فصل دوم :ویژگیها و خصوصیات اخلاقی

 

 

 

حافظه قوى آيت الله بروجردى

آيت الله سيد جلال الدين علوى بروجردى

در ايام توقف در نجف فصول (1) را تدريس مى كرده اند. ايشان مى فرموده اند: در تدريس فصول ، سعى داشتم كه همه اشكالات ايشان را بر صاحب قوانين جواب گويم

در اين مورد پدر بزرگوارم نقل مى كردند (كه مربوط به ايام اقامت در قم و زعامت ايشان است .(

در يكى از روزهاى نوروز بود كه شيخ پيرمردى در حالى كه كاغذى به دست داشت خود را به زحمت جلوى ايشان رسانيده و نامه اى را به دستشان داد. بعد از قرائت نامه ، آقا در حالى كه به قيافه شيخ پيرمرد خيره شده بودند فرمودند: در كداميك از مباحثه هاى من شركت داشتيد؟

شيخ گفت : در قوانين شما در شهر اصفهان . آقا فرمودند: به خاطر دارى كه درس من ، اين اشكال را كردى و من چنين جوابى به شما دادم . شيخ پيرمرد در حالى كه از اين همه حافظه ، قيافه تعجب آميزى به خود گرفته بود، عرض كرد: من باز هم از مبناى خود دست برنداشته ام . آقا در حالى كه لبخندى به لب داشتند فرمودند: من باز معتقدم كه اشتباه مى كنى .

حافظهآيت الله بروجردى از عجائب روزگار بود!

آيت اللهفاضل لنكرانى

حافظه ايشان از عجائب روزگار بود. با آن كه پر مطالعه بود، ولى همه آنچه را كه خوانده بود و مى خواند به خوبى در حافظه خويش ‍ نگه مى داشت . شواهد، در زندگى ايشان بر اين امر بسيار است  نمونه اى را كه براى خود من اعجاب انگيز بوده است ، نقل مى كنم .

روزهاى پنج شنبه و جمعه اول آفتاب ، بنده به همراه مرحوم آقا ميرزا حسن نورى ، آقا سيد جعفر احمدى (داماد آيت الله بروجردى )، آقا سيد محمد حسن (پسر آيت الله بروجردى ) و مرحوم آقا ميرزا مهدى صادقى ، به خدمت ايشان مى رفتيم . آيت الله بروجردى درباره رجال و اساتيد مطالبى را به صورت رمز نوشته بودند. ايشان اين رمزها را توضيح مى دادند و اين گروه ، به صورت تفصيلى آنها را در فيشهائى ياداشت مى كردند. يكى از روزها درباره يك راوى ، داستان مفصلى نقل كردند. اين داستان با تمام جزئيات حدود نيم ساعت طول كشيد. طبع نقل ، به گونه اى بود كه به ذهن من مى آمد، حتما ديشب درباره اين راوى تصادفا مطالعه اى داشته اند، ولى داستان كه به پايان رسيد فرمودند: من ، اين جريان را در چهل و دو سال قبل ، در فلان كتاب مطالعه كرده ام .

همه تعجب كردند از اين حافظه قوى ، معمولا افرادى كه حافظه قوى دارند، استعدادشان قوى نيست ، ولى ايشان از كسانى بود كه بين استعداد و حافظه قوى جمع كرده بود.

با اينكه چندگوسفند ذبح شد، آيت الله بروجردى ماست و خيار را تناول كردند!

آيت الله فاضل لنكرانى

مرحوم پدر نقل مى كردند: آيت الله بروجردى پا درد داشتند، به همين جهت يكى دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در يكى از اين سفرها كه مردم اطراف متوجه شده بودند، به ديدن ايشان آمدند. از جمله : عده زيادى از فقرا هم آمده بودند كه آيت الله بروجردى به آنان كمك كند.

ايشان ، ضمن اينكه به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت اينها را بين فقرا تقسيم كنند. پس از كشتن گوسفند و تقسيم آنها بين فقراء، به اندازه نيم كيلو گوشت براى آيت الله بروجردى كنار گذاشته بودند، تا يك وعده كباب را براى ايشان تهيه كنند.

سفره انداخته شد. ماست و خيار گذاشتند، دو سه سيخ كباب هم ، كه از همان گوشت تهيه كرده بودند، خدمت ايشان گذاشتند.

فرمودند: اين كباب از كجاست ؟ گفتند: از همين گوشت ، مقدارى فقط براى شما درست كرده ايم . ايشان فرمودند: من اين كباب را نمى خورم ، اينها را بين فقراء تقسيم كنيد چون آنها بويش را فهميده اند ايشان همان ماست و خيار را تناول كردند.

يا اينكه گاه مى شد، طلبه اى مى آمد خدمت ايشان و اظهار مى داشت : يك دوره كتاب نياز دارم . مى فرمودند: پولش چقدر مى شود؟ طلبه مى گفت : مثلا هزار تومان . فورا پرداخت مى كردند. اما وقتى براى خودشان مى خواستند كتابى بخرند، مدتى چك و چانه مى زدند تا به قيمت كمترى بخرند، به خاطر اينكه مخارج شخصى را از پول خود تهيه مى كردند و آن هم محدود بود، از اين رو، در مضيقه بودند.

ادب فوق العاده آيت الله بروجردى

آيت الله جعفر سبحانى

در رعايت ادب ايشان فوق العاده بود، من اين را با يك رابطه از حضرت امام نقل مى كنم كه امام )رحمه الله ) فرموده بود: آقاى بروجردى به منزل ما تشريف آورده بودند، خدمت ايشان پرتقال آورديم ، ايشان پرتقال را خوردند و هسته هاى آن را در دست خود نگهداشتند و كنار بشقاب نگذاشتند كه مبادا كسى ببيند و بدش بيايد.

نشستنآيت الله بروجردى بر روى منبر

حجه الاسلام والمسلمين ميرزا حسن نورى:

در اين چند سالى كه اينجانب در خدمت ايشان بودم ، هرگز وى را بدون عمامه يا قبا نديدم ، هميشه به صورت دو زانو مى نشست ، هيچ گاه آن مرحوم را در حال نشستن ، غير از اين حالت نديده ام .

ايشان از درد پا بسيار ناراحت بود. آقايان پيشنهاد كردند، هنگام درس كه روى منبر قرار دارند، دو زانو ننشينند و پاها را روى پله منبر قرار بدهند. ايشان ، با تعجب فرمود: چطور ممكن است اين كار را انجام بدهم ، آقايان نشسته اند! آقايان تشريف دارند!

فصل تابستان و گذاشتن كرسى

آيت الله العظمى سيد محمد رضا گلپايگانى :

خدا رحمت كند مرحوم آقاى بروجردى را كه خيلى مقيد به مبادى آداب بودند، به طورى كه در فصل تابستان هم براى احترام جالسين كرسى مى گذاشتند، زيرا پايشان درد مى كرد و نمى خواستند جلو ديگران پاى خود را درازكش كنند لذا زير كرسى پا را دراز مى كردند.

رد كردن وجوهات و توجه به آداب

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى

كسى نقل مى كرد كه يكى از تجار خيلى مهم كه قسمت مهمى از پولى كه صرف حوزه مى شد و وجوهات را خودش مى داد، يك بار بدون اينكه مبلغ را داخل پاكت بگذارد با حالتى كه تقريبا بى احترامى محسوب مى شود پول را براى آقاى بروجردى مى فرستد و به محض توجه ، آقا رد مى كند.

آقايانى كه آنجا هستند از جمله آقاى خمينى اصرار مى كنند كه پول را رد نكنند و اشكال ندارد چرا كه اگر قرار باشد هر پولى را اين چنين رد كنيد پس با چه پولى حوزه را بايد بچرخانيد و در ضمن بقيه آقايان مراجع ، قبلا به اين شكل نبوده اند و در اين موارد چشم پوشى مى كرده اند و پول را رد نمى كردند، ولى در عين حال ايشان مى فرمايند: پول را پس دهيد.

كه نقل مى كنند وقتى آن تاجر مطلب را مى فهمد، ملتمسا به اصرار مى آيد و پول را تقديم مى كند.

برخورد آيت الله بروجردى در مورد دستبوسى

آيت الله فاضل لنكرانى

در جهت رعايت ادب ، فوق العاده مودب بودند. در اين باره دو نمونه را ذكر مى كنيم :

معمول اين بود كه وقتى خدمت ايشان مى رسيديم ، دست ايشان را مى بوسيديم ، ولى گاهى اوقات مانع مى شدند كه دستشان را ببوسيم . هر چند اصرار مى كرديم فايده اى نداشت . گاهى اوقات نه تنها مانع نمى شدند بلكه دستشان را جلو هم مى آوردند اين مساله براى من ، تا مدتى سوال انگيز بود كه سر اين كار چيست ؟ تا اينكه به خاطر تكرر، سر قضيه را فهميدم ، معلوم شد آنگاه كه ما خودمان ، به اختيار خدمت ايشان مى رسيم ، مانع از دست بوسيدن ما نمى شود ولى آنگاه كه ايشان ما را به خاطر كارى كه دارند احضار مى كنند، به هيچ وجه اجازه نمى دهند دستشان را ببوسيم ، زيرا اين را بر خلاف ادب مى دانستند كه فردى را احضار كنند و بعد به او اجازه بدهند دستش را ببوسد. اين دقت ايشان در رعايت ادب براى من بسيار اعجاب آور بود. مورد ديگر را يكى از نزديكان ايشان كه با ما هم نسبتى داشت ، براى من نقل كرد، ايشان فرمود: روزى به همراه آيت الله بروجردى و فرزندشان ، به منزل آقا مى رفتيم دم در كه رسيديم آقازاده ايشان ، از من زودتر داخل منزل شد. آقا برگشت و با عصبانيت فرياد كشيد: آيا نمى فهمى ايشان ميهمان من هستند؟ چرا جلوتر ار ايشان وارد منزل شدى ؟

برخورد آيت الله بروجردى در موردبوسيدن پا

آيت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى

ما، بعد از درس حضرت آيت الله العظمى استاد الاعظم آقاى بروجردى (رضوان الله تعالى عليه ) كه تمام مى شد، پشت سر ايشان با بقيه ، آقايان حركت مى كرديم ، چون دنبال يك عالم حركت كردن خودش دنبال يك عالم حركت كردن خودش عبادت است و ثواب دارد و ما ايشان را تا سر خيابان كه سوار درشكه و يا در اين اواخر سوار تاكسى مى شدند مشايعت مى كرديم و ايشان به طرف منزل حركت مى كردند. روزى اتفاق عجيبى افتاد، همين طور كه پشت سر ايشان با رفقا در حركت بوديم ، يك مرتبه ديدم مردم همه به پشت سر، عقب مى آيند و هر كس شخص جلوئى خودش را مى گيرد تا زمين نخورد كه ما را هم آقايان ديگر گرفتند.

پرسيدم چه خبر است ؟! گفتند: يكى از عوام الناس در بين راه براى بوسيدن پاى آقا روى پاى ايشان افتاده است ، كه آقا با عصبانيت فرموده بودند:

من به آن مقام نرسيده ام كه كسى پاى مرا ببوسد، پاى معصوم را بايد بوسيد، نه پاى مرا، چرا مى بوسيد؟! آخر بايد بين امام و ماموم ، معصوم و غير معصوم فرق باشد، تو كه پاى مرا مى بوسى اگر امام معصوم و امام زمان عليه السلام را ببينى چه مى كنى ؟

و همين طور از ناراحتى تا منزل رنگشان سرخ شده بود و اين قدر مواظب بود كه حدود معلوم شوند، مرز يك بزرگ با بزرگ ديگر معلوم باشد و مى گفت : حد ما اين است كه دست ما را ببوسند و باقى احترامات ، مال آقا امام زمان (روحى له الفداء) است .

نمونه اى از اخلاقيات آيت الله بروجردى

آيت الله شيخ لطف الله صافى گلپايگانى

براى خشم خود، نذر كرده بودند كه اگر بعد از اين ناراحت شود، يك سال روزه بگيرد. اتفاقا يك مورد هم عصبانى شده بودند، لذا تمام سال را، غير از روزهايى كه حرام بود، روزه گرفتند.

ايشان اهل تظاهر و خودپسندى نبود. شخصى تقويمى چاپ مى كند و عكس آن بزرگوار را روى جلد آن به چاپ مى رساند. اين شخص براى كار كه داشته بود خدمت آيت الله مى رسد. گويا تقويم را به گونه اى در دست مى گيرد يا صورتى پيش مى آيد كه ايشان متوجه چاپ عكس خود، در تقويم مى شوند. در اين هنگام به آن شخص مى فرمايند:

خيال مى كنى مى توانى با اين كارها مرا بازى بدهى ، خير اين طور نيست .

احترام فوق العاده به اهل بيت عليه السلام

آيت الله شيخ على صافى گلپايگانى

مرحوم آيت الله بروجردى ، به خاندان اهل بيت ، خيلى احترام مى گذاشتند. يادم هست يك وقت عده اى از مردم ، براى ديدار ايشان آمده بودند. فردى در ميان آنان گفت : براى سلامتى امام زمان عليه السلام و آيت الله بروجردى صلوات

ايشان با عصبانيت فرمودند:

اين شخص را از اينجا بيرون كنيد، چرااسم مرا در كنار امام زمان آورده است . با اينكه : شاه عربستان به ايران آمد و براى آيت الله بروجردى هدايايى فرستاده (البته ايشان جز قرآن و مقدارى از پرده كعبه ، مابقى را رد كردند) و در ضمن ، درخواست ملاقات با ايشان را داشت ، ولى آيت الله بروجردى پاسخ رد دادند. درباره علت اين امر مى فرمودند:

اين شخص اگر بيايد قم و به زيارت حضرت معصومه عليه السلام نرود، توهين به آن حضرت خواهد بود و من چنين امرى را، به هيچ وجه تحمل نمى كنم .

احترام به قرآن و كتب حديث

آيت الله شيخ مجتبى عراقى

ايشان احترام فوق العاده اى براى كتب ، مخصوصا كتب اخبار داشتند، من باب مثال : مكرر اتفاق مى افتاد كه در جلسات استفتاء بعضى از اشخاص از خارج (علماء و وعاظ، معاريف و اساتيد شهرستانها) مى آمدند و روبروى ايشان در جايى كه كتابها بود مى نشستند، ايشان اول يك قدرى اظهار ناراحتى مى كردند كه معلوم بود ناراحت است ، بعد قدرى شروع مى كردند به اشاره كردن بلكه آن طرف ، خودش بفهمد، مرحله سوم مى فرمودند: آقا! پشت سر شما بسم الله الرحمن الرحيم است ، كتابهاى اخبار است ، كتب فقه است .

آن هم ناچار مى شد برخيزد و يا به پايين برود و يا به بالا.

از من بگذريد، مرا عفوكنيد!

آيت الله سيد مصطفى خوانسارى :

حضرت آيت الله بروجردى در مسجد عشقعلى ، اصول مباحثه مى كردند. روزى يكى از فضلاء، به نام آقا شيخ على چاپلقى اشكال كردند. حضرت آيت الله بروجردى جواب دادند. آقا شيخ على جواب آقا را رد كردند، و آيت الله بروجردى عصبانى شدند و به نحوى آقا شيخ على متاثر و منقلب شد كه خواست گريه كند.

مباحثه تمام شد، نماز مغرب را تمام كرده بودم كه مشهدى رضا، خدمتكار آقا، آمد و گفت : آقا از مباخثه كه برگشتند مابين در كتابخانه و اندرون ايستاده اند و متاثرند و فرمودند: برويد به آقاى خانسارى بگوييد بيايد.

اينجانب با عجله نماز عشاء را خواندم و پيش آقا رفتم . ديدم ايشان با حالت ناراحتى و تاثر شديد بين در كتابخانه و اندرون ايستاده اند! تا من رسيدم به من فرمودند:

اين چه حالتى بود كه از ما صادر شد؟ يك نفر عالم ربانى را رنجاندم ، الان بايد بروم و دست ايشان را ببوسم و حلاليت بطلبم كه از من بگذرد و بعد بيايم و نماز مغرب و عشاء را بخوانم .

عرض كردم : ايشان در مسجد شاه زيد، امام جماعت هستند و بعد از نماز، مساله مى گويند و براى مردم موعظه مى كنند، لذا تا دو سه ساعت از شب گذشته منزل نمى آيند. من به ايشان اطلاع مى دهم كه آقا فردا صبح به منزل شما خواهد آمد. آقا قبول فرمودند، صبح شد، من رفتم حرم ، از حرم كه برگشتم ، ديدم آقا سوار بر درشكه در منزل ما منتظر من هستند. در خدمتشان رفتيم منزل آقا شيخ على وقتى آقا، آقا شيخ على را ديدند، مى خواستند دست او را ببوسند كه نگذاشت.

 مى فرمودند: از من بگذريد، از حالت طبيعى خارج شدم و به شما پرخاش كردم و…

آقا شيخ على گفت : شما سرور مسلمين هستيد، برخورد شما باعث افتخار من بود و… .

آقا تكرار كردند: از من بگذريد، مرا عفو كنيد.

بالاخره اين برخورد موجب شد كه آقا شيخ على تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت آيت الله بروجردى قرار بگيرد.

احترام بهعلماء

آيت الله شيخ شمس الدين واعظى سبزوارى

مرحوم والدم معروف به آيت الله شيخ حامد واعظى كه از مدرسين مشهور كاظمين بودند، به خاطر اينكه جدشان مرحوم حجه السلام والمسلمين شيخ عبدالقهار واعظى كه از خطباى بزرگ كاظمين بودند در جوانى از ايران به طرف عراق مسافرت مى كنند و در كاظمين اقامت مى نمايند كه سفرشان مصادف با سفر آيت الله العظمى آقا سيد ابوالحسن اصفهانى به عراق آمده بوده است و مرحوم ابوى بعد از گذراندن ايام جوانى به ايران بازگشتند و در زمان رضاخان در مبارزاتشان بر عليه كشف حجاب مدتى زندان و تبعيد بودند و بر اثر فشارهايى كه به ايشان مى آورند، دوباره به شهر مقدس كاظمين باز مى گردند و ايشان علاوه بر تدريس در كاظمين ، منبر هم مى رفتند لذا زمانى كه كمونيستها در عراق جاى پايى پيدا كرده بودند، ايشان در حسينيه مرحوم حاج بمانعلى يزدى كه در اطراف صحن مطهر بود منبر مى رفتند و جوانان زيادى پاى منبر ايشان جمع مى شدند و مرحوم ابوى در باب اصول عقائد صحبت مى كردند و بيان برترى فلسفه اسلام برفلسفه كارل و ماكس را بحث مى نمودند.

روزى عده اى از مقلدين حضرت آيت الله العظمى بروجردى كه از تجار مهم بغداد و كاظمين بودند، بدون اطلاع ايشان نامه اى به آقاى بروجردى مى نويسند و در آن نامه نوشته بودند: منبرى فاضلى است كه فقط منبر خود را منحصر به اصول عقايد كرده است و ما وقتى از ايشان مى خواهيم كه مقدارى از فروعات مسائل فقهى را از روى رساله شما براى مردم بيان كنند ايشان مى گويند مساله گفتن كار من نيست و وظيفه من بيان اصول عقايد است . و بعد از اين مطلب سوال مى كنند:

آيا جائز است از سهم امام (عليه السلام ) براى ايشان خانه اى خريد؟

آقاى بروجردى در جواب نوشته بودند:

اگر اينچنين فردى است كه مى گوييد، هر مقدارى كه براى ايشان خانه بخريد مورد قبول است . و بعد آن عده ، نامه و جواب را خدمت ابوى آوردند و خانه اى در اختيار ايشان قرار دادند و با اينكه آيت الله العظمى بروجردى مرحوم ابوى را نمى شناخت ولى اينچنين به علماى اسلام توجه داشتند.

دو كرامت ازدو آيت بزرگوار

آيت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى

مجتهدى برايم نقل مى كرد (كه الان در قيد حيات است و مى گفت نمى خواهم كسى اين جريان را بفهمد، چون مى ترسم عجب بياورد و مشهور شوم و اگر خواسته باشيد بيان كنيد بدون نام نقل شود) كه آيت الله بروجردى قرضى را پرداخت مى كردند كه خيلى عجيب بود. گفتم : قرضى را كه به آيت الله كاشانى داده اند را مى گوئيد؟!

گفت : خير، آن دوازده هزار تومان كه چيزى نيست ، من هم اينكار را مى كنم چون هر وقت مى خواهم به كسى چيزى بدهم يا با اسم دوازده امام ، دوازده تا مى دهم ، يا با اسم مبارك چهارده تا معصوم و يا به اسم پنج تن ، پنج تا مى دهم و يا اينكه به اسم واحد قهار، يك تومان مثلا مى دهم و اين دلالت بر كرامت ندارد، ولى اين مطلبى را كه مى گويم دلالت بر كرامت دارد.

آن مجتهد مى گفت : به خود بنده بيست و پنج هزار تومان دادند و من قرضم را ادا كردم كه عدد 25 به اعداد مبارك دوازده ، چهارده و پنج نمى خورد و قضيه ما اين بود كه :

من بيست و پنج هزار تومان مقروض بودم و سر رسيدش فردا صبح بود و مى بايست كل مبلغ را يكجا پرداخت كنم و طورى هم بود كه طلبكاران گفته بودند: وقت را عقب نينداز و الا… تهديد كرده بودند و من خيلى ناراحت بودم و در همان شب ، با همان حالت ناراحتى گفتم : خدايا ناراحت بودم و در همان دل شب ، با حالت ناراحتى گفتم : خدايا من كه راهى ندارم ، خودت عنايتى بفرما.

مى گفت : صبح زود ديدم كه كسى محكم در مى زند، در را باز كردم ، ديدم حاج احمد خادمى ، خادم آيت الله بروجردى است ، متوجه شدم ، عجله دارند، چون نفس نفس مى زدند، پرسيدم : چرا با اين همه عجله ؟!

گفت : از بس كه آقا اصرار فرمودند كه زود برو خودت را برسان و من تا اينجا را دويدم .

از حاج احمد پرسيدم : مگر آقا چه فرموده اند، گفت : فرمود ايشان در ناراحتى عجيبى بسر مى برند، برو و ناراحتى ايشان را رفع كن و زود خودت را به ايشان برسان.

خادم آقا را براى صرف صبحانه به منزل دعوت كردم ، ايشان نيز تشريف آوردند و به بچه ها گفتم : صبحانه بياورند. صبحانه را آوردند و همين طور كه حاج احمد آقا مشغول بودند من هم پاكتى را كه آقا فرستاده بودند باز كردم ، ديدم مبلغ زيادى پول است ، شمردم ، ديدم بيست و پنج هزار تومان است . ناخود آگاه گفتم : الله اكبر.

حاج احمد خادمى گفت : چه شده است ؟ گفتم : آقا درست بيست و پنج هزار تومان فرستاده است و نه مقدارى كمتر و نه بيشتر، با اينكه اصلا از چيزى خبر نداشته اند.

حاج احمد خادمى كه سرشان را تكان مى دادند گفت : آقا فرموده است : ايشان مقروض هستند و سر رسيد قرضش الان مى رسد، خودت را زود برسان كه آبرويش در خطر است . و من تمام اينها را نگفتم خوب اينكه آقا فرموده است : قرض دارد، الان سر رسيدش مى رسد،آبرويش در خطر است و آن عجله معلوم مى شود كه ايشان با الهام ربانى از عالم باطن خبر داشته است .

و اين كرامت آيت الله العظمى بروجردى كه خبر از باطن داده اند و مبلغ كمتر يا بيشتر هم نفرستاده است تا بفهماند كه ما قضيه را فهميده ايم.

و اما كرامت آن مجتهد نيز معلوم مى شود كه شب دعا مى كند و صبح مستجاب مى شود و آن آقا مى گفت : من تا به حال از خداوند چيزى نخواسته ام كه شب بخوابم و روز انجام نشود و آن شب نيز اطمينان داشتم كه خداوند مى رساند.

ايشان مى گفت : نمى خواهم مردم اين مطلب را بفهمند، تا هم اين توفيق از من سلب نشود و هم مرا عجب نگيرد و نگويند كه فلانى مستجاب الدعوه شده است .

كرامتى ديگر از آيت الله بروجردى

حجه السلام سيد عباس موسوى

آقا سيد عباس غلامعلى موسوى سيستانى پدر بزرگ اينجانب نقل مى فرمودند: در ايام جوانى بعد از ازدواج بچه دار نمى شدم (با توجه به اينكه خود ايشان يد طولانى در اوراد و اذكار و ادعيه داشتند، مع الوصف ) خدمت مرحوم آيت الله بروجردى رسيدم و مشكل را بازگو كردم.

آقا هم قندانى كه جلوى دستشان بود، دست بردند و مقدارى قند جدا كردند و فرمودند: انشاء الله خير است .

بعدا قندها را شمردم ، ديدم هفت عدد حبه قند مى باشند و بعد از ساليان طولانى خداوند به تعداد همان قندهايى كه حضرت آيت الله بروجردى به بنده عنايت كردند، اولاد نصيبم كرد (سه تا دختر و چهار پسر).

جواب بى اعتنايى با احترام

آيت اللهسيد موسى شبيرى زنجانى

زمانى كه بر اثر خرجهايى كه آقاى بروجردى در موارد گوناگون كرده بودند و مقروض شده بودند حتى نسبت به نانوايى ، ديگر نانوايى هم قرض نمى داده است و آقاى بروجردى در مضيقه بودند كه اين جريان را آيت الله مرتضى حائرى بيان مى فرمودند كه :

در آن موقع يكى از آقايان مى خواهد مقدارى پول توسط يكى از بزرگان به آقاى بروجردى بدهد، كه در نتيجه خدمت يكى از آقايان معروف مى رسد و مى گويد اين پول را خدمت آقاى بروجردى برسانيد، وقتى آن شخص مى فهمد بايد خدمت آقاى بروجردى برود امتناع مى كند و نمى پذيرد با آنكه در آن موقع آقاى بروجردى احتياج زيادى به آن پول داشته است ، به هر حال يكى ديگر از آقايان مبلغ را خدمت آقاى بروجردى مى برد و قضيه را مى گويد كه به خاطر احترام به شما فلانى مى خواسته است پول را فلان آقا بياورد ولى ايشان قبول نكرده است.

آقاى بروجردى مى فرمايند: از آن آقايى كه پول را فرستاده است تشكر كنيد و هر وقت آن آقا (2) به پول احتياج داشت به بنده بگوئيد پرداخت كنم و لكن به ايشان نگوئيد كه بنده اين كار را كرده ام و يا اين كار را مى كنم .

كه قرضهاى آن شخص را بعضا آقاى بروجردى مى دادند و آن شخص فكر مى كردند اين كار را نزديكان خود ايشان انجام مى دهد و نمى دانست كه از طرف آقاى بروجردى است .

دو حمايت از روحانيت از دو آيت عظمى

آيت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى

شخص طالب علمى خدمت حضرت آيت الله العظمى آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و يا يكى از اصحاب ايشان مى رسد و مى گويد: با اينكه آقا هر ماه به ما شهريه مى دهند، اما من امروز محتاجم و برايم خرج زيادى پيدا شده است و به پول احتياج دارم ، آقا سيد ابوالحسن كه از اين مطلب اطلاع حاصل مى نمايند مى فرمايند: چون هنوز وقت شهريه نشده است ،

براى ما پولى نرسيده است و الان پولى در دست ما نيست ، ولى حواله اى براى شما مى نويسم .

آقا سيد ابوالحسن به يكى از تجار بغداد در حدود پنج دينار مى نويسد كه به فلانى پرداخت كنيد. اين شخص حواله را مى گيرد و در بين راه شيطان وسوسه اش مى كند و پنج دينارى را كه آقا به صورت عددى نوشته بودند، آن فرد بر مى دارد يك نقطه جلويش ‍ مى گذارد و در نتيجه پنجاه دينار مى شود.

وقتى به تاجر بغدادى مراجعه مى كند، تاجر خيلى تعجب مى كند كه مگر ايشان چه شخصيتى است كه آقاسيد ابوالحسن اصفهانى برايشان پنجاه دينار نوشته اند (چون پنجاه دينار مبالغ زيادى بوده است ) پيش خود مى گويد: اين بايد پنج دينار باشد و آقا براى يك طالب علم پنجاه دينار حواله نمى كند.

آن تاجر مى گويد: شما برويد عصر بيائيد تا من پول را برايتان حاضر كنم . تا عصر آن تاجر به هر طريقى بوده است (تلگراف ، تلفن ، فرستادن كسى ، ملاقات شخصى )با آقا تماس مى گيرد و مطلب را به آقا مى رساند، آقا سيد ابوالحسن تا حواله را نگاه مى كند، بعد از قدرى تامل مى فرمايد: بله ، حواله مال ماست ، پول راپرداخت كنيد. بعد آقا سيد ابوالحسن اصفهانى آن شخص را مى خواهد و مى فرمايد: ما فهميديم كه پنج را پنجاه كرده اى و معلوم مى شود كه احتياج داشته اى و عيبى ندارد ولى اين كار را نبايد انجام مى دادى و اگر همان موقع بر مى گشتى و با خودم در ميان مى گذاشتى خود ما پنجاه دينارش مى كرديم و براى حفظ روحانيت و اينكه بگوئيم يك روحانى خطا كار نيست ، اقرار كرديم كه اين مطالب مال ماست ، البته مقصودمان مطالب داخل حواله بود نه آن يك نقطه .

بهرحال آقاى سيد ابوالحسن او راتادئب نيز مى كند. عينا قضيه اى بهمين شكل درباره حضرت آيت الله العظمى بروجردى پيش آمد، كه يك شخصى به دفتر آقا مراجعه مى كند و مقدار پولى مى خواهد تا همسرش را عمل كند كه ظاهرا بچه دار بوده است و بايد عمل مى شده است .

آن وقت احتياجش را با حاج احمد خادمى در ميان مى گذارد، حاج احمد به آقا مى گويد فردى است كه احتياج زيادى به پول دارد، ولى ديگر نمى گويد وضع حمل و عمل كردن در كار است .

آقا هم مى فرمايند: الان پول نداريم ، اما حواله اى مى نويسم كه برود، تحويل بگيرد. آقا مبلغ سى تومان براى ايشان مى نويسد و ايشان نيز، مبلغ را به صورت عددى مى نويسند نه حروفى . آن آقا هم بر مى دارد يك نقطه جلوى عدد 30 مى گذارد، مى شود سيصد تومان (و سيصد تومان در آن زمان خيلى بود) وقتى به تاجر مورد نظر مراجعه مى كند، تاجر با تعجب مى پرسد: مگر شما از آقا چه خواسته ايد كه براى شما سيصد تومان نوشته اند؟! او مى گويد: من خيلى قرض دارم و بايد همسرم را عمل كنم و… بهرحال تاجر را قانع مى كند و سيصد تومان را تحويل مى گيرد در وقت محاسبه ، آن تاجر تمام موارد را با آن سيصد هزار تومان سوال مى فرمايند كه بعد از توضيحات متوجه مى شوند ولى حرف نمى زنند و آن مورد را نيز تاييد مى كنند.

بعد آن شخص را مى خواهند كه اين كار را چرا انجام داده ايد و چرا يك نقطه به سى تومان اضافه كرده ايد و… . ؟!

آن مرد مى گويد: آقا احتياج داشتم و همسرم را بايد عمل مى كردم و بدهى هم داشتم و… . ديدم با آن سى تومان درست نمى آيد، مجبور شدم اين كار را انجام دهم .

آقا مى فرمايند: چرا به ما اطلاع ندادى ؟ اگر مى آمدى و مطلب را مى گفتى ، خودمان مبلغ را سيصد تومان مى كرديم ، بار ديگر اين كار را نكنيد و اين بار را بخشيدم

مى بينيد كه در آنجا به پنجاه و در اينجا به سيصد تبديل مى شود و هر دو آن بزرگواران براى حفظ روحانيت و اينكه يك روحانى را خراب نكنند، كار آنها را به نحوى كه دروغ نشود تاييد مى كنند و اينچنين از يك طالب علم حمايت مى كردند و آبروى حوزه و روحانيت را حفظ مى فرمودند.

پس نمىگيرم ، به اهلش رسيده

آيت الله مكارمشيرازى

روزى در بيرون منزل خودشان در قم ، كه مركز ارباب رجوع بود، نشسته بودند كه شخصى مقدارى سهم امام به ايشان داد. در همين موقع كه پول در برابر ايشان بود، بادى ورزيد و اسكناسها را به اطراف پخش كرد، طلابى كه در آنجا بودند پول را جمع كردند كه به ايشان بدهند، ايشان قبول نكردند و فرمودند: پس نمى گيرم ،به اهلش رسيده .

چيزى را كه داده ايم پس نمى گيريم

آيت الله سيد مصطفى خوانسارى

در زمان جنگ بين الملل دوم ملكى داشتند در بروجرد كه به شش هرار تومان فروخته بودند. پول اين ملك در پاكتى بود. اهل علمى براى شصت تومان كرايه معوقه منزل ، تقاصاى كمك كرده بود. ايشان به اندازه اجاره منزل آقا، پول در پاكتى گذاشته بود. وقتى آن شخص مراجعه كرده بود، اشتباها پاكت پول ملك را مى دهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاكت ، مراجعه مى كند و پاكت را تقديم آقا مى كند، اما آقا نمى پذيرد و پس نمى گيرند! مى فرمايند: چيزى كه داده ايم پس نمى گيريم .

آيا زن و بچه اشهم قوانين مى خوانند؟!

آيت الله سيد مصطفى خوانسارى

با آنكه آيت الله بروجردى بسيار ساده زندگى مى كردند و با ماهى دو هزار تومان از اجاره ملكى كه در بروجرد داشت ، اداره مى شد ولى خيلى سخاوتمند بود.

يادم هست : يكى از روحانيون شهرستان ساوه ، مقدارى سهم امام آورده بود. ايشان پول را گرفتند و مقدارى هم روى آن گذاشتند و به آن آقا بازگرداندند. اين وضع به نظر يكى از اصحاب ايشان سخت آمد، لذا تذكر داد كه آقا! اين شخص قوانين مى خواند، يعنى وضع علمى اش خيلى بالا نيست . همان مقدار كه آورده برگردانيد كافى است . آقا فرمودند: آيا زن و بچه اش هم ، قوانين مى خوانند؟!

علويه وپنجاه تومان

آيت الله شيخ حسين نورى همدانى

آيت الله بروجردى از لحاظ سخاوت و كرم ، داراى امتياز خاصى بود. براى نمونه : نوعا آقايان طلاب ، وجوه خود را كه نزد ايشان مى بردند، غالبا نصف آن را يا گاهى همه آن را به خودشان برمى گرداندند، خلاصه از نظر كرم و بزرگوارى خيلى بلند نظر بود.

يك وقت ايشان در بيرونى نشسته بودند، زنى وارد شد و آقا آن زن را ديد به پيش خدمت خود فرمودند:

ببينيد اين زن چه مى خواهد. پيش خدمت گفت : اين زن علويه (3) است ، پول يك چادرى مى خواست پنجاه تومان به ايشان داده شد. آقا تا اسم علويه را شنيدند، فرمودند:

علويه و پنجاه تومان ؟! (گويى ايشان پنجاه تومان را براى علويه توهين دانستند، در حالى كه آن زمان پنجاه تومان كم پولى نبود) فرمودند:

اقلا چهار صد، پانصد تومان به آن زن بدهيد.

به طور كلى هميشه اشخاصى كه نزد ايشان مى آمدند، ايشان بيش از آن مقاديرى كه اشخاص توقع داشتند به آنان عنايت مى كردند.

سخاوت در حد فقرزدائىنه گداپرورى

آيت الله شهيد مرتضى مطهرى

يك وقت مرد فقيرى ، متكدى اى (4) آمده بود به ايشان چسبيده بود چيزى مى خواست . ايشان به قيافه اش نگاه كرد، ديد مردى است كه مى تواند كار و كاسبى بكند، گدائى برايش حرفه شده است ، نصيحتش كرد. از جمله گفت : امير المومنين به مردم فرياد مى كرد:

اعدو الى عزكم صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان برويد يعنى برويد دنبال كارتان ، كسبتان ، روزيتان .

…………………………………………………………………….

1- نام كتابى در علم اصول

2- همان شخص معروف كه امتناع از آوردن پول كرد.

3- سيده است .

4- گدا(فرهنگ صبا

 

 

 

پاسخی بگذارید