آن موقع کار دست آقا زاده ها نبود / آیت الله العظمی بروجردی (ره) صد سال از زمان خودش جلوتر بود

 

 

 

 

آن موقع کار دست آقا زاده ها نبود / گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا احمدی بروجردی

گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین سید محمد رضا احمدی بروجردی نوه آیت الله العظمی بروجردی(ره) ( ضمیمه روزنامه همشهری سال 1383)

به جهت طرح بحث آقازاده­ها در فضای سیاسی کشور با یکی از آقازاده­ها که متفاوت از آقازاده­های متعارف این دوران است به گفت و گو نشسته­ایم و از او درباره ساختار بیت آیت الله بروجردی فرزندان ایشان و نسبت آنان با حوزه و جامعه پرسیده­ایم.

حجت الاسلام سید محمد رضا احمدی بروجردی نوه­ی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، فرزند مرحوم سید احمد احمدی بروجردی (فرزند کوچک آیت الله بروجردی) است. وی تحصیلات خود را در مدرسه نیکان به اتمام رساند، سپس وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته مکانیک سیالات مشغول به تحصیل شد. همزمان در مدرسه آیت الله مجتهدی نیز دروس حوزوی را شروع کرد پس از طی مقدمات به قم عزیمت و سطح را در قم آغاز نمود. سید محمد رضا احمدی بروجردی با انتقال از رشته مکانیک به حقوق قضایی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران راه یافت و دروس حقوق را به اتمام رساند. پس از اتمام سطح در درس خارج فقه و اصول شرکت نمود و از آموزه­های آیات عظام فاضل لنکرانی، جوادی آملی وحید خراسانی، تبریزی، محقق داماد بهره برد و پس از 8 سال هنوز در این دروس شرکت می­کند.

پس از فوت آقای بروجردی بر خلاف علمای دیگر از آقازاده­هایشان خبری به آن معنا نشد. سرنوشت خانواده ایشان و کسانی که در حواشی خانواده ایشان حضور داشتند چه شده و الان در چه وضعیتی هستند.؟

بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم آقای بروجردی دو پسر و دو دختر داشتند یکی از پسرها پدر من بودند به نام آقا احمد که در شناسنامه مرتضی بود و یکی هم عمویم محمد حسن. این­ها در زمان خود آقای بروجردی در شنون مرجعیت آقای بروجردی هیچ دخالتی نداشتند. طلبه بودند و آیت الله بروجردی هم مشتاق این بود که این ها درس بخوانند و به هیچ کاری هم کار نداشته باشند. حتی در شنون زندگی­شان هم این­ها به افراد نزدیک متوسل می­شدند. مثلا مرحوم آقای محسنی ملایری ایشان می­گفتند که پدرم مرحوم آقای احمد 60 تومان بدهکار بود خودش به پدرش نگفت. من را واسطه کرد که من به آقای بروجردی بگویم که 60 تومان می­خواهد. آقای بروجردی هم ناراحت شده بود گفته که ایشان دریافتی حقوق­اش از من بیشتر است. چون آقای بروجردی زندگی داخلی­اش را از سهم امام مصرف نمی­کرد. از اجاره ملک­اش در بروجرد استفاده می­کرد. حالا این در خصوصیات زندگی آقای بروجردی هم می­آید که ایشان هیچ موقع حتی چای بیرونی­اش را هم نمی­خورد. چون مخارج بیرونی آقای بروجردی همه از وجوهات بود. آقای محسنی می­گفت آقای بروجردی خیلی ناراحت شد و گفت: ایشان به اندازه زندگی­اش دارد شهریه می­گیرد و نیازی ندارد و نداد. پدر من در 35 -34 سالگی فوت می­کند. عموی من هم قبل از انقلاب فوت کرد. این دو خیلی بهره­ای از مرجعیت پدرشان نداشتند. عمه­های من دختران آقای بروجردی هنوز زنده هستند و در قید حیاتند. این­ها کسانی بودند که بهره­ای از مرجعیت پدرشان نداشتند اما در زمان فعلی به قول یکی از آقایان، ما خدمت بزرگان و علما می­رسیم که پیش آقازاده­ها یشان مقرب شویم. آن موقع کار در دست آقازاده­ها نبود. لذا پسران آقای بروجردی در قید حیات نیستند. دختران ایشان هستند.

مرحوم آقای بروجردی نسبت به آقازاده­ها و بیوتات چگونه رفتاری داشتند؟

این را به خیلی از آقایان فعلی هم گفته­ام. روحیه­ای که در مرحوم آقای بروجردی بوده در احدی نیست و آن این نکته است که آقای بروجردی نسبت به بیوتات خیلی اهتمام داشتند.

پدر و مادرم مرحوم آیت الله اردکانی نقل می­کردند. می­گفتند مرحوم آقای بروجردی یک دفترچه­ای داشت که شهریه خصوصی به آقازاده­ها و بیوتات می­داد. چه در عراق (نجف) و چه در ایران، کسانی که پدرانشان از بزرگان بودند و عالم بودند حالا در قید حیات نیستند پسری دارند و خانواده­ای دارند، این­ها را لیست داشت و شهریه و پول مفصلی برای این­ها می­گذاشت.

*حتی اگر در سلک روحانیت نبودند؟

به بیوتات کامل می­رسید بیوتات را نگه داشته بود و در حالی که الان یکی از مشکلات و چالش­هایی که در بیوتات فعلی است این طور نیست که مثلا در تهران یا در فلان فعلی، پسر فلان آقایی بوده، پدرس ملا بوده، آدم مفیدی برای منطقه­اش بوده و این را بدون اینکه خودش درخواست کند، بهش برسند حالا یک زمانی است من می­روم درخواست می­کنم یا یک موقع است که درخواست نکرده برایش در پاکت می­فرستند، آقای بروجردی این طور بوده است.

فلسفه شهریه دادن به بیوت چه بوده است در واقع طلاب برای درس خواندن پول می­گیرند اما بیوت که درس نمی­خوانند، آیا تنها نسب کافی بوده است؟

آقای بروجردی به بیوتات بسیار احترام داشتند. مثلا مرحوم آمیرزا احمد کفایی؛ پسر آخوند خراسانی که در مشهد عالمی درجه یک بودند به قم می­آیند. آقای بروجردی به احترام آمیرزا احمد کفایی و استادشان آخوند خراسانی سر درس می­فرمایند: استادزاده ما آمده­اند قم به احترام ایشان من درس را تعطیل می­کنم و دوست دارم که آقایان قم هم از ایشان تجلیل بکنند و احترام بگذارند، بعد در جلسه­ای هم گفته بودند که اگر از گربه­های منزل آخوند هم کسی اینجا آمده بود برای من لازم بود که احترام بگذارم. این احترامی که آقای بروجردی به بزرگان و بیوتات داشت، در درس ایشان هم مشهود است مرحوم آقای بروجردی مثلا در درس­شان از شیخ طوسی که می­خواستند اسم ببرند، به قال الشیخ، با عظمت یاد می­کردند و بزرگان را همیشه به عظمت می­نامیدند. ایشان همین که می­دانستند کسی آقا زاده است، (نه آقا زاده به معنای فعلی آن بلکه کسی که خود اصالت دارد و از خانواده اصیل است) رسیدگی می­کرد و برایشان پول می­فرستاد حالا قضایایی هم در این وادی است که مثلا مرحوم آقای خوانساری که یکی از علمای ثلاث قم و داماد آقای اراکی هم بودند، خیلی نسبت به آقای بروجردی ارادت داشت آقای بروجردی هم شهریه و پول خوبی برایش می­فرستاد. آقای اراکی خیلی با آقای بروجردی خوب نبود. آقای بروجردی پیشکاری داشتند به نام حاج احمد خادمی، حاج احمد را می­فرستند که به آقای خوانساری پول بدهند. آقای اراکی در منزل بودند و پول را به دست آقای اراکی می­دهند. ایشان پول را پرت می­کند جلو حاج احمد می­گوید به آقای بروجری بگو، آقای خوانساری به این پول نیاز ندارد. حاج احمد می­آید به آقای بروجردی پول را پس می­دهد. اگر هر کس دیگری بود ناراحت می­شد ایشان این پول را دو برابر می­­کند و نگه می­دارد. آقای خوانساری که می­آید خیلی ناراحت می­شود و با عجله به خانه آقای بروجردی می­آید و می­گوید که ببخشید من نبودم. آقای بروجردی می­گوید نه مسئله­ای پیش نیامده و آن پاکتی که دو برابر بود را با احترام به آقای خوانساری می­دهد.

علما معمولا اداره بیت خودشان را به فرزندان یا کسانی که وابستگی خانوادگی دارند و در عین حال نزدیکی فکری داشته باشند می­سپرند. آقای بروجردی در زمان حیاتشان اولا بیت شان چطور بوده و ثانیا اداره بیت شان به عهده چه کسی بوده؟

زندگی داخلی و اداره خانه­شان دست خودشان بود. پسران هیچ دخالتی در این زندگی نداشتند و مشغول درس بودند و ایشان اهتمام داشتند که درس بخوانند. عموی من و یا پدر من همان طور که عرض کردم اگر چیزی می­خواستند در حقیقت این دیگران بودند که واسطه می­شدند پیشکار مرحوم بروجردی حاج احمد خادمی بود که به حاج احمد معروف بود. شیخی بود که نسبتی با حاج آقا نداشتند. از بچگی تحت تربیت آقای بروجردی بزرگ شه بود. یک خصوصیتی که آقای بروجردی داشت، اهل درخواست نبود. هیچ چیز، تنها کسی که می­دانست و از نگاه آقای بروجردی می­فهمید که الان آقای بروجردی چه می­خواهد، حاج احمد بود برای اینکه از بچگی پیش آقای بروجردی و در دامن آقای بروجردی بزرگ شده است. حتی با این حاج احمد هم یک بار آقای بروجردی دعوایش شد، چون حاج احمد یک وقت­هایی در رفت و آمد­ها اعمال سلیقه می­کرد، آقای بروجردی می­خواستند بیرونش کنند، ولی دوباره برگردانند. علتش هم این بود که کسی دیگر نمی­توانست خلق و خوی آقای بروجردی را بفهمد و طبق آن رفتار کند آقای بروجردی را بفهمد و طبق آن رفتار کند آقای بروجردی مثلاً در مجلس آب می­خواست حاج احمد نگاه که می­­کرد، می­فهمید امور را می­چرخاند. زندگی داخلی آقای بروجردی هم از سهم امام نبود. از اجاره املاکشان و زمین­هایی بود که در بروجرد داشتند چون پدرش متمول بود. همسر اول آقای بروجردی هم بسیار متمول بود که از زمین­هایی که آن خانم داشتند همه را بخشیده بودند به آقای بروجردی مریض شده بود دکتر هم گفته بود شما ضعیف شدی و باید کباب بخوری کباب درست کرده بودند و سر سفره گذاشته بودند. آقای بروجردی بسیار ناراحت می­شود و می­گوید برای چه برای من کباب آورید. می­گویند آقا شما مریضید و دکتر گفته باید کباب بخورید. ایشان می­گویند این کبابی که شما درست کردید بو و دودش بیرون می­رود و طلبه­ها ندارند و نمی­توانند کباب تهیه کنند من جواب خدا را چگونه بدهم و نخورده بودند. تا این حد رعایت می­کردند یک چیزی که در آن زمان­ها بود و عامل موفقیت بود این بود که روحانیت و خصوصا روسای روحانیت مراجع زندگی­شان بسیط بود. یعنی در عین حال که پول زیادی دست این­ها بود و وجوهاتی که به دست این­ها می­آمد، زندگی­شان، زندگی ساده­ای بود. مردم و طلبه­ها هم که نداشتند نگاه می­کردند می­دیدند که رئیس و مرجعشان همین طور زندگی می­کنند. اصلاً توقع زیادی نداشتند یا مثلا علمای نجف هم همین طور بودند. می­گفتند مرحوم آقای حکیم در یک خانه کوچک که یک اتاق پایین و یک اتاق بالا داشت زندگی می­کرد و کسی که می­خواست برود پیش آقای حکیم، از یک راه پله خیلی باریکی باید بالا می­رفت. لذا مشکلات را تحمل می­کردند. الان این طور نیست. آقای بروجردی زندگی داخلی­اش زندگی متوسطی بود و بچه­هایش هم کاره­ای نبودند در زندگی داخلی هیچ اثری هم نداشتند و چیزی هم که می­خواستند حتی پول و اگر کاری داشتند باید واسطه قرار می­دادند.

 

فرمودید تاکید می­شده که از نسل و بیت آقای بروجردی حتما یک روحانی باشد تا این سنت ادامه پیدا کند. خود آقای بروجردی اصراری بر این مسئله داشتند؟

آقای بروجردی ملاکشان درس خواندن بود. درس حوزه البته منافات نداشت با درس­های دیگر چون آقای بروجردی فرموده بودند که طلبه باید زبان یاد بگیرد. لذا حالا در بخش تبلیغات خارجی است. آقای بروجردی به قول علما، صد سال از زمان خودش جلوتر بود. دیدی که داشت مال صد سال آینده بود.ولی مقید بود که درس بخوانند. مرحوم اردکانی می­گفتند روزی رفتم اندرونی دیدم آقای بروجردی گریه می­کند. گفتم چه شده؟ گفتند: آقای آمیرزا محمود! نمی­دانی چه کسی فوت کرده؟ گفتم چه کسی فوت کرده که اقای بروجردی این طور برایش گریه می­کند و در عین حال ما خبری هم در قم از بزرگان نداریم. اسم یک شیخ را گفت: این شیخ در یک دهی تبلیغ می­کرده است. جامع المقدمات هم بیشتر نخوانده بود. (جامع المقدمات اولین کتاب در حوزه است) آن شیخ مشغول تبلیغ بوده و از آن ده افراد زیادی را به قم فرستاده بود که درس طلبگی خوانده بودند. آدم فعالی بود و آقای بروجردی برای او گریه می­کرد.

آقای حاج محمد حقیقت که جزو هیات فرش فروشان تهران بود. ایشان نقل می­کرد که ما برای هیات فرش فروشان هر سال پیش آقای بروجردی می­رفتیم. یک نفر را می­خواهیم که اینجا بماند و تبلیغ کند و مجالس ما را اداره کند که آقای شبستری را معرفی کرده بودند. بعد صحبت کردیم که چقدر به ایشان بدهیم. آقای بروجرید گفته بود ببینید چقدر کار می­کند. اگر فقط نماز می­خواند در حد امرار معاش، ولی اگر کار می­کند هر چه می­خواهد به او بدهید. از طرف من هم مجازید. آقای بروجردی معتقد بود طلبه باید در حدی که درس خوانده کار کند نسبت به درس خواند هم اینکه شما می­فرمایید علاقه داشت که این راه ادامه پیدا کند به درس خواندن بسیار علاقه داشت چون خودش خیلی زحمت کشیده بود آقای بروجردی در درس­شان یک مسئله­ای را مطرح می­کند به عنوان یک سوال که بعضی­ها پای درس شروع می­کنند به جواب دادن. آقای بروجردی می­فرمایند که خوب فکر کنید من در اصفهان که بودم به این مسئله یک شب تا صبح در حجره فکر کردم. راه رفتم و فکر کردم زود نتیجه گیری نکنید. از ایشان منقول است که: من خستگی­ام را با مطالعه رفع می­کنم. اینقدر به درس و بحث و مطالعه علاقه مند بود.

بدون اینکه نگاه کنند به اینکه سنت مرجعیت در خانواده ایشان ادامه پیدا می­کند یا نه؟

ایشان بحث­شان بحث برجعیت نبود. چون می­گفتند هر کسی را که می­خواهید نفرین­اش کنید بگویید مثل حسین بروجردی بشود. علاقه به مرجعیت نداشتند در جلسه­ای به آقایان گفته بودند من از روزی که درس خواندم هیچ گاه به فکر این نبودم که یک روزی مرجع شوم و این­ها خودشان دنبال من آمده­اند. لذا دنبال مرجعیت و ریاست هم نبوده­اند.

در مورد اهمیت نقش بیوت در نظام حوزوی این نکته وجود دارد که در تعیین و توزیع شهریه بیت مراجع نقش اول را داشته است. آیا در بیت آیت الله بروجردی درباره شهریه تصمیم گیری می­شده و اگر تصمیم گیری می­شده چه کسی این کار را بر دوش داشته؟

تا قبل از آقای بروجردی حوزه نظام­مند و رتبه بندی نبود. کسی که در حوزه علمیه قم برای اولین بار امتحان گذاشت و طلبه­ها را رتبه ­بندی و مقطع بندی کرد (حالا به همان شکلی که در شروع آن زمان بوده) آقای بروجردی بود آقای بروجردی امتحان گذاشت و به تناسب این­ها شهریه می­داد. بیشترین شهریه 60 تومان بود. 60 تومانی که آقای بروجرید می­داد زندگی را خوب اداره می­کرد. امتحان می­دادند و طبق امتحانی که می­دادند شهریه می­گرفتند بیش از این شهریه آن چنانی داده نمی­شد، ولی تقسیم بندی بین طلبه­های مجرد و معیل رتبه­ای هم در کار نبود. این رتبه بندی از زمان آقای بروجردی شروع شد این شهریه عمومی بود. آقای بروجردی یک شهریه خاص هم داشت. شهریه خاص هم از آن بیوتات و خانواده علمای بودند. در این بینابین کمکهای آقای بروجردی به افراد و طلبه­ها هم بود. معمولا بودند کسانی که می­رفتند پیش آقای بروجردی. شناسایی افراد بر ایشان از درس شروع می­شد یعنی اگر شما ابتدا به ساکن طلبه­ای بودید که کسی نمی­شناخت و می­رفتید پیش آقای بروجردی اگر معرفی هم نمی­شد، آقای بروجردی به جا یاین که بگوید آقا شما پدرت کیست و خانواده­ات چه کسانی هستند می­پرسید، چه می­خوانی. آقای بروجردی کتابهای سطح را همه را حفظ بود. وقتی که آقای بروجردی می­پرسیدند مثلا طلبه می­گفت: آقا من دارم سیوطی می­خوانم. ایشان شعر سیوطی می­خواند و می­گفت معنی کن. شاهد این شعر در کجاست. سوال علمی می­کرد. بعد اگر می­دید طلبه مستعدی است همان جا فی المجلس کمک می­کرد و برنامه­های سنگین می­داد. بعضی وقت­ها پول هایی می­داد که طرف می­توانست با آن پول یک خانه بخرد البته کسانی هم در بیت بودند که حرف­هایی می­زدند و دخالت­هایی حداقل در لفظ می­کردند. به عنوان نمونه کسی برای آقای بروجردی وجوهات آورد. یک سری گفتند این آقایی که برای شما وجوه آورده قوانین می­خواند. درس بالایی که نمی­خواد. آقای بروجردی گفته بود مگر زن و بچه­اش قوانین می­خوانند. همین که دیده بود طلبه آدم مستعدی است کمک می­کرد و مفصل هم کمک می­کرد. حالا ممکن است یک دفعه در ذهنتان بیاید که آقای بروجردی چرا این قدر خرج می­کرد. در تاریخ مرجعیت شیعه دو نفر بودند که این ها بسیار دست و دلباز بودند. یکی حاج سید ابوالحسن اصفهانی بوده و یکی هم آقای بروجردی بوده است. لذا این که تصمیم گیر افرادی باشند که آقا، به آقای فلانی چقدر بدهیم یا چقدر ندهیم فقط خود آقای بروجردی بوده اند.

شهریه را چه کسی تعریف می­کرد؟

تعریف شده بود شهریه نظامش این است که وجوهاتی که به مرجع تقلید می­دهند او در اختیار طلاب قرار می­دهد. کسی که در طول تاریخ شیعه بیشترین وجوهات به او داده می­شد، مرحوم آقای خویی بوده است. بنابراین وجوهات به او داده می­شد. مرحوم آقای خویی بوده است بنابرین شهریه مرحوم خویی رقم­های سنگین بود. آقای بروجردی در یک نوبت پول شهریه نداشتند آقای بروجردی خیلی ناراحت بوده ایشان می­گویند آقا شما وکلایی که در شهرها دارید بهشان بگویید که برایتان پول بفرستند. می­توانند بر ایشان مهیا کنند.

آقای بروجردی می­گویند من از اول عمرم تا به حال به احدی ابراز حاجت نکرده­ام و فقط پیش خدا و از خدا خواستم. لذا فردای آن روز یک کسی می­آید پیش آقای بروجردی که می­گویند از وقتی آن شخص می­آید، آقای بروجردی می­گویند تا سه ماه شهریه­مان آماده شده است. سیستمی که الان است فرق می­کند

*آیا می­توان یکی از ضرورت­های مرجعیت واحد را سامان گرفتن نظام پرداخت شهریه قلمداد کرد؟ شهریه عام از زمان سید ابوالحسن اصفهانی مرسوم شد. و الا قبلش وجوهاتی که به دست مراجع و بزرگان (مثل آخوند خراسانی) می­رسید این شهریه را آقایان صرف شاگردان خودشان می­کردند. این طور نبود که عمومیت داشته باشد و به همه طلبه­ها بدهند. سید محمد کاظم یزدی به شاگردان خودش شهریه می­داد. حالا ممکن بود کسی مشترک در دو درس بود که هم از سید محمد کاظم می­گرفت و هم از آخوند خراسانی. و رقم ها هم بالا نبودند. آنقدر نبود که بخواهد مورد توجه باشد. ولی خوب نکته­اش این است که همان شهریه کم، طلاب را اداره می­کرد. یعنی مخارج آن قدر کم بود که اداره می­شدند در حقیقت سید ابوالحسن اصفهانی این رویه شهریه عمومی را بنا گذاشت و بعد هم در زمان آقای بروجردی ادامه پیدا کرد.

در مورد شهریه نظام خاصی در بیت آیت الله بروجردی حاکم بود؟

شهریه بر اساس درس بود. الان نظامش قوی تر و منظم تر است. آن کسی که مجرد است نصف آن کسی که ازدواج کرده است شهریه می­گیرد. کسی که مقدمات و صرف می­­خواند یک رتبه پایین تر از کسانی که درس خارج می­خوانند، می­گیرد. شهریه­ای که آقای بروجردی می­داد حدود 60 تومان بود. ولی به قول آقایان می­گفتند که ما با این 60 تومان هم زندگی­مان را می­چرخاندیم.

شهریه آقای بروجردی به آقازاده­های بیوت تا نسل چندم ادامه می­یافت؟

معمولا نسل چندمی نبود چون آقای بروجردی مال یک دوره­ای بود که مثلا نهایت پدر فوت کرده و پسر مانده بود.

یعنی به نواده­ها نمی­دادند؟ نه این که ندادند. موضوعیت نداشته دوره­ای نبوده که به نوه بر سد چون خود آقای بروجردی یا پدرها را درک کرده بود که اساتیدشان بودند. نهایت وقتی فوت کردند پسران شان بودند دیگر بحث نوه مطرح نبود در حالی که اگر نوه­ها هم بودند نتیجه­ها هم بودند همه را اداره می­کرد شهریه دادن با خود زندگی آقایان دو مقوله است. ممکن است بعضی­ها تصور کنند که از طریق شهریه و همان وجوهاتی که بعضیها می­گیرند زندیگ عملا نیز اداره می­شد در حالی که این طور نیست (حداقل برای مرحوم آقای بروجردی را می­گویم به بقیه آقایان کاری ندارم، چون آقای بروجردی در زندگی­ داخلی­اش اصلا از وجوه استفاده نمی­کرد) مرحوم آقای محسنی ملایری نقل می­کردند که من پیش آقای بروجردی رفتم. برای من چایی گذاشتند. من نخوردم چون فکر کردم این از همان چایی­هایی است که مال بیرونی است و وجوه است. آقای بروجردی گفتند آقای حاج محمد باقر این از اندرونی است از وجوه نیست.

گویا آقای بروجردی یک نهاد انتظامی برای روحانیت شبیه دادگاه ویژه ایجاد کرده بودند. مرحوم آقای سلطانی نقل می­کردند به علت این که بعضی از طلبه­ها تخلفاتی می­کردند، آیت الله بروجردی دادگاهی تشکیل دادند، هیات رسیدگی به تخلفات عبارت از آقای سلطانی احمد زنجانی و دو سه نفر دیگر از آقایان بودند. این دادگاه مخفیانه طلبه­ها خط کار را می­خاستند البته آقای سلطانی می­گفتند ما خیلی مراجعه ­کننده­ای هم نداشتیم. اصلا کسی خبر نداشت که چنین چیزی وجود دارد. مثلا داستانی را آقای سلطانی نقل کردند، این بود که می­گفتند یک طلبه، یک روز سوار اتوبوس می­شود دختری هم نشسته، همه پیاده می­شوند این هم پشت سر آن دختر پیاده می­شود دختر فکر می­کند که این طلبه دنبال آن دختر است. داد و هوار می­کند و دعوا می­شود پدر این دختر به دفتر آقای بروجردی شکایت می­کند که این طلبه این کار را کرده. آقای بروجردی به همین مجموعه ارجاع می­دهند. آقای سلطانی می­گفتند که من سراغ آن طلبه فرستادم. طلبه آمد و از او سوال کردیم پدر دختر هم آمد و گفت که این دنبال دختر من راه افتاده نهایتا ما طلبه را محکوم شناختیم و محکوم کردیم. محکومیت­اش هم این بود که از قم به تهران برود، به تهران هم که می­رود باید بیاید به ما سر بزند. این طور نباشد که آزاد باشد مدت­ها گذشت روزی من در خانه نشسته بودم که دیدم شیخی آمد، خیلی پر جبروت. پیش من نشست و سلام و علیک کرد و گفت که مرا می­شناسی؟ گفتم نه نشناختم. گفتم من همان طلبه­ای هستم که شما من را به تهران تبعید کردید ولی آمدم که دعایتان کنم. واقعات این تعبید شما برای من برکت داشت و برکتش هم این بود که اگر من قم می­ماندم به هیچ جا نمی­رسیدم. در تهران در مسجدی هستم. بالاخره با مردم سر و کار پیدا کردم حوزه­ای دارم. اصلا وضع خودم عوض شد. منقلب شدم. بالاخره افراد مراجعه­ای دارند و همه این­ها به برکت این تبعید شماست و این از برکت این محکومیت شما بود.

این دادگاه تا چه زمانی ادامه داشت؟

ادامه پیدا نکرد.

رسیدگی به اموری غیر از طلاب در برنامه آن هم بود؟

نه اصلا دادگاهی به آن معنا نبود.

هنگامی که آیت الله بروجردی مرجعیت عام پیدا کردند بیت ایشان طبیعتا قدرتی پیدا کردند.

بیت یعنی چه؟

یعنی در حقیقت آن چیزی که الان به عنوان بیت علما می­شناسیم اعم از پیشکار یا فرزندان ایشان یا تقسیم شهریه و …؟

مقسم شان خارج از بیت بود؟

بله از اطرافیان ایشان بودند از سوی دیگر آقای بروجردی خودشان دارای قدرت بدنی و روحی فوق العاده بودند. از جمله قدرت بینایی فوق العاده­ای حتی در سن پیری داشتند قصه­ی قدرت بینایی ایشان این است که در بروجرد به هنگام روز عاشورا مرسوم است که به سینه­شان گل می­زنند هنوز هم که هنوز است روز عاشورا در خانه آقای بروجردی سینه می­زنند. تمام هیات­هی بروجردی رسمشان این بودکه آخرین مرحله خانه آقای بروجردی سینه بزنند. آقای بروجردی از گل­هایی که به سینه و سرشان زده بودند یک تکه گل به روی چشم هایش می­مالند به شهادت همه آقایان، آقای بروجردی ریزترین خطها را می­خواند. لذا نامه­ها را خودش می­­خواند. مطالعاتش بود. همه این­ها بود از پا نیفتاده بود، نه این که یک مرجعی باشد از پا افتاده و نیاز به دیگری داشته باشد با آن سن 90-80 سالگی آقای بروجردی خودش می­خواد در تقسیم شهریه سیستم داشت و کاری به اعمال نفوذ افراد نبود. در قسمت شهریه اعمال نفوذ نبود! اعمال نفوذ مال زواید بود. کسی که می­خواست زیاد بگیرد خود آقای بروجردی بود و کسی بود که باید می­رفت اظهار وجود می­کرد. نشان می­داد که من آدم ملایی هستم و آقای بروجردی هم به آدم ملا پول می­داد. هر چه که می­خواست تامین­اش می­کرد. آقای جمارانی می­گفت ما در قم در منزلی زندگی می­کردیم. که ما به صاحبخانه بدهکار بودیم. منزل مال یک زنی بود که آن زن از ما اجاره می­گرفت. ما به بقال بدهکار بودیم به یان زن بدهکار بودیم. پدرمان هم نبود. خلاصه ما را بیرون کردند ما رفتیم در مدرسه یک روز دیدم حاج محمد حسین ، حسن پیشکار آقای بروجردی آمد و در حجره ما را زد و ما را صدا کرد که اقای بروجردی آمد و در حجره ما را زد و ما را صدا کرد که آقای بروجردی آمد و در حجره ما را زد و ما را صدا کرد که آقای بروجردی با شما کار دارد دل ما لرزید. فکر کردیم پدرمان در نجف فوت کرده و آقای بروجردی می­خواند این خبر را به ما بدهد. در واقع زن صاحبخانه رفته بود شکایت کرده بود که این­ها اجاره پول منزل من را ندادند. حدود 75 تومان، 100تومان مجموعا بدهکار بودیم. آقای بروجردی از ما سوال کرد چه می­خوانید و چه کار می­کنید و بعد پرسید که شما وضع زندگی­تان چه طور است؟ که توضیح دادیم. آقای بروجردی دست کرد به پشت پرده­ی پشت سرش و یک مقدار پول برداشت و به یکی از اعضای لیت خود گفت بروید قرض­های این­ها رابدهید. گفت ما با حاج محمد حسین می­رفتیم و می­گفتیم این بقالی 5 تومان آن یکی 10 تومان و به همین صورت. گفت دقیقا پولی که آقای بروجردی داده بود دقیقا نه یک تومان اضافه بود و نه کم. دقیقاً مطابق پولی بود که ما بدهکار بودیم. لذا این وضعیت بود. حالا آن چیزی که حضرتعالی سوال کردید در مورد شهریه لذا، بیت آقای بروجردی در شهریه دخالت نداشت. حتی حاج احمد خادمی که پیشکار آقای بروجردی بود در قسمت مالی اصلا دخالتی نداشت بچه­های آقای بروجردی هم اصلا دخالتی نداشتند و از غریبه­ها هم مقرراتی تر بودند. آقای محسنی ملایری نقل می­کردند که غریبه­ها پیش آقای بروجردی ارج و قربشان بیشتر بود. یعنی طلبه معمولی می­رفت پیش آقای بروجردی می­گفت آقا به من 10 تومان بدهید، آقای بروجردی به جای این 10 که تومان بدهد، 100 تومان بدهکارم می­گفت، نه در حالی که آقای محسنی می­گفتند همان موقع اگر طلبه­ای می­آمد و قصه­ای که حالا معروف هم هست یک طلبه­ای آمد پیش آقای بروجردی و گفت آقا، زن من دارد وضع حمل می­کند و من خرجش را ندارم. گفتند خرجش چقدر می­شود، که مبلغ را گفته بود و آقای بروجردی همان جا فی المجلس پول داده بود. به فاصله 5 ماه بعد دوباره این طلبه گفته بود آقای بروجردی آنقدر سرش شلوغ است که اصلا یادش نمی­ماند ه من رفته­ام، دوباره رفته بود پیش آقای بروجردی و گفته بود زن ام زایمان دارد و آقای بروجردی گفته چقدر می­شود گفته بود فلان قدر و آقای بروجردی دوباره پول را داده بود ولی وقتی که می­­خواست پول را بدهد گفته بود که آقا شیخ قدر زنت را خیلی بدان چون ما کم زنی داریم که در سال دو مرتبه بزاید! ولی پول را داده بود. نگفته بود نمی­دهم. با غریبه­ها این طور بود.

یعنی از خود آقای بروجردی در حقیقت کمک می­گرفتند نه این که از بیت ایشان چیزی بخواهند؟

اصلا کسی نبوده که بروند پیش او و به او اظهار کنند. یعنی اصلا مستقیم پیش خود آقای بروجردی می­رفتند مثلا آقای بروجردی سر نماز بود در نماز آقای بروجردی رسمشان این طور بود که موقع نماز هر چیزی که در جیبهایشان بود، بیرون می­گذاشتند پول ها را آقای بروجردی بیرون گذاشته بود که باد می­زند در حرم و این پول ها را می­برد.

خلق الله می­ریزند و جمع می­کنند و می­دهند. آقای بروجردی می­گویند پولی که رفت ، رفت سر درس کتاب را باز می­­کند این کتاب راکه باز می­کند حواله­های پول 500 تومان 200 تومان 10 تومان بوده که از لای کتاب می­ریزد. طلبه­ها جمع می­کنند. هر کی که می­برد بدهد. آقای بروجردی می­گویند مال خودت چیزی که از ما رفت رفت. در مورد نگاه ایشان به سیاست بگویید یکی این که در مورد نهضت مشروطه فرمودید که ایشان موضع خاصی داشتند و یک روایتی شده که ایشان فرمودند بگذارید من به درسم برسم. مرحوم اقای بروجردی وقتی که در نجف بودند، به درس اخوند خراسانی می­رفتند تا این که قضایای مشروطه پیش آمد، اواخر درس و چند ماهی از آن قضایا فرموده بودند که من پشت ستون می­نشستم که وقتی مرحوم آخوند خراسانی که از رهبران مشروطیت در نجف، بود سراغ ایشان راگفتند وی را نیابند آقای بروجردی گفته بودند که من قصه مشروطه برایم معلوم نبود. آقای بروجردی در کاری که برایش معلوم نبود هیچ گاه مداخله نمی­کرد. لذا در قضایای مشروطه ما نقل قولی نداریم که آقای بروجردی دخالت کند. با این که در کوران قضایای مشروطه بود.

این از نوع نگاه ایشان به سیاست بر می­گشت؟ یعنی نوع خاصی از رژیم سیاسی را مدنظر داشتند یا این که به رژیم مشروطه مایل نبودند و نظر دیگر این که شکل فعالیت سیاسی موجود چه در حکومت و چه در اپوزیسیون را قبول نداشتند. این را من نمی­توانم به شخصه اظهار نظر کنم و به آقای بروجردی نسبت بدهم. ولی آنچه که من شنیدم، می­گفتند آقای بروجردی چون قصه مشروطه برایش معلوم نیست و نتیجه اش چیست و قصه­هایی هم که در نجف اتفاق افتاده بود و برخوردی که با علما شده بود را مطلوب نمی­دانستند در جنبش مشروطیت دخالت نمی­کردند.

در مورد نهضت ملی هم همین طور بود؟

در روابط ایشان با قضایای نواب و فداییان اسلام هم همین طور بود چون قضایا برایش خیلی روشن نبوده تا آن جایی که یقین داشته کمک هم می­کردند لذا به هنگام اعدام مرحوم نواب صفوی به آقای بروجردی گفته بودند که نواب اعدام نمی­شود. وقتی که اعدام می­کنند آقای بروجردی بسیار ناراحت می­شود. چون قول داده بودند و اقای بروجردی یقین هم داشت که نواب را اعدام نمی­کنند ملاک آقای بروجردی در آن برهه حفظ حوزه بوده وقتی که به قم می­آید و مستقر می­شود و حوزه را توسعه می­دهد به خاطر این که وضعیت قبلی برای حوزه پیش نیاید چون حوزه دوران رکود داشته لذا مخالف این بوده که یکسری کارها در حوزه بپیچد و مانع درس خواند بشود. ماجرای فداییان اسلام هم از همین نوع بود.

می­گویند برخی افراد را ایشان مامور کرده بودند که فداییان اسلام را کتک بزنند و از حوزه بیرون کنند. ایشان مامور نکرده بودند کسی که رئیس اینها است آقای شیخ اسماعیل ملایری است که در قم پیر مردی است و می­گفت اینها مخالف آقای بروجردی بودند. البته افراد اصلی فداییان اسلام مخالف آقای بروجردی بودند. البته افراد اصلی فداییان اسلم مخالف آقای بروجردی نبودند. آقای بروجردی به اینها کمک مالی می­کرد. شهریه داشتند در خاطرات آقای بدلا هم هست که می­گویند به حساب انتسابی که ما با واحدیها داتشیم شهریه اینها را می­بردند. به نواب هم به واسطه آقای بروجردی کمک می­کردند. آیت الله بروجردی به خود آیت الله کاشانی هم کمک می ­کرد.

یعنی به آقای کاشانی از ین حیث که روحانی بودند کمک می­کرند یا ازاین حیث که فعالیت سیاسی می­کردند؟ شاید آن فعالیت سیاسی مخالف روند درس خواندن حوزه بود. برخی افراد دیگر می­خواستند شلوغی را به حوزه بکشانند و آقای بروجردی مخالف این قصه بود. در یک مرحله می­خواستند (کی که نقل می­کند مرحوم آقای سلطانی است و هم آقای ملایری هر دو قصه را نقل می­کند که فقط یک تفاوت جزیی دارد) آقای بروجردی سر قصه فوت سید محمد تقی خوانساری خط مرجعیت را عوض می­کند. مرحوم آقای خوانساری به همدان می­روند و آنجا فوت می­شوند. در همدان جو بر علیه اقای بروجردی بسیار زیاد بوده. مرحوم آقای سعید اشراقی از منبری­ها و خطبا بود که ایشان هم برایم نقل کرد گفت: آقای بروجردی به من نگفتمن وقتی دیدم جوخیلی خراب است وظیفه شرعی دیدم به همدان بروم و ایشان گفت من به همدان رفتم و به نفع آقای بروجردی منبر می­رفتم که خواستم خنثی کنم جو خیلی بر علیه آقای بروجردی بود. قضیه این شد که مرحوم مصدق و آقای کاشانی تصیم گرفته بودند که آقای خوانساری را از همدان به تهران بیاورند. در تهران دولت اعلام کند که آقای خوانساری آمده استقبال باشکوه و سید محمد تقی را با سلام و صلوات به قم برده و ایشان در مقابل آقای بروجردی مطرح شوند.

این تصمیم گیری آقای مصدق و آقای کاشانی بود؟

در تهران تصمیم گیری شده بود اما به جای این که آقای خوانساری زنده به تهران برسد، جنازه آقای خوانساری به تهران می­رسد یعنی در حقیقت ایشان فوت می­کند. وقتی ایشان فوت می­کند جنازه به قم می­آید و این مسئله پیش می­آید که چه کسی باید نماز میت بخواند؟ طبیعتا آقای بروجردی باید این کار را می­کرد. آقای بروجردی شب خواب می بیند که سوار مرکبی شده و عده ای جوان او را از این مرکب به پایین می­کشند. آقای محسنی ملایری نقل می کند که آقای بروجردی می گفتند من کم خواب می بینم ولی به خوابهایی که می بینم معتقدم. ایشان گفتند که فردا خبری می شود و من نمی آیم.

یعنی ممکن بود از نماز خواندن ایشان جلوگیری کنند؟

آقای سلطانی گتفند من خبر دار شدم آقای بروجردی که قرار است بیاید نماز بخواند برای جنازه، عده­ای از طرفداران فداییان اسلام به حمایت از طرف فداییان اسلام آقای بروجردی را می­خواهند ترور کنند یک بار هم این اتفاق در خانه آقای بروجردی افتاده بود. طلبه ای با چاقو آمده بود که به آقای بروجردی بزند.

آقای سلطانی گفتند که ما خبر دار شدیم از آن طرف هم وقتی آقای بروجردی نمی آمد که نماز بخواند، حرمت آقای خوانساری و خاندانش شکسته می شد. گفتند ما پیش آقای بروجردی رفتیم گفتیم حضرت آیت الله ناجور است که شما نیایید. تصمیم گرفتند که یک سری از طلاب آنهایی که معتقد سر سخت آقای بروجردی هستند بیایند در ردیف های اول بایستند. آقای بروجردی را بیاورند جلو آقای بروجردی نماز بخواند. بعد دوباره آقای بروجردی را ببرند داخل بقعه بگذارند تا جمعیت بروند. لذا آن عملیاتی که می­خواست صورت بگیرد عملا خنثی شد. لذا چنینی حرکت هایی کرده بودند که نظام و جو حوزه را بهم بزنند.

آقای بروجردی هدف عمده­اش این بود که حوزه بهم نخورد. اگر حوزه بهم می­خورد دیگر طلبه­ها درس نمی­خواندند و شما می­بینید رکودی که در زمان رضا خان بود چه فاجعه ای بود و اگر آن موقع هم کسی درس نمیحواند طبعا چه صورتی پیدا می کرد. ولی کمک های مالی و معنوی را به فدائیان اسلام داشتند. هر چه هم که فحش می دادند کاری به فحش اش نداشت برای آقای بروجردی نقل می کردند که اینها بر علیه شما چه می گویند ولی کار به این حرف ها نداشت و کمک های خودش را انجام می داد.

آیت الله بروجردی تصوری از دستیابی به حکومت اسلامی نداشتند؟

یک قصه ای است که ما از اقایان و بزرگان شنیدیم که به آقای بروجردی گفته بودند (مرحوم امام خمینی هم در آن جلسه آخر بوده اند) که شما چرا اقدام نمی­کنید؟ آقای بروجردی گفته بود که شمت ما را باز نکنید حالا بعضی ها این حرف آقای بروجردی را این گونه تعبیر می کنند ه مشت ما را باز نکنید چرا که اگر مشت را باز کنیم می بینیم چیزی در آن نیست و این اتحادی که همه با هم داریم اگر این مشت باز شود از بین می رود. یا این که مشت ما را پیش رژیم باز نکنید که فعالیت سیاسی می کنیم.

نسبت ایشان با حکومت وقت هم از همین قاعده حفظ حوزه پیروی می کرد؟

حفظ حوزه و کیان روحانیت خط اصلی آقای بروجری بوده است حکومت وقت حتی رضا خان از آقای بروجردی حرف شنوی داشتند. هنگامی که در دوره رضاخان آقای بروجردی را دستگیر می کنند و به تهران می آورند و پیش رضا خان می برند و رضا خان به آقای بروجردی می گوید که شامی خواهید چه کار کنید، می خواهید مشهد بروید یا بروجرد؟ آقای بروجردی گفته بود که از این که دیدم رضا خان مشهد را بر بروجرد مقدم کره بود، میلش اش است که به مشهد بروم گفتم می روم مشهد برای این که مخالفتی هم نکرده باشم چون اگر می گفتم می روم بروجرد مخالفت می کرد در آن جلسه رضا خان به آقای بروجردی گفته بود که اگر مطلبی به ذهنتان رسید به ما تذکر بدهید. خلاصه اظهار ارادت می کند به رضا خان گفته بودند که چطور شده که با حسین بروجردی چنین بر خوردی داشتید؟ گفته بوده دربین آقایانی که من دیده بودم این غیر از آنها بود. متفاوت بود. محمد رضا هم همین طور بود. آقای بروجردی فقط پیام می داد.

یکی از اقدامات آیت الله بروجردی ساخت مسجد اعظم قم بود. گویا دولت مایل بود در این کار سرمایه گذاری کند که ایشان مخالفت کردند و از استقلال حوزه دفاع کردند.

وقتی اقای بروجردی تصمیم می گیرد که مسجدی بسازد در حقیقت دست به اقدام بی سابقه پر هزینه ای می زنند. تمام تجار قوی تهران آن موقع در جلسه جمع شدند از وزرای وقت هم بودند که اینها گفته بودند که دولت حاضر است هزینه مسجد اعظم را بپردازد بازاری های تهران مخالفت کرده بودند. کار به جایی رسیده بود آنها گفته بودند ما آهنش را بدهیم که رضایت نداده بودند گفته بودند ما تجار همه را متقبل می شویم. از کشورهای اسلامی همه جا از مبلغ­ها رفته بودند و گفته بودند که آقای بروجردی چنین جایی را می خواهند بسازند ولی کمک دولت را نپذیرفتند.

 

گویا ایشان اداره مسجد اعظم را به آقازاده­هایشان سپردند؟

این مسجد وقف نامه­ای دارد که متولی این مسجد دو فرزند مرحوم آقای بروجردی اعلام شدند بعد از فوت پدر من (چون پدر من سن آن چنانی هم نداشت که فوت کرد) تقریبا عهده­دار مسجد، عموی من بود بعد از عموی من ، پسر متولی ایشان شدند.

 

آقای بروجردی گفته بودند که مشت ما را باز نکنید حالا بعضی­ها این حرف آقای بروجردی را این گونه تعبیر می­کنند که مشت ما را باز نکنید چرا که اگر مشت را باز کنیم می­بینیم چیزی در آن نیست و این اتحادی که همه با هم داریم اگر این مشت باز شود از بین می­رود یا این که مشت ما را پیش رژیم باز نکنید که فعالیت سیاسی می­کنیم در زمان فعلی به قول یکی از آقایان ما خدمت بزرگان و علما می­رسیم تا پیش آقا زاده­هایشان مقرب شویم زندگی اخلی و اداره خانه آیت الله بروجردی دست خودشان بود پسران هیچ دخالتی در این زندگی نداشتند و مشغول درس بودند و ایشان اهتمام داشتند که درس بخوانند عموی من و یا پدر من همان طور که عرض کردم اگر چیزی می­خواستند در حقیقت این دیگران بودند که واسطه می­شدند تاریخ آقازاده­ها قدمتی حداقل به تاریخ حوزه­های علمیه دارد. ایران در سده اخیر همپای با فرآیند تجدد، تکوین اصیل ترین نهادهای حامی سنت اسلامی را نیز در درون خود تجربه کرده است. انتقال مرکزیت مذهبی شیعه از نجف به قم و تثبیت مرجعیت فقهی در این شهر نمادی از این تکوین اجتماعی است. فرآیندی که بی شک نسبتی مستقیم با آقایان مراجع تقلید دارد.

 

 

 

 

 

پاسخی بگذارید