آيت الله محمد تقی اصفهانی معروف به (آقا نجفي)(ره)

 

 

 

محمدتقی بن محمد باقر از اجله علمای امامیه و از مراجع و علمای طراز اول اصفهان متولد 1263 قمری ، بعد از فرا گرفتن مقدمات به نجف رفت و نزد بزرگانی چون شیخ مهدی نجفی ، میرزای شیرازی و سید علی شوشتری کسب علم کردو  با اجازات متعدد به اصفهان برگشت . ایشان در کنار فعالیت های علمی به فعالیت های اجتماعی نیز می پرداخت و در مقابل استبداد ظل السلطان ایستادگی می کرد و خود اقامه حدود می نمود . « الاجتهاد و التقلید» ، « آداب العارفین » ، «اسرار الآیات » ، « اسرار الزیادة » ، « تأویل الآیات الباهرة » و « ترجمه اصول کافی » از جمله آثار ایشان است ، آقا نجفی اصفهانی در سال 1332 قمری چشم از جهان فرو بست .

 

زندگی نامه تفصيلی حضرت آيت الله العظمي آقا نجفی اصفهانی(ره)

آیت الله حاج شیخ محمد تقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی اصفهانی نیز از استادان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در اصفهان بوده است . ما این را شنیده ایم ، و در اجازه شفاهی که مرحوم آیت الله آقا سید مصطفی صفایی خوانساری از آیت الله بروجردی داشته است ، هم هست که از جمله استادان اجازه روایتی آن مرحوم ، آقا نجفی اصفهانی بوده است . از آن جا که این عالم بزرگوار در راه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با طواغیت زمان و دشمنان خارجی و فرقه ضاله بابی و بهائی ، مخالف کینه توزی داشته و بر ضد او سمپاشی ها کرده اند ، لذا شرح حال او را با تفصل بیشتر می نگاریم .

تولد

آقا نجفی اصفهانی در هفدهم ربیع الثانی 1262  در اصفهان دیده به دنیا گشود . پدر او آیت الله حاج شیخ محمد باقر نجفی فرزند آیت الله مرحوم حاج شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب حاشیه ( حاشیه معالم مرعوف به هدایة المسترشدین ) است . او از طرف مادر هم نواده فقیه نامی شیخ جعفر نجفی کاشف الغطاست ، زیرا یکی از چهار دختر (1)  کاشف الغطاء همسر حاج شیخ محمد تقی جد او بوده است . مادر آقا نجفی هم دختر آقا سید صدر الدین عامل جد خاندان علمی صدر است ، که او نیز داماد کاشف الغطاء بوده است .

آقا نجفی شاگرد پدرش شیخ محمد باقر ، و آیت الله میرزا محمدحسن شیرازی صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو ، و آیت الله شیخ مهدی کاشف الغطاء ، و آیت الله شیخ راضی نجفی و آقا سید علی شوشتری اخلاقی مشهور و استاد بسیاری از علما و فقهای عصر خود بوده است ، که از جمله مرحوم آیت الله بروجردی باشد  .(2)

مرحوم آقا نجفی در علوم مختلف دست داشته ، و تألیفات بسیاری را به عربی و فارسی به او نسبت داده اند . این کتاب ها در فقه و اصول و حکمت و کلام و تفسیر و حدیث و اخلاق و عرفان و غیره است . آقا نجفی هوشی سرشار و حافظه ای نیرومند ، و استعدادی به سزا و استحضاری فوق العاده به مسائل فقهی داشته است . هوش سرشار و ذهن وقاد او درک مسائل اجتماعی و سیاسی و موضوعات عرفی مشهور و ضرب المثل است .

آقا نجفی در بازگشت از عتباب به اصفهان و پس از درگذشت پدر علاقه اش در سال 1301 هـ و امامت در مسجد شاه اصفهان ( مسجد امام خمینی ) روحانی سرشناس شهر ، و به تدریس فقه و اصول و تألیف و تصنیف و رسیدگی به امور دینی مردم اشتغال داشت . اصالت خانوادگی و لیاقت شخصی و نفوذ کلامی که داشته به مرور ایام او را به عنوان روحانی اول و مجتهد نامدار اصفهان به شمار آورد ، و مخصوصاً نظر به شهامت و شجاعت و تدبیر و روح نترسش ، به صورت ملجأ و پناهگاه ستمدیدگان ، و مدافع صمیمی اسلام و مسلمین و مبارز سرسخت ظالمان و زورگویان درآمده بود .

در آن زمان ضل السلطان پسر خودسر و مقتدر ناصر الدین شاه سالها حاکم مطلق العنان اصفهان و شهرهای وابسته به آن بود . ظل السلطان حاکمی مستبد و خودکامه و بسیار قسی القلب بوده است . از قساوت های او و احکام جابرانه ای که صادر می کرده داستان ها نقل می کنند . تنها کسی که سرسختانه در مقابل اعمال ظالمانه و خودسرانه او می ایستاده مرحوم آیت الله آقا نجفی بوه است ،  به طوری که ظل السلطان نمی دانسته از دست آقا نجفی چه کند ! بارها از او به پدرش ناصر الدین شکایت کرد ، و شاه هم یکی دو بار آقا نجفی را به تهران احضار نمود ، ولی نه پدر و نه پسر از این کار سودی نبردند ، و چاره آقا نجفی را نکردند

مرحوم آقا نجفی در مبارزه با کمپانی رژی انگلیسی که در سال 1308 هـ با دادن رشوه به شاه و درباریان قرارداد ننگینی بست که تا پنجاه سال انحصار داخلی و خارجی کشت و فروش تنباکوی ایران را به خود اختصاص داده بود و در اصفهان نقش اول را عهده دار بوده است .

آقا نجفی رهبری نهضت علما و مردم اصفهان را بر ضد کمپانی رژی و بانک شاهی انگلیسی و اصرار در الغای آن را به عهده داشت . او بر ضد شاه و صدر اعظم او میرزا علی اصغر خان اتابک که عاقد آن قرارداد ننگین بودند اعلان مخالفت داد و یکی از شاگردان خود به نام شیخ علی محمد دهاقانی را به سامره فرستاد تا وقایع را به اطلاع مرجع اعلم عصر استادش آیت الله میرزای شیرازی برساند ، و از او حکمی بگیرد که آن قرارداد استعماری را لغو کند .

مرحوم میرزای شیرازی پس از اطلاع دقیق از ما وقع که از تهران و شهرهای دیگر ایران هم پیاپی خبر می رسید ، حکم نافذ خود را بدین گونه صادر کرد :

بسم الله الرحمن الرحيم

الیوم استعمال تنباکو و توتون بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله فرجه است .

محمد حسن الحسينی

این حکم را مرحوم میرزا توسط ملاعلی مدرس برای آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی روحانی اول تهران ارسال می دارد . انتشار حکم اثر خود را در سراسر کشور می بخشد . عوامل دربار شایع می سازند که حکم از آیت الله میرزای شیرازی نیست ، و حرمت استعمال دخانیات وجهی ندارد . در این باره از مرحوم میرزا سئوال می شود . به دستور آقا نجفی در این باره مردم اصفهان هم از مرحوم میرزا سؤال می کنند ، و این جواب تلگرافی  برای آقا نجفی برده می شود :

اصفهان –  جناب مستطاب شریعتمدار آقای حاج شیخ محمد تقی سلمه الله

بسم الله تعالی

از اصفهان سؤالاتی از حکم حقیر به حرمت استعمال دخانیات شده بود ، بلی حکم کرده ام ، فعلاً حرام است ، و تا رفع ید فرنگی بالمره از داخله به طریق تحقیق معلوم نشود و خود اخبار به رفع نکنم ، حکم منع باقی و اجتناب لازم و رخصت نیست.

محمد حسن الحسينی

اقدامات پی گیری علمای بزرگ ایران از قبیل مرحوم میرزا محمد حسن آشتیانی ، آقا نجفی اصفهانی ، آقا سید علی اکبر فال اسیری شیرازی ، حاج میرزا جواد آقا تبریزی و دیگران باعث شد که بر اثر حکم نافذ و قاطع آیت الله عظمی میرزای شیرازی قرارداد کمپانی رژی بلکی فسخ شد و آن خطر بزرگ از سر ملت ایران برطرف گردید ، به شرحی که مفصل در تاریخ آمده است ، و نویسنده هم در جلد اول « نهضت روحانیون ایران » آورده است.

مرحوم آقا نجفی بعلاوه ، قبل و بعد از واقعه کمپانی رژی در مبارزه با ایادی فرقه ضاله بابی و ازلی و بهائی که همگی سرسپردگان اجانب و ستون پنجم استعمار غرب در ایران بودند ، اقدامات سرسختانه و پی گیر داشته است . این مبارزات بر ضد سلطه بازارهای خارجی در ایران به عنوان مبارزات اقتصادی علما ، اعلامیه در ترویج کالاهای وطنی و ترک امتعه فرنگی ، وحشت تجار اروپایی از آقا نجفی در این خصوص ، اعلامیه آقا نجفی در ترک معامله با بانک استقراض روس ، و مکتوب آقا نجفی در ترویج خودکفایی و اقتصاد ملی .

مبارزات آقا نجفی بر ضد سياست نظامی روسها ، تلگراف او به نیابت سلطنت در رد اولتیماتوم روسها ، تلگراف او به تهران در مورد ننگ قبول اولتیماتوم از سوی اسلام فروشان و فعالیت های آقا نجفی بر ضد تبلیغات مذهبی اروپائیان ، فشار به کمپانی های خارجی جهت رعایت ضوابط مسلمین ، بست و نشستن مردم در مسجد به جای قنسول خانه ، اعتراض آقا نجفی بر ضد  مداخله خارجیان در امور قضایی ایران ، آقا نجفی وسند نفی دخالت و نفوذ روس در ایران ، مبارزات او بر ضد خودکامگی های ظل السلطان ، نقش تثبیت و سازنده آقا نجفی در تأسیس عدالت خانه و مشروطیت ایران ، جلوگیری از خودکامگی های محمد علی شاه و برپایی مجلس شورای ملی، ووقایع تاریخی آن ایام بوده است .

درباره لطائف و ظرائف ونوادر کارهای آقا نجفی و برخوردهای او با شاه و حکام نمایندگان خارجی که آنها را به هیچ می گرفته ، داستان ها نقل می کنند . از جمله می گویند : اقا نجفی را در قضیه قتل بابی ها به تهران خواستند . روزی که به مجلس ناصر الدین شاه رفته بود ، برای بی اعتنایی ، روی نیمکتی خوابیده شده ، چون شاه وارد می شود ، بلند می شود سلام کرده و به تجاهل از ناصر الدین شاه پرسیده بود : قبله عالم کجا تشریف دارند ؟ چرا نمی آیند ؟ !

ظاهراً اطرافیان به آقا گوشزد می کنند که شاه خود اوست ، و کسی است که روبه روی شما قرار دارد . آن وقت آقا گفته بودند : پس شاه شمائید ؟! شاه تغیر کرده و گفته بود : آخوند ! برای کشتن هفت نفر بابی هفت دولت مدعی هستند . آقا نجفی دست در عمامه کرده و کاغذی بیرون می آورد که اسامی چندین نفر بابی دیگر در آن نوشته و گفته بود : این اشخاص را هم باید کشت !

اعتماد السلطنه در خاطرات خود می نویسد : « دوشنبه 15 رمضان 1307 ، من وقت ظهر در مسجد سید عزیز الله که در وسط شهر است – رفتم و آقای نجفی که از اصفهان او را مغضوباً به جهت فتوای قتل بابیها آوردند ، آن جا نماز می خواند . دیدم جمعیت زیاد است . بعد از نماز موعظه می کرد . با پرده از شاه بد گفت ، و هیچ به شاه ادعا نکرده از منبر پائین آمد و رفت » .

از آیت الله پسندیده برادر مرحوم امام خمینی نقل شده که گفته است : « مرحوم آقا نجفی را ناصرالدین شاه به خاطر قضایای بابی کشی در سده اصفهان ، احضار به دربار می کند . آقا نجفی به منظور تحقیر شاه با الاغ به تهران می آید . قبل از این که به تهران برسد از طرف دربار درشکه و کالسکه می برند که با کالسکه وارد تهران شود ، ولی او قبول نمی کند و می گوید : با همین الاغ می آیم . ! به همان گونه می آید و در محله عربها سکونت می کند .

آقا نجفی در دیدار حاج امین الضرب تاجر معروف تهرانی می گوید :  من پول زیاد احتیاج دارم . امین الضرب می گوید هر چه بفرمایید ، می دهم . آقا نجفی می گوید : پول را قرض می خواهم . امین الضرب گوید : چشم می دهم  . وقتی پول را می آورند ، آقا نجفی دستور می دهد با آن پول تعدادی قبا و عبا و پارچه برای عمامه بخرند ، و می گوید عده ای با آن معمم شوند . روز بعد که می خواسته به دربار برود ، سوار الاغ می شود و به دربار می رود .

در پشت سرش هم عده ای که با وی از اصفهان آمده بودند ، و آنها را که در تهران معمم کرده بود به راه می افتند ، طبق قرار قبلی آنها شروع به تظاهرات می کنند . یک نفر اهل علم هم با خود می برد و در اتاق انتظار با هم شروع به مباحثه می کنند . مشغول مباحثه بوده اند که صدر اعظم یا دیگری می آید و می گوید : اعلیحضرت آمدند و دیگر مباحثه بس است ، ولی آقا نجفی می گوید : ما مشغول مباحثه هستیم !

ناصرالدین شاه می آید و می بیند که آقا نجفی با آقائی که همراهش بوده دارند مباحثه می کنند ، و مباحثه را ول نمی کنند ! شاه که این را می بیند با ناراحتی از همان جا برمی گردد . صدر اعظم می گوید اعلیحضرت تشریف بردند و این طرز رفتار شما ایشان را ناراحت کرد و رفتند و شما را ملاقات نمی کنند . آقا نجفی هم از دربار بیرون می آید و پی کار خود می رود !

در ارتباط با تبعید آقا نجفی از اصفهان و احضار او به دربار گویا مجله « ترقی » هر دو را با هم مخلوط کرده و موضوع را این طور نقل کرده است : « در زمان ناصرالدین شاه وقتی که بلوای اصفهان ایجاد شده بود و چند نفر ( هفت نفر بابی ) به قتل رسیدند ، شاه غضبناک شد و آقا نجفی را که مسبب این بلوا می دانست به تهران احضار کرد ، ولی آقا نجفی بیدی نبود که از این بادها بلرزد . او از آمدن به تهران استنکاف نمود و بالنتیجه شهر اصفهان تعطیل گردید .

شاه برای اجرای حکم اصرار داشت و آقا نجفی هم در تصمیم خود راسخ بود . بالاخره امام جمعه تهران که داماد ناصر الدین شاه بود و سید علی اکبر تفرشی و چند نفر دیگر از آقایان علما واسطه شده ، و بنا شد که آقا نجفی به عنوان زیارت مشهد به تهران آمده و به حضور شاه برود که  هم امر شاه اجرا گردد و هم توهین به مقام روحانیت آقا نجفی نشده باشد .

به این ترتیب آقا نجفی با احترام و استقبال مردم به تهران آمده و در ساعت مقرره در شمس العماره برای ملاقات شاه رفت ، ولی او از این ملاقات ناراضی و بر اثر اصرار علمای تهران به این کار تن داد ه بود ، یکی از علمای اصفهان را با خودش به عمارت شمس العماره برده و در آن جا تا آمدن شاه مشغول مباحثه شدند ! شاه وارد شد ، ولی آن دو نفر گرم مباحثه بودند و کمترین توجهی نداشتند ! با این که معتمد الدوله پیش دوید و ورود اعلیحضرت قدر قدرت را اطلاع داد ، باز تعمداً آقا نجفی به روی خودش نیاورد تا شاه به آنها نزدیک شد . ناگهان آقا نجفی سر بلند کرد و با لهجه اصفهانی گفت : « شاه شومائید ؟ »

شاه از این عمل که توهین عمدی نسبت به او بود سخت برآشفته شد و با چشمان غضبناک و ابروهای گره خورده بدون اعتنا و تکلم با آقا نجفی ،  برگشت و از تالار قصر خارج شد و در حالی که با کلمات زننده و تند خود تهدید می کرد بیرون رفت . غضب شاه ، اتابک و رجال درباری را سخت به وحشت انداخت (3) و مضطرب گردید . آقا نجفی هم برخاست و عصازنان راه خود ر ا گرفت که برود . اتابک با رنگ پریده متوحشانه پیش دوید و گفت : آقا چرا این طور فرمودید ؟ امروز اختیار جان و مال تمام مملکت در اختیار اعلیحضرت است . این عمل اگر برای شما فرضاً خطر نداشته باشد برای ما بسیار خطرناک است . ممکن است الساعه شاه در اثر غضب امر فرمایند که تمام ما را به قتل برسانند . خود شما را هم ممکن است مجازات خطرناک بفرمایند .

آقا نجفی که به در خروجی قصر نزدیک می شد و این کلمات تهدید آمیز وزیر اعظم را می شنید ، ناگهان در هشتی بزرگ شمس العماره که امروز موجود است چشمش به توپی که در آنجا کار گذاشته بودند افتاد . بدون توجه به تهدیدات صدر اعظم ، کلام او را قطع کرد و با لحن تمسخرآمیز گفت :

آقای صدر اعظم باشی ! این درازه چی است ؟!

– این توپ است .

– توپ چی است ؟ از همان توپ هایی که بچه ها بازی می کنند ؟

– نخیر . این توپی است که در آن باروت می ریزند و آتش میزنند .

– باروت چی است ؟ در قرآن فقط هاروت و ماروت است ، باروت نیست !

– باروت دانه های سیاهی است که وقتی آتش به آن برسد منفجر می شود .

– وقتی توپ آتش گرفت چطور می شود ؟

– اگر به هر کس گلوله اش برسد ، قطعه قطعه خواهد شد .

آقا نجفی پیش رفت و جلو توپ ایستاد و گفت: آقا صدر اعظم بفرمائید به این توپ در برود و مرا قطعه قطعه کند . اتابک گفت : این توپ خالی است و حالا در نمی رود .

آقا نجفی نگاه تمسخر آمیزی به اتابک کرد و در جواب تهدیدهای او گفت : برو به شاه بگو که تقی از این توپ های خالی شوما نمی ترسد !!(4)

میرزا حسن خان جابری انصاری در « تاریخ اصفهان و ری » می نویسد : « به یاد دارم در زمان قدرت بی منتهای قنسولگری روس در اصفهان ، روزی ظل السلطان از اجرای حکم آقا نجفی درباره یکی از بستگان قسنولگری عذر می آورد و می گوید قنسول قانع است . آقا نجفی هم تجاهل می کند و می گوید : قنسول چه چیز است ؟ قنسول یعنی چه »؟!(5)همو می نویسد : بلژیکی ها یک نفر را به نام «حیکاک » به عنوان رئیس مالیه به اصفهان می فرستند . روزی او به منزل آقا نجفی می رود ، و حتی نقل است که با کفش وارد بر آقا می شود . آقا نجفی از روی بی اعتنایی اسم او را می پرسد : می گویند نام ایشان حیکاک است . آقا نجفی می گوید : آقای حیکاک ؟ یک نگین به نام من « تقی » حک کن ! این سخن آقا نجفی تا مدتها بر زبان ها جاری بوده است .

نقل می کنند که روزی قنسول انگلیس در اصفهان به منظور کار مهمی به دیدن آقا نجفی می رود . چون صدای کفش پای قنسول صدادار بوده و ترق ترق می کرده ، آقا نجفی که متوجه می شود به نوکرش می گوید : ببین چرا این قاطر را ول کرده اند ؟! و چون باز صدا را می شنود که قنسول در حیاط با تبختر گام برمی داشته و جلو می آمده ، می گوید : گفتم : ببین این قاطر چرا ول شده است !! گراهام قنسول انگلیس در اصفهان ( شاید همین شخص و در همین ملاقات بوده است ) در مورد آقا نجفی گفته بود « اگر این مرد در انگلیس بود ما او را وزیر خارجه می کردیم » !

باز میرزا حسن خان انصاری در جلد سوم « تاریخ اصفهان و ری » می نویسد : « یاد داریم یکی از سیاسیون درجه اول اروپا که در اصفهان آمده بود خدمت آقا نجفی ، می گفت : این آقا که خود را به صداقت می نمایاند اگر اول  نمره سیاسی لندن و پاریس بیاید آقا او را مانند دستمال پیچیده و در جیب خود می گذارد » . و سید جمال الدین اسدآبادی بعد از ملاقات با آقا نجفی ، می گوید : « حرارتی که در کلمه این مرد دیدم در بیسمارک (6)نبود . راستی اگر وزارت اعظم ایران را داشت ، مانند امیرکبیر حفظ حدود مملکت را می نمود که بیگانه از آن یک وجب نبرد » .

با این که مرحوم آقا نجفی طرفدار مشروطه بوده است ، مع الوصف در زمان درگیری بین مشروطه خواهان و استبداد و حوادث آن زمان ، ایشان برای مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری کاغذی نوشته و گفته بودند : من برای جان شما بیمناکم و در آیات و روایات که مطالعه نموده ام و دقت کرده ام ، احتمال می دهم مصداق آن کسی که شهید می شود شما باشید . ایشان جواب داده بودند : من هم اینهایی را که شما فرموده اید مطالعه کرده و دیده ام و امیدوارم که مصداق آن ، من باشم .

مستشار الدوله در خاطرات خود می نویسد : « جلسه روز پنج شنبه 22 شعبان 1327 تلگرافی از صمصام السلطنه خوانده شد در لزوم تبعید آقا نجفی و اقا شیخ نور الله ( برادر آقا نجفی ) . قرار شد صمصام السلطنه اقا نجفی را به عتبات روانه نماید ، واز طرف هیئت مدیره اقا شیخ نورالله به تهران احضار گردد . » (7) می بینیم که چهل روز بعد از دار زدن مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری و شهادت آن مرد بزرگ ، از بیم این که مبادا آقا نجفی اصفهانی و برادرش حاج آقا نورالله محذوراتی برای دولت به وجود آوردند ( و شاید هم صدد هم بوده اند ) چنین تصمیمی برای آنها می گیرند .

مرحوم آقا نجفی به واسطه دخالت در سیاست و ایستادن در برابر ستمگران و زورگویان و منحرفان و کافران ، مسلمانان اورا تنها پناهگاه خود می دانستند ، و مخالفانش از وی شخصی مالدار و متظاهر ساخته اند که غیر مسلمانان از وی صدمات زیاد دیدند ، و حتی هنوز هم در این باره چیزها نقل می کنند ، در صورتی که او چنین نبوده است .

آیت الله حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی می گویند : « از آیت الله العظمی بروجردی شنیدم که با تجلیل و تکریم از مرحوم آقا نجفی و برادرشان آقا شیخ محمد علی ثقة الاسلام یاد می فرمود و از جمله می گفتند : « در زمانی که ما طلبه بودیم و در اصفهان درس می خواندیم ، حوزه آن روز اصفهان ده هزار طلبه داشت . ماهی دو مرتبه گاهی هم یک مرتبه این برادر به طلاب شهریه می داند ، و موقعی که ثقة الاسلام مرحوم شدند ، خود مرحوم آقا نجفی این حوزه مفصل و بزرگ را اداره می کرد و شهریه می دادند » .

در سالهایی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در اصفهان مشغول تحصیل بوده اند ، مرحوم آقا نجفی در اوج قدرت بوده ، وریاست حوزه علمی اصفهان را بعهده داشته است . آیت الله بروجردی طلبه دانشمند جوان ، با همان استعداد ذاتی که داشته از نزدیک ناظر روحیات برجسته و صفات عالیه و همت والا و خصال بی همتای آقا نجفی بوده ، و برای خود او هم این صفات برجسته استادش اسوه بوه است .

علامه محمد باقر الفت فرزند دانشمند آقا نجفی که ناظر بر فتار و گفتار و کردار پدر بزرگوارش بوده است می نویسد : « آنچه بیشتر موجب و مؤثر در پیشرفت کار و کامیابی او بود ، دو خصوصیت ذیل است .

اول : خصال پسندیده ، نیک نفسی ، بی غرضی ، فروتنی ، نیکخواهی ، مهربانی ، صلح جویی ، و از همه بالاتر بردباری و تحمل و گذشت ، بی پایانی نسبت به همه بدخواهان و دشمنان ، سازگاری با هر تندخویی و با هر بدرفتاری  به قدر امکان از مهم ترین عوامل موفقیت او بود .

هرگز کسی را با دست یا زبان خود نرنجانید ، و هیچ وقت به تندخویی ، فحاشی ، یاوه سرائی دیده و شنیده نشد ، و مخصوصاً در حلم و حوصله و ملایمت طبع و سلامت نفس مورد اتفاق دوست و دشمن ، بلکه ضرب المثل همگانی بود .

دوم : اقدام و اهتمام بی نظیرش در اصلاح مقاصد خلق از عالی تا دانی ، از هر طبقه و هر کیش ، نه تنها نسبت به مریدان و مسلمانان ، بلکه نسبت به جمیع طوایف و افراد ، از خویش و بیگانه ، دوست و دشمن  : کلیمی ، مسیحی ، زردشتی و غیره ( سوای بهائیها ) ، و هر مظلومی را پناه دادن و به حد کمال از او حمایت کردن بود .

دائماً در معارضه و جدال با استبداد شاه و حکام و دولت و دولتیان بودن ، تا حد فداکاری و جان فشانی حمایت از جمیع طبقات ملت نمودن . در حوادث ناگوار یگانه پشت و پناه ستمدیدگان گردیدن و خود را سپر بلای مردم ساختن ، و در یک جمله قدم و قلم و زبان ، مال و جاه خود را وقف بر خدمت به خلق داشتن ، الزام و آراستگی به این اطوار ستوده او بود که جمیع طوایف و طبقات خلق را مطبع حکم و طرفدار مقاصدش می نمود .

بعلاوه به حصول قدرت و ریاست و اعتبار همگنان و همکاران روحانی خود حسد نمی برد ، بلکه به رونق بازار و یا تشویق کارشان صمیمانه تا حد امکان می کوشید  ( به اصطلاح خودش ) تقویت و حمایت عموم ، اهل علم و علما و متصدیان امور شرعی و روحانی را در هر کجا و به هر اسم و عنوان که بود بر ذمه خود از اهم واجبات می شمرد ، و معلوم است که بر اثر این گونه عقیده و رفتار جمیع همکارانی که بایستی طبعاً رقیب و مزاحم او باشند ، بالعکس مطیع و مساعدش بودند .

همچنین به ملک و مال مردم هرگز دست تجاوز و چشم طمع نداشت . در مدت عمرش از احدی یک دینار به رسم هدیه و رشوه ، دستمزد و غیره به هیچ اسم و عنوانی نگرفت و نپذیرفت . ثروتش زیاده بر حاجت ، و از عوائد املاکی بود که به تدریج خریده ، یا بدون مدعی شرعی و مزاحم قانونی به دست آورده بود . بیشتر آن را به هزاران اشخاص از فقرای شهر اصفهان و غیره تقسیم و انفاق می نمود . به خصوص در اواخر عمرش قسمت مهمی از دارایی خود را به مستحقین انفاق و زیاد بر نصف باقی مانده را برای خیرات و مبرات وقف و وصیت نمود . »

آیت الله مرحوم آقا نجفی سرانجام پس از یک عمر پربرکت و یک دنیا خاطرات خوش بر جای ماندنی در روز یازدهم شعبان 1332 در اصفهان از دنیا رفت و همان جا در قبرستان تخت فولاد به خاک سپرده شد .

مرحوم حاج شیخ عباس قمی که در آثارش از معاصرانش کمتر نام برده و یاد کرده است ، زمانی که در مشهد مقدس اقامت داشته ، و ناظر رسیدن خبر وفات آن مرحوم بوده است آن جا که از برادرش شیخ محمد حسین اصفهانی نام برده ، از آقا نجفی بدین گونه نام می برد : « برادر شیخ جلیل عالم فاضل فقیه محدث حافظ معظم ستوده خصال ، اهلبیت علم و فضل و کمال جناب آقا شیخ محمد تقی بن شیخ محمد باقر بن شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفی صاحب تصنیفات کثیره و تألیفات شریفه که خبر می دهد از کثرت احاطه و طول باع آن جناب و بی نیاز می کند ما را از ذکر ترجمه آن جناب : به ماهتاب چه حاجت شب تجلی را ؟

در سال گذشته سنه 1332 وفات فرمود و خبر وفاتش از اصفهان به ارض اقدس آمد و در مسجد گوهرشاد و بعضمدارس مجلس بزرگی برای آن بزرگوار برپا کردند . » (8)روزنامه حبل المتین چاپ بمبئی خبر وفات آن عالم ربانی را این طور گزارش داده است : « خبر اصفهان –  امروز که روز جمعه شانزدهم شهر شعبان 1332 و ششمین روز وفات مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی نجفی حشره الله مع من تولاه است پس از طی هفتاد و یک مرحله زندگانی به دار جاودانی شتافت . در این شش روز شهر و توابع یکپارچه ماتم است . تمام شهر را سیاه بسته ، مسجد شاه و میدان جنب آن (9) در این چند روز از دسته سینه زن و کتل و نوحه گر خالی نمانده ، طوری عزاداری نمودند که هیچ گاه احدی ندیده و نشنیده بود .

ولی سرآمد تمام عزاداریها ، عزاداری دویست نفر اطفال یتیم بود که آن مرحوم از آنها پرستاری می فرمود و از هر جهت خوراک ، لباس و درس و جمیع لوازم آنها مواظبت می فرمود ، و آنها با سر و پای برهنه و چشم های گریان خاک بر سر کنان متصل در مسجد و اطراف در مسیر بودند و همگی می گفتند : ای چرخ چرا بردی بابای یتیمان را ؟!

و این حال آنها در این چند روز آتش به قلوب خاص و عام زده است . از دست رفتن این بزرگ مرد برای مسلمانان واقعاً بسی جای افسوس است . سی سال تمام به استحقاق کامل حایز روحانیت اسلام بود . و در « خبر مراسم روز هفت » آن مرحوم گزارش می دهد که : از روز فوت تا کنون از هفتمین روز رحلت مرحوم آیت الله بود ، همه روزه از صبح تا شام هنگامه غریبی برپا بود . می توان به طور اطمینان مدعی شد که از صدر اسلام تا کنون برای هیچ رئیس مذهبی مثل این چند روز عزاداری نشد ! می توان با کمال جرأت اظهار نمود که در تمام سیصد هزار جمعیت اصفهان و توابع در این چند روز یک حالت جنونی مشاهده می شود . شرح وقایع نوشتنی نیست ، و السلام » . (10)در یک کلام مرحوم آیت الله آقا نجفی از لحاظ خانوادگی ، از خاندان های بزرگ علمی بوده است ، رجال نامی این خاندان از این قرارند : جدش : آقا شیخ محمد تقی ایوان کی اصفهانی از شاگردان نامی استاد کل وحید بهبهانی ، و معروف به « صاحب حاشیه » است . جد مادریش شیخ جعفر کبیر نجفی کاشف الغطاء نیز شاگرد برازنده وحید بهبهانی بوده است .

عموی پدرش شیخ محمد حسین ایوان کی صاحب کتاب « فصول » در علم اصول ، نیز از مفاخرفقها و مجتهدین بوده است . پدرش آقا شیخ محمد باقر اصفهانی فقیه عالم مقام و روحانی اول اصفهان در زمان خود بوده است .

مادرش دختر فاضله سید صدرالدین عاملی از اعاظم فقهای ما ، و نیای اعلای خاندان علمی « صدر » است . برادرانش : شیخ محمد حسین ، آقا جمال الدین ، شیخ محمد علی ثقة الاسلام ، و حاج آقا نورالله اصفهانی مشهور است که از قیام او بر ضد رضا خان پهلوی قبلاً یاد کردیم ، و هر پنج برادر از فقها و مجتهدین بزرگ و دارای مآثر و مفاخر بسیارند .

برادرزاده اش ابوالمجد شیخ محمدرضا مسجد شاهی اصفهانی ، از علمای کم نظیر و فقهای بزرگ و نوابغ زمان وا ز استادان حضرت امام خمینی بوده است . و خودش یعنی مرحوم آقا نجفی بدان گونه بوده است که اشاراتی به فضائل نفسانی و خصال روحی و ویژگی های خاص او رفت . (11)فرزند دانشمندش مرحوم شیخ محمد باقر الفت هم از دانشمندان و صاحب نظر در علوم و فنون بوده است . گذشته از اینان دائی های پدرش فرزندان دانشمند و فقهای عالی قدر آل کاشف الغطا و فرزندان نامور آنها تا زمان ما همگی از برجسته گان علما و فقها و متفکرین و مراجع مسلمانان در عصر خود بوده اند .

اگر کتاب های گران قدری که علمای نامدار این خاندان بزرگ علمی در علوم وفنون اسلامی تألیف و تصنیف کرده اند ، جمع آوری شود ، کتابخانه ای را تشکیل می دهد . رحمت الله علیهم اجمعین رحمة واسعة.

…………………………………………………………………………………………

 

1- سه دختر دیگر ، همسران شیخ اسدالله دذفولی کاظمی ، سید صدر الدین عاملی ، و آقا محمد علی هزارجریبی اصفهانی ، و هر چهار داماد او از بزرگان فقها و مفاخر مجتهدین بوده اند .

2-  در کتاب « حکم نافذ آقا نجفی » که شرح حال او توسط نواده اش موسی نجفی است ، 67 تن از شاگردان آقا نجفی را نام برده است .

3-  خوانده نشد .

4-  مجله ترقی ، 30 فروردین 1327 ،   شماره مسلسل 275 .

5-  می گویند در آن زمان ها قنسول روس در اصفهان می میرد ، عده ای تابوت او را بر دوش گرفته و دنبال آن به راه افتاده و این شعر را می خواندند :

  ایها الناس هزاران افسوس                                                  رفت از دار فنا قنسول روس

6- صدر اعظم مشهور آلمان در آن زمان .

7- خاطرات مستشار الدوله ، ص 161

8- فوائد الرضویه ، ج 1 ، ص 215 .

9-  ميدان نقش جهان .

10-  روزنامه حبل المتین ، 2 شوال 1332 ، شماره 16 ، ص 17 و 20 .

11- برای شناخت بیشتر مرحوم آیت الله آقا نجفی اصفهانی ، نگاه کنید به کتاب نفیس « حکیم نافذ آقا نجفی » . قسمت عمده مطلب این مقاله هم از آن کتاب اخذ شده است .

 

 

 

پاسخی بگذارید