مواضع آیت الله بروجردی نسبت به اصلاحات ارضی

 

 

 

آیت الله محمد علی گرامی می گوید:

زمانی که اصلاحات اراضی می­خواست شروع شود، آقای بروجردی به شدت مخالف بود ولی حاضر نبود به طور علنی کاری بکند، اما مرحوم امام در شروع مبارزات فرمود: از همین اول، تلگرافمان را بین مردم پخش کنیم تا از اول، مردم سیاسی بشوند ولی عقیده­ی مرحوم آقای بروجردی این بود که مسائل به طور خصوصی حل شود، زیرا کار وقتی عمومی شود، شاه تحریک شده، دعوا می­شود و قبل از این که کاری بشود، شلوغی عمومی می­شود. وقتی آقای بروجردی در قضیه­ی اصلاحات ارضی خیلی تند شد پیغام  داد که من نمی­توانم در مملکتی که زمین­های مردم غصب شده است بمانم، پس، گذرنامه­ام را بدهید تا از این مملکت بروم. یکی هم قضیه رسمیت یافتن بهائیت بود، اما همه­ی این­ها در خفا بود و علنی نبود. آنها هم آشکار نمی­کردند که آقای بروجردی پیام داده که من می­­خواهم بروم ولی آنها فهمیدند که آقای بروجردی کلمات را خیلی با احتیاط ادا می­کرد اگر بخواهم با زبان الان صحبت کنم، باید بگویم در ادای کلماتش یک سیاسی کار به تمام معنا بود. امروزه سیاسیون عالم این گونه هستند که اگر بنا باشد فردا جنگی را شروع کنند، امروز حتی عربده­اش را هم نمی­کشند شاید این روش عبدالناصر اشتباه بود که در جنگ اعراب و اسرائیل از مدت­ها قبل عبدالناصر فریاد می­زد که من یهودی­ها را به دریا می­ریزم. اما اسرائیلی­ها همه کارشان را کرده بودند و هیچ چیز نمی­گفتند بلکه می­گفتند که ما جنگجو نیستیم. خلاصه آقای بروجردی کلمات را به مقدار ادا می­کرد.

شاه در کتاب «انقلاب سفید» آورده است که من قبلاً می­خواستم این کارها را انجام بدهم ولی یک مقام غیر مسئول و غیر آگاه در مملکت بود که مانع ترقیات کشور می­شد، که قطعاً منظورش روحانیت و شخص آقای بروجردی بود. در آن قضیه، وقتی که آقای بروجردی دید که شاه می­خواهد عربده­کشی کند گفته بود که من می­خواهم بروم زیارت، شاه مؤدبانه گفته بود چند تا گذرنامه می­خواهید خدمتتان بفرستم؟! سیاسی کارها معنای هر دو جمله را می­فهمیدند.

به دنبال این صحبت، بازار قم تعطیل شد و در قم دستجات عزاداری و زنجیرزنی مثل روز عاشورا به راه افتاد و این وجهه­ی آقای بروجردی را نشان می­داد. بازار تهران هم تعطیل شد. شاه پیغام داد که آقا، موضوع چیست و شما برای چه می­خواهید بروید  به نجف وقتی شاه هم قبول کرد، باز آقای بروجردی علناً چیزی نفرمود. من جزء جمعیتی بودم که به منزل آقای بروجردی رفته بودیم. چند نفر از اندرون به بیرونی آمدند. مرحوم آقا میرزا ابوالفضل زاهدی هم بود؛ چون او از همه پیرتر بود، سخنران شد. آقای بروجردی به کسی که می­خواست از طرفش صحبت کند خیلی اهمیت می­داد. آقای زاهدی صحبت کرد که آقای بروجردی فرموده­اند: مطلبی نیست، می­خواستم به زیارت بروم، حالا که این طور شد، به احترام عواطف مردم نمی­روم. در آن عزاداری­ها که مردم داخل صحن آمده بودند، مرحوم آقای حاج مرتضی برقعی به منبر رفت.

آقای برقعی از وعاظ معروف و مهم شهر قم بود. ایشان گاهی اوقات، نقش رابط آقای بروجردی را هم داشت، مثلاً به یاد دارم زمانی که قصه گوی روز جمعه می­خواست عید را به آقای بروجردی تبریک بگوید، می­گفت: به وسیله واعظ محترم جناب آقای برقعی، خدمت آقای بروجردی تبریک می­گوییم. بختیار که رئیس کل ساواک بود، ایشان را به تهران احضارکرد، البته نه به عنوان احضار اداری، بلکه گفته بود من خودم می­خواهم با شما صحبت کنم، اما نمی­توانم به قم بیایم، خواهش می­کنم شما به تهران تشریف بیاورید. آقای برقعی آقای بروجردی را مطلع کرد و به تهران رفت. بعدها خود آقای برقعی برای من نقل کرد که وقتی ما از اتوبوس پیاده شدیم، ماشین بختیار آنجا حاضر بود. ما را سوار کردند و بردند نزد بختیار. بختیار گفت: شما چرا به منبر رفتی و چنین کردی؟! گفتم: من مردم را تحریک نکردم بلکه، تنها برای مردم روضه خواندم تا قدری گریه كنند، وقتی گریه كنند آرام می شوند. این قسمت را در داخل كتابها و مصاحبه­ها ندیده­ام و خودم هم تا به حال نگفته بودم. این جریان را آقای برقعی که همسایه قدیمی منزل پدر ما در تکیه­ی جدا بود و به منزل ما آمده بود برایم نقل کرد. آقای برقعی گفت بعد بختیار مقداری پول به من داد و گفت که آقای بروجردی ندانند که شما پیش من آمده­اید، اما او غافل از این بود که من جریان را به آقای بروجردی گفته بودم. آنها مرا محترمانه به قم آوردند و من خدمت آقای بروجردی رفتم. و مفصل قضایا را به ایشان گفتم و پول را هم به آقای بروجردی دادم. آن موقع، پول دولتی را حرام می­دانستند. و من می­خواستم پول حلال باشد. می­گفت آقای بروجردی دو برابر به من داد یا می­گفت پول دیگری به من داد و پول را عوض کرد. بعد هم آقای بروجردی فرمود: منظورتان را فهمیدم، یعنی من به کسی نگویم که شما به من گفتید؟!

دستگاه در قضیه اصلاحات ارضی عقب نشینی کرد و قضیه بهایی­ها را هم همین طور آقای بروجردی نوعاً با پیغام حل می­کرد. البته در این اواخر شاه می­خواست لگد اندازی کند.

…………………………………….

خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381،ص 135.

 

آیت الله بروجردی و اصلاحات ارضی

آیت الله عبد العلی باقی می گوید:

وقتی اصلاحات ارضی توی مملکت بنا بود زمان رژیم گذشته انجام بشود که هدف از اصلاحات ارضی آن روز نابود کردن مالکیت بود، چون ما خبر داشتیم چیزهایی را، که مثلاً یک دهی یک مالک داشت؛ اگر این ده کلاً نابود می شد و قناتش از بین می رفت، آن مالک دوباره[برای] کلّ آن ده سیصد تا پانصد هزار تومان خرج می کرد و دوباره احیا می کرد. برنامه این بود که این قدرتها را از بین ببرند و در ضمن از بین بردند. اکثر دهات ما ویرانه شد؛ قناتش خراب شد؛ کسی جانشین آن قدرت مالک نبود؛ شرکتهای تعاونی وجود نداشت و خیلی جاها را سراغ داشتم که اصلاً ویران شد. آمده بودند خدمت آقا، راجع به اصلاحات ارضی، که یکی از خواص که من یادم هست که بعداً به مناسبتی اگر از ایشان بتوانند، آسید جلال تهرانی بود. ایشان گفتند: من به اتفاق آقای بهبودی که در دربار بودند و صدرالاشراف و قائم مقام رفیعی رفتیم که زمینه ای مساعد[فراهم] کنیم حرفهایمان را که خوب زدیم، آقا (مرحوم بروجردی)گفتند:«خوب، چه کار می خواهید بکنید؟»گفتند:«اصلاحات ارضی می خواهیم بکنیم.»ایشان گفتند:«خیلی اصلاحات هست که باید بشود تو این مملکت؛ اول از آنجا باید شروع کنید. ایشان ماندند که چه [بگویند].گفتند:«اگر بنا شد اصلاحاتی بشود، فقط اصلاحات ارضی نیست؛ خیلی مسائل هست. قانون اساسی مملکت را باید از آنجا شروع کنید و بگیرید اصلاح کنید.»

اینها دیده بودند[که]آقا چیزهایی می گویند که برایشان غیره منتظره است. شاید جمله ها را درست یادم نباشد، ولی آسید جلال گفت که«به اشاره گفتند که اصولاً آن کسی که می خواهد اصلاحات ارضی بکند کیست؟»اینها گفتند:«شاه.»

گفت:«خودش پایه هاش سست است، برای اینکه روزی که اینها آمدند، مردم اینها را نیاوردند، اینها را تحمیل کردند و این تحمیل ادامه دارد و کسی که تحمیلش کردند، نمی تواند کار مثبت برای مملکت انجام بدهد.»

این از یادگارهایی است که در مجلس خصوصی ایشان بوده است و آسید جلال برای من نقل کردند. و ایشان مخالفت کرد، نه مخالفت با اصلاحات ارضی، چون همان وقت یک عده گفتند:«آقا مخالف اصلاحات ارضی است»در حالی که ایشان مسائل خیلی کلی تر و بالاتر  را داشتندو…(آقا) گفته بودند:«بالاتر فكر كنید….)

………………………………………….

كرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ،چاپ اول- 1380،مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص 197.

 

تقسیم اراضی وموضع مرحوم آیت الله بروجردی

آیت الله احمد صابری همدانی می گوید:

پس از فروکش کردن غائله ی توده ای ها،رژیم مسأله ی تقسیم اراضی را پیش کشید که مخالفت مرحوم آقای بروجردی را برانگیخت و ایشان در پیامی به شاه این طرح را نادرست وبرخلاف مصالح دانست ظاهراً شاه در جواب گفته بود،اکثر کشورهای همسایه ایران که اتفاقاً اسلامی هم هستند،این طرح را به مرحله اجرا در آورده اند،چرا ما نباید این کار را بکنیم که ایشان فرموده بود حکومت آن ها جمهوری است ودر این جا سلطنت مشروطه، حاکمیت دارد وهمین خود یک تفاوت اساسی است که مانع اجرای طرح تقسیم اراضی می گردد.در ضمن، به صورت تهدید فرموده بود که افرادی در ارتش وغیره هستند که از من برای اقداماتی اجازه می خواهند،ولی به خاطر مصلحت مملکت من اجازه نمی دهم.

این پیام مرحوم آقای بروجردی موجب متوقف شدن طرح گردید وشاه در زندگی نامه اش ضمن اشاره به این موضوع می نویسد که دخالت افراد غیر صالح در قضیه،چند سالی برنامه ها را به تأخیر انداخت وهمان طوری که می دانید بعد از رحلت مرحوم آقای بروجردی شاه این طرح را به مرحله ی اجرا گذاشت.ضمن این که توجه مرجعیت متمرکز شیعه از جمله موانع اساسی پیش روی او بود.به همین خاطر ،بعد از رحلت ایشان تلاش كرد كه با ارسال تلگرافی برای مرحوم آقای حكیم مرجعیت را از قم به نجف منتقل كند ولی همین ارسال تلگراف به نجف و عدم توجه به قم خیلی ها را متوجه كرد  که باید نگاهشان به قم باشد ودر این حوزه ی علمیه است که مراجع تقلید حکومت را تهدید می کنند نه حوزه ی علمیه ی نجف.

……………………………………………….

صادقی، سید مصطفی، خاطرات آیت الله صابری همدانی ، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص95.

 

موضع‏گیری شدید آیت الله بروجردی در برابر انقلاب سفید شاه

سال‏های آخر عمر آیة‏اللّه‏ بروجردی بود، شاه طبق دستور اربابش آمریكا می‏خواست لوایح ششگانه، از جمله اصلاحات ارضی را به تصویب مجلس برساند كه بعدها به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم، از آن یاد شد. شاه افراد مختلفی را برای كسب موافقت آیة‏اللّه‏ بروجردی به محضر ایشان می‏فرستاد؛ ولی آقای بروجردی با كمال صلابت و قاطعیت درخواست شاه را رد می‏كرد.

آیة‏اللّه‏ جعفری همدانی در این باره می‏نویسد:

روزی شاه، قائم مقام رشتی و صدرالاشراف را نزد آیة‏اللّه‏ بروجردی فرستاد، آن‏ها نزد آقا آمدند، ضمن توضیح لوایح ششگانه، از قول شاه به آقای بروجردی گفتند: دخالت در این امور در شأن شما نیست، بهتر است در این ماجرا وارد نشوید. آقای بروجردی در پاسخ فرمود: به شاه بگویید كاری نكنید كه عصایم را بردارم، و عمامه‏ام را بر سر بگذارم و تاج و تختت را ویران كنم.

 آیة‏اللّه‏ سید حسین بُدَلا در ضمن مصاحبه‏ای گوید:

… شاه برای آیة‏اللّه‏ بروجردی نامه‏ای به این مضمون نوشته بود؛ اصلاحات ارضی در ممالك اسلامی مانند: تركیه، پاكستان و… انجام گرفته است… مصالح كشور را باید رعایت نمود، ما دستور دادیم كه قانون اصلاحات ارضی، مثل سایر ممالك اسلامی اجرا شود.

آیة‏اللّه‏ بروجردی در جواب نامه شاه چنین نوشت:

شما می‏گویید قانون اصلاحات در سایر ممالك اسلامی اجرا شده است، آن ممالك اوّل جمهوری شدند، بعد اصلاحات ارضی اجرا شد.

بر همین اساس تا آقای بروجردی در قید حیات بود، شاه نتوانست به اصطلاح انقلاب سفید خود را ارائه دهد و به آن جامه عمل بپوشد، چنان‏كه خود او در مقدّمه كتاب انقلاب سفید به این مضمون می‏نویسد:

ما می‏خواستیم این انقلاب و اصلاحات را قبلاً شروع كنیم؛ ولی یك مقام غیر مسئول مانع سر راه ما بود، این مانع برداشته شد، و اینك آن را اجرا می‏سازیم.

منظور شاه از «مقام غیر مسئول»، حضرت آیة‏اللّه‏ العظمی بروجردی بود، كه پس از رحلت ایشان، چندان طول نكشید كه شاه لوایح ششگانه خود را تحت عنوان انقلاب شاه و مردم و انقلاب سفید، ارائه نمود و در اجرای آن پافشاری سرسختی كرد.

این‏ها همه دلیل روشنی است كه حكایت از پویایی اندیشه سیاسی آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏كند، و بیانگر آن است كه ایشان با موضع‏گیری قاطع، در امور سیاسی دخالت نموده و سدّ راه محكمی بر سر راه طاغوتیان بود. و به گفته یكی از علما و اصحاب نزدیك آیة‏اللّه‏ بروجردی در ماجرای تقسیم اراضی، وقتی كه آقای بروجردی باخبر شد كه شاه می‏خواهد چنین برنامه‏ای را پیاده كند، فرمود:

اگر این‏ها می‏خواهند این كار را انجام دهند، گذرنامه مرا آماده كنند تا من از این كشور بیرون بروم.

این هشدارهای آقای بروجردی نشان دهنده دخالت آشكار او در امور اجتماعی و سیاسی، برای حفظ كیان اسلام، از دست‏برد اجانب بود.

………………………………………………

ر.ك: شكوه فقاهت، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ،ص245.

 

 

 

 

پاسخی بگذارید