سید عبدالله ضیایی می گوید:
اولین کسی که در حوزه ، امتحان برگزار کرد، آیت الله بروجردی بود. البته در ابتدا فقط صورت آزمایشی داشت،اما بعدها شکل حقیقی به خود گرفت . این امتحان، کم کم افراد درس خوان را از کسانی که درس نمی خواندند جدا کرد.
مرحوم آقای بروجردی برای طلابی که دارای نمرات عالی بودند، جایزه ای هم تعیین کرد که موجب تشویق طلاب زحمتکش شد، و درس نخوانها کم کم به عنوان وعظ و تبلیغ و امام جماعت رها کردند و رفتند.
وقتی قرار شد در حوزه نجف هم امتحان برگزار شود، مخالفت کردند. سلیقه من از نظر اجتماعی یا دینی در برخورد با این قبیل افراد این است که ارتباط با اینها سرد و ضعیف باشد و فقط در حد سلام و علیک .
پس از گذشت ده سال، یکی از اینها در تهران به حجره ام آمد و در را قفل کرد و گفت : « می خواهم چیزی به شما بگویم. شما باید معالم و حاشیه برای من بگویی،به طوری که هیچ کس نفهمد!»
گفتم : « تو که درس خارج می رفتی!»
گفت : « من درس نمی خواندم . من فقط فحش می دادم به مراجع و پول می گرفتم!»
از این قبیل افراد در نجف زیاد بودند. در قم هم کم و بیش پیدا می شدند.منتها اجتماع روحانیت کم کم اینها را طرد کرد.
قبل از آمدن اقای بروجردی ، بعضی از کلمات لاتین در زبان فارسی رایج شده بود و ما و این آقایان آنها را غلط ادا می کردیم .من در صدد برآمدم لاتین را یاد بگیرم. عده ای را جمع کردم و مقداری گچ و تخته سیاهی در مدرسه فیضیه آماده کردیم تا یکی از طلبه ها کلاس دوازده را خوانده بود، زبان لاتین را تدریس کند، و ما یاد بگیریم تا کلمات بیگانه را یا ادا نکنیم یا صحیح ادا كنیم . این کار در آن وقت خیلی خطرناک بود. دوستان نیامدند، برای این که ترسیدند«تکفیر» و «تفسیق» بشوند! اما من یک مقدار ادامه دادم.
بعد از این که آقای بروجردی به قم تشریف آورد، زعامت داشت روی دوش ایشان می افتاد( هنوز آقایان دیگری هم بودند) که افرادی از جمله بنده به فکر ایجاد نظم در حوزه افتادند. به همین منظور با مشورت حاج شیخ ابوالفضل زاهدی – که نزد ایشان فصول می خواندیم – و مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی، قطعنامه ای در دوازده ماده صادر کردیم . منتها یکی از آن مواد مورد مخالفت شدید آنها بود که « وجوه» باید در صندوق مشترکی با حساب خاصی ریخته شود؛ بعد آقایان ما یحتاج خود را از آن صندوق بردارند و بقیه صرف تشکیلات حوزه شود.
این قطعنامه را برداشتیم و رفتیم کنار کانال خاکفرج که آن موقع ، دور و مخفی بود. به [بهانه] این که کنار آب نشسته ایم ، آن را در پاکت گذاشتیم و تمبر زدیم و آوردیم و در صندوق انداختیم .
پس از مدتی گفتند: «این کارها، دستور دادن و فضولی است نسبت به مراجع. این افراد را شناسایی کرده و از حوزه بیرون کنید!» خوب، افراد را شناسایی کردند. منتها استادان ما، از من به خصوص دفاع کردند و گفتند: « ایشان حسن نیت داشته.» و هنوز هم معتقدم که حوزه باید دارای نظم خاصی باشد.
این طرح، با فکر آن وقت ، بد نبود. یکی از مواد آن ، این بود که درسها تخصصی باشد. ماده دیگر آن ، این بود که از طلابی که مدتی در حوزه بوده، و دوره سطح را دیده و دیگر قابل ترقی نیستند، و خوشفکر و خوش بیان هستند ، امتحانی بگیرند و آنها را برای تبلیغ تعیین کنند و از نظر مالی تأمین کنند. بعد آماری از هر شهر از جمعیت و تعداد با سوادهای آن به دست بیاورند. پس از آن، شیوه تبلیغ و نحوه ورود [در مطلب] و خروج از مطلب را به این آقا بیاموزند و او را به آنجا بفرستند.
…………………………………………………….
كرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ،چاپ اول- 1380،مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص258.
امتحان از طلاب
سید عباس خاتم یزدی می گوید:
در مدتی که در نجف بودم، مرحوم آقای بروجردی به خاطر این که مرجع عام بود، مهر نان می داد. سابقاً در نجف این طور مرسوم بود که مرجع عام شیعه، نان نجف را می داده است. در آن زمان، شهریه ای در کار نبود. آقای حکیم ، مقدار کمی شهریه می داد. گاه گاهی هم مرحوم سید عبدالهادی شیرازی، شهریه مختصری می داد. اما این شهریه ناچیز کفاف طلاب را نمی داد. طلبه ها نامه های متعددی برای آیت الله بروجردی نوشتند و از ایشان خواستند که شهریه بدهد. اقای بروجردی هم وکیلش مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی – را به ایران خواست و دستورات لازم را به ایشان گفت. مرحوم خلخالی وقتی به نجف بازگشت ، گفت : « آقای بروجردی شهریه می دهد و لیکن شهریه مشروط به امتحان است.» چون مرحوم آقای بروجردی در قم هم از طلاب امتحان می گرفت.
اشخاصی که می خواستند امتحان بدهند، به چند دسته تقسیم می شدند: یک دسته لمعه و رسائل ، یک دسته مکاسب و کفایه و دسته دیگر هم درس خارج را امتحان می دادند. اما به علت فرهنگ خاصی که بر نجف حاکم بود و به خاطر این که نمی خواستند تحت سیطره قم در بیایند، طلاب حاضر به امتحان نبودند. علت دیگری که طلبه ها از امتحان سرباز می زدند، این بود که نجف محصل کم داشت و طلاب غیر محصل بیشتر بودند، و معلوم بود که اینها از عهده امتحان بر نمی آیند. و این ، خودش شکستی برای آنها بود، و معروف می شدند که طلاب نجف محصل نیستند. موقعی که من به نجف رفته بودم، طلاب نجف حدود دو هزار نفر بودند، و یک پنجم اینها محصل و بقیه غیر محصل بودند! خلاصه این جمعیت کذایی ، از خانه این آقا به خانه آن آقا ، و به عناوین دیگری ، مسأله را دنبال کردند که حوزه نجف می خواهد تحت سیطره دولت برود و از این حرفها ! مسأله این بود که آقای بروجردی می خواست از حوزه نجف امتحان بگیرد، و این هیچ سابقه نداشت که در نجف امتحان بشود و پول داده شود. البته علتهای دیگری هم بود. یعنی خود آقایان هم حاضر نبودند این موضوع به دست آقای بروجردی عملی شود، و به تمام معنا زیر سیطره آقای بروجردی بروند. در آن زمان ، اقایان مراجع، نوعاً نسبت به آقای بروجردی خضوع می کردند، تنها آقای حکیم بود که آن موقع هم اظهار خضوع نداشت.
در هر حال عده ای به حرکت درآمدند و مرحوم آقای اصطهباناتی را – که سیدی ساده منش بود – جلو انداختند و ایشان امتحان آقای بروجردی را تحریم کرد. آقای حکیم هم دنبال اصطهباناتی را گرفت. مرحوم سید عبدالهادی شیرازی هم به حمایت از شیخ نصر الله خلخالی برخاست. آقای شاهرودی هم گاهی از این طرف و گاهی از آن طرف حمایت می کرد. خلاصه شیخ نصر الله نتوانست ادامه بدهد و موضوع امتحان منتفی شد. عده زیادی سر به مخالفت برداشتند . افغانیها هم از یک طرف مخالفت می کردند، چون آقای حکیم مرجع عام افغان بود. خلاصه ، سر و صدای زیادی بر پا شد و احتمال زد و خورد هم بود. لذا ، مرحوم خلخالی با بیت آقای بروجردی تماس گرفت که قضیه چنین است و صلاح در آن است که امتحان تعطیل بشود. از این رو بدون امتحان گرفتن، شهریه داده شد.
…………………………………………………….
كرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ،چاپ اول- 1380،مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص260.