آیت الله مسعودی خمینی مي گويد:
بد نیست در اینجا به ذكر خاطره ای كه از زبان آقای پسندیده شنیده ام، بپردازم. ایشان یك بار فرمود: زمانی، بهائیان در ابرقو مسائلی را به وجود آورده بودند و در خلال آن تنی چند از این جماعت كشته شدند. رژیم پهلوی، عده ای را به عنوان قاتل و مؤثر در این واقعه دستگیر كرد و حتی صحبت بود كه قرار است آنان اعدام شوند. آقای بروجردی وارد عمل شدند تا از اعدام این افراد ممانعت كنند. ظاهرا به حضرت امام گفته بودند:”شما از طرف من نزد شاه بروید و از قول من بگویید كه قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند.” امام هم پذیرفتند كه این مأموریت را انجام دهند.
در آن ایام در قم كمتر كسی ماشین سواری داشت. و یكی از افرادی كه دارای وسیله نقلیه بود،”مصباح التولیه” بود. من او را به خاطر دارم كه در این اواخر، سوار یك ماشین بنز سفید رنگ می شد. به هر حال با مصباح التولیه تماس می گیرند كه او ماشینش را در اختیار قرار دهد. دفتر آقای بروجردی هم با دربار شاه هماهنگی های لازم را به عمل می آورند كه امام(ره) به نزد شاه بروند.
به خاطر داشته باشید كه دربار و دستگاه سلطنت در آن روز به گونه ای بود كه هر فرد مراجعه كننده، بایستی حتما دارای ماشین مشكی باشد! و وقتی به دربار می رود، یك سرنشین بیشتر نداشته باشد و باید در ورودی اول كاخ از ماشین خودش پیاده شود و با ماشین مخصوص آنجا بقیه راه را تا مقابل اتاق انتظار طی كند و مدتها در آنجا منتظر بماند تا موعد ملاقات فرا برسد. بعد از آن كلاهش را بردارد و باقی تشریفات معمول را بجا آورد. لباس و كفشش باید واجد فلان خصوصیات باشد و وقتی وارد اتاق شاه شد، بایستد تا به او اجازه نشستن دهند. حتی وضعیت به گونه ای بود كه قبل از ملاقات مجموعه این آداب را به فرد تعلیم می دادند!
وقتی امام با ماشین تولیت، به تهران رفتند، دم در كاخ، به نگهبان گفته بودند:”بگویید روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی آمده است!” به ایشان می گویند:”آقاجان! باید ماشین شما عوض شود! باید رنگش مشكی باشد!” امام می فرماید:”نه! من داعی ندارم كه ماشین را عوض كنم. اگر نمی شود كه بر می گردم!” نگهبان به داخل می رود و ظاهرا اطلاع می دهد كه نماینده ای از طرف آقای بروجردی آمده است. قبول می كنند كه امام با همان ماشین غیر استاندارد! وارد شود. وقتی امام وارد اتاق انتظار می شود، منتظر نمی ماند و بی مقدمه وارد اتاق شاه می شود. به ایشان می گویند باید كلاهتان را بردارید. امام ترتیب اثر نمی دهد. حضرت امام، بدون برداشت عمامه و سرزده به اتاق شاه می روند و بر روی صندلی مخصوص شاه در پشت میز می نشیند! هنوز شاه وارد اتاق نشده است وقتی محمدرضا وارد می شود، در كمال تعجب می بیند كه تنها صندلی موجود در اتاق اشغال شده است. این است كه دستور می دهد صندلی دیگری بیاورند. صندلی می آورند و شاه می نشیند و امام هم مختصر احترامی كه از بعد اخلاقی لازم دانسته انجام می دهد و بعد از آن بی درنگ وارد اصل موضوع می شود و می گوید حضرت آیت الله العظمی بروجردی فرمودند قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند. دقت كنید كه به كار بردن تعبیر”فرمودند” در حضور شاه و استعمال آن برای غیر او جرأت زیادی می طلبید و امام از این جهت طعنه بزرگی به شاه زدند.
در فاصله ای كه امام با شاه ملاقات داشته، برای امام یك استكان چای می آورند كه امام بدان لب نمی زند. شاه در پاسخ می گوید از قول من به ایشان سلام برسانید و بگویید: شاه مشروطه كه كاری از دستش بر نمی آید. امام مجددا تكرار می كند:”قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند!” بعد از جا برمی خیزد و بدون خداحافظی از اتاق خارج می شود و به قم مراجعت می نماید. بعضی از روزنامه ها به درج خبر ملاقات امام و شاه مبادرت می كنند و حتی این نكته را هم افزودند كه شاه بلافاصله، دستور آزادی قاتلان را صادر می كند.
آنگونه كه نقل می كنند، زمانی كه انقلاب اسلامی ایران شروع شد، شاه در مورد سكّاندار حركت انقلاب گفته بود:”این همان روح اللهی است كه از طرف آقای بروجردی یك بار نزد من آمد.” ظاهرا آن خاطره را به یاد آورده بود.
………………………………………………
1-ر ك : امامی،جواد ،خاطرات آیت الله مسعودی خمینی ،چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامي،ص227.
ملاقات امام خمینی با محمد رضا شاه
مصاحبه بادكتر مهدي حائري يزدي
ضياء صدقي: آقای دکتر حائری یزدی، شما درباره ی بهایی ها در ایران و نظر آیت الله بروجردی صحبت کردید. می خواستم ببینم آیا آیت الله بروجردی در آن جریان مبارزه ی خیلی شدید وعلنی با بهایی ها بعد از 28 مرداد که منجر شد به خراب کردن گنبد حظیر ة القدس نقشی داشتند؟
مهدي حائري يزدي: بله. نقش عمده را داشتند.
ضياء صدقي: اصلاً این[جریان] چه بود، آقا؟
مهدي حائري يزدي: عرض کنم که آن وقت آقای خمینی جزو نزدیکان آقای بروجردی وحتی معروف بود که وزیر خارجه آقای بروجردی است، هنوز رابطه اش با آقای بروجردی به هم نخورده بود، حداقل یک بار در آن قضیه، آقای خمینی از طرف آقای بروجردی به دربار رفت وشاه را ملاقات کرد.بعد [از] این که شاه را ملاقات کرد، من خودم ایشان را دیدم، آقای خمینی را دیدم. خودش برای من تعریف کرد. گفت که بله، من از طرف آقای بروجردی رفتم شاه را ملاقات کردم. در آن جلسه آقای خمینی واقعاً خیلی شاداب ونیرومند به نظر می رسید.[آقای خمینی] به طوری که برای خود من نقل کرد، گفت«بله، من به اعلی حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار فقید شما، این گروه ضاله را داد به طویله بستند.» گویا رضاخان یک همچی کاری کرده بود.
ضياء صدقي: من یادم نیست چیزی راجع به این موضوع.
مهدي حائري يزدي: بله کرده بود، من در جایی همین داستان را خوانده ام. اما یادم نیست کجا.
ضياء صدقي: بله، بفرمایید.
مهدي حائري يزدي: [آقای خمینی ادامه داد] «و الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند.» این مطلبی بود که خود آقای خمینی برای بنده نقل کردند.
ضياء صدقي: بله.
مهدي حائري يزدي: آقای خمینی گفتند«این جوان [شاه] آهی کشید وگفت آقای خمینی شما الان را با آن وقت مقایسه نکنید. آن وقت همه ی وزرا وهمه ی رجال مملکت از پدرم حرف شنوي داشتند. جرات نمي كردند تخطي كنند. الان حتي وزير دربار من هم از من حرف شنوی ندارند. من چه طور می توانم این کار را بکنم؟»
مبارزه با بهائیان
خلاصه مقصودم این بود که پاسخ سؤال شما را بدهم. آن وقت آقای بروجردی نقشه اش این بود که مقدار زیادی بهایی ها را که به نظر ایشان خیلی اخلالگری می کردند- حتی به امنیت مملکت ایران هم مخل بودند- زیر کنترل اسلام در آورد. جریانات خیلی بدی هم پیش آمد کرده بود. با بیل کلنگ در شهر یزد، در یکی از دهات یزد، پیرزن بیچاره ای را با نوه اش نصف شب رفته بودند تو خانه اش ریخته بودند کشته بودند همین بهایی ها واز این گونه کارها بسیار می کردند.
ضياء صدقي: بهایی ها این کار را کرده بودند؟
مهدي حائري يزدي: بله.بله.
ضياء صدقي: در یزد؟
مهدي حائري يزدي: بله، در یزد، این جریان خیلی وخیمی اتفاق افتاده بود. خیلی واقعاً دردناک بود. با بیل وکلنگ!
ضياء صدقي : بله.
مهدي حائري يزدي: برای این که آن زن مثلاً روی عقاید مذهبی خودش یک آه وناله می کرده. مثلاً نفرین می کرده به این ها.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: عرض کنم که آقای بروجردی با شاه توطئه کرده بود که یک مقدار زیادی این ها را کنترل کند.از جمله این که مرکز تبليغاتشان را که همان حظیر ة القدس در خیابان حافظ است، تعطیل نماید.
ضياء صدقي: دقیقاً یادم نمی آید الان.
مهدي حائري يزدي: بله، مثل این که در خیابان حافظ است. عرض کنم، آن جا را تعطیل کند. دقت کردید؟
ضياء صدقي: بله.
مهدي حائري يزدي: آن وقت به همین مناسبت تصمیم [به] توطئه گرفته بودند، توطئه چیده بودند با خود شاه که این کار را بکنند. به فلسفی هم دستور داده بودند که برود بالای منبر، توی ملت، ماه رمضان، در مسجد شاه، مردم را آماده برای این کار بکند. و این کار را هم کردند-تا آن جایی که توانستند وتا آن جایی که شاه موافقت کرد. وگویا در یک مقطعی رسید که دیگر شاه و دولت کوتاه آمد[ند] و دیگر این کار هم متوقف شد.
جلسه ی دوم: شنبه 15 بهمن 1367 برابر 4 فوریه 1989 نقش آیت الله بروجردی در سیاست
ضياء صدقي: آقای حائری یزدی، ما بیش تر بخش اول مصاحبه را راجع به دستگاه روحانیون در ایران صحبت کردیم وبالاخص در ارتباط با آقای آیت الله بروجردی.
می خواستم از حضورتان تقاضا بکنم آنچه که شما به خاطر دارید از دستگاه آیت الله بروجردی برای ما شرح بدهید.همچنین به نظر می آید که آقای بروجردی یک دستگاه دولت در کنار دولت داشته.این جریانش چگونه بوده، تا آن جایی که حافظه ی شما یاری می کند.
مهدي حائري يزدي: عرض کنم که مرحوم آقای آیت الله بروجردی شخصیت خیلی بزرگواری بود، هم از نظر علمی وفقهی وهم از نظر مرغوبیت واشتهار ومحبوبیت در بین- تقریباً می شود گفت- تمام جوامع ایرانی های ما، به خصوص در بین طوایف لرها که در طرف بروجرد وآن جاها بودند، این ها همه واقعاً جزو مریدهای ایشان بودند. وحتی پیش از اینکه[آیت الله بروجردی] بیایند به قم و در بروجرد بودند(در زمان رضا شاه پهلوی). رضا شاه پهلوی از ایشان خیلی ملاحظه داشت، به علت این که ایشان ارتباطات عمیق ومحبوبیت بین لرها داشتند. آن ها خیلی ارادتمند بودند به ایشان.و بالاخره اگر ایشان ناراحت می شد، یک ناراحتي سیاسی و اجتماعی در طرف لرستان وآن حدود به وجود می آمد.و حتی خیلی پیش از این که بیایند به قم، در بروجرد که ایشان بودند، گویا در همان اوایل سلطنت رضا شاه پهلوی(این را بنده شنیدم ومعروف است) ایشان یک مسافرتی می کنند از ایران به عتبات عالیات. وبعددر هنگام بازگشتن، در مرز ایران وعراق ایشان را رضاشاه پهلوی می گیرد وتبعید می کند به مشهد. مدتی در تبعید گاه بودند در مشهد-در همان اوایل سلطنت رضاشاه پهلوی.
به علت این که این داستان را من از خودشان شنیدم در قم، از ایشان سؤال کردم شما به چه علت تبعید شدید به وسیله ی رضا شاه؟ فرمودند که در هنگامی که در نجف بودم، در اثر سوابق دوستی وآشنایی با مراجع آن جا(البته خودشان آن هنگام مرجع نبودند.[مراجع] مرحوم نائینی ومرحوم آقا سید ابوالحسن[اصفهانی] بودند در نجف ومرحوم پدرم[که]در قم زندگي مي كرد). ایشان که رفته بودند نجف ،به ملاحظه ی این که،خوب ، معاشرت داشتند وهم درس بودند با آن آقایان، خیلی ارتباط داشتند و رفت و آمد شبانه، جلسه و این قبیل مراودات معمولی داشتند. گه گاهی هم در توی جلسات دسته جمعی شان مذاکرات راجع به سیاست ایران و وضع ایران می کردند. دقت کردید؟
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: وآن وقت[در] این مذاکرا سیاسی، آن ها که گاهی مثلاً از تندروی های رضا شاه پهلوی صحبت می کردند و این ها را جاسوس های رضا شاه راپورت می دهند به آن جا برای ایشان.
وقتی که می آیند و بر می گردند به ایران، در مرز ایشان را جلب می کنند وتبعید می کنند به مشهد.
بعد، بالاخره بعد از یک سال، دو سال که در مشهد بودند، سوء تفاهم بین رضاشاه و ایشان برطرف می شود وبا تجلیل واحترام ایشان را وارد می کنند به تهران و در تهران هم ایشان را رضا شاه دعوت می کند به دربار وملاقات می کنند با رضا شاه وبه اصطلاح آن وقت مسائل یک قدری حل می شود.بعد می آیند و می روند[به] بروجرد.
آن هنگامی بوده که مرحوم پدر ما [آیت الله عبدالکریم حائري يزدي] در قم بودند و پدرم به اصطلاح مرجع تقلید و رئیس حوزه ی علمیه بودند. آقای بروجردی نه مرجع بودند ونه اصلاً ارتباطی با حوزه ی علمیه قم داشتند.
[سال ها] بعد از فوت پدرم، عرض کنم که ، یک عده از آقایان اساتید نسبتاً عرض کنم که، یک عده از آقایان اساتید نسبتاً شاخص قم که از جمله مثلاً مرحوم برادر من وخود من واین ها بودیم وآقای خمینی و دیگران بودند، این ها احساس خلأیی کردند در حوزه، که در اثر نبودن سرپرستی، بهتر این است که ما دعوت کنیم وبه هر وسیله ای هست آقای بروجردی را از بروجرد بیاوریم به قم.البته یکی دو نفر بودند که به اصطلاح نیمه مرجع، خیلی کم مرجع بودند، مختصری، مثل مرحوم آقا سید محمد حجت، مرحوم آقای صدر وآقا سید محمد تقی خوانساری، ولیکن این ها طوری نبودند که به اصطلاح یک نفوذ ويك بر جستگي زيادي داشته باشند. بالاخره اين ها دست دوم بودند:در عداد و هم ردیف آقای بروجردی نبودند.از این جهت مترصد این بودیم که آقای بروجردی را به هر وسیله ای باشد بیاوریم به قم.
من خودم رفتم بروجرد واز ایشان تقاضای آمدن به قم کردم ودر آن هنگام تقاضای مرا اجابت نکردند. بعد از یک سال، ایشان در اثر پاره شدن فتق وبیرون ریختن فتق وکسالت های ناشی از این مرض، از بروجرد آمدند به تهران در مریض خانه ی فیروز آبادی برای این که فتقشان را عمل کنند. در همان مریض خانه عمل کردند وعرض کنم که اگر یادتان باشد محمدرضا شاه پهلوی هم در همان مریض خانه به عیادت ایشان رفت.
در این هنگام بود که ما دو مرتبه تقاضای خودمان را تکرار کردیم.من هم خودم باز دو مرتبه حامل پیام بودم-هم [از طرف] خودم و هم از طرف دیگران.
ضياء صدقي: از جانب کی حامل بودند؟
مهدي حائري يزدي: از طرف همین اساتید حوزه ی علمیه قم. یعنی از قم به تهران به مریض خانه فیروزآبادی رفتم وبه ایشان عرض کردم:«حالا دیگر موقع اجابت در خواست هاست که شما به جای این که بر گردید بروجرد،[به قم بیایید.] آن جا[در بروجرد] حوزه ای نیست. آن جا خبری نیست. دور دست هم هست.کسی خلاصه نمی تواند از شما استفاده کند.حقش این است که دیگر از بروجرد صرف نظر کنید وتشریف بیاورید[به] قم.» آن گاه بود که ایشان اجابت فرمودند وبعد از این که بهبودی پیدا کردند از جراحی فتق، آمدند به قم، آمدند به قم و درس [را] شروع کردند وخلاصه آن جا اقامت کردند.
قبل از آقای بروجردی، مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی آخرین فردی از مراجع گذشته بود که در نجف بود.ایشان فوت کرد ودرکل مرجعیت شیعه منتقل شدبه آقای بروجردی در قم. دقت کردید؟
ضياء صدقي:بله، بله.
مهدي حائري يزدي: این از نظر تاریخ ورودشان به قم. واما ارتباط شان با دولت، همین طوری که عرض کردم، از ابتدا در اثر همین که ایشان نفوذ داشتند با بعضی از طوایف داخل ایران-لر واین ها- از ابتدا یک نوع ارتباطی با دولت داشتند و دولت با ایشان، دولت از ایشان تقریباً حساب می برد، از لحاظ این که، خوب، مورد توجه ونفوذ این طوایف بود وهمیشه دولت در آرامش منطقه از وجود ایشان استفاده می کرد.
ضياء صدقي:بله، الان این دولتی که می فرمایید مال زمان رضاشاه است؟
مهدي حائري يزدي:رضا شاه بله.
ضياء صدقي: بله.
مهدي حائري يزدي: مال زمان رضا شاه. و آن وقت بعد همین جریان تبدیل شد به یک وضع گسترده تری، یعنی آن وقت، تا موقعی که ایشان بروجرد بودند تقریباً یک نفوذ محلی داشتند،خوب، محلي ،خيلي محلي كوچكي هم نبود .مثلا تمام بروجرد و تمام خرم آباد وآن حدود تمام زیر نفوذ معنوی ایشان بود.
بعد که آمدند در قم و مرجع شدند دیگر در حقیقت نفوذشان گسترده شد.به همین ملاحظه، ملاحظه ی دولت هم از ایشان بیش تر شد. آن وقت علاوه بر این ایشان همین طوری که در جلسه ی پیش عرض کردم. در مسائلی که احتیاج به دولت داشت و می خواست که از دولت کار بگیرد، در حقیقت، خیلی ارتباط با دولت داشت و سعی می کرد که حرف خودش را[به] کرسی بنشاند به هر وسیله ای شده. و جنبه ی آمریت وحاکمیت نسبت به دولت داشت در آن مسائل مذهبی مثل مبارزه با بهایی ها.از این گونه اتفاقاتی که آن روز عرض کنم که مثل سایر مسائل كه جنبه ي مذهبي داشت و از ايشان مي آمد. ايشان در كار[هاي مذهبي مربوط به] خودش مداخله می کرد و از دولت می خواست.به همین جهت معتقد بود- روی همين اصل معتقد بود-كه هميشه بايستي يك ارتباط سياسي با دولت داشته باشد. بر اساس همین تز و همین مطلب ایشان همیشه سعی می کردند در دوره های انتخاباتی سه چهار تا، دو سه تا، وکیل برود مجلس که از طرف ایشان باشد، یعنی در حقیقت نمایندگان ایشان باشند که بتوانند خواست های ایشان را از پیش ببرند.
ضياء صدقي:حتی در زمان رضاشاه؟
مهدي حائري يزدي: حتی در زمان رضا شاه.بله. بعدش دیگر مسائل دیگری پیش آمد.
ضياء صدقي: پس اواخر سال های سلطنت رضا شاه، روابط دستگاه سلطنت با دستگاه مذهبی حسنه بود.
مهدي حائري يزدي: تا اندازه ای البته بسیار محدود. در اواخر رضا شاه مادامی که مسئله ی حجاب و مسئله ی کلاه واین ها پیش نیامده بود، خیلی بد نبود.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: روابط رضا شاه با پدرم تا هنگام کشف حجاب وداستان مسجد گوهر شاد مشهد مقدس نه شکوفان بود، نه تیره.
ضياء صدقي: شما خاطرات خاصی از این رویداد های تاریخی دارید؟[مثل] عوض کردن لباس، کشف حجاب؟
مهدي حائري يزدي: حالا این ها مسائل مختلفی است که نمی خواهم با هم قاطی بشود. دقت کردید؟
ضياء صدقي:بله.بله.
مهدي حائري يزدي: ولی بعد از این مسئله ی حجاب ومسئله ی کلاه واتحاد شکل [لباس] و این حرف ها، روابط دستگاه های مذهبی [با] رضا شاه یک قدری متارکه بود. پدرم خیلی بیش از دو، سه سال پیش از[استعفا] رضا شاه فوت کرد، ولی تا هنگام [پیش آمدن] صحبت هایی از کشف حجاب و اتحاد شکل [لباس] روابط بین شاه و روحانیت بر اساس احترام متقابل بود. بنده خودم از مرحوم صدرالاشراف شنیدم، که می گفت رضا شاه خیلی علاقه ی شدیدی به آقای آقا شیخ عبدالکریم پدر من داشت ومعتقد بود که ایشان در بین سایر علماء مستثنی است. ولی رفته رفته این روابط مبدل به تیرگی شد وپس از آن تلگراف تهدیدآمیز معروف ایشان در مسئله ی حجاب روابط به کلی قطع گردید واز آن پس تمام زندگی و رفت وآمدهای پیش پدر سخت زیر کنترل شدید مقامات امنیتی قرار گرفت. به هر حال، مسئله راجع به مرحوم آقای بروجردی بود.
ضياء صدقي: بله.بله.نقشی که ایشان داشتند در مقابل دولت وشاه از یک سو و طوایف سنتی ایران از سوی دیگر.
مهدي حائري يزدي: آن وقت ایشان سعی می کرد حداقل نمایندگان، در آن هنگامی كه قم بود، نمایندگان مجلس قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرم آباد، وتوابع آن حدود، همه را با نظر ایشان[آیت الله بروجردی تعیین کند]. البته نه این که رسماً و به طور صریح، به طور پیغام. مثلاً [آیت الله بروجردی] به شاه یا به دولت پیغام می داد که فلان کس مورد نظر من است وبایستی که انتخاب بشود.
ضياء صدقي: بله.بله.
مهدي حائري يزدي: واین هم به همین منظور بود که به اصطلاح رابطه اش را با دولت همیشه محفوظ نگاه دارد و در حقیقت یک جاپایی داشته باشد که بتواند حرف های خودش را در مواقع لزوم پیش ببرد. ولی در موارد دیگر به هیچ وجه مداخله نمی کرد، به طور کلی، مگر در یک جریانات کلی، که یادم هست، که آن وقت با دولت هماهنگی پیدا می کرد.[مثلاً] یک مداخله ی عمومی کرد که بسیار خوب بود وآن قضیه ی آذربایجان بود.
ضياء صدقي: بله.
مهدي حائري يزدي: بله. در مسئله ی آذربایجان ، قوام السلطنه به ایشان پیغام داد که الان چون در کار انتخابات آذربایجان مسئله هست وبه علاوه ما با روسیه راجع به نفت شمال قرار داد بستیم که آن قرارداد را به مجلس پانزده ببریم والان قضیه ی آذربایجان است و بدون [شرکت] آذربایجان در انتخابات، نباید[در سایر استان های ایران] انتخاب بشود، احتیاج [هست] به این که آیت الله بروجردی انتخابات را تحریم بکنند.
ضياء صدقي: انتخابات کشور را به طور کلی؟
مهدي حائري يزدي: به طور کلی تحریم بکنند، به همین دلیلی که آذربایجان مسئله دارد ونمی تواند بدون حل مسئله اقدام به انتخابات نماید.
ضياء صدقي: [یعنی آذربایجان] در اشغال است.
مهدي حائري يزدي: در اشغال است.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: و آقای بروجردی این کار را کرد. آقای بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستان های ایران. از علمای آن جا خواست که به ایشان تلگراف بکنند که تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند. این تلگرافات از همدان، از کرمانشاه،از مشهد، از جاهای دیگر، همه جا غیر از آذربایجان، این تلگرافات شد. و لذا ایشان هم همین کار را کرد. انتخابات را تحریم کرد وبا دولت همکاری کرد تا مسئلهی آذربایجان حل شد. آن وقت انتخابات را شروع کردند. دقت کردید؟
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: عرض کنم که خلاصه آقای بروجردی این طور رابطه داشت.به همین دلیل
است که عرض کردم که رابطه ی آقای بروجردی با دولت وقت به نظر بنده نه خصمانه بود ونه رابطهی ارباب رعیتی بود- یک رابطه ی بده وبستانی بود. دقت کردید؟ با هم دیگر جور در می آمدند وکنار می آمدند، تا هنگامی که ایشان بود. اتفاقاً این رابطه ادامه داشت تا آخر زمان[رضا شاه] با محمد رضا شاه پهلوی هم تقریباً همین گونه رابطه را داشتند. محمد رضا شاه پهلوی به وسیله ی مرحوم قائم مقام الملک رفیع که سناتور بود، همشهری شما هم بود، اغلب مطالبش را با ایشان حل می کرد، به وسیله ی قائم مقام یابه وسیله ی صدرالاشراف.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: البته دو سه تا وکلای مجلس هم بودند که [با آیت الله بروجردی] مربوط بودند.ولی مطالبی که می خواست مستقیماً با شاه حل بکند، این دو نفر رابط شان بودند:یا مرحوم قائم مقام الملك رفيع بود و یا صدرالاشراف.
ضياء صدقي: در مصاحبه ای که چندین سال پیش با آقای بنی صدر داشتم اتفاقاً اسم این دو نفر را ذکر کرد و می گفت که آیت الله بروجردی برای شاه توسط حاج آقا رضا رفیع قائم مقام الملک پیغام داده بود که خلاصه اگر به حرف من گوش نکنی ،کاری می کنم که از مملکت بیاندازندت بیرون.آیا واقعاً ارتباط این طوری بود بین شاه وروحانیت؟
مهدي حائري يزدي: من اطلاع ندارم.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي:فکر می کنم این لحن آقای بروجردی نیست.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: البته من نمی خواهم آقای بنی صدر را تکذیب بکنم، ولی بنده هرگز چنین کلماتی در مورد هیچ کس از آقای بروجردی نشنیده ام.
ضياء صدقي: بله، شما اطلاع ندارید.
مهدي حائري يزدي: آقای بروجردی خیلی مؤدب بود. به هیچ وجه من از ایشان یک همچنین لحنی را نشیندم، نسبت به هیچ کس سراغ ندارم.شاید موقعیتی پیش آمده باشد که ایشان این گونه سخن گفته باشد.خدا داناتر است.
ضياء صدقي:بله.
مهدي حائري يزدي: دقت کردید؟
………………………………………….
خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي،چاپ سوم،1387 ،ص 54.