وقتی گفته میشود «حوزه علمیه قم» آنچه متبادر به ذهن میشود، یک فضای مکانی است که عده ای از اساتید درآنجا جمع هستند وگروهی از طلاب نزد آنان درس میخوانند،تشکیلاتی وجوددارد،نظم و اداره و مدیریتی دارد .
قال رسول الله الا وفی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها (فترصدوا )
رسول خدا(ص) فرموده اند: دردوران زندگانی شما فرصتهائی پیش میآیدکه همچون نسیم گذراست ،کمین کنید که آن فرصتهارا را دریابید.
قال الباقر (ع)ايّاك و التّفريط عند امكان الفرصة فانّه ميدان يجری لأهله الخسران.
مبادا فرصتهاى به دست آمده را از دست بدهى كه در اين ميدان آن كه وقت را ضايع كند، زيان مىبيند.
تحف العقول، ص286
عن عیسیبن عبدالله قمی واخیه عن الصادق(ع) : «تُرْبَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ وَ أَهْلُهَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ»
خاک قم مقدس است، اهل قم ازما وما ازاهل قم هستیم.(بحارالانوارج57ص218)
علم دريايي است بي حد و کنار ** طالب علم است غواص بحار
گر هزاران سال باشد عمر او** او نگردد سير، خود از جستجو
(مولوي، 1384، دفتر ششم، ص 1076(
وقتی گفته میشود «حوزه علمیه قم» آنچه متبادر به ذهن میشود، یک فضای مکانی است که عده ای از اساتید درآنجا جمع هستند وگروهی از طلاب نزد آنان درس میخوانند،تشکیلاتی وجوددارد،نظم واداره ومدیرتی دارد .
اما من میخواهم به عنوان دیگری اشاره کنم که شاید کمتر به آن توجه شده است .وآن تبیین مفهوم «مکتب اجتهادی قم است»
حوزه های علمیه سنتی فراوان بوده وهستند ولی مکتب اجتهادی تنها دربرخی از آن حوزه ها پدید آمده است.حوزه شیرازواصفهان ویا حوزه تهران در دوره قاجار بوده اند ولی دراین حوزه ها مکتبهای فلسفی پدید آمده نه مکتب اجتهادی .مکتب فلسفی شیرازمکتب فلسفی اصفهان ومکتب فلسفی تهران.
تنها حوزه هائی که درآن یک مکتب اجتهادی دارای ویژگیهای خاص پدید آمده در طول تاریخ شیعه عبارتند از حوزه ری که مکتب اجتهادی اهل حدیث درآن پدید آمد.حوزه نیشابور که درآن مکتب قدیمین ابن جنید اسکافی وابن ابی عقیل عمانی مطرح بوده وحوزه بغداد که درآن مکتب شیخ مفید وحوزه حِلّه که مکتب اجتهادی محقق حلی وعلامه حلی در آن رشد کرده وبالاخره سه حوزه نجف وحوزه سامرا وحوزه منوره قم که هرکدام دارای یک مکتب اجتهادی مخصوص به خویشند.
حوزه قم عمری بیش از 92 سال نداردوبنابراین میتوان گفت نسبت به حوز های سنتی دیگر،کاملا جوان است ولی دارای یک مکتب اجتهادی واجد عناصر خاص وممتازخویش است . این حوزه درمقاطع مختلف تحولات گوناگونی به خود دیده است.مقطعی که نگارنده شاهد بوده وبا شراشر وجوددرک کرده است سالهای 36تا 56است که دراین مقاله به عنوان شاهد عینی گزارش میدهدکه درحقیقت نقد حالی است از دوران عنفوان جوانی خویش.
حوزه علمیه قم در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی (ره) علماً وعملاًاز چنان رقائی برخوردار شدکه نگارنده در مقطع کنونی از عمرخویش که موفق به بازدید اکثر مراکز علمی جهان شده بدون هرگونه گزاف ومبالغه میتواند ادعا کند که هیچ کدام آنها ازجمیع جهات نمی تواند با حوزه آن زمان قم همتائی داشته باشد. تبیین این حقیقت از حوصله این مقال بیرون است ونگارش کتابی مستقل را می طلبد . اگر عمری باشد صاحب این قلم براین مهم دروقت خود اهتمام خواهد کرد.نگارنده زمان قبل از خودرا ندیده ،هرچند از ناظرین نسل نخستین متواتراًشنیده است ودراینجا برآنست که صرفا به برخی نکات که خود ناظرآن بوده اشاره کند،نکاتی که دقیقا بیانگرچهره حوزه قم در آن مقطعی است که خود دیده وناظر عینی بوده است:
1-قناعت ،مناعت وجدیت اساتید وطلاب
نگارنده که درآن تاریخ دوران شباب را طی میکردوبه دلیل مشخصات خانوادگی درمتن امور قرارداشت به عنوان یک خبیرماجرا براین امر گواه است که حوزه علمیه ای که هزاران طلبه پرنشاط در جمیع علوم اسلامی اشتغال به تحصیل داشتند از کمترین بودجه برخورداربودند ودر کمال سختی ودشواری زندگی را میگذراندند.بودجه رسمی حوزه صرفا از منابع وجوهات شرعیه توسط مردم مومن تامین میشدوبسیار محدود بود.منابع خیریه دیگر از جمله اوقاف بدست حاکمان رسمی قرار داشت ونه تنها به حوزه علمیه ازین رهگذرچیزی واصل نمی شد بلکه دریافت این بودجه نقطه منفی تلقی شده بود. تاآنجا که نگارنده به خاطر دارد چند بار مرجع بزرگوار شیعه،مرحوم آیت الله بروجردی، برای تامین شهریه یعنی کمک هزینه طلاب ناچار به استقراض از برخی از تجار شد.اما جالب آنکه فشار زندگی از نشاط تحصیلی هرگزنمی کاست.تهی دستی بلیه عمومی بود ،اکثرخانه های طلاب متاهل اجاره ای بود ووقتی شخصی بطریقی موفق به خرید منزل میشد به عنوان یک خبر تازه زبان به زبان میگشت.سفره همگان از اطعمه رنگارنگ تهی بودولی دلها مملواز نشاط علمی و لبها خندان بود.
2-نشاط علمی بی نظیر
قم آنروز یک نمونه کامل برای یک شهر علمی ودانشگاهی بود.ما که نیشابور قبل از حمله مغول را ندیده ایم ولی تاریخ هرچه گفته باز هم در مقایسه ، آن روز قم به مراتب برتری داشت.نگارنده شهرهای اکسفوردوکمبریج بریتانیا ولیدن هلند، وبرخی شهرهای دیگر دانشگاهی غرب امروز را از نزدیک دیده وهرچند بسیار جالب ودارای محاسنی هستند ولی باز هم به سکه صاحب عیار قم آنروز هرگزنمی رسند.قم آنروز گوئی همه شهریک مدرسه بود.چشمم صحنه نیمروز قم سال 1339شمسی راپیش رو دارد که درسهای مسجد امام حسن عسگری (ع) که اکثر دروس در شبستانهای آن تشکیل می شد، تمام شده وطلاب به سوی منازل ویا خوابگاههای خود میروند خیابان آستانه مملو از طلاب است که در حال راه رفتن به بحث وگفتگو مشغولند . گاهی استاد در جلو وطلاب پیرامون اویند ویاد آور خاطره حکمت مشائی یونان قبل ازمیلاد مسیح است .درسهای بقاع صحن مطهر فاطمه معصومه(ع) نیزیکی پس از دیگری پایان می یابد وسیل طلاب سرازیر میشوند.تانزدیک غروب طلاب در مدرسه فیضیه،صحن مطهر ویا خیابانهای قم دیده میشوندولی در شبهای تحصیلی ،یعنی شبهائی که فردای آنشب روز درسی است وبه عبارت دیگر تمام شبهای هفته به جز شبهای پنج شنبه وجمعه ،دقایقی پس از نمازمغرب وعشاء چنان طلاب به سراغ مطالعه میشتابندکه بی اغراق گاهی حتی یک طلبه هم در صحن مدرسه ،صحن مطهروحتی کوچه پس کوچه های قم دیده نمی شود. مباحثه ها وگفتگوها کلا تعطیل میشودوسکوت کامل در صحن مدرسه حکم فرما میگردد.کتابخانه مدرسه مملو از طلابی است که به جهتی محل مناسب ومخلّی بالطبعی برای مطالعه نداشته اند.چراغهای حجرات با نوربسیار ضعیفی روشن است چون برق شهراز نیروی چندانی برخوردارنمی باشد.
جالب آنکه حتی درحرم مطهر فاطمه معصومه(ع)طلاب درشبهای تحصیلی بچشم نمی خورند زیرا قرار نیست هیچ عبادتی را بر عبادت تحصیل ترجیح دهند.
3-برخورداری از یک مکتب فقهی منسجم
سالی که آیت الله بروجردی به دعوت فضلای درجه یک حوزه به قم تشریف فرما شدندحدود 24 سال از تاسیس حوزه میگذشت .درآن هنگام مکتب فقهی قم به پیروی از موسس حوزه صبغه ای به خود گرفته بود که آنرا از سایر مکاتب جدا میساخت. واگرآنرا عنوان یک مکتب بدهیم گزاف نگفته ایم.این مکتب هم در اصول ویژگیهائی دارد وهم در فقه.
ويژگيهاي عمده اين مكتب در اصول عبارتند از:
1- ساده نگاري مباحث اصولي و دوري از پيچيده ساختن مباحث و اجتناب از اغلاق.
2- زدودن دقائق فلسفي و عقلي محض از مباحث اصول[1] و جايگزين كردن بناي عُقَلا و عرفِ خردمندان در ساختار قواعد اصولي و ارائه راهكاري عرفي منطبق با ذوق سليم در مباني استنباط احكام شرعيه.
3- برخوردي نو با مباحث عميق و پيچيدة اصولي، و طرح استدلالات جديد براي اثبات رأي مختار.
4-توجه به کتاب الله درراس ادله فقهی برای استنباط احکام شرعی
خصائص مذکوردرفوق درسراسر اجتهادات موسس حوزه قم کاملا مشهوداست.
وی در انديشههای اصولی و فقهيش نه عقلگراي مفرط است و نه متنگرای بی چون و چرا است[2].
اینگونه اجتهاد در سراسر فارغ التحصیلهای حوزه قم سریان یافت وبا استقرار آیت الله بروجردی این شیوه نه تنها تثبیت شد،که چندویژگی برآن افزوده شد:
یک- باز خوانی وبازنگاری کتب روائی شیعه .
شاهد این امر اثر مستطاب جامع احادیث الشیعه فی احکام الشریعة است که با نام جامع الاحاديث نيز از آن نام برده میشود. مرحوم آیةاللَّه بروجردى ضمن ارج نهادن به کتاب وسائل الشیعه مرحوم شیخ حر عاملی، معتقد بود که این کتاب به سبب برخی کاستیها و اشکالات نیازمند تنقیح و تکمیل است.صاحب وسائل بسیاری روایات را تقطیع کرده که باید به نحو کامل آورده شود.از همه بالاتر آنکه در کتب اربعه شیعه بسیاری از روایات وجودداشته وصاحب وسائل عینا آورده که ازنظر سند واز نظر محتوا ارزش علمی ندارندباید منقح گردد.
لازم به ذکر است که مطالعه درتاریخ حدیث شیعه نشان میدهد که چندین بار توسط بزرگانی از شیعه برحسب معیارها وموازین مختلف به پالایش وجداسازی صحیح از سقیم مبادرت شده است. درروزهای نخستین صرفا با دومعیار ارزیابی انجام میشد؛یکی معیار«سندی »یعنی احرازعدم فسق راوی،به موجب آیه شریفه ششم سوره مبارکه حجرات مبنی بربی ارزشی خبر شخص فاسق ومعیار دیگرمعیار«جهتی» یعنی عدم صدورروایت ازروی تقیه واستتار.بکاربستن این دومعیارهم کاربرد خوبی داشت وهم به آسانی انجام میگرفت.زیرا شناسائی فاسقان ودروغگویان با توجه به محدوده وسعت مکانی بسیارآسان بود ونیزبه علت شهرت فتاوای مخالفان که درحقیقت نظام حقوقی دستگاه قدرت بودکاردشواری نبود.ولی طولی نکشید که هردومعیار بادشواری مواجه گشت زیرادساسان که به معیارهای ارزیابی فقیهان شیعه آگاه شده بودند، به جعل نسخه پرداختند ،درنسخ معتبر دست بردندومعارف اهل بیت عصمت راتحریف کردند ، گفته های دروغ را به راویان معتبروشهره در وثاقت وعدالت منتسب ساختند، لذا دراین مرحله تشخیص صحت نسخه لازم آمد که کارچندان آسانی نبود،نقادی هوشیارانه لازم داشت.چنان مطالب دروغ را به امامان شیعه منتسب میساختند که به راحتی انکار آن میسر نبود. جالب آنست که مطالب منتسبه دربسیاری موارد با نصوص قرآنی در تعارض بود ولذا برای تشخیص تسلط کافی برقرآن نیاز بود تا مخالفت ومطابقت مشخص گردد. خرابکاران پس از موفقیت در کار خویش زبان به اعتراض گشودند وآنچه درواقع خودساخته بودندبهانه ای برای تهاجم به مکتب تشیع قراردادند.
متفکران شیعه برای چاره اندیشیدن کمر همت بالا زدند . از جمله آنان محمدبن یعقوب کلینی رازی (؟-328ه.ق) است که نوشته اند ظرف 20سال تلاش وکوشش مداوم ازلابلای هزاران نسخه وصدها هزارحدیث مسند وغیر مسند 16 هزار حدیث را انتخاب کرد وبه عنوان «الکافی» تقدیم عالم تشیع کرد بدان امید که جوابگوی مسائل اعتقادی وبیانگر کلیه احکام شرعیه باشد.[3]
کتاب کافی کلینی یکی از منابع مسلم شیعه قرارگرفت .حسب آنچه درآغاز کتاب آمده،ایشان درنهایت با اظهار عجزنسبت به پالایش بیش ازحدی که انجام داده برای مخاطبین به معیار رضا وتسلیم دعوت نموده است.بببیندخطاب به درخواست کنندگان تالیف میگوید :
«
«…تشخیص ما دراینگونه مسائل ناچیز است ،ازین رو باید تشخیص صحیح وناصحیح را به خود اهل بیت عصمت واگذاریم وآخرین فرموده امامان راملاک قرار دهیم که مسئولیت کمتری دارد.امامان فرموده اند:درصورتی که شناخت حدیث ما بر شما مشکل شود هرحدیثی را که مایل باشید ازباب رضا وتسلیم می توانید ماخذ قراردهید( بأيّما أخذتم من باب التسليم وسعكم)».»[4]
پس از کلینی معیارهای بکاررفته درپالایش وی توسط محدثان فقیه شیعه مورد نقد قرارگرفت.درقرن ششم شیخ طوسی به تالیف تهذیب پرداخت که چنانکه از نامش پیداست پالایشی جدید بر پالایش کلینی است. درهمان دوران با تالیف کتب اربعه گوئی هریک از فقیهان شیعه ضوابطی خاص خویش برای ارزیابی حدیث انتخاب نموده است.درقرن هفتم ازیکسو سید بن طاووس(ف673ه.ق) درارزیابی صحت سندوجهت حدیث بار دیگر پالایشی از نوآغاز کردوبه کارانجام شده پیشینیان قانع نبودوازسوی دیگر اخباریون بودند که برای ارزیابی وسعت نظر داشتند وبربسیاری از احادیث کنارگذاشته شده مهر صحت نهادند.در قرن دهم شهید ثانی با بررسی اسناد احادیث کافی ودسته بندی ناقلان حدیث، اعلام کرد که کتاب کافی 5072حدیث صحیح ،144حدیث حسن،1118حدیث موثق ،302حدیث قوی وبالاخره 9485حدیث ضعیف دارد.در اوائل قرن یازدهم صاحب معالم، فرزند شهید ثانی کارستانی کرد .او کلیه احادیث صحیح را از میان کتب اربعه استخراج کرد واثرش را « منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح والحسان»[5] عنوان داد.دراین کتاب برخی احادیث را خود صحتش را تشخیص داده وبا رمز «صحی» یعنی صحیح عندی مشخص نموده وبرخی نزد پدرش صحیح بوده که ظاهررا ایشان تردید داشته وبا رمز«صحر» یعنی صحیح علی المشهور مشخص کرده است.ایشان احادیث صحیح را تا حدود 1500حدیث تقلیل داده است.
مرحوم آیت الله بروجردی که به شناخت رجال حدیث اهتمامی خاصی داشت ومعتقد بود که جعالان تحریفات زیادی دراحادیث به وجود آورده اند که باید باز هم برای تصفیه کوشید.لذا کتاب شریف منتقی الجمان برای نخستین باربه امر ایشان به زیور طبع آراسته شد.به نظر ایشان علاوه بر سند وجهت حدیث مضمون ومحتوا نیز باید بررسی شودونباید به صرف صحت سند وجهت مهرصحت بر حدیث نهاد زیرا گاهی مضمون خود دلالت روشنی برکذب خویش دارد.حسب نقل شفاهی افراد معتبر مرحوم بروجردی معتقد بودن که باید باز یکبار دیگر کافی مهذب گردد.
مناسب میدانم دراینجا روایتی را که مستقیما از مرحوم استاد مرتضی مطهری شنیدم بازگو کنم.ایشان برای من گفتند که من در مدرسه فیضیه حجره داشتم .بعد از ظهر یکی از روزها که نسبتا هوا گرم بود ناگهان دیدم مرحوم آیت الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی درب حجره مارا کوبیدند ووارد شدند.پساز لحظاتی استراحت وصرف لیوانی آب خنک فرمودند من میخواهم ایت الله بروجردی را هرچه زودتر آیت الله بروجردی را ببینم وازمن خواستند که بروم وبرای ایشان وقت بگیرم.منهم شال وکلاه کردم ومستقیم به منزل مرحوم ایت الله رفتم واز قول مرحوم رفیعی درخواست وقت کردم فرمودند همین امروز تشریف بیاورند.به سرعت برگشتم ودر معیت ایشان به محضر آیت الله شرفیاب شدیم.مرحوم رفیعی به محض ورود وانجام تعارفات بلافاصله به عنوان اعتراض عمامه از سر برداشت وبرزمین زد وبه ایشان عرض کرد ؛حضرت آیت الله ! امروز مرجعیت شیعه بدست شما قرار دارد وعلم اسلام بردوش شماست،آیا نشنیده ایدکه درکشورمصر کتابی علیه کتاب کافی کلینی نوشته اند وحملات زیادی وارد ساخته اند؟ مگرنه این است که کافی یکی از کتب اربعه ماست ؟ اگر این کتاب مورد حمله قرار گیرد واز اعتبار ساقط شود دیگر چه خواهد شد؟ مرحوم آیت الله بروجردی که تا این لحظه سکوت واستماع بودند در جواب با صدای بلند فرمودند:آقا !خودمان کرده ایم !تقصیر خودمان است! وسپس دست بردند وکتاب کافی را که نزدیک دستشان بود وگوئی از قبل مهیا فرموده بودند باز کردند وگفتند چرا ما امثال این روایات راباید بیاوریم وبگوییم آنها صحیح السند است؟ آنگاه روایت معروف به حدیث حماررسول الله(ص) را نشان دادند.آن حدیث این است:
وَرُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ ذَلِکَ الْحِمَارَ [الْحِمَارِ عُفَیْر] کَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ فَقَامَ إِلَیْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى کَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی ذَلِکَ الْحِمَار.
ترجمه: روایت شده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این الاغ با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله به سخن درآمد وگفت:پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او ازجدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتى بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشیده و گفته: از پشت این الاغ، الاغى آید که سید پیغمبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد[6].
ایشان ادامه دادند :چرا خودمان قبل ازمخالفان اقدام به پالایش نکردیم تا چنین مورد حمله قرار نگیریم؟مرحوم رفیعی با شنیدن مطالب ایشان گوئی خودرا بدهکار ومقصر دید وبا اظهار جملاتی به عنوان قبول وعذر خواهی از جای برخاست وبه تهران باز گشت.
دو-اهتمام به استفاده بیشتر از قرآن دراجتهاد
آیت الله بروجردی درمقدمه کتاب جامع احادیث الشیعه درراس کاستیهای وسائل الشیعه عدم ذکر آیات مربوط به احکام در ابتدای ابواب را برمی شمارندوجالب آنست که در برخی ابواب فقهی ایشان آیاتی را ذکر میکنند که هیچیک از فقیهان به آن آیات تمسک نکرده اندو جداً تنهایک فقیه زبر دست میتواندنحوه استدلال را تقریر کند. مثلاً در جلد 24درآغازبابی که عنوان زیررا دارد:
باب استحباب إعارة المؤمن متاع البيت والحلىّ وغيرهما مع أمن الإتلاف وعدم ثبوت الضّمان فى غير الذّهب والفضّة إذا لم يفرّط المستعير الّا مع شرط الضّمان وجواز الاستعارة من الكافر» آیه زیررا آورده است :
الَّذِينَ هُمْ يُرٰاؤُنَ* وَ يَمْنَعُونَ الْمٰاعُونَ»(ماعون/7)
ودر همان مجلد درآغاز بابی تحت عنوان « باب ماورد فى أنّ اللّٰه تعالىٰ لا يرجع من هبته»آیه زیر را آورده اند: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ النّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اللّٰهُ لَكُمْ آيٰاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»)آل عمران/103)
درجلد 30 در بابی تحت عنوان « باب اختصاص القضاء و الحكم بالنّبىّ و الإمام عليهم الصّلاة و السّلام» آیه زیررا آورده اند: «وَ إِذٰا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كٰانَ ذٰا قُرْبىٰ وَ بِعَهْدِ اللّٰهِ أَوْفُوا ذٰلِكُمْ وَصّٰاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ»(انعام/.152)
آشنایان با روش اجتهاد تصدیق خواهند فرمودکه استدلال به آیات شریفه فوق در مسائل عنوان شده واستنتاج برای مقصود چندان کار آسانی نیست،وجز با درجه عالی فقاهت وقدرت استنباط درجه اعلی امکان پذیرنخواهد بود.
ظاهراً ایشان معتقد بوده اندکه فقیه باید قبل از هرچیز برای استنباط حکم شرعی مستقیما به قرآن مراجعه کند ،قبل ازآنکه به منابع دیگر سرکشی کند. چه بسا مطلبی به ذهنش برسدکه فقیهان دیگرنرسیده است.
جالب است گفته شودکه روش ایشان بر فقیهان تربیت شده در مکتب قم بخصوص شاگردان مبرزایشان کاملا موثر بوده است.در آثار مرحوم آیت الله منتظری کاملا این نکته مشهود است.
برداشت های جدید از قرآن مجید برای حلِّ مشکلات روز شیوه ای بود که مرحوم بهشتی پس از تصدی دستگاه قضائی کشوربه کار گرفت. یک نمونه برداشت جدید از آیه شریفه زیر است :
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً (النساء/35(
اگر از اختلاف ميان زن و شوى آگاه شديد، داورى از كسان مرد و داورى از كسان زن برگزينيد. اگر آن دو را قصد اصلاح باشد خدا ميانشان موافقت پديد مىآورد، كه خدا دانا و آگاه است. (35)
تا قبل از انقلاب اسلامی آیه شریفه فوق موردتوجه فقیهان قرارداشت ولی برداشت صرفاً اخلاقی می کردند ولذا به استناد ماده 1133قانون مدنی شوهرها میتوانستند هروقت بخواهند زن خودرا طلاق بدهند .درهمان روزهای اولیه با اجتهاد آیه الله بهشتی لایحه دادگاه مدنی خاص تهیه شد ودرشورای انقلاب در تاریخ 1358.7.1 به تصویب رسید ومورد تاییدامام خمینی(ره) قرار گرفت .دراین لایحه ازآیه فوق به جای برداشت صرفا اخلاقی بدون هرگونه ضمانت اجرا، برداشتی کاملا حقوقی ودارای ضمان اجرا شده است. در تبصره 2ماده 4به شرح زیر آمده بود:
تبصره 2 – موارد طلاق همان است که در قانون مدنی و احکام شرع مقرر گردیده ولی درمواردی که شوهر به استناد ماده 1133 قانون مدنیتقاضای طلاق میکند دادگاه بدواً حسب آیه کریمه (فان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها فان یرید اصلاحا یوفقالله بینهما انالله کان علیما خبیرا) موضوع را به داوری ارجاع
میکند و در صورتی که بین زوجین سازش حاصل نشود اجازه طلاق به زوج خواهد داد.
در موادی که بین زوجین راجع به طلاق توافق شده باشد، مراجعه به دادگاه لازم نیست.
حکم این تبصره در دادگاههای عمومی دادگستری نیز لازمالرعایه است.
همانطور که ملاحظه می کنید در لایحه فوق قراردادنکاح از مصادیق حقوق خصوصی وروابط شخصی بیرون آمده وجزء حقوق عمومی یعنی در قلمرو دخالت حاکمیت درآمده است. به موجب قانون فوق مخاطب «فابعثوا» ازآن پس، شوهرها نیستند بلکه دادگاهها هستند. شوهرها ازآن پس بدون مراجعه به دادگاه وتعیین داور وصدور رای دادگاه نمی توانند زن خودرا طلاق دهند مگر آنکه با توافق طرفین باشد.این یک برداشتی خاص از قرآن مجید است.درخصوص حق زوج نسبت به ازواج مجدد نیز درهمین لایحه محدود شده وتشخیص عدالت به عهده دادگاه قرارداده شده است.یعنی مخاطب «خفتم» در آیه شریفه «وان خفتم ان لا تعدلوا فواحده»(نساء/3)دیگر خود زوج نیست یعنی مرجع تشخیص خوف نه زوج طالب تجدید فراش که دادگاهی است که رسیدگی همه جانبه میکندودر صورت احراز توان عدالت زوج اجازه ازدواج صادر میکند. [7]
سه-توجه به جایگاه مقطع تاریخی طرح مسائل فقهی واصولی
ایشان حسب نقل شاگردان وتلامذه نامدارشان درروش تدریس سبک خاصی داشته اند ازجمله آنکه هنگام طرح هرمسئله،اعم از فقهی یا اصولی ،قبل از ورود در ماهیت به گزارش سیر تاریخی طرح مسئله می پرداختند ومعتقد بودند که این امرنقش بسیار مهمی در فهم وتحلیل مسئله دارد. برای نمونه مبحث خطاپذیری در اجتهاد(تخطئه وتصویب) که از مباحث بسیار مهم در علم اصول فقه است،حسب تقریر بجا مانده ،ایشان در آغاز به تنقیح محل نزاع وریشه تاریخی آن پرداخته وگفته اند:
«ميان فقيهان و اصوليان چنين مشهور است که بطلان نظريه تصويب اجماعی است {اجماع اصطلاحی فقه}. در حالی که نبايد چنين شهرتی شما را فريب دهد! زيرا چنانچه به تاريخ مسأله تخطئه و تصويب مراجعه شود به خوبی واضح خواهد شد که اين مسأله از مسائل عقلی است نه شرعی تعبدی تا اجماع در آن حجيت داشته و قابل استناد باشد، اجماع در اين مساله، اجماع متکلمين از اماميه از حيث کلامی بودن آنان است و نه اجماع فقيهان و محدثين که يکی از حجج شرعيه فقهيه میباشد. و نزاع در اين مساله از نزاع در مورد احوال صحابی رسول الله(ص) نشأت گرفته است مبنی بر اينکه آيا همه صحابی آن حضرت مطلقا و با جمعهم مبرای از هرگونه خطا و فسق هستند يا خير[8]؟
در اين مساله برخی از متکلمين از اهل سنت برآن شدند که هرکس به صرف آنکه واژه صحابی پيامبر بر او اطلاق شود و از مصاديق اين عنوان قرار گيرد هرکه باشد و زهر جا برسد خطا در باره او معنا و مفهوم ندارد چه برسد به آنکه فسقی از او سرزند، و چنانچه صحابی آن حضرت درآراء و عقائدشان متناقض باشند، اين تناقض و اختلاف کشف از خطای بعضی و حقانيت ديگری نمیکند، و بنابراين معاويه در مبارزات عليه علی بن ابيطالب(ع) برخطا بوده و نه علی(ع) در مبارزاتش عليه معاويه. و در مقابل برخی معتقد شدند که چنين نيست، و همواره در ميان صحابه يک نفر بر صواب و حق است و ديگران بر خطايند هر چند که آنان نيز معذورند زيرا بر وفق نظر اجتهادی خود عمل کردهاند. و بعضی ديگر گفتند که صحابيان نه فقط ممکن است خطا کنند که آنان نيز ممکن است مرتکب فسق شوند. البته قائلين به اين قول اخير در ميان اهل سنت بسيار کم و قليلند و حتی آنان را به پيروان «مذهب اصحاب بدعت» منتسب ساخته اند».
ایشان آنگاه کلام شيخ طوسی را به شرح زير به عنوان مؤيد خويش نقل میکنند:
«و شيخ ما ابوجعفر طوسی در کتاب العُدَّه مطلبی گفته که ملخص آن چنين است: همه متکلمين فرقه حقه از متقدمين و متأخرين بر اين امر اتفاق نظر دارند که اصحاب رای صحيح و صواب يک گروه بيشتر نيستند و باقی بر خطايند».
به نظر ایشان کلام شيخ طوسی شاهد بر آن است که اجماع در مساله بطلان تصويب، اجماع متکلمان از حيث کلامی است و نه اجماع فقيهان ومحدثان، زيرا مسأله کاملاً عقلی است و متکلم در پيرامون آن به گفتگو مینشيند و از مسائل شرعيه برگرفته از معصومان (ع) نمیباشد که دست بدست به مارسيده باشد.[9]
خلاصه نظرآیت الله بروجردی دو مطلب است يکی اينکه اجماع در مسأله تصويب و تخطئه از اجماعات فقهی نيست تا حجيت شرعی داشته باشد، بلکه مساله از مسائل کلامی و اين اجماع از اجماعات متکلمان است پس حجيت ندارد.[10] و ديگر اينکه طرفداران نظريه تصويب در حقيقت با طرح و تثبيت اين نظريه میخواستهاندکليه صحابی پيامبر (ص) را معصوم بدانندکه خطا در خصوص اعمال آنان جايگاهی نداشت و هرچه از آن خسروان کنند شيرين باشد! در حالی که اماميان که امکان عصمت را درخصوص بعضی از انسانهای قدسی میپذيرند معتقدند، صرف عنوان صحابی بودن نمیتواند دليل کافی برای دريافت منزلت عصمت از خطاء باشد.
4-توجه به سایر علوم اسلامی.
در حوزه مقدسه نجف اشرف وقتی آیت الله خوئی به تالیف تفسیر البیان دست میزند حسب اطلاع بلافاصله با انتقادهای بسیارزیادی روزبرو میشوندبگونه ای که ادامه تالیف این اثر بزرگ برای همیشه متوقف میشود.ولی بالعکس بیشتر فارغ التحصیلان قم حتی آنان که مرجعیت برای آنان مترقب بود اقدام به تالیف تفسیر میکنند .تفسیر نمونه زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید فعلی قم ونیزسلسله درسهای تفسیر آیات محترم بهشتی ، موسی صدر،فاضل لنکرانی ،موسوی اردبیلی ،جوادی آملی نمونه های دیگریست .
توجه به دانش ادیان ،کلام ،نهج البلاغه واخلاق اسلامی نیز از دیگر اموری است که در حوزه قم بدان اهتمام شدوصدها اثر مکتوب ازین بزرگواران مشاهده گردید.
مرحوم ایت الله سید محمد حسین بهشتی یکی از فارغ التحصیلان قم است .وی نه تنها از علوم نقلی وعقلی اسلامی بهره مند بود ،شوری که در سر داشت اورا آرام نداشت تا آنکه با فراگرفتن زبان خارجه به منابع غربی روکردوتوانست در بسیاری از مسائل با اهل نظر به گفتگو بنشیند.
فراگیری زبان خارجه از توصیه های موسس قم بوده است .نگارنده از خال گرامی خود شنیده است که والد معظمشان مرحوم آیت الله موسس یکی از آشنایان به زبان فرانسه را از تهران دعوت کرد که به طلاب قم زبان فرانسه آموزش دهد.درراستای تحقق همین آرمان به خاطر دارم مرحوم شهید بهشتی ما طلاب جوان رادر سالهای دهه 40 بدین مهم بسیار تشویق میکردوحتی با استفاده از امکانات وتسهیلاتی که درتوانش بود کلاسهائی تشکیل دادودراین هدف تا حدود زیادی موفق شد.
5-توجه به تحولات جدید فرهنگی ونیازهای اجتماعی
وضعيت تبليغاتی دستگاه حاکمه در دوران تأسيس حوزة قم (1300 هجری شمسی) روحانيت را به مانع ترقی، پيشرفت و توسعه معرفی کرده بود. شيخ موسس با پشتيبانی قاطع و در عين حال، منطقی و معتدل نسبت به اقدامات مفيد از موضع گيریهای عاميانه جلوگيری کرده است. ملا حسين رشديه، مؤسس اولين مدارس به سبک جديد که چندين بار دچار بحران عوام زدگی و توطئههای مغرضانة سودجويان زمان خود شد و منجر به تخريب ساختمانهای مدارس او در تهران و تبريز شد، سرانجام او را به قتل تهديد کرده بودند، عاقبت به قم آمد و در پناه شيخ مدرسه جدید تأسيس کرد و کسی نتوانست به مدرسة او آسيبی برساند، بقية عمر خود را با موفقيت به سر برد و در همان شهر وفات کرد و در قبرستانی که شيخ موسِّس تأسيس کرده بود به خاک سپرده شد.[11]
نگارنده به خاطر دارد که عدم توجه به نظام جدید تحصیلی تا سالها ادامه داشت .بسیاری از علما وروحانیون به گونه ی منفی به آن نظام نگاه میکردند،تا آنجا که فرزندان خودرا از تحصیلات درمراکز جدید منع می نمودند. حوزه علمیه قم با توجه به نیاز زمان نسبت به تاییدنظام جدید تحصیلی جوانان اهتمام کرد تا آنجا که شخصی مانند مرحوم شهیدبهشتی که آنروز یکی ازفقیهان نامدارواز مدرسین سطوح عالیه قم بود،به تشکیل دبیرستان دین ودانش مبادرت کرد. این اقدام هرچند متاخر از اقدامات مشابه در تهران صورت گرفت ولی تاسیس دبیرستان دین ودانش در شهرقم ،مرکزروحانیت شیعه نقطه عطف و گامی بود بسیارسریع بسوی تحول فرهنگی ازیک طرف واز طرف دیگر الگوئی بسیار زیبا برای سایردیار محسوب شد.
بهشتی چنین میاندیشیدکه نسل آینده را بایستی دریابید ونباید با آن فاصله گرفت.او معتقد بود نقطه آغازین تحوّل اجتماعی آموزش وپرورش است .بارها ازیشان شنیده میشد که اخلاق جامعه را نمی توان با وعظ وخطابه آنهم برای افرادی که سالهای زیادی با صفات وخصائلی خو گرفته اند ،اصلاح کرد .برای دگرکون کردن خلق وخوی یک ملت راهی به جزاهتمام کردن ومخاطب ساختن نسل جوان نیست . لذا عزم خودرا جزم کرد که با تمام قوا به آموزش وپرورش نسل نو بپردازد .
البته نگارنده نمی تواندبه ضرس قاطع بگویدکه روی کردن بهشتی وامثال وی به آموزش وپرورش وجدائی آنان از حوزه علمیه در مجموع برای جامعه آنروز ما سود داشت یا زیان؟ به هیچوجه سود وزیان شخص مطرح نیست ،منظورمن مصالح ملی است.مصلحت ملی چه بود ؟ درپاسخ این تردید برخی قاطعاً معتقدندکه جدائی اینگونه استعدادها وظرفیت ها از محیطهای سنتی خسارتی غیر قابل جبران بوده وهست. آموزگار فقاهت قرن معاصر مرحوم محقق داماد(پدرنگارنده) ازین دسته بود وهمین گونه میاندیشید.به خاطر دارم حدود سالهای 39-40آغاز سال تحصیلی حوزه بود .داشتن حق انتخاب استاد برای طلبه یکی از امتیازات نظام حوزوی است ،هرکس میتواند استادرا ارزیابی کند وسپس ادامه دهد .وجود اساتید متعدد فضای انتخاب را برای طلاب باز میکند.اینجانب برای فراآموختن کتاب مکاسب شیخ انصاری به یکی ازدروس مشهوری رفتم که طلاب کثیری شرکت میکردند.پدرم از من پرسیدبرای مکاسب به درس کی میروی؟ پاسخ دادم به فلان درس.او که به صراحت لهجه شهرت داشت بلافاصله گفت اوکه مکاسب را نمی فهمد!!.خدایش غریق رحمت فرماید که دراین امرودر بسیاری امور دیگر راهنمائی برای ما بود که گاهگاه با روشنگریهای صریحانه ونقادیهای قداست شکنانه مسلّمات وجزمیّات مارا دگرگون میکردواینک در این مقطع از عمرخویش به مغز استخوانم درک کرده ام که چه بسافلاکتها وبدبختی ها عارض آدمی میشود که معلول جزمیات اوست.جزمیاتی که ناشی از عدم نقدفراورده های ذهنی انسان است. فکر میکنم محاسبه ومراقبه که درعلم اخلاق گفته اند به همین معناست که آدمی همواره بایستی نقاد خویش باشدوموضوع نقد خویش را قبل ازاعمال وکردارجوارحی ،اندوخته ها ی ذهنی قرار دهد.هیچ باوری را خط قرمز نقد خویش نداند موجودی پویا ومتکامل باشد نه متوقف ومنجمد، رشد کندوبرومیوه بدهد ،نه بپوسدتا اورا بسوزانند.پس ازنقد افکارواندیشه هایش به خواسته ها وگرایشهای خویش بپردازدودانه به دانه با میزان عقل وخرد ارزیابی کند.به تجربه برای همه ثابت شده است که جذبه ی شخصیتها ،ارادتها،علائق وفریفتگی ها چه آفاتی برای آدمیان داشته ودارد.منکر نیستم که عشق میتواند موجب رشد شود ولی به نظر من یک شرط بسیار مهم واساسی دارد، شرطش آنست که به جا اوفتد ومبتنی بر معرفت باشد.عشق همچون آتشی است که اگر در خانه اوفتد موجب روشنائی است واگربیجا اوفتدخانه وکاشانه را میسوزاند.اینجانب هرگز نمی توانم نصایح آمده در غزل زیر مولوی را به اطلاقه بپذیزم هرچند به نحو مقید قبول دارم. آنجا که میگوید:
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر بر او کش که بجز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست
در مذهب عشاق به بیماری مرگست
هر جان که به هر روز از این رنج بتر نیست
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
میدان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق
تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست
شمس الحق تبریز چو در دام فکندت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست!!
اگرتوصیه مولانا مبنی براجتناب از نگریستن به چپ وراست ،عدم چون وچرا یعنی نقد ارادت خویش است ،جای این سئوال از آن بزرگوار باقی است که اگر چنین ارادتی ،هرچند مراد شمس الحق تبریزباشد،نه مبتنی بر معرفت وصرفا در یک کشش خلاصه شود به جز اطاعت کورکورانه چه نتیجه وباری میتواند بدهد؟
به هرحال اجازه بفرمایید ازین جمله معترضه بگذرم ونقل خاطره رادنبال کنم .به حضورشان عرض کردم: طلاب کثیری دردرس ایشان شرکت میکنند.فرمودند شرکت انبوهی از طلاب دلیل مهارت استاد وعمق او نمی شودزیرا چه بسا بدان خاطر باشد که استاد مشکلات را مطرح نمی کندتا گرفتار حل آن گردد وطبعا تلامذه با یک درس ساده مواجه میشوند وآن را بیشتر میپسندند.آنگاه با جمله ای عتاب آمیز فرمودند: تو نظر کارشناسانه مرا با نظر طلاب ابتدائی مقایسه میکنی؟!! مرابا استدلال قانع فرمودند.آنگاه پرسیدم پس به درس کی بروم؟ دو تن از شاگردانشان را نام بردند فرمودند یکی آقای آشیخ حسینعلی(آیت الله منتظری طاب ثراه) ودیگری آقای آسید محمد حسین بهشتی .درمورد ایشان فرمودند بروید ازیشان بخواهید برای شما درس بگویند نگذارید ایشان خلاصه در دبیرستان بشود با نگرانی وتاسف فرمودند: حیف است ایشان از حوزه منفک گردند!!.[12]
این یک نظر است ،درحالیکه برخی به خلاف نظر دارند میگویند مطهّری ها ،بهشتی ها وووو..اگر در حوزه میماندند مگر چه میشدندوچه میتوانستند بکنند ؟به یقین کارِ کرده آنان در محیط بیرون وفضای جهانی بیش از آن است که برای آنان در محیطهای سنتی امکان داشته است.گسترش اندیشه مطهری وهنگامه ای که در بسط معارف اسلامی بپاکرده وارائه نظام اندیشه اسلامی در آموزش وپرورش ازیکسوو در مرکز اروپا توسط بهشتی ازسوی دیگروقبضه کردن قلوب نسل جوان در خاورمیانه توسط امام موسی صدرومعرفی فلسفه اسلامی در قلب امریکا وکانادا توسط مهدی حائری یزدی آیا نتیجه مهاجرت نبوده است؟
داوری بسیار سخت است.البته به یک نکته میتوان اذعان نمود که تربیت یافتگان مکتب قم هرچندپس ازمهاجرت از قم به وظیفه خویش عمل کرده اندوحدیث شریف راتحقق بخشیده اندکه درباره شهر قم نقل شده است که :«منها تفیض العلم الی سائرالبلاد فی مشارق الارض و مغاربها» این حقیقتی است غیر قابل انکارولی نمی توان نادیده گرفت که در نتیجه همین مهاجرت محصولات مکتب قم بود که پس از چندی می بینیم حوزه قم روش مخصوص به خودرا از دست میدهد ومتاثر از سایرمکاتب میگردد.به هیچوجه نگارنده قصد ارزیابی نداردوصرفا میخواهد گزارش دهد.مجموع آثاروکردارحوزه قم را ازآغازتاحدود 5 دهه بعد اگر مورد ارزیابی قرار دهیم خواهیم دید که این حوزه منوره نسبت به جمیع رشته های علوم اسلامی اعم از معقول ومنقول نظرداشته وعملا نه تنها به تحقیق که به تبلیغ هم پرداخته وبه تمام کلمه متکفل اندیشه شیعی بوده است.قم درمدت مزبورآثارمتعددی در رشته های فقهی –اصولی – فلسفی- عرفانی-قرآنی –تاریخی –روائی- رجالی داشته است ودر هرکدام از این رشته ها انصافا طرحی نودرانداخته وپیشروبوده است.مثلا کتاب المکاسب المحرمه اثر امام خمینی (ره) حدود سالهای 1340نخستین بار منتشرشدکه طبعا تالیف آن به سالهای بسیار قبل برمیگردد.شخص منصف باید این اثررابا آثار همطراز درسایرحوزه ها درهمان مقاطع مقایسه کند تا روش فقهی ویژه مکتب قم را دریابد.کتاب مستطاب تهذیب الاصول تقریرات ایشان بقلم شیخ بزرگوار ایت الله جعفر سبحانی است . هرچند امروز آثار گوناگونی ازمقررمحترم منتشرشده ولی توجه به سن صاحب قلم واینکه نخستین اثرشان در زمان تالیف بوده ونیزسن استادی که درسش تقریرشده ما رابه نشاط موجود وهنگامه آن هنگام در حوزه قم رهنمون میشود.
جلد اول کتاب مستطاب القواعد الفقهیه به قلم آیه الله مکارم شیرازی اولین باردر سال 1382 قمری منتشرشده که درآن تاریخ یک بازنگاری برای فقه شیعه تلقی میشود واز نظر تاریخ نگارش بر آثار دیگردراین زمینه سبقت دارد.مطالعه این کتاب مستطاب توسط یک فارغ التحصیل 35 ساله حوزه ایرانی قم نشان میدهد که اولاًاز نگارش متن عربی ادیبانه وزیبائی برخوردارکه ناگفته روشن است که این نکته خود ازجهاتی قابل توجه وتکریم است وثانیاً کاملا پیداست که نویسنده چه شوری در سر داردوچه راه طولانی را آغازیده که در تاریخ نگارش این سطور برخی تحقق یافته است.وثالثاً در محتوای کتاب نظریاتی بچشم میخورد که نگارنده مدعی است برای نخستین بار در آثار فقهی مطرح میشود.[13]
دوره آثار کلامی ایشان با نگارشی بسیار روان وجذاب برای آنروز نسل جوان پرکننده جای خالی خود بودکه داوری در خصوص آن بدون مقایسه با موارد مشابه امکان پذیر نخواهد بودوناسپاسی است که بدون توجه به زمان تالیف وشرائط خاص آن به داوری نشست.
کتاب اصول فلسفه همراه با پاورقیهای استاد مرتضی مطهری برای نخستین بار درهمان ایام منتشر میشود که نه تنها طرح تالیف کاملا ابداعی که حاوی بسیارنظریات نو وجدیدی در حکمت اسلامی است.[14]
درزمینه تاریخ اسلام وتفسیر موضوعی قرآن مجیدتا قبل از آثار آیت الله جعفر سبحانی اثر جذاب وخواندنی در دسترس عموم دیده نمیشود وهرچه وجودداردهمان آثارقدیمی ویا شبه آنها برای خواص است ولی کتاب مستطاب فروغ ابدیت در موضوع سیره نبوی به قلم ایشان در مجله وزین درسهائی ازمکتب اسلام حجت موجهی برای ارائه آثار ابداعی مکتب قم است.سلسله مقالات تفسیرقرآن به قلم ایشان وآیت الله موسوی اردبیلی درآن دوران طرحی نو بوددر تفسیر قرآن نگاری که این بزرگواران درانداخته بودند. نگارنده اگر به این آثار اشاره میکند به خاطر نشان دادن نمونه ای از ابتکارات آنروزهای جوانیش در حوزه علمیه قم است که نشانده دهنده مکتب پروریده شده در این حوزه است ، واگر بخواهدمتذکر تمام آثار فقهی واصولی وکلامی الی الان گردد مثنوی هفتاد من کاغذ میشود .
نگارش فارسی برای مکتب قم نه تنها نقص محسوب نمی شد بلکه تا حدودی هنرنگارش بحساب میامد.جالب است متذکر گردم که نگارش فارسی یکی از عناصرمکتب قم است که ظاهرا از همان روزهای نخستین مثبت ارزیابی شده بود.رمان «کودک اندلسی» به قلم مهدی حائری یزدی فرزند آیت الله موسس در سن بیست سالگی،دردرون حوزه قم نشاندهنده گسترش افق فکری واحساس رسالت ومسئولیت در این مکتب است.درتاریخ تالیف این رساله وجیزه هیچکس برایشان خرده نگرفته که چرا فارسی نگاشته است.درتالیف تفسیر قرآن نگارش فارسی درقم رواج یافت .تفسیر «روان جاوید» نوشته آیت الله میرزامحمد ثقفی تهرانی از فقهای فارغ التحصیل قم است. هرچند درتالیف آثار فقهی واصولی به زبان فارسی توفیقی نداشت . صاحب این قلم که به فرزندی مکتب قم مفتخراست در سنوات اخیر مکتوباتی دراختیار فارسی زبانان قرارداده است تا چه قبول افتد وچه در نظر آید.
مکتب قم در سالهای بعد موفقیت خودرادر روش بازسازی تفکرالهیات شیعی انصافا در چندین اثر نشان داد.برخی آثار آیت الله منتظری(ره) را میتوان نمونه ای از محصولات همان مکتب دانست. به نظر نگارنده این سطور رساله ای که ایشان در زمینه حقوق بشرونیز در عنوان نظام الحکم فی الاسلام به رشته تحریر درآورده اند در مقایسه با تنبیه الامه مرحوم نایینی اگر از اهمیت بیشتری برخوردار نباشد کمتر نیست .در زمینه حقوق بشر کاربسیار شده بود ولی فقیهی در حد ایشان مفاهیم حقوق بشرجهانی را با متد فقهی سنتی مورد تحلیل قرارداده اند که کسی برایشان سبقت نداشت.به طور کلی تالیف کتب فقهی به دنبال دیگران وگام برداشتن در همان راهی که دیگران رفته اند وطرحی که از شیخ طوسی تابحال وجودداشته دنبال کردن ویکی از نظریات پیشین رااقوی ویا اضعف دانستن، هرچند به هرحال کار عظیمی است ولی نمی توان انکار کردکه اعظم ازآن وقتی است که فقیهی همچون شیخ طوسی از ابتدا مساله را تفقه کندوخشتهارا از پایه بچیندو سقف را برروی خشتهای نونهاده بناسازد.ایشان که خود درد بی حقوقی وپایمالی کرامت انسانی را در زندانها وغیرآن چشیده وبه تمام معنی زجرکشیده ودردآشنا بود در این آثار چنین هنگامه ای بپاکرده اند.
سخن کوتاه کنم، به هرحال در مقطعی از تاریخ ، چندین تن از فارغ التحصیلان حوزه قم ،به هرجهت مهاجرت کرده وروی به دیار دیگرنهاده اندولی در فضای جدید به نوعی دیگراز خدمات علمی اشتغال وبه موفقیتهای چشم گیری دست یافته اند.ونیز آنانکه به اقامت ادامه داده اند تمام تلاش خویش رادر پایداری نسبت به مکتب قم مصروف داشته اند .اینک سئوال این است که اشخاصی مانندمهدی حائری یزدی ،مطهری ،امام موسی صدر، مرحوم بهشتی با فکر برنامه ریزی ومدیریت وتشکیلات دهی همراه با قدرت فقهی وکلامی ویا امام موسی صدر باتفکر آزاداندیشانه وروحیه تسامح وتساهل اگر در قم میماندندوهمدرسان سابق خویش را تنها نمی گذاشتند وبا استظهار یکدیگرآرمان های حوزه را دنبال وروش ومکتب را محافظت مینمودند، آیا محصول کارقم کنونی چندین برابروشاید بگوئیم چیزمتفاوتی دیگرنبود؟ آیا آرمان باز خوانی الهیات شیعه تحقق نمی یافت؟ آیا امروز شاهد زدوده شدن وپالایش معارف والای اهل بیت عصمت (ع) ازخرافات نبودیم؟ آیا دنیای امروز که تشنه معارف ،معنویت واخلاق است واز جنگ،دشمنی ،ترورووحشت رنج می برَد،گم شده خویش را در محصولات قم نمی یافت؟ آیاجهان از نرگس چشم قم پیام صحیح صلح ودوستی دریافت نمی کرد؟[15]
واقعا نمی دانم پاسخ چیست.شاید پاسخ داده شود که افراد مشارالیهم وقتی در فضای باز جدید قرار گرفته اند استعدادشان شکوفاشده است ومعلوم نیست در غیر این صورت چه اتفاقی رخ میداد،زیرا ناگفته پیداست که دانش الهیات در چالش با نقدصریحانه مخالف رشد میکند.مباحثات درون حوزوی که میان دوستان هم کیش وهم مسلک وهمتا دور میزند بدان گونه نیست که جزمیات را به چالش بکشدو با سئوال وچون وچرامواجه سازد ،به قول ناصر خسرو:
با خصم گوی علم که بی خصمی
علمی نه صاف شد نه شکوفا شد
زیرا که سرخ روی برون آمد
هرکو به سوی قاضی تنها شد
آیا قابل انکاراست که گفتگوهای پروفسور کربن با علامه طباطبائی ایشان را به نوعی تفکرواداشته که هرگزبدون سئوالهای وی برای ایشان مطرح نبوده است؟ وقتی برخی نسبت به دوام گفتگوها به ایشان اعتراض کرده بودندشنیده شد که فرموده اند من که به دنیای غرب راهی ندارم این تنها دریچه ایست که برای من باز شده بگذارید باز باشد.
نگارنده به خاطردارد در سال 1361درتهران در انجمن حکمت وفلسفه میزبان هیاتی از متکلمان برجسته آلمانی مسیحی بودیم وپیرامون «سعادت در ادیان ابراهیمی» گفتگوکردیم، گفتگوهائی که برای هردوسوی بسیار مفید بود.رسانه هاخبر این موضوع را اعلام کرده بودند .درهمان ایام یکی از ذوات محترم حوزوی مرادید وبلافاصله پرسید که در اخبار آمده بودکه هیاتی از متکلمان مسیحی به ایران آمده اندوشما در گفگوی با انها شرکت داشتید،مگر مسیحیان هم متکلم و علم کلام دارند؟!! طرح این گونه سئوال از سوی شخصی است با کمال حسن نیت وخلوص ولی با طرز تفکری که از علم کلام تنها متونی نظیر شرح باب حادی عشر فاضل مقدادویا نهایتا تجرید الاعتقادخواجه طوسی را میشناسد واز هرگونه منبع دیگری بدور بوده وشاید تحت عنوان کتب ضلال اجتناب میکرده ،کاملاقابل توجیه است وبیگمان اگربا آموختن زبان های خارجی به منابع آن سوی مرزها سری میزد ویا لا اقل به پیشخان کتابفروشی های روزنگاهی میکرد،نگاهش گونه ای دیگر بود.
آنچه اینجانب از قم گفتم صرفاً وصف حال یک مقطع زمانی یعنی دقیقا چند سالی بود که آغاز طلبگی اینجانب محسوب می گشت ولی بیان سالهای بعد را میگذارم برای وقتی دیگر وسخنی دیگر.
چونکه گل رفت وگلستان درگذشت
نشنوی دیگر زبلبل سرگذشت
شرح این هجران واین خون جگر
این زمان بگذار تا وقتی دگر
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا والسلام.
منابع:
1. بعضی از نگارندگان اصولی معاصر ايشان آنچنان مبانی اصولی را بر فلسفه مبتنی کرده اند که گوئی اصول شاخه ای از فلسفه است. شيخ مؤسس اين طرز تلقی را افراط می دانسته و بر آن مهر تأييد ننهاده است. به طوری که مشهور است گاه در پاسخ به اعتراضات و انتقادات عقلی بعضی از شاگردان خويش که در مجلس درس ايراد می نموده اند میگفته است: «اگر معقول نخوانده ام عقل که دارم» منظور از اين جمله آن است که من بر اين باورم که در علم اصول بايستی عقل به دور از شوائب و مغالطات و مجادلات فنی به کار گرفته شود. به عبارت ديگر: عقلِ نزديک به عُرفِ سليم.
[2] .برای دیدن نمونه ای از نظرات خاص فقهی ایشان ببینید بخش قبل« احیای سنت قم ؛اعتدال واجتهاد»
[3] .رک:بهبودی ،محمد باقر،گزیده کافی،مقدمه.
[4] .الکافی،ج1ص9؛چاپ دارالکتب اسلامیه ،تهران،تصحیح علی اکبر غفاری.
[5] .الجمان=گوهرها-منتقی=پاکشده –گوهرهای پاکشده در احادیث صحیح وحسن
[6] الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱ ، ص۲۳۷ ، ذیل حدیث۹، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،۱۳۶۲هـ.ش.
[7] .مادرخصوص حطابات قانونیه پژوهشی داریم که درمقالات گوناگون اشاره کرده ایم.خلاصه نظرما این است که در تمام موارد خطابات قانونیه مخاطب افراد نیستند.مخاطب جامعه است وبرای اجرای آنها بایستی به موازین وقواعد عامه مراجعه شود.بنابراین درایه شریفه واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع واضربوهن مخاطب ومجری به هیچوجه شوهران نیستتند تا در نتیجه تمام موازین قضائی تخصیص خورده باشد وشاکی وقاضی ومجری حکم شخص واحد گردند .این آیه شریفه بیانگر یک حکم کلی است وبیانگر مجازات زنان ناشزه در سه مرحله می باشد وبدیهی است که برای اثبات واجرای مجازات قواعدوموازین عامه قضائی باید دقیقا رعایت گردد.
[8] . اين مسأله که تحت عنوان: «عداﻟة الصحابی» ناميده میشود تاکنون نيز در شمار بحثهای کلامی ميان شيعه و سنّی زنده و مطرح است.
[9] . نهاﻳ] الاصول، تقريرات حاج آقا حسين بروجردی (به قلم حسينعلی منتظری) نشر تفکر، طبع اول، قم ،1415،صص150-151.
[10] . ايشان از اين رهگذر نظر شيخ طوسی و نيز استادش (آخوند خراسانی) را که به اجماع تمسک کردهاند نقد فرموده است.
[11] . رجوع شود به کتابی که فرزند رشديه در بارة پدر نوشته است.
[12] .اینجانب به توصیه پدربزرگوار نزد آیت الله منتظری آمدم ایشان که سالها بود مکاسب تدریس کرده بودند وبه علت کثرت مشاغل بنانداشتند مکاسب درس بگویند با توصیه استادشان که مواجه شدند بلا فاصله فرمودند بسیار خوب اتفاقا پسرم محمد(شهید محمدمنتظری) نیزمیخواهد مکاسب بخواند من برای شما شروع میکنم وشما با هم مباحثه کنید.از آغاز مکاسب محرمه شروع فرمودند.همزمان برای قسمت دوم مکاسب حضور مرحوم بهشتی شرفیاب شدم ،پیام استاد را مطرح کردم قبول فرمودند که صبحها ی اول وقت قبل از وقت دبیرستان در منزلشان برای من مکاسب بگویند .ازاول خیارات شروع کردند وچندتن از دوستان نیز بعدا ملحق شدند.منزل ایشان منزلی بسیار محقر بوددر انتهای خیابانی که آنروز به خیابان بهروز موسوم بودقرار داشت.
[13] .برای نمونه میتوان به قاعده لاضرر وقاعده میسور مراجعه کرد.
[14] .کتاب فلسفتنا اثر شهید بزرگوار سید محمد باقر صدرپس از سالها در حوزه نجف اشرف منتشر شد که چاپهای نختسین آن کتاب اصول فلسفه در فهرست منابع آن شمرده شده وکاملا به حق است زیرا مثلا در بحث وحدت وکثرت استاد مطهری نظری را ابداع کرده که حتی در آثار ملاصدراهم یافت نمیشود ولی همان نظر در کتاب فلسفتنا عینا گرته گرفته ازآنست.البته نمی توان انکار کردکه مرحوم شهید صدردر کتاب اقتصادنا واسس المنطقیه پیشگامی های فراوان دارند.
[15] .حافظ گوید:نرگس چشمت پیام جنگ داشت ما خطا کردیم وصلح انگاشتیم