یکی از علاقمندان و ارادتمندان به آیت الله العظمی بروجردی (ره)، که هم اکنون یکی از مدیران زحمتکش و خدوم صنعت پتروشیمی در کشور است به بیان خاطره ای از خود برای حجت الاسلام والمسلمین احمدی بروجردی پرداخت.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بروجردی ،حجت الاسلام احمدی بروجردی این گونه بیان کرد: مادرم نذری داشت که موهایم را در حرم و در کنار ضریح حضرت اباعبد الله الحسین اصلاح کند و موهایم را آنجا بریزد.
شش ساله شده بودم و تا آن موقع موهایم را نزده بودم می خواستم به مدرسه بروم.
تا آن روز موهایم تا کمر رسیده بود و همیشه کلاه می گذاشتم تا موهایم را بپوشاند چون این کار در کربلا میسر نبود.
من با پدر و مادرم خدمت آیت الله العظمی بروجردی رفتیم آنجا ماجرا را گفتند: ایشان پاسخ دادند: حرم حضرت رضا (ع) بروید و آن حضرت اگر اذن دادند در مشهد انجام دهید وقتی نذرتان در کربلا میسر نیست خدمت حضرت رضا برسید.
ما به مشهد رفتیم و داستان را گفتیم به ما گفتند شب ساعت 9 بیایید حرم، رفتیم و ما را کنار ضریح بردند یک سیدی آمد و دستمال بلند سبز رنگی به دور گردن من بست و حدود 10 گره زد که من می ترسیدم که باز نشود.
سرگره را به ضریح حضرت بستند و چندین گره زدند سرم من در دامن مادرم بود آن سید گفت:اگر حضرت اجازه دهند گره ها باز می شود من می ترسیدم که اگز اجازه ندهند چکار کنم.
من به این شال نگاه می کردم و به حضرت می گفتم: آقا اگر می خواهی باز کنی معطل نکن نمیه های شب دیدم آن قسمت از شال که به ضریح بسته شده بود مانند مار تکان خورد و گره ها باز و شال به صورت من پرت شد.
مردم دور من ریختند من را از لای جمعیت بیرون بردند و آن شال تبرک را از ما گرفتند.
فردای آن روز در صحن اسماعیل طلا صندلی گذاشتند موهای من را زدند و به ماردم گفتند: موها را خودت نگه دار و یا در فرصت مناسب به کربلا بفرستید وباید به وزن آن نیز طلا بدهید.
ماردم قبول کرد و سال ها بعد مادرم موهایم را توسط یکی از بستگان به کربلا فرستاد.