آیت الله محمد علی گرامی می گوید:
سالها بود که کمونیستها علیه دستگاه فعالیت میکردند، ولی مذهبیها علیه دستگاه فعالیت زیاد نداشتند دلیلش هم این بود که مراجع تقلید مبارزه را مصلحت نمیدانستند چرا که شاه تازه آمده بود و حکومت ایران ضعیف و دشمنان خارجی قوی بودند.
شاه خدمت علما میرسید و اظهار انقیاد و تسلیم میکرد. او خدمت آقای بروجردی مکرر رسیده بود. یک بار وقتی که آقای بروجردی در بیمارستانی در تهران بستری بود، بار دوم به منزل آقای بروجردی در قم و سوم بار هم در حرم به ملاقات آقای بروجردی آمده بود. اوایل شاه در تهران به منزل آقای حاج میرزا عبدالله چهل ستونی آمده و گفته بود که، به نظر من تبلیغات در سه ماه محرم و صفر و رمضان کفایت نمیکند خوب است که در کل سال برنامهی تبلیغات وجود داشته باشد. این گونه مسائل موجب شده بود که نظر علما در برابر دشمنان خارجی، باعث تقویت مملکت و شاه باشد. وقتی قوای متفقین از ایران رفتند، آثار تجاوز آنها تا سالیان دراز باقی مانده بود نظر علما این بود که ایران تنها مملکت شیعهی دنیا است و نباید از بین برود، لذا آقای بروجردی بنا نداشت که به زودی علیه شاه به عنوان نهی از منکر و یا دفاع از اسلام یا هر عنوان دیگر دست به مبارزه بزند، بنابراین گروههای دیگر مثل مارکسیستها و کمونیستها مبارزه را شروع کردند.
بارها به آقای بروجردی فشار میآوردند که سکوت خود را بشکند و کاری بکند، ولی ایشان معتقد نبود و میگفت: به چه کسی اعتماد کنیم؟ کار را دست چه کسی بدهیم؟ حتی زمانی عدهای نزد آقای بروجردی رفتند و گفتند شاه به آمریکا رفته و چنین و چنان کرده است. آقای بروجردی در جواب گفته بود: حالا میگویید که شاه را بیرون کنیم و چه کسی را به جایش بگذاریم؟! بعد به طور خصوصی به بعضی گفته بود که فکر میکنید اگر کار را به دست این آقایان روحانیون بدهیم وضع بهتر میشود؟ سپس به کسی اشاره کرده بود و گفته بود که این همان دکتر اقبال است به اضافهی ریش و عمامه.
پس از این که این افراد رفته بودند، به طور خصوصی پیام تندی به شاه داده بود. او سعی میکرد این گونه مسائل را با پیام و بدون علنی کردن در سطح جامعه، با پیام نه به صورت علنی که جنبه مبارزه پیدا کند، حل کند. شاه هم که میدید ایشان مراعاتش را میکند خیلی اوقات مراعات آقای بروجردی را میکرد. خلاصه این که آقای بروجردی معتقد بود که دست کم باید با دستگاه با احترام و متانت و وزانت برخورد کنیم.
زمانی هم مرحوم میرزا علی آقا شیرازی نجل مرحوم میرزای بزرگ خدمت آقای بروجردی آمده بود ایشان فرموده بود: در خانههایتان بگردید و مکاتبات میرزا و ناصرالدین شاه را پیدا کنید. از قرار معلوم پس از جریان تنباکو شاه به میرزا نوشته بود: جناب مستطاب ملاذالانام و حجت الاسلام…(که این القاب آن زمان مهم بود) حالا که ما حرف شما را در جریان تنباکو قبول کردیم، مملکت را هم بیایید خودتان اداره کنید (این مضمون نامه بود) و میرزا در جواب نوشته بود: اعلی حضرت … نه خیر! کما کان شما شاه و ما رعیت ، لیکن اگر باز هم مطلب خلافی بروز کند ما هستیم، ما ناظر هستیم. آن گاه آقای بروجردی فرمودند: شاه از خدا میخواست که میرزا قبول کند، شش ماه نمیکشید که آبروی روحانیت و دین میرفت، چون مشکلات زیاد بود و توقع مردم از روحانیت زیادتر…
شاه در مقدمهی «انقلاب سفید» گفته است: سالها پیش میخواستم این خدمات را انجام دهم، ولی یک مقام غیر مسؤل در مملکت بود که مانع ترقیات بود. (که منظورش از مقام غیر مسؤل روحانیت بودو اجمالاً، به این مسئله اشاره دارد. آن زمان مقام روحانی هم فقط آقای بروجردی بود).
حوزه در زمان مرحوم آقای بروجردی تا حدودی با مسائل سیاسی آشنایی داشت، و این بدان جهت بود که آقای بروجردی هر چند مداخلات صریح مبارزاتی نمیکرد امّا به اوضاع آشنا بود و این گونه نبود که ایشان از سیاست برکنار باشد. به طور مثال، شنیدم که ایشان در قضیهای به شاه اعتراض کرده و گفته بود: این کارهای شما با اسلام سازگار نیست و شاه در جواب گفته بود که آقا، من هم مسلمانم. آقای بروجردی نیز در جواب گفته بود: پس تظاهر کنید به اسلام،یعنی این که صرف اسلام قلبی کافی نیست، بلکه باید در عمل مسلمانی را نشان دهید. ایشان حتی بر اعمال شخصی شاه تا حدودی دقت داشت و گاهی از گزارشهایی که از خارج کشور برای ایشان میرسید که فلان جا شاه چنین و چنان کرده است، بعضی از خواص این مسائل را میفهمیدند و قهراً تا حدودی به دیگران هم سرایت میکرد؛ ضمن این که بعضی از فضلا گاهی منبر میرفتند و درگیرهایی به وجود میآمد و در نتیجه طرفین (دولت و افراد مورد نظر) به ایشان متوسل میشدند.
خیلیها تصور میکنند که آقای بروجردی معتقد به مبارزه و درگیری با دستگاه نبود؛ اینگونه نیست بلکه آقای بروجردی اعتقاد داشت که مبارزه را در جایی باید شروع کنیم که اولاً بدانیم صحیح است و ثانیاً بدون تلفات يا تلفات کم به نتیجه میرسیم ولی در جاهایی که به زودی به نتیجه نمیرسیم و یا تلفات زیادی دارد، به مبارزه عقیده نداشت و میگفت که باید بگذاریم موعدش فرا برسد، چون در غیر این صورت، ضربه بیشتراست. در اوایل مرجعیت ایشان شاه خیلی ضعیف بودو متفقین تازه از ایران رفته بودند ایشان معتقد بود که برای برقراری نظم و امنیت نباید حکومت مرکزی ضعیف شود.
آقای بروجردی در زمان کشف حجاب رضا شاه، از طرف علمای ایران به نجف رفت و هنگام بازگشت در کرمانشاه دستگیر شد و مدتی در پادگان ارتش زندانی بود ولی بعداً که در اوج مرجعیت بود حاضر نبود خودش را برای امور جزئی درگیر کند. مثلاً وقتی ناراحت میشد آنها را طرد میکرد و راه نمیداد و همین برای آنها خیلی مهم بود. در قضیهی رئیس شهربانی ، اصلاحات ارضی و قضیهی آن فرد بهائی شاید آقای بروجردی فقط همین که طرد میکرد آنها عقب نشینی میکردند.
در اواخر که کارهای خلاف دستگاه کم کم داشت عیان میشد آقای بروجردی تا میتوانست جلوگیری میکرد ولی به تدریج مردم به خصوص در قم و تهران از حکومت دلزده شدند، چون از طرفی میدیدند که آقای بروجردی کاری نمیکند، اطلاعاتی هم از کارهای زیر پرده آقای بروجردی نبود چون آقای بروجردی معتقد بود که مردم را نباید فوراً در جریان بگذارند تا شلوغ شود.
…………………………………….
خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ1381، ص 128.