آیت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى مي گويد:
یكى از آقایان محترم و خیلى مورد اطمینان كه الان هم در قید حیات است . چون احتمال مى دهم شاید ایشان راضى نباشد كه اسمشان را ببرم از بردن اسم ایشان خودارى مى كنم ، صددرصد مورد وثوق واعتماد است و بقدرى متدین است كه مى توانم پشت سر ایشان نماز بخوانم مى گفت:
من از مقلدین حضرت آیت الله العظمى آقاى بروجردى (رضوان الله تعالى علیه ) بودم . وقتى كه خبر فوت و ضایعه عظیمه آقا به من رسید، مثل اینكه پدرى را از دست داده باشم خیلى ناراحت شدم ، تصمیم گرفتم كه غسل و تكفین آقا را خودم به عهده بگیرم ، لذا وقتى براى مراسم به بیت آقا رسیدم به اشخاص مربوطه مراجعه كردم و گفتم : من مى خواهم آقا را غسل بدهم و آقا را تكفین كنم و این توفیق نصیب من شود. آنها نیز قبول كردند.
ایشان گفت : من و یكى از دوستانم وارد حمام خانه آقا شدیم ، آقا را خواستیم غسل بدهیم و هنوز آبى نریخته بودم و غسل را شروع نكرده بودیم ، دیدم چشم آقا این طرف و آن طرف را نگاه مى كند و چشمهایش حركت مى كنند.
به خودم گفتم : آیا اشتباه مى بینم ؟! آیا چشمهاى من عوضى مى بیند؟ یا اینكه آقا زنده است ؟ و در ضمن گاهى مى دیدم كه تبسم مى كردند و لبخند مى زدند، همین طور مات و مبهوت بودم .
خلاصه پیش خود گفتم حتما من اشتباه مى بینم و حتما به چشم من اینچنین مى آید به هر حال به رفیقم گفتم : آب بریز، او آب مى ریخت و من غسل مى دادم . بعد از اینكه غسل آقا تمام شد، آقا را حركت دادیم و جایى دیگر براى تكفین بردیم باز همین طور مى دیدم كه چشمهاى آقا اطراف حمام را نگاه مى كند و گاهى تبسم مى فرمایند. در حالت بهت و حیرت بودم كه رفیقم به من گفت : چه شده است ؟!
گفتم : من چیز عجیبى را مى بینم ، نمى دانم درست است یا نه !؟ گفت :
چشمهاى ایشان و تبسم ایشان را مى گوئید؟! گفتم : بله ! پس من اشتباه نمى بینم و شما هم همین را مى بیند.
كه ایشان وقتى جریان را براى بنده تعریف مى كردند گفتند: كه چطور مى شود، شخصى كه روح در بدن ندارد، چشمهایش حركت كند و تبسم نماید؟!
گفتم : آقا، خدا مى خواسته به شما نشان بدهد كه این عالم ربانى چقدر بزرگوار است و چشم برزخى شما را باز كرده است و آن عالم برزخ ایشان بوده است ، نه عالم ظاهر ایشان و شما چشم و لبخند زدن برزخى ایشان را مى دیده اید زیرا انسان به مجرد اینكه روح از بدنش خارج مى شود، در قالب مثالى مى رود و در واقع زنده است .
…………………………………………………………..
منبع: الگوي زعامت،ص218.