فصل ششم :سیره سیاسی

 

 

 

کادر سازی در حوزه

آیت الله بروجردی در مسائل سیاسی ، سلوک خاص خودش را داشت و با توجه به اوضاع و شرایط آن روز و ظرفیت سیاسی مردم ، همواره موضع مناسب و بجا اتخاذ کرد و بسیاری از حوادث و رخدادهای دشوار و حساس را به خوبی پشت سر گذاشت . در عصر زعامت ایشان اگر چه زمینه برخوردهای تند انقلابی با رژیم ستمشاهی و بیگانگان وجود نداشت چرا که مردم آمادگی و آگاهی لازم را برای تحمل پیامدهای یک انقلاب اسلامی نداشتند، اما باید اذعان داشت که در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی نیروهای بالقوه بسیاری برای انقلاب تربیت شدند و در طول نهضت نقش سرنوشت سازی را ایفا نمودند . بنابراین باید گفت : اگر سازماندهی و کادر سازی حوزه ها و روحانیت در این زمان تحقق نمی یافت ، در دهه چهل و پنجاه هرگز نمی توانستیم شاهد انقلاب بزرگ اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی باشیم . در این مورد آیت الله هاشمی رفسنجانی می گوید :

“… بعد از خفقان شدید رضاخان قزاق و قلع و قمع کردن روحانیت و ممنوع کردن لباس روحانیت و بستن مدرسه ها و حسینیه ها و مساجد ، در ابتدای حکومت محمد رضا شاه که ضعیف بود و نمی توانست آن سیاست را تعقیب بکند ، یکی از کارهای بسیار مهم و با ارزش شیعه که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی سهم عظیمی در این کار دارند ، تشکیل و توسعه حوزه علمیه قم و حوزه های دینی بود . در ده سال بین 1330 تا 1340 که روحانیت تا حدودی خاموش است ، حوزه علمیه قم کاری کرد ، شبیه کاری که امام صادق (ع) کرد . هزارها طلبه پر شور ، متدین ، یا مطالعه و آشنای به مسائل روز تربیت شدند و اینها ذخیره انقلاب شدند و اگر این ها نبودند ، محال بود در ایران ، بشود رژیم پهلوی را شکست …”(1)

با همه این ها ، معظم له در مراحلی که احساس نیاز و خطر می کرد ، اهل اقدام بود و بی درنگ موضع گیری می نمود و حتی اگر لازم می شد به شخص شاه تذکرات و هشدارهای تند می داد ، چنانکه در موردی به عنوان اعتراض از پذیرش وی خودداری کرد و فرصت سوء استفاده را از شاه گرفت و در یک زمانی که شاه می خواست خط فارسی را به لاتین تغییر دهد و در این راستا تبلیغات بسیاری هم به راه انداخت ، اما فقیه بزرگ با تمام وجود در برابر این حرکت ننگین ایستاد و گفت : “تا من زنده ام اجازه نمی دهم این کار عملی شود ، به هر جا می خواهد منتهی شود .”(2) در مورد دیگر وقتی آقای اقبال نخست وزیر وقت به خدمتش می رسد ، ایشان با لحن تند در مورد شاه خطاب به وی می فرماید : ” پدرش بی سواد بود ، ولی یک مقدار شعور داشت اما این (محمد رضا شاه) شعور هم ندارد . چیزی ملتفت نمی شود .”(3)

در این فصل به چند نمونه از عملکرد و موضع گیری های سیاسی آیت الله بروجردی در رخدادهای مختلف مرور می کنیم :

1- مبارزه با فرقه سیاسی بهائیت

هنگام اقامت آیت الله بروجردی در وطن ، ایادی این گروه گمراه ، فعالیت های خود را در شهر بروجرد و حومه به ویژه با نفوذ در ادارات دولتی در سطح گسترده ای افزایش داده بودند . چون ایشان از این موضوع آگاه شد ، نخست طی اقدام قانونی سعی کرد مانع فعالیت های آن ها بشود ، حتی دراین راستا یکی از مدارس دینی شهر را به دبیرستان دینی تبدیل نمود تا جوانان مسلمان را از تبلیغات سوء بهائی ها در امان نگه دارد . بعد وقتی عدم همکاری و کار شکنی دولتمردان وقت را در این رابطه دید ، احساس وظیفه و خطر بیشتر کرد و به ناچار خود مستقلا وارد صحنه مبارزه شد تا جایی که به عنوان اعتراض از شهر بروجرد خارج شد . به دنبال آن مردم شهر به هیجان آمدند و سرازیر تلگرافخانه شدند . در این هنگام دولت مرکزی احساس خطر جدی کرد ، فوری مقدمات بازگشت ایشان را فراهم آورد ، به زودی محافل و مجالس علنی بهائی ها را تعطیل و ممنوع اعلام کرد و افراد وابسته به آن را از ادارات دولتی عزل نمود ، آنگاه آیت الله بروجردی در میان استقبال پر شور و تاریخی مردم به وطن خویش بازگشت .(4)

معظم له در ایام مرجعیت مطلق خویش در قم نیز چون این فرقه را یک گروه کاملا سیاسی و ساخته و پرداخته دشمنان می دانست ، به مبارزه با آن همچنان پی گرفت و جبهه پیکار با بهائیت را در سطح کشور توسعه داد به طوری که منجر به تخریب مرکز فعالیت های آنان در تهران به نام خطیرة القدس گردید . در ماه مبارک رمضان همین سال (1335 ه.ش.) خطیب توانا میرزا محمد تقی فلسفی به دستور آیت الله بروجردی در مسجد شاه تهران به منبر رفت و سلسله سخنرانی های مستدل و محکمی را در بطلان عقاید و افکار این فرقه بیان داشت ، که این برنامه از رادیو نیز پخش شد . آیت الله بروجردی چندین بار خطر این گروه را به شخص شاه هم هشدار داده بود و بالأخره در اثر تلاش های مستمر ایشان تا زمانی که وی در قید حیات بود ؛ بساط بهائیت در ایران برچیده شده و فعالیت های بسیار محدود و کم رنگ بود .(5)

2- حمایت از اقدام حاج آقا حسین قمی

در سال 1320ش. رضا شاه فرار کرد ، آیت الله حاج آقا حسین قمی که در ماجرای قیام تاریخی مسجد گوهرشاد به دستور وی از مشهد به کربلا تبعید شده بود ، به وطن بازگشت . او بعد از یک ماه توقف در مشهد برای پیگیری خواسته های شرعی و قانونی ملت ایران و لغو قانون کشف حجاب و آزادی فعالیت های مذهبی و تعلیم قرآن در دبستان و دبیرستان های کشور ، راهی تهران شد و این خواسته ها را طی بیانیه پنج ماده ای به اطلاع حاکمان رساند .(6) در این هنگام دولتمردان و شخص شاه در تأمین خواسته های ایشان ، طریق مسامحه پیش گرفتند تا اینکه آیت الله بروجردی که آن وقت در بروجرد اقامت داشت به عنوان پشتیبانی از حاج آقا حسین قمی تلگرامی را به این شرح از بروجرد خطاب به نخست وزیر وقت تهران مخابره کرد : “…مطالب پیشنهاد شده از سوی آیت الله قمی ، مطالب ما هم هست ، چنانکه با پیشنهادات ایشان موافقت نشود ، شخصا به تهران حرکت می کنم و مسؤول عواقب آن ، زعمای امور خواهند بود .”(7)

انتشار این تلگرام در میان مردم به خصوص سران عشایر لرستان ، تحرکاتی را در جهت حمایت از آیت الله بروجردی پدید آورد به طوری که دولت احساس خطر کرد و مجبور شد تا به خواسته های ایشان تن دهد .

3- کمک به نهضت ملی نفت

آیت الله کاشانی از طلایه داران نهضت ملی نفت بود ، به همین سبب آیت الله بروجردی برای وی احترام و ارزش کم نظیری قائل بود و همواره در شرایط حساس به حمایتش بر می خاست . ایشان بر این اعتقاد بود که این مثلث (کاشانی ، شهید نواب و مصدق) باید در کنار هم متحد شوند تا بتوانند بر استکبار خارجی و استبداد داخلی فائق آیند .(8) در ماجرای نهضت نفت یک روز شاه به قم می آید و به حضور آیت الله بروجردی می رسد . او در این دیدار با اشاره و کنایه از آیت الله کاشانی انتقاد کرده و درتعبیری که منظورش آقای کاشانی بوده می گوید : بهتر است برخی از آقایان به جای ورود به عرصه سیاست به وظیفه اصلی خود که توجه به معنویات است بپردازند . در این هنگام آیت الله بروجردی با تندی از ادامه صحبت وی مانع می شود و می فرماید : ” من راضی نیستم در اینجا از یک آقایی بحث شود که باید از ایشان با احترام یاد کرد .”(9)

پس از جریانی که منجر به شکست نهضت ملی نفت شد ، ایادی رژیم شاه در صدد برآمدند تا آیت الله کاشانی را به محاکمه کشانده و او را به اعدام محکوم کنند . در این میان آیت الله بروجردی به مخالفت جدی با این عمل برخاست و حتی برخی از اطرافیان ، اختلاف سلیقه ایشان با آقای کاشانی را در موارد جزئی مطرح ساختند تا وی از نظر خویش برگردد ، اما هرگز چنین نشد . حتی در این اواخر که آیت الله کاشانی از حیث معیشت زندگی بسیار در تنگنا قرار داشت و مبالغی هم بدهکار بود ، همچنان کمک های مالی آیت الله بروجردی به او ادامه پیدا کرد .(10)

آیت الله بروجردی تا وقتی مصدق و کاشانی با هم بودند از دولت مصدق نیز حمایت می کرد تا جائی که این موضوع سبب خشم شاه و درباریان شد . او وقتی متوجه گردید که درباریان می خواهند بر ضد نهضت نفت و مصدق از وجود وی بهره برداری کنند ، با هوشیاری کم نظیر در برابر این ترفند ایستاد حتی یک مورد هم از دولت مصدق انتقاد نکرد و در مقابل برخی محافل گفت : “…رئیس دولت با این که گرفتاری های زیادی داشت ، شخصا با من تلفنی تماس گرفت . ایشان تمام تقاضاهای مرا انجام داده است . من از ایشان هیچ شکایتی ندارم . رئیس دولت برای مملکت خدمت می کند . طلاب پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند .(11)

و بدین ترتیب وی با حمایتی که از دولت مصدق به عمل آورد ، بسیاری از فتنه ها را از بین برد و از همه مهمتر مانع از این شد که در سقوط دولت مصدق و شکست نهضت ملی نفت از موقعیت حوزه علمیه قم ، روحانیت و مرجعیت سوء استفاده شود .

4- برخورد تحقیر آمیز با دولتمردان جور

واعظ بزرگ و خطیب توانا آقای محمد تقی فلسفی می گوید : “مرحوم آیت الله بروجردی هنگامی که از دولت های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت خاطر ایشان به قم می فرستاد ، بسیار صریح و با صدای بلند می فرمود : نمی پذیرم ، به طوری که فرستاده دولت هم می شنید و می رفت و به رئیس دولت وقت گزارش می داد . دولت ها هم از طریق چند واسطه از ایشان علت را جویا می شدند و ایشان می فرمودند : به خاطر این که دولت در فلان موضوع روش های نادرستی در پیش گرفته است . همین برخورد موجب می شد که دولت در کار خود تجدید نظر کند و موجبات رضایت خاطر ایشان را فراهم آورد . غرض این که آن مرحوم در کمال صراحت حرف می زد و کاملا حق اسلام را رعایت می کرد . از حریم دین دفاع می نمود و هر جا فرصتی پیش می آمد پیشروی می کرد .

یکی از این برخوردها را که از نزدیک دیدم ، این بود که روز عید غدیر تیمسار بختیار خدمت آن مرجع بزرگ رسید ، بیرونی آیت الله بروجردی پر از جمعیت بود . ایشان هم در ایوان نشسته و تکیه به یک ستون داده بودند . شاه او را فرستاده بود تا در جریان مبارزه با بهائی گری که من از منبر مسجد شاه آغاز کرده بودم و از رادیو پخش شده بود بگوید که نمی شود جلو بهایی ها را گرفت و آن ها را غیر قانونی کرد ، چون حامیان آنها در اروپا و آمریکا به ما فشار می آورند که به آنها کار نداشته باشید . آیت الله بروجردی هم از نفاق و دو رویی دولت و سرسپردگی آن به استعمار حامی بهائیت بسیار ناراحت و دلگیر بودند . در کنار معظم له پله کوچکی بود ، بختیار کلاهش را برداشت و نشست و دست ایشان را بوسید . آقا که او را دید ناراحت شد و رویش را برگرداند . بختیار کمی عقب رفت و روی پله نشست . آیت الله بروجردی برگشت ببیند او کجا رفت ، همین که دید در پشت سر ایشان روی پله نشسته است با عصبانیت فرمود : بنشین زمین . بختیار هم فورا نشست روی زمین . این واقعه ، صرف نظر از اهمیتی که برای نشان دادن بیزاری آیت الله بروجردی از دستگاه وقت داشت ، به دلیل موقعیت و قدرت خاصی که شخص بختیار به عنوان فرماندار نظامی تهران داشت نیز ، واجد اهمیت زیاد بود . بختیار فرماندار نظامی وقت تهران و معاون نخست وزیر در لباس نظامی و مدال های آویخته و اسم و رسمی که داشت با این برخورد تند مرجع عصر ، فکرش را بکنید که چه وضعی پیدا کرده بود .(12)

5- مقاومت در برابر تقسیم اراضی شاه

آیت الله بروجردی در برابر کارهای خلاف موازین اسلامی که از سوی دولت ، مجلس و حتی شخص شاه انجام می گرفت شجاعانه می ایستاد و ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد . در ماجرای اصلاحات ارضی که شاه لایحه آن را به مجلس داده و خود راهی خوزستان شده بود و دستور داده بود که مجلس در اسرع وقت آن را به تصویب برساند تا هنگام بازگشت به او تحویل دهد . وقتی آیت الله بروجردی از ماجرا آگاه می شود نامه ای به رئیس مجلس شورای ملی وقت (سردار فاخر) می نویسد . این نامه هنگام نواخته شدن زنگ استراحت مجلس به دست رئیس می رسد و او نامه را برای نمایندگان می خواند که مفاد آن به شرح زیر بود : “… از نمایندگان مسلمان باعث تعجب است که در غیاب شاه لایحه خلاف اسلامی را طرح کرده و در صدد تصویب آن هستند . این لایحه خلاف اسلام و شریعت است و من تا زنده هستم نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملکت اجرا شود .” (13)

معظم له نامه دیگری به آقای بهبهانی در تهران می فرستد و تأکید می کند تا از جانب ایشان پیگیر موضوع باشد و در بخشی از آن چنین مینگارد: “… شما در این رابطه مسؤولیت دارید ، پدر شما خون بهای مشروطیت ایران است . درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند . شما در امور خلاف شرع ، باید حساس و فعال باشید . “(14)

محمد رضا شاه نامه ای در پاسخ به مخالفت آیت الله بروجردی و جهت جلب رضایت ایشان می نویسد: …اصلاحات ارضی در ممالک اسلامی هم انجام گرفته است .مانند :ترکیه ، پاکستان و …مصالح کشور باید رعایت نمود ، نه خواسته های عده ای مال پرست را …ما دستور دادیم قانون اصلاحات ارضی مثل سایر ممالک اسلامی اجرا شود …

آیت الله بروجردی وقتی نامه شاه را دریافت کرد تنی چند از شخصیت های برجسته حوزوی از جمله امام خمینی و شیخ عبدالنبی اراکی و… را به حضور خویش فرا خواندند و بعد از شور و مشورت با ایشان ، جوابی با متن تندی را به شاه نوشت که در بخشی از آن چنین آمده بود : “…شما که می گویید در ممالک اسلامی ، قانون اصلاحات اجرا شده است آن ممالک اول جمهوری شدند ، بعد اصلاحات ارضی اجرا شد … “(15)

در برابر نفوذ و قدرت معنوی این فقیه مجاهد ، شاه نتوانست به اصلاحات آمریکایی در ایران جامه عمل بپوشاند و تا ایشان در قید حیات بود به طور کلی این گونه اقدامات را متوقف کرد . او در کتاب انقلاب سفید به این موضوع اشاره کرده می نویسد : …قانون اصلاحات ارضی ، سیر خود را طی می کرد تا به مرحله عمل برسد ، یکی از مقاماتی که از اصلاحات دنیا اطلاعی نداشت ، نامه ای به مجلس نوشت و جلو این کار را گرفت … .(16)

6- جلوگیری از ازدواج شاه با زن ایتالیایی

یک وقتی شاه تصمیم گرفته بود با یک دختر مسیحی از کشور ایتالیا ازدواج کند ولی از عکس العمل فقهای عظام در هراس بود ، چون از نظر فتوای مشهور فقهای شیعه ازدواج دائم با اهل کتاب جایز نیست . البته برخی از آن ها در ازدواج موقت حکم به جواز داده اند . بنابراین عوامل رژیم در تلاش بودند در این خصوص مجوزی از آیت الله بروجردی بگیرند ، لذا این موضوع را از محضر ایشان استفتا کرده بودند بدون اینکه به اصل مسأله اشاره بکنند . از سوی دیگر وقتی معظم له از اصل قضیه با خبر شد ، جالب اینکه فتوای ایشان در این مورد بر خلاف فتاوای مراجع مشهور ، جواز ازدواج دائم و موقت با اهل کتاب بود ، بعد معظم له دوباره به روایات باب مراجعه کرد و آن ها را مجددا تحقیق و بررسی نمود ، اما نظرشان عوض نشد و همچنان بر جواز باقی ماند . در عین حال با هوشیاری و تیزبینی خاصی چون بر این باور بود که ازدواج شخص اول مملکت یک کشور اسلامی با یک زن غیر مسلمان ، در شأن جامعه اسلامی و شیعی نیست و ممکن است پیامدهای ناگوار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به دنبال داشته باشد ، لذا در جواب سؤال درباریان نظر شخصی خویش را بیان نکرد ، بلکه نوشت : “مشهور بین اعاظم فقهای امامیه ، حرمت ازدواج دائم با کتابیه است .”(17)

و بدین ترتیب از سوء استفاده درباریان مانع شد .

7- ستیز با مظاهر آتش پرستی

روزی از آذربایجان به آیت الله بروجردی خبر رسید که لشکر این استان می خواهد در این سال جهت مراسم چهار شنبه سوری بر بالای دو کوه آتشکده بر پا کند و بعد از افروخته شدن آن ، نظامیان به احترام آتش از جلوی آن رژه بروند . و این احیای سنت غلط آتش پرستی در ایران باستان بود . در این وقت آیت الله بروجردی شدیدا ناراحت شد با دستخط خویش نامه ای به شاه نوشت و آن را همراه چند نفر از علمای حوزه عازم تهران کرد تا اگر شاه هنگام مطالعه نامه مشکلی داشت ، محتوا و جملات را به وی کاملا توضیح دهند که مضمون بخشی از نامه خطاب به شاه چنین بود : “…شما پادشاه کشور اسلامی هستید ، اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش پرستی بگراید همان مبارزه ای که در صدر اول اسلام با آتش پرستان انجام گرفت اکنون نیز شروع خواهد شد .”(18)

شاه پس از خواندن نامه ، فوری دستور داد مراسم متوقف شود .

در یک مورد دیگر هم قرار بود جشن بزرگ به اصطلاح تجلیل از آتش در تهران برگزار شود و رجال لشکری و کشوری از جمله شخص شاه در آن شرکت کنند و سنت آتش پرستی را دوباره در این کشور پا بگیرد . آیت الله بروجردی ، حاج احمد خادمی را به نزد صدر الاشراف از نزدیکان شاه به تهران می فرستد تا پیامش را مبنی بر تعطیلی این مراسم به شخص شاه برساند .(19)

مورد سوم در سالی بود که می خواست در ایران المپیاد ورزشی برگزار شود که معمولا افتتاح آن با روشن کردن مشعل آتش طی مراسم ویژه انجام می گرفت چنانکه الآن نیز همین گونه است . اما چون در آن ایام همه این موارد در اذهان مردم ، موضوع آتش پرستی را تداعی می کرد و بخصوص در خارج کشور ، تبلیغ و شادمانی می کردند مبنی بر این که آتشی را که پیامبر (ص) در هزار و چهارصد سال پیش خاموش کرده بود ، شاه دوباره در ایران روشن ساخت .

بنابراین در این مورد نیز آیت الله بروجردی اقدام کرد و خطیب توانا آقای فلسفی را از جانب خود به نزد شاه فرستاد و مانع از روشن شدن مشعل المپیاد شد که آقای فلسفی در کتاب خاطرات خود به این موضوع به طور مفصل اشاره کرده است .(20)

8- هشدار به دکتر مصدق

آیت الله بروجردی اگر چه از نهضت ملی نفت حمایت می کرد و در مقابل درباریان و شاه ، دولت مصدق را ترجیح می داد اما در همین حال با کسی عقد اخوت نبسته بود ، لذا هرگز از اهمال کاری ها و احیانا لغزش های دولت دکتر مصدق کنار نمی آمد و کاملا عملکرد و موضع گیری های آن را زیر نظر داشت تا در کشور اسلامی و شیعی از سوی دولتی که به حمایت روحانیت ، حوزه و مردم به قدرت رسیده است ، خلاف دستورات اسلامی انجام نگیرد و اگر خلافی رخ می داد فوری متذکر می شد . یک وقت در برخی روزنامه های تهران ، مطالبی مطرح و چاپ شده بود که با مسائل اسلامی در تضاد بود . این امر سبب تحریک محافل مذهبی و جریحه دار شدن احساسات مردمی شد به طوری که منجر به تظاهرات خیابانی و درگیری مردم با مأموران دولتی گردید و این در حالی بود که دولت و نهضت نفت نیاز شدید به آرامش و امنیت در کشور داشت . در این هنگام آیت الله بروجردی احساس خطر کرد و طی پیام تلفنی ، به وسیله حاج میرزا محمد حسین به دکتر مصدق هشدار داد مبنی بر این که اگر ، مصدق السلطنه نمی تواند مملکت را اداره کند و امنیت و آرامش را در آن برقرار نماید ، بهتر است هر چه زودتر کنار برود تا شخص قدرتمند دیگری سر کار بیاید و زمام امور را به دست بگیرد . در پی آن دکتر مصدق سه نفر از رجال عالی رتبه آقایان : سرتیپ مدبر ، ملک اسماعیلی (معاون نخست وزیر) و یک نفر از دادگستری را به حضور معظم له فرستاد تا از نزدیک با ایشان به تبادل نظر بپردازند از رهنمودهای ایشان بهره مند شوند که این اقدام پیامدهای مثبت به دنبال آورد .(21)

9- سیاست عین دیانت

او با توجه به این که دوران دشوار آشفته مشروطیت را پشت سر گذاشته و از نزدیک شاهد آن ماجرای تلخ بود که چگونه سیاست بازان و ایادی اجانب ، حوزه ها و روحانیت را به انزوا کشاندند ، بعد ضربه سختی بر اسلام و شیعیان وارد آوردند ، لذا نسبت به اکثر محافل و حرکت های سیاسی سوء ظن داشت اما هرگز این رخدادهای شکننده نتوانست در نگرش کلی وی به مسائل و موضوعات سیاسی تأثیر گذار باشد . آیت الله بروجردی با درک بلند و بینش فراگیر به دین و سیاست نظر می افکند و آن دو را تفکیک ناپذیر از هم می دانست و می فرمود : “…ما چگونه می توانیم مسائل سیاسی را از مسائل دینی جدا سازیم ، در حالی که حج یکی از عمیق ترین عبادات اسلامی است که رابطه انسان با خدا را به طرز نیرومندی برقرار می سازد و از نظر بعد عبادی چنان است که انسان را به طور کلی از ما سوی الله جدا کرده و به خداوند بزرگ مربوط می سازد ولی با این حال ، بعد سیاسی آن به قدری ، نیرومند است که از مهم ترین ارکان سیاست اسلامی محسوب می شود …”(22)

ایشان در ضمن تدریس وقتی به طرح بعضی از مباحث اسلامی می رسید از قوانین غیر اسلامی حاکم بر جامعه انتقاد می کرد و از برتری و شایستگی قوانین اسلامی در جهت اداره صحیح جامعه نسبت به سایر قوانین بشری به طرز منطقی و عمیق دفاع می نمود و تأکید داشت که فقه اسلامی برای اداره جامعه بشری در تمام شئون زندگی از گهواره تا گور است . چنانکه روزی در سر درس فرمود : “من می دانم فعلا قضای اسلامی در جامعه جاری نمی شود ولی هدفم از طرح مبحث قضا ، این است که بفهمانم موازین قضایی اسلام به مراتب عالی تر و محکم تر از قوانین قضایی است که از اروپا برای ما سوغات آورده اند .”(23)

10- دفاع از خط و زبان فارسی

همزمان با تغییر خط به لاتین ددر کشور اسلامی ترکیه،توسط یکی از سر سپردگان استعمار غرب به نام آتاتورک، ایادی بیگانه در ادامه اجرای اهداف شوم خویش ، مبنی بر هویت زدایی و اصالت ستیزی در کشورهای اسلامی ، بشدت در تلاش بودند این خیانت تاریخی را در ایران نیز به وسیله رضاخان عملی سازند . از چند وقت پیش تبلیغات گسترده ای در سطح کشور آغاز شده بود تا این که در زمان محمد رضا شاه خواستند این ترفند را عینیت بخشند ، به بهانه این که رسم الخط فارسی در نوشتار و چاپ منشأ اشتباه می گردد و پژوهشگران و خوانندگان را دچار حیرت و بلا تکلیفی می کند ، مضافا به این که با زبان بین المللی (انگلیسی) تطابق ندارد و فارسی زبانان در آموزش علوم غربی با مشکل مواجه هستند و … و متأسفانه برخی از رجال به اصطلاح روشنفکر هم بازی خوردند و با ساده لوحی درصدد توجیه این توطئه خطرناک سیاسی – فرهنگی برآمدند و ناخواسته آب به آسیاب دشمن ریختند و طی مقالاتی در روزنامه ها به ضرورت عملی شدن آن تأکید کردند . چنانکه آقای سعید نفیسی در ادامه این توجیهات در یک بخش مقاله اش می نویسد : اشکال بزرگ دیگری که در پیش است که در نتیجه بدی خط امروزی و حروفی مشابه که با نقطه تغییر می کنند ، فرهنگ های ما پر از اغلاطی است که در نتیجه تحریف حروف پیدا شده است … من وقتی که به چاپ فرهنگ نفیسی ، تألیف مرحوم پدرم ، آغاز کردم به این مشکل بسیار مهم برخوردم و چاره را جز این ندیدم که اصولی برای تلفظ کلمات فارسی به خط لاتین اختیار کنم و در برابر هر کلمه ، تلفظ آن کلمه را به لاتین بگذارم . به نظر من تا وقتی که ما گرفتار این خط کنونی هستیم ، چاره منحصر به همین است و بس… .(24)

در این میان تنها قشری که به عمق این فاجعه به خوبی آگاه بود و احساس خطر جدی کرد و شجاعانه در مقابل این تهاجم فرهنگی ایستاد ، حوزه های علمیه روحانیت اصیل و متعهد بود که در رأس همه آیت الله بروجردی قدرتمندانه قد علم کرد و موضع بسیار حماسی و قاطع گرفت و فرمود : “هدف اینان از تغییر خط ، دور کردن جامعه ما از فرهنگ اسلامی است . من تا زنده ام اجازه نمی دهم این کار را عملی کنند . به هر جا که می خواهد منتهی شود(25)در اثر این برخورد قاطع و تاریخی ، محافل روشنفکری از تکاپو افتاد و رژیم نیز عقب نشست و کشور اسلامی ایران یک بار دیگر از یک تهاجم ویرانگر دیگر مصون ماند و آرزوی دشمنان برای همیشه به گور سپرده شد .

11- حراست از قدس و فلسطین

در این بخش به متن بیانیه تاریخی در محکومیت و اعتراض به اشغال سرزمین فلسطین ، توسط متجاوزان صهیونیست که در سال 1327 ش. از جانب آیت الله بروجردی صادر شده است بسنده می کنیم :

بسم الله الرحمن الرحیم

نحمد الله فی السراء و الضراء و علی کل حال و نشکوا الیه ما لقیه اخواننا المسلمون فی زماننا هذا من المشرکین بپاکستان و من الیهود بفلسطین و لقد صدق عملهم بالمسلمین ما اخبرنا الله تعالی به فی کتابه الکریم لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لا یستکبرون و لکن العجب و الأسف کله من صنع الیهود فانهم بعد ما کانوا تحت حمایة الاسلام و المسلمین قریبا من اربعة عشر قرنا محفوظین بنفوسهم و اعراضهم و اموالهم و شعائرهم الدینیة قد اصبحوا فی هذا الزمان ینتقمون من المسلمین ما صنعوه الیهم فی تلک المدة المدیدة من الاحسان فجعلوا یقتلون رجالهم الصالحین بالفتک و الغیلة و القتال و یقتلون ذراریهم و یهتکون اعراضهم و یخربون معابدهم و بیوتهم و لا یرقبون فیهم الا و لا ذمه و اولئک هم المعتدون فنسئل الله تعالی ان ینصر المسلمین نصرا عزیزا و یجعل لهم من لدنه سلطانا نصیرا و ان یخذل هذا القوم الذین لم یراعوا حق المسلمین و یضرب علیهم الذلة و المسکنة و یجعلهم اذل الامم نرجوا من اخواننا المؤمنین ببلاد ایران و غیرها ان یجمعوا فی الدعاء علیهم بالخذلان و لاخوانهم المسلمین بالنصر و الغیة اللهم انصر جیوش المسلمین و سریاهم و مرابطیهم فی مشارق الارض و مغاربها و اخذل اعدائهم و فرق بین کلمتهم و الق الرعب فی قلوبهم و انزل علیهم باسک الذی لا ترده عن القوم المجرمین و صل علی اشرف انبیائک محمد و آله المنتجبین .

حسین الطباطبایی البروجردی- خرداد 1327

ترجمه فارسی

به نام خداوند بخشنده مهربان

خداوند متعال را در نهان و عیان و در هر حال سپاس می گوییم و ازآنچه برادران مسلمان ما در این زمان در پاکستان و فلسطین از یهود می بینند به او شکایت می کنیم . صدق گفتار خداوند را درباره شدت عداوت یهود نسبت به مسلمانان در کتاب کریمش می بینیم که فرموده است “لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لا یستکبرون” ولی تعجب و تأسف کلی از کار یهود است ، زیرا آن ها بعد از این که نزدیک چهارده قرن تحت حمایت اسلام و مسلمین بوده اند و جان و ناموس و اموال و شعائر دینی شان محفوظ بوده است می خواهند در این زمان انتقام آن همه نیکی ها را که در آن مدت طولانی از مسلمانان دیده اند از آنها بگیرند ، مردان شایسته را تحت تعقیب و ارعاب قرار داده و به قتل می رسانند . اطفال آنها را کشته و اعراض آن ها را مورد هتک قرار داده و معابد و خانه هایشان را تخریب نموده و از هیچ شرارت و جنایتی نسبت به آن ها ابا ندارند و از هیچ گونه تجاوز و تعدی دست بردار نیستند .

از خداوند متعال نسئلت داریم که مسلمانان را پیروز گرداند و از جانب خود آن ها را یاری کند و این قوم که حقوق مسلمانان را رعایت نمی کنند ، مخذول نماید و آن متعدیان را خوار و ذلیل گرداند و به صورت خوارترین ملت هاقرار بدهد . از برادران با ایمان خود در ایران و سایر نقاط می خواهیم که دسته جمعی به نیایش بپردازند و خواری و ذلت یهود را از خداوند بخواهند و برای برادران مسلمان خود یاری و پیروزی بر آن ها را مسئلت دارند .

خداوندا ! سربازان و رزمندگان و مرزداران مسلمین را در شرق و غرب زمین یاری کن و دشمنان آن ها را خوار گردان و پراکنده و پریشان نما . و دل های آن ها را پر از رعب کن و ضربت کوبنده خود را که بر قوم مجرمین وارد می سازی ، بر آن ها نازل کن و بر اشرف پیغمبرانت محمد (ص) و دودمان برگزیده اش درود بفرست .

حسین طباطبایی بروجردی(26)

……………………………………………………………………………………………………………

[1] – مکتب جمعه ، ج 3 ، ص 379 .

2- گلشن ابرار ، ج 2 ، ص 671 ؛ چشم و چراغ مرجعیت ، ص 161 .

3 – مجله حوزه ، ش 44-43 ، ص 115 .

4- چشم و چراغ مرجعیت ، ص 342 .

5 همان ، ص 55 و 141 و 190.

6- امام موسی صدر ، امید محرومان ، عبدالرحیم اباذری ، ص 39- 38 .

7 – مجله حوزه ، ش 44-43 ؛ به نقل از سید جواد علوی .

8- چشم و چراغ مرجعیت ، ص 103 ، به نقل از آیت الله بدلا.

9 – همان ، ص 279 ، به نقل از آیت الله محسنی ملایری ، با اندکی تصرف .

10 – همان ، ص 162 ، به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی .

11- زندگی آیت الله بروجردی ، ص 78 ؛ چشم و چراغ مرجعیت ، ص 238 .

12- الگوی زعامت ، ص 197- 195 .

13 – مجله حوزه ،ش 44-43 ، ص 50 ، به نقل از آیت الله سلطانی طباطبایی .

14 – همان .

15- چشم و چراغ مرجعیت ، ص 108 ، به نقل از آیت الله سید حسین بدلا .

16- همان ، ص 161 ، به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی .

17 – مجله حوزه ، ش 44-43 ، ص 116 و 133 .

18- همان ، ص 100 .

19 – الگوی زعامت ، ص 198 ، به نقل از آیت الله سید موسی شبیری زنجانی .

20 – ر.ک : خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فلسفی ، ص 181 .

21- چشم و چراغ مرجعیت ، ص 62 ، به نقل از آیت الله سلطانی طباطبایی .

22 – همان ، ص 267 ، به نقل از آیت الله مکارم شیرازی .

23- حوزه ، ش 44-43 ، به نقل از آیت الله اشتهاردی .

24- مقدمه فرهنگ عمید ، 3 جلدی ، ص 28 و 25 .

25 – چشم و چراغ مرجعیت ، ص 161 ، به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی .

26 – مفاخر اسلام ، علی دوانی ، ج 12 ، ص 362 .

 

 

 

پاسخی بگذارید