به آن مرد محترم گفتم : آيت الله بروجردى خواستند به ديدن شما بيايند و چون مطلع شدند كه شما حركت كرديد معذرت خواهى كردند. آن مرد جمله اى گفت كه براى من جالب بود، گفت : نه تنها به من يك ذره برنخورد، بلكه خيلى هم خوشحال شدم ، زيرا ما اروپائيها را مى ستاييم كه مردمى صريح هستند و رودروايسيهاى بيجا ندارند. من كه قبلا از ايشان وقت نگرفته بودم ، غفلت كرده ، در وقت نامناسبى رفته بودم . من از صراحت اين مرد خوشم آمد كه گفت : حالا من كار دارم . آيا اين بهتر بود يا اينكه با ناراحتى مرا مى پذيرفت و دائما در دلش ناراحت بود و با خود مى گفت : اين بلا چه بود كه بر من نازل شد، وقت مرا گرفت و درس مرا خراب كرد؟!من بسيار خوشحال شدم كه در كمال صراحت و رك گويى مرا نپذيرفتند، چقدر خوب است مرجع مسلمين اينطور صريح باشد.

رد كردن ديدار باپاپ

آيت الله شيخ على پناه اشتهاردى

روزى حقير، با يكى از رفقاء اول صبح (كه طبق قرار، بايد صبح اول وقت به محضر آيت الله بروجردى مى رفتيم تا در رابطه با كتابى كه به دستور ايشان ، عده اى مسؤول آن بودند، مطالبى را املا كنند و ما ياداشت كنيم )در خدمت آقا بودم كه مرحوم حاج احمد خادم آمد و عرضه داشت : شخصى از كرمانشاه آمده و تقاضاى ملاقات دارد. ايشان در ابتداء امتناع كرد. ما از محضر ايشان تقاضا كرديم ، لذا به آن شخص اجازه ملاقات دادند. او به محض ورود، خود را معرفى كرد تا رسانيد به اين كه از مرتبطين به شاه است . آيت الله بروجردى با ناراحتى فرمود: به من چه كه تو با شاه رفيقى ، مقصودت چيست ؟

گفت : آقا من با پاپ ارتباط دارم ، مى توانم او را به ملاقات شما بياورم ، ايشان فرمود: من ، به چنين ملاقاتى كه رضاى خدا و سود اسلام در آن نيست ، مايل نيستم . بعد به آن باخترانى فرمود:

من آن وقت كه اصفهان بودم ، تعدادى از شاگردانم در آذربايجان بودند. بعدها ديدم اين آقايان از آذربايجان برايم نامه اى نوشتند كه چون شما را اعلم مى دانيم ، بر خود لازم ديده ايم مردم را به شما ارجاع دهيم . (در حالى كه آيت الله اصفهانى در قيد حيات بودند)رساله هاى عمليه خودتان را به اين ناحيه بفرستيد. من در جواب نوشتم

كار شما درست نيست ، من نه رساله مى فرستم و نه به چنين كارى رضايت دارم ، زيرا مردم هم اكنون مرجع تقليد دارند و تقليدشان هم ، بر طبق موازين شرعى ، محكوم به صحت است . چه وجهى دارد كه شما مردم را به ديگرى ارجاع دهيد ايشان با نقل اين داستان ، مى خواستند بى اعتنايى خود را به شهرت طلبى و مقام خواهى ، به آن فرد باخترانى بفهمانند، كه مى پنداشت ايشان از ترتيب ملاقات با پاپ چون باعث جلب توجه مردم به ايشان است ، استقبال خواهند كرد.

آقا شيخ حسنعلى نخودكى مريد آيت الله بروجردى

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

آقاى بهجت نقل مى كردند كه وقتى آقا شيخ محمود حلى (3) به نجف آمدند و ما براى ديدن ايشان خدمتشان رسيديم ، ايشان هم براى بازديد به خانه ما آمدند و وقتى آيت الله خوئى شنيدند، آقا شيخ محمود به منزل ما مى آيند، براى ديدار ايشان تشريف آوردند تا به اصطلاح ، ديد ديگرى )از نظر معنوى )به ايشان كنند. آقا شيخ محمود يك ساعت تأخير كردند و آقاى خوئى منتظر نشستند تا اينكه تشريف آوردند.

آقا خوئى فرمودند: من دلم مى خواست مقدارى از آقا حسنعلى نخودكى اصفهانى (4) تعريف كنيد، تا وقتى ما مى خواهيم براى اثبات علم ماوراء، دليل بياوريم تنها از آيات و روايات استفاده نكنيم بلكه از حالات يك شخص هم در اين مورد استفاده كنيم

آقا شيخ محمود فرمودند: آقا شيخ حسنعلى مختصرات داشت (يعنى مختصرى از مطالب و عوالم را داشتند)و اگر شما به همين كارتان (تربيت طلاب)

توجه كنيد بيشتر مى توانيد به اسلام خدمت كنيد و تازه آقا شيخ حسنعلى ، مريد يكى از شماها بود. كه آقاى بهجت مى فرمودند: منظورشان آقاى بروجردى بود.

سفر به مشهد و دورى از مقام طلبى

آيتالله شهيد مرتضى مطهرى

قبل از اينكه ايشان به قم بيايند، من از نزديك خدمت ايشان ارادت داشتم ، بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسيده بودم . مردى بود در حقيقت با تقوى و به راستي موحد.

نگوئيد هر كس مرجع تقليد شد، البته موحد هست . توحيد هم مراتب دارد، بله ، اگر به مقياس ما و شما حساب كنيم ، مراجع تقليد درجات خيلى بالاتر از توحيد من و شما دارند ولى وقتى كه من مى گويم موحد، يك درجه خيلى عالى را مى گويم . او كسى بود كه اساسا توحيد را در زندگى خودش لمس مى كرد، يك اتكا و اعتماد عجيبى به دستگيريهاى خدا داشت . سال اول بود كه ايشان به قم آمده بودند، تصميم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اينكه نذر گونه اى داشتند، در آن وقت كه بيمار شده بودند (آن بيمارى معروف كه احتياج به جراحى پيدا كردند و ايشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل كردند و بعد به خواست علماى قم به قم رفتند) در دلشان نذر كرده بودند كه اگر خداوند به ايشان شفا عنايت بفرمايد، بروند زيارت حضرت رضا عليه السلام بعد از شش ماه كه در قم ماندند و تابستان پيش آمد، تصميم گرفتند بروند مشهد.

يك روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان ، طرح مى كنند كه من مى خواهم به مشهد بروم و هر كس هم همراه من مى آيد اعلام بكند . اصحابشان عرض مى كنند بسيار خوب ، به شما عرض مى كنيم

يكى از اصحاب خاصشان كه هم اينك يكى از مراجع تقليد است ، براى من نقل كرد ما دور هم نشستيم ، فكر كرديم كه مصلحت نيست آقا بروند مشهد .

چرا؟چون آقا را ما مى شناختيم ، ولى در آن زمان هنوز مردم تهران ايشان را نمى شناختند، مردم خراسان نمى شناختند، و به طور كلى مردم ايران نمى شناختند بنابراين تجليلى كه شايسته مقام اين مرد بزرگ هست نمى شود، بگذاريد ايشان يكى دو سال ديگر بمانند. براى نذرشان هم كه صيغه نخوانده اند كه نذر شرعى باشد. در دلشان اين نيت را كرده اند بعد كه معروف شدند و مردم ايران شناختند با تجليلى كه شايسته شان است بروند، تصميم گرفتيم كه اگر دوباره فرمودند، ايشان را منصرف كنيم . بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقايان كى همراه من مى آيد؟

هر كدام از دوستان حرفى زدند و بهانه اى را تراشيدند. يكى گفت : اى آقا شما تازه از بيمارى برخاسته ايد(آن وقت فقط اتومبيل بود و هواپيما نبود )ناراحت مى شويد، ممكن است بخيه ها باز شود.

ديگرى چيز ديگرى گفت . ولى از زبان يكى از رفقا درز كرد كه چرا شما نبايد به مشهد برويد. جمله اى گفت كه آقا درك كرد اينها مى گويند نرو مشهد، به خاطر اين است كه مى گويند هنوز مردم ايران شما را نمى شناسند و تجليلى كه شايسته است به عمل نمى آيد. آن آقا براى من نقل مى كرد: آقا تا اين جمله را شنيد، تكانى خورد (آن وقت ايشان هفتاد سالشان بود)

گفت : هفتاد سال از خدا عمر گرفته ام و خداوند در اين مدت تفظلاتى به من كرده است و هيچ يك از اين تفظلات تدبير نبوده است ، همه تقدير بوده است . فكر من هميشه اين بوده كه ببينم وظيفه ام در راه خدا چيست ، هيچ وقت فكر نكرده ام كه من راهى كه مى روم ترقى مى كنم يا تنزل ، شخصيت پيدا مى كنم يا پيدا نمى كنم ، فكرم هميشه اين بوده كه وظيفه خودم را تدبير كنم . وقتى كه خدائى دارم ، وقتى كه عنايت حق را دارم ، وقتى كه خودم را به صورت يك بنده و يك فرد مى بينم ، خدا هم مرا فراموش نمى كند، خير، مى روم

و ديدم اين مرد از روزى كه فوت كرد، روز به روز خداوند بر عزت او افزود . آيا آيت الله بروجردى نعوذ بالله با خدا قوم و خويشى داشت كه مورد تفضل و يا عنايت حق باشد؟ابدا امدادهاى الهى به افراد، به اجتماعات و به بشريت حسابى دارد. آرى يك فرد در زندگى عملى خود اگر كوشش و اخلاص را توما داشته باشد، خداوند او را از راههايى كه خود آن فرد نمى داند تاييد مى فرمايد: ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم  (5)شما اگر حقيقت را يارى كنيد، حقيقت به يارى شما مى آيد.

اقتداء مقدسين به آيت الله بروجردى

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

از آقا شيخ محمد واعظ زاده شنيدم كه در سنه 1304 عده اى از مقدسين مشهد بعد از آقا شيخ محمد تقى بجنوردى ، پشت سر هيچ كس نماز نخوانده بودند،وقتى آقاى بروجردى براى زيارت به مشهد مشرف شدند، آن عده نيز به ايشان اقتداء كردند. كه اين نشانه زهد و تقوى ايشان بود.

عنايت امير المومنين عليه السلام

آيت الله خزعلى :

ايشان در سال 1364 قمرى به مشهد مسافرت كردند و حاج شيخ على اكبر نهاوندى (رحمه الله عليه )كه امام جماعت حرم مطهر امام رضا عليه السلام بود خدمت آيت الله العظمى بروجردى مى گويد: من شصت سال است كه امام جماعت حرم مطهر بوده ام و الان كه ماه رمضان رسيده است مايلم امامت اين ماه با شما باشد كه همه ائمه جماعات و آقايان كه پشت سر هر كس اقتداء نمى كردند، پشت سر ايشان ايستادند و من نيز در آن زمان در مشهد بودم و به فيض نماز جماعت ايشان رسيدم . كه در آن موقع بلندگو نبود، چند مكبر در بين صفوف قرار داده بودند تا ركوع و سجود ديگرى مواقف نماز را اعلام كنند.

آقاى نهاوندى بعد از مدتى به عراق مشرف شد و مرحوم آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى كه در حرم مطهر امير المومنين نماز جماعت مى خواند به آقاى نهاوندى مى فرمايند:

امشب نماز را به جاى من در حرم اقامه كنيد. كه ايشان بعد از نماز مغرب مشغول نماز نافله است كه صدايى از قبر امير المومنين عليه السلام مى شنود: جادادى ، جاداديم . در مشهد به پسرم حاج آقا حسين جا دادى ، جا داديم . عظمت ولدى فعظمتك

كه اشك از چشمان آقاى نهاوندى جارى مى شود و وقتى به ايران باز مى گردد و خدمت آيت الله بروجردى جريان را عرض مى كند اشك از چشمان آقاى بروجردى هم جارى مى شود و مى فرمايند:

جدم به من محبت كرده است

عنايت امام حسينعليه السلام

آيت الله شيخ حسين نورى همدانى

يك وقت در محضر آيت الله بروجردى درباره ديد چشم بحث شد. ايشان با اينكه سنشان قريب نود سال بود، هيچ وقت احتياج به عينك پيدا نكرده بودند و دور و نزديك را بدون عينك مى ديدند و در موقع مطالعه هم ، هرگز عينك به چشم نمى زدند، مى فرمودند:

من در بروجرد كه بودم يك وقت در اثر مطالعه زياد در چشمم احساس ضعف كردم و درد چشم گرفتم ، در بروجرد مراسم مخصوصى روز عاشورا اجراء مى گردد، بدين ترتيب كه : در نقطه هاى مختلف شهر گل درست مى كنند و مردم خود را در آن روز با گل از سر تا پا آغشته مى كنند و دسته دسته به عنوان عزادارى حركت مى كنند، من هم يك روز عاشورا، در آن جمع بودم و به قصد استشفاء مقدارى از گِل بدن يكى از افراد را گرفته و بر چشم خود ماليدم ، چشمم خوب شد از آن تاريخ درد چشم بر من عارض ‍ نشده است ، ولى تا زمانى كه زنده هستم راضى نيستم اين موضوع بازگو شود.

…………………………………………………………………………………..

1- در ارتباط با نظم حوزه و چگونگى برنامه ريزى حوزه علميه اين دو بزرگوار اختلاف سليقه داشته اند.

2- خوش طبعى و مزاح كردن (فرهنگ صبا(

3- عرفاء و صاحب كرامت

4-  از بزرگان و صاحب كرامت كه براى آشنائى بيشتر به كتاب نشان از بى نشانها مراجعه شود.

5- سوره محمد ، آيه 7.

 

 

 

پاسخی بگذارید