حافظه آیت الله بروجردی

 

 

 

سید محمد حسین علوی طباطبایی بروجردی می گوید:

 

یكی از روزهای پائیز بود و تازه یك یا دو سال بود كه آیت الله فقید زعیم علی الاطلاق جهان تشیع شده بودند و با كمال جدیت مشغول نظم علمی حوزه قم بودند . یكی از مطالبی را كه برای تشویق طلاب در نظر گرفته بودند حفظ اشعار الفیه و متون فقهی و اصولی بود .

 

آن روز آقای راشد دانشمند محترم هم در آن جلسه حضور داشت و در كنار ایشان نشسته بودند ، طلبه جوانی وارد شد و سلام كرد . دست آقا را بوسید و كاغذی به دست ایشان داد و همانجا روبروی معظم له نشست . آقا بعد از مطالعه كاغذ در حالی كه لبخندی به لب داشتند فرمودند : بسیار خوب و بعد در حالی كه آقای راشد را مخاطب قرار داده بودند فرمودند آقا همه اشعار الفیه ابن مالك را حفظ كرده‌اند (الفیه ابن مالك هزار شعر در قواعد صرف و نحو و ادبیات عرب است) و بعد به طلبه جوان فرمودند من هم این اشعار را حفظ دارم ، چند شعر می‌خوانم شما بقیه را بخوانید و بعد از چند قسمت چند شعر قرائت كردند و آن طلبه جوان هم اشعار بعد را خواندند . آقا با كمال مسرت فرمودند خیلی خوشحالم كه شما این اشعار را حفظ كرده اید و یك مقدار پول هم برای تشویق به آن طلبه دادند ، اشعار الفیه از اولین كتاب مقدماتی است و متجاوز از هفتاد سال از روزی كه آیت الله آنها را خوانده و فرا گرفته بود می‌گذشت . خود این یك موضوع و عجیب‌ تر از این آن كه بعد از این كه طلبه جوان خواست حركت كند آقای راشد ایشان را مخاطب قرار داده فرمودند : من هم از شما می‌خواهم سئوالی كنم و در حالی كه آخرین شعری را كه خوانده بود آقای راشد تكرار كردند از طلبه سئوال كردند دوست داشتم شما مطالب بدیع و بیانی این شعر را برای من می ‌گفتید . طلبه جوان گفت من هنوز كتاب مطول را نخوانده‌ام ، تا به علم بدیع و بیان آشنا باشم ، و قاعدتا موضوع تمام شد ولی آیت الله فقید به آقای راشد فرمودند من از این طلبه نیابت می‌كنم و در برابر دیدگان متعجب جالسین یازده وجه شماره كردند و فرمودند وقتی كه این كتاب‌ها را خوانده‌ام به خاطر دارم یك دو وجه دیگر بود كه فعلا آنها را به خاطر ندارم .

 

این یك نمونه كوچكی از حافظه ایشان بود كه بعد آقای راشد به من می‌فرمودند خود من بیشتر از پنج وجه به خاطر نداشتم و تعجب می‌كنم كه خداوند چه حافظه‌ای به این مرد عنایت فرموده است و باز از نمونه‌هایی كه در مورد حافظه ایشان به خاطر دارم این است كه روزی مرد پیری خدمت ایشان رسید و كاغذی به دست ایشان داد و در گوشه نشست . آقا بعد از مطالعه كاغذ نگاهی به آن پیرمرد طلبه نموده فرمودند شما از شاگردان اصفهان من بوده‌اید ؟ عرض كردند بله آقا من خدمت شما قوانین می‌خواندم . فرمودند چقدر پیر شده ‌ای من هم پیر شده‌ام ولی شما شكسته ‌تر از من شده اید . و بعد فرمودند به خاطر داری كه در فلان مسئله این اشكال را داشتی . پیرمرد عرض كرد بله و فعلا هم همان اشكال را دارم و جوابی هم كه آن روز فرمودید مرا قانع نكرد ، آقا فرمودند در جوابی كه آن روز به شما دادم تجدید نظر نكرده‌ام و مطلب همان بود كه به شما گفتم و بعد هم اشكال شیخ را تقریر و جواب آن روز خود را هم بیان كرده فرمودند همین طور در اشتباهت باقی باش و بعد بسیار او را مورد مهر و مرحمت قرار دادند .

 

با توجه به این حافظه عجیب از همان روزهای اولی كودكی شیفته درس و مطالعه بودند و تا آخرین ساعات زندگانی هم این عادت را ترك نكرده بودند . یكی از معاصرین ایشان كه روزهای تحصیلی مدرسه بروجرد را با ایشان گذرانده بود نقل می‌كردند كه من هیچ گاه به خاطر ندارم آقا در مدرسه باشند و كتابی به دست نداشته باشند . همیشه كتاب ایشان باز و مشغول مطالعه بودند حتی روزهایی كه دروس تعطیل و ما به اطراف شهر می‌رفتیم ، اگر احیانا ایشان با ما می‌آمدند به مجرد رسیدن گوشه ای را انتخاب و كتابی از جیب بیرون آورده شروع به مطالعه می‌كردند .

 

مكرر خود من در همین یك دو سال آخر حیات ایشان خدمتشان شرفیاب می‌شدم ، ایشان در حال مطالعه بودند . به قدری غرق در مطالعه بودند كه سلام می‌كردم وارد می‌شدم می‌نشستم و مدتی می‌گذشت و ایشان متوجه ورود من نمی‌شدند و بعد كه متوجه می‌شدند می‌فرمودند ابدا ملتفت ورود شما نشده‌ام ، این اندازه مطالعه و آن حافظه عجیب و نود سال گذشت زمان و سی سال فراغت آیت الله را به صورت شخصیت پر اطلاعی در آورده بود كه در هر موضوعی صحیح‌ترین و جامع‌ترین اطلاعات را داشته باشند .

 

 

 

…………………………………………………………….

 

 علوی طباطبایی ،سید محمد حسین ،خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی،ص72.

 

 

 

 

پاسخی بگذارید