آیت الله علی اصغر مروارید می گوید:
در زمان آقای بروجردی در عین حالی که در قم منبر می رفتم گاه گاهی هم به شهرستانها می رفتم . با مرحوم کمالوند هم آشنا بودم و در میان علما خیلی به ایشان علاقه مند بودم . ایشان یک شخصیت اجتماعی داشت یعنی اصلا استاندار و فرماندار در مقابلش خاضع بودند به قم که می آمد آقای بروجردی و همه علما احترام خاصی برایش قائل بودند من روی تواضعی که داشت خیلی دوستش می داشتم و به وی علاقه مند بودم . تقریبا مرحوم کمالوند در بین علما هم جامع ریاست ظاهری بود و هم مقام علمی اش خیلی خوب بود.
به هر حال چند سفر در ماه مبارک رمضان و محرم برای منبر به شهر او خرم آباد می رفتم که از آن دو- سه خاطره دارم:
یکی از خاطراتی که آقای کمالوند نقل کرد این بود که آقای شیخ فاضل فرج الله هرسینی (پدر آقای کاظمی که نماینده اطراف هرسین و کرمانشاه بود) یک قیافه خاصی داشت و از روحیه عشایری و لری برخوردار بود . مرحوم نواب صفوی خیلی به ایشان علاقه داشت و زیاد به هرسین و کوههای اطراف آن می رفت.
آقای هرسینی نامه ای به آقای بروجردی نوشت که «آقا تا کی اوضاع ایران باید این طوری باشد؟ هر کس حرف شما را می پذیرد از عشایر لرستان و بروجرد اینها را جمع کن. من نیز هر کس از عشایر این طرف (اطراف کرمانشاه) را که حرفم را می پذیرد جمع می کنم اینها را حرکت می دهم. شما هم از آن طرف بروجرد همه را حرکت بدهید بیاییم تهران و رضاشاه را از سلطنت خلع کنیم با او جنگ کنیم و او را بکشیم.»
آقای هرسینی هم شخصیتی بود. آقای بروجردی در جواب نوشته بود:«بسیار خوب! فقط روشن کنید که چنین جمعیتی نیاز به چه مقدار غذا دارد و برای استراحت آنها در طول سفر چه فکری شده است؟»
آقای بروجردی با این که فقیه بود، اما مقداری فلسفی فکر می کرد. می خواست بعدش هم روشن باشد.
………………………………………….
كرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ،چاپ اول- 1380،مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص189.