دو كرامت از دو آیت بزرگوار

 

 

 

آیت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى می گوید:

مجتهدى برایم نقل مى كرد (كه الان در قید حیات است و مى گفت نمى خواهم كسى این جریان را بفهمد، چون مى ترسم عجب بیاورد و مشهور شوم و اگر خواسته باشید بیان كنید بدون نام نقل شود) كه آیت الله بروجردى قرضى را پرداخت مى كردند كه خیلى عجیب بود. گفتم : قرضى را كه به آیت الله كاشانى داده اند را مى گوئید؟!

گفت : خیر، آن دوازده هزار تومان كه چیزى نیست ، من هم اینكار را مى كنم چون هر وقت مى خواهم به كسى چیزى بدهم یا با اسم دوازده امام ، دوازده تا مى دهم ، یا با اسم مبارك چهارده معصوم چهارده تا و یا به اسم پنج تن ، پنج تا مى دهم و یا اینكه به اسم واحد قهار، یك تومان مثلا مى دهم و این دلالت بر كرامت ندارد، ولى این مطلبى را كه مى گویم دلالت بر كرامت دارد.

آن مجتهد مى گفت : به خود بنده بیست و پنج هزار تومان دادند و من قرضم را ادا كردم كه عدد 25 به اعداد مبارك دوازده ، چهارده و پنج نمى خورد و قضیه ما این بود كه :

من بیست و پنج هزار تومان مقروض بودم و سر رسیدش فردا صبح بود و مى بایست كل مبلغ را یكجا پرداخت كنم و طورى هم بود كه طلبكاران گفته بودند: وقت را عقب نینداز و الا… خلاصه تهدید كرده بودند و من خیلى ناراحت بودم و در همان دل شب ، با همان حالت ناراحتى گفتم : خدایا من كه راهى ندارم ، خودت عنایتى بفرما. مى گفت : صبح زود دیدم كه كسى محكم در مى زند، در را باز كردم ، دیدم حاج احمد خادمى ، خادم آیت الله بروجردى است ، متوجه شدم ، عجله دارند، چون نفس نفس مى زدند، پرسیدم : چرا با این همه عجله ؟!

گفت : از بس كه آقا اصرار فرمودند كه زود برو خودت را برسان و من تا اینجا را دویدم .

از حاج احمد پرسیدم : مگر آقا چه فرموده اند، گفت : فرمود ایشان در ناراحتى عجیبى بسر مى برند، برو و ناراحتى ایشان را رفع كن و زود خودت را به ایشان برسان.

خادم آقا را براى صرف صبحانه به منزل دعوت كردم ، ایشان نیز تشریف آوردند و به بچه ها گفتم : صبحانه بیاورند. صبحانه را آوردند و همین طور كه حاج احمد آقا مشغول بودند من هم پاكتى را كه آقا فرستاده بودند باز كردم ، دیدم مبلغ زیادى پول است ، شمردم ، دیدم بیست و پنج هزار تومان است . ناخود آگاه گفتم : الله اكبر.

حاج احمد خادمى گفت : چه شده است ؟ گفتم : آقا درست بیست و پنج هزار تومان فرستاده است و نه مقدارى كمتر و نه بیشتر، با اینكه اصلا از چیزى خبر نداشته اند.

حاج احمد خادمى كه سرشان را تكان مى دادند گفت : آقا فرموده است : ایشان مقروض هستند و سر رسید قرضش الان مى رسد، خودت را زود برسان كه آبرویش در خطر است . و من تمام اینها را نگفتم

خوب اینكه آقا فرموده است : قرض دارد، الان سر رسیدش مى رسد،آبرویش در خطر است و آن عجله معلوم مى شود كه ایشان با الهام ربانى ازعالم باطن خبر داشته است .

و این كرامت آیت الله العظمى بروجردى كه خبر از باطن داده اند و مبلغ كمتر یا بیشتر هم نفرستاده است تا بفهماند كه ما قضیه را فهمیده ایم.

و اما كرامت آن مجتهد نیز معلوم مى شود كه شب دعا مى كند و صبح مستجاب مى شود و آن آقا مى گفت : من تا به حال از خداوند چیزی نخواسته ام كه شب بخوابم و روز انجام نشود و آن شب نیز اطمینان داشتم كه خداوند مى رساند.

ایشان مى گفت : نمى خواهم مردم این مطلب را بفهمند، تا هم این توفیق از من سلب نشود و هم مرا عجب نگیرد و نگویند كه فلانى مستجاب الدعوة شده است .

………………………………………….

منبع: الگوی زعامت،ص 169.

 

 

 

پاسخی بگذارید