آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی می گوید:
در آن زمان این سوال برای ما مطرح بود که چرا نهضت سیاسی صورت نمی گیرد و دلمان می خواست کسی مثل امام بیاید و مسائل اجتماعی را مطرح بکند.
از طرفی ریاست آیت الله بروجردی خیلی نیرومند بود. معلوم بود که اگر کسی بخواهد به خلاف میل آقای بروجردی کاری در حوزه بکند، موفق نخواهد شد. زمانی که من به قم آمدم، سال 1327 بود و آن موقع ایشان مرجع و رئیس مطلق شیعیان جهان بود. اگر کسی در آن مقطع می خواست نهضت سیاسی شروع کند- در صورت مخالفت آقای بروجردی- احتمال موفقیت نداشت.
ما این موضوع را در مورد فداییان اسلام تجربه کردیم، همچنین در مورد آیت الله کاشانی، با این که آیت الله سید محمد تقی خوانساری وعده ای از طلاب قم از فعالیتهای سیاسی مرحوم کاشانی حمایت می کردند، ولی کار ایشان درقم پیشرفت چندانی نداشت.
گروه فداییان اسلام نیز در قم خیلی محدود بودند. آیت الله بروجردی، یک اشتباه کرد و فرمود:«بگذارید طلبه ها درس بخوانند.»خوب، عده ای (از مخالفان فداییان اسلام)ریختند و آنها را کتک زدند و از حوزه بیرونشان کردند.
هنگامی که آیت الله بروجردی فوت کرد، تلاطمی در حوزه شروع شد. مسائل مرجعیّت، مقدم بر هر چیزی بود، تحقیقاً اگر امام در آن مقطع می خواست وارد مسائل سیاسی بشود، خیلی چیزها خراب می شد، ولی محاسبات امام درست بود.
به هر حال، الآن کاملاً برای من روشن است که اگر امام در آن مقطع وارد ماجراهای سیاسی می شد، شکست می خورد و در زمان آقای بروجردی، با مخالفت ایشان رو به رو می شد. حتی زمینه های آینده هم خراب می شد. به علاوه، بعضی کارها احتیاج به نیرو داشت. طلبه هایی که در قم بودند، حسابی آقای بروجردی را قبول داشتند. خود ما با این روحیه ای که داشتیم، هیچ حاضر نبودیم کسی کوچکترین اهانت یا اعتراضی به ایشان بکند.
گاهی شنیده می شد که بعضی از طلبه ها حرفهایی می زدند و استثنایی بود که کسی کلمه ای به خلاف آقای بروجردی بگوید. البته آقای بروجردی گاهی با شاه ملاقات می کرد و پیامهایی نیز رد و بدل می شد(مثلاً به سبب فوت برادرش تسلیت هم گفت).ولی به هر حال تقدّس ایشان فوق همه چیزها بود.
توده ایها، بعد از موفقیت نهضت ملی مصدق در مساله نفت، مقداری افکار مذهبیها را متزلزل کرده بودند. آنها با آیت الله کاشانی و روحانیت مخالفت می کردند؛ کارهای ضد مذهبی هم داشتند. در یک مقطع، توده ایها خیلی خطرناکتر شدند و احتمال داشت با همه مقدسات دینی در گیری پیدا کنند. اینها باعث شد تا مذهبی ها بترسند از این که بیایند وبا مخالفین نظام همصدا شوند.
ما آیت الله بروجردی را خیلی دوست داشتیم. ضمن این که درزمان ریاست آقای بروجردی فرصت بزرگی از دست رفت. اما انصافاً ایشان کار بزرگی کردند و به خوبی پایه های حوزه را تقویت کردند. شاید هم در کل، سیاست درستی بود.
آن موقع برای بعضی قابل تحمل نبود، اما حالا که آدم محاسبه می کند، می بیند که روحانیت در زمان رضا شاه صدمه دیده و متلاشی شده بود. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری آمد وحوزه کوچکی تاسیس ودر آن شرایط خفقان آمیز آن را حفظ کرد. بعداً که آیت الله بروجردی به مرجعیت مطلق رسید، برای اولین بار بود که این همه پول و امکانات در قم جمع می شد. آیت الله بروجردی ،به قم و حوزه های دیگر شهریه می داد و در زمان ایشان، حوزه های زیادی در شهرستانهای ایران تاسیس شد. ایشان، حتی قبل از ریاست هم افکار مترقّی بلندی داشت. در زمان ریاستشان هم ابراز ناراحتی می کرد که «من افکار زیادی داشتم. فکر نمی کردم بیایم اینجا گرفتار این چیزها بشوم و پول بدهم و پول بگیرم و وارد این طور فعالیتها بشوم.»
ایشان از کسانی بود که فکر نزدیکی شیعه و سنی را ایجاد کردند. خوب، این فکر سیاسی مهمی است که اگر کسی دید جهانی نداشته باشد و به فکر حاکمیت اسلام نباشد، این مساله را مطرح نمی کند. با این که آن موقع تعصبهای فکری شدید تر بود، ولی ایشان این موضوع را مطرح کرد.
همچنین، ایشان مرکز اسلامی هامبورگ را تاسیس کرد و به فکر ایجاد چنین مراکزی در سایر نقاط جهان هم بود. اینها همه نظریه جهانی کردن اسلام است. به هر حال، آیت الله بروجردی با این قدرتی که داشت به روحانیت عزتی داد.
………………………………………….
كرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ،چاپ اول- 1380،مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص189.